✨بنام خدا
قصهٔ درویش که از آن خانه هر چه میخواست، میگفت: نیست
مولانا به مناسبت آنکه گفت افراد عاری از کمال و معنویت به دوران پیری روحی سرد و باطنی متعفّن مییابند حکایتی کوتاه میآورد: گدایی به درِ خانهای آمد و از آن صاحبخانه قدری نان خشک یا نان تازه خواست.
صاحبخانه چون بخیل و تنگ چشم بود نهتنها چیزی به او نداد بلکه با طنز و تمسخر گفت: مگر اینجا دکان نانوایی است! خلاصه هر چه از صاحبخانه درخواست میکرد به طنز میگفت نیست.
خداوند میفرماید:
أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ﴿١﴾ فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ ﴿٢﴾ وَلا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿٣﴾ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ﴿٤﴾ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿٥﴾ الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿٦﴾ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿٧}
«ای رسول آیا ندیدی آنکس را که روز جزا را انکار میکرد، این همان شخص (بیرحم) است که یتیم را از در خود (به قهر) میراند، و کسی را بر اطعام فقیر ترغیب نمیکند، پس وای بر آن نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند، همانانکه ( اگر طاعتی کنند) به ریا و خودنمایی کنند، و زکات و احسان را از فقیران منع کنند.»
(قرآن کریم، سورهٔ ماعون، آیات ۱ الی ۷)
سایلی آمد به سوی خانهای
خشکنانه خواست یا تَرنانهای
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۰)
گفت صاحبخانه: نان اینجا کجاست؟
خیرهیی، کی این دکانِ نانباست؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۱)
گفت: باری، اندکی پیهَم بیاب
گفت: آخِر نیست دکّانِ قصاب
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۲)
گفت پارهٔ آرد دِه ای کدخدا
گفت: پنداری که هست این آسیا؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۳)
گفت: باری، آب دِه از مَکْرَعَه
گفت: آخِر نیست جُو یا مَشْرَعه
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۴)
مَکْرَعَه: مشک آب.
مَشْرَعَه: جای آب خوردن، راهی میانبُر که در کنار رودخانهها تعبیه میشد تا کسانی که میخواهند آبی از رودخانه بردارند از آن راه درآیند، آبشخور.
هر چه او درخواست، از نان یا سُبوس
چُربَکی میگفت و میکردَش فُسوس
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۵)
چُربَک: طنز و لطیفه
آن گدا در رفت و دامن بَرکشید
اندر آن خانه به حِسْبَت خواست رید
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۶)
حِسْبَت: به معنی حساب و شمارش،
اجر و پنداشتن
گفت: هَیهَی، گفت تن زن ای دُژَم
تا درین ویرانه خود فارغ کنم
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۷)
ای دُژَم: ای نکبت
چون در اینجا نیست وجهِ زیستن
در چنین خانه بباید ریستن
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۸)
چون نهیی بازی که گیری تو شکار
دستْآموزِ شکارِ شهریار
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۹)
در چه کاری تو و، بهر چِت خرند؟
تو چه مرغیّ و، تو را با چه خورند؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۶۴)
طاهره ره گوی
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
قصهٔ درویش که از آن خانه هر چه میخواست، میگفت: نیست
مولانا به مناسبت آنکه گفت افراد عاری از کمال و معنویت به دوران پیری روحی سرد و باطنی متعفّن مییابند حکایتی کوتاه میآورد: گدایی به درِ خانهای آمد و از آن صاحبخانه قدری نان خشک یا نان تازه خواست.
صاحبخانه چون بخیل و تنگ چشم بود نهتنها چیزی به او نداد بلکه با طنز و تمسخر گفت: مگر اینجا دکان نانوایی است! خلاصه هر چه از صاحبخانه درخواست میکرد به طنز میگفت نیست.
خداوند میفرماید:
أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ﴿١﴾ فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ ﴿٢﴾ وَلا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿٣﴾ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ﴿٤﴾ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿٥﴾ الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿٦﴾ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿٧}
«ای رسول آیا ندیدی آنکس را که روز جزا را انکار میکرد، این همان شخص (بیرحم) است که یتیم را از در خود (به قهر) میراند، و کسی را بر اطعام فقیر ترغیب نمیکند، پس وای بر آن نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند، همانانکه ( اگر طاعتی کنند) به ریا و خودنمایی کنند، و زکات و احسان را از فقیران منع کنند.»
(قرآن کریم، سورهٔ ماعون، آیات ۱ الی ۷)
سایلی آمد به سوی خانهای
خشکنانه خواست یا تَرنانهای
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۰)
گفت صاحبخانه: نان اینجا کجاست؟
خیرهیی، کی این دکانِ نانباست؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۱)
گفت: باری، اندکی پیهَم بیاب
گفت: آخِر نیست دکّانِ قصاب
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۲)
گفت پارهٔ آرد دِه ای کدخدا
گفت: پنداری که هست این آسیا؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۳)
گفت: باری، آب دِه از مَکْرَعَه
گفت: آخِر نیست جُو یا مَشْرَعه
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۴)
مَکْرَعَه: مشک آب.
مَشْرَعَه: جای آب خوردن، راهی میانبُر که در کنار رودخانهها تعبیه میشد تا کسانی که میخواهند آبی از رودخانه بردارند از آن راه درآیند، آبشخور.
هر چه او درخواست، از نان یا سُبوس
چُربَکی میگفت و میکردَش فُسوس
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۵)
چُربَک: طنز و لطیفه
آن گدا در رفت و دامن بَرکشید
اندر آن خانه به حِسْبَت خواست رید
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۶)
حِسْبَت: به معنی حساب و شمارش،
اجر و پنداشتن
گفت: هَیهَی، گفت تن زن ای دُژَم
تا درین ویرانه خود فارغ کنم
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۷)
ای دُژَم: ای نکبت
چون در اینجا نیست وجهِ زیستن
در چنین خانه بباید ریستن
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۸)
چون نهیی بازی که گیری تو شکار
دستْآموزِ شکارِ شهریار
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۵۹)
در چه کاری تو و، بهر چِت خرند؟
تو چه مرغیّ و، تو را با چه خورند؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۶۴)
طاهره ره گوی
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
منذهنی اصلاً و ذاتاً با بخشش و عطا هیچ اُنسی ندارد، مفلس است آخر چیزی ندارد که به کسی بدهد در عین حال خودش هم محتاج عطای دیگران است اما خودش را بینیاز از زندگی خداوند میداند زیرا مست غرور تکبر و خودبینی است. بنابراین همانیدگیها را در مرکزش گذاشته و از آنها زندگی میخواهد.
برو به نزدِ خداوند، شمس تبریزی
فقیر او شو جانا، غَنا چه سود کند؟
(مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۹ )
غَنا: توانگری، ثروت، دولتمندی.
گر زِ کُه بستانی و نَنْهی به جای
اندر آید کوه زآن دادن ز پای
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۶)
پس بنه بر جای هر دم را عِوَض
تا زِ وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرض
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷)
در تمامی کارها چندین مَکوش
جز به کاری که بُوَد در دین، مَکوش
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۸)
عاقبت تو رفت خواهی ناتمام
کارهایت اَبتر و نانِ تو خام
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹)
[قرآن کریم، سورهٔ عَلَق، (آیهٔ ۱۹)
خداوند میفرماید:
کَلاّ لاٰ تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقتَرِبْ.
«نه چنین است که پندارد، فرمانِ او را
ننیوش و در پیشگاه خدا سجده آر و
بدو بس نزدیک شو.»]
ما هر لحظه از زندگی برکات و هدایایی دریافت میکنیم، هر اندازه که سزاوار هستیم. بنابراین فراواناندیشی و کوثر که جزو ذات خداوند است و این خصلت در ما هم نهادینه شده است. اگر اجازه دهیم در زندگیمان جاری و ساری شود ما لیاقت پیدا میکنیم بخشش کنیم. البتّه در بخشش هم حدّ تعادل را باید رعایت کرد اگر بیش از حد باشد موجب خراب شدن دیگران و توقع بیش از حد از ما میشوند.
از طعامُالله و قوتِ خوشگوار
بر چنان دریا چو کشتی شو سوار
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۸)
گویند: ذرّه ذرهّ بد و نیکِ خلق را
آن آفتابِ حق نرساند جزا دروغ
(مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۹۹)
صوفیایم و خِرقهها انداختیم
باز نستانیم، چون درباختیم
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۸)
ما عوض دیدیم، آنگه چون عوض
رفت از ما حاجت و حرص و غرض
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۹)
زآبِ شور و مُهْلِکی بیرون شدیم
بر رَحیق و چشمهٔ کوثر زدیم
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۰)
چون الف چیزی ندارم، ای کریم
جز دلی دلتنگتر از چشمِ میم
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹)
خود ندارم هیچ، بِهْ سازد مرا
که زِ وَهمِ دارم است این صد عَنا
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴)
با سپاس فراوان
طاهره از تهران
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
برو به نزدِ خداوند، شمس تبریزی
فقیر او شو جانا، غَنا چه سود کند؟
(مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۹ )
غَنا: توانگری، ثروت، دولتمندی.
گر زِ کُه بستانی و نَنْهی به جای
اندر آید کوه زآن دادن ز پای
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۶)
پس بنه بر جای هر دم را عِوَض
تا زِ وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرض
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷)
در تمامی کارها چندین مَکوش
جز به کاری که بُوَد در دین، مَکوش
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۸)
عاقبت تو رفت خواهی ناتمام
کارهایت اَبتر و نانِ تو خام
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹)
[قرآن کریم، سورهٔ عَلَق، (آیهٔ ۱۹)
خداوند میفرماید:
کَلاّ لاٰ تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقتَرِبْ.
«نه چنین است که پندارد، فرمانِ او را
ننیوش و در پیشگاه خدا سجده آر و
بدو بس نزدیک شو.»]
ما هر لحظه از زندگی برکات و هدایایی دریافت میکنیم، هر اندازه که سزاوار هستیم. بنابراین فراواناندیشی و کوثر که جزو ذات خداوند است و این خصلت در ما هم نهادینه شده است. اگر اجازه دهیم در زندگیمان جاری و ساری شود ما لیاقت پیدا میکنیم بخشش کنیم. البتّه در بخشش هم حدّ تعادل را باید رعایت کرد اگر بیش از حد باشد موجب خراب شدن دیگران و توقع بیش از حد از ما میشوند.
از طعامُالله و قوتِ خوشگوار
بر چنان دریا چو کشتی شو سوار
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۸)
گویند: ذرّه ذرهّ بد و نیکِ خلق را
آن آفتابِ حق نرساند جزا دروغ
(مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۹۹)
صوفیایم و خِرقهها انداختیم
باز نستانیم، چون درباختیم
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۸)
ما عوض دیدیم، آنگه چون عوض
رفت از ما حاجت و حرص و غرض
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۹)
زآبِ شور و مُهْلِکی بیرون شدیم
بر رَحیق و چشمهٔ کوثر زدیم
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۰)
چون الف چیزی ندارم، ای کریم
جز دلی دلتنگتر از چشمِ میم
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹)
خود ندارم هیچ، بِهْ سازد مرا
که زِ وَهمِ دارم است این صد عَنا
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴)
با سپاس فراوان
طاهره از تهران
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
Audio
طاهره از تهران
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⬅️ برنامه پیغام های تلفنی ۳-۱۰۴۰
بخش اول
شماره ۳ خانم آنا از شیراز و
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨زندگی دائماً میخواهد به ما یک پیغامی بفرستد، فکر جدید تولید کنیم، زندگی دائماً یعنی هر لحظه میخواهد شادی بیدریغش را به ما بدهد، شادی اصیل و بیسببش را به ما بدهد و ما رد میکنیم، برای اینکه میرویم غصّههای منذهنی را برمیداریم.
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
بخش اول
شماره ۳ خانم آنا از شیراز و
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨زندگی دائماً میخواهد به ما یک پیغامی بفرستد، فکر جدید تولید کنیم، زندگی دائماً یعنی هر لحظه میخواهد شادی بیدریغش را به ما بدهد، شادی اصیل و بیسببش را به ما بدهد و ما رد میکنیم، برای اینکه میرویم غصّههای منذهنی را برمیداریم.
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⬅️ برنامه پیغام های تلفنی ۳-۱۰۴۰
بخش اول
شماره ۳ خانم آنا از شیراز و
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨ خانمها این عشق را در درونشان دارند، عشق را باید بیدار کنند.
✨ شما سکوت و سکون و فضاگشایی در درون شما است استفاده نمیکنید!عاطل و باطل. اما از واکنشهای من ذهنی فراوان...
✨ دوتا من داریم، یکی منذهنی است، یکی هم همان منی است که الست است از آن جدا شدیم، دارای هوش است، دارای عقل است، هوشش هوش واقعاً درجهٔ عالی است، هوش یعنی هشیاری، عقلش هم که عقل کل است که ما میتوانیم به آن دست پیدا کنیم.
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
بخش اول
شماره ۳ خانم آنا از شیراز و
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨ خانمها این عشق را در درونشان دارند، عشق را باید بیدار کنند.
✨ شما سکوت و سکون و فضاگشایی در درون شما است استفاده نمیکنید!عاطل و باطل. اما از واکنشهای من ذهنی فراوان...
✨ دوتا من داریم، یکی منذهنی است، یکی هم همان منی است که الست است از آن جدا شدیم، دارای هوش است، دارای عقل است، هوشش هوش واقعاً درجهٔ عالی است، هوش یعنی هشیاری، عقلش هم که عقل کل است که ما میتوانیم به آن دست پیدا کنیم.
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⬅️ برنامه پیغام های تلفنی ۲-۱۰۴۰
بخش اول
شماره ۲
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨از آنور ما مسلمان میآییم پیش خدا یعنی همیشه تسلیم هستیم. قبل از ورود به این جهان او ما را اداره میکرده و ما هیچ مقاومتی نداشتیم، بعداً هم باید اینطوری باشد. ولی بعداً ما منذهنی درست میکنیم و اعتراض میکنیم و دردها را بهوجود میآوریم .
🌿باز فرمود او که اندر هر قضا
مر مسلمان را رضا باید، رضا
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴)
✨ این معیارِ مسلمانی است که در مقابل اتفاق این لحظه راضی هستید و فضا گشوده میشود با خِرد کل عمل میکنید نه با عقل مخرّب منذهنی.
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
بخش اول
شماره ۲
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨از آنور ما مسلمان میآییم پیش خدا یعنی همیشه تسلیم هستیم. قبل از ورود به این جهان او ما را اداره میکرده و ما هیچ مقاومتی نداشتیم، بعداً هم باید اینطوری باشد. ولی بعداً ما منذهنی درست میکنیم و اعتراض میکنیم و دردها را بهوجود میآوریم .
🌿باز فرمود او که اندر هر قضا
مر مسلمان را رضا باید، رضا
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴)
✨ این معیارِ مسلمانی است که در مقابل اتفاق این لحظه راضی هستید و فضا گشوده میشود با خِرد کل عمل میکنید نه با عقل مخرّب منذهنی.
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⬅️ گزیده ای از بخش دوم
برنامه ۱۰۳۹ گنجحضور
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨اگر شما فقط این را یاد بگیرید، زندگیتان عوض میشود. بحث ابلیس با خداوند همین گفتوگوی ذهنی ما است.
🌿باز آن ابلیس بحث آغاز کرد
که بُدَم من سُرخرو، کردیم زرد
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱)
🌿رنگْ رنگِ توست، صَبّاغم تویی
اصلِ جُرم و آفت و داغم تویی
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۲)
صَبّاغ: رنگرَز
✨الآن منذهنی شما همیشه حرف میزند چهکار دارد میکند؟ فضای بین فکرها را میبندد، بین صندوقها را، [ یعنی خداوند را میپوشاند، منفذ را میپوشاند، منفذی که از آنجا زندگی میآید.]
🌿فُرجهٔ صندوقْ نو نو مُسکِر است
دَرنیابد کاو به صندوق اندر است
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۱۶)
فُرجه: گشایش
نونو: تازهبهتازه
مُسکِر: مستکننده
✨در حالتی که شما هر وضعیتی را میتوانید عوض کنید با فضاگشایی.
🌿درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرُون
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۰۷۰)
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
برنامه ۱۰۳۹ گنجحضور
🌿سخنان آقای شهبازی؛
✨اگر شما فقط این را یاد بگیرید، زندگیتان عوض میشود. بحث ابلیس با خداوند همین گفتوگوی ذهنی ما است.
🌿باز آن ابلیس بحث آغاز کرد
که بُدَم من سُرخرو، کردیم زرد
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱)
🌿رنگْ رنگِ توست، صَبّاغم تویی
اصلِ جُرم و آفت و داغم تویی
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۲)
صَبّاغ: رنگرَز
✨الآن منذهنی شما همیشه حرف میزند چهکار دارد میکند؟ فضای بین فکرها را میبندد، بین صندوقها را، [ یعنی خداوند را میپوشاند، منفذ را میپوشاند، منفذی که از آنجا زندگی میآید.]
🌿فُرجهٔ صندوقْ نو نو مُسکِر است
دَرنیابد کاو به صندوق اندر است
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۱۶)
فُرجه: گشایش
نونو: تازهبهتازه
مُسکِر: مستکننده
✨در حالتی که شما هر وضعیتی را میتوانید عوض کنید با فضاگشایی.
🌿درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرُون
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۰۷۰)
سحر
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
سلام آقای شهبازی عزیز
از طریق پیج آقای قویدل تشویق شده بودم که گنج حضور گوش کنم و الان بابت قانون جبران مینویسم.
با گنج حضور تقریبا شبانه روزی زندگی میکنم.
پنجاه سالمه و خیلی گره های زندگیم زیاد بود و البته هنوز هست .
به تازگی بعد یک شب زاری زیاد، معنای فضاگشایی یا گره گشایی نی وجودم را درک کردم.
اگر جاهایی که گره هست، شکایت دارم به خاطر چیزی که ارزش دادم بهش بیش از حد.
یادم رفته که اصلا هیچ گره و ناله ای نباید باشه و اومدم که اون نی خالی بی گره باشم، در اون صورت شکایتی نیست و در سکوت الهی شریک خواهم بود و تمام دنیا طربناک در آهنگ شاد یکتایی میشه.
اما وقتی همه ما آدمها مثل نی هر کدوم ناله و شکایت داریم جنگ و درد و بدبختی درست میکنیم و جهان جای غم انگیزی میشه از ناله این نی ها .
با آموزه های مولانا یاد میگیریم که با صبر تسلیم و رضا اجازه بدیم(جبر نیست) که در کارگاه استاد استادان صمد هر کدام جداگانه گره هامون بسوزه و خداگونه بشیم، چون ما هر کدام بی نظیریم.
همونطور که هیچ استاد نقاشی دو تا شاهکار مشابه نمیکشه. هر کدوم از ما هم نقش منحصر به فرد خودمون را داریم .
سپاس فراوان بابت همه زحمات شما عزیزان
ناشناس
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
از طریق پیج آقای قویدل تشویق شده بودم که گنج حضور گوش کنم و الان بابت قانون جبران مینویسم.
با گنج حضور تقریبا شبانه روزی زندگی میکنم.
پنجاه سالمه و خیلی گره های زندگیم زیاد بود و البته هنوز هست .
به تازگی بعد یک شب زاری زیاد، معنای فضاگشایی یا گره گشایی نی وجودم را درک کردم.
اگر جاهایی که گره هست، شکایت دارم به خاطر چیزی که ارزش دادم بهش بیش از حد.
یادم رفته که اصلا هیچ گره و ناله ای نباید باشه و اومدم که اون نی خالی بی گره باشم، در اون صورت شکایتی نیست و در سکوت الهی شریک خواهم بود و تمام دنیا طربناک در آهنگ شاد یکتایی میشه.
اما وقتی همه ما آدمها مثل نی هر کدوم ناله و شکایت داریم جنگ و درد و بدبختی درست میکنیم و جهان جای غم انگیزی میشه از ناله این نی ها .
با آموزه های مولانا یاد میگیریم که با صبر تسلیم و رضا اجازه بدیم(جبر نیست) که در کارگاه استاد استادان صمد هر کدام جداگانه گره هامون بسوزه و خداگونه بشیم، چون ما هر کدام بی نظیریم.
همونطور که هیچ استاد نقاشی دو تا شاهکار مشابه نمیکشه. هر کدوم از ما هم نقش منحصر به فرد خودمون را داریم .
سپاس فراوان بابت همه زحمات شما عزیزان
ناشناس
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
سلام و عرض ادب
از خداوند وزندگی سپاسگزاارم که این لطف بزرگ را به من کرده که دراین برنامه انسان ساز باشم.
هرگهی که روبه دنیا کردمی
من از ایشان زخم وضربت خوردمی
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۸۸
هرگاه به امور دنیا روی آوردم، توسط آنها ضربه وسیلی خوردم.
انسانها رو درمرکزم گذاشتم ومیخاستم از آنها زندگی بگیرم ولی همین آدمها باعث شدند، بیشتر ازقبل تمرکز وحواسم به خودم باشد. اینها بودند که مرا به راه هدایت می اوردند.
کردمی اززخم آن جانب پناه
باز آوردندمی گرگان به راه
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۸۹
پس آنها که باعث شدند من به راه هدایت روی آورم بر من واجب است که درحق ایشان دعا کنم.
من هیچ گله وشکایتی نباید داشته باشم، چه بسا باید از اونها تشکر کنم.
چون سبب ساز صلاح من شدند
پس دعاشان برمنست ای هوشمند
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۹۰.
حق همی گوید که اخررنج ودرد
مرتورا لابه کنان وراست کرد
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۹۲.
این گله زان نعمتی کن کت زند
از در ما دور مطرودت کند.
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت۹۳.
در حقیقت هر عدو داروی توست.
کیمیا و نافع و دلجوی توست
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۹۴
ومن یاد میگیرم که ازشر من های ذهنی به خلوتگاه خودم بروم و در آن خلوت ازالطاف الهی یاری بجویم.
در حقیقت دوستان تودشمن توهستند زیرا تورا از درگاه الهی دور میکنند وبه خودت سرگرم می سازند همچنین درایه ۶۷سوره زخرف آمده است: دوستان دشمن یکدیگرند مگر پروا پیشگان.
که بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۱۰۷.
باعشق و احترام
زهره از گلپایگان
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
از خداوند وزندگی سپاسگزاارم که این لطف بزرگ را به من کرده که دراین برنامه انسان ساز باشم.
هرگهی که روبه دنیا کردمی
من از ایشان زخم وضربت خوردمی
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۸۸
هرگاه به امور دنیا روی آوردم، توسط آنها ضربه وسیلی خوردم.
انسانها رو درمرکزم گذاشتم ومیخاستم از آنها زندگی بگیرم ولی همین آدمها باعث شدند، بیشتر ازقبل تمرکز وحواسم به خودم باشد. اینها بودند که مرا به راه هدایت می اوردند.
کردمی اززخم آن جانب پناه
باز آوردندمی گرگان به راه
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۸۹
پس آنها که باعث شدند من به راه هدایت روی آورم بر من واجب است که درحق ایشان دعا کنم.
من هیچ گله وشکایتی نباید داشته باشم، چه بسا باید از اونها تشکر کنم.
چون سبب ساز صلاح من شدند
پس دعاشان برمنست ای هوشمند
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۹۰.
حق همی گوید که اخررنج ودرد
مرتورا لابه کنان وراست کرد
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۹۲.
این گله زان نعمتی کن کت زند
از در ما دور مطرودت کند.
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت۹۳.
در حقیقت هر عدو داروی توست.
کیمیا و نافع و دلجوی توست
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۹۴
ومن یاد میگیرم که ازشر من های ذهنی به خلوتگاه خودم بروم و در آن خلوت ازالطاف الهی یاری بجویم.
در حقیقت دوستان تودشمن توهستند زیرا تورا از درگاه الهی دور میکنند وبه خودت سرگرم می سازند همچنین درایه ۶۷سوره زخرف آمده است: دوستان دشمن یکدیگرند مگر پروا پیشگان.
که بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست
مولوی مثنوی دفترچهارم بیت ۱۰۷.
باعشق و احترام
زهره از گلپایگان
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بنام عشق🤍
🌻گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همی خواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر تو را
جنت الماوی و دیدار خدا
✨مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
🌻آنکه تنها پناه و تکیهگاهش خداست،
و از دیگران هیچ توقعی ندارد.
🌻خداوند او را کافیست که به عشق زنده شود،
و در بهشت ابدی لحظه حال ساکن شود.
🌻انعکاس زیبای درونش در بیرون
فراوانی و برکات زندگیست.
✨بهارحضور
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
🌻گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همی خواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر تو را
جنت الماوی و دیدار خدا
✨مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
🌻آنکه تنها پناه و تکیهگاهش خداست،
و از دیگران هیچ توقعی ندارد.
🌻خداوند او را کافیست که به عشق زنده شود،
و در بهشت ابدی لحظه حال ساکن شود.
🌻انعکاس زیبای درونش در بیرون
فراوانی و برکات زندگیست.
✨بهارحضور
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
Audio
MediaConvert
بنام عشق🤍
🌻گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همی خواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر تو را
جنت الماوی و دیدار خدا
✨مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
🌻آنکه تنها پناه و تکیهگاهش خداست،
و از دیگران هیچ توقعی ندارد.
🌻خداوند او را کافیست که به عشق زنده شود،
و در بهشت ابدی لحظه حال ساکن شود.
🌻انعکاس زیبای درونش در بیرون
فراوانی و برکات زندگیست.
✨بهارحضور
🌻گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همی خواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر تو را
جنت الماوی و دیدار خدا
✨مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
🌻آنکه تنها پناه و تکیهگاهش خداست،
و از دیگران هیچ توقعی ندارد.
🌻خداوند او را کافیست که به عشق زنده شود،
و در بهشت ابدی لحظه حال ساکن شود.
🌻انعکاس زیبای درونش در بیرون
فراوانی و برکات زندگیست.
✨بهارحضور
Audio
MediaConvert
🌻 ۱✨مراقبه ابیات طلایی
سلامی چو بوی خوش آشنایی🍁
غم
غم ها نامه رسان و پیغام آورند، فضا را باز کن، غم را در آغوش بگیر، ببین پیغامش چیست!؟
من ذهنی اعتراض مقاومت، ناله و شکایت دارد، چرا این اتفاق افتاد!؟
(بی مرادی شد قلاووز بهشت)
من ذهنی داریم، مهمان به شکل غم می آید، درسی بدهد، نگو افتاد گردنم،به مهمان از جهان غیب احترام کن، ناله و شکایت نکن.
به درد افتادن را به جان بخر، بگو خوش آمدی.
چرا جفا می آید؟ چون مرکز ما جسم است، بی وفایی می کنیم ، خداوند درد می فرستد، اتفاق بد می فرستد تا بیدار شویم.
(رحمت اندر رحمت آمد تا بسر)
هر غمی چیزی را به ما یاد می دهد چه رنجشی، چسبندگی و همانیدگی داریم !؟
از در آتش وارد شو غم را بغل کن آب می شود.
غم ها می آیند و من پرهیز نمی کنم عاشق غم ها هستم. غم ها زیبا هستند در ظاهری ترسناک، پیغام را بگیر .
تمام اتفاقات ظاهر بد برای اصلاح من آمدند، هر ابتلا طعنه خداوند است، چرا مرا نمی بینی!؟
اتفاق به صورت جفا و غم می آید تا مرا بیدار کند، منو ببین فضا را باز کن، منو بیار در مرکزت !
غم برای بیداریست فضا باز شده از کنارش رد شو و یاد بگیر، گلوی غم را بگیر، با فضاگشایی از کنارش رد شو و یاد بگیر، فضا گشایی دوا می آورد.
چه غمی دارم !؟ برای چی گرفتارم !؟ امان مرا کی بریده!؟
مرو دنبال نفس، ما را به گورستان می برد. دنبال خواسته هایش نرو...
(برگرفته از برنامه ۱۰۴۰گنج حضور)
سپاس،هاله🌸
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
غم
غم ها نامه رسان و پیغام آورند، فضا را باز کن، غم را در آغوش بگیر، ببین پیغامش چیست!؟
من ذهنی اعتراض مقاومت، ناله و شکایت دارد، چرا این اتفاق افتاد!؟
(بی مرادی شد قلاووز بهشت)
من ذهنی داریم، مهمان به شکل غم می آید، درسی بدهد، نگو افتاد گردنم،به مهمان از جهان غیب احترام کن، ناله و شکایت نکن.
به درد افتادن را به جان بخر، بگو خوش آمدی.
چرا جفا می آید؟ چون مرکز ما جسم است، بی وفایی می کنیم ، خداوند درد می فرستد، اتفاق بد می فرستد تا بیدار شویم.
(رحمت اندر رحمت آمد تا بسر)
هر غمی چیزی را به ما یاد می دهد چه رنجشی، چسبندگی و همانیدگی داریم !؟
از در آتش وارد شو غم را بغل کن آب می شود.
غم ها می آیند و من پرهیز نمی کنم عاشق غم ها هستم. غم ها زیبا هستند در ظاهری ترسناک، پیغام را بگیر .
تمام اتفاقات ظاهر بد برای اصلاح من آمدند، هر ابتلا طعنه خداوند است، چرا مرا نمی بینی!؟
اتفاق به صورت جفا و غم می آید تا مرا بیدار کند، منو ببین فضا را باز کن، منو بیار در مرکزت !
غم برای بیداریست فضا باز شده از کنارش رد شو و یاد بگیر، گلوی غم را بگیر، با فضاگشایی از کنارش رد شو و یاد بگیر، فضا گشایی دوا می آورد.
چه غمی دارم !؟ برای چی گرفتارم !؟ امان مرا کی بریده!؟
مرو دنبال نفس، ما را به گورستان می برد. دنبال خواسته هایش نرو...
(برگرفته از برنامه ۱۰۴۰گنج حضور)
سپاس،هاله🌸
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
نکات بخش اول برنامه تلفنی ۱-۱۰۴۰
۱.منذهنی ما کافر است، چون باعث فُرقت و جدایی ما از زندگی میشود. به همین علت همیشه در کشاکش و دویی است.
۲.منذهنی همیشه با اتفاق لحظه کار دارد که از آن اتفاق که مانند کاه و خس و خاشاکی بر روی دریای سکون این لحظه است کوهی بسازد و شروع کند با آن کوه به جدال و مانعبینی، مسئلهسازی و دشمنسازی.
۳.منذهنی به مقاومت و قضاوت زنده است. و بسیار ناسپاس است. سپاسگزاری، رعایت قانون جبران است.
🍁شما مقاومت و قضاوت را دستکم نگیرید و لفظاً یاد نگیرید. ببینید در شما چهجوری کار میکند؟
🌺مقاومت یعنی اتفاق این لحظه مهم است.
🍁مقصد و هدف ما «راه» است. همین عبارت شما را به این لحظه میآورد که اتفاق این لحظه مهم نیست. زنده بودن من به زندگی، فضاگشایی من مهم است.
🌺حرص یعنی من یک خرده بیشتر میخواهم. و هر روز باید آن چیز زیادتر شود.
منذهنی از آن چیزی که دارد استفاده نمیکند. اگر استفاده هم کند، از آن چیز کیف نمیکند، دائماً به فکر زیاد کردن است.
🍁شما این مفاهیم را در زندگیتان ببینید که این لحظه زندهاید؟ عقلی که ما از آنور آوردهایم در عین است و نفس ما در ذهن است.
۴.تخریب در یک لحظه رخ میدهد ولی برای ترمیم کردنش ممکن است ساعتها یا روزها زمان ببرد.
🍁یک ترمیم خوب در رابطه، رابطه را میتواند از گذشته قویتر کند. یعنی وقتی فضا را باز میکنیم و برمیگردیم به همان چیزی که قبلاً تخریب شده بود، یک تبدیل اتفاق میافتد و سازندگی چند برابر اتفاق میافتد.
🍁برای هر ترمیمی در رابطه به این نیاز نیست که ما یک نفر دیگر را بخواهیم درست بکنیم یا تغییر بدهیم. فقط کافی است که سهم خودمان را برداریم، مسئولیت اشتباه خودمان را بپذیریم و درست کردن منذهنی دیگران واقعاً وظیفهٔ ما نیست.
۵.تنها با پرهیز، رضا، صبر و حاضر بودن در لحظه من میتوانم قدرت را از نفس و منذهنی در خود بگیرم و به اصل خود زنده شوم.
۶.در منذهنی عقل کلِ ما که از آنور آمده یک جنس خدایی است مغلوب است و همیشه بهسویِ خُسران یعنی ضرر رساندن به خود و دیگران میرود. دائماً منذهنی بهسویِ ضرر زدن به خود میرود.
۷.همانطور که بدن به واکسن عکسالعمل نشان میدهد و برحسب نوع میکروب خود را مقاوم میکند، جان ما هم در برابر این همانیدگیها که مثل میکروب هستند، ضد آن را در فضای گشودهشده میسازد.
🍁بهعبارتی هر مرضی درمانش در خودش است، یعنی هر همانیدگی معادل یک شناسایی و فضاگشایی است. هر سِحر یک ضدِّ سِحر دارد.
🍁آنچه مانع کار این سیستم دفاعی خودکار در ما میشود و از این نیروی شگفتانگیز در راستای خرابکاری و بدتر شدن حال ما استفاده میکند همین اختیار کردن منذهنی و دخالتهای نابهجای آن است که یک مرض کوچک را کمکم به دردهای ناعلاج تبدیل میکند.
۸.خندیدن به ابلیس، یعنی ما میگوییم که حالا اینجا خودمان را نشان میدهیم، جواب میدهیم، کارهای ابلیسی را شوخی میگیریم، روی من که اثر نمیگذارد برای اینکه من از جنس خدا هستم.
۹.«غم» که میآید ما دنبال مسببِ غم در جهان بیرون هستیم. درنتیجه نمیفهمیم که غم آمده ما را بیدار کند و یک همانیدگی را به ما بشناساند.
۱۰.اگر همانیدگی زیاد باشد مخصوصاً همانیدگی با یک آدم، درد زیاد میشود و این دردها ارتعاش میکند، یکی میشود با دردهایی که از گذشته ما داریم، خیلی قوی میشود.
🍁درنتیجه با آدمها همانیده نشوید دردتان خواهد آمد و این درد ممکن است جسم شما را خراب کند. همانش با یک آدم مثل اعتیاد به یک موادی است که تَرک آن خیلی سخت است همانیده نشوید، مواظب باشید.
۱۱.در هر حرفی که منذهنی میزند شَر و تخریب و کژبینی وجود دارد. ما از طریق همانیدگیها میبینیم فکر میکنیم درست میبینیم، ولی این دید درست نیست.
۱۲.هر هیجان منفی ما را منقبض میکند و منذهنی دائماً در حال مقاومت است. اصلاً اگر ما مقاومت نداشتیم، منذهنی هم نداشتیم.
۱۳.هر وقت ما روی اوضاع کنترل داریم یعنی منذهنی دارد کار میکند. هر موقع کسی را کنترل میکنیم، باید بدانیم که هرچه که زندگی میدهد و هرچه پیش بیاید، هرچه خیر است، تبدیل به شر و مرض میشود.
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
۱.منذهنی ما کافر است، چون باعث فُرقت و جدایی ما از زندگی میشود. به همین علت همیشه در کشاکش و دویی است.
۲.منذهنی همیشه با اتفاق لحظه کار دارد که از آن اتفاق که مانند کاه و خس و خاشاکی بر روی دریای سکون این لحظه است کوهی بسازد و شروع کند با آن کوه به جدال و مانعبینی، مسئلهسازی و دشمنسازی.
۳.منذهنی به مقاومت و قضاوت زنده است. و بسیار ناسپاس است. سپاسگزاری، رعایت قانون جبران است.
🍁شما مقاومت و قضاوت را دستکم نگیرید و لفظاً یاد نگیرید. ببینید در شما چهجوری کار میکند؟
🌺مقاومت یعنی اتفاق این لحظه مهم است.
🍁مقصد و هدف ما «راه» است. همین عبارت شما را به این لحظه میآورد که اتفاق این لحظه مهم نیست. زنده بودن من به زندگی، فضاگشایی من مهم است.
🌺حرص یعنی من یک خرده بیشتر میخواهم. و هر روز باید آن چیز زیادتر شود.
منذهنی از آن چیزی که دارد استفاده نمیکند. اگر استفاده هم کند، از آن چیز کیف نمیکند، دائماً به فکر زیاد کردن است.
🍁شما این مفاهیم را در زندگیتان ببینید که این لحظه زندهاید؟ عقلی که ما از آنور آوردهایم در عین است و نفس ما در ذهن است.
۴.تخریب در یک لحظه رخ میدهد ولی برای ترمیم کردنش ممکن است ساعتها یا روزها زمان ببرد.
🍁یک ترمیم خوب در رابطه، رابطه را میتواند از گذشته قویتر کند. یعنی وقتی فضا را باز میکنیم و برمیگردیم به همان چیزی که قبلاً تخریب شده بود، یک تبدیل اتفاق میافتد و سازندگی چند برابر اتفاق میافتد.
🍁برای هر ترمیمی در رابطه به این نیاز نیست که ما یک نفر دیگر را بخواهیم درست بکنیم یا تغییر بدهیم. فقط کافی است که سهم خودمان را برداریم، مسئولیت اشتباه خودمان را بپذیریم و درست کردن منذهنی دیگران واقعاً وظیفهٔ ما نیست.
۵.تنها با پرهیز، رضا، صبر و حاضر بودن در لحظه من میتوانم قدرت را از نفس و منذهنی در خود بگیرم و به اصل خود زنده شوم.
۶.در منذهنی عقل کلِ ما که از آنور آمده یک جنس خدایی است مغلوب است و همیشه بهسویِ خُسران یعنی ضرر رساندن به خود و دیگران میرود. دائماً منذهنی بهسویِ ضرر زدن به خود میرود.
۷.همانطور که بدن به واکسن عکسالعمل نشان میدهد و برحسب نوع میکروب خود را مقاوم میکند، جان ما هم در برابر این همانیدگیها که مثل میکروب هستند، ضد آن را در فضای گشودهشده میسازد.
🍁بهعبارتی هر مرضی درمانش در خودش است، یعنی هر همانیدگی معادل یک شناسایی و فضاگشایی است. هر سِحر یک ضدِّ سِحر دارد.
🍁آنچه مانع کار این سیستم دفاعی خودکار در ما میشود و از این نیروی شگفتانگیز در راستای خرابکاری و بدتر شدن حال ما استفاده میکند همین اختیار کردن منذهنی و دخالتهای نابهجای آن است که یک مرض کوچک را کمکم به دردهای ناعلاج تبدیل میکند.
۸.خندیدن به ابلیس، یعنی ما میگوییم که حالا اینجا خودمان را نشان میدهیم، جواب میدهیم، کارهای ابلیسی را شوخی میگیریم، روی من که اثر نمیگذارد برای اینکه من از جنس خدا هستم.
۹.«غم» که میآید ما دنبال مسببِ غم در جهان بیرون هستیم. درنتیجه نمیفهمیم که غم آمده ما را بیدار کند و یک همانیدگی را به ما بشناساند.
۱۰.اگر همانیدگی زیاد باشد مخصوصاً همانیدگی با یک آدم، درد زیاد میشود و این دردها ارتعاش میکند، یکی میشود با دردهایی که از گذشته ما داریم، خیلی قوی میشود.
🍁درنتیجه با آدمها همانیده نشوید دردتان خواهد آمد و این درد ممکن است جسم شما را خراب کند. همانش با یک آدم مثل اعتیاد به یک موادی است که تَرک آن خیلی سخت است همانیده نشوید، مواظب باشید.
۱۱.در هر حرفی که منذهنی میزند شَر و تخریب و کژبینی وجود دارد. ما از طریق همانیدگیها میبینیم فکر میکنیم درست میبینیم، ولی این دید درست نیست.
۱۲.هر هیجان منفی ما را منقبض میکند و منذهنی دائماً در حال مقاومت است. اصلاً اگر ما مقاومت نداشتیم، منذهنی هم نداشتیم.
۱۳.هر وقت ما روی اوضاع کنترل داریم یعنی منذهنی دارد کار میکند. هر موقع کسی را کنترل میکنیم، باید بدانیم که هرچه که زندگی میدهد و هرچه پیش بیاید، هرچه خیر است، تبدیل به شر و مرض میشود.
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
۱۴.ای سنایی، گر نیابی یار، یارِ خویش باش
در جهان هر مرد و کاری، مردِ کارِ خویش باش
(مولوی، دیوان شمس، غزل ١٢۴۴)
🌺«مردِ کارِ خویش باش» ما وقتی انسان هستیم، که فضا باز شود از جنس زندگی شویم، با آن برکت با آن هشیاری هر کاری میکنیم آن کار ما است. باید ببینیم زندگی از طریق ما چهکار میخواهد بکند؟ چهجوری خردورزی بکند؟
🍁«یارِ خویش باش» در جهان هر انسانی باید این قاعده را رعایت کند. ما در این جهان یار پیدا نمیکنیم. پس بنابراین بهعنوان زندگی باید یار خودمان باشیم. خداوند عاشق خودش است. ما هم باید عاشق خودمان و زندگی خودمان باشیم.
🍁یعنی زندگی روی زندگی قایم شود، ما از جنس خداوند شویم. آن موقع میبینیم وقتی خودمان هستیم و فضا هم گشوده است، زندگی چهکاری بهوسیلۀ ما میخواهد انجام دهد.
ابیات بخش اول
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگْذار، صدرِ توست راه
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶)
نفْس نَمرود است و عقل و جانْ خلیل
روح در عین است و نفْس اندر دلیل
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۱۱)
لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او
جز سویِ خُسران نباشد نَقْلِ او
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۲)
چشمِ آدم بر بِلیسی کاو شَقیست
از حقارت و از زیافت بنگریست
خویشبینی کرد و آمد خودگُزین
خنده زد بر کارِ ابلیسِ لَعین
بانگ بر زد غیرتِ حق کِای صَفی
تو نمیدانی زِ اَسرارِ خَفی
پوستین را بازگونه گر کُند
کوه را از بیخ و از بُن بَرکَنَد
پردهٔ صد آدم آن دَم بردَرَد
صد بِلیسِ نو مسلمان آورد
گفت آدم: توبه کردم زین نظر
این چنین گستاخ ننْدیشم دگر
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۹۳- ۳۸۹۸)
ای خُنُک آن کس که عقلش نر بُوَد
نفسِ زشتش ماده و مُضْطَر بُوَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۳)
اندرونِ هر حدیثِ او شَر است
صد هزاران سِحر در وَی مُضْمَر است
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۱)
خارِ سهسویَست هر چون کِش نَهی
درخَلَد، وز زخمِ او تو کِی جَهی؟
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵)
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
(حافظ، دیوان غزلیات، غزل ١۴٣)
از سَمومِ نَفْس، چون با علّتی
هر چه گیری تو، مرض را آلتی
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳)
ای سنایی، گر نیابی یار، یارِ خویش باش
در جهان هر مرد و کاری، مردِ کارِ خویش باش
(مولوی، دیوان شمس، غزل ١٢۴۴)
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
در جهان هر مرد و کاری، مردِ کارِ خویش باش
(مولوی، دیوان شمس، غزل ١٢۴۴)
🌺«مردِ کارِ خویش باش» ما وقتی انسان هستیم، که فضا باز شود از جنس زندگی شویم، با آن برکت با آن هشیاری هر کاری میکنیم آن کار ما است. باید ببینیم زندگی از طریق ما چهکار میخواهد بکند؟ چهجوری خردورزی بکند؟
🍁«یارِ خویش باش» در جهان هر انسانی باید این قاعده را رعایت کند. ما در این جهان یار پیدا نمیکنیم. پس بنابراین بهعنوان زندگی باید یار خودمان باشیم. خداوند عاشق خودش است. ما هم باید عاشق خودمان و زندگی خودمان باشیم.
🍁یعنی زندگی روی زندگی قایم شود، ما از جنس خداوند شویم. آن موقع میبینیم وقتی خودمان هستیم و فضا هم گشوده است، زندگی چهکاری بهوسیلۀ ما میخواهد انجام دهد.
ابیات بخش اول
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگْذار، صدرِ توست راه
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶)
نفْس نَمرود است و عقل و جانْ خلیل
روح در عین است و نفْس اندر دلیل
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۱۱)
لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او
جز سویِ خُسران نباشد نَقْلِ او
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۲)
چشمِ آدم بر بِلیسی کاو شَقیست
از حقارت و از زیافت بنگریست
خویشبینی کرد و آمد خودگُزین
خنده زد بر کارِ ابلیسِ لَعین
بانگ بر زد غیرتِ حق کِای صَفی
تو نمیدانی زِ اَسرارِ خَفی
پوستین را بازگونه گر کُند
کوه را از بیخ و از بُن بَرکَنَد
پردهٔ صد آدم آن دَم بردَرَد
صد بِلیسِ نو مسلمان آورد
گفت آدم: توبه کردم زین نظر
این چنین گستاخ ننْدیشم دگر
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۹۳- ۳۸۹۸)
ای خُنُک آن کس که عقلش نر بُوَد
نفسِ زشتش ماده و مُضْطَر بُوَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۳)
اندرونِ هر حدیثِ او شَر است
صد هزاران سِحر در وَی مُضْمَر است
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۱)
خارِ سهسویَست هر چون کِش نَهی
درخَلَد، وز زخمِ او تو کِی جَهی؟
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵)
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
(حافظ، دیوان غزلیات، غزل ١۴٣)
از سَمومِ نَفْس، چون با علّتی
هر چه گیری تو، مرض را آلتی
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳)
ای سنایی، گر نیابی یار، یارِ خویش باش
در جهان هر مرد و کاری، مردِ کارِ خویش باش
(مولوی، دیوان شمس، غزل ١٢۴۴)
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
نکات بخش دوم برنامه تلفنی ۱-۱۰۴۰
۱.جناب مولانا میگوید دو جور لذت داریم: لذت فرعی و لذت اصلی. لذت فرعی هر لذتی است که منذهنی از آنها خوشحال میشود. مثلاً همانیدگیها که زیاد میشوند منذهنی خوشحال میشود. درد که درست میشود منذهنی خوشحال میشود. از ما که تعریف و تمجید میکنند منذهنی خوشحال میشود.
🍁 لذت فرعی معمولاً با یک خوشحالیِ آنی و لحظهای همراه است که خوشحالیاش کاملاً توهمی و کاذب است و وقتی که تمام میشود حتی به ما حسِ ناراحتی و خالی شدن دست میدهد.
🌺لذت اصلی، محو کردن لذتهای فرعیِ منذهنی است، پرهیز از لذتهای کاذبِ منذهنی است، که همراه با یک شادیِ اصیل و حسِ قدرت است.
۲.زندگی تا زمانی که در مرکز ما همانیدگی وجود دارد، غم خواهد فرستاد تا ما این همانیدگیها را از مرکزمان دور کنیم.
🌺 پس هر غم و دردی میآید که یک همانیدگی را به شما نشان دهد.
۳.وقتی میگوییم «دشمن وجود خود»، منظورمان این است که دشمنِ منذهنی خودمان شویم، نه اینکه برویم خودمان را بکُشیم!
🌺فقیر کسی است که شاید همهچیز داشته باشد، ولی با هیچچیزی همانیده نشود، یعنی مرکزش خالی باشد.
۴.هر چراغ ذهن را که خاموش میکنیم نیروی جذبکنندگی یا دزدیدن را از او میگیریم.
۵.هر کس شما را سرد میکند ناامید میکند، بدانید که از جنس ابلیس است.
۶.اگر مُدام تمرکزم روی خودم باشد، صد درصد انرژیام روی خودم است.
🍁هرچه در این جهان پیرامون من اتفاق میافتد از من است و انعکاس درون من. این بدین معنی نیست که خطا و ندانمکاریهای منهای ذهنی را من به دوش بگیرم؛ بلکه اگر بر روی من تأثیر میگذارد، یعنی آن جنس در من هست.
۷.همانطور که آموختن سِحر بیاختیارِ ما بوده، آموختن ضدِّ سِحر هم با بیاختیار کردن منذهنیِ ماست.
۸.منذهنی هرچه میگوید، هر موضوعی پیش میآورد، در آن یک شر وجود دارد و هزار جور بد دیدن و کج دیدن در او وجود دارد. باید فضا را باز کنیم، و فقط زندگی را ببینیم.
۹.آگاه هستم که هر آنچه زندگی در این لحظه تصمیم میگیرد به سود من است
🍁هیچ صورتی یا اتفاقی نمیافتد که بگوید من صورت هستم. معنای هر صورتی این است که خداوند میخواهد ما را از ذهن آزاد کند. اگر در چرخهٔ سببسازی بمانیم، متوجهٔ معنای صورت نمیشویم.
۱۰.شما هر لحظه باید بسنجید که الآن مرا شیطان یا منذهنی هدایت میکند، یا اینکه خداوند با فضاگشایی؟
۱۱.وقتی ما یک همانیدگی در مرکزمان داریم، در بیرون شهوت آن همانیدگی را داریم. یعنی آن چیز در بیرون ما را به سمت خودش جذب میکند.
۱۲.اگر شما خاصیتهای مخرّب منذهنی را یادداشت کنید و هر موقع در شما بروز میکند، شاهد آن باشید و ببینید، همین کافی است که آن خاصیت را بروز ندهید و وقتی بروز نمیدهید، درست مثل اینکه آن شاخ بد بریده میشود و کوچک میشود و آن دوای اصلیِ قدیمی زنده میشود.
درد، دارویِ کهن را نو کند
درد، هر شاخِ ملولی خَوْ کند
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰۲)
🌺وقتی درد میآید، بگویید که این بهعلت این است که من یک اشکالی دارم، موضوعش را شناسایی کنید و بیندازید یا فقط همین شناسایی کافی است که خودبهخود بیفتد. «شناسایی مساوی آزادی است.»
۱۳.یکی از خاصیتهای بسیار مخرّب منذهنی این است که میخواهد نهتنها رهبر ما شود، رهبر بقیهٔ مردم هم شود.
🍁هر موقع شما میبینید که خودتان به راهی میروید که این راه مخرّب است و بقیه را هم تشویق میکنید که باید دنبال من بیایید. بدانید که آن «جانِ زشتِ» منذهنی میخواهد رهبری بکند.
۱۴.وقتی فضا باز میشود، یک ذره هشیاریمان زیاد میشود بهصورت ناظر به ذهنمان نگاه میکنیم، میبینیم که واقعاً چه الگوهای مخربی در ما هست که مرتب فعال میشوند و به ما لطمه میزنند و ما پیش از این نمیدیدیم.
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
۱.جناب مولانا میگوید دو جور لذت داریم: لذت فرعی و لذت اصلی. لذت فرعی هر لذتی است که منذهنی از آنها خوشحال میشود. مثلاً همانیدگیها که زیاد میشوند منذهنی خوشحال میشود. درد که درست میشود منذهنی خوشحال میشود. از ما که تعریف و تمجید میکنند منذهنی خوشحال میشود.
🍁 لذت فرعی معمولاً با یک خوشحالیِ آنی و لحظهای همراه است که خوشحالیاش کاملاً توهمی و کاذب است و وقتی که تمام میشود حتی به ما حسِ ناراحتی و خالی شدن دست میدهد.
🌺لذت اصلی، محو کردن لذتهای فرعیِ منذهنی است، پرهیز از لذتهای کاذبِ منذهنی است، که همراه با یک شادیِ اصیل و حسِ قدرت است.
۲.زندگی تا زمانی که در مرکز ما همانیدگی وجود دارد، غم خواهد فرستاد تا ما این همانیدگیها را از مرکزمان دور کنیم.
🌺 پس هر غم و دردی میآید که یک همانیدگی را به شما نشان دهد.
۳.وقتی میگوییم «دشمن وجود خود»، منظورمان این است که دشمنِ منذهنی خودمان شویم، نه اینکه برویم خودمان را بکُشیم!
🌺فقیر کسی است که شاید همهچیز داشته باشد، ولی با هیچچیزی همانیده نشود، یعنی مرکزش خالی باشد.
۴.هر چراغ ذهن را که خاموش میکنیم نیروی جذبکنندگی یا دزدیدن را از او میگیریم.
۵.هر کس شما را سرد میکند ناامید میکند، بدانید که از جنس ابلیس است.
۶.اگر مُدام تمرکزم روی خودم باشد، صد درصد انرژیام روی خودم است.
🍁هرچه در این جهان پیرامون من اتفاق میافتد از من است و انعکاس درون من. این بدین معنی نیست که خطا و ندانمکاریهای منهای ذهنی را من به دوش بگیرم؛ بلکه اگر بر روی من تأثیر میگذارد، یعنی آن جنس در من هست.
۷.همانطور که آموختن سِحر بیاختیارِ ما بوده، آموختن ضدِّ سِحر هم با بیاختیار کردن منذهنیِ ماست.
۸.منذهنی هرچه میگوید، هر موضوعی پیش میآورد، در آن یک شر وجود دارد و هزار جور بد دیدن و کج دیدن در او وجود دارد. باید فضا را باز کنیم، و فقط زندگی را ببینیم.
۹.آگاه هستم که هر آنچه زندگی در این لحظه تصمیم میگیرد به سود من است
🍁هیچ صورتی یا اتفاقی نمیافتد که بگوید من صورت هستم. معنای هر صورتی این است که خداوند میخواهد ما را از ذهن آزاد کند. اگر در چرخهٔ سببسازی بمانیم، متوجهٔ معنای صورت نمیشویم.
۱۰.شما هر لحظه باید بسنجید که الآن مرا شیطان یا منذهنی هدایت میکند، یا اینکه خداوند با فضاگشایی؟
۱۱.وقتی ما یک همانیدگی در مرکزمان داریم، در بیرون شهوت آن همانیدگی را داریم. یعنی آن چیز در بیرون ما را به سمت خودش جذب میکند.
۱۲.اگر شما خاصیتهای مخرّب منذهنی را یادداشت کنید و هر موقع در شما بروز میکند، شاهد آن باشید و ببینید، همین کافی است که آن خاصیت را بروز ندهید و وقتی بروز نمیدهید، درست مثل اینکه آن شاخ بد بریده میشود و کوچک میشود و آن دوای اصلیِ قدیمی زنده میشود.
درد، دارویِ کهن را نو کند
درد، هر شاخِ ملولی خَوْ کند
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰۲)
🌺وقتی درد میآید، بگویید که این بهعلت این است که من یک اشکالی دارم، موضوعش را شناسایی کنید و بیندازید یا فقط همین شناسایی کافی است که خودبهخود بیفتد. «شناسایی مساوی آزادی است.»
۱۳.یکی از خاصیتهای بسیار مخرّب منذهنی این است که میخواهد نهتنها رهبر ما شود، رهبر بقیهٔ مردم هم شود.
🍁هر موقع شما میبینید که خودتان به راهی میروید که این راه مخرّب است و بقیه را هم تشویق میکنید که باید دنبال من بیایید. بدانید که آن «جانِ زشتِ» منذهنی میخواهد رهبری بکند.
۱۴.وقتی فضا باز میشود، یک ذره هشیاریمان زیاد میشود بهصورت ناظر به ذهنمان نگاه میکنیم، میبینیم که واقعاً چه الگوهای مخربی در ما هست که مرتب فعال میشوند و به ما لطمه میزنند و ما پیش از این نمیدیدیم.
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
ابیات بخش دوم
در دلِ سالک اگر هست آن رُموز
رمزدانی نیست سالک را هنوز
تا دلش را شرحِ آن سازد ضیا
پس اَلَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵- ۱۰۶۶
درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرون
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)
یک سگ است، و در هزاران میرود
هرکه در وی رفت، او او میشود
هر که سَردت کرد، میدان کاو در اوست
دیو، پنهان گشته اندر زیرِ پوست
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت۶۳۸- ۶۳۹)
لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او
جز سویِ خُسران نباشد نَقْلِ او
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۲)
خُسران: ضرر و زیان
اندرونِ هر حدیثِ او شَر است
صد هزاران سِحر در وَی مُضْمَر است
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۱)
چونکه حیران گشتی و گیج و فنا
با زبانِ حال گفتی اِهْدِنا
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۵۲)
درد، دارویِ کهن را نو کند
درد، هر شاخِ ملولی خَوْ کند
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰۲)
ره نمیداند، قلاووزی کند
جانِ زشتِ او جهانسوزی کند
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۴۸)
قَلاووز: پیشاهنگ، راهنما
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
در دلِ سالک اگر هست آن رُموز
رمزدانی نیست سالک را هنوز
تا دلش را شرحِ آن سازد ضیا
پس اَلَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵- ۱۰۶۶
درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرون
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)
یک سگ است، و در هزاران میرود
هرکه در وی رفت، او او میشود
هر که سَردت کرد، میدان کاو در اوست
دیو، پنهان گشته اندر زیرِ پوست
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت۶۳۸- ۶۳۹)
لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او
جز سویِ خُسران نباشد نَقْلِ او
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۲)
خُسران: ضرر و زیان
اندرونِ هر حدیثِ او شَر است
صد هزاران سِحر در وَی مُضْمَر است
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۱)
چونکه حیران گشتی و گیج و فنا
با زبانِ حال گفتی اِهْدِنا
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۵۲)
درد، دارویِ کهن را نو کند
درد، هر شاخِ ملولی خَوْ کند
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰۲)
ره نمیداند، قلاووزی کند
جانِ زشتِ او جهانسوزی کند
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۴۸)
قَلاووز: پیشاهنگ، راهنما
خانم مهناز
👇
www.tg-me.com/GanjeHozourMessages
