Telegram Web Link
پیشنهادی برای معلمان و آموزشگران: معرفی کتاب «آموزش برابری جنسیتی در کلاس درس»

این فرصت را پیدا کردم که در نشست رونمایی و نقد و بررسی کتاب «آموزش برابری جنسیتی در کلاس درس» که در کتابخانه‌ی مرکزی شهر آمستردام برگزار شد حضور یابم. به همه‌ی معلمان، دانشجویان رشته‌های علوم تربیتی و آموزشگران توصیه‌ی اکید می‌کنم که از خواندن و استفاده از آن غافل نشوند. آقای پیوندی، نویسنده‌ی کتاب، به خوبی توانسته است ضمن برجسته کردن مسئله‌ی جنسیت در نظام آموزشی ایران، دستور کاری پیشرو و کاملاً کاربردی برای همه‌ی آموزشگران ایرانی پیش نهد تا بتوانند در جهت رفع نابرابری‌های جنسیتی در فرایند آموزش بکوشند.

کتاب به همت انتشارات ایران آکادمیا در هلند منتشر شده است.
لینک معرفی و دانلود:
https://iranacademia.com/press/book/%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%ac%d9%86%d8%b3%db%8c%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%da%a9%d9%84%d8%a7%d8%b3-%d8%af%d8%b1%d8%b3/
👍6👏1👌1
به همت انتشارات ایران آکادمیا، کتابی که در ایران اجازه انتشار پیدا نکرد منتشر شد. نسخه‌ی دیجیتال را می‌‌توانید از لینک زیر دانلود کنید.👇
👍1👎1
📂  تفسیر تجربه‌ی ستم، آزار جنسی در دانشگاه ایرانی
انتشارات علمی-پژوهشی ایران آکادمیا
----------------
🔖 کتاب تفسیر تجربه‌ی ستم، آزار جنسی در دانشگاه ایرانی.
در پژوهشِ منجر به این کتاب، «زن دانشجو» درباره‌ی یکی از مهم‌ترین آفات زندگی‌اش به سخن درآمده و ابراز وجود کرده است. «آزار جنسی» در شکل‌های گوناگونش در ایران و نیز در دانشگاه می‌تواند سنخ‌نمای رذالت تاریخی پدر/مرد ایرانی باشد، به‌ویژه آنکه «استاد دانشگاه» ایرانی نیز کمابیش آن رذالت را درون مناسبات دانشگاهی به شکل‌های گوناگون بازتولید کرده است که آزار جنسی فقط یکی از جلوه‌هایش است. این واقعیت توجه را به این پرسش جلب می‌کند که آیا نقش‌آفرینی دانشگاه ایرانی در مناسبات اجتماعی و سیاسی را باید فقط از دانشجویان و آن هم زنان دانشجو انتظار داشت و از «استاد ایرانی» باید به‌کل قطع امید کرد؟ پاسخ به این پرسش البته مجالی دیگر و بررسی بیشتری می‌طلبد.
🏷 #خبر #کتاب #آزادی_زن #آزار_جنسی #انتشارات_علمی_پژوهشی_ایران_آکادمیا #ایران #ایران_آکادمیا #دانشگاه #دانشگاه_ایرانی #زن،_زندگی،_آزادی #ناصر_تقویان
--------------...
👍11👎2👏2
این مطلب مانا حرف دل من هم هست 👇
👍2👎1
✍️ مانا نیستانی
به دوستی میگفتم، دلخوری و بیزاری من از برخی اصلاح‌طلبان صرفا بابت ساخت و پاخت با حکومت و بی اصولی و استمرارطلبی نیست.

جامعه ایران به لطف نسل تازه و خون جوانش در سال ۱۴۰۱ به گوهری کمیاب و گمشده دست یافت، مرواریدی که میتواند با پرورش و مراقبت مثل گلوله بهمن بزرگی بشود و تحجر و تمامیت‌خواهی را زیر بگیرد، آن مروارید، «صداقت» و کنار زدن پرده تزویر و ریا است. یادتان است قاسمخانی در مصاحبه ای گفت وقتی شروین حاجی پور خواسته های ملت را انقدر راحت و بی پرده و تعارف در ترانه «برای» گفته دیگر شوخی های اجتماعی سیاسی در لفافه ما معنا و جایی ندارد؟! این همان صداقت و بی تعارفی است! چهل و پنج سال پیش یک گروه از ملت با گرایش مذهبی خاص قدرت سیاسی را مصادره کردند و به مابقی جامعه گفتند اگر می خواهید زنده تان بگذاریم، به شما اجازه کار بدهیم، به شما اجازه نفس کشیدن بدهیم ، اجازه اندکی پیشرفت بدهیم، باید مثل ما باشید حتی اگر نیستید ادای ما را دربیاورید، جوری که ما میخواهیم لباس بپوشید، حرف بزنید، رفتار کنید وگرنه هر چه مغایر سلیقه و نظر ماست برود در پستوی خانه هایتان! که آن را هم حق تفتیش داریم اگر دلمان بخواهد!
چهل و پنج سال عادت کردیم دروغ بگوییم و ادا دربیاوریم، حتی در دوره اصلاحات، برای اندکی نفس کشیدن و ابراز مخالفت با بت اعظم - خامنه ای- زیر پرچم اصلاح‌طلبان مذهبی رفتیم و گذاشتیم هویت هایمان در آنها ذوب بشود، بعضا اولویت‌ها و تمایلات و مطالبات آنها را مطالبه خود جا زدیم، گفتند «جامعه مدنی دینی» گفتیم بله در حالیکه عمیقا، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر فارغ از گرایش مذهبی می‌خواستیم، بعد از دو دهه هیچ کدام از شعارهایشان عملی نشد و ما ماندیم و هویت های انکار شده و نقاب هایمان و کاراکترهای چندپاره مان! نسل تازه، نقاب ندارد، لااقل اکثریت قابل توجهی‌ش نقاب ندارد، حرف و‌ خواسته واقعی دلش را بی تعارف و تزویر، رک و گاهی حتی رکیک می‌گوید (من این رکیک بودن را به دروغ و تعارفی که عادتمان دادند صدبار ترجیح می‌دهم) روسریش را بر میدارد و با افتخار از جلوی تمامیت خواه مسلح و چماقدار رد می شود، نسل تازه دارد یاد میگیرد و به ما قدیمی‌ترها یاد می‌دهد خودِخودمان باشیم و به خاطر خوشامد حکومت و مصلحت و … نقاب نزنیم. این مروارید گرانبها، کف مطالبات جامعه را بالاتر برده و افق‌های دست‌نیافتنی را باورپذیر کرده، سرکوبگران هاج و واج و اولدرم بلدورم کنان فقط ناظر آنند!
حالا اصلاح‌طلبان اصرار دارند خاک بر این مروارید بپاشند، انکارش کنند، جامعه را برگردانند به همان تنظیمات دهه شصت و هفتاد و نقاب را بر صورت نسل تازه هم بزنند، این بزرگترین جنایت و علت اصلی دلخوری من است از آنها!
👍14👎2👏1
یکی از پدیده‌های این دور از #نمایش_انتخابات به صحنه آمدن چهره‌های به‌ظاهر رادیکال علوم انسانی دانشگاهی در ایران و زدن حرف‌هایی در دفاع از رأی ندادن و نقد صریح خامنه‌ای و دم‌ودستگاه ولایی از جمله اصلاح‌طلبان است: کسانی مثل حاتم قادری و مصطفی مهرآیین به‌ویژه با صحنه‌گردانی جایی به نام «مدرسه آزادفکری». قبلاً هم در برنامه‌های تلویزیونی‌ای همچون «زاویه» و «شیوه» نسخه‌های خفیف‌تری از این پدیده را شاهد بودیم. با محتوای بسیاری از گفته‌هاشان کاری ندارم و چه‌بسا همدلی هم دارم، هرچند در اینکه به نقد تاریخی و فلسفی اسلام نزدیک هم نمی‌شوند نوعی دورویی یا دست‌کم بزدلی را در اینان می‌بینم. اما سخنم اینجا بر سر شرط امکان به صحنه آمدن و وایرال شدن‌شان در موقعیت‌های اینچنینی است. نمی‌خواهم بگویم رژیم در چنین موقعیت‌هایی اجازه می‌دهد که به صحنه بیایند و بازار را گرم کنند، یا همچون سوپاپ اطمینان از آنان استفاده می‌کند، هرچند شاید این‌گونه هم باشد؛ به‌ویژه آنکه پرهیزشان از نزدیک شدن به نقد اسلام این گمان را تقویت می‌کند که بدون تأیید رژیم نمی‌توانستند به صحنه بیایند چراکه از رادیکال نبودن‌شان اطمینان دارد. اما واقعیت آن است که از میان دانشگاهیان درون ایران «آن را که خبر شد خبری باز نیامد». معدود استادان و پژوهشگرانی که به‌نوعی صراحتاً وارد حوزه‌ی نقد دین می‌شوند و از این زاویه به نقد دم‌ودستگاه و سازوکارهای ولایی رژیم می‌پردازند، پیش از آنکه دچار بگیروببند رژیم شوند، به تیر «تکفیر آکادمیک» هم‌قطاران دانشگاهی‌شان از پای درمی‌آیند. در بهترین حالت نادیده انگاشته می‌شوند، خوانده و شنیده نمی‌شوند، آثار اصلی‌شان منتشر نمی‌شود، کلاس و پایان‌نامه نمی‌گیرند، پروژه‌های پژوهشی‌شان یا تصویب و اجرا نمی‌شود یا انبوهی از انتظارات به‌ظاهر علمی اما در واقع مزخرف بارشان می‌شود. چنان دچار سانسور و سرکوب سیستماتیکِ درون‌دانشگاهی می‌شوند که یا خودشان عطای دانشگاهی بودن را به لقایش می‌بخشند، یا اگر جان‌سختی کنند و به هر ترتیبی درون آکادمی بمانند افسرده و منزوی و حتی به‌لحاظ فکری اخته و پوچ‌انگار می‌شوند و یک زندگی نباتیِ دانشگاهی را از سر می‌گذرانند. چنین کسانی هیچ‌گاه نمی‌توانند به صحنه بیایند چه رسد به وایرال شدن. امثال قادری و مهرآیین در زمانه‌ای دارند به لخت بودن دم‌ودستگاه ولایی خامنه‌ای اشاره می‌کنند که حتی اوباش خودِ ولی فقیه کنونی و قبلی نیز در این زمینه گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند (بنگرید به نمایش مناظرات انتخاباتی). این البته نشانه‌ی امیدبخشی از فروریختن اقتدار سرکوب‌گرانه‌ی ولایت است. اما آن سوی ماجرا و در زیر قله‌ی کوه یخ سیطره‌ی امنیتی رژیم بر دانشگاه‌ها، سیستم و ساختار پرفساد، مزوّر و صُلب‌وسختِ «دانشگاه ایرانی‌-‌اسلامی» نهفته است که در قالبی ‌شبه‌علمی سرکوبی دهشتناک را از درون و به دست خودِ «استادان دانشگاه» بر آزادی اندیشه اعمال می‌کند. نقد دم‌ودستگاه ولایی خامنه‌ای اینک از عهده‌ی هر کسی برمی‌آید. اما اندیشمند و پژوهشگر علوم انسانی اکنون باید خطر کند و به جای اشاره به لخت بودن خامنه‌ای و دم‌ودستگاهش، لخت بودن و دروغ بودن و سرطانی بودنِ خودِ پدیده‌ای به نام اسلام را فریاد بزند، پدیده‌ای که منفیتِ اسطوره‌ایِ توفنده‌ و ویرانگرش را به هر مستبد خشک‌مغزی تزریق می‌کند و تباهی و نکبتش را به اقصای عالم می‌پراکند. دانشگاه ایرانی و آنچه علوم انسانی در ایران نام دارد، نه‌تنها فعلاً پرورنده‌ی چنین کسانی نیست، بلکه عموماً بستر رشد و لفت‌ولیس مزوّران و بزدلانی است که از علم و دانشگاه فقط عنوان «دکتر» و «استاد» را یدک می‌کشند. از این روست که دانشگاه و علوم انسانی در نظام ولایی از مردم کف خیابان عقب می‌افتد به‌ویژه از لحاظ اخلاقی.

@nassertaghavian
👍19👎1👏1
به مناسبت دومین سالروز قتل دختر ایران #مهسا_امینی و خیزش پرشور #زن_زندگی_آزادی قصد داریم به اتفاق دوستان و همراهان در تجمعات ایرانیان ساکن هلند شرکت کنیم.

#همراه_شو_عزیز
#سرنگون_باد_رژیم_آخوندی

👇👇👇👇

۱- آمستردام (میدان دام) ۱۴ سپتامبر
https://www.tg-me.com/IranianEventsNL/308

۲- لاهه ۱۵ سپتامبر
https://www.tg-me.com/IranianEventsNL/311

۳- خرونینگن ۱۴ سپتامبر
https://www.tg-me.com/IranianEventsNL/313

۴- آمستردام (بورس پلین) ۱۴ سپتامبر
https://www.tg-me.com/IranianEventsNL/314

۵- لاهه ۱۴ سپتامبر
https://www.tg-me.com/IranianEventsNL/316

۶- آمستردام (میدان دام) ۱۴ سمپتامبر
https://www.tg-me.com/IranianEventsNL/318
👍8
نکته‌ای تاریخی درباره‌ی رویداد مرگ حسن نصرالله


‏فراموش نکنیم که تبار آخوند شیعه‌ی امروزین در ایران به همان آخوندهای جبل‌عاملی‌ای برمی‌گردد که در زمان صفویه به ایران آورده شدند تا ایدئولوژی شیعی را در این خطه تحکیم کنند. آخوند امروزی در ایران که به پول یامُفت نفت رسید اولین کارش ادای دین به نیاکان ایدئولوژیکش بود. ‏در اصل حسن نصرالله مدعی طلب چندقرنه‌ی ایرانی‌ها به نیاکانش بود که چنان طلبکارانه درباره وظیفه‌ی آخوند ایرانی برای حمایت مالی و لجستیک از او داد سخن می‌داد. شادی ایرانی‌ها از مرگ این آخوند مفت‌خورِ جانی را باید در بستر این سابقه‌ی تاریخی هم دید. از این منظر تاریخی، ‏این حسن نصرالله نبود که برساخته و دست‌نشانده و آلت دست خامنه‌ای بود، بلکه به نوعی این خامنه‌ای بود که همچون گاو شیرده از ثروث مردم ایران بدهی ابدی نیاکانش را به جبل‌عاملی‌ها پرداخت می‌کرد. جنس این بدهی تاریخی و ابدی به گونه‌ای است که هیچ‌گاه تسویه نمی‌شود. ‏گویی ایرانی‌ها برای احیای دیوان‌سالاری امپراتوری‌وار تاریخی‌شان در عصر صفوی و بازیابی یکپارچگی سرزمینی این بار تحت لوای مرشد اعظم شیعی، باید تا ابد مدیون و خاکسار خاندان دیوانی جبل‌عاملیون باشند. این بدهی هیچ‌گاه تسویه نمی‌شود مگر آنکه کل تشکیلات آخوند شیعی از ایران تا جبل عامل از بیخ‌وبن برافکنده شود. این البته بدون درافتادن با کلیت ساختار و تشکیلات اقتصادسیاسی اسلام (اعم از شیعه و سنی) میسر نیست. آخوند غیرشیعه نیز دست کمی از آخوند شیعه ندارد. فرقش بستر تاریخی متفاوت آنهاست. آخوند سنی یا هر شاخه‌ی دیگر اسلام نیز طلبی تسویه‌ناشدنی از همه و هرکس دارد.
@nassertaghavian
👍14👎1👏1🥱1🖕1
چه کسی حق دارد جنگ نخواهد؟

من الان حدود ده ماه است که از ایران خارج شده‌ام. هنگامی که در ایران بودم، به‌ویژه پس از سرکوب خیزش #مهسا_امینی و ناامیدی از سرنگونی رژیم آخوندی به دست مردم، آرزو می‌کردم امریکا یا حتی اسرائیل آخوندها و عوامل و منابعش را بزند بلکه گشایشی شود. حاضر بودم خودم نیز کشته شوم به شرط آنکه تغییری جدی حاصل شود و دست‌کم بازماندگان و نسل‌های بعدی رنگ زندگی و آزادی را ببینند. کسان بسیاری را مثل خودم از نزدیک می‌شناختم که همین‌طور فکر می‌کردند. تازه ماها کسانی بودیم که به‌هرحال دست‌مان به دهن‌مان می‌رسید و چیزکی برای خوردن و سقفی برای خوابیدن زیرش داشتیم. دیگرانی که اوضاع بدتری داشتند بماند. برای من رژیم آخوندی و کلاً پدیده‌ی آخوند و هر آنچه به اسلام و شیعه و مانند اینها منسوب است تجسم مطلق شرارت و نهایت تجربه‌ی بشری از منفیت توفنده‌ی اسطوره‌ی الهیاتی بود و هست. ازاین‌رو هیچ باکی از اوضاع پس از آخوند در نتیجه‌ی جنگ یا هر چیزی شبیه آن نداشتم. راستش چنین حسی دست‌کم دو بار دیگر به من رو آورده بود، یکی پس از تیر ماه ۷۸ و دیگری پس از سرکوب جنبش سبز. در اولی آرزو می‌کردم امریکای جورج بوش به جای عراق به ایران حمله کند و در دومی بلکه اوباما کاری کند. هر دو آرزو با مکر آخوند و اجامرش فرومرد و ما ماندیم و یک زندگی آخوندزده‌ی نکبت و دیدن ذره‌ذره آب شدن خود و مردمانی که باید در چنان زندگی‌ای فقط زنده می‌ماندند. اینک نیز گویا امید و آرزویی از جنس همان دو تای قبلی پدید آمده، بسیاری از مردمان جان به لب رسیده را هوایی کرده و از دیدن زبونی آخوند و احساس نزدیکی پایان عمر رژیم به دست قدرتی خارجی به شعف واداشته است. فرقش تا جایی که به من مربوط می‌شود این است که من دیگر درون ایران نیستم. و همین فرق است که مرا در سپردن خودم به آن آرزو دچار تردید می‌کند. با خودم کلنجار سختی دارم که آیا اخلاقاً درست است که حالا که درون ایران نیستم و بروز جنگ تأثیری بر من ندارد، خواهان و آرزومند جنگی فیصله‌بخش به رژیم آخوندی باشم؟ آیا این فقط حق ایرانیان درمانده‌ی درون کشور نیست که بخواهند حتی به بهای سنگین جنگ از شر آخوند خلاص شوند؟ از سویی ایرانیانی را که از درون کشور چنین آرزویی دارند عمیقاً درک می‌کنم و به آنان حق می‌دهم، از سوی دیگر سخت نگران‌شان نیز هستم. اما این را هم می‌دانم که این نگرانی به منِ خارج‌نشین این حق را هم نمی‌دهد که برای مردمان درون ایران جنگ را حتی «نخواهم». چنین نخواستنی تنها در دو صورت برحق است: یا درون ایران باشم یا اگر بیرون ایران هستم طرح و برنامه‌ی مشخص و کارآمدی همراه با امکانات مادی لازم برای براندازی داشته باشم. در غیاب یکی از این دو شرط، تراوش دادن مفاهیمی چون «راه سوم» و «خط سوم» و «نه این و نه آن» از بیرون از ایران جفنگ و از سر شکم‌سیری می‌نماید. هر چه هست من الان بیرون از ایرانم و فقط آرزو می‌کنم هر چه زودتر شرارت رژیم آخوندی از سر ایرانیان و جهانیان مرتفع شود.

@nassertaghavian
👍26👎7🖕2🔥1💔1
عجب ترکیبی: ‏«دختر (زن)»، «دانشجو»، «دانشگاه آزاد» آن‌هم واحد «علوم و تحقیقات»، رشته‌ی «زبان و ادبیات فرانسه». همه‌ی اینها در یک بدن عریانِ زنانه‌ی شجاع ترکیب شد و حماسه آفرید.

‏من چند سال در علوم و تحقیقات تدریس کردم. آنجا نه نسبتی با «علوم» دارد نه با «تحقیقات». اصلاً دانشگاه به معنای مرسومش (حتی در ایران) نیست، بیشتر یک سازمان ناکارآمد است. اما چیزی داشت که می‌دانستم دارد ولی نمی‌دانستم چیست. تا این «دختر علوم و تحقیقات» پدیدار شد و فهمیدم چیست: خواستِ مطلقِ آزادی.

راستی آیا ‏کل داده‌هایی که در پروژه‌های به‌اصطلاح آکادمیکی چون «سنجش ارزش‌ها و نگرش‌ها» گردآوری می‌شود به اندازه‌ی این چند تصویرِ بغایت موقعیت‌مند و مربوط به زیست‌جهانِ تحول‌یافته‌ی ایرانی دارای ارزش تحلیلی است؟ آن موسسه‌ی به‌اصطلاح پژوهشی‌ای که از بخت بد من هم «عضو هئیت علمی»اش هستم و مدعی انحصاری «دانشگاه‌پژوهی» است آیا جرأت و جسارت چشم دوختن به این داده‌ی تاریخ‌ساز را دارد؟

#دختر_علوم_تحقیقات
@nassertaghavian
👏14👍7👎2
👍1
Nasser Taghavian
Photo
‏به مناسبت روز جهانی زنان، سازمان زنان لیبرال نشستی با عنوان «جنبش زنان ایرانی: گفتمانی بومی یا جهانی؟» برگزار می‌کند.

🔹 شهرزاد چنگلوایی در سخنرانی خود با عنوان «آزادی و برابری زنان: خواست ملی ایران معاصر» به این موضوع می‌پردازد که از انقلاب مشروطه تاکنون، نیروهای ملی‌گرای مترقی ایران خواهان ادغام زنان در جامعه، برابری قانونی، و به رسمیت شناخته شدن شأن انسانی آنان بوده‌اند.

🔹 ناصر تقویان در سخنرانی خود با عنوان «آکادمی و مسئله‌ی زن؛ تحولات جهانی و تجربه‌ی ایرانی» ابتدا نگاهی به وضعیت کلی فمینیسم آکادمیک در غرب طی پنجاه سال اخیر خواهد داشت. سپس از تجربه‌ی حضور خود در یکی از دپارتمان‌های مطالعات زنان در دانشگاه‌های ایران سخن می‌گوید و بررسی می‌کند که این دپارتمان‌ها چه نسبتی با تحولات مربوط به زنان در ایران دارند و آیا این ارتباط توانسته به نفع جنبش زنان عمل کند یا نه.

🔹 رها خادمی در سخنرانی خود «حجاب در ایران؛ پیش و پس از ۵۷، اسلامی یا اجباری؟» به تاریخچه‌ی مبارزات زنان ایرانی با حجاب اجباری می‌پردازد و نشان می‌دهد که این مبارزه نه‌تنها محدود به دوره‌ی پس از انقلاب اسلامی ۵۷ نیست، بلکه دست‌کم یک قرن سابقه دارد.

🔹 نیما قاسمی در سخنرانی خود با عنوان «کارکرد ویرانگر گفتمان ضداستعماری در امر زنان» به نقد تأثیرات مخرب این گفتمان بر وضعیت زنان در خاورمیانه و به‌ویژه در ایران می‌پردازد.

🔹 هاله رامندی در سخنرانی خود «جریان‌شناسی جنبش آزادی‌خواهانه‌ی زنان ایرانی» به بررسی روندهای تاریخی و معاصر مبارزه‌ی زنان ایرانی برای کسب حقوق برابر می‌پردازد.

این نشست با گردانندگی راضیه شاهوردی برگزار خواهد شد و فرصتی برای گفت‌وگو و تبادل نظر درباره‌ی مسیر پیش‌روی جنبش زنان ایران خواهد بود.

📅 زمان برگزاری: شنبه ۸ مارس ۲۰۲۵
ساعت ۲۰ اروپای مرکزی | ۲۲:۳۰ ایران
📍 پلتفرم زوم (Zoom)

این سمینار به زبان فارسی برگزار خواهد شد.

🔗 لینک شرکت در پنل

zoom.us/j/96713085630?…‎
5
Nasser Taghavian
نکته‌ای تاریخی درباره‌ی رویداد مرگ حسن نصرالله ‏فراموش نکنیم که تبار آخوند شیعه‌ی امروزین در ایران به همان آخوندهای جبل‌عاملی‌ای برمی‌گردد که در زمان صفویه به ایران آورده شدند تا ایدئولوژی شیعی را در این خطه تحکیم کنند. آخوند امروزی در ایران که به پول یامُفت…
قبلاً (در پست ریپلای‌شده) گفته بودم که حسن نصرالله روی خامنه‌ای نفوذ دارد نه برعکس، و این البته دلایل تاریخی هم دارد. ظاهراً نتانیاهو هم به همین نتیجه رسیده بود. عدم واکنش جدیِ خامنه‌ای به سقط کردن نصرالله هم موید همین واقعیت است. توضیح بیشتر در مطلب زیر از احسان آریان:

بخشی از سخنرانی دیروز نتانیاهو، حاوی نکات تازه ای در مورد کشتن حسن نصرالله بود. نتانیاهو گفت که با وجود اطلاع موساد از موقعیت مکانی او از مدتها قبل، بحث در کابینه امنیتی بر سر این بود که باید او را زد یا نه؟
تا اینکه موساد گزارشی ۸۳ صفحه ای از نصرالله به او می‌دهد و او دوبار آن گزارش را می‌خواند.
بر اساس گزارش، مشخص می‌شود بر خلاف تصور، تاثیرگذاری نصرالله بر ج.ا بیشتر از تاثیرگذاری ج.ا بر او است و بر اساس این ارزیابی دستور عملیات حذف او صادر می‌شود. نتانیاهو تلویحا می‌گوید که ج‌.ا بار جبهه را بر دوش حزب الله رها کرده بود و آن را به نقطه ثقل محور تبدیل کرده بود و خودش در پوسته محافظه کاری فرو رفته بود. با این تفسیر کشتن او علاوه بر اینکه کمر جبهه مقاومت را میشکست، پاسخ هم ارز از سوی ج.ا را هم منتفی ارزیابی کرده بود.

پ.ن: نصرالله خودش هم بعد از ترور هنیه و فواد شکر متوجه شده بود که تیغ تاثیرگذاری اش بر تهران کند شده و تنها مانده. ۷۰ روز بعد از ترور او، دمشق نیز سقوط کرد.
👍1
دیالکتیک ترامپ/اوباما
ناصر تقویان

چرا ترامپ علی‌رغم پیش‌بینی‌ها عمل می‌کند و مثلاً در مواجهه با ج.ا. ظاهراً از در مصالحه برآمده است؟ اینکه مکر آخوند تاحدی در او اثر کرده شاید تاحدی درست باشد. اما این‌ همه‌ی ماجرا نیست، چون شبیه این الگو در مواجهه با روسیه، کره‌ی شمالی و حتی چین نیز به چشم می‌خورد. رقابت و نزاع هم درون دولت ترامپ و هم با رقبای غیرجمهوری‌خواه نیز توضیح‌دهنده‌ی عملکرد پیش‌بینی‌ناپذیر ترامپ نیست، چون اساساً برآمد، رشد و پایداری پدیده‌ی ترامپ، برخلاف الگوی کلاسیک مناسبات میان نخبگان سیاسی امریکا، چندان محصول چنین مناسباتی نبود و نیست. تحلیل‌ها و توضیح‌های مبتنی بر مفاهیمی مثل نئولیبرالیسم و نوامپراتوری‌گری، یا چرخش به راست جهانی هم از فرط کلان بودن نمی‌توانند فرقی بین ترامپ و بایدن یا هریس یا هر کس دیگر در رأس قدرت امریکا قائل شوند، و به همین دلیل ناتوان از پیش‌بینی عمل ترامپ یا توضیح آن هستند. ضمن اینکه دترمینیسم موجود در این نوع تحلیل‌ها اساساً جایی برای تفاوت و خاص‌بودگی و شقوق بدیل باقی نمی‌گذارد تا دست‌کم امکان پیش‌بینی‌ناپذیری لحاظ شود چه رسد به وقوع آن. پس الگوهای تحلیلیِ ساختاری و کلان در توضیح بسنده‌ی پیش‌بینی‌ناپذیری ترامپ اگر نگوییم ناتوان، دست‌کم کم‌توان‌ ‏و در بهترین حالت فقط توضیح‌دهنده‌ی جنبه‌هایی از این پدیده هستند نه همه‌ی آن یا حتی بیشترِ آن. می‌ماند الگوهای خُرد، فردی و حتی روانی-شخصیتی؛ مانند اینکه ترامپ معامله‌گر است، مغرور است، خودخواه است، و مانند اینها. به نظرم اگر این الگوها با پشتوانه‌ی تئوریک و عمق تحلیلیِ کافی همراه باشند می‌توانند دست‌کم به مسئله‌ی پیش‌بینی‌ناپذیری ترامپ (به‌ویژه در مواجهه با آخوند) تا حد رضایت‌بخشی پاسخ دهند. در مرحله‌ی بعد، چنین پاسخی را می‌توان درون یک تحلیل کلان و فرافردی نیز گنجاند تا وجه کلی و عام موضوع و در نتیجه بسندگی و رَوایی توضیح‌مان تأمین شود.

یکی از تحلیل‌های خُردِ مبتنی بر روانشناسی فردی ترامپ این است که او در پی غلبه‌ی ذهنی بر یک «دیگریِ» غلبه‌ناپذیر است، و این دیگری کسی نیست جز باراک اوباما. ترامپ عقده‌ی شکست دادن یک «مرد» را دارد، آن هم مردی غیرسفید و غیرامریکایی‌الاصل، و در عین حال جوان‌تر از خود، تحصیل‌کرده‌تر از خود، خوشنام‌تر از خود چه درون چه بیرون امریکا، دارای افتخارات ملی و بین‌المللی، و مانند اینها. طبعاً سخن بر سر درستی/نادرستی یا خوبی/بدیِ اوباما و عملکردش نیست. داوری‌ای در این باره نمی‌کنم. بلکه فقط میان او و ترامپ مقایسه‌ای فردی می‌کنم و احتمالاً خطوطی از تصویر ذهنی ترامپ از اوباما و جهت‌گیری حسی-روانی‌اش را ترسیم می‌کنم. در ذهن و قلب ترامپ گویا یک ترکیب حسی-روانی پیچیده عمل می‌کند، ترکیبی شامل حسادت، خودکَم‌انگاری، نفرت، کینه، و حتی نوعی شیفتگی مازوخیستی. اوباما برای ترامپ کسی است که نه‌تنها هیچ‌گاه فرصت رویارویی مستقیم انتخاباتی با او را نداشته بلکه حتی یک بار به‌واسطه‌ی بایدنِ خواب‌آلوی پیرِ آلتِ دستِ اوباما از او شکست خورده است. پیروزی‌اش بر هیلاری و هریس را نیز افتخار چندانی برای خودش نمی‌داند، چون نه مرد بودند و نه در فضایل اوبامایی انگشت کوچک اوباما به حساب می‌آمدند، نه کاریزمای اوباما را داشتند، نه افتخاراتش را و نه فرهیختگی‌اش را. از سوی دیگر، اوباما جایزه‌ی صلح نوبل را برده است. اگر در زمینه‌های دیگری چون میزان تحصیلات یا قدرت سخنوری نتواند عقب‌بودگی‌اش از اوباما را جبران کند، دست‌کم در سیاست بین‌الملل باید بیش از اوباما نماد صلح باشد و بر رقیب غلبه‌ناپذیر در این زمینه غلبه کند. می‌خواهد پایان‌دهنده به جنگ‌های دیگران باشد؛ می‌خواهد جنگی را شروع نکند یا ادامه ندهد؛ می‌خواهد نه با جنگ آتشین بلکه فقط با جنگ تجاری-تعرفه‌ای "MAGA" و در اصل سروری خودش بر اوباما را محقق کند؛ و البته آنجایی که به ج.ا. و آخوند می‌رسد، می‌خواهد توافقی بسیار بهتر و قوی‌تر از برجامِ اوباما رو کند. بله، ترامپ معامله‌گر است، اما معامله‌گری هدفش نیست بلکه ابزاری برای Make Trump Great Again در برابر اوباما است. حتی (سوء)استفاده‌ی رتوریکال از حوادث ترورش نیز به مبارزه طلبیدنِ قدرت سخنوری، فرهیختگی و کاریزمای اوباما بود. اوباما تنها و یگانه خصم ترامپ است، خصمی قَدَر و غدّار که از قضا در اعماق تاریک ذهن و ضمیرش جا خوش کرده. اوباما چندین بار، چه هنگام ریاست‌جمهوری و چه پس از آن، ترامپ را با لحن سارکَستیکِ فرهیخته‌مآبانه‌ای به شدت تحقیر کرده است. اوباما، برعکسِ ترامپ، بسیار کم در معرض شائبه‌های اخلاقی و حقوقی و سیاسی بوده است. ترامپ می‌خواهد نه حتی هم‌سطح و هم‌وزن اوباما بلکه برتر و بزرگ‌تر از او باشد. ترامپ هم‌زمان از اوباما هم نفرت و کینه دارد هم به او حسادت و شیفتگی می‌ورزد. این حس دوگانه‌ی هم‌ستیزنده مایه‌گذاری روانی عملکرد سیاسی ترامپ است.⬇️
بنابراین اگر می‌خواهیم از راز پیش‌بینی‌ناپذیری ترامپ سر درآوریم، باید اعماق و ابعاد دیالکتیک ترامپ-اوباما در ذهنیت ترامپ را بکاویم. و شاید اگر کاری کرد که به نظر ما عجیب بود، دریابیم که آن کار کجای آن دیالکتیک می‌گنجد و چه مابِاِزایی ‏در جهت‌گیری حسی-روانی‌اش به اوباما دارد. همچنین با این الگوی تحلیلی شاید بتوانیم تا حدی پیش‌بینی‌اش کنیم و دچار سندروم «مویز/غوره» نشویم.

@nassertaghavian
👍8🤓1🤷1
‏در اروپا که مهد ناسیونالیسم است، بسیاری از کشورها «روز آزادی» دارند که آن را گرامی می‌دارند و جشن می‌گیرند. در برخی از آنها این روز حتی تعطیل رسمی است. مردم هیچ‌کدام از این کشورها نه‌تنها از تهاجم به کشورشان و تصرف آن به دست متفقین احساس سرشکستگی و خفت ندارند، بلکه چنین روزی را آغازی نو برای اعتلای غرور ملی و تلاش دوچندان برای پاسداشت آزادی و امنیت می‌دانند. حتی خود آلمانی‌ها هم در این سی‌چهل سال گذشته رفته‌رفته به گرامیداشت روز آزادی رو آورده‌اند. آنها نه نیروهای متفقین بلکه آلمان نازی و هیتلر را اشغالگر کشورشان و جنگ‌طلب می‌دانند. بیش از این هم هست. مردم این کشورها خود را قدردان متفقینِ «اشغال‌گرِ رهایی‌بخش» می‌دانند چون معتقدند آنها را از شر هیتلر خلاص کرده‌اند. در هلند خودم در سالگرد روز آزادی به چشم و گوش خودم دیدم و شنیدم که مردم چه حسی داشتند و چه کارهایی برای گرامیداشت آن می‌کردند. یکی‌شان می‌گفت با آنکه در خلال حمله‌ی متفقین بسیاری از مردم عادی نیز کشته شدند، اما نه‌تنها گناهش را گردن متفقین نمی‌انداختیم بلکه انگیزه و نیروی بیشتری برای نابود کردن نازیسم پیدا می‌کردیم. تأکید می‌کنم که این پدیده را در مهد ناسیونالیسم می‌بینیم، یعنی جایی و کسانی که مفاهیم ملت و وطن‌دوستی را اساساً ابداع کرده، پرورانده و حتی به جاهای دیگر دنیا صادر کرده‌اند.

حالا تصور کنید هنگامی که متفقین حمله کردند کسانی با شعار وطن‌دوستی یا صلح‌طلبی آن را مصداق جنگ‌افروزی و اشغال‌گری و چه و چه می‌نامیدند و محکومش می‌کردند. آیا این کار چیزی جز در کنار هیتلر بودن معنی می‌داد؟ آیا چنین کسانی در صورت تحقق رؤیایشان، اساساً می‌توانستند از وطن و صلح و ملت حرف بزنند؟

واقعیت این است که الان هم حکومت آخوندی بزرگ‌ترین دشمن ملت و صلح و توسعه است‌. شرارتش بی‌حد است و بر مردمش بی‌حدتر.

یک نکته هم درباره‌ی کلیشه‌هایی چون «با جنگ صلح برقرار نمی‌شود»، «در کوله‌پشتی سربازان خارجی آزادی پیدا نمی‌شود»، «بیگانگان برای ما دمکراسی و توسعه نمی‌آورند» بگویم. از قضا در مورد این کشورهای اروپایی چنین احکام کلی‌ای صادق نیست. بعد از آزادسازی، هم صلح بیشتری در اروپا نسبت به قبل برقرار شد، هم آزاد شدند، هم بیشتر و سریع‌تر توسعه یافتند، و هم حتی دمکراسی تحکیم و تقویت شد. وقتی دشمن آزادی‌ای وجود نداشته باشد، تازه راه صلح و دمکراسی و توسعه گشوده می‌شود. هرچند اینکه بعدش این راه پیموده شود، به همت و تلاش ملت‌ها برمی‌گردد.
👎18👍11💩95
2025/09/17 17:12:40
Back to Top
HTML Embed Code: