Telegram Web Link
ناصرالدین شاه و علاقه به گربه‌ها

ناصرالدین شاه به گربه بيش از ديگر حيوانات علاقه‌مند است و براى يكى از اين گربه‌ها (ببرى خان) اسب باربر مخصوص هست و قفسى با دوشک براى حمل‌ونقل اين حيوان ساخته‌اند.

روزى گربه شاه بر دامن لباس يكى از درباريان به خواب رفته بود و او با كمال حسن تدبير به جاى ناراحت كردن حيوان محبوب سلطان، دامن خود را بريد.

شاه براى دوران پيرى گربه ديگر مستمرى سالانه به مبلغ ۴۰۰ ليره مقرر فرموده است. مى‌گويند يكى از زنان در واقع به اين ترتيب در دل سلطان راه يافته كه در پرستارى از گربۀ محبوب شاه به درجه اعلى كوشيده بود

ایران و قضیه ایران، جورج ناتانيل كرزن، ص 525


https://www.instagram.com/bargiaztarix
صفحه اینستاگرام برگی از تاریخ ☝️
ایرانیان خوب فحش می‌دهند!

تاورنیه جهانگرد فرانسوی که در عصر صفویه به ایران آمده بود، در اینباره نوشته است:

ايرانيان در الفاظ رکیک و فحش‌هاى فجيع مهارت كاملى دارند و در اين خصوص گنجينۀ بی‌بهایی هستند. وقتى كه دو نفر با هم نزاع می‌كنند، عوض اينكه با ضرب مشت با هم بجنگند، با ضرب زبان جنگيده به يكديگر دشنام می‌دهند و نفرين ردوبدل می‌نمايند.

سفرنامه تاورنیه، ص 616


https://www.instagram.com/bargiaztarix
صفحه اینستاگرام برگی از تاریخ ☝️
رضاشاه و سیاست کشف حجاب


در خرداد 1307، امان‌الله‌خان پادشاه افغانستان و همسرش ثریا، در مسیر بازگشت خود از مسافرت اروپا در تهران توقف کردند. در دیدار آنها با رضاشاه، ملکه افغانستان بی‌حجاب بود اما همسر رضاشاه از امان‌الله رو گرفت. شور و اشتیاق امان‌الله برای غربی مردم کشورش چند ماه بعد به سرنگونی‌اش انجامید.

در تهران شایع شد که بی‌حجابی عمومی در نوروز 1308 اعلام خواهد شد، اما عزل امان‌الله پادشاه افغانستان در دی ماه، رضاشاه را محتاط‌تر کرد. برادر امان‌الله که فقط 3 روز در قدرت بود و بعد به ایران گریخت، به شاه در مورد اصلاحات ضدمذهبی هشدار داد.

دولت تصمیم گرفت به‌تدریج اذهان مردم را برای بی‌حجابی آماده کند. به پلیس دستور داده شد به زنان اجازه دهند بی‌حجاب در انظار ظاهر شوند و عده‌ای از زنان هم علی‌رغم مخالفت روحانیون و تهدید اوباش، از فرصت استفاده کردند.

معلمان مدارس که بعضی از آنها در خارج از کشور بی‌ججاب شده بودند، اولین کسانی بودند که چادرهای خود را برداشتند. مدارس ارمنیان، زرتشتیان و بهاییان در اینجا نقش پیشگامی داشتند. در سال 1311 مجله عالم نسوان شماره‌ای به حجاب اختصاص داد که تعداد مقالات ضد حجاب او بیش از حد معمول بود.

تجدد خواهان به تحریک علیه حجاب ادامه دادند. نمایشنامه‌ای به نام ماهپار که نویسنده آن اکبر سیاسی بود را روی صحنه بردند. در این نمایش، زیانها و ریاکاری‌های حجاب برملا شده بود. نکته جالب این بود که بازیگر نقش اصلی را یک زن ارمنی به عهده گرفته بود و محل تماشاخانه هم متعلق به یک زرتشتی بود.


در خرداد 1313 رضاشاه دیداری رسمی از ترکیه کرد. او بسیار تحت تاثیر پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی ترکیه به رهبری آتاترک و مشارکت زنان در امور اجتماعی قرار گرفت. مشاهده کارکرد و آثار اجتماعی آزادی زنان، رضاشاه را واداشت تا قدم‌های سریع‌تری برای اصلاحات فرهنگی در ایران بردارد.

یحیی دولت‌آبادی مینویسد: چون آتاترک دعوت بازدید از ایران را پذیرفت، رضاشاه می‌خواست برنامه‌های مترقی خود را هرچه زودتر اجرا کند تا آتاترک شاهد عقب ماندگی ایران نسبت به ترکیه نباشد. به قول یک دیپلمات انگلیسی شور صحنه آرایی کشور به سبک اروپای غربی پس از بازگشت رضاشاه به اوج خود رسید.

واکنش عمومی در برابر کشف حجاب اجباری برحسب طبقه و منطقه فرق می‌کرد. در نواحی شمال ایران این موضوع بدون مقاومت چندانی پذیرفته شد. در واقع حتی بعضی از روحانیون با آن همراهی کردند. در میان افشار تجدد خواه این امر به عنوان آزادی زنان با استقبال روبه‌رو شد و شادی فراوانی برانگیخت.

چون بی‌حجابی ارتباط نزدیکی با بهبود فرصت فرصتهای آموزشی و تحصیلی برای زنان یافته بود، این نظر تا حدی حقیقت داشت: تعداد دختران ثبت‌نام شده در دبستان و دبیرستان‌ها در اواخر دهه 1310 به نحو چشمگیری افزایش یافت و زنان به آموزش عالی و دانشگاه‌ راه یافتند.

زنانی که در روستاها زندگی می‌کردند یا به عشایر تعلق داشتند، حجابی به معنای چادر سر کردن یا روی خود را از مردم پوشاندن نداشتند. به گزارش مقامات دولتی، زنان مناطق روستایی آذربایجان "همانند گذشته بی‌حجاب هستند و به کار می‌پردازند".

اسناد دولتی نشان می‌دهد کشف حجاب در همه جا به یک مدل اعمال نمیشد. مثلاً در آذربایجان به دلیل سرمای زیاد، برداشتن روسری اجبار نبود. تا وقتی روسری مانند چادر و پیچه صورت را نمی‌پوشاند، پلیس اجازه دخالت خشن برای برداشتن این نوع حجاب از سر را نداشت.

چون برخی از زنان فقیر در آذربایجان هنوز چارقد سر می‌کردند، مقامات محلی برای آنها کلاه خریدند. اصولاً دولت ترجیح می‌داد زنان کلاه به سر بگذارند اما چون چنین چیزی در همه جا مقدور نبود-مانند نواحی روستایی-گزینه‌های موجود به جای چادر و پیچه قابل قبول بود.

اما برای اکثریت زنان (شهری) ایرانی دوره دشواری آغاز شد. گرچه وزارت کشور به ماموران شهربانی دستور داده بود از خشونت بپرهیزید، اما آنان گاه به زنان حمله میکردند و چادرهایشان را از سرشان می‌کشیدند و پاره می‌کردند.

بعضی از زنان در خرمشهر از مرز گذشتند و به عراق رفتند. بعضی‌ها در خانه ماندند اما این کار مشکل دیگری ایجاد کرد، چون در آن زمان اکثر خانه‌های ایرانیان حمام نداشت. بنابراین زنان نیمه‌های شب از راه پشت بام خود را به حمام محل می‌رساندند به امید اینکه چشم پاسبانی به آنها نیوفتد.

دولت در اجرای این قانون، به تعبیر فوکو همه جا دوربین مخفی کار گذاشته بود. هر کسی مخصوصاً روحانیون معترض به این سیاست را بازداشت می‌کردند و مانع از ورود زنان با حجاب به سینماها و حمام‌ها شدند. سوار شدن زنان باحجاب به درشکه و اتومبیل و درمان آنها در درمانگاه‌های عمومی ممنوع شد

مقاله «ممنوعیت حجاب و پیامدهای آن» در کتاب «رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین»



https://www.instagram.com/bargiaztarix
صفحه اینستاگرام برگی از تاریخ ☝️
شیرازی ها پند حافظ را گوش کرده اند!


اوژن اوبن دیپلمات فرانسوی که در عصر مشروطه در ایران بوده، در کتاب خاطرات خود نوشته است:


روی سنگ مزار حافظ، چند بیت از اشعار او را که نسل های بعدی را به عیش و شادکامی دعوت می کند نگاشته اند. دو بیت آن چنین است:

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه / که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین / تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم

شیرازی ها همگی پند حافظ را به گوش جان پذیرفته‌اند. چون همه‌ آنها آدم های ظریف، خوشگذران و سرشار از اعتماد به نفس و علاقه‌ مند به افتخارات شهر خویشند. آنها، آرام و بی‌سروصدا، در کنار قبرهای شاعرانشان و یا در حلقه‌ی خلوت درویشان، که در دامنه‌ی کوهها متفرق‌اند، به عیش و شادخواری مشغولند. این مردم مشعل فرهنگ ایرانی را فروزان نگه داشته اند.

«ایران امروز، اوژن اوبن، برگ 244»


https://www.instagram.com/bargiaztarix
صفحه اینستاگرام برگی از تاریخ ☝️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
شراب بخور، تریاک نکش!

ژان شاردن جهانگرد مشهور فرانسوی که در زمان صفویه 2 بار به ایران آمده، درباره اعتیاد ایرانیان به تریاک نوشته است:

يكى از برجستگان هيئت مبلغان كرملى اصفهان كه هم پزشكى حاذق بود و هم به بسيارى از علوم ديگر آشنايى داشت درصدد برآمد كه اثرات استعمال ترياك را در وجود خود بيازمايد. هنگامى كه من در اصفهان بودم روزى يک حبه كوچک ترياک خورد و پس از اين كه اثرش از او زايل شد و به حال خويش بازآمد برايم حكايت كرد كه پس از خوردن ترياک چنان بى‌خويشتن شده است كه مدتى بى‌اختيار مى‌خنديد و برخلاف طبع و عادت ژاژخايى و ياوه‌سرايى مى‌كرده است.

مناظر و مرايايى عجيب پيش نظرش نمايان مى‌شده، و او از سر شوق خود را به تماشاى آنها سرگرم مى‌داشته و در طول اين مدت هيچ‌گونه درد و ناراحتى احساس نمى‌كرده است.

شاه و وزيران بسيار بار كوشيده‌اند از مصرف كردن تریاک در سراسر كشور جلوگيرى كنند و به هيچ نيرو نتوانسته‌اند؛ زيرا اين بلاى مهلک گريبان بيشتر افراد جامعه را گرفته است، و به تقريب مى‌توان گفت كه از هر ده نفر فقط يك نفر از اين زهر جان شكار بر كنار مانده است.

اما كسانى كه به خوردن شراب عادت دارند غالبا از خوردن ترياک دورى مى‌جويند، به همين سبب نزديكان افراد معتاد به ترياک وى را تشويق مى‌كنند به جاى ترياک شراب بخورند، امّا اين راهنمايى هرگز سودمند نمى‌افتد زيرا شراب به اندازۀ ترياک نشاط انگيز نيست و معتادان مى‌گويند دنيا و زندگى بدون خوردن ترياک براى آنان هيچ لذّت ندارد.

سفرنامه شاردن، جلد دوم، ص 848


https://www.instagram.com/bargiaztarix

صفحه اینستاگرام برگی از تاریخ ☝️
روزنامه اطلاعات، 6 و 7 بهمن 1341:

برای اولین بار به زنان ایرانی حق رای داده شد.
یک پیر زن: 70 سال آرزو داشتم که خانم ها رای بدهند، آن روز را می بینم که زنان به حقوق انسانی خود برسند.
Forwarded from برگی از تاریخ
برف در اساطیر ایران(قسمت اول)

کهن‌ترین نقل اسطوره‌ای مربوط به برف در کتاب "وندیداد" در داستان جمشید آمده است. از مطالب این متن چنین برمی‌آید که قدمت آن به دورۀ مهاجرت اقوام آریایی به سوی دشتهای میان دلتاهای سیحون و جیحون بازمی‌گردد.

در این داستان اهوره‌مزدا جمشید را از رسیدن زمستانهای سخت پربرف خبر می‌دهد، برفهایی که بر بلندترین گریوه‌ها و بلندیهای رودخانۀ اَرِدْوی خواهد نشست: «بر هستی استومند، بد زمستانها رسند، پُر سَنِش (پُربرف)، که برفها بارد به بلندترین گریوه‌ها، به بَشن (بلندی ـ قله)‌های اردوی».

پس از همین زمستانهای سخت است که جمشید گروههای مردمان آریایی را به سوی سرزمینهای جنوبی حرکت می‌دهد و براساس متن وندیداد، به سفارش اهوره‌مزدا، زمین را گسترش می‌دهد.


بنابر "آبان یشت"، اردویسور اناهیتا (ناهید)، ایزدبانوی آبها، دارای گردونه‌ای با ۴ اسب سفید از باد و باران و ابر و تگرگ است و از این اسبان همیشه برف، ژاله و تگرگ فرو می‌بارد.

پوشش برف در متنهای اسطوره‌ای سبب و عامل بی‌مرگی نیز می‌شود. چنین است در متن پهلوی "وزیدگیهای زادسپرم"، در مورد گرشاسب، توس وگیو: «سه بی‌مرگ که شش بَسَت (= وجب) در برف هستند».


#اساطیر

@apageofhistory
Forwarded from برگی از تاریخ
برف در اساطیر ایران(قسمت دوم)

در جنگ “دوازده رخ” که در زمان کیخسرو و در جریان کین‌خواهیهای سیاوش درگرفت و در مرحله‌ای از جنگ که ایرانیان سخت بر دشمن چیره بودند، پیران، سپهسالار سپاه توران، یکی از افراد خود به نام بازور را که جادوگری (افسون) می‌دانست، به بالای کوه فرستاد تا با ایجاد برف و سرما کار را بر سپاه ایران تنگ کند.

بدین افسون بسیاری از ایرانیان کشته می‌شوند و سرانجام دست به نیایش برمی‌دارند که «از این برف و سرما تو فریاد رس». در این میان داننده‌مردی، جای مرد جادو را به رهام، یکی از پهلوانان، می‌نماید. رهام به شتاب به بالای کوه می‌رود و دست او را با شمشیر می‌زند. در زمان باد تندی وزیدن می‌گیرد و ابرها را می‌برد و کار میدان جنگ به سامان پیشین بازمی گردد.



داستـان کیخسرو در ادبیـات اسطوره‌ای ـ حماسی ایران شاخص‌ترین موردی است که در آن از برف سخن رفته و به‌سبب جایگاهی که دارد، وارد فرهنگ مردم نیز شده است. کیخسرو شاهی با پایگاه ایزدی است. سروش پایان زندگی‌اش را در خواب به او خبر می‌دهد و او در میان بهت و حیرت و اندوه ایرانیان را بدرود می‌گوید و راه کوه در پیش می‌گیرد. تنی چند از پهلوانان همراهش می‌شوند، اما او آنان را به بازگشت سفارش می‌کند و از برف و باد سهمگینی که پس از رفتنش آنها را در میان خواهد گرفت، خبر می‌دهد و چنان‌که پیش‌بینی کرده بود، پس از ناپدید شدنش برفی سنگین پهلوانان را در خود می‌گیرد.


خان ششم از ۷ خان اسفندیار، شرح گذشتن او از برف سنگینی است که راهنمای سفرش پیش‌بینی می‌کند و اسفندیار را از آن و از مراحل سخت پس از آن برحذر می‌دارد. اسفندیار پیشنهاد بازگشت را از سرداران سپاه و راهنمای راه نمی‌پذیرد، اما آنها را در بازگشتن یا با او همراه شدن آزاد می‌گذارد. سرانجام همۀ سپاه با او راهی می‌شوند، اما در نخستین منزلگه که بار گشودند برف و باد سخت کار را بر سپاه دشوار کرد. اسفندیار چاره را در نیایش دید و فرمان داد تا برای بند آمدن برف و باد به نیایش بپردازند. پس از این نیایش برف و باد باز ایستاد و هوا آرام گرفت.


در خور توجه است که رسم نیایش برای بند آمدن بارش برف و باران با نام آفتاب‌خواهی که از شمار رسمهای آیینی بلاگردانی است، تا دهه‌های اخیر نیز در ایران معمول بود و نقل یاد شده کهن‌ترین نمونۀ شناخته‌شده و ثبت‌گردیده از این رسم در ادبیات اسطوره‌ای و حماسی ایران است.


منبع: مقاله برف در دانشنامه فرهنگ مردم ایران، نوشته محمد میرشکرایی
گرگ‌بازی در زمان صفویه!

پیترو دلاواله شرق‌شناس و جهانگرد ایتالیایی که در زمان صفویه به ایران آمده بود، در این بازه نوشته است:

"بازي از اين قرار است كه در وسط ميدان گرگ زنده‌اي را می‌آورند و ميان مردم رها مي‌كنند. مردم از اطراف دنبال گرگ مي‌دوند و با داد و فرياد آن حيوان وحشي را چنان خشمگين و بيمناک می‌كنند كه به هر طرف حمله می‌برد و به سوي اشخاص مي‌پرد. آنگاه مردمي كه گرگ به طرف ايشان رفته است از پيش او می‌گريزند و دسته ديگري آن حيوان را دنبال می‌كنند، ولي هرگز به او دست نمي زنند و تنها كارشان فرياد كردن و ترسانيدن گرگ است و حيوان كه نمی‌تواند به كسي آسيب برساند. اگر اتفاقا كسي را هم پنجه بزند يا به دندان بگيرد به سبب ازدحام مردم زود او را رها می‌كند.

اين بازي خود بخود چيز مهمي نيست ولي داد و فرياد چند هزار نفر و حركاتي كه در اطراف گرگ وحشي مي‌كنند باعث خنده و تفريح می‌شود."


منبع:
سفرنامه پیترو دلاواله، ص 298
Forwarded from برگی از تاریخ
امشاسپند سپندارمذ

سپندارمذ به معنی اخلاص و بردباریِ مقدس است. سپندارمد با نمادی زنانه، دختر اورمزد به شمار می‌آید و در انجمن آسمانی در دست چپ او می‌نشیند. چون ایزدبانوی زمین است، به چهارپایان چراگاه می‌بخشد.

زمانی که پارسایان در روی زمین، که نماد جهانیِ اوست، به کشت‌وکار و پرورش چهارپایان می‌پردازند یا هنگامی که فرزند پارسایی زاده می‌شود او شادمان می‌گردد و وقتی مردان و زنانِ بد و دزدان بر روی زمین راه می‌روند آزرده می‌شود.

همان‌گونه که زمین همه‌ی بارها را تحمل می‌کند، او نیز مظهری از تحمل و بردباری است. در دوران منوچهر که افراسیاب آب را از ایرانشهر باز می‌دارد، سپندارمذ به یاری منوچهر می‌شتابد.

"تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار، ص 17"
جام نقره‌ایِ هخامنشی

جام استوانه‌ای با 19 شیار افقی که در لبه با نقوش یک در میان شکوفه‌های باز و بسته‌ی نیلوفر آبی تزیین شده است.

جنس: نقره
قطر پایه: 5 سانتی متر
قطر لبه: 8.6 سانتی متر
ارتفاع: 7.3 سانتی متر
وزن: 219.7 گرم
قدمت: قرن چهارم تا پنجم پیش از میلاد (دوره‌ی هخامنشی)
کشف شده در: ترکیه
محل نگهداری: موزه‌ی بریتانیا
Forwarded from برگی از تاریخ
کودتای سوم اسفند 1299؛ بالاخره کار کارِ انگلیس بود یا نبود؟!

نظر عمومی ایرانیان از گذشته تا کنون بر این بوده است که کودتای اسفند 1299 را انگلیسی‌ها مهندسی کردند، حال آنکه بسیاری از ناظران و پژوهشگران دیگر بر این عقیده‌اند که نقش انگلیسی‌ها از آنچه ایرانیان ادعا می‌کنند کوچک‌تر بوده است. پژوهش‌های اخیر روشن شدن وضعیت کمک کرده است.

هر چند برخی از نمایندگان محلی انگلیس در ایران در ماجرا دخالت داشتند اما اسناد نشان می‌دهند که انگلیسی‌ها بر طراحی یا آنچه که رهبران کودتا پس از به قدرت رسیدن می‌بایست انجام دهد نظارت نداشته‌اند. شکی نیست که وزارت خارجه انگلیس در این کودتا دخالتی نداشت و انگلیسی‌های محلی نیز هم دخالت داشتند، سناریوی کودتایی را که اتفاق افتاد عملاً طراحی نکردند.

ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، نیکی کدی، ص 136

@APAGEOFHISTORY
خواباندن کودکان با تریاک!

فرد ریچاردز نقاش و جهانگرد انگلیسی در اواخر دهه 1300 به ایران آمد. او مشاهدات خود را در قالب یک سفرنامه به رشته تحریر درآورده است. او در کتاب خود نوشته است:


"مى‌گويند هم اكنون هزاران كودک ايرانى را با دميدن دود ترياک به صورت آنها مى‌خوابانند يا براى همين منظور مادر، قطعۀ بسيار كوچكى از ترياک را زير ناخن خود جاى مى‌دهد و كودك را وادار به مكيدن آن مى‌كند.
پس از بيرون آوردن شيرۀ خشخاش پوست آن را با قدرى آب و شكر مى‌جوشانند و از آن شربتى تهيه مى‌كنند كه پس از صاف كردن مادران آن را به كودكان خود مى‌دهند تا آنها را بخوابانند. اين شربت را «شربت بچه» مى‌نامند."


منبع: سفرنامه فرد ریچاردز، ص 39
آقا محمدخان یا آغا محمدخان؟!

برخی آقای آقامحمدخان را به شکل «آغا» می نویسند و با این کار شاید می‌خواهند بگویند که او بدین جهت به این لقب خوانده شده که توسط علیقلی ملقب به عادلشاه، برادرزاده و جانشین نادر شاه افشار به اصطلاح خواجه گردیده است.

بعضی هم املای آقا را با همان «ق» می‌نویسند. به نظر می‌رسد که با توجه به واقعیات تاریخی، دسته دوم در کار خود واقع‌بینانه‌تر عمل می‌کنند. یعنی این که کلمه آقا در اول نام آقامحمدخان، حداقل معنی تحقیرآمیزی ندارد. چون اگر چنین معنی‌ای داشت، در دوره قاجار و حتی در دوره خود او شعرایی مثل حاجی سلیمان صباحی و فتحعلی کاشی، متخلص به صبا او را به این لقب نمی‌خواندند.

دو بیت زیر که اولی از صباحی و دیگری از صبا است و هر یک در قصایدی از این دو شاعر هم عصر او آمده‌اند، حاکی از این مطلب می‌باشند:

خدیو کی مکین جم نگین آقامحمدخان
که باشد چون جم و کی چاکری او را و مولایی
خسرو جمشید فر آقامحمدخان که او
حارث دین عرب شد، وارث ملک عجم

در ذکر دلیل آقا خوانده شدن او، مطلبی در تاریخ ایران، چاپ دانشگاه کمبریج آمده است که قابل توجه می‌باشد. طبق آنچه که در آن مأخذ آمده، آقامحمدخان در هنگام پنهانی زیستن پدرش در میان ترکمانان دشت قره قوم در ۷ محرم ۱۱۵۵/۱۴ مارس ۱۷۴۲ در خانه شخصی به نام سید مفید در استرآباد از مادری قویونلو (قوانلو) به دنیا آمد و به عنوان فرزند آن سید بزرگ شد. براساس این سخن می‌توان گفت که دلیل آمدن لقب آقا در آغاز نام سرسلسله قاجار همین بوده است. پیداست این به معنی نپذیرفتن حادثه‌ای که برای وی در سن حدود شش سالگی به دستور عادلشاه، از جانشینان نادر در مشهد، اتفاق افتاد نیست.


دکتر عباس هاشم‌زاده محمدیه، عضو هیئت علمی دانشگاه یزد
روزنامه اطلاعات، 15 اسفند 1357:
گوگوش، مهستی و هایده دیگر در رادیو تلویزیون جایی ندارند!


«گوگوش‌ها و مهستی‌ها و هایده‌ها که در مجالس عیاشی دربار و دیگر عاملان فساد، عیش و عشرت به‌راه می‌انداختند، به رادیو تلویزیون انقلاب اسلامی ایران راه نخواهند داشت. اما خوانندگانی چون "شجریان" و "پریسا" در رادیو و تلویزیون برنامه خواهند داشت.»
"جمعیت پیک سعادت نسوان" که در سال 1300 در رشت تاسیس شد، نخستین گروه ایرانی بود که روز هشت مارس(روز جهانی زن) را گرامی داشت. موسسین این گروه عبارت بودند از: روشنک نوع دوست، جمیله صدیقی، سکینه شبرنگ و اورانوس پاریاب.

منبع: زنان ایران در جنبش مشروطه، ص 113 و 114

توضیح عکس: نشریه پیک سعادت نسوان
صاحب امتیاز: روشنک نوع دوست
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد


بیست و یکم اسفند، روز بزرگداشت نظامی گنجوی خجسته باد.
Forwarded from برگی از تاریخ
25 اسفند سالروز پایان سرایش شاهنامه گرامی باد!

سر آمد كنون قصه يزدگرد/بماه سفندارمد روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار/بنام جهان داور كردگار
چو اين نامور نامه آمد ببن/ز من روى كشور شود پر سخن
از آن پس نميرم كه من زنده ام/كه تخم سخن من پراگنده ام
هر آن كس كه دارد هش و راى و دين/پس از مرگ بر من كند آفرين


(علاقه‌مندان برای کسب اطلاعات بیشتر مقاله "تاریخ روز پایان نظم شاهنامه" نوشته "دکتر خالقی مطلق" را دانلود کنند )

#شاهنامه
#فردوسی

@apageofhistory
2024/05/29 04:21:50
Back to Top
HTML Embed Code: