عملیّات ویژه
بنگر چگونه گرجی مکّار
میجنبد در گورش در میدان سرخ
دست بر هم میساید شیطان پیر
پیداست بوی خون شنیده
یکسر باد مرگ میوزد
در استپهای برفپوش
سپاه وهمناک جالوت
به سوی ناکجا روان است
باد است یا اهریمن
کائن گونه در گوششان خوانده:
“برو! برو! نایست!
آتش بزن! بکُش! خراب کن!”
امّا اینک داوود
رویدرهمکشیده خاموش
بی فلاخن و سنگ
راه را بر تانکها بسته
مویگشاده مادران سوگوار
ایستاده پیشباز سپاه
با مشتی تخم آفتابگردان
بهجایِ نان و نمک
“بریز در جیبت سرباز
امّا آن را نخور
تا پس از مرگ
آفتابگردان بر گورَت برویَد! “
🔺 شعری از #بهمن_زبردست در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/36jGgTI
@Aghalliat
بنگر چگونه گرجی مکّار
میجنبد در گورش در میدان سرخ
دست بر هم میساید شیطان پیر
پیداست بوی خون شنیده
یکسر باد مرگ میوزد
در استپهای برفپوش
سپاه وهمناک جالوت
به سوی ناکجا روان است
باد است یا اهریمن
کائن گونه در گوششان خوانده:
“برو! برو! نایست!
آتش بزن! بکُش! خراب کن!”
امّا اینک داوود
رویدرهمکشیده خاموش
بی فلاخن و سنگ
راه را بر تانکها بسته
مویگشاده مادران سوگوار
ایستاده پیشباز سپاه
با مشتی تخم آفتابگردان
بهجایِ نان و نمک
“بریز در جیبت سرباز
امّا آن را نخور
تا پس از مرگ
آفتابگردان بر گورَت برویَد! “
🔺 شعری از #بهمن_زبردست در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/36jGgTI
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
عملیات ویژه / شعری از بهمن زبردست - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - عملیات ویژه / شعری از بهمن زبردست: بنگر چگونه گرجی مکّار / میجنبد در گورش در میدان سرخ / دست بر هم میساید شیطان پیر...
یاددشتی دربارۀ کتاب ابریشم نوشتۀ الساندرو باریکّو
👤 آرش خراشادی
🔖 حکایت میکند باریکّو از مردی به نام هِروِه ژونکور. که زنی داشت به نام هلن. سیهموی با صدایی بسیار زیبا. مرد برای تجارت ابریشم چند بار به ژاپن سفر میکند. به طور اتفاقی با «دستنیافتنیترین مرد ژاپن» هاراکهئی آشنا میشود. چشمش در چشم «نوباوۀ» هاراکهئی، که چشمانی با برشی غیرشرقی داشت، تلاقی میکند. و خود را در حالت غریبانهای از بودن در میانۀ جهان حس میکند. برخی آن را عشق مینامند.
🔖 کاری که باریکّو با زبان میکند، یعنی پیراستن موسیقی زبان از خار حروف، رسیدن به لمس ابریشم [هیچ] و… شاید تحت تأثیر فلسفۀ دوست نویسنده، یعنی جیانی واتیمو باشد. بهخصوص ایدۀ زبان تنزیهی برآمده از الهیات پس از مرگ خدا و جنگ دوم جهانی است.
🔖 داستان عشقِ ابریشم تنانه است. تماسی از میان دو تن با واسطۀ ابریشمی از جنس هیچ. حضور سنگین سایۀ خدا و عشق به او جای خود را به حضور هیچی سبک در رمان داده است. باریکّو به جای دعوت پراحساس و طولانی به سکوت عرفانی، خود در متن ادبیاش سکوت میکند:
«در انتهای جاده، آبادیِ هاراکهئی را یافت: کاملاً به آتش کشیدهشده: خانهها، درختها، همه چی. دیگر هیچی باقی نمانده بود. جنبندهای زنده باقی نمانده بود. هروه ژنکور بیحرکت به نگاه کردن آن تودۀ عظیم سوختۀ خاموش بر جا ماند. پشت سرش جادهای بود به درازای هشت هزار کیلومتر. و در برابرش هیچ. همۀ آنچه را که فکر میکرد نامرئی است، به ناگهانی، دید. پایانِ جهان.» (ص ۱۰۶)
📎 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat
👤 آرش خراشادی
🔖 حکایت میکند باریکّو از مردی به نام هِروِه ژونکور. که زنی داشت به نام هلن. سیهموی با صدایی بسیار زیبا. مرد برای تجارت ابریشم چند بار به ژاپن سفر میکند. به طور اتفاقی با «دستنیافتنیترین مرد ژاپن» هاراکهئی آشنا میشود. چشمش در چشم «نوباوۀ» هاراکهئی، که چشمانی با برشی غیرشرقی داشت، تلاقی میکند. و خود را در حالت غریبانهای از بودن در میانۀ جهان حس میکند. برخی آن را عشق مینامند.
🔖 کاری که باریکّو با زبان میکند، یعنی پیراستن موسیقی زبان از خار حروف، رسیدن به لمس ابریشم [هیچ] و… شاید تحت تأثیر فلسفۀ دوست نویسنده، یعنی جیانی واتیمو باشد. بهخصوص ایدۀ زبان تنزیهی برآمده از الهیات پس از مرگ خدا و جنگ دوم جهانی است.
🔖 داستان عشقِ ابریشم تنانه است. تماسی از میان دو تن با واسطۀ ابریشمی از جنس هیچ. حضور سنگین سایۀ خدا و عشق به او جای خود را به حضور هیچی سبک در رمان داده است. باریکّو به جای دعوت پراحساس و طولانی به سکوت عرفانی، خود در متن ادبیاش سکوت میکند:
«در انتهای جاده، آبادیِ هاراکهئی را یافت: کاملاً به آتش کشیدهشده: خانهها، درختها، همه چی. دیگر هیچی باقی نمانده بود. جنبندهای زنده باقی نمانده بود. هروه ژنکور بیحرکت به نگاه کردن آن تودۀ عظیم سوختۀ خاموش بر جا ماند. پشت سرش جادهای بود به درازای هشت هزار کیلومتر. و در برابرش هیچ. همۀ آنچه را که فکر میکرد نامرئی است، به ناگهانی، دید. پایانِ جهان.» (ص ۱۰۶)
📎 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
نگاهی به کتاب ابریشم نوشتۀ الساندرو باریکو / آرش خراشادی - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - آنچه میخوانید، یادداشتی است خرد بر کتابی باریک اما سترگ به نام ابریشم شاهکار نویسنده، کارگردان، موزیسین، و فیلسوف ایتالیایی...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیامد / رضا براهنی
شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانهای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش میریخت که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم دریدم
شبانه روز دریدم که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ، من سگش
چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
نیامد
کشیدهها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چنان گدازهی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم که آفتاب
بیاید
نیامد
@Aghalliat
شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانهای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش میریخت که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم دریدم
شبانه روز دریدم که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ، من سگش
چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
نیامد
کشیدهها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چنان گدازهی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم که آفتاب
بیاید
نیامد
@Aghalliat
Forwarded from aghalliat.com ادبیات اقلیت
🔖 جامعهای که در آن ادبیات خوانده نمیشود، زبان مردمش الکن است و چون زبان مردمش الکن است، آن مردم با #خشونت زندگی خواهند کرد. ادبیات جایی است که غنای زبانی میآورد. ادبیات جایی است که شما میتوانید وجود خود را گسترده کنید. از این خشونتی که در زندگیهایمان با آن روبهروییم، فرا برویم. لویناس میگوید بخش بزرگی از خشونت عالم، تنها با این کلمۀ «سلام» گرفته شده است. سلام! همینکه یکی به شما بگوید سلام، یک پله عقب میروید، چون فکر میکنید انسانی بر شما عارض شده است و شما اگر جواب سلامش را بدهید، دیگر با خشونت با آن فرد روبهرو نمیشوید.
🔻 در ستایش ادبیات / سخنرانی دکتر #مصطفی_مهرآیین در جلسۀ رونمایی رمان #ماخونیک 🔺
🔖 به گفتۀ آرنت ما تا زمانی که قصه نگوییم، فاقد جهانایم... یکی از راههای قصهنویسی این است که شما چیزی را از دست بدهید. هنگامیکه از دست دادید، برای دیگران شروع به قصه تعریف کردن میکنید. او آرزو میکرد که کاش من دائماً چیزی را گم کنم تا بتوانم قصهاش را بگویم. شما در خصوص عشقتان در خصوص چیزهایی که از دست میدهید، قصه میگویید. شما در خصوص مادرتان صحبت نمیکنید، الا زمانی که بمیرد. وقتی از دستش دادید، تازه متوجه میشوید که چه از دست دادهاید و قصهگویی میکنید و چقدر خوب است که انسانها حداقل در همین موقعیت هم یاد بگیرند از دیگرانی که از دست دادهاند، قصه بگویند. نکته در جامعۀ ما این است که ما همهچیز را از دست میدهیم، اما در خصوص هیچچیزی قصه نمیگوییم و عجیب است که ما بهراحتی از دست میدهیم و ستایشگر این از دست دادنایم، بهجای اینکه در خصوص آن قصه بگوییم.
🔺 متن کامل این سخنرانی را در سایت ادبیات اقلیت بخوانید: 👇🏼
🔺 https://goo.gl/3MPYGz
🆔 @Aghalliat
🔻 در ستایش ادبیات / سخنرانی دکتر #مصطفی_مهرآیین در جلسۀ رونمایی رمان #ماخونیک 🔺
🔖 به گفتۀ آرنت ما تا زمانی که قصه نگوییم، فاقد جهانایم... یکی از راههای قصهنویسی این است که شما چیزی را از دست بدهید. هنگامیکه از دست دادید، برای دیگران شروع به قصه تعریف کردن میکنید. او آرزو میکرد که کاش من دائماً چیزی را گم کنم تا بتوانم قصهاش را بگویم. شما در خصوص عشقتان در خصوص چیزهایی که از دست میدهید، قصه میگویید. شما در خصوص مادرتان صحبت نمیکنید، الا زمانی که بمیرد. وقتی از دستش دادید، تازه متوجه میشوید که چه از دست دادهاید و قصهگویی میکنید و چقدر خوب است که انسانها حداقل در همین موقعیت هم یاد بگیرند از دیگرانی که از دست دادهاند، قصه بگویند. نکته در جامعۀ ما این است که ما همهچیز را از دست میدهیم، اما در خصوص هیچچیزی قصه نمیگوییم و عجیب است که ما بهراحتی از دست میدهیم و ستایشگر این از دست دادنایم، بهجای اینکه در خصوص آن قصه بگوییم.
🔺 متن کامل این سخنرانی را در سایت ادبیات اقلیت بخوانید: 👇🏼
🔺 https://goo.gl/3MPYGz
🆔 @Aghalliat
ادبیات اقلیت
در ستایش ادبیات / سخنرانی دکتر مصطفی مهرآیین در جلسۀ رونمایی رمان ماخونیک - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - متن سخنرانی دکتر مصطفی مهرآیین در نشست رونمایی رمان ماخونیک با عنوان «در ستایش ادبیات»: بنده دوست دارم بیش از آنکه در خصوص محتوای...
بی نماز به خاک بسپاریدم
باید بریزم به خاک سرازیر
لب به لب
لبریز از زیستن
من آن نطفۀ سرخ شرابم
بنوشم خاک!
ای من در تو روشنتر از آب
ای زندهتر از آیینه و چراغ
ای آشکارِ جاری در من
ای خاک!
من طعم آخرین بوسۀ قبل از اعدامم
شاید آخرین حرفِ نگفتهام
یا گناه رازآلودِ شیرینی، شبیه وسوسۀ حوا
من کی؟
و
کجا؟
زاده شدم از تو
که اینچنین بوی گذشته میدهم؟
ای خدایان خاموش همۀ ادیان
من کافرم به ایمان خویش
اگر زندهاید هنوز
مهمانم کنید
به مرگ با عطر یاس
من حق دارم گَردِ افشان ِگُلی خوشبو باشم که سگی به بازی از شاخه میچیندم به خنده
من مرگ را به خنده میخواهم
آخ ای پیامبران راستکردار جهان دروغ
بگذارید
برزخ من دیدن هیجان شاد بازی کودکان باشد
و دوزخم حبس شدن در شکم سگی شاد
من این شکل باشیدن را دوستتر دارم به احترام
بهشتم آن زمان
تماشای گامهای عابران
و زیستنم بر بالِ شادِ باد
رفتن به سوی نور
به سوی مهر است
از من بگذرید
من کافرم به ایمان خویش
من مرگ را با زیستن مردهام بارها
برزخ را به رنجِ جان چشیدهام
دوزخ را با سر معلق بریدۀ زنی در دستان قاتلی آزاد
زندگی کردهام
آی پیامبران راستی
من زندگی را بارها مردهام
بگذارید مرگ را جهانی زندگی کنم.
🔺 شعری از #لیلا_درخش در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/3NQELNB
@Aghalliat
باید بریزم به خاک سرازیر
لب به لب
لبریز از زیستن
من آن نطفۀ سرخ شرابم
بنوشم خاک!
ای من در تو روشنتر از آب
ای زندهتر از آیینه و چراغ
ای آشکارِ جاری در من
ای خاک!
من طعم آخرین بوسۀ قبل از اعدامم
شاید آخرین حرفِ نگفتهام
یا گناه رازآلودِ شیرینی، شبیه وسوسۀ حوا
من کی؟
و
کجا؟
زاده شدم از تو
که اینچنین بوی گذشته میدهم؟
ای خدایان خاموش همۀ ادیان
من کافرم به ایمان خویش
اگر زندهاید هنوز
مهمانم کنید
به مرگ با عطر یاس
من حق دارم گَردِ افشان ِگُلی خوشبو باشم که سگی به بازی از شاخه میچیندم به خنده
من مرگ را به خنده میخواهم
آخ ای پیامبران راستکردار جهان دروغ
بگذارید
برزخ من دیدن هیجان شاد بازی کودکان باشد
و دوزخم حبس شدن در شکم سگی شاد
من این شکل باشیدن را دوستتر دارم به احترام
بهشتم آن زمان
تماشای گامهای عابران
و زیستنم بر بالِ شادِ باد
رفتن به سوی نور
به سوی مهر است
از من بگذرید
من کافرم به ایمان خویش
من مرگ را با زیستن مردهام بارها
برزخ را به رنجِ جان چشیدهام
دوزخ را با سر معلق بریدۀ زنی در دستان قاتلی آزاد
زندگی کردهام
آی پیامبران راستی
من زندگی را بارها مردهام
بگذارید مرگ را جهانی زندگی کنم.
🔺 شعری از #لیلا_درخش در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/3NQELNB
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
شعری از لیلا درخش - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - شعری از لیلا درخش: بی نماز به خاک بسپاریدم / باید بریزم به خاک سرازیر / لب به لب / لبریز از زیستن / من آن نطفۀ سرخ شرابم / بنوشم خاک!
سه یشت از اوستا / بازسرایی مهرداد فلاح
(از روی گزارش زندهیاد ابراهیم پورداوود)
۱
اوستا – هفتن یشت کوچک
بازسرایی مهرداد فلاح
از روی گزارش استاد ابراهیم پورداوود
***
اهورامزدای رایومند و فرهمند را میستاییم
امشاسپندان را
سازش پیروزمند را
که نگاهدار تمامی آفریدگان است از بالا
دانش درونی مزداآفریده را میستاییم
دانش دستامدنی مزداآفریده را
اردیبهشت زیباتر را میستاییم
زورمند مزداآفریده اییریامن ایشیا را
سوک نیک دوربین مزداآفریدۀ مینوی را
شهریور را میستاییم
فلز گداخته را
و بخشش و بخشایش را
که غمخوار بیچارگان است
سپندارمذ زیبا را میستاییم ما
راتای نیک دوربین مغداد مزداآفریده را میستاییم
هروتات امشاسپند را میستاییم
یاییریه هوشیتی را میستاییم ما
مفدادان سال / سروران پاکی را میستاییم
امرتات امشاسپند را میستاییم
گلۀ پروار را میستاییم و گندمزار نیروزای را
گوکرن زورمند مزداآفریده را
مهر را میستاییم که دشتهای فراخ دارد و مرغزارهای خوب و بخشنده
اردیبهشت را میستاییم و آتش اهورامزدا را
اپام نپات را میستاییم و آب مزداآفریده را
فروهر پاکان را میستاییم
زنهای نامور پسرداران را
یاییریه هوشیتی را میستاییم
امۀ خوشاندام بالابلند زیباروی را
بهرام اهوراآفریده را
اوپرتات پیروزمند را
سروش مغداد پاداش بخش پیروز گیتیافزای را میستاییم
رشن راست و ارشتاد گیتی افزای را
خشنود میداریم “همانند بهترین سرور”
بادا که بگوید زود با من
“بهترین داور است او بر پایۀ قانون مغداد”
بادا که چنین گوید مرد پاکدین
اهورامزدای رایومند و فرهمند را میستاییم
امشاسپندان / نیکخواه و نکوشهریاران را میستاییم
وهومن امشاسپند را
سازش پیروزمند را
که نگاهدار تمامی آفریدگان است از بالا
دانش درونی مزداآفریده را میستاییم
دانش دستامدنی مزداآفریده را
زیباترین امشاسپندان اردیبهشت را میستاییم
زورمند مزداآفریده اییریامن ایشیا را
سوک نیک دوربین مزداآفریدۀ مینوی را
شهریور امشاسپند را میستاییم
فلز گداخته را میستاییم
بخشش و بخشایش را
که غمخوار بیچارگان است
سپندارمذ نیک را میستاییم
راتای نیک دوربین مغداد مزداآفریده
هروتات امشاسپند را
یاییریه هوشیتی را میستاییم
مغدادان سال / سروران مینوی را میستاییم
امرتات امشاسپند را
گلۀ پروار و مرغزار سودآفرین را
گوکرن زورمند مزداآفریده را میستاییم
مهر دارای دشتهای فراخ را میستاییم
رام دارای چراگاههای خوب و بخشنده را
اردیبهشت و پور مزدا آذر را میستاییم
بزرگ شهریار تابان اسب تازان
اپام نپات را میستاییم
آب مزداآفریدۀ مینوی را میستاییم
فروهرهای مغداد نیک و توانای پاکان را میستاییم
زنهای نامور پسرداران را
یاییریه هوشیتی را
امۀ خوش اندام بالابلند زیباروی را میستاییم
بهرام اهوراآفریده و اوپرتات پیروزمند را
سروش پاک آن سرور مغداد پیروزمند گیتیافزای را میستاییم
رشن راست و ارشتاد بزرگ سازندۀ گیتی را میستاییم
او جادوان و دیوان و مردمان را بمیراند ای زرتشت
همو که راستی ست و درستیای سپنتمان زرتشت
همین که او بر زبان آرد “راستی”
هر دروغی را بمیراند
هر دروغی بمیرد
یاری بگیریم از این هفت امشاسپند
از این نیکخواه و نکوشهریاران
برای بازداشتن دشمن مزدیسنا
و میستاییم ما آب مزداآفریدۀ اسب تن را
یتا آهو!
درود میفرستیم به اهورامزدای رایومند و فرهمند
و به امشاسپندان
اشم و هو!
متن کامل در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/3GT8Qtp
@Aghalliat
(از روی گزارش زندهیاد ابراهیم پورداوود)
۱
اوستا – هفتن یشت کوچک
بازسرایی مهرداد فلاح
از روی گزارش استاد ابراهیم پورداوود
***
اهورامزدای رایومند و فرهمند را میستاییم
امشاسپندان را
سازش پیروزمند را
که نگاهدار تمامی آفریدگان است از بالا
دانش درونی مزداآفریده را میستاییم
دانش دستامدنی مزداآفریده را
اردیبهشت زیباتر را میستاییم
زورمند مزداآفریده اییریامن ایشیا را
سوک نیک دوربین مزداآفریدۀ مینوی را
شهریور را میستاییم
فلز گداخته را
و بخشش و بخشایش را
که غمخوار بیچارگان است
سپندارمذ زیبا را میستاییم ما
راتای نیک دوربین مغداد مزداآفریده را میستاییم
هروتات امشاسپند را میستاییم
یاییریه هوشیتی را میستاییم ما
مفدادان سال / سروران پاکی را میستاییم
امرتات امشاسپند را میستاییم
گلۀ پروار را میستاییم و گندمزار نیروزای را
گوکرن زورمند مزداآفریده را
مهر را میستاییم که دشتهای فراخ دارد و مرغزارهای خوب و بخشنده
اردیبهشت را میستاییم و آتش اهورامزدا را
اپام نپات را میستاییم و آب مزداآفریده را
فروهر پاکان را میستاییم
زنهای نامور پسرداران را
یاییریه هوشیتی را میستاییم
امۀ خوشاندام بالابلند زیباروی را
بهرام اهوراآفریده را
اوپرتات پیروزمند را
سروش مغداد پاداش بخش پیروز گیتیافزای را میستاییم
رشن راست و ارشتاد گیتی افزای را
خشنود میداریم “همانند بهترین سرور”
بادا که بگوید زود با من
“بهترین داور است او بر پایۀ قانون مغداد”
بادا که چنین گوید مرد پاکدین
اهورامزدای رایومند و فرهمند را میستاییم
امشاسپندان / نیکخواه و نکوشهریاران را میستاییم
وهومن امشاسپند را
سازش پیروزمند را
که نگاهدار تمامی آفریدگان است از بالا
دانش درونی مزداآفریده را میستاییم
دانش دستامدنی مزداآفریده را
زیباترین امشاسپندان اردیبهشت را میستاییم
زورمند مزداآفریده اییریامن ایشیا را
سوک نیک دوربین مزداآفریدۀ مینوی را
شهریور امشاسپند را میستاییم
فلز گداخته را میستاییم
بخشش و بخشایش را
که غمخوار بیچارگان است
سپندارمذ نیک را میستاییم
راتای نیک دوربین مغداد مزداآفریده
هروتات امشاسپند را
یاییریه هوشیتی را میستاییم
مغدادان سال / سروران مینوی را میستاییم
امرتات امشاسپند را
گلۀ پروار و مرغزار سودآفرین را
گوکرن زورمند مزداآفریده را میستاییم
مهر دارای دشتهای فراخ را میستاییم
رام دارای چراگاههای خوب و بخشنده را
اردیبهشت و پور مزدا آذر را میستاییم
بزرگ شهریار تابان اسب تازان
اپام نپات را میستاییم
آب مزداآفریدۀ مینوی را میستاییم
فروهرهای مغداد نیک و توانای پاکان را میستاییم
زنهای نامور پسرداران را
یاییریه هوشیتی را
امۀ خوش اندام بالابلند زیباروی را میستاییم
بهرام اهوراآفریده و اوپرتات پیروزمند را
سروش پاک آن سرور مغداد پیروزمند گیتیافزای را میستاییم
رشن راست و ارشتاد بزرگ سازندۀ گیتی را میستاییم
او جادوان و دیوان و مردمان را بمیراند ای زرتشت
همو که راستی ست و درستیای سپنتمان زرتشت
همین که او بر زبان آرد “راستی”
هر دروغی را بمیراند
هر دروغی بمیرد
یاری بگیریم از این هفت امشاسپند
از این نیکخواه و نکوشهریاران
برای بازداشتن دشمن مزدیسنا
و میستاییم ما آب مزداآفریدۀ اسب تن را
یتا آهو!
درود میفرستیم به اهورامزدای رایومند و فرهمند
و به امشاسپندان
اشم و هو!
متن کامل در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/3GT8Qtp
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
سه یشت از اوستا / بازسرایی مهرداد فلاح (از روی گزارش زندهیاد ابراهیم پورداوود) - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - سه یشت از اوستا: بازسرایی مهرداد فلاح (از روی گزارش زندهیاد ابراهیم پورداوود): اهورامزدای رایومند و فرهمند را میستاییم / امشاسپندان را...
"مازال البحر هادئا" گزیده داستان کوتاه جنوب ایران در بغداد منتشر شد.
محمد حمادی مترجم خوزستانی با اشاره به شرایط پایدار بحرانی در جنوب، روزهای سخت و نفسگیر توالی توفانهای خاک و ریزگرد و تراژدی آوار و فقدان و تنش آبی، خبر انتشار ترجمۀ عربی گزیده داستانهای جنوب ایران را در بغداد به همت دار النشر ابجد، ناشر عراقی، اعلام کرد. داستانهایی که به روایت سالیان سخت محنت و درد و رنج بیپایان دیاری میپردازد که در عین زرخیز بودن، محروم است.
کتاب مازال البحر هادئا که عنوان خود را از داستان کوتاه " دریا هنوز آرام است " از احمد محمود گرفته است، افزون بر این داستان دربردارندۀ داستانهای دیگری از عدنان غریفی، قاضی ربیحاوی، نسیم خاکسار، حبیب باوی ساجد، ابوذر قاسمیان، کورش اسدی، صمد طاهری، توفیق بنیجمیل، و داستان کوتاه غداره مادر بهرام از #ابراهیم_دمشناس است.
#محمد_حمادی مترجم فعال و پرکاری است که پیش از این آثاری از غزاله عليزاده و سیمین دانشور و دو رسالۀ فلسفی همایی را به عربی برگردانیده و آثاری از احلام مستغانمی و میخائیل نعیمه و... را به فارسی در آورده است.
@Aghalliat
محمد حمادی مترجم خوزستانی با اشاره به شرایط پایدار بحرانی در جنوب، روزهای سخت و نفسگیر توالی توفانهای خاک و ریزگرد و تراژدی آوار و فقدان و تنش آبی، خبر انتشار ترجمۀ عربی گزیده داستانهای جنوب ایران را در بغداد به همت دار النشر ابجد، ناشر عراقی، اعلام کرد. داستانهایی که به روایت سالیان سخت محنت و درد و رنج بیپایان دیاری میپردازد که در عین زرخیز بودن، محروم است.
کتاب مازال البحر هادئا که عنوان خود را از داستان کوتاه " دریا هنوز آرام است " از احمد محمود گرفته است، افزون بر این داستان دربردارندۀ داستانهای دیگری از عدنان غریفی، قاضی ربیحاوی، نسیم خاکسار، حبیب باوی ساجد، ابوذر قاسمیان، کورش اسدی، صمد طاهری، توفیق بنیجمیل، و داستان کوتاه غداره مادر بهرام از #ابراهیم_دمشناس است.
#محمد_حمادی مترجم فعال و پرکاری است که پیش از این آثاری از غزاله عليزاده و سیمین دانشور و دو رسالۀ فلسفی همایی را به عربی برگردانیده و آثاری از احلام مستغانمی و میخائیل نعیمه و... را به فارسی در آورده است.
@Aghalliat
سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟
👤 یادداشتی از: #محمدعلی_حسنلو
🔖 کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ قصۀ یافتن اثر بزرگ لوکرتیوس توسط یک شکارچی ماهرِ کتاب با نام پوجّو براچّولینی است که مدتی را نیز در کسوتِ منشی پاپ، روزگارِ پر فراز و نشیبی را گذرانده است. او به سبب شغلی که داشت میتوانست برای نسخهبرداری از کتابها به کتابخانههای عظیمی که در اختیار طرفداران سفت و سخت دین مسیحیت بود، رفت و آمد کند و سرانجام نیز در ژانویه ۱۴۱۷ مجموعهشعر بلندی را مییابد که به زبانِ لاتین نوشته شده بود. پوجو که کاتب خوشخطی بوده، قصد داشته یک نسخۀ دستنویس از کتاب را به قلم خودش تهیه کند و سپس آن را بهطور عمده منتشر کند.
کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ که عنوان اصلی آن در زبان انگلیسی البته «پیج» است، روایت پر فراز و فرود یافتن است. یافتنِ شعری بلند که توانست تاریخ علم و هنر را تحت تأثیر خود قرار بدهد.
🔺 متن کامل این #یادداشت در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/3mGjdr9
@Aghalliat
👤 یادداشتی از: #محمدعلی_حسنلو
🔖 کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ قصۀ یافتن اثر بزرگ لوکرتیوس توسط یک شکارچی ماهرِ کتاب با نام پوجّو براچّولینی است که مدتی را نیز در کسوتِ منشی پاپ، روزگارِ پر فراز و نشیبی را گذرانده است. او به سبب شغلی که داشت میتوانست برای نسخهبرداری از کتابها به کتابخانههای عظیمی که در اختیار طرفداران سفت و سخت دین مسیحیت بود، رفت و آمد کند و سرانجام نیز در ژانویه ۱۴۱۷ مجموعهشعر بلندی را مییابد که به زبانِ لاتین نوشته شده بود. پوجو که کاتب خوشخطی بوده، قصد داشته یک نسخۀ دستنویس از کتاب را به قلم خودش تهیه کند و سپس آن را بهطور عمده منتشر کند.
کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ که عنوان اصلی آن در زبان انگلیسی البته «پیج» است، روایت پر فراز و فرود یافتن است. یافتنِ شعری بلند که توانست تاریخ علم و هنر را تحت تأثیر خود قرار بدهد.
🔺 متن کامل این #یادداشت در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 https://bit.ly/3mGjdr9
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ روایت و قصهای از یافتنِ مجموعه شعری با نام "در باب طبیعت چیزها" اثر لوکرتیوس شاعری در قرن اول پیش از میلاد مسیح...
#آگهی
بیست و هشتمین نشست از نشستهای هفتگی گذار، روز جمعه، 24 جون 2022 (سوم تیر 1401) از ساعت 17 تا 20 در کافه سامسا در #استانبول برگزار میشود.
این نشست به شعرخوانی گراناز موسوی و گفتوگو با او و پرسش و پاسخ اختصاص خواهد داشت.
شرکت برای همۀ علاقهمندان آزاد است.
اینستاگرام مرکز فرهنگی گذار
@Gozaristanbul
بیست و هشتمین نشست از نشستهای هفتگی گذار، روز جمعه، 24 جون 2022 (سوم تیر 1401) از ساعت 17 تا 20 در کافه سامسا در #استانبول برگزار میشود.
این نشست به شعرخوانی گراناز موسوی و گفتوگو با او و پرسش و پاسخ اختصاص خواهد داشت.
شرکت برای همۀ علاقهمندان آزاد است.
اینستاگرام مرکز فرهنگی گذار
@Gozaristanbul
#مرضیه_برمال:
پرتم
مثل پوکهای جامانده از جنگ
خاموشم مثل کتری که این دم، دل جوشیدن ندارد
مثل پنجره که در لاک توست
درست به رنگ قرمز جیغ
که میکشد توی کوچه
با سفر
از چمدان و گیتار برگرد
راه دریا بگیر
با دو فنجان قهوه
که من
تنها
تنگ غروب
میل آغوش همین جزیره را دارم
همین جزیرۀ مجنون…
🔗 سه شعر از مرضیه برمال در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat
پرتم
مثل پوکهای جامانده از جنگ
خاموشم مثل کتری که این دم، دل جوشیدن ندارد
مثل پنجره که در لاک توست
درست به رنگ قرمز جیغ
که میکشد توی کوچه
با سفر
از چمدان و گیتار برگرد
راه دریا بگیر
با دو فنجان قهوه
که من
تنها
تنگ غروب
میل آغوش همین جزیره را دارم
همین جزیرۀ مجنون…
🔗 سه شعر از مرضیه برمال در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
سه شعر از مرضیه برمال - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت -
امید و فاجعه در کابل، شهرِ باشکوهِ رازورانه…
در “وقت چیغ انار”، فیلمی از #گراناز_موسوی
✍🏼 یادداشتی از #مهین_میلانی
🔖 بالا رفتن از سنگ پلههای کوهی، در اغلب صحنهها، شهر را نشان میکند به عنوان شهری که چشم به بالا دارد؛ و هیواد را، پسر بچۀ مسئول خانواده را، بچهای که سر به بالا دارد همیشه. نه که به آسمانِ خیال نگاه کند. به دو پستان کوهِ استوار چشم دارد که از شهر محافظت میکند و به آن قلعه و دیوارِ بزرگ شیردروازه؛ و همانگونه که از سربالاییِ سنگیِ کوچهها بهسختی اما با استحکام، چرخِ دستیِ فروش انارش را به بالا هُل میدهد، نردبانِ شدنش را هم یک به یک میپیماید در کابل، شهری که قدمت و شهرت و اهمیتِ زیبایی طبیعت و نقش فرهنگی – اقتصادیاش به زمان هخامنشیان میرسد.
🔗 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت
در “وقت چیغ انار”، فیلمی از #گراناز_موسوی
✍🏼 یادداشتی از #مهین_میلانی
🔖 بالا رفتن از سنگ پلههای کوهی، در اغلب صحنهها، شهر را نشان میکند به عنوان شهری که چشم به بالا دارد؛ و هیواد را، پسر بچۀ مسئول خانواده را، بچهای که سر به بالا دارد همیشه. نه که به آسمانِ خیال نگاه کند. به دو پستان کوهِ استوار چشم دارد که از شهر محافظت میکند و به آن قلعه و دیوارِ بزرگ شیردروازه؛ و همانگونه که از سربالاییِ سنگیِ کوچهها بهسختی اما با استحکام، چرخِ دستیِ فروش انارش را به بالا هُل میدهد، نردبانِ شدنش را هم یک به یک میپیماید در کابل، شهری که قدمت و شهرت و اهمیتِ زیبایی طبیعت و نقش فرهنگی – اقتصادیاش به زمان هخامنشیان میرسد.
🔗 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت
امید و فاجعه در کابل، شهرِ باشکوهِ رازورانه... در "وقت چیغ انار" - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - یادداشتی از مهین میلانی دربارۀ فیلم سینمایی "وقت چیغ انار" ساختۀ گراناز موسوی با عنوان امید و فاجعه در کابل، شهرِ باشکوهِ رازورانه...
Forwarded from پاندول
📝 دو سال پیش بود که آخرین مجموعه شعرم را با نام (( تیرنامه )) بهصورت الکترونیکی در تاریخ ۸ مهر ۱۳۹۹ منتشر کردم. نوشتن تیرنامه را تقریبا از اوایل سال ۹۶ آغاز کردم و شهریور ۹۹ بود که دیگر تصمیم قطعی برای انتشار الکترونیکی آن گرفتم. کتابی که حال بعد از گذشت دو سال از انتشار آن احساس میکنم برای امروز و اینروزهای پُرالتهاب نوشته شده است. روزهایی که جنبشهای اجتماعی و آزادیخواهانه ما را به گذشته و مطالبات تاریخیِ خود وصل نموده است و از همه مهمتر اینکه در چنین هنگامهای در حالِ یافتنِ یکدیگر هستیم تا دوبارهگی کنیم.
۸ مهر ۱۴۰۱
#محمدعلی_حسنلو
#تیر_نامه
@mali_pendulum
۸ مهر ۱۴۰۱
#محمدعلی_حسنلو
#تیر_نامه
@mali_pendulum
Forwarded from aghalliat.com ادبیات اقلیت
📚 انتشار مجموعه شعر تیرنامه اثر محمدعلی حسنلو
مجموعه شعر #تیرنامه اثر #محمدعلی_حسنلو برای نخستین بار به صورت الکترونیک و به همت سایت ادبیات اقلیت منتشر شد.
این کتاب دربردارندۀ ۳۳ شعر از این شاعر، به همراه پیشگفتار، مقدمه و مؤخرهای دربارۀ مؤلف است که در پاییز ۱۳۹۹ در ۹۳ صفحه منتشر شده است.
🔺 متن کامل خبر و لینک دانلود رایگان کتاب در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 bit.ly/3ifZOZF
@Aghalliat
مجموعه شعر #تیرنامه اثر #محمدعلی_حسنلو برای نخستین بار به صورت الکترونیک و به همت سایت ادبیات اقلیت منتشر شد.
این کتاب دربردارندۀ ۳۳ شعر از این شاعر، به همراه پیشگفتار، مقدمه و مؤخرهای دربارۀ مؤلف است که در پاییز ۱۳۹۹ در ۹۳ صفحه منتشر شده است.
🔺 متن کامل خبر و لینک دانلود رایگان کتاب در سایت ادبیات اقلیت:
🔺 bit.ly/3ifZOZF
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
تیرنامه / مجموعه شعری از محمدعلی حسنلو - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - مجموعه شعر تیرنامۀ اثر محمدعلی حسنلو برای نخستین بار به صورت الکترونیک و به همت سایت ادبیات اقلیت منتشر شده است.
Forwarded from پاندول
Tirname.pdf
1.1 MB
نسخهی الکترونیکی مجموعه شعر (( تیرنامه )).
____
(( تیر ۱۲ ))
امضای بیقیافهای انداختم وُ
خلاصی را با تعهدی مرگزا
در سلولهای تنم فریاد کردم
گفتم که زنم
از تبارهای روشنِ درونم
آفتابِ گذشته وُ حال وُ آینده را شیر دادهام
آب دادهام به نهالهای سالیان
وَ رویای کوتاه جوانی را
سر به نیست کردهام پسِ رویاهایی دیگر
پسِ پستوها خزیدهام وُ مادرانه وُ دخترانه
خوابیدهام وُ در خوابی حقیقی
اسبابِ شکنجه وُ دستبند بودهام
دیوانها ساختهاند برایم وُ در دیوانسالاریها
منم که قانونِ عمومی بشری را دیوانه کردهام
ضعیفهای خوابآور بودهام وُ در بیهوشی
هوش از سرِ خدایان وُ درباریان ربودهام
اما با اینهمه، زنم
لطافتِ کوتاهِ عشقی پژمرده را میتَنَم که در پیشگوییِ کفِ دستهایم
از من روایتی گُنگ ساخته
انسانی مات که کم بوده چهره داشته باشد
چهرهگی کُند لایِ کتابها
وَ با امضای خاصِ خودش
در مُهر وُ مومِ جعبهی تیرهای تاریخ
آلتِ خواستهی دیگران نباشد.
#محمدعلی_حسنلو
#تیر_نامه
#شعر_امروز
@mali_pendulum
____
(( تیر ۱۲ ))
امضای بیقیافهای انداختم وُ
خلاصی را با تعهدی مرگزا
در سلولهای تنم فریاد کردم
گفتم که زنم
از تبارهای روشنِ درونم
آفتابِ گذشته وُ حال وُ آینده را شیر دادهام
آب دادهام به نهالهای سالیان
وَ رویای کوتاه جوانی را
سر به نیست کردهام پسِ رویاهایی دیگر
پسِ پستوها خزیدهام وُ مادرانه وُ دخترانه
خوابیدهام وُ در خوابی حقیقی
اسبابِ شکنجه وُ دستبند بودهام
دیوانها ساختهاند برایم وُ در دیوانسالاریها
منم که قانونِ عمومی بشری را دیوانه کردهام
ضعیفهای خوابآور بودهام وُ در بیهوشی
هوش از سرِ خدایان وُ درباریان ربودهام
اما با اینهمه، زنم
لطافتِ کوتاهِ عشقی پژمرده را میتَنَم که در پیشگوییِ کفِ دستهایم
از من روایتی گُنگ ساخته
انسانی مات که کم بوده چهره داشته باشد
چهرهگی کُند لایِ کتابها
وَ با امضای خاصِ خودش
در مُهر وُ مومِ جعبهی تیرهای تاریخ
آلتِ خواستهی دیگران نباشد.
#محمدعلی_حسنلو
#تیر_نامه
#شعر_امروز
@mali_pendulum
Forwarded from پاندول
Tirname.pdf
1.1 MB
نسخهی الکترونیکی مجموعه شعر (( تیرنامه )).
____
(( تیر ۱۲ ))
امضای بیقیافهای انداختم وُ
خلاصی را با تعهدی مرگزا
در سلولهای تنم فریاد کردم
گفتم که زنم
از تبارهای روشنِ درونم
آفتابِ گذشته وُ حال وُ آینده را شیر دادهام
آب دادهام به نهالهای سالیان
وَ رویای کوتاه جوانی را
سر به نیست کردهام پسِ رویاهایی دیگر
پسِ پستوها خزیدهام وُ مادرانه وُ دخترانه
خوابیدهام وُ در خوابی حقیقی
اسبابِ شکنجه وُ دستبند بودهام
دیوانها ساختهاند برایم وُ در دیوانسالاریها
منم که قانونِ عمومی بشری را دیوانه کردهام
ضعیفهای خوابآور بودهام وُ در بیهوشی
هوش از سرِ خدایان وُ درباریان ربودهام
اما با اینهمه، زنم
لطافتِ کوتاهِ عشقی پژمرده را میتَنَم که در پیشگوییِ کفِ دستهایم
از من روایتی گُنگ ساخته
انسانی مات که کم بوده چهره داشته باشد
چهرهگی کُند لایِ کتابها
وَ با امضای خاصِ خودش
در مُهر وُ مومِ جعبهی تیرهای تاریخ
آلتِ خواستهی دیگران نباشد.
#محمدعلی_حسنلو
#تیر_نامه
#شعر_امروز
@mali_pendulum
____
(( تیر ۱۲ ))
امضای بیقیافهای انداختم وُ
خلاصی را با تعهدی مرگزا
در سلولهای تنم فریاد کردم
گفتم که زنم
از تبارهای روشنِ درونم
آفتابِ گذشته وُ حال وُ آینده را شیر دادهام
آب دادهام به نهالهای سالیان
وَ رویای کوتاه جوانی را
سر به نیست کردهام پسِ رویاهایی دیگر
پسِ پستوها خزیدهام وُ مادرانه وُ دخترانه
خوابیدهام وُ در خوابی حقیقی
اسبابِ شکنجه وُ دستبند بودهام
دیوانها ساختهاند برایم وُ در دیوانسالاریها
منم که قانونِ عمومی بشری را دیوانه کردهام
ضعیفهای خوابآور بودهام وُ در بیهوشی
هوش از سرِ خدایان وُ درباریان ربودهام
اما با اینهمه، زنم
لطافتِ کوتاهِ عشقی پژمرده را میتَنَم که در پیشگوییِ کفِ دستهایم
از من روایتی گُنگ ساخته
انسانی مات که کم بوده چهره داشته باشد
چهرهگی کُند لایِ کتابها
وَ با امضای خاصِ خودش
در مُهر وُ مومِ جعبهی تیرهای تاریخ
آلتِ خواستهی دیگران نباشد.
#محمدعلی_حسنلو
#تیر_نامه
#شعر_امروز
@mali_pendulum
مینویسم...
تا منفجر کنم اشیاء را،
چرا که نوشتن انفجار است
مینویسم...
تا پیروز شود نور بر تاریکیِ شب
چرا که شعر رستگاریست
مینویسم...
تا مرا بخوانند خوشههای گندم و درختان
تا مرا بفهمند گل و ستاره، گنجشک و
گربه، گوش ماهیها وصدفها و ماهیان..
مینویسم...
تا جهان را نجات دهم از دندانهای هولاکو،
از فرمان چریکیها
و از دیوانگیِ فرماندهی شبه نظامیان
مینویسم...
تا زنان را نجات دهم از تن پوشِ دیکتاتوران،
از شهرهای مردگان،
از چند همسری،
از روزمرگی،
از سرما و کولاک و روزهای بی زیر و بم
مینویسم...
تا واژه را نجات دهم از بازجویی دادگاه
از بوکشیِ سگان
از تیغِ سانسور
مینویسم...
تا دلبرم را نجات دهم
از شهرهای بی شعر، بی عشق
از ناکامی و افسردگی
مینویسم...
تا او را به پیامآور
به تندیس
به ابر بدل کنم
هیج چیز ما را از مرگ در امان نخواهد گذاشت
جز زن، و نوشتن...
#نزار_قباني
ترجمه: #سعید_هلیچی
از کتاب: #تاریخ_عشق_و_عصیان
Channel: @heleichi_saeed
————
پ. ن: در خبرها آمده است:
«روز چهارشنبه ۲۷ مهر در یورش به منزل #سعید_هلیچی شاعر و مترجم اهل اهواز او را دستگیر و به مکان نامعلومی انتقال دادهاند.
سعید صدای نالههای کارون و هورالعظیم بود .صدایش باشیم.»
تا منفجر کنم اشیاء را،
چرا که نوشتن انفجار است
مینویسم...
تا پیروز شود نور بر تاریکیِ شب
چرا که شعر رستگاریست
مینویسم...
تا مرا بخوانند خوشههای گندم و درختان
تا مرا بفهمند گل و ستاره، گنجشک و
گربه، گوش ماهیها وصدفها و ماهیان..
مینویسم...
تا جهان را نجات دهم از دندانهای هولاکو،
از فرمان چریکیها
و از دیوانگیِ فرماندهی شبه نظامیان
مینویسم...
تا زنان را نجات دهم از تن پوشِ دیکتاتوران،
از شهرهای مردگان،
از چند همسری،
از روزمرگی،
از سرما و کولاک و روزهای بی زیر و بم
مینویسم...
تا واژه را نجات دهم از بازجویی دادگاه
از بوکشیِ سگان
از تیغِ سانسور
مینویسم...
تا دلبرم را نجات دهم
از شهرهای بی شعر، بی عشق
از ناکامی و افسردگی
مینویسم...
تا او را به پیامآور
به تندیس
به ابر بدل کنم
هیج چیز ما را از مرگ در امان نخواهد گذاشت
جز زن، و نوشتن...
#نزار_قباني
ترجمه: #سعید_هلیچی
از کتاب: #تاریخ_عشق_و_عصیان
Channel: @heleichi_saeed
————
پ. ن: در خبرها آمده است:
«روز چهارشنبه ۲۷ مهر در یورش به منزل #سعید_هلیچی شاعر و مترجم اهل اهواز او را دستگیر و به مکان نامعلومی انتقال دادهاند.
سعید صدای نالههای کارون و هورالعظیم بود .صدایش باشیم.»
Forwarded from Khabgard | خوابگرد
ترجمهی بیسانسور رمان «رژهی عید پاک»
نوشتهی ریچارد یتس
برگردان مصطفی مهریزی
از ریچارد یتس پیشتر رمان «جادهی انقلابی» به فارسی برگردانده شده است. فیلم «جادهی انقلابی» بهکارگردانی سام مندس هم اقتباسی است از این رمان که اگر ساخته نمیشد، شاید یتس همچنان خارج از محافل ادبی شناختهشده نمیبود. اما او از نسل نویسندگان مهم پس از جنگ دوم جهانی در آمریکاست و گاه همسنگ نویسندگانی چون همینگوی قلمداد شده و گاه دورانش را «فرانرسیده» میخوانند.
رمان «رژهی عید پاک» مانند دیگر آثار یتس و به پیروی از نقدی که فیتزجرالد به رؤیای آمریکایی داشت، نوشته شده است. این اثر بازهای چهلساله را از دههی ۱۹۳۰ تا دههی ۱۹۷۰ دربرمیگیرد. زندگی دو شخصیت اصلی بازتابی از زمانهای در حال تغییر است؛ دهههای ۴۰ و ۵۰ بهمثابهی دوران معصومیت و امید بهتصویر کشیده شده و دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی با سرخوردگی برجسته شده و همچنین تأثیر انتظارات اجتماعی بر زنان و محدودیتهای موجود در انتخابهایشان را بررسی کرده است.
وقتی اثری منتشر نمیشود، در زندگی و کار هنرمند، نویسنده یا مترجم وقفهای میافتد که باعث میشود اغلب راهش را از شک به خودش و تواناییهایش بهسختی باز کند و مدتی طول میکشد تا به کوتاهبودن دستش از روابط پی ببرد و به مشکلات نشر و معضل سانسور برسد؛ مسیری که برای بسیاری انتها ندارد و مهلک است.
برای من این مسیر ۱۰ سال طول کشید و با دیدن ازدسترفتن دوستی که خیلی برایم محترم و دوستداشتنی بود، از سر همین ناامیدی، به این نتیجه رسیدم که این رمان را در فضای مجازی منتشر کنم؛ ضمن اینکه اگر ناشر هم مییافت، گرفتار سانسور میشد و از دست میرفت.
مصطفی مهریزی
@KhabGard
اگر رمان را دانلود کردید و مایل بودید این مترجم را حمایت کنید، شمارهی کارت بانکی او در مقدمهی کتاب آمده است.
👇
نوشتهی ریچارد یتس
برگردان مصطفی مهریزی
از ریچارد یتس پیشتر رمان «جادهی انقلابی» به فارسی برگردانده شده است. فیلم «جادهی انقلابی» بهکارگردانی سام مندس هم اقتباسی است از این رمان که اگر ساخته نمیشد، شاید یتس همچنان خارج از محافل ادبی شناختهشده نمیبود. اما او از نسل نویسندگان مهم پس از جنگ دوم جهانی در آمریکاست و گاه همسنگ نویسندگانی چون همینگوی قلمداد شده و گاه دورانش را «فرانرسیده» میخوانند.
رمان «رژهی عید پاک» مانند دیگر آثار یتس و به پیروی از نقدی که فیتزجرالد به رؤیای آمریکایی داشت، نوشته شده است. این اثر بازهای چهلساله را از دههی ۱۹۳۰ تا دههی ۱۹۷۰ دربرمیگیرد. زندگی دو شخصیت اصلی بازتابی از زمانهای در حال تغییر است؛ دهههای ۴۰ و ۵۰ بهمثابهی دوران معصومیت و امید بهتصویر کشیده شده و دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی با سرخوردگی برجسته شده و همچنین تأثیر انتظارات اجتماعی بر زنان و محدودیتهای موجود در انتخابهایشان را بررسی کرده است.
وقتی اثری منتشر نمیشود، در زندگی و کار هنرمند، نویسنده یا مترجم وقفهای میافتد که باعث میشود اغلب راهش را از شک به خودش و تواناییهایش بهسختی باز کند و مدتی طول میکشد تا به کوتاهبودن دستش از روابط پی ببرد و به مشکلات نشر و معضل سانسور برسد؛ مسیری که برای بسیاری انتها ندارد و مهلک است.
برای من این مسیر ۱۰ سال طول کشید و با دیدن ازدسترفتن دوستی که خیلی برایم محترم و دوستداشتنی بود، از سر همین ناامیدی، به این نتیجه رسیدم که این رمان را در فضای مجازی منتشر کنم؛ ضمن اینکه اگر ناشر هم مییافت، گرفتار سانسور میشد و از دست میرفت.
مصطفی مهریزی
@KhabGard
اگر رمان را دانلود کردید و مایل بودید این مترجم را حمایت کنید، شمارهی کارت بانکی او در مقدمهی کتاب آمده است.
👇
Telegram
Files
ترجمهی بدون سانسور رمان «رژهی عید پاک»
نوشتهی ریچارد یتس (۱۹۷۶)
برگردان مصطفی مهریزی
نوشتهی ریچارد یتس (۱۹۷۶)
برگردان مصطفی مهریزی
صد و نود و پنجمین شمارهٔ رسانهٔ همیاری – ویژهنامهٔ زندهیاد استاد محمد محمدعلی منتشر شد
همراه با مروری کوتاه بر زندگی و آثار زندهیاد استاد محمد محمدعلی، گزارش کوتاهی از مراسم خاکسپاری، بیانیهٔ کانون نویسندگان ایران بهمناسبت درگذشت ایشان و دلنوشتهها، اشعار، خاطرات و دیدگاههای شاگردان، دوستان و دوستداران استاد محمدعلی از نقاط مختلف جهان.
نسخهٔ چاپی شمارهٔ صد و نود و پنجم «رسانهٔ همیاری» در فروشگاههای ایرانی در ونکوور، نورثشور، ترایسیتیز، برنابی و میپل ریج در دسترس است.
#ادبیات #محمد_محمدعلی #ایران #محمدمحمدعلی #کانادا #ونکوور #ایرانیان_کانادا #ایرانیان_ونکوور #همیاری_ایرانیان_ونکوور #کانادا #ونکوور #ایرانیان_کانادا #رسانه_همیاری
برای مشاهدهٔ نسخهٔ تمامصفحه اینجا کلیک کنید:
http://archive.hamyaari.ca/books/qgas
همراه با مروری کوتاه بر زندگی و آثار زندهیاد استاد محمد محمدعلی، گزارش کوتاهی از مراسم خاکسپاری، بیانیهٔ کانون نویسندگان ایران بهمناسبت درگذشت ایشان و دلنوشتهها، اشعار، خاطرات و دیدگاههای شاگردان، دوستان و دوستداران استاد محمدعلی از نقاط مختلف جهان.
نسخهٔ چاپی شمارهٔ صد و نود و پنجم «رسانهٔ همیاری» در فروشگاههای ایرانی در ونکوور، نورثشور، ترایسیتیز، برنابی و میپل ریج در دسترس است.
#ادبیات #محمد_محمدعلی #ایران #محمدمحمدعلی #کانادا #ونکوور #ایرانیان_کانادا #ایرانیان_ونکوور #همیاری_ایرانیان_ونکوور #کانادا #ونکوور #ایرانیان_کانادا #رسانه_همیاری
برای مشاهدهٔ نسخهٔ تمامصفحه اینجا کلیک کنید:
http://archive.hamyaari.ca/books/qgas
archive.hamyaari.ca
رسانهٔ همیاری/ شمارهٔ ۱۹۵/ سال ۸ - یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی
نشریهای برآمده از گروه همیاری ایرانیان ونکوور
ISSN 2371-543X
با مطالب و آثاری از:
خالد بایزیدی، سلیمان بایزیدی، امید بهمنپور، درفشه جوادیان کوتنایی، محمود جوادیان کوتنایی، محمدرضا حجامی، دکتر مرال دهقانی، رز راد، حسین رادبوی، علی رادبوی، سودابه رکنی، آرام…
ISSN 2371-543X
با مطالب و آثاری از:
خالد بایزیدی، سلیمان بایزیدی، امید بهمنپور، درفشه جوادیان کوتنایی، محمود جوادیان کوتنایی، محمدرضا حجامی، دکتر مرال دهقانی، رز راد، حسین رادبوی، علی رادبوی، سودابه رکنی، آرام…
🔖 ما در حال گذاریم هرچند در این گذار، یأس، خود را تحمیل میکند و باختهایم. دگردیسیای که ما در زمانهای دیگری انتظارش را میکشیدیم کمین کرده چون حیوان وحشیِ به خود لرزانِ گرسنه، گوش به زنگ. دستمان هنوز میخارد و کهیرها هنوز نخوابیده. امروز ما دوباره شروع به بیپروا حرف زدن کردهایم. ما درون واقعیتی هستیم. ما بی نظیر فلج شدهایم. رزیتا نمیتواند خانه را تمیز کند. کارولینا کلاسهایش را نمیرود. گلدانها همه خشک شدهاند. آغاز به بیپروا حرف زدنِ دوباره به معنای حرف زدن جمعی است. به عبارت دیگر بیان ارزشی است که ما به شکل جمعی تولید و فتح کردهایم. ابتذال استفادهی هرروزه. ما دیدهایم که نظیر چگونه کار میکند. آمد. بالأخره نظیر آمده؛ این شاهد رسواکننده برای آیندگان تا بدانند چگونه تمدن و توحش دست در دست هم بر این جزیرهی گزافگو گام زدهاند؛ جزیرهای که همچون آهنربا همهجور آدمی به خودش جذب کرده، آدمهای رذل و دغلکارها و احمقها و زنان بشردوست قلابی و آدمهای دیوانه و ما گرچه زور میزنیم لحنمان، لرزش بیامانمان را منعکس نکند میپرسیم: همان پرسش ابدی و ازلی را: همان را که گرچه نوسانات بازار ما را از جا تکان نمیدهد اما نگرانمان میکند: حسی کور از وظیفهشناسی و مسئولیتپذیری سرکوفته است: حسی گنگ از دلسوزی: گاه این جهان پر از هیولا میشود و ما خود را لرزان میبینیم و آرزو میکنیم که اینطور نباشد: چه خبر نظیر؟ چه خبر از آن طرف؟ هنوز نخوابیده؟ ___نه. من که بازمیگشتم هنوز مردم هر شب توی جلفا و چهارباغ کف خیابان بودند. هنوز نخوابیده. هنوز مردم ایستادگی میکردند.
📌 هنوز نخوابیده / داستانی از سپیده نوری جمالویی
🔗 متن کامل داستان در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat
📌 هنوز نخوابیده / داستانی از سپیده نوری جمالویی
🔗 متن کامل داستان در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat
ادبیات اقلیت
هنوز نخوابیده / داستانی از سپیده نوری جمالویی - ادبیات اقلیت
ادبیات اقلیت - رنج میکشیم. نه از سرگیجهی خلأ بلکه از سرگیجهی آنچه در پیش است؛ از آینده از آنچه هنوز نیست. خلأ یک محدودیت نیست و یک گذرگاه است؟...