Telegram Web Link
وَ من ماه‌هاست که
هر روز ،تَمامَم را در باغچه می‌کارم وُ
گیاهی از آن بیرون نمی‌زند
درست لحظه ‌ای که
پاهایم از رفتن  بازمی‌مانند و
دستانم  از میان دستانِ  شما
سُر می‌خورند
باران می‌زند و سیل، صورتم را می‌بَرد

وَ من در خلسه ای عمیق غرق می شوم

دست  می‌یازم
دست وپا می‌زنم

و ناگهان دوباره برمی‌گردم

وَ تو وَ شما وَ همه
هاج و واج می‌پرسید

چرا دوباره چشم‌هایت خسته اند....؟

#فاطیما_کرمی

☔️ @AlightRain
Forwarded from بهترین هارا با ما دنبال کنید
با سلام
عزیزانی که مشکل VPN دارند(اندروید،ios)
جهت تهیه VPN با پشتیبانی 24ساعته و بدون #قطعی با سرعت بسیار بالا به آیدی زیر پیام بدهید
@ANATOMY2017
موری پرسید: «می‌توانم بیشترین و بهترین چیزی را که از این بیماری می‌آموزم به تو بگویم؟»
گفتم: «چه چیزی؟»
موری گفت: «مهم‌ترین چیز در زندگی این است که یادبگیری چگونه به دیگران عشق بورزی و بگذاری که دوستت بدارند.»

صدای او به نجوا تبدیل شده و ادامه داد: «ما فکر می‌کنیم که سزاوار عشق نیستیم. فکر می‌کنیم اگر بگذاریم عشق به درون ما وارد شود، نرمش زیادی از خود نشان داده‌ایم. امّا از مردِ عاقلی شنیدم که: «عشق، تنها کارِ منطقی انسان است.» او با احتیاط جمله را تکرار کرد و برای اینکه بر تأثیر آن بیفزاید، مکثی کرد و گفت:

«عشق، تنها کارِ منطقی انسان است»

📕 #سه_شنبه_ها_با_موری
✍🏻 #میچ_آلبوم

☔️ @AlightRain
با همه بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه یک صحبت طولانی ام
ها به کجا می کشی ام خوب من
ها نکشانی به پشیمانی ام...

#محمد_علی_بهمنی

☔️ @AlightRain
ما گم شده‌ایم
دست در جیب‌های خالی

عصرِ  صورت‌های بی‌لبخند

خیابان‌های خلوت را پرسه می.زنیم

و صبح با  کلماتی که
جنس صدا در آن پیدا نیست
برای هم
از خیر و امید و خیالی خوش

حروف می‌چینیم
چیدن به وقت ناخوشی _حتی_

و سپس سکوت ...سکوت ...سکوت کشدار

سکوت‌هامان نمی شکند

ریز ریز
می ترکد
در گلو ...

به گمانم
این بار ما بباریم وُ

از آسمان چتر بریزد پایین..

#فاطیما_کرمی

☔️ @AlightRain
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهء خود را؟



#نیما_یوشیج

☔️ @AlightRain
همانقدر که نرگس
پیام‌آور بهار است،

تو
بهارآور خیالی،

گفته بودم؟!

عباس معروفی

☔️ @AlightRain
من دريافته ام كه دوست داشته شدن هيچ
و اما دوست داشتن همه چيز است
و بيش از آن بر اين باورم كه
آنچه هستی ما را پر معنی و شادمانه می‌سازد
چيزی جز احساسات و عاطفه ما نيست...
پس آن كس نیک‌بخت است كه بتواند عشق بورزد.
هرمان هسه
از کتاب شادمانی‌های كوچک

☔️ @AlightRain
ما فکر می‌کردیم که انسان ازدواج می‌کند و با شادکامی زندگی می‌کند، نمی‌دانستيم که حفظ روابط کار سختی است...

ما فکر می‌کردیم نباید خواسته‌های خود را بیان کنیم، نمی‌دانستيم که هیچ‌کس نمی‌تواند فکر ما را بخواند.

ما فکر می‌کردیم همه نیاز ما باید از طریق ازدواج برطرف شود، نمی‌دانستیم مهم‌ترین نیاز ما چه بود، پیدا کردن خود...

ما فکر می‌کردیم با یکی شدن با همسرمان کامل می‌شویم، نمی‌دانستيم که از ابتدا به دو انسان کامل نیاز داریم.

ما فکر می‌کردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند، نمی‌دانستيم قرار است که ما از يکديگر مراقبت کنيم.

ما فکر می‌کردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشيم بی‌وفايی است، نمی‌دانستيم بیش از حد به حريم يکديگر وارد شدن چقدر می‌تواند خفقان‌آور باشد.

ما فکر می‌کردیم وقتی طرف مقابل رشد کند تهديدی برای ديگری است، نمی‌دانستيم هر کدام آن‌قدر خوب هستيم که احساس تهديد شدن نکنيم.

فکر می‌کردیم هرکس درخواست کمک کند ضعيف است، نمی‌دانستيم همه به کمک نياز دارند.

فکر می‌کرديم پول ما را ايمن می‌کند، نمی‌دانستيم که امنيت يعنی بدانيد که می‌توانيد زندگی‌تان را بسازيد و در کنارش ماديات هم قرار دارد.

فکر می‌کردیم دیگری به ما عشق نمی‌ورزد، نمی‌دانستيم که ما عشق او را احساس نمی‌کنیم و نمی‌پذيريم.

او گمان می‌کرد من خوشحالم نمی‌دانست چقدر ترسيدم. من گمان می‌کردم او خوشحال است، نمی‌دانستم چقدر ترسيده است. ما نمی‌دانستیم... ما نمی‌دانستيم...
خیلی چیزها بود که نمی‌دانستیم...

سوزان جفرز
از کتاب باختن یک عشق یافتن یک زندگی

☔️ @AlightRain
آدم‌ها همه می‌پندارند که زنده‌اند؛
برای آنها تنها نشانه‌ى حیات،
بخار گرم نفس‌هایشان است!
کسی از کسی نمی‌پرسد:
آهای فلانی!
از خانه دلت چه خبر؟!
گرم است؟
چراغش نوری دارد هنوز؟

👤احمد شاملو

☔️ @AlightRain
در درونم یک ناجی دارم. ناجیِ دیگران. ناجیِ لحظه‌های اندوه و انبوهِ نگرانی دیگران. سر و تهش را بزنی آن «دیگران»اش را نمی‌توانی بزنی.
ناجی درونم نگرانِ نگرانی‌هایِ دیگران است و انقدر خود را اسیرِ راهِ دیگران می‌کند که رفته رفته تبدیل می‌شود به یک قربانی. به کسی که گاه و بی‌گاه، زیرِ پوستِ تاریکِ شب، آنجا که با خیال و خاطره خلوت می‌کند، از خودش می‌پرسد، چرا هیچ‌کس آن‌طور که باید نیست؟

و بعد آن قسمت از ذهن که هنوز اسیرِ عصاره‌ی ناجی و قربانی نشده است، نهیب می‌زند که «آن‌طور که باید»ی وجود ندارد! همه‌‌اش زائیده‌ی خیال توست. چرا که ناجی بوده‌ای، یعنی زیادی بوده‌ای. از خودت و زمانت و انگیزه‌ات و ارزشت برای دیگری خرج کرده‌ای. بی‌اینکه آگاه باشی یک طرفه پایِ میزِ معامله رفته‌ای و قرار نیست در ازای خرجی که از اندوخته‌ی مِهر و محبتت می‌کنی، مُهری پایِ سندِ خوب بودن، شریف بودن، رفیق بودن، یار بودن یا صرفا بودنِ درستِ دیگری بخورد.

در درونم یک ناجی دارم. قایق دیگران را از غرق شدن نجات می‌دهد به بهای غرق شدن خودش در دریا. آتشِ دیگران را خاموش می‌کند به بهای سوختن خودش در آتش. اضطرابِ دیگران را آرام می‌کند به بهای پریشان شدن خودش میان انبوه اضطراب. تنهایی دیگران را پُر می‌کند به بهایِ مبتلا شدن خودش. دیگران را تیمار می‌کند به بهای بیمار شدن خودش و راستش، دیر به دیر یادش می‌آید و یادش می‌ماند که ناجی دیگران بودن، به آغوش کشیدن مرگِ خویشتن است. تبدیل شدن است به قربانی.

☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا با من
به آنجا رویم
که شادی جرم نیست.

#ناظم_حکمت

☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه ارزان می فروشیم
لذت با هم بودن را
چه زود دیر می شود
و نمی دانیم،
که فردا می آید شاید ما نباشیم!

علـی صـالحی

☔️ @AlightRain
یکی باید باشد
بی قراری هایت
بهانه هایت
و خنده هایت را
تاب که نه....

آغوش بیاورد!

👤عادل_دانتیسم

☔️ @AlightRain
2024/06/08 12:52:43
Back to Top
HTML Embed Code: