تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
🔶افزودن آدیابن به قلمرو اشکانیان توسط مهرداد اول و دوم ؟ علیرغم مناطقی مانند ماد، خاراکنه و بابل، برای فتح منطقه ای مانند آدیابن توسط اشکانیان متن روایی نداریم. با اینحال در سایت نمرود در استان نینوا، عراق آثاری مربوط به تخریب خشونت آمیز در سال ۱۴۵-۱۴۰ ق.م…
🔻بازسازی روایت فتح آدیابنه توسط اشکانیان
هیچ متن باستانی به صراحت فتح آدیابن توسط اشکانیان را یادآوری نمیکند، و در نتیجه تفسیر تاریخی باید بر اساس تحلیل زمینه تاریخی و سایر شواهد موجود باشد. ما میدانیم که این میترادات اول بود که مناطق وسیعی را در شرق و غرب پادشاهی خود فتح کرد و دولت اشکانی را از یک قدرت منطقهای به قدرت اصلی در خاور نزدیک تبدیل کرد. در میان دیگران، مهرداد اول بابل را در سال ۱۴۱ ق.م (جایی که او در آن سال در سلوکیه سکه ضرب کرد) و ماد بزرگ (به احتمال زیاد با ماد آتروپاتن) قبل از فتح بابل (بنابراین در حدود ۱۴۱-۱۴۸ ق.م) فتح کرد.در مورد آدیابن، دادههایی که ممکن است موازنه را تغییر دهند از نمرود به دست میآید، جایی که کاوشهای باستانشناسی نشانههایی از تخریب خشونتآمیز مربوط به تقریباً ۱۴۰-۱۴۵ ق.م (سطح دوم سکونتگاه) را نشان داد. به نظر هاوزر این تخریب میتواند با فتوحات اشکانیان در آدیابن مرتبط باشد. در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که توالی زمانی فتوحات مهرداد اول و نزدیکی جغرافیایی بین ماد و آدیابن نشان میدهد که آدیابن پس از فتح ماد مورد حمله اشکانیان قرار گرفته و شاید این حمله مستقیماً از قلمرو ماد صورت گرفته باشد.
در عین حال باید توجه داشت که پس از فتوحات مهرداد اول در سال های ۱۷۰-۱۳۸ ق.م وضعیت آدیابن در زمانی که جنگ مجدد بین اشکانیان و پادشاهان محلی الیمائی، خاراکنه و همچنین دو تلاش عمده سلوکیان برای بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته (در ۱۴۰ ق.م توسط دمتریوس دوم نیکاتور و در ۱۳۰ ق.م توسط آنتیوخوس هفتم سیدتس) فرا رسید مشخص نیست. با این حال شکی نیست که آدیابن برای اولین بار توسط مهرداد اول در حدود ۱۴۵-۱۴۱ ق.م فتح شد و حداکثر آدیابن از زمان مهرداد دوم به بعد بخش جداییناپذیری از پادشاهی اشکانی باقی ماند (۱۲۲-۹۱ ق.م؛ مهرداد دوم تصرفات سابق اشکانی را تثبیت کرد و سرزمینهای جدیدی را به پادشاهی خود افزود که تا فرات در غرب میرسید).
اگر اشکانیان تقریباً در سال ۱۴۵ ق.م آدیابن را فتح کرده باشند، اما اولین گواهی ادبی از پادشاه آدیابن تنها از پلوتارک میآید که نبرد نزدیک تیگرانوکرت در سال ۶۹ ق.م را توصیف میکند که در آن یک پادشاه ناشناس آدیابن به عنوان یک خراجگزار ارمنی-پارتی عمل میکند، میتوان به طور آزمایشی پیشنهاد کرد که سلطنت در آدیابن تنها با آمدن اشکانیان به منطقه پدید آمد که یا یک حاکم محلی را به مقام پادشاه ارتقا دادند (اما در قلمرو مشترکالمنافع اشکانی پادشاهان کوچکتر تابع «شاه پادشاهان» اشکانی) یا یکی از اعضای خاندان سلطنتی خود را بر تخت آدیابن نشاندند (مانند ماد، آتروپاتن و ارمنستان در قرن اول میلادی یا احتمالاً حاکمیت ساسانیان در آدیابن در قرن سوم میلادی). با این حال، اگر قدمت ضرب سکه اَبدیسار (حاکم سابق آدیابن پیش از اشکانیان) به حدود ۱۶۴ ق.م مسیح برسد، میتوان نتیجه گرفت که پادشاهی در آدیابن در بستر فروپاشی تدریجی سلطه سلوکیان در خاور نزدیک (مانند بسیاری از شاهک های دیگر منطقه مانند کوماژن، سوفن، ارمنستان، اوسروئن و میشان) ظهور کرد و سپس اشکانیان آنرا در فتح و در پادشاهی خود ادغام کردند.
@ARSACID_CHRONICLE
هیچ متن باستانی به صراحت فتح آدیابن توسط اشکانیان را یادآوری نمیکند، و در نتیجه تفسیر تاریخی باید بر اساس تحلیل زمینه تاریخی و سایر شواهد موجود باشد. ما میدانیم که این میترادات اول بود که مناطق وسیعی را در شرق و غرب پادشاهی خود فتح کرد و دولت اشکانی را از یک قدرت منطقهای به قدرت اصلی در خاور نزدیک تبدیل کرد. در میان دیگران، مهرداد اول بابل را در سال ۱۴۱ ق.م (جایی که او در آن سال در سلوکیه سکه ضرب کرد) و ماد بزرگ (به احتمال زیاد با ماد آتروپاتن) قبل از فتح بابل (بنابراین در حدود ۱۴۱-۱۴۸ ق.م) فتح کرد.در مورد آدیابن، دادههایی که ممکن است موازنه را تغییر دهند از نمرود به دست میآید، جایی که کاوشهای باستانشناسی نشانههایی از تخریب خشونتآمیز مربوط به تقریباً ۱۴۰-۱۴۵ ق.م (سطح دوم سکونتگاه) را نشان داد. به نظر هاوزر این تخریب میتواند با فتوحات اشکانیان در آدیابن مرتبط باشد. در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که توالی زمانی فتوحات مهرداد اول و نزدیکی جغرافیایی بین ماد و آدیابن نشان میدهد که آدیابن پس از فتح ماد مورد حمله اشکانیان قرار گرفته و شاید این حمله مستقیماً از قلمرو ماد صورت گرفته باشد.
در عین حال باید توجه داشت که پس از فتوحات مهرداد اول در سال های ۱۷۰-۱۳۸ ق.م وضعیت آدیابن در زمانی که جنگ مجدد بین اشکانیان و پادشاهان محلی الیمائی، خاراکنه و همچنین دو تلاش عمده سلوکیان برای بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته (در ۱۴۰ ق.م توسط دمتریوس دوم نیکاتور و در ۱۳۰ ق.م توسط آنتیوخوس هفتم سیدتس) فرا رسید مشخص نیست. با این حال شکی نیست که آدیابن برای اولین بار توسط مهرداد اول در حدود ۱۴۵-۱۴۱ ق.م فتح شد و حداکثر آدیابن از زمان مهرداد دوم به بعد بخش جداییناپذیری از پادشاهی اشکانی باقی ماند (۱۲۲-۹۱ ق.م؛ مهرداد دوم تصرفات سابق اشکانی را تثبیت کرد و سرزمینهای جدیدی را به پادشاهی خود افزود که تا فرات در غرب میرسید).
اگر اشکانیان تقریباً در سال ۱۴۵ ق.م آدیابن را فتح کرده باشند، اما اولین گواهی ادبی از پادشاه آدیابن تنها از پلوتارک میآید که نبرد نزدیک تیگرانوکرت در سال ۶۹ ق.م را توصیف میکند که در آن یک پادشاه ناشناس آدیابن به عنوان یک خراجگزار ارمنی-پارتی عمل میکند، میتوان به طور آزمایشی پیشنهاد کرد که سلطنت در آدیابن تنها با آمدن اشکانیان به منطقه پدید آمد که یا یک حاکم محلی را به مقام پادشاه ارتقا دادند (اما در قلمرو مشترکالمنافع اشکانی پادشاهان کوچکتر تابع «شاه پادشاهان» اشکانی) یا یکی از اعضای خاندان سلطنتی خود را بر تخت آدیابن نشاندند (مانند ماد، آتروپاتن و ارمنستان در قرن اول میلادی یا احتمالاً حاکمیت ساسانیان در آدیابن در قرن سوم میلادی). با این حال، اگر قدمت ضرب سکه اَبدیسار (حاکم سابق آدیابن پیش از اشکانیان) به حدود ۱۶۴ ق.م مسیح برسد، میتوان نتیجه گرفت که پادشاهی در آدیابن در بستر فروپاشی تدریجی سلطه سلوکیان در خاور نزدیک (مانند بسیاری از شاهک های دیگر منطقه مانند کوماژن، سوفن، ارمنستان، اوسروئن و میشان) ظهور کرد و سپس اشکانیان آنرا در فتح و در پادشاهی خود ادغام کردند.
📚| Marciak, M. (2017). Sophene, Gordyene, and Adiabene: Three Regna Minora of Northern Mesopotamia Between East and West. BRILL, pp. 346-347.
@ARSACID_CHRONICLE
👍17❤4
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
ساختار نظام دینی ایرانی
مشخص شده است که «نظام» اوستایی باستان با آنچه در اوستای جوان گواهی داده شده است، متفاوت است، که البته در متون پهلوی دورهی ساسانی و پس از آن، تعریف دقیقتر و مفصلتری خواهد یافت. در واقع، دین زرتشتی دینی نیست که در طول زمان بدون تغییر مانده باشد. بلکه، مانند کل جهان ایرانی، به ویژه در اواخر دوران باستان، به دلیل تأثیر خود فرهنگ هلنیستی و همچنین رقابت گاه تحریکآمیز بین مانویان و مسیحیان، و همچنین در مناطق شرقیتر که توسط بودیسم نمایندگی میشوند، مجموعهای از فراز و نشیبهای مهم و قابل توجه را تجربه کرده است. در زمینهٔ گاهان، هیچ شرح سیستماتیکی، به سبک یک کتاب جامع الهیات، از دلایل خلقت و تعارضات موجود در آن نمییابیم. بلکه، ما مجموعهای از اشارات و کنایات را مییابیم که قطعاً به یک سیستم فکری اشاره دارند که بااینحال، از طریق زبان باستانی و در چارچوب مفهومی عمیقاً بیگانه با مفهوم مدرن، از بُعد قربانی بیان شده است، که به عنوان مکانی برای تعامل و تبادل بین جهان الهی و انسانی درک میشود.
📚| Source
@ARSACID_CHRONICLE
مشخص شده است که «نظام» اوستایی باستان با آنچه در اوستای جوان گواهی داده شده است، متفاوت است، که البته در متون پهلوی دورهی ساسانی و پس از آن، تعریف دقیقتر و مفصلتری خواهد یافت. در واقع، دین زرتشتی دینی نیست که در طول زمان بدون تغییر مانده باشد. بلکه، مانند کل جهان ایرانی، به ویژه در اواخر دوران باستان، به دلیل تأثیر خود فرهنگ هلنیستی و همچنین رقابت گاه تحریکآمیز بین مانویان و مسیحیان، و همچنین در مناطق شرقیتر که توسط بودیسم نمایندگی میشوند، مجموعهای از فراز و نشیبهای مهم و قابل توجه را تجربه کرده است. در زمینهٔ گاهان، هیچ شرح سیستماتیکی، به سبک یک کتاب جامع الهیات، از دلایل خلقت و تعارضات موجود در آن نمییابیم. بلکه، ما مجموعهای از اشارات و کنایات را مییابیم که قطعاً به یک سیستم فکری اشاره دارند که بااینحال، از طریق زبان باستانی و در چارچوب مفهومی عمیقاً بیگانه با مفهوم مدرن، از بُعد قربانی بیان شده است، که به عنوان مکانی برای تعامل و تبادل بین جهان الهی و انسانی درک میشود.
📚| Source
@ARSACID_CHRONICLE
❤8👍2👏2
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
آیینِ بدون کتاب: سنتهای آئینی و کتابت در ایران باستان
در واقع، اگرچه متن کردیر صرفاً یک رویداد باطنی را توصیف میکند و همانطور که پیشنهاد دادم، یک اجرای ویژه آیینی را ارائه میدهد، اگرچه فینفسه یک «متن آیینی» نبود (من آن را به عنوان «یادبودی جاودانه برای یک مراسم بسیار خاص» تعریف میکنم)، مشاهده میکنیم که حضور مادی منابع مزدایی در اوستایی، یا دقیقاً مربوط به استفاده از متون اوستایی به شکل مکتوب (و ملموس) آنها، کم و بیش در زمان ساسانیان کاملاً غایب است (بعدها، ارتباط آنها محدود باقی ماند). این امر محققان را به این باور رساند که تثبیت مجموعه متون مکتوب اوستایی (به اصطلاح Avesta-Vorlage) پدیدهای متاخر بوده که به گفته برخی، در دورهای پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی رخ داده است.
آیا میتوان شواهد منفی را به عنوان یک اظهار نظر قطعی در مورد وجود یا عدم وجود یک نسخه مکتوب از اوستا در نظر گرفت؟ دادهها از نویسندگان مسیحی گرفته شده است که اظهار داشتهاند کاهنان زرتشتی، موبدان، به جای خواندن، عبارات نامفهوم را از حفظ تلاوت میکردند. آنها اظهار داشتند که کاهنان منابع مذهبی را از طریق آموزش شفاهی فرا میگرفتند. میتوانیم آنها را باور کنیم، اما در عین حال باید نتیجه بگیریم که این اظهار نظر هیچ ارتباطی با وجود یک متن مکتوب اوستایی ندارد. چرا؟
پاسخ بسیار ساده است. در آیین عبادی مسیحی، مانند برخی فرهنگهای دیگر که تجسم کلام مکتوب، تجسم روح الهی اراده و حقیقت خداوند است، کتاب عنصر اصلی آیین عبادی است. کتاب مقدس باید در طول مراسم آورده شود. باید آن را بوسید و به عنوان کلام خدا مورد احترام قرار داد. عملکرد کتاب مقدس و اناجیل از نظر معنا و اهمیت بسیار مهم است. از دیدگاه عملی آیینی، یک کشیش یا پیشوای مسیحی نمیتواند بخشهایی از عهد عتیق یا عهد جدید را در طول مراسم عشای ربانی یا در یک آیین مقدس از حفظ بخواند، اگرچه ممکن است آنها را کاملاً بداند. «آیین کلام» بدون «آیین کتاب» غیرقابل قبول به نظر میرسد. در مطالعات گذشته، تا آنجا که من به یاد دارم، یک مدرک بسیار ساده کاملاً مورد بدرفتاری قرار گرفته و نادیده گرفته شده است. سنتهای مذهبی هندوایرانی و یهودی-مسیحی دو رویکرد کاملاً متفاوت به بُعد آیینی در رابطه با استفاده از کلمه (نازل شده) ایجاد کردهاند. در متون ودایی، هندو و مزدایی، از یک کاهن انتظار میرود که تمام متون لازم برای اجرای کامل مراسم مذهبی خود را از بر بداند. در موارد خاص، مانند برهمن ودایی، یک کاهن ویژه برای «اصلاح» اشتباهات غیرارادی مرتکب شده در طول فعالیتهای مادی و قرائتهای فنی متون منصوب میشود. برای یک کاهن مزدایی، متون نوشتاری از اهمیت ثانویه برخوردارند. آنها به عنوان موضوعات مطالعهای مفید هستند که میتوانند درک را بهبود بخشند، شاید از طریق اضافه کردن (یا/و ویرایش) ترجمهها (به زبانهای پهلوی، سانسکریت، فارسی، گجراتی) و تفاسیر. خواندن برای یادگیری جنبههای اجرایی مراسم ضروری نبود. در واقع، خواندن مانعی در تسلط عملی بر تمام نکات فنی مراسم مذهبی بود.
📚| Source
@ARSACID_CHRONICLE
در واقع، اگرچه متن کردیر صرفاً یک رویداد باطنی را توصیف میکند و همانطور که پیشنهاد دادم، یک اجرای ویژه آیینی را ارائه میدهد، اگرچه فینفسه یک «متن آیینی» نبود (من آن را به عنوان «یادبودی جاودانه برای یک مراسم بسیار خاص» تعریف میکنم)، مشاهده میکنیم که حضور مادی منابع مزدایی در اوستایی، یا دقیقاً مربوط به استفاده از متون اوستایی به شکل مکتوب (و ملموس) آنها، کم و بیش در زمان ساسانیان کاملاً غایب است (بعدها، ارتباط آنها محدود باقی ماند). این امر محققان را به این باور رساند که تثبیت مجموعه متون مکتوب اوستایی (به اصطلاح Avesta-Vorlage) پدیدهای متاخر بوده که به گفته برخی، در دورهای پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی رخ داده است.
آیا میتوان شواهد منفی را به عنوان یک اظهار نظر قطعی در مورد وجود یا عدم وجود یک نسخه مکتوب از اوستا در نظر گرفت؟ دادهها از نویسندگان مسیحی گرفته شده است که اظهار داشتهاند کاهنان زرتشتی، موبدان، به جای خواندن، عبارات نامفهوم را از حفظ تلاوت میکردند. آنها اظهار داشتند که کاهنان منابع مذهبی را از طریق آموزش شفاهی فرا میگرفتند. میتوانیم آنها را باور کنیم، اما در عین حال باید نتیجه بگیریم که این اظهار نظر هیچ ارتباطی با وجود یک متن مکتوب اوستایی ندارد. چرا؟
پاسخ بسیار ساده است. در آیین عبادی مسیحی، مانند برخی فرهنگهای دیگر که تجسم کلام مکتوب، تجسم روح الهی اراده و حقیقت خداوند است، کتاب عنصر اصلی آیین عبادی است. کتاب مقدس باید در طول مراسم آورده شود. باید آن را بوسید و به عنوان کلام خدا مورد احترام قرار داد. عملکرد کتاب مقدس و اناجیل از نظر معنا و اهمیت بسیار مهم است. از دیدگاه عملی آیینی، یک کشیش یا پیشوای مسیحی نمیتواند بخشهایی از عهد عتیق یا عهد جدید را در طول مراسم عشای ربانی یا در یک آیین مقدس از حفظ بخواند، اگرچه ممکن است آنها را کاملاً بداند. «آیین کلام» بدون «آیین کتاب» غیرقابل قبول به نظر میرسد. در مطالعات گذشته، تا آنجا که من به یاد دارم، یک مدرک بسیار ساده کاملاً مورد بدرفتاری قرار گرفته و نادیده گرفته شده است. سنتهای مذهبی هندوایرانی و یهودی-مسیحی دو رویکرد کاملاً متفاوت به بُعد آیینی در رابطه با استفاده از کلمه (نازل شده) ایجاد کردهاند. در متون ودایی، هندو و مزدایی، از یک کاهن انتظار میرود که تمام متون لازم برای اجرای کامل مراسم مذهبی خود را از بر بداند. در موارد خاص، مانند برهمن ودایی، یک کاهن ویژه برای «اصلاح» اشتباهات غیرارادی مرتکب شده در طول فعالیتهای مادی و قرائتهای فنی متون منصوب میشود. برای یک کاهن مزدایی، متون نوشتاری از اهمیت ثانویه برخوردارند. آنها به عنوان موضوعات مطالعهای مفید هستند که میتوانند درک را بهبود بخشند، شاید از طریق اضافه کردن (یا/و ویرایش) ترجمهها (به زبانهای پهلوی، سانسکریت، فارسی، گجراتی) و تفاسیر. خواندن برای یادگیری جنبههای اجرایی مراسم ضروری نبود. در واقع، خواندن مانعی در تسلط عملی بر تمام نکات فنی مراسم مذهبی بود.
📚| Source
@ARSACID_CHRONICLE
👍11❤1
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
آیینِ بدون کتاب: سنتهای آئینی و کتابت در ایران باستان در واقع، اگرچه متن کردیر صرفاً یک رویداد باطنی را توصیف میکند و همانطور که پیشنهاد دادم، یک اجرای ویژه آیینی را ارائه میدهد، اگرچه فینفسه یک «متن آیینی» نبود (من آن را به عنوان «یادبودی جاودانه برای…
آیینِ بدون کتاب: سنتهای آئینی و کتابت در ایران باستان
نه کتابی در میان آنها هست و نه استادی در اصول دین، بلکه در آداب و رسوم غیرمنطقی پرورش یافتهاند و پسران، بیدینی خود را از پدران میآموزند.
- باسیلیوس (۳۷۷ میلادی)
گمراه کننده است. آموزش، همانطور که قبلاً گفته شد، شفاهی بود، اما این گفته که ایرانیان کتاب نداشتند و نمینوشتند کاملاً نادرست است. اشاره به ἀσέβεια (بیتقوایی) ادعایی، ماهیت خصمانه گزارش را روشن میکند. یک نویسنده مسیحی که رفتار عبادی استاندارد زرتشتی را توصیف میکند، با مقایسه این سنت با رویکرد کاملاً متفاوت خود، به ویژه در مورد نقش انجیلها و کتب مقدس، بر بُعد صرفاً شفاهی آن تأکید میکرد. تصادفی نیست که مزدیسنها اکیداً بر ایده «کتاب مقدس» اصرار ندارند، بلکه بر ایده «دین (dēn)» تأکید دارند که در عین حال «بینش روح» است، بلکه الهیات الهی و مجموعه متون را نیز در بر میگیرد.
به همین دلیل، باید داستان معکوسی از متن اوستایی بنویسیم. اوستای ساسانی به صورت قطعات پراکندهای که در نسخههای خطی مخدوش باقی ماندهاند، وجود نداشت. بلکه این نسخههای خطی باقیمانده بودند که سنت مکتوب متون مذهبی را حفظ میکردند، که به دلایل آشکار حفظ و همچنین آموزش کاهنان سطح بالا تثبیت شده بودند. پس از قرنها شفاهی بودن، گروهی از کاهنان مرحلهای «شنیداری» را آغاز میکردند که در آن ترکیب شفاهی (به صورت شفاهی) به صورت رسمی درمیآمد. این فرآیند که از دوران پیش از هخامنشیان آغاز شد و تا زمان استانداردسازی آیینها ادامه یافت، به دورهای از رسمیسازی کتبی منجر شد که در آن متون با الفبای جدید رونویسی میشدند، نه تنها پشتیبانی بیشتری برای حفظ و تلاوت ارائه میدادند، بلکه وسیلهای برای حفظ بودند که وظیفه اصلی آن ایجاد پایههای محکم برای ایجاد قطعی یک قانون نهادی بود. بنابراین، مجموعهای کامل از متون آیینی تهیه شد، احتمالاً نه برای اینکه به عنوان کتابهای معمولی خوانده شوند، بلکه، همانطور که قبلاً اشاره شد، برای حفظ سنت شفاهی، به ویژه سنتهایی که در چارچوب مکتب روحانیت ساسانی ایجاد شده بودند. برای نیازهای بالاتر، مطالعات الهیاتی و غیره، بعدها یک مجموعه بزرگ و جامع از تمام متون معتبر (و برگزیده) جمعآوری و به شکلی تنظیم شد که منعکسکننده نیازهای آیینی نبود، بلکه از معیارهای علمی، یعنی تفسیری، پیروی میکرد. بدین ترتیب، اوستای موسوم به ساسانی متولد شد که به سه گروه ۷ تایی تقسیم شده بود که هر کدام مربوط به یک مرحله پیشرفتهتر بودند و هیچ ارتباطی با دوره شنیداری اولیه نداشتند. وجود این سطوح متنی مختلف از جامعهای که در آن یک حلقه علمی بدون تغییر سنت سکولار خود، در تولید یک مجموعه متنی مشارکت داشت، انتظار میرود.
در هر صورت، آیینهای مذهبی زرتشتی بدون استفاده مستقیم از متون مکتوب همچنان اجرا میشدند، اما این احتمال را رد نمیکند که کاهنان آنها را مطالعه کرده باشند و ادبیات تفسیری به زبان پهلوی ایجاد کرده باشند که تداوم طولانی و نه فقط یک واکنش کوتاه در قرن نهم میلادی را پیشفرض میگیرد. مشابه سنت یهودی، با کمی تغییر، تثبیت نسخههای خطی آیینی، تضمینی در برابر فسادهای آینده بود، طرحی که در صورت نیاز یا در زمینه بحثهای کلامی میتوانست به آن مراجعه شود. این یک راهنما برای کودکان نبود، که برای آنها از یک تکنیک انتقال سکولار استفاده میشد، همانطور که امروزه در هند و ایران اتفاق میافتد. به همین ترتیب، میبینیم که کاهنان پساساسانی بر برتری شفاهی بودن و سواد در زمینه آیینهای مذهبی اصرار داشتند و حافظه بد را به شدت محکوم میکردند (دینکرد پنجم). همانطور که سمرا آذرنوش به من یادآوری کرد، در دینکرد پنجم: «نوشتن کاملاً «ناقص» است و همچنان خواهد بود.» تمام این قسمتها از دینکرد بسیار جالب هستند زیرا حاوی ردپایی از تعدادی سؤال هستند که توسط یک مسیحی پرسیده شده است. به ویژه، سؤالی در مورد اینکه چرا خداوند تصمیم گرفت ایمان را به زبانی عجیب مانند اوستایی اعلام کند و روشی برای نوشتن متن کامل اوستا ابداع نکرد و در عوض حفظ آن را توصیه کرد. این امر دو رویکرد کاملاً متفاوت به متن مقدس را آشکار میکند: یکی مسیحی و دیگری مزدایی. حفظ کامل متنی که حتی برای کاهنان قاری نیز تا حدودی غیرقابل درک شده بود، برای یک جدلگر مسیحی کاملاً غیرقابل قبول بود (علیرغم این واقعیت که در این سنت مذهبی، مردم قرنها به زبانهایی کاملاً ناشناخته دعا میخواندند)، در حالی که برای یک عبادتگر مزدایی، مانترای الهی به خودی خود (per se ipsum) کارآمد و مقدس بود.
📚| Source
@ARSACID_CHRONICLE
نه کتابی در میان آنها هست و نه استادی در اصول دین، بلکه در آداب و رسوم غیرمنطقی پرورش یافتهاند و پسران، بیدینی خود را از پدران میآموزند.
- باسیلیوس (۳۷۷ میلادی)
گمراه کننده است. آموزش، همانطور که قبلاً گفته شد، شفاهی بود، اما این گفته که ایرانیان کتاب نداشتند و نمینوشتند کاملاً نادرست است. اشاره به ἀσέβεια (بیتقوایی) ادعایی، ماهیت خصمانه گزارش را روشن میکند. یک نویسنده مسیحی که رفتار عبادی استاندارد زرتشتی را توصیف میکند، با مقایسه این سنت با رویکرد کاملاً متفاوت خود، به ویژه در مورد نقش انجیلها و کتب مقدس، بر بُعد صرفاً شفاهی آن تأکید میکرد. تصادفی نیست که مزدیسنها اکیداً بر ایده «کتاب مقدس» اصرار ندارند، بلکه بر ایده «دین (dēn)» تأکید دارند که در عین حال «بینش روح» است، بلکه الهیات الهی و مجموعه متون را نیز در بر میگیرد.
به همین دلیل، باید داستان معکوسی از متن اوستایی بنویسیم. اوستای ساسانی به صورت قطعات پراکندهای که در نسخههای خطی مخدوش باقی ماندهاند، وجود نداشت. بلکه این نسخههای خطی باقیمانده بودند که سنت مکتوب متون مذهبی را حفظ میکردند، که به دلایل آشکار حفظ و همچنین آموزش کاهنان سطح بالا تثبیت شده بودند. پس از قرنها شفاهی بودن، گروهی از کاهنان مرحلهای «شنیداری» را آغاز میکردند که در آن ترکیب شفاهی (به صورت شفاهی) به صورت رسمی درمیآمد. این فرآیند که از دوران پیش از هخامنشیان آغاز شد و تا زمان استانداردسازی آیینها ادامه یافت، به دورهای از رسمیسازی کتبی منجر شد که در آن متون با الفبای جدید رونویسی میشدند، نه تنها پشتیبانی بیشتری برای حفظ و تلاوت ارائه میدادند، بلکه وسیلهای برای حفظ بودند که وظیفه اصلی آن ایجاد پایههای محکم برای ایجاد قطعی یک قانون نهادی بود. بنابراین، مجموعهای کامل از متون آیینی تهیه شد، احتمالاً نه برای اینکه به عنوان کتابهای معمولی خوانده شوند، بلکه، همانطور که قبلاً اشاره شد، برای حفظ سنت شفاهی، به ویژه سنتهایی که در چارچوب مکتب روحانیت ساسانی ایجاد شده بودند. برای نیازهای بالاتر، مطالعات الهیاتی و غیره، بعدها یک مجموعه بزرگ و جامع از تمام متون معتبر (و برگزیده) جمعآوری و به شکلی تنظیم شد که منعکسکننده نیازهای آیینی نبود، بلکه از معیارهای علمی، یعنی تفسیری، پیروی میکرد. بدین ترتیب، اوستای موسوم به ساسانی متولد شد که به سه گروه ۷ تایی تقسیم شده بود که هر کدام مربوط به یک مرحله پیشرفتهتر بودند و هیچ ارتباطی با دوره شنیداری اولیه نداشتند. وجود این سطوح متنی مختلف از جامعهای که در آن یک حلقه علمی بدون تغییر سنت سکولار خود، در تولید یک مجموعه متنی مشارکت داشت، انتظار میرود.
در هر صورت، آیینهای مذهبی زرتشتی بدون استفاده مستقیم از متون مکتوب همچنان اجرا میشدند، اما این احتمال را رد نمیکند که کاهنان آنها را مطالعه کرده باشند و ادبیات تفسیری به زبان پهلوی ایجاد کرده باشند که تداوم طولانی و نه فقط یک واکنش کوتاه در قرن نهم میلادی را پیشفرض میگیرد. مشابه سنت یهودی، با کمی تغییر، تثبیت نسخههای خطی آیینی، تضمینی در برابر فسادهای آینده بود، طرحی که در صورت نیاز یا در زمینه بحثهای کلامی میتوانست به آن مراجعه شود. این یک راهنما برای کودکان نبود، که برای آنها از یک تکنیک انتقال سکولار استفاده میشد، همانطور که امروزه در هند و ایران اتفاق میافتد. به همین ترتیب، میبینیم که کاهنان پساساسانی بر برتری شفاهی بودن و سواد در زمینه آیینهای مذهبی اصرار داشتند و حافظه بد را به شدت محکوم میکردند (دینکرد پنجم). همانطور که سمرا آذرنوش به من یادآوری کرد، در دینکرد پنجم: «نوشتن کاملاً «ناقص» است و همچنان خواهد بود.» تمام این قسمتها از دینکرد بسیار جالب هستند زیرا حاوی ردپایی از تعدادی سؤال هستند که توسط یک مسیحی پرسیده شده است. به ویژه، سؤالی در مورد اینکه چرا خداوند تصمیم گرفت ایمان را به زبانی عجیب مانند اوستایی اعلام کند و روشی برای نوشتن متن کامل اوستا ابداع نکرد و در عوض حفظ آن را توصیه کرد. این امر دو رویکرد کاملاً متفاوت به متن مقدس را آشکار میکند: یکی مسیحی و دیگری مزدایی. حفظ کامل متنی که حتی برای کاهنان قاری نیز تا حدودی غیرقابل درک شده بود، برای یک جدلگر مسیحی کاملاً غیرقابل قبول بود (علیرغم این واقعیت که در این سنت مذهبی، مردم قرنها به زبانهایی کاملاً ناشناخته دعا میخواندند)، در حالی که برای یک عبادتگر مزدایی، مانترای الهی به خودی خود (per se ipsum) کارآمد و مقدس بود.
📚| Source
@ARSACID_CHRONICLE
👍13❤6👌3
🔻ملاحظاتی درباره ارتباط نسب اشکانیان با هخامنشیان در منابع ادبی و باستان شناسی
بر اساس تطبیق و بررسی منابع ادبی همچون موسی خورنی، یوستی، استرابو، آریان و... میتوان گفت ارشک اول و برادرش تیرداد به عنوان پسران ارشک پسرِ ارشک و از نوادگان فریاپت ممکن است از حاکمان محلی اسکندر در هرات بوده باشند که نسبی از اردشیر هخامنشیان داشتند، بنظر میآید شاهان اشکانیان همانطور که مکان هایی را برای پاسداشت پدران اشکانی خود مانند گودرز، اردوان، فریاپت و مهرداد بنا کرده بودند برای پادشاهی به نام اردشیر نیز بنا کرده بودند، از آنجا که شاهی بمان اردشیر در لیست شاهان اشکانی وجود ندارد، این اردشیر ممکن است همان اردشیر پارسی نیای آنها باشد.
🔻ساخت تاکستان برای روح اردشیر هخامنشی
@ARSACID_CHRONICLE
بر اساس تطبیق و بررسی منابع ادبی همچون موسی خورنی، یوستی، استرابو، آریان و... میتوان گفت ارشک اول و برادرش تیرداد به عنوان پسران ارشک پسرِ ارشک و از نوادگان فریاپت ممکن است از حاکمان محلی اسکندر در هرات بوده باشند که نسبی از اردشیر هخامنشیان داشتند، بنظر میآید شاهان اشکانیان همانطور که مکان هایی را برای پاسداشت پدران اشکانی خود مانند گودرز، اردوان، فریاپت و مهرداد بنا کرده بودند برای پادشاهی به نام اردشیر نیز بنا کرده بودند، از آنجا که شاهی بمان اردشیر در لیست شاهان اشکانی وجود ندارد، این اردشیر ممکن است همان اردشیر پارسی نیای آنها باشد.
🔻ساخت تاکستان برای روح اردشیر هخامنشی
📚| Assar, G.R.F. (2006). Moses Chorene and the Early Parthian Chronology. In Dąbrowa, E. (Ed). Electrum. pp. 72-78.
@ARSACID_CHRONICLE
👍12❤5
تاریخ اشکانیان | ARSACID CHRONICLE
Photo
🔶تاکستانی که اشکانیان برای جد خود اردشیر دوم هخامنشیان ساختند ؟
در روایت پارتیکا اثر آریان، ارشک اول و برادرش تیرداد به عنوان پسران ارشک پسر فرییاپت (فریاپت) از نسل اردشیر (هخامنشی)ظاهر میشوند. با این حال در حال حاضر هیچ چیز خاصی برای پیوند دادن فریاپت، جد بزرگ ارشک اول با خاندان سلطنتی هخامنشی نداریم مگر نامگذاری یک تاکستان. با توجه به تعداد همسران و صیغههایی که پلوتارک به اردشیر دوم نسبت میدهد، فریاپتها ممکن است از نوادگان اردشیر دوم هخامنشی بوده باشند.
در زبان فارسی باستان، واژه ارتخَشَشَه (artaxšaça) از arta به معنای «دادگری» و xšaça به معنای «پادشاهی» ساخته شده است که به معنای «داشتن پادشاهی دادگر» است. اسناد نجومی بابلی موجود ما نشان میدهد که پس از به تخت نشستن، سه حاکم هخامنشی علاوه بر نامهای شخصی خود، لقب اردشیر را نیز بر خود نهادند. بنابراین، میتوان با اطمینان منطقی فرض کرد که چنین لقبی نمیتوانسته توسط ایرانیان غیرسلطنتی به عنوان نام شخصی گرفته شده باشد.
علاوه بر این، به ما گفته شده است که وقفهای خصوصی برای بنیادهای ثابت یا pat ruvān («برای روح») و pat ahravdāt («برای اهداف مقدس») نهادی بسیار مشخص در ایران بوده است. بسیاری از سفالینههای اشکانی کتیبهدار از نسا، گواه وجود آیین پس از مرگ اعضای متوفی خانواده سلطنتی اشکانی هستند برخی از این سوابق حاوی اصطلاحات «wpsyk» (مالیات، بدهی، عقبافتادگی) و «ptsyk» (عوارض) هستند، که نشان میدهد بخشی از تاکستانها و سایر املاک اطراف نسا، که عمدتاً بنیادهای سلطنتی برای اهداف مذهبی بودند، به صورت اجاره نامحدود به اشخاص حقیقی واگذار شده بودند. کشت حداقل بخشی از این تاکستانها توسط تاکدارانی انجام میشد که سالیانه ثابتی را به صورت جنسی به خزانه سلطنتی پرداخت میکردند. در میان این موارد، میتوان به مناطق زیر اشاره کرد:
این تاکستان باید به یک پادشاه فوت شده به نام اردشیر تقدیم شده باشد، همانطور که توضیح داده شد، بسیار بعید است که شهروندان عادی بتوانند لقب سلطنتی اردشیر را به عنوان نام شخصی خود انتخاب کنند. اما تا آنجا که به شواهد موجود مربوط میشود، ما هیچ حاکم اشکانی در دوره قرن سوم تا اول پیش از میلاد به نام اردشیر نمیشناسیم. در عین حال مشکلاتی در انتساب تأسیس تاکستان ارتَخشهرکان به یک پادشاه هخامنشی قبل از ظهور پارتیان وجود دارد، زیرا هیچ حاکم دیگری از آن سلسله در اسناد نسا تأیید نشده است. در نتیجه ممکن است مجبور باشیم فرض کنیم که اشکانیان موقوفه ارتخشهرکان را برای جاودانه کردن نام شاه اردشیر دوم هخامنشیان که سینکلوس او را به عنوان نیا دور اشکانیان اشاره کرده است، تأسیس کردند.
@ARSACID_CHRONICLE
در روایت پارتیکا اثر آریان، ارشک اول و برادرش تیرداد به عنوان پسران ارشک پسر فرییاپت (فریاپت) از نسل اردشیر (هخامنشی)ظاهر میشوند. با این حال در حال حاضر هیچ چیز خاصی برای پیوند دادن فریاپت، جد بزرگ ارشک اول با خاندان سلطنتی هخامنشی نداریم مگر نامگذاری یک تاکستان. با توجه به تعداد همسران و صیغههایی که پلوتارک به اردشیر دوم نسبت میدهد، فریاپتها ممکن است از نوادگان اردشیر دوم هخامنشی بوده باشند.
در زبان فارسی باستان، واژه ارتخَشَشَه (artaxšaça) از arta به معنای «دادگری» و xšaça به معنای «پادشاهی» ساخته شده است که به معنای «داشتن پادشاهی دادگر» است. اسناد نجومی بابلی موجود ما نشان میدهد که پس از به تخت نشستن، سه حاکم هخامنشی علاوه بر نامهای شخصی خود، لقب اردشیر را نیز بر خود نهادند. بنابراین، میتوان با اطمینان منطقی فرض کرد که چنین لقبی نمیتوانسته توسط ایرانیان غیرسلطنتی به عنوان نام شخصی گرفته شده باشد.
علاوه بر این، به ما گفته شده است که وقفهای خصوصی برای بنیادهای ثابت یا pat ruvān («برای روح») و pat ahravdāt («برای اهداف مقدس») نهادی بسیار مشخص در ایران بوده است. بسیاری از سفالینههای اشکانی کتیبهدار از نسا، گواه وجود آیین پس از مرگ اعضای متوفی خانواده سلطنتی اشکانی هستند برخی از این سوابق حاوی اصطلاحات «wpsyk» (مالیات، بدهی، عقبافتادگی) و «ptsyk» (عوارض) هستند، که نشان میدهد بخشی از تاکستانها و سایر املاک اطراف نسا، که عمدتاً بنیادهای سلطنتی برای اهداف مذهبی بودند، به صورت اجاره نامحدود به اشخاص حقیقی واگذار شده بودند. کشت حداقل بخشی از این تاکستانها توسط تاکدارانی انجام میشد که سالیانه ثابتی را به صورت جنسی به خزانه سلطنتی پرداخت میکردند. در میان این موارد، میتوان به مناطق زیر اشاره کرد:
«Friyapātikān» ( ملک یا آیین فریاپت) «Mihrdätakän» (از یا آیین مهرداد ) «Artabanukān» (ملک یا آیین اردوان) «Gōtarzakān» (از ملک یا آیین گودرز)این مناطق به عنوان موقوفاتی در جهت نگهداری و خدمات برای آرامش روح چندین پادشاه اولیه اشکانی اختصاص داده شده بودند. با این حال تاکستان دیگری که در متون حداقل شصت و هشت سفالنبشته از دوره ۹۲-۳۰ ق.م ، به آن اشاره شده است، میتوان منطقه ای منسوب به اردشیر را دید.
Artaxšahrakān از آیین/ملک اردشیر
این تاکستان باید به یک پادشاه فوت شده به نام اردشیر تقدیم شده باشد، همانطور که توضیح داده شد، بسیار بعید است که شهروندان عادی بتوانند لقب سلطنتی اردشیر را به عنوان نام شخصی خود انتخاب کنند. اما تا آنجا که به شواهد موجود مربوط میشود، ما هیچ حاکم اشکانی در دوره قرن سوم تا اول پیش از میلاد به نام اردشیر نمیشناسیم. در عین حال مشکلاتی در انتساب تأسیس تاکستان ارتَخشهرکان به یک پادشاه هخامنشی قبل از ظهور پارتیان وجود دارد، زیرا هیچ حاکم دیگری از آن سلسله در اسناد نسا تأیید نشده است. در نتیجه ممکن است مجبور باشیم فرض کنیم که اشکانیان موقوفه ارتخشهرکان را برای جاودانه کردن نام شاه اردشیر دوم هخامنشیان که سینکلوس او را به عنوان نیا دور اشکانیان اشاره کرده است، تأسیس کردند.
📚| Assar, G.R.F. (2006). Moses Chorene and the Early Parthian Chronology. In Dąbrowa, E. (Ed). Electrum. pp. 72-78.
@ARSACID_CHRONICLE
❤18👍4
🔶مروری بر فرضیه کلاسیک تولستوف درباره اشکانیان
سرگئی پاولوویچ تولستوف در آرای خود بشدت بر محوریت و نقش برجسته خوارزم تاکید داشت، او بنیانگذاران اشکانیان را اشراف و نخبگانی از خوارزم میدانست و حتی بر اساس سکه های هرایوس، کوشانیان اولیه را وابسته به حاکمان خوارزم میدانست، سکه های طرح سوارکار در کوشانیان و اشکانیان را برگرفته از سکه های خوارزمی میدانست، به عبارتی دیگر، او با تاریخ گذاری فرضی خود برای نمونه های سکه های سوارکار خوارزمی(که امروزه برای قرن اول میلادی دانسته میشوند)، آنها را کهن تر از نمونه های اشکانی میدانست و بدین ترتیب اشکانیان اولیه را زیر مجموعه فضای فرهنگی نخبگان خوارزم میدانست. (کامل)
🕯 نکته: نظرات او امروز توسط کسانی چون سینیسی نقد شده اند و صرفاً در این پست نظرات تولستوف مرور (نه تایید) شده اند.
@ARSACID_CHRONICLE
سرگئی پاولوویچ تولستوف در آرای خود بشدت بر محوریت و نقش برجسته خوارزم تاکید داشت، او بنیانگذاران اشکانیان را اشراف و نخبگانی از خوارزم میدانست و حتی بر اساس سکه های هرایوس، کوشانیان اولیه را وابسته به حاکمان خوارزم میدانست، سکه های طرح سوارکار در کوشانیان و اشکانیان را برگرفته از سکه های خوارزمی میدانست، به عبارتی دیگر، او با تاریخ گذاری فرضی خود برای نمونه های سکه های سوارکار خوارزمی(که امروزه برای قرن اول میلادی دانسته میشوند)، آنها را کهن تر از نمونه های اشکانی میدانست و بدین ترتیب اشکانیان اولیه را زیر مجموعه فضای فرهنگی نخبگان خوارزم میدانست. (کامل)
🕯 نکته: نظرات او امروز توسط کسانی چون سینیسی نقد شده اند و صرفاً در این پست نظرات تولستوف مرور (نه تایید) شده اند.
📚| Tolstov. S. P. (1963). Ancient Horezm, chapter 3, pp. 231-241.
@ARSACID_CHRONICLE
❤11👍3