Telegram Web Link
🍃🍃

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست...

- مولانا







Join ➣
@Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃



اگر روزی رسیدی بر مزارم
دعاکرده، دمیدی بر مزارم

بدان محبوبت اینجا ناتوان شد
بهار عمرش اینجا پر خزان شد

نبودی و ندیدی که شکستند
غروری و پر و بالی که بستند

زمانی بود من هم شاد بودم
به یادت هست شعری می‌سرودم؟

کنارم می‌نشستی عاشقانه
در آن بهبوهه می‌خواندی ترانه

تو مجنون، من که لیلای تو بودم
ز چشم پر شرابت می‌سرودم

تو می‌گفتی به من از وِیس و رامین
و می‌خواندم من از فرهاد و شیرین

گذشت و منع شد دیدارت، افسوس...
جگر آتش گرفت از داغت، افسوس

اگر روزی رسیدی بر مزارم
اگر دیدی مزار پرغبارم

ز من بنویس و از دیوارِ چینم
که اینجا بی‌تو من تنهاترینم...

۱۴۰۴/۳/۲۸

#نجوا
#ثنا_عباس_زاد





Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃

به بی‌دردان بیان درد دل درد دگر باشد

- ‌ابوالحسن فراهانی ‌







Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃

حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

حافظ





Join ➣
@Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃

حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌هایمان را می‌بندیم، همه‌جا تاریکی است.

دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم
زیر بوته‌ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری، طالع می‌شود

آرام باش عزیز من
آرام باش...

شمس لنگرودی







Join ➣
@Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃

حافظ:
الا ای آهوی وحشی کجایی

عطار:
بنماندم بی سرو سامان کجایی

عراقی:
کجایی با فراقم در چه کاری

بابا طاهر :
نگار تازه خیر ما کجایی

صفدری :
ز داغت سینه‌ام در خون نشسته
ز هجرت دیده‌ام طوفان، کجایی؟
شب و روزم به یاد تو گذر کرد
دلم شد خانه‌ی ویران، کجایی؟
تو رفتی و جهان بی تو خزانی‌ست
بهارم رفته از ایوان، کجایی؟
غمت در جان من چون آتشی شد
نسیمی، مرهمی، درمان کجایی؟
خرابم، مستم و از غم گریزان
دل شب‌های بی‌پایان، کجایی؟
ز من جامی پر از اندوه مانده
تو آن مستیِ مستان، کجایی؟
هوای کوچه‌های سوت و کورم
پُر از عطر تو و باران، کجایی؟
زلال چشم‌هایت خواب آشفته
دلم در وادی طوفان، کجایی؟
جهان از بغضِ من لبریز گردید
تو آن آرامش جانان، کجایی؟
به هر سو بی‌نشان، بی‌نور رفتم
دلم شد سایه‌ای بی‌جان، کجایی؟
گذشتم مست و حیران از درِ میکده
به یاد لحظه‌ی پیمان، کجایی؟
شراب از دست ساقی تلخ‌تر شد
نبودی در شبِ مستان، کجایی؟
همان جایی که با هم خنده کردیم
نشستم بی تو و گریان، کجایی؟
زبانم سوخت در آتش، ولی باز
نگفتم راز پنهان را، کجایی؟
به هر پیمانه نامت را نوشتم
تو اما دور از این دوران، کجایی؟
تو را که نیافتم، دستم به بالا
به درگاه خدا خواندم، کجایی؟
به هر سجده دعایت را نمودم
به هر نجوا تو را خواندم، کجایی؟
نسیم صبح نامت را شنیده
ولی در خواب و در بادی، کجایی؟
دلم را سوی معبودم نهادم
که شاید پاسخت یابم، کجایی؟



Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃

نام شعر : از تو تا خدا
شاعر : علی سجاد صفدری

تویی آغاز هر شعرم، تویی پایان هر رویا
دل دیوانه‌ام بی‌تو نمی‌گیرد سر از دنیا
تمــام لحظه‌هــام از تو، پر از عطر حضورت شد
دلم می‌لرزد از شوقت، چو ماه افتد به دریا
تـمام شب دعا کردم، بیایی باز در رؤیا
تویی آرام جان من، تویی تفسیر در فردا
تمنای دلم هستی، بمان تا آخر دنیا
که جز عشق تو نتوانم، دگر حرفی به آن بالا
یقین دارم که روزی باز، چشمانت مرا خواند
و عشقت می‌شود فانوس شب‌های پریشا‌ن‌ما
یقین دارم صدایم را، دلِ مغرور تو بشنید
ولی پنهان شدی از من، چرا؟ بی‌هیچ اما...
یاد آن روزی که خندیدی، جهان من گلستان شد
کنار تو دلم خوش بود، پر از آرامش و معنا
نگاهم مانده بر درها، دلم در آرزو گم شد
که شاید ردّ پایت را بیابم گوشه‌ای اینجا
نمی‌دانی چه شب‌هایی، بدونت گریه‌ام وا شد
به یادت شعله می‌گیرد دل خاموش درین سودا
نسیم سرد پاییزی، به یادم می‌دهد هر شب
تو رفتی و جهانم شد پر از اندوه در غم‌ها
نپرسیدی چه آمد بر من و دل‌خستگی‌هایم
تو رفتی و دلم مانده، میان خاطره تنها
« به شکوه چون لبم وا شد حکیم غزنه پیدا شد »
« بگفتا بسته کن دیگر دهان از شکوه ی بیجا »
«اتاقم نیمه روشن بود کتابی چند با من بود »
«گشودم گنج حافظ را که یابم گوهر یکتا»
«یقینم شد که حالم را لسان الغیب میداند»
«که در تفسیر احوالم بگفت آن شاعر دانا »
«الا یا ایها اساقی ادرکسا و ناولها »
«که عشق آسان نبود اول ولی افتاد مشکل ها»
ز شور عشق تو هر شب، دلم بی‌تاب و آشفته‌ست
شراب چشم تو مستم کند، بی‌جام و بی‌می‌ها
نهانی گریه می‌ریزم، به یاد لحظه‌ی دیدار
کجا رفتی؟ که بی‌تو شد، شبم هم‌ناله‌ی فردا
دل من بی‌تو پژمرده، چو گل در دامن پاییز
بهاری باش و بازآیی، بریزی رنگ بر صحرا
من آن دیوانه‌ام، یارا، که با یادت نفس دارم
تو را خواندم به هر سو، با تمام این غزل‌ها
به میخانه دلم پر زد، شبی از شوق دیدارش
که در جامی اگر باشد، نشان از چشمِ سرمستش
سحر، ساقی شرر می‌ریخت، درون ساغر جانم
به لب می‌گفت: «بنگر تو، به مستی راز این فردا»»
دل آشفته، لب تشنه، نظر بر چشم ساقی داشت
نه از می مست می‌گردید، ز عشق ناب او مستا
ز چشمش آتشی افتاد، که آتش زد دل و جان را
بگو ای باد شب‌گردان، کجا پنهان شد آن چشمش ؟
تو را آن‌جا نیافتم من، ولی در آسمان یافتم
میان نغمه‌ی مهتاب، در آن شب‌های بی پایان
ز نامت شور می‌گیرد، دلِ سوزان بی‌تابم
تویی آن نور بی‌پایان، تویی آن حافظ قرآن
به هر سو چشم می‌گردد، تویی پیداتر از پیدا
نهان در قطره‌ای اشک و، عیان در نغمه‌ی قرآن
دل از دنیا بریدم چون، تو در دل بودی از آغاز
کجایی؟ جز تو کی باشد، رفیقِ شب های بی پایان؟
نه در محراب و میخانه، نه در فریاد این دنیا
تو را در خلوت دل یافتم، در آن هنگامی تنها
به هر اسمی که خواندمت، دلم آرام تر از قبل شد
که عشقِ خالصت جاری‌ست، میان ذره تا دریا
تو را در سونِ روشن، درون شعله‌ی ایمان
تو را در نورِ سحر دیدم، نهان از دیده‌ی دنیا
«سنایی رفت و پنهان شد مرا رویا پریشان شد »
خیال از اوج پایان شد فرو افتادم از بالا»
«نه محفل بود نه یاران نه غم خار گنه کاران»
«ز ابر دیده ام باران فرو بارید بی پروا »
نبودی در کنارم، لیک، نورت بود با من باز
چو خورشیدی که می‌تابد، درون قلب ویران ها
« شبی در کنج تنهایی میان گریه خابم برد »
«به بزم قدسیان رفتم ولی در عالم رویا»
«درخشان محفلی دیدم چو بزم اختران روشن»
«محمد همچو خورشیدی نشته انداران بالا»
«روان انبیا با او علی شیر خدا با او»
«تمام انبیا با او همه پاک و همه والا»
خداوندا! دلم با تو، نفس‌هایم همه ذکر است
تو را دارم، چه حاجت ، به این بت های زراندودا ...



Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
.🍃🍃


گنجشک ها امروز که فقط نه
هر روز جوری نام تو را
جیک جیک می دوزند
به چشم های نیمه باز
شاخه های درختان،
انگار نه انگار که نیستی
آفتاب که خودش را ریز ریز می کند
توی پنجره هاجای هر دوتامان می خندم
جای هر دوتامان گریه می کنم
صبح ها یادم نیست نیستی

معصومه صابر







Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
🍃🍃


حال دل، با یاد شیرین تو بهتر می‌شود..
واے اگر باران ببارد هم، ڪہ محشر می‌شود..

بوته‌ے یاسے مگر..؟ یا دشتے از آلالہ ڪه..
با خیالت هم، تنِ شعرم معطر می‌شود..

اے نگاهت ماه‌تر، در غربتِ شبهاے من..
آسمانم با دو چشمانت منور می‌شود..

راز چشمِ پرخمارت را نمی‌دانم ولی..
با نگاهت نبضِ قلبم صدبرابر می‌شود..

لمس ڪن گلبرگِ جانم را، در آغوشت تنم،،
مثل روحِ قاصدڪ، آزاد و پرپر می‌شود..

اشتیاق خنده‌هایت بی‌قرارم می‌ڪند..
نقش لبخندت بہ چشمانم چہ دلبر می‌شود..

بر لبت هر بار می‌گویے نگارم،، دلبرم،،
در هوایت، مرغِ بے بالم، ڪبوتر می‌شود..

نیستی،، اما غمت را در شبِ چشمم ببین..
با نمِ اشڪم، نگاهم دیدنی‌تر می‌شود..

ڪاش بودی،، اے پناہ بی‌ڪسی‌هاے دلم،،
چون ڪنارت عاشقے یڪ جور دیگر می‌شود...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌







Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from خیلی مهم
🌸نورا |دکوری|فانتزی| جهیزیه| لوازم آشپزخانه|ماگ🌸

☕️ خاص ترین ماگ ها ،وسایل آشپزخانه
انتخابی شیک برای هدیه و جهیزیه
📦ارسال به سراسر کشور
📩سفارش =

https://www.tg-me.com/noora_home_shop
2025/06/30 17:06:54
Back to Top
HTML Embed Code: