Telegram Web Link
نه مرگ آنقدر تلخ است و
نه زندگی آنقدر شیرین ك
آدمی شرف خود را بفروشد!
- امیرالمومنین‌علیه‌السلام
- آسِـمون‌مَن☁️
Photo
بقولِ آقا مهدی رسولی:
سینه‌مون رو میدیم جلو
میگیم منتخب ما رو
خدا هم انتخاب کرده!
این افتخار برای ماست..
باید رفت..
حاج مهدی رسولی
سفر بخیر؛
سلام مارو به امام رضا برسونید :)
خادمای امام رضا..
- زمینی بودند و به آسمون رفتند..☁️
حالم از آسمون این یه ماه هم بهم‌ریخته‌تره.
گیج، ناگهانی، کدر، بارونی، بارونی، بارونی.
با مردم آن‌گونه معاشرت کنید
كه اگر مردید برای‌تان اشك ریزند
و اگر زنده بودید با شوق به سوی‌تان آیند
- نهج‌البلاغه | حکمت۱۰
ما از شب، مصلی رفتن، خاطره‌ی خوبی نداریم.
داریم برای آقای‌رئیسی فاتحه میخونیم؟
باورم نمیشه هنوز..
+ از آسمان چه خبر؟
- دیگر این ابر بهاری، جانِ باریدن ندارد.. :)💔
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هم‌اکنون در حاشیه ی مراسم
وداع با پیکر شهدای خدمت
روبروی دانشکده الهیات دانشگاه تهران
تقاطع خیابان مفتح
Forwarded from محاء (Hanieh)
دانشکده ی تراز🤌🏻
اگر ممکنه نفری یه صلوات بفرستید..
پیرمرد نشسته بود کنار خیابان طالقان و‌گریه می کرد
می گفت زمان شهادت رجایی جوون‌ بودیم
طاقتمون بیشتر بود
انگار دیگه طاقتم ندارم...
Forwarded from عجــم علــوی
همه نگران بغض دم «اللهم انا لانعلم منهم‌ الا خیرا»ی آقا بودند ابراهیم. همه نگران بودند. همه از دیشب می‌گفتند دعاکنید آقا سرنماز بغض نکند یکهو. در لحظه این فراز، همه بلند گریه کردند، تمام صف‌های قامت‌ بسته پشت شانه‌های آقا. صف‌های توی خیابان. همه بلند گریه کردند که بغض آقا توی صدای جمعیت گم شود. آقا اما بغض نکرد ابراهیم. در تکرار دوم و سوم هم همه مویه سر دادند. میلیون‌ها گریه بلند، برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ آقا اما بغض نکرد ابراهیم. هیچ شانه‌هایش نلرزید. کوه انگار. مشکی هم نپوشید حتی. و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسه‌ای یا فاتحه‌ای. رفت و توی دفتر شخصی‌اش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتی‌های همسایه‌ها. آقا حواسش هست ابراهیم. مراقب است که توی دل ما خالی نشود. بچه‌ها را بغل می‌کند. به آدم‌بزرگ‌ها میگوید هیچ‌نگران نباشید. خللی پیش نمی‌آید. سکنات او آراممان می‌کند. ابراهیم تو توی دامن کوه‌ها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی داده‌ایم این داغ را. حالمان خوب است، کوه‌مان استوار هنوز. نگران ما نباش.

«مهدی مولایی»
کاش یکی رو داشتم
برام از ماه امشب عکس با کیفیت
میگرفت می‌فرستاد می‌گفت:
برای تو که ماهُ دوست داری :)🤍🌙
۴ ماه و ۲۴ روز از اون روز میگذره.
هنوز به هیچ چیز از این فاصله عادت نکردم.
نمیدونم دقیقا چه اتفاقی بینمون افتاد،
ولی من نتونستم هنوزم کنار بیام.
میگن برای فراموش کردن یه موضوعی،
باید چند مرحله رو گذروند.
مرحله‌ی اول پذیرشه، که من هیچوقت نتونستم بپذیرم.
نمیدونم هستی یا نه،
نمیدونم میشنوی یا نه،
نمیدونم میخونی یا نه،
نمیدونم تصویر من هنوزم تو ذهنت رنگ داره یا نه،
ولی میخوام بدونی که حقیقت نداشت.
این باوری که فکر میکنی نسبت بهت باختم حقیقت نداشت.
منِ درونیِ احمقم هنوزم باور داره.
به چی؟ سوال منم هست.
نمیدونم چقدر میتونم این آغوشمو واست باز نگه دارم،
ولی اگه هستی،
اگه میشنوی،
اگه میخونی،
اگه هنوزم رنگی برات دارم،
بهم باور داشته باش.
هنوزم آخرین پل دست نخورده و خراب نشده باقی مونده.
2024/05/23 19:41:48
Back to Top
HTML Embed Code: