Telegram Web Link
🔶انجمن علمی_دانش‌جویی مطالعات فرهنگی برگزار می‌کند:

[تجربه‌های مطالعات فرهنگی-۱۵]

🔷حبس و سلاح و صدف (تاریخ اجتماعی-سیاسی چادر در ایران معاصر)

🔷تجربه‌ای از: فردوس شیخ‌الاسلام (دانش‌آموخته‌ی مطالعات فرهنگی)

🔶چهارشنبه، ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱

🔶لینک نشست:
meet.google.com/uzp-kovn-hfb


@ATUculturalstudies
[تجربه‌های مطالعات فرهنگی-۱۵]

🔹حبس و سلاح و صدف (تاربخ اجتماعی-سیاسی چادر در ایران معاصر)

🔹تجربه‌ای از: فردوس شیخ‌الاسلام (دانش‌آموخته‌ی مطالعات فرهنگی)

چادر، یک لباس معمولی نیست چون تاریخ پر فراز و نشیبی پشت سر گذاشته است. من که سال‌های طولانی با پوشیدن و بعدها کنار گذاشتن آن درگیر بودم، تلاش کردم با به‌کارگیری رویکرد «مطالعات فرهنگ مادی» آن تاریخی از چادر را روایت کنم که در تاروپودش پیچیده شده بود و زندگی خانوادگی و اجتماعی من را با چالش روبه‌رو می‌کرد.
سرگذشت اجتماعی-سیاسی چادر به من نشان داد که از خلال این شی می‌توان بخش‌هایی از تحولات دوران معاصر را به‌ویژه در زمینۀ جنسیت، مدرن شدن و زندگی خانوادگی روایت کرد. برای دولت‌ها و مواضع فکری گوناگونِ موجود در جامعه ایران، زن و مرد خوب بودن همواره خود را در مناقشات حول «لباس مناسب» متعین کرده است. این محوریت یافتنِ لباس به‌مثابه امری سیاسی، به دوره‌ای برمی‌گردد که قوانین متحدالشکلی لباس و کشف حجاب به اجرا درآمدند تا بدن‌ها را به‌مثابه آشکارترین و مهم‌ترین مظاهر مدرنیته سر و شکل ببخشند. از آن پس ایده‌های آزادی و برابری، سنت و مدرنیته، مردانگی، و نیز نحوۀ بازنمایی وطن، از بدن زن عبور کرده و می‌کند.
«تاریخ اشیا» به‌عنوان روش نگریستن و تحلیل، مرا از ماندن در تاریخ‌نویسی‌های رایج که اغلب به توصیف و فهم اندیشه‌ها و اقدامات ‌مردانِ سیاست می‌پردازند، باز داشت و ابزارهایی به دستم داد تا بتوانم زمینه‌های تغییر را در لباس‌ها مشخصاً چادر، ژست‌های بدن و زبان‌هایی که زنان را در دسته‌بندی‌های مدرن/ انقلابی/ محجبه/ غربزده و... جای داده‌اند، در سطح انضمامی حیات روزمره ببینم. ویژگی‌های فیزیکی و نمادین چادر، با حیات روزمرۀ واقعی گره خورده است. از رهگذر این روابط دوسویه، هم خودِ این لباس تحول می‌یابد و هم اشخاص و جامعه را تغییر می‌دهد. حتی مقدس‌ترین اشیا، صرفاً بازگوکنندۀ ارادۀ مذهبیون و ایده‌های دینی و تعلقات وطن‌پرستانه نیستند.
🔶انجمن مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی
با همکاری انجمن علمی ادبیات نمایشی دانشگاه دامغان برگزار می‌کنند:

[تجربه‌های مطالعات فرهنگی-۱۶]

🔷تئاتر و امر اجتماعی
پرده‌ی چهارم: دهه هشتاد و نود شمسی

🔶با حضور:
احسان زیورعالم(منتقد و پژوهشگر تئاتر)
محمدحسین خدایی(منتقد تئاتر)
حمید مرادویسی(منتقد تئاتر)

🔷بده‌بستان‌های نمایش و جامعه را چگونه می‌توان صورت‌بندی کرد؟ از زاویه دید تئاتر چگونه می‌توان به جامعه و تحولات آن نگاه کرد؟ در بزنگاه‌های اجتماعی، وظیفه تئاتر چیست؟
در سلسله جلسات «تئاتر و امر اجتماعی» که در ۴هفته متوالی برگزار می‌شود در تلاشیم که بتوانیم راهی برای بازاندیشی در این سوالات پیدا کنیم.
پرده چهارم از این مسیر، به بررسی نسبت تئاتر و امر اجتماعی از دوم خرداد ۱۳۷۶ تا انتهای دهه نود شمسی اختصاص دارد.

🔶جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲،  ساعت ۱۷

🔷لینک نشست:
meet.google.com/uqx-ztxh-tmt
....

@ATUculturalstudies
@dla_du
🔶انجمن علمی_دانش‌جویی مطالعات فرهنگی برگزار می‌کند:

[تجربه‌های مطالعات فرهنگی_۱۷]

🔷زنان مرئی، ورزشکاران نامرئی

🔷تجربه‌ای از آسو جواهری
(پژوهشگر اجتماعی، مترجم و داور سابق لیگ برتر فوتبال زنان)

🔶شنبه، ۱۷ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱

🔶لینک نشست:
http://meet.google.com/uzp-kovn-hfb

@ATUculturalstudies
[تجربه‌های مطالعات فرهنگی_۱۷]

🔷زنان مرئی، ورزشکاران نامرئی

🔷تجربه‌ای از آسو جواهری
(پژوهشگر اجتماعی، مترجم و داور سابق لیگ برتر فوتبال زنان)

«مگه تو بازی بلدی؟ اصلا مگه دخترها هم فوتبال بازی می‌کنند؟...واقعا؟ زمین بزرگ یا زمین کوچک؟... یعنی داخل ورزشگاه دیگه؟...»
احتمالا همه زنانی که ورزش فوتبال را به‌عنوان سرگرمی/حرفه خود انتخاب کرده‌اند بارها و بارها با این عبارات و سوال‌هایی از این دست روبرو شده‌اند. سوال‌هایی که بیشتر از اینکه بیانگر کنجکاوی گوینده باشد به اظهار تعجب از وجود «زن فوتبالیست» و داشتن توانایی بازی کردن باز می‌گردد. عده‌ای با تحسین به آن می‌نگرند، برای عده‌ای همچنان باورکردن دشوار است، پس به پرسش بیشتر از جزییات ادامه خواهند داد؛ گویی که باید خیال‌شان راحت شود که ماجرا چندان هم جدی نیست، یا مطمئن شوند زنان آنقدر هم ناتوان نیستند و می‌توانند فوتبال را که ورزشی مردانه تعریف شده، بازی کنند. عده‌ای هم هستند که با بیانی تلویحی و گاهی آشکار تاسف خود را از وجود پدیده زن فوتبالیست همچون واقعیتی نامتعارف و ناخوشایند بیان می‌کنند. 
چندسال پیش در نتیجه وقوع دعوا و خشونت بین بازیکنان دو تیم فوتبال لیگ برتر زنان، موضوع زنان و فوتبال برای مدتی ترند روز رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بود. همچنین واکنش آنی و فوری ساختارها و نهادهای رسمی ورزشی را برانگیخت. در واقع بروز خشونت از سوی زنان، دلیل اصلی این همه توجه و مرئی شدن «زنان فوتبالیست» برای مدتی کوتاه بود. درحالیکه بحران‌های مالی مثل خطر همیشگی انحلال تیم‌های فوتبال زنان، سرعت کم رشد و توسعه افقی باشگاه‌ها و تیم‌ها، نابرابری دستمزدها و ... هیچگاه نتوانسته چنین توجهی را برانگیزد.
به عبارت دیگر، زنان ورزشکار برای دیده شدن و شنیده شدن باید چیزهایی را «اثبات کنند،» یا دست به کارهایی بزنند که برای زنانگی مسلط «خرق عادت» تعریف شده است. 
@ATUculturalstudies
🔷دانشگاه قرار بود تکیه‌گاهی امن باشد.
ص.ق

می‌نویسم تا بماند، خوانده شود، یاری برساند یا جرئتی ببخشد به شخصی که گمان می‌کند راهی جز این ندارد که به تنهایی و در خلوت اندوهگین خویش با تعارض، تجاوز و هرگونه آزار کلامی و جسمی دست و پنجه نرم کند. شاید این کلمات قوایی ببخشند به تارهای صوتی درمانده، امید ناامیدشده و دردهای سرکوب‌‌شده.
تجربهٔ آزار از طرف استاد، امروزه نه فقط برای مونث‌ها، بلکه برای مذکرها هم مسئله‌ای ناشناخته و دور از ذهن نیست‌.
روی صندلی‌ می‌نشینی، نگاهت را به تخته می‌دوزی و زمانت را فدای چیزی می‌کنی که برایش پا در دانشگاه گذاشته‌ای: علم آموزی.
اما هر کسی لیاقت استاد شدن را ندارد.
کلمهٔ استاد، سرشار از احترام، تواضع و فروتنی است. استاد اگر استاد باشد، کسی برای نشستن سر کلاس او، به اجبار و تهدید به غیبت و حذف احتیاجی ندارد. استاد، استادی می‌کند‌.
به بهانهٔ درس‌دادن، حریم شخصی‌ات را زیر پا نمی‌گذارد. جلوی حرف زدنت را نمی‌گیرد و بدون فکرکردن، مخالفت نمی‌کند.
بیش از این مقدمه نمی‌چینم.
من با پشتکار، هدف، حس همنوع‌دوستی و افتخار پا در دانشکدهٔ علوم اجتماعی علامه گذاشتم اما چیزی به‌جز تحقیر، تهدید، ناامیدی و مصیبت، نصیبم نشد. روزی که تصمیم‌ گرفتم همین راه را ادامه بدهم و باری دیگر به مسیر پیش رو اطمینان کنم، سرشار از شوق یادگیری بودم. ذهنم لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. می‌خواست بیاموزد و تنها به اجبار سر کلاس استاد ننشیند. پذیرفت که حتی اگر درسی برای او خوشایند به نظر نمی‌آید، سعی کند حداقل درس زندگی‌کردن را بیاموزد و به نحوی از حضور استاد و فضای دانشگاهی بهره ببرد. اما پس از گذشت یک سال چیزی جز خشم نصیبش نشد.
حتی در بدترین پیش‌فرض‌های ذهنی‌ام، دانشکده به این اندازه بی‌دروپیکر نبود.
سر کلاس اندیشه‌ی اسلامی ۲ که نشستم، حتی از انتخاب استاد نیز راضی نبودم اما واحدها و زمان‌های ارائه شدهٔ دانشکده - که خود جای ساعت‌ها بحث دارد - من را روی صندلی‌های این کلاس نشاند؛ کلاسِ فردی نه‌چندان استاد به نام «س». توقع نداشتم این واحد چیزی به من اضافه کند اما از جلسهٔ اول احساس کردم چیزی از من کم می‌کند؛ یعنی از میزانِ صبر و تحملم و امیدم به گونهٔ انسان.
کلاس سرشار از تفاوت‌هاست. تفاوت‌های گرایشی، فرهنگی، دینی و مذهبی و... . ظاهراً دانشجویان متوجه شده‌اند که چگونه به یکدیگر احترام بگذارند یا اگر کسی را محترم نمی‌دانند، از فضای درس دور نشوند؛ اما استاد به‌هیچ‌وجه این موضوع را درک نکرده‌بود و هر جلسه نیز بی‌احترامی‌هایش را تکرار می‌کرد. بنا به سخنان او، لسبین‌ها (حتی تلفظ صحیح این واژه را نیز نمی‌دانستند! ) و گی‌ها عامل انقراض بشر و سرشار از نکبت و کثافت بودند و این ادعاها هر جلسه تکرار می‌شد؛ البته قضیه تنها به این موضوع ختم نشد. توصیف موبه‌موی شکنجه‌های جسمی و جنسی در اروپا، تجاوز به حیوانات، ادیان متفرقهٔ هندی (برای مثال آلت‌پرستی)، پدوفیلیا و شرح کامل و واضح تک‌تک جزئیات آن و چیزهایی که حتی در زمان و قلم بنده نمی‌گنجد. کلاس نام اندیشه‌ای دینی را حمل می‌کرد، قرار بود که مطالب آن حتی اگر ناخوشایند هم بودند، دلایل و مدارکی دینی به همراه داشته باشند، اما این‌گونه پیش نرفت.
کاش مسأله به آزار کلامی و محتوای آلوده ختم می‌شد! کلاس جلدی از اخلاق و دین داشت اما استاد به حریم شخصی دانشجو تجاوز می‌کرد. به بهانهٔ تدریس «وحی» در گوش او زمزمه می‌کرد. آن‌قدری نزدیک می‌آمد که می‌شد گرمای نفس‌هایش را حس کرد و با وجود این، دم از احترام می‌زد.
اعتراض؟ بله، اعتراض هم کردم. به محتوای آلودهٔ کلاس معترض شدم. اما استاد با بی‌شرمی و وقاحت تمام ادامه که داد هیچ، تا آخر کلاس قبل از اینکه مصداقی ناخوشایند را مطرح کند، چشم‌غره‌ای به من می‌رفت و با جملهٔ «بعضی مطالب آزاردهنده‌ان اما من باید بگم. چاره‌ای ندارم؛ برای فهم بهتر درسه. سرورم، ما باید بدانیییم.» برای هر مصداق مدرکی می‌آورد: «فیلم‌ها و ویدیوهاش رو دارم خواستید بهتون نشون می‌دم!»
اگر ایرادی محکم به حرف‌های او وارد می‌کردیم یا سوالی می‌پرسیدیم که قادر به پاسخگویی نبود، می‌گفت وقت نداریم! اما برای مثال‌های آزاردهنده، همیشه وقت بود.
تنها حرف درستی که از این کلاس آموختم این بود که «سرورم اگر آدم خودش نخواد بالا بره، حتی پیامبر خدا هم نمی‌تونه این کار رو براش بکنه» و درست می‌گفت. خودش مصداق بارز این سخن خود او بوده و هست. وقتی کسی بر حماقت خود پافشاری کند، هرگز نجات پیدا نخواهد کرد و سرنوشتش چیزی جز فنا نخواهد بود.
آخرین جلسه که حلالیت می‌طلبید، کاری جز خنده از دستمان برنمی‌آمد. تنها یک انسان احمق می‌تواند باور داشته باشد که حلالیت طلب‌کردن برای جبران فاجعه‌ای که به بار می‌آورد کافی است.
این متن را به این امید نوشتم که حرف‌ها و رفتارهای تلخ این نااستاد دیگر نتواند شخص دیگری را برنجاند.
@ATUculturalstudies
🔶انجمن علمی_دانش‌جویی مطالعات فرهنگی برگزار می‌کند:

[تأملات مطالعات فرهنگی - ۴]

🔷نگاهی به کتاب «سرگذشت اجتماعی خزینه»
(جنبش خزینه)

🔶با حضور:
سولماز سپهری‌آزاد
(مولف کتاب)

🔹جمعه، ۲۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱
🔹لینک نشست:
meet.google.com/anu-umux-okh

@ATUculturalstudies
[تأملات مطالعات فرهنگی - ۴]

🔷نگاهی به کتاب «سرگذشت اجتماعی خزینه»
(جنبش خزینه)

🔶با حضور:
سولماز سپهری‌آزاد
(مولف کتاب)

⭕️اثر حاضر در پی بازسرایی داستان مقاومت‌های مردمی در مقابله با دوش و شکل‌گیری مطالبه‌‌ی اجتماعی «خواست خزینه» است و به اعتراض دامنه‌دار بخشی از مردم در شهرهای مختلف ایران می‌پردازد که در طول بیش از سی سال (حدود ۱۳۱۸ تا ۱۳۴۹) کم و بیش در برابر جایگزین شدن خزینه با دوش مقاومت کردند. «جنبش خزینه» چطور و در پی هم­آیندی کدام نیروهای اجتماعی شکل گرفت؟
قرن‌ها از وجود حمام عمومی می‌گذشت بی آن که از بهداشتی نبودن آن سخنی رفته باشد. آیا مردم قرن‌های قرن چربی ماسیده و کثافت روی سطح آب خزینه را نمی‌دیدند؟ قرن‌ها بیماری‌های مسری نازل می‌شد و کشتار می‌کرد و تقدیر نام می‌گرفت، اما انگشت اتهام نه خزینه‌ی حمام‌ها که چرخش کواکب و اقمار و بادهای موسمی را نشانه می‌رفت. چه شد که ناگهان خزینه به سخن درآمد و بدل به موضوع گفتار‌ها شد؟ سفرنامه‌نویسان خارجی که تا پیش از این لب به تحسین حمام ایرانی می‌گشودند، چه شد که ناگهان قلم چرخاندند و آن را که موهبت شرق بود، مأمن پلیدی و محمل انتقال سیفلیس و وبا و تیفوس و جرب نامیدند؟ چه چیز تغییر کرده بود که آلودگی آب خزینه منشأ مرگ و نکبت و فلاکت مردمان شمرده شد؟ چه تغییری در نظم جهان اجتماعی رخ داده بود که شیوه‌ی فهم جهان را در قالب استراتژی‌های عقلانی نمودن شیوه‌ها و کردارهای تازه دیگرگون می‌کرد؟ چرا مردم دوش را به جای خزینه نمی‌پذیرفتند؟ چه چیزی به راستی در خطر بود؟

@ATUculturalstudies
🔶انجمن مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی
با همکاری انجمن علمی ادبیات نمایشی دانشگاه دامغان برگزار می‌کنند:

[تجربه‌های مطالعات فرهنگی-۱۸]

🔷تئاتر و امر اجتماعی
پرده‌ی پایانی: نگاه به اکنون

🔶با حضور:
احسان زیورعالم(منتقد و پژوهشگر تئاتر)
غلامحسین دولت‌آبادی(نمایشنامه‌نویس و پژوهشگر تئاتر)
محمدحسن خدایی(منتقد تئاتر)
حمید مرادویسی(منتقد تئاتر)
مهام میقانی(نویسنده و پژوهشگر تئاتر)


🔷بده‌بستان‌های نمایش و جامعه را چگونه می‌توان صورت‌بندی کرد؟ از زاویه دید تئاتر چگونه می‌توان به جامعه و تحولات آن نگاه کرد؟ در بزنگاه‌های اجتماعی، وظیفه تئاتر چیست؟
در سلسله جلسات «تئاتر و امر اجتماعی» که در ۴هفته متوالی برگزار شد در تلاش بودیم که بتوانیم راهی برای بازاندیشی در این سوالات پیدا کنیم.
پرده پنجم و پایانی از این مسیر، به بررسی نسبت تئاتر و امر اجتماعی در «اکنون» اختصاص دارد.

🔶جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲،  ساعت ۱۷ تا ۲۰

🔷لینک نشست:
meet.google.com/uqx-ztxh-tmt
....

@ATUculturalstudies
@dla_du
⭕️همراهان گرامی
با سلام

شیوه چینش مهمانان نشست پنجم و پایانی «تئاتر و امر اجتماعی» تماماً مردانه است و این به‌طور کامل در تضاد با پوستر برنامه قرار می‌گیرد. گاهی برنامه‌هایی با این ایده شکل می‌گیرند تا در وضعیت کنونی، تلاشی باشند برای بسترسازی، بستری برای گفت‌وگو و صحبت از همین وضعیت کنونی. حال اما گویی چینش افراد و کسانی که از وضعیت کنونی حرف می‌زنند در تضاد با همین لحظه‌ی حال و «آنچه باید باشد» است. این خطا از سوی انجمن علمی رخ داده و درست آن بود که بتوانیم صداهای مختلف را بازتاب دهیم و حال، به طور ناخودآگاه، در این ورطه‌ افتادیم که برخی صداها در این برنامه، متاسفانه حذف شدند.

ما ضمن عذرخواهی بابت این کاستی برای عدم حضور هم‌زمان منتقدین و پژوهشگران شریف، توانا و مستقل زن و مرد تئاتر کشورمان- که فراوان‌اند- اعلام می‌داریم که در هفته آینده و در ششمین جلسه از سلسله نشست‌های «تئاتر و امر اجتماعی» بحث را از زاویه زنان کنشگر تئاتر کشورمان ادامه خواهیم داد. در همین راستا از تمامی عزیزان علاقه‌مند جهت حضور در این بحث دعوت به عمل می‌آوریم.

ضمن تشکر از منتقدان انجمن که کاستی‌هایمان را یادآوری شدند، خود این دیالکتیک را گامی برای آینده تصور می‌کنیم.
ممنون که فرصت اصلاح، توضیح و ویرایش را از ما نگرفتید.

با احترام
شورای مر‌کزی انجمن علمی مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبائی
۲۹ تیر ۱۴۰۲

@ATUculturalstudies
🔶انجمن علمی_دانش‌جویی مطالعات فرهنگی برگزار می‌کند:

[تجربه‌های مطالعات فرهنگی_۱۹]

🔷زنان مرئی، نویسندگان نامرئی

🔷تجربه‌ای از سایه اقتصادی‌نیا
(نویسنده و ویراستار)

🔶شنبه، ۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱

🔶لینک نشست:
meet.google.com/yii-mgpb-hzn

@ATUculturalstudies
[تجربه‌های مطالعات فرهنگی_۱۹]

🔷زنان مرئی، نویسندگان نامرئی

🔷تجربه‌ای از سایه اقتصادی‌نیا
(نویسنده و ویراستار)

🔹فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای بسیاری از فارغ‌التحصیلان رشتۀ ادبیات فارسی کعبۀ آمال بود. منِ عاشقِ زبان فارسی، در روزهای دانشجویی و جوانی‌ام، پیوستن به آن را خیلی دور و دست‌نیافتنی می‌پنداشتم. با این همه، وقتی پس از ده دوازده سال کار در فرهنگستان آنجا را ترک ‌کردم، تازه متوجه اثر زخم‌هایی شدم که بر پوست روح و روانم ناسور شده بود. انگار از جنگی طولانی، از نبردی بی‌امان بازگشته بودم. و خونریزی تازه وقتی شروع شد که من ناچار شدم از آنجا، که به خانۀ دوم خودم تبدیلش کرده بودم، بیرون بیایم. 

اشتغال من در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در جایگاه یک زن جوان پژوهشگر آمیزه‌ای از موفقیت‌های انسانی و شکست‌های زنانه بود. با اینکه چندین برابر همکاران مرد کار می‌کردم و بازدهی داشتم و می‌نوشتم و چاپ می‌کردم، هرگز به اندازۀ آنها جدی گرفته نمی‌شدم. نهایتاً مرا به چشم "دخترخانم بااستعدادی" می‌دیدند که "قلم خوبی هم دارد."
روایت من، زن پژوهشگر و منتقدی که هم در محیط‌های دولتی و هم غیردولتی ادبی و نشر فعالیت مستمر و مداوم داشته، شاهدی است بر آن که صفاتی چون فاضل و ادیب و استاد بس صلب و مردانه بوده‌اند.
چنان مردانه که ما زنان، جز به شرط ترک عادات و آداب زنانه، به آن متصف نخواهیم شد.

@ATUculturalstudies
🔶انجمن علمی_دانش‌جویی مطالعات فرهنگی برگزار می‌کند:

[تأملات مطالعات فرهنگی - ۵]

🔷نگاهی به کتاب «سرگذشت اجتماعی توالت در ایران»

🔶با حضور:
حانیه‌سادات میرمحمد
(مولف کتاب)

🔹جمعه، ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱
🔹لینک نشست:
http://meet.google.com/ret-awzw-vyn

@ATUculturalstudies
2025/07/01 07:51:16
Back to Top
HTML Embed Code: