Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل مستقیم قابل دانلود

بررسی و نقد فصل هفتم از کتاب تاریخ اندیشه سیاسی ایران - دکتر سید جواد طباطبایی
عنوان فصل: امتناع تاسیس اندیشه سیاسی بر اساس اندیشه عرفانی
عنوان بررسی: قدرت رهایی بخش عرفان ایرانی
آیدین آرتا

دسترسی یوتیوب
https://www.youtube.com/watch?v=aneuKy4zCk8

دسترسی اینستاگرام
https://www.instagram.com/reel/C4s0Xk9xIhB/

@AydinAreta
Audio
تاریخ اندیشه سیاسی در ایران (جواد طباطبایی)


بخش هفتم (7):
قدرت رهایی بخشی عرفان ایرانی

دکتر آیدین آرتا

لینک دسترسی یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aneuKy4zCk8

لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/C4s0Xk9xIhB/

@AydinAreta
به چشمان این چهار کودک نگاه کنید. دشوار نیست شناختن آنها!

شگفت است که چیزی در چشمان ما در طول زمان بی تغییر می ماند.

ما بزرگ می شویم، انتخاب می کنیم، تجربه می کنیم، می آموزیم و پیر می شویم و آنکه در پس چشمان ماست‌، همچنان در سکوت ژرف، بی تغییر و رازآمیز خود به بیرون می نگرد.

کسی که خود ماست و نیست. ما با موجهای تغییرات زندگی جابجا می شویم و او در عمق اقیانوسی از سکون نشسته است. چیزی که محدود به زمان و مکان نیست و شاید همان است که پس از ما به سفر خود ادامه می دهد.

کارل یونگ بر سنگی که به مناسبت ۷۵ سالگی خود در سال ۱۹۵۰ تراشیده و در خانه خود در Bollingen سوییس نصب کرده است این عبارات را در رابطه با این ناظر تنها و درسکوت با الهام از متنی کهن از کیمیاگری حک کرد.

"من یک یتیم هستم ... تنها!
و با این وجود گسترده در همه جا و همه چیز!
من یگانه هستم ولی در تضاد با خویشتن!
من پیرم و جوان!
نه پدری شناخته ام و نه مادری!
گویی مرا چون ماهی از تاریکی اقیانوس نیستی بیرون کشیده اند! و یا چون سنگی سپید از آسمان بر تاریکی جهان سقوط کرده ام!مسافرم در کوهها و جنگل‌های جهان و همزمان پنهان در ژرفای ناشناخته آدمیان.
من برای هر انسانی میرا هستم و با این حال چرخه زمان و ابدیت هرگز مرا لمس نخواهد کرد!

این ناظر تنها و در سکوت ، این "خویشتن خویش” Self پنهان انسانی و این سنگ گمشده فلاسفه lapis philosophorum همان است که در پشت چشمان ما پنهان است. همه آنچیزی که هستیم و به آن بدل می شویم، و همه آنچه را در زندگی برمی گزینیم و در خود رشد می دهیم و یا ویران می کنیم در خود نهان می کند ولی محدود به آنها نیست. گویی چیزی ورای زمان و مکان و تجربه انسانی است که اینجاست تا نظاره کند. تنها نظاره کند. در سکوتی ژرف و بی اعتنا به محدودیت زمان مند و مکان مند حیات ما.

او همه آنچیزی است که هستیم و همزمان همه آنچه که می توانیم بدان بدل شویم و نمی شویم. هر دوسوی شکوه و ویرانی ما را در خود نهان دارد.

آیدین آرتا

@AydinArera
وقتی خسته ایم، مورد هجوم افکاری قرار می گیریم که مدتها پیش بر آنها غلبه کرده ایم! "نیچه"

زنهار که مغلوب آنها نشویم!

@AydinAreta
بدون تجربه از دست دادن
هرگز نمی توان مهربانی را فهمید
باید در برابر چشمان خود
محو شدن آینده را تجربه کرد
آنچه را که در مشت محکم گرفته ایم
آنچه را با دقت حساب و ذخیره کرده ایم
همه را باید دید که چون نمک
در آب حل می شود
تنها گم شدن در برهوت آرزوهای سوخته
ما را زائر سرزمین مهربانی خواهد کرد

ولی حتی پیش از آن
باید در قلب خود
ژرفای تاریک سوگ را
تجربه کرد!

باید با سوگ از خواب برخاست
باید آنقدر از سوگ گفت
تا صدایمان
رنگ از رشته های سرگردان
سوگ گیرد

نائومی شهاب-نای

ترجمه: آیدین آرتا

@AydinAreta
یک ملت زنده و پیشرو می داند که اگر به نام تجدد و نو شدن، از انتقال میراث تاریخی خود که شامل داستان‌ها و افسانه‌ها، قهرمانان و پاسداشت تاریخ و فرهنگ است به نسل‌های بعدی سر باز زند، نسل آینده بی‌تردید از فقدان آرمان و جهت‌گیری در درک هویت خویش در رنج خواهد بود و ریشه‌های چنین ملتی رو به زوال خواهد گذاشت.

حقیقت این است که چنین ملتها و فرهنگ هایی که تیشه بر ریشه ی تاریخ و هویت خود می‌زنند در حال مرگ نیستند، بلکه هم اکنون هم مرده اند، زیرا دیگر داستانی و حماسه ای برای سرودن نخواهند داشت.

وینستون چرچیل

@AydinAreta
زیباترین انسانهای جهان آنها هستند که رنج کشیده اند، زخم خورده اند و طعم تلخ فقدان و سوگ را چشیده اند ولی زخمهایشان را با شهامت و افتخار در آغوش کشیده اند و خود، داستان زندگی و سفر قهرمانی خود را نوشته اند.

همه ما زخمهایی داریم و یکی از شجاعانه ترین کارهایی که می توانیم در زندگی انجام دهیم، این است که زخم های خود را با افتخار از آن خود سازیم و آنها را در مرکز داستان قهرمانی زندگی خود قرار دهیم. زخمهای خود را عاشقانه در آغوش کشیم زیرا که آنها هم زخم ما و هم داستان ما هستند.

زخم پوریا علیپور جوانی که در اعتراضات سال گذشته وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفت ، تنها زخم او نیست. زخمی که او بر صورت خود دارد و شجاعانه و با افتخار بر گردن خود آویخته، زخم همه ماست. زخمی که پر از درد است و همزمان چون دریچه ای است گشوده، برای ورود نور به خودآگاه جمعی و تاریخی ما!

آیدین آرتا
@AydinAreta
واکنش ها به همین عکس کافیست تا منزلت بیضایی را نمایان کند.....هنوز هیچ تایید و قطعیتی درباره بیماری استاد احراز نشده اما رد کسالت در این عکس، دوستدارانش را نگران کرده....گرانقدری آدم ها را می توان با میزان نگرانی درباره آنها سنجید....بلا از او دور باد اما این چهره در چنبره دردهایش هم همچون قلم چیره اش نافذ است....سلامتش را هم از دست دهد، صلابتش پابرجاست....که او با آنچه ساخته بیضایی شده نه با آنچه از دست می دهد..‌‌.کسی که نه فقط خردورزی که رویاپردازی را هم به ما آموخت تا این سخنش را آویزه گوش خود کنیم که"جز رویاهایمان، چیزی در این جهان نیست که به کوشش بیارزد".....رنج ها گنجی از او ساخته جاودان....کافیست تا دستی به گنجینه او ببری تا از ید بیضا اندیشه و قلمش، چراغ عقلت روشن شود و خرجین خردمندی را پُر کنی و غنی شوی...تنش سلامت و جانش شکفته باد این شُکوه بی پایان.

یاداشتی زیبا از رضا صائمی
برای استاد بهرام بیضایی

@AydinAreta
آنچه اغلب ما مردان حتی آغاز به درک آن نکرده ایم، تحقیری است که یک زن با هر بار شنیدن جمله "روسریت رو جلو بکش" احساس می کند. تحقیری که به سرخوردگی، احساس بی پناهی، بیزاری و خشمی بدل می شود که هیچ جا نمی رود، در قلب و روح این جامعه انباشته می شود و به وزنی تاریک و سنگین در خودآگاه جمعی ما بدل شده است.

برای زنان ایرانی تعرض کلامی به حریم شخصی کوچکترین مسئله ای است که باید با امکان آن هر روز خود را آغاز کنند و اغلب بیشتر از آن را هر روز تحمل می کنند و شجاعانه و صبورانه به راه و مبارزه خود برای تحقق حقوق انسانی خود ادامه می دهند.

هر بار که روایتی از روایتهای بیشمار زنان از این تعرض ها و آزارها را می‌خوانم، بیشتر به درستی، اهمیت و اولویت داشتن کنشگری آنان که در صف مقدم این مبارزه قرار دارند ایمان می آورم. هر مسئله دیگری تا پیروزی زندگی و آزادی و بازگشت احترام به نیمی از جامعه ایران فرع است.

در نبردی که یک سوی آن سرکوب جامعه است، ایستادگی در سنگر روایت نخستین گام مقاومت مدنی است. اگر دچار تعرض و خشونت شدید آن را روایت کنید. آن را پنهان نکنید. زخمی که از سطح نخست مشاهده و قضاوت اجتماعی پنهان شود در روح فردی و اجتماعی ما به سرطان بدل خواهد شد. سخن گفتن از بی عدالتی، نخستین قدم برای آشکار شدن عمق و گستردگی آن و بیداری اجتماعی برای مبارزه با آن است.

و اما سخنی در رابطه با جنگ. اگر کسی حتی تصور کند از جنگ چیزی جز سرکوب جامعه مدنی نصیب مردم ایران می شود، هیچ چیز از آنچه جنگ با تار و پود یک جامعه و مبهم کردن خطوط حقیقت انجام می دهد نمی داند و یا اهمیتی برای آن قائل نیست. 

هدف نخستین جامعه ما کنش مدنی برای زدودن سرکوب از قامت خسته این جامعه است، ولی حتی برای این کنش، به کنشگرانی مستقل و دارای مرز با بیگانگان را نیاز داریم. کنشگرانی که همزمان با مبارزه مدنی با تفکری که وزن سنگین سرکوب آن کمر فرهنگ، اندیشه، اتحاد و نشاط اجتماعی ما را تا مرز شکستن خم کرده است، مرزهایی روشن برای حفظ استقلال و تمامیت سرزمینی ایران داشته باشند. درک این مرزها زمانی بیشتر اهمیت پیدا می کند که مرزهای ارزشها و حقیقت، در فضایی پر تنش بیش از هر زمان دیگری مبهم می شود. در جهانی که چشمها را خون گرفته است بیش از هر زمان دیگری باید دیدگانی باز و نگاهی روشن داشت.

آیدین آرتا

@AydinAreta
داستان زندگی آنت کلرمن
دختری که با شجاعت ایستاد و قوانین ناعادلانه زمان خود را تغییر داد
آیدین آرتا

داستان آنت کلرمن که برای کودکان نوشته شده است و من به تازگی آن را برای دخترم به انتخاب خود او از کتابخانه گرفتیم و خواندم، روایتی از شجاعت یک زن استرالیایی که:
- در سال ۱۸۸۶ (۱۳۸ سال پیش) در خانواده ای شیفته موسیقی در محله ای که سالها محل کار من (در سالهایی که سیدنی زندگی می کردم) بود به دنیا آمد،

- در ۶ سالگی و در حالی که عاشق رقص بود عمده توانایی راه رفتن را به دلیل بیماری فلج اطفال از دست داد،

- با کمک پدرش یادگرفت که در آب شنا کند و رقصیدن را در آب بیاموزد و تمرین کند،

- با وجود محدودیت ها تا آنجا در شنا ممارست به خرج داد که نه تنها به مرور نیاز کمتری به پوشیدن بِرِیس فلزی پا داشت بلکه قهرمان شنا شد و نه تنها بر تمام زنان شناگر استرالیا بلکه بر مردان شناگر نیز چیره شد

- و همه اینها را در شرایطی به دست آورد که علاوه بر مشکلات پاهای خود از پوشش اجباری زنان شناگر آن دوران نیز رنج می برد‌

- در آن زمان زنان نه تنها در استرالیا ، انگلستان و آمریکا بلکه در گستره بزرگی از جهان غرب ناچار بودند که با لباس پوشیده و دامن و کلاه و لباس زیر سنگین شنا کنند و آنت با وجود محدودیت‌های این لباسها در برابر مردانی به پیروزی رسید که می توانستند با لباس شنایی حداقلی و بسیار سبک شنا کنند.

ادامه ... 👇🏻
@AydinAreta
2- ادامه ...

- آنت با وجود این لباسها توانست سه چهارم عرض کانال انگلستان که جنوب انگلستان را از شمال فرانسه جدا می کند شنا کند

- آنت همچنین ورزش رقص در آب را ابداع کرد که به صورت رسمی از سال ۱۹۸۴ با عنوان شنای هنری به ورزش‌های پذیرفته شده المپیک پیوست

- ولی شاید مهمترین کاری که آنت در زندگی خود انجام داد اصرار بر آزادی پوشش زنان ورزشکار بود. او در سال ۱۹۰۲ در آمریکا بعد از مقاومت در برابر پلیس
که لباس شنای او را نامناسب تشخیص داده بود دستگیر و دادگاهی شد. او در دادگاه پیروز شد با این شرط که پیش از ورود به آب با شنلی بدن خود را بپوشاند. او لباس شنایی طراحی کرد که با نام خود او معروف شد.

- آنت با وجود این لباسها توانست سه چهارم عرض کانال انگلستان که جنوب انگلستان را از شمال فرانسه جدا می کند شنا کند.

- آنت همچنین ورزش رقص در آب را ابداع کرد که به صورت رسمی از سال ۱۹۸۴ با عنوان شنای هنری به ورزش‌های پذیرفته شده در المپیک پیوست

- ولی شاید مهمترین کاری که آنت در زندگی خود انجام داد اصرار بر آزادی پوشش زنان ورزشکار بود. او در سال ۱۹۰۲ در آمریکا بعد از مقاومت در برابر پلیس که لباس شنای او را نامناسب تشخیص داده بوددستگیر و دادگاهی شد. او در دادگاه پیروز شد با این شرط که پیش از ورود به آب با شنلی بدن خود را بپوشاند.

- آنت در دادگاه بر این تاکید کرده بود که تبعیض میان زنان و مردان باید از میان برود اگرچه حتی این تبعیض نتوانسته بود مانع پیروزی او بر مردان شناگر زمان خود شود و او توانسته بود رکورد جهانی شنای مسافت طولانی و استقامت را به نام خود ثبت کند‌. آنت پس از پیروزی در دادگاه لباس شنایی طراحی کرد که با نام او در تمام جهان شناخته شد و پس از آن بود که بساط پلیس اخلاقی که دامن زنان را در سواحل انگلستان و آمریکا اندازه می گرفت برای همیشه برچیده شد.

- آنت از این هم فراتر رفت و در بیش از ۱۴ فیلم سینمایی ایفای نقش کرد تا آنجا که ستاره ای در راه گذر مشاهیر هالیوود را به نام خود کرد. فیلم دختر خدایان او که در سال ۱۹۱۶ ساخته شد یکی از نخستین فیلم‌هایی بود که به سرمایه گذاری بیش از یک میلیون دلار برای یک فیلم در صنعت سینما رسید. همچنین فیلمی در سال ۱۹۵۲ در رابطه با زندگی او ساخته شد که صحنه های بسیار زیبایی از باله در آب را به‌ نمایش گذاشت.

- آنت همچنین نام خود را به عنوان نویسنده نیز ثبت کرد و علاوه بر زندگینامه خود مجموعه داستان‌هایی برای کودکان نوشت.

در پایان چند جمله هم در رابطه با نویسنده کتاب آنت احساس آزادی می کند که برای کودکان نوشته شده است بنویسم.
کیتی مازیکا نویسنده این کتاب خود در سه سالگی یک چشم خود را به دلیل سرطان از دست داده است. او تمام سال‌های کودکی و جوانی خود را با دشواری‌های پذیرش معلولیت جسمی خود و محدودیت‌هایی که برایش ایجاد کرده بود گذراند ولی توانست با غلبه بر آنها نام خود را به عنوان یک نویسنده کودکان ثبت کند.

@AydinAreta
در کشورهایی که نظام قضایی از نهاد قدرت مستقل نیست، روح عریان و بی پوشش نظام قدرت را می توان در نظام دادرسی، تفسیر از عدالت،مرزهای حقوق شهروندی و انسانی و شیوه ها و شدت مجازات ها دید.

این تنها جایی است که قدرت نمی تواند حقیقت خود را پشت هیچ رنگی از سیاست پنهان کند. این جایی است که قدرت با همه آنچه که هست و همه آنچه که نیست در برابر چشم شهروندان قرار می گیرد. این همانی است که هست. نه یک کلام کم و نه یک کلام بیش. 

همه آنچه انجام می دهد و نمی دهد، همه آنچه آسان می گیرد و یا به شدت با آن برخورد می کند، جاهایی که بر آنچه باید چشم می بندد و آنجا که بر آنچه نباید دست دراز می کند، همگی تنها آیینه تمام قد نظام قدرت و روش‌های آن است.

توماج صالحی را آزاد کنید.

@AydinAreta
شکسته در دام تارتَنَک
آن بال های کوچک
یک نشانه شد
در تکاپوی آزادی
پرواز، زندگی،
بی سَرِ خَم زیستن!

آه نیکا!
در شکیب خسته این شامگاه
ما در اندوهت پیر می شویم
و تو در سپیده دم فردا روز
چنین زیبا و جاودانه ای!

آیدین آرتا

@AydinAreta
من سالهاست که در خود توان اخلاقی شرکت در انتخابات را نمی بینم ولی یک چیز را در مورد ‎پزشکیان می دانم. او در اصلاح طلبی از ‎روحانی به مراتب صادق تر و در عملگرایی و صراحت بارها از ‎خاتمی پیشروتر است. جراح قلبی باسواد و هوشمند است و سابقه مدیریت درخشانی در وزارت بهداشت دارد و در مقام یک نماینده همواره در دفاع از مردم بی لکنت سخن گفته است و در زندگی مالی او نیز هیچ نقطه تاریکی از فساد وجود ندارد.

من چیزی جز احترام برای این مرد در قلب خود ندارم، اگر چه نمی دانم چه خوابی برای این مرد شریف دیده اند. خوب یا بد، من در ۴۶ سالگی دیگر خوش‌بینی ۲۰ سالگی را در خودم نمی بینم. از خرداد ۷۶ تا امروز اتفاقات دردناکی در این کشور افتاده است که امکان تغییر، انتخاب و تحقق جمهوریت را در ذهن من درچهارچوب حاضر دور و بعید ساخته اند.

من باوجود آنکه در سال‌های اخیر رایی به صندوق نریخته ام ولی هرگز تحریم را نیز یک استراتژی موثر و کارآمد در مسیر مقاومت مدنی نمی دانم و "نه" شخصی من به انتخابات بر اصول شخصی اخلاقی استوار است و نه "نتیجه گرایی عملگرایانه" و از همین رو تجویزی هم برای شرکت یا تحریم برای کسی ندارم.

صدای عملگرایانه وجودم همیشه به من می گوید هر قدمی برای تحقق تغییر در جامعه ما بهتر از واکنش سلبی است زیرا استراتژی تحریم به ویژه در انتخابات ریاست جمهوری، دشوار شکلی فراگیر و موثر می یابد و نیمه تحقق یافتن آن به مراتب مخرب تر از رای دادن در انتخابات است. در نهایت این مردم هستند که تصمیم می گیرند. ما هریک تنها یک رای داریم (اگر که داشته باشیم!) و برای من این "نه" مرزی شخصی و اخلاقی است که صادقانه ترین پاسخ من به ارزشها و اصولی است که به آنها باور دارم. شما هم اگر مثل من احساس می کنید از لحاظ اخلاقی توان شرکت در این انتخابات را ندارید شرکت نکنید ولی هرگز اجازه ندهید که تحت فشار باورهای دیگران این تصور نادرست را باور کنید که هر تحریمی و در هر انتخاباتی حتی در همین سیستم حاضر تنها استراتژی درست در مواجهه با تصمیم به رای دادن یا ندادن است.

اگر شما در ته قلب خود به امکان شرکت در انتخابات هنوز "آری" هستید، پزشکیان می تواند امکانی برای ترمیم گسل‌های عمیق جامعه ما باشد. به او رای دهید.

آیدین آرتا
من دیروز نوشته ای را منتشر کردم که مطابق انتظاری که داشتم با بازخورد منفی گروه بزرگی از مخاطبانم مواجه شد و اتفاقا عمده کسانی که در بخش کامنتها به گفتگو اهمیت دادند و نظرات خود را بیان کردند همین گروه مخالفان بودند که من صمیمانه از آنها سپاسگزارم. حدود سی نفر هم کانال را ترک کردند که در میان آنها حتی یکی از قدیمی ترین دوستانم حضور داشت. امیدوارم که برگردند. با همه اینها باور دارم که نوشتن آن متن درست بود. زیرا این باور قلبی من است که حتی اگر همگان با یک نفر مخالف باشند، آن یک نفر نباید خود را به سکوت تسلیم کند.

من چند هفته گذشته را از رسانه های اجتماعی فاصله گرفتم و این فاصله تا حدود 6 هفته دیگر هم طول خواهد کشید ولی برمیگردم و امیدوارم این بازگشت شروعی دوباره برای حرکت در مسیر اهدافی باشد که برای گام برداشتن در مسیر آنها این راه را آغاز کردم. ولی پیش از این بازگشت موقت به فاصله ای که نیاز من بود ، تصمیم دارم این بیان نظر "نامحبوب" را یک قدم پیشتر برم و چند نکته را در نوشته ای چند بخشی به تدریج بنویسم که برای بیش از اندازه بلند نشدن تنها بخش اول آن را امروز منتشر می کنم.

بخش اول: شکست و ورشکستگی اصلاحات :

این باور محکم حداقل بخش بزرگی از مردم ماست که جریان اصلاحات هیچ کاری جز خیانت به آرمانهای مردمسالاری نکرد. اینکه اصلاحات ، استبداد پیچیده در پوست شکلاتی است که به مردم تعارف می کنند و رسیدن به آگاهی اجتماعی یعنی "نه" گفتن به این پوسته فریب. حتی اگر تمام فرصت سوزی های این جریان فریب و خیانت هم نبود ، آزمودن دوران اصلاحات و ناتوانی آن در ایجاد تغییری اساسی برای عبور از این جریان و تجربه تلخ، کافی است زیرا که آزموده را آزمودن خطاست!

من با این نظر مورد اتفاق اکثریت که پذیرشی عمومی در اکثریت ناراضی جامعه ما و به ویژه نسل جوان ما دارد موافق نیستم. من روایتی دیگر دارم که برای شما بازگو می کنم. تا پایان داستان با من بمانید زیرا نکته مهم و جان کلام من در پایان این داستان است.

من سالها پیش و در سالهای نخست ریاست جمهوری خاتمی طرحی را تدوین و مکتوب کردم با عنوان " طرح توسعه مهارتهای تفکر در کودکان" و این طرح را به دفتر ریاست جمهوری فرستادم. مطمئن نبودم که خوانده شود ولی شد و به وزیر آموزش و پرورش وقت ارجاع شد و سپس به من این امکان داده شد که این طرح را در قالب کارگروهی با عنوان "مهارتهای زندگی" پیگیری کنم. من عمیقا در آن سالها باور داشتم و هنوز هم باور دارم که کلید تحول بنیادین یک کشور در آموزش نسل آینده است. مهارتهای زندگی که موضوع اصلی طرح من بودند مهارتهای ده گانه ای هستند چون تفکر نقاد، تفکر خلاق، ارتباطات بین فردی، همدلی و ... که توسط UNESCO در آغاز هزاره جدید تدوین شد ، با این امید که این مهارتها در نسل های آینده مردمان تمام کشورهای عضو یونسکو تقویت شود. در آن سالها دفتر منطقه ای یونسکو در ایران فعال بود و در پیشبرد ایده های این طرح توانستیم از آنها هم کمک بگیریم.

در طول سالهای بعد من به بیشتر از 20 استان کشور مسافرت کردم. برای مدیران مدارس، کارشناسان آموزشی و معلمان مدارس دهها کارگاه پرورش خلاقیت کودکان و احترام به فردیت کودکان برگزار کردم. رویای من این بود که روزی را ببینم که کتاب های درسی ما از "محتوا محوری" خارج شوند و مهارتهای زندگی در تار و پود نظام آموزش کودکان چنان تنیده شود که نسلهای آینده ایران ، جهش تاریخی سرزمینی را که به آن عشق می ورزم تحقق بخشند.

با پیشرفت مراحل نخست این طرح؛ این امکان حتی پدید آمد که ما شروع به تدوین کتابهای نمونه درسی کنیم که روشی متفاوت را از آنچه امروز می بینیم دستور کار خود داشتند. برای من تمام اینها پیشرفتهایی معنا دار و مهم در زیر پوست جامعه بود. در همین مدت من رشد نهادهای مردم نهاد NGO ها را با پشتیبانی وزارت کشور می دیدم. جایی که برای نخستین بار صدها نهاد مردم نهاد با پشتیبانی دولتی امکان تولد یافتند. ارتباطی که با چند فدراسیون ورزشی داشتم و همینطور همکاری که با سازمان توسعه سینمایی و چند سازمان دیگر به عنوان مشاور و مدرس چند دوره آموزشی داشتم به من این امکان را داد که با مدیران میانی و اجرایی شریفی آشنا شوم که با عشق و دیدی روشن، تغییراتی معنا دار را در حوزه های کاری خود پدید آورده بودند و پروژه های ارزشمندی را برای توسعه جامعه مدنی به پیش می بردند.

تمام اینها با روی کار آمدن احمدی نژاد در سریع ترین زمان ممکن به پایان رسید. من ناچار شدم تمام آن ایده ها و طرحها را رها کنم و بسیاری از آن مدیران میانی و اجرایی را دیدم که کنار گذاشته شدند. طرح های نیمه تمام به بایگانی رفت و دورانی کاملا متفاوت آغاز شد. تجربه تلخی برای من و تمام امیدهایم بود. سه سال بعد من تصمیم به ترک ایران گرفتم و تصمیم گرفتم از پزشکی فاصله بگیرم و فلسفه بخوانم.
@AydinAreta
ادامه ...

برای اکثریت مردم ما، ایده " تغییر" ، دگرگونی و انقلاب بنیادین و معنادار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در مسیر تحقق جامعه مدنی و تحقق آزادی و حقوق فردی و اجتماعی شهروندان است و من آن سالها می دیدم که "تغییر" جایی عمیق تر از سطح سیاست و در زیر پوست جامعه در حال جریان بود.

من هیچوقت عضوی از جریان اصلاحات و احزاب آن نبودم. حقیقت این است که من حتی نگاه مثبتی به اغلب سیاستمداران ارشد اصلاح طلب نداشتم و هنوز هم باور دارم که بیشتر آنها فرصت طلبانی بودند که اعتقادی قلبی نه به مبانی توسعه جامعه مدنی داشتند و نه حتی جریانی که به آن متعلق بودند. چسبندگی آنها به قدرت و حلقه محدود خود تا آنجا بود که وقتی از قدرت کنار رفتند، هیچ نسلی برای تداوم آنها وجود نداشت. زیرا در فضای رهبری اجتماعی و مدیریت کلان هیچ رهبر اجتماعی و یا پدیده ای سیاسی را از میان نسلی که بر شانه های آن به قدرت رسیده بودند پرورش ندادند. سرنوشت جوانانی که به امید آنان به احزاب اصلاح طلب پیوستند نیز در نهایت تنها زندان شد. با همه اینها ، بسیاری از آنها بروکرات های قدرت طلب و عملگرایی بودند که راه را بر توسعه در سطوح پایین تر از خود نبستند و به باور من تغییر از آنجا در حال رخ دادن بود. جایی که از چشم جامعه پنهان بود و داستان حقیقی آن نیز هرگز به درستی روایت نشد.

من تمام اینها را ننوشتم که از رای دادن در انتخابات دفاع کنم. من هنوز هم رای نمی دهم و با این وجود هنوز هم رای ندادن را به صورت کلی و برای تمام انتخابات ، لزوما استراتژی موثرتری برای مبارزه مدنی نمی دانم زیرا حتی این را هم تجربه کرده ام که در "انتخاباتی که انتخابات نیست" هم نزدیکی مردم برای تحقق یک هدف ، خود جریانی خلق می کند که می تواند جامعه مدنی و خواستهای آن را یک قدم به جلو حرکت دهد. با همه اینها اساسا شیوه تفکر من در جایی که ارزشهایی شخصی برای من وجود دارندعملگرایانه نیست.

من این نوشته را به ویژه برای خوانندگان جوانترم نوشتم تا تجربه زیسته من را که نگاهم به پدیده اصلاح طلبی را شکل داده است با شما شریک شوم. اساسا ساده ترین کار در پدیده های اجتماعی این است که همه چیز را به صورت صفر و یک و از زاویه برکت و نفرین بنگریم. این شیوه نگریستن به جهان دلیل اصلی پیدایش مرزهای میان ماست و ما تنها زمانی به عنوان یک ملت می توانیم به امکان همبستگی برای تغییر نزدیک شویم که بتوانیم کمی دورتر و عمیق تر از مرزهای پذیرفته شده خود بنگریم.

آنچه جامعه ما به باور من امروز به آن نیاز دارد، درکی نهادینه شده از مفهوم "طیف" است! ما طیف نمی شناسیم! فضای فکری جامعه ما پیوسته در حال بالکانیزه کردن فضای اجتماعی و ایجاد "خودی" و "غیر خودی" و "ما" و "دیگران" است. جزیره هایی از تفکر که در پس گسل هایی سنگر بسته اند که خود آنها را عمیق و عمیق تر ساخته اند. اگر چیزی بتواند اتحادی اثربخش در جامعه ما پدید بیاورد گفتمانی است که بتواند از تمام این گسلها و دیوارها عبور کند، ولی خلق چنین گفتمانی در فضایی چنین قطبی شده امری ناممکن است.

اگر این درک میشد که ما می توانیم در طیف های گوناگونی قرار گیریم که در گستره آنها با دیگرانی که به ظاهر در آن سوی این گسل ها قرار گرفته اند پیوسته ایم، همبستگی برای تغییر امری ممکن میشد. اگر هر یک از ما نتوانیم باورهای "جزیره ای" خود را با پذیرش قلبی "طیف" عوض کنیم ، باید منتظر نسلی برای ایجاد این تغییر بمانیم که با توجه به عبرت تاریخی زمانه ما ، به بلوغ تاریخی برای این تغییر نگرش رسیده باشد.

این گفتگو ادامه دارد ... (این نوشته در دو پست ارسال شد. اگر از پست دوم و "ادامه ... " شروع کردید پست نخست را هم بخوانید)

آیدین آرتا
@AydinAreta
من تصمیم دارم بحثی را که آغاز کرده ایم در مجموعه نوشته هایی پیش ببرم زیرا با تمام تلخی، ما ناچار به گفتگوهای دشواری هستیم که تنها با اندیشیدن جدی به آنها تغییر ممکن می شود. آنچه قطعی است این است که مقاومت مدنی در برابر استبداد حاکم تا تغییر بنیادین و تحقق حقوق شهروندی و آزادی های مدنی نمی تواند متوقف شود. ولی آنچه باید در بدنه خواهان تحول ما عمق بیشتری بیابد چگونگی محقق ساختن این تحول است.

نوشته سوم: راه باریک آزادی

هانا آرنت در کتاب "انقلاب" On Revolution خود هشداری جدی را در رابطه با ساده نگری به تغییرات اجتماعی و نگاه ساده اندیشانه بسیاری از انقلابیون به پدیده انقلاب مطرح می کند.

آرنت می نویسد: ( انقلابها محصول همگرایی مجموعه ای از وقایع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هستند که تنها زمانی به آزادی های پایدار اجتماعی بدل می شوند ، که "فرهنگ سیاسی" آن جامعه، بتواند ارزشهای آزادی و عدالت را در جامعه پایدار سازد. بدون این فرهنگ سیاسی تنها حاصل انقلابها ناامیدی انقلابیونی است که تصور می کردند با براندازی استبداد به حکومت قانون، عدالت و آزادی خواهند رسید.)

بزرگترین پرسش امروز در جامعه ما این است که آیا کنشگران سیاسی ما دارای این "فرهنگ سیاسی" شده اند که بتوانند ارزشهای آزادی ، عدالت و تضمین حکومت قانون و حقوق شهروندی همه شهروندان را در فردای قدرت گرفتن خود تضمین کنند؟

خطرناک ترین شکل از ساده اندیشی سیاسی این است که تصور کنیم در فردای سقوط نظام حاکم، پرسشی چهارگزینه ای در برابر ما قرار خواهند داد که حالا که جمهوری اسلامی رفته است دوست دارید نظام سیاسی کدام کشور را انتخاب کنید:
1) فرانسه 2) امریکا 3) سوئد 4) انگلستان!!.

حقیقت عریان و بی اغماضی که با آن مواجه خواهیم شد نه این فانتزی، که تنها برآیندی خواهد بود از "فرهنگ سیاسی" حاکم بر کنشگران چپ و راست و جمهوری خواه و طرفداران نظام پادشاهی و همچنین تمام نیروهای مذهبی و پشتیبان نظام حاکم که آنها نیز یقینا یک شبه از عرصه سیاسی کشور ناپدید نخواهد شد.

برای شناخت روش حکمرانی یک اپوزیسیون سیاسی باید به روش مواجهه این اپوزیسیون با سایر نیروهای فعال اجتماعی نگاه کنید. هر جریان سیاسی پس از پیروزی دقیقا به همان شکل حکمرانی خواهند کرد که امروز در فضای سیاسی کنشگری و مبارزه می کند.

اگر شما هم مثل من با پایش فضای سیاسی اپوزیسیون دچار اندوه و حسرت و حتی هراس شده اید، باید واقع بینانه به این فکر کنید که این نیروها با همین فرهنگ سیاسی حاکم بر آنها، در انتظارند تا فردا برای تصاحب قدرت به رقابت برخیزند ، و تمام آنچه که می توانند برای فردای ایران به ارمغان بیاورند، هرگز چیزی جدا از فرهنگ سیاسی امروز آنها نخواهد بود.

پرسش دشوار بعدی این است که قدرتهای جهانی در این میان چه خواهند کرد؟ چقدر می توانید مطمئن باشید که آنها پشتیبان تحقق ایرانی آزاد و پیشرفته خواهند بود؟ تاریخ منطقه ای که در آن زندگی می کنیم و نگاه به هرنقطه ای در این منطقه که آنها تصمیم به مداخله در آن گرفته اند به دشواری چنین اطمینانی به ما می دهد. اینکه آیا آنها گزینه تجزیه ایران به کشورهای کوچکتر قابل کنترلی که خطری جدی را متوجه منافع دراز مدت آنها نکنند بر روی میز خود داشته باشند نیز چندان غیرقابل تصور و دور از روشهای تاریخی آنها نیست.

@AydinAreta
ادامه ...

چالش بزرگ بعدی این است که اساسا موتور پیشران توسعه سیاسی و فرهنگی در یک جامعه طبقه متوسط آن جامعه است.

با آسیب بزرگی که در سالهای اخیر به اقتصاد ایران وارد شده است ، طبقه متوسط ایران که در سال 2011 یعنی تنها 13 سال پیش %54 درصد جامعه ایران را تشکیل می داد به %38 تقلیل یافته است. جمعیت طبقه مرفه جامعه نیز از %7 به %3 درصد کاهش یافته است. با در نظر نگرفتن جمعیت %30 کودکان زیر 18 سال از جمعیت 90 میلیونی ایران، طبقه متوسط کشور ما جمعیتی حدود 24 میلیون نفر را در کشور تشکیل می دهد.

این آمار از این نظر مهم است که جمعیت طبقه مرفه در کشورهای توسعه یافته بین 30-15 درصد جمعیت (به طور مثال آلمان حدود 15 درصد و ایلات متحده 30 درصد) و طبقه متوسط حدود تقریبا 50 درصد جمعیت را تشکیل می دهند.

مشکل بزرگ ما برای ایجاد تحول فرهنگی تنها کوچک شدن طبقه متوسط نیست. مشکل بزرگتر ساختار طبقه متوسط در ایران است!

طبقه متوسط در کشور ما بر اساس عنصر اقتصاد شکل گرفته است. بخش بزرگی از طبقه متوسط ما صاحبان مغازه ها هستند. در کشور ما از هر 8 خانواده یک خانواده از طریق مغازه و واحدهای تجاری کوچک زندگی خود را اداره می کند. این آمار در کشورهای توسعه یافته حدود یک خانواده از هر 40-30 خانواده است.

بخش قابل توجهی از بدنه طبقه متوسط نیز کارمندان دولت هستند که نزدیک 2.5 میلیون نفر را تشکیل می دهند که عمدتا بخشی از طبقه متوسط در نظر گرفته می شوند.

در کشورهای توسعه یافته بیش از 60 درصد طبقه متوسط را نیروهای حرفه ای، مدیریتی و آکادمیک تشکیل می دهند و 20-15 درصد تکنسین ها و نیروهای حرفه ای شاغل در بخش خدمات هستند ، و تنها 25-20 درصد طبقه متوسط را صاحبان واحدهای تجاری کوچک و کارمندان دولت تشکیل می دهند.

بنابراین در کشورهای توسعه یافته این بخش بزرگ حرفه ای و آکادمیک از طبقه متوسط است که مقاومت بسیار موثری را در تضمین حقوق شهروندی، فرهنگ سازی و توسعه سیاسی ایجاد می کند و تداوم می بخشد.

طبقه متوسط ما عمدتا حول محور اقتصاد و بازار سامان دهی شده است و بخش مربوط به نیروهای آکادمیک و حرفه ای آن رو به کاهش است. چندوقت پیش جایی خواندم که بیش از %70 پزشکان و پرستاران، استادان دانشگاه و دانشجویان در یک نظر سنجی در رابطه با تمایل به مهاجرت پاسخ داده اند که به مهاجرت به صورت جدی فکر می کنند.

اگر همه اینها برای اندیشیدن به چالشهای توسعه فرهنگی و سیاسی در جامعه ما کافی نیست، چالش بزرگ دیگر طبقه متوسط موضوع مشارکت زنان در نیروی کار و تولید اجتماعی است که در جوامعی چون آلمان و ایالات متحده 55-45 درصد و در ایران تنها 12 درصد است.

این آمار هرگز به این معنا نیست که صاحبان واحدهای صنفی و مغازه ها و یا صدک پایین درآمدی در جامعه ما گسسته از فرهنگ و یا بی تفاوت به توسعه سیاسی است. یقینا چنین تفسیری فروکاست گرایانه و نادرست است و نمونه های نقض آن کم نیستند. مسئله اصلی توجه به بافت جمعیتی و مقایسه آن با یک جامعه توسعه یافته است که می تواند درک واقع بینانه ای از چالشهای پیش رو در برابر ما قرار دهد.

@AydinAreta
ادامه ...

در سالهای گذشته و با نابودی طبقه متوسط ، حاکمان، خود آن سه درصد بالا را تصاحب کردند و پایگاه اجتماعی خود را از طبقه متوسط به جمعیت 60 درصدی طبقه محروم جامعه جابجا کرده اند.

پرسش من از کنشگران سیاسی تحول خواه این است که با توجه به گستردگی طیف های اجتماعی و خواستهای بسیار متفاوت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنها شما کدامین فرهنگ سیاسی را خلق و درونی کرده اید که بتوانید توازن، رواداری، دیگر پذیری و اصول بنیادین یک جامعه متنوع و متکثر را در فردای ایران تحقق بخشید.

جدا از شعارهای سیاسی و تکرار شعار "اینها باید بروند" شما چه گفتمان دیگری که بتواند نه تنها اکثریت جامعه را متحد سازد، بلکه در فردای تغییر بتوان به بلوغ و شایستگی آن برای گذار به جامعه ای آزاد اطمینان کرد؟

دهها مطالعه مدون در حوزه تحقیقات اجتماعی وجود دارد که نشان می دهد در صورتی که یک نیروی سیاسی بتواند %3 از جامعه را به شکلی سازمان یافته رهبری کند ، خواهد توانست یک مقاومت مدنی منتهی به پیروزی را در جامعه خود خلق کند.
پرسش من این است که تصور شما از نیروهای پایه نظام حاکم که باوری عمیق و ریشه دار به ریشه های آن دارند چیست؟
آنها را چند درصد جامعه می بینید؟

چگونه خواهید توانست از راه باریک پیروزی بر استبداد عبور کنید و ملت خود را به آزادی و فردایی بهتر رهنمون شوید بدون آنکه انعطاف پذیری و درکی عمیق از فرهنگ سیاسی در مواجهه حتی با دشمن مخالف خود نداشته باشید؟

پیشنهاد من این نیست که توقف کنیم و یا ناامید شویم. پیشنهاد من این است که افق درک خود از مبارزه برای تغییر را گسترش دهیم. میدان این مبارزه تمام جامعه ماست.

هر کنشگر اجتماعی، هر فعال حقوق مدنی و هرکسی که در هر جای ایران کفه این ترازو را به نفع قدرتمندتر شدن جامعه مدنی تغییر می دهد ، در حال مشارکت در فرایندی است که توسعه فرهنگی و سیاسی را امکان پذیر می سازد و هر کنشگری که دامنه همسنگران خود را در این مبارزه تاریخی برای آینده ایران، به دورترین نقطه از باورهای سیاسی خود توسعه می دهد در حال خلق آن فرهنگ سیاسی است که آزادی، عدالت و تحقق جامعه مدنی را در فردای تغییر که فرا خواهد رسید تضمین می کند.

این گفتگو ادامه دارد ....

آیدین آرتا

(متن کامل گفتگوی سوم با عنوان "راه باریک آزادی" در سه پست منتشر شده است برای مطالعه کامل از پست نخست شروع کنید)

@AydinAreta
2024/06/12 10:15:02
Back to Top
HTML Embed Code: