Telegram Web Link
.
با تو، با من



با تو من،
پس روزها، بودم
با تو من،
پس روزها، شب‌ها
آنچنان بودم - که ابر پاک
مهربانِ مهربان، با خاک...

با من - اما -
قرنها بودی
قرن‌ها بودی، ولی هیهات!
بودنت، چونان نبودن بود
بودنت چون ابر بی باران
با دل هر خاک، دشمن بود.


با تو من - پسِ روزها بودم
با من - اما - قرنها بودی!
گوش‌دار ای ابر بی باران
با دل من
- این پر از غم، خاک
هیچ آیا آشنا بودی؟

هیچ آیا آشنا بودی؟

قوچان - احمد فلاح یساولی


خردادماه ۱۳۵۳ مجله تماشا شماره ۱۷۰


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍32👎1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
کتاب #جغرافیای_تاریخی_زوارم منتشر شد.


از پیش‌گفتار کتاب

تاریخ محلی و شفاهی

تاریخ شفاهی نقل سینه به سینه وقایع محلی است که از فرهنگ عمومی هر منطقه تأثیر پذیرفته و باز جریان یافته و در قالب مثل، شعر، نقل و داستان درآمده است و چون در ثبت و ضبط این اطلاعات ملاحظه‌ی تطمیع، تأیید یا تکذیب اربابان زر و زور در کار نبوده، چه بسا به زیور صدق و صفا هم آراسته. باشد نمی‌توان منکر بود که بسیاری حکایات و نقل‌های محلی و شفاهی به مرور زمان به شاخ و برگ تزیین شده و مشمول مثل یک کلاغ و چهل کلاغ گردیدهاند و برخی ماجراها بزرگ‌نمایی شده، طول و تفصیل داده شده‌اند و برخی روایتها به تیغ حذف دچار گشته‌اند که این خاصیت نقل قول‌های شفاهی است. از طرفی از این نکته هم نباید غافل بود که اغلب میرزا بنویسان و منشیان درباری و دیوانی به خوشامد شاهان، حاکمان یا خوانین محلی مطالبی نگاشته‌اند که دور از واقعیتها بوده اما چون تاریخ مکتوب نام گرفته اسنادی مؤثق به شمار آمده‌اند؛
حال آنکه همواره چنین نیست و این موضوع به خصوص در مورد تاریخ و جغرافیای محلی نقاط دور از مراکز قدرت و حکومت بیشتر نمود دارد. البته که ناآشنایی تاریخ نویسان و وقایع نگاران غیر بومی با این مناطق موجب ثبت اطلاعات غلط و نادرست درباره زمان و چگونگی حوادث تاریخی یا نام مکان‌های جغرافیایی شده است.

با صرف نظر از این معایب امروزه تاریخ شفاهی بیش از هر زمان دیگر مورد توجه و اقبال قرار گرفته است یکی از مزایای تاریخ شفاهی و محلی این است که در کنار نام افراد دارای قدرت و مکنت مردمان عادی نیز در زنجیره روایتهای تاریخی وارد میشوند و از نقش آفرینان اصلی محسوب می‌شوند چه در زمان حال که از راویان راست گفتارند و چه در قلب تاریخ که نامشان در کنار نام حکام و خوانین ثبت و ضبط می‌شود؛ زیرا هیچ کس را بر دیگری برتری نیست مگر به انسانیت و معرفت و پرهیزگاری، اگرچه در این نوع تحقیق و پژوهش‌ها سختی و مشکلات بسیار نهفته است اما با تطبيق منابع متنوع و رعایت، امانت در حد امکان می‌توان مطالبی قابل اطمینان برای عرضه فراهم آورد.
به طور کلی مهم این است آن کس که قلم به دست می‌گیرد حرمت آن را نگاه دارد. مهمتر اینکه نیت خود را زلال، گردانیده افکارش را از اغراض و قلبش را از امراض محافظت نماید.

امید داریم به یاری ایزد یکتا نیت و فکر و قلب ما چنین باشد به قول نظامی:

چو نتوان راستی را درج کردن
دروغی را نباید خرج کردن


#جعفر_صابری_زوارم


*
مکانهای توزیع روستای زوارم فروشگاهای آقایان: ایزانلو - حمیدی _ احمدی _ خاکسار

شیروان۱: خیابان ورزش لوازم تحریر کیوان
شیروان۲: خیابان دانش، چاپ احمدزاده

مشهد چهارراه مطهری نرسیده به مطهری جنوبی 15 فروشگاه ایمان آقای ابراهیم رضازاده: 09157913050

بجنورد خیابان هفده شهریور جنوبی، نرسیده به میرزاکوچک خان، کتاب فروشی حاتمی.

ارسال به سراسر ایران: تیپاکس شیروان آقای ایمانی 09391995691
تلفن همراه نویسنده کتاب: جعفر صابری زوارم 09155870131

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
3👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
برای
#شهرزاد که درگذشت: 🖤


او پیش‌تر هم دوبار درگذشته بود؛ یک‌بار در کنارِ کم‌فهمانی که در هیاهوی سینمای بازاری جوهرِ وجودش را نادیده می‌گرفتند،
و یک‌بار هنگامِ بر مسندنشینیِ نفهمانی که نمی‌دیدند او از چه ظلماتی خود را به نور رسانده…
هرچه بود و شد او در فقر رفت، و مدّعیان بابتِ آن‌‌چه بر او و هم‌نسلانش گذراندند خجل نیستند…
پس کاش از حالا شادمانه بخندد و برقصد؛ به‌جای همه‌ی سال‌های عمر و جوانی‌اش که تلف شد.

*
پی‌نوشت:
* توبا نامِ یکی از شخصیت‌های نوشته‌ی شهرزاد است.
* متن: تکّه‌ای از نمایشنامه‌ی «سوپرنُوا» که متاثر از زندگیِ او و هم‌نسلانش نوشته شده.
موسیقی: اسفندیار منفردزاده برای فیلم تنگنا
*
#کبری_سعیدی #شهرزاد #کبری_سعیدی_با_نام_هنری_شهرزاد
@esfandiar_monfaredzadeh@amirnaderi_officialal
#افشین_هاشمی #سوپرنو

https://www.instagram.com/reel/DNi1e1lRDO8/?igsh=MXY4MmxuaGdkaWVpdA

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#ایران
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
🔥1
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
قیام ملی لمپن ها در ۲۸مرداد...!

✍️
#علی_مرادی_مراغه_ای


یکی از کارهایی که فاتحان پس از پیروزی انجام می دهد واژه سازی است و بر این اساس، تاریخنویسی پهلوی بجای کودتای ۲۸مرداد، از عنوان «قیام ملی» یا «رستاخیز مردم» استفاده می کنند این مصداق خیانت به واژه هاست...!
نگاهی می اندازم به کسانیکه آن «قیام ملی»! را رقم زدند میداندارانِ میادین تهران که تاجبخش شدند و زخم ناسور کودتا را رقم زدند...

♦️لمپن ها، گنده لات‌ها و کت‌گردان‌ها در تاریخ همیشه آلت دست بوده اند، محمدعلی شاه بارها از این گروه بر علیه مشروطه خواهان استفاده کرد، قبل از شلیک توپهای لیلخوفی، این لاتها مجلس را سنگباران کردند!
گروه لمپنها و لاتها، فجیعترین اعمال را پس از شکست فرقه دمکرات، در شهرهای تبریز، اردبیل و زنجان انجام دادند آنان، افراد فرقه را دستگیر و در پای کامیونهای ارتشی مانند گوسفند سر می بریدند و شعار میدادند:
«قربانی برای ایران»!

♦️شعبان بی مخ مشهورترین لمپن تاریخ معاصر است، در محله سنگلج در خانواده پر جمعیت(سیزده خواهر و برادر) متولد شد اما خودش یک پسر بیشتر نداشت میگفت:
«چون همش دنبال این بساط بودم دیگر زاد و ولد نکردم»!
در خصوص لقب«بی مخ» میگوید در مدرسه: «بچه ها میخواستن برن دستشویی، انگشت سبابه را برای اجازه گرفتن بالا می بردن. آنوقت معلم میگفت برو. اما من اینکارو نمی کردم، هر وقت میخواستم، راهمو میکشیدم میرفتم. اون وقت معلمه با انگشت میزد به شقیقه اش و به بچه ها میگفت:مخ نداره. از همونجا اینا اسم ما رو گذاشتن بی مخ!»
البته پس از کودتا، دیگر شعبان بی مخ نمی گفتند شد «پهلوان شعبان جعفری»!.
چون سندی نشان می دهد که از طرف رکن ۲ ارتش، باتمانقلیج دستور داده بخاطر خدماتش، بعد از این، او را «پهلوان شعبان جعفری» بنامند...!

♦️قبل از ظهر کودتا، شعبان در زندان بود و طیب توانسته بود صدها نفر را به همراهی شمس قنات آبادی در پامنار گرد آورد، صبح کودتا چهار دسته از جنوب شهر با تظاهرات شاه دوستانه به خانه مصدق رهسپار شدند:
دسته اول به سركردگی طیب و رضایی ها، رضا صاحب قمارخانه شهر نو ...
در حدود سیصد نفر سیاهی لشكر از خرده پاها و عمله جات میدان.
دسته دوم به سركردگی حسین رمضون یخی كه از باغ فردوس حركت كرده با چند صد نفر اوباش مجهز به چوب و چماق.
دسته سوم به سركردگی محمد مسگر از محله بدنام شهرنو با همراهی روسپیان شهرنو و خانم رئیس ها.
دسته چهارم به سركردگی صابر از جوادیه...
دسته طیب و رمضون یخی در میدان مولوی به هم پیوسته، بسوی خانه مصدق رهسپار شدند.
در محاصره خانه، شعبان بی مخ، هفت تیر بدست، جیپی را متوقف و روی آن نشسته پیوسته به درِ خانه مصدق می كوبید پس از ورود به خانه، اوباشان حمله ور شده تمام اموال، اثاثیه و حتی شیر آلات خانه را به یغما بردند!
چهار اوباش كه بر سر یك قالی پانزده متری درگیر بودند، سرانجام به توافق رسیدند كه قالی را چهار تكه كنند!

♦️«قیام ملی» بشدت از قحطی رجال وجیه المله رنج برده، کافیه نگاهی به اسامی آنها بیندازیم که اگر یکی از آنها به خواستگاری عمه ترشیده آدم می آمد، محال بود که آدم جواب «بلی» بگوید!
اصغر سسکی، اکبر جگرکی، اکبر لاله، اسداله کچل، اسماعیل شله، زکی تُرکه، علی بلنده، امیر موبور، ابرام خان، تقی بی غم، غلام دده، قاسم سرپلی، محمود دخو، حسن سه کله، رمضان یخی، خلیل تُرکه، هفت کچلون(هفت نفر...)، شش انگشته...
البته عفیفه ها و مخدرات نیز بودند مانند ملکه اعتضادی و پری بلنده، آژدان قیزی و ...
و اینها ناجیان وطن یا قیام ملی بودند!

♦️ده روز بعد از كودتا، بدستور شاه، زاهدی میهمانی باشكوهی تشکیل و مدال افتخار و قطعات زمین هدیه داد، سهم شعبان بیشتر بود او تا نیمروز کودتا در زندان بود اما بعد از ظهر کودتا، غیبتش را جبران کرد! و به لقب سیف الاسلام و تاجبخش ملقب شد!.
هر زمان یک مصدقی دستگیر می شد بلافاصله شعبان با برنامه قبلی سر می رسید و با چاقو حمله می كرد مانند حمله به فاطمیِ دست بسته یا کریمپور شیرازی ...

♦️پاداش شعبان، قطعه زمینی در شمال پارک شهر و سرمایه ای برای ساخت یک زورخانه بود که بدست شاه افتتاح شد از آن پس، هرگاه شخصیتهای خارجی به ایران می آمد یک از برنامه ها هم بازدید از زورخانه شعبان بود!
همه ساله، روزهای ۴ و ۹ آبان(تولد شاه و ولیعهد) اوج نمایش شعبان در ورزشگاه امجدیه بود.
پس از انقلاب، شعبان به ارتشبد آریانا پیوست و به اصطلاح آپوزوسیون شد! اما پسر آریانا تمام پولهای حزب را برداشت و در رفت!
شعبان اواخر عمرش در لوس آنجلس بود به علت بیسوادی دیگر نتوانست نقشی بازی کند اما تنها رخداد جالب، روزِ مرگش بود! از بین ۳۶۵روز، روز ۲۸مرداد را برای مردن انتخاب کرده بود اصلا نافش را گویی با این روز بریده بودند!
👍1🔥1
.
#مجلس_رحلت_پیامبر_خاتم (ص)
حدیقه الشهدا، فضولی، اواخر قرن 11ه.ق.،
نسخه خطی مصور به زبان ترکی، کتابخانه موزه بریتانیا،
پیکر پیامبر در بستر مرگ در دامان حضرت علی (ع)، و کنار فاطمه (س) «مویه کنان» در سوگ پدر، و حسنین(ع)


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
🔥2
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
شهادت امام حسن مجتبی و رحلت پیامبر رحمت را تسلیت عرض می‌کنم 🖤 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #ایران #پژوهش #پژوهشگر #محمد_معین_فر #سردبیر #فرهنگ_و_هنر #گفت_و_گو #هزار_باده_فرهنگ #فص…
.
در نعت رسول اکرم ص از نظامی گنجوی


ای شاه‌سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره‌دستی

ای ختم پیمبر‌ان مرسل
حلوا‌ی پسین و ملح اول

نوباوهٔ باغ اولین صلب
لشکر‌کش عهد آخرین تَلْب

ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت

هرک آرد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورد دو دستی

ای بر سر سدره گشته راهت
وی منظر عرش پایگاهت

ای خاک تو توتیا‌ی بینش
روشن به‌تو چشم آفرینش

شمعی که نه از تو نور گیرد
از باد بروت خود بمیرد

ای قائل افصح القبایل
یک زخمی اوضح الدلایل

دارندهٔ حجت الهی
دانندهٔ راز صبحگاهی

ای سید بارگاه کونین
نسابهٔ شهر قاب قوسین

رفته ز ولای عرش والا
هفتاد هزار پرده بالا

ای صدر‌نشین عقل و جان هم
محراب زمین و آسمان هم

گشته زمی آسمان ز دینت
نی نی شده آسمان زمینت

ای شش جهت از تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده

شش هفت هزار سال بوده
کاین دبدبه را جهان شنوده

ای عقل نواله‌پیچِ خوانت
جان بنده‌نویس‌ِ آستانت

هر عقل که بی تو، عقل برده
هر جان که نه مردهٔ تو، مرده

ای کنیت و نام تو مؤیّد
بوالقاسم وانگهی محمد

عقل ارچه خلیفه‌ای شگرف است
بر لوح سخن تمام حرف است

هم مهر مؤیّد‌ی ندارد
تا مهر محمدی ندارد

ای شاه مقربان درگاه
بزم تو ورای هفت خرگاه

صاحب طرف ولایت جود
مقصود جهان جهان مقصود

سر جوش خلاصهٔ معانی
سرچشمهٔ آب زندگانی

خاک تو ادیم روی آدم
روی تو چراغ چشم عالم

دوران که فرس نهادهٔ تست
با هفت فرس پیادهٔ تست

طوف حرم تو سازد انجم
در گشتن چرخ پی کند گم

آن کیست که بر بساط هستی
با تو نکند چو خاک پستی

اکسیر تو داد خاک را لون
وز بهر تو آفریده شد کون

سر خیل تویی و جمله خیل‌اند
مقصود تویی همه طفیل‌اند

سلطان سریر کایناتی
شاهنشه کشور حیاتی

لشگر‌گه تو سپهر خضرا
گیسو‌ی تو چتر و غمزه طغرا

وین پنج نماز که‌اصل توبه است
در نوبتی تو پنج نوبه است

در خانهٔ دین به پنج بنیاد
بستی در صد هزار بیداد

وین خانهٔ هفت سقف کرده
بر چار خلیفه وقف کرده

صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود

وآن پیر حیایی خدا ترس
با شیر خدای بود همدرس

هر چار ز یک نورد بودند
ریحان یک آب‌خورد بودند

زین چار خلیفه مُلک شد راست
خانه به چهار حد مهیا‌ست

ز آمیزش این چهارگانه
شد خوش‌نمک این چهارخانه

دین را که چهار ساق دادی
زین‌گونه چهار طاق دادی

چون ابروی خوب تو در آفاق
هم جفت شد این چهار و هم طاق

از حلقهٔ دست بند این فرش
یک رقص تو تا کجاست‌؟ تا عرش

ای نقش تو معرج معانی
معراج تو نقل آسمانی

از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده

از حوصلهٔ زمانهٔ تنگ
بر فرق فلک زده شباهنگ

چون شب علم سیاه برداشت
شبرنگ تو رقص راه برداشت

خلوت‌گه عرش گشت جایت
پرواز پری گرفت پایت

سر برزده از سرای فانی
بر اوج سرای اُم هانی

جبریل رسید طوق در دست
کز بهر تو آسمان کمر بست

بر هفت فلک دو حلقه بستند
نظارهٔ توست هر چه هستند

برخیز هلا نه وقت خواب است
مه منتظر تو آفتاب است

در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آیت وقوفت

زهره طبق نثار بر فرق
تا نور تو کی برآید از شرق

خورشید به صورت هلالی
زحمت ز ره تو کرده خالی

مریخ ملازم یتاقت
موکب‌رو کمترین وشاقت

دراجهٔ مشتری بدان نور
از راه تو گفته چشم بد دور

کیوان علم سیاه بر دوش
در بندگی تو حلقه در گوش

در کوکبهٔ چنین غلامان
شرط است برون شدن خرامان

امشب شب قدر توست بشتاب
قدر شب قدر خویش دریاب

ای دولتی آن شبی که چون روز
گشت از قدم تو عالم افروز

پرگار به خاک در کشیدی
جدول به سپهر بر کشیدی

برقی که براق بود نامش
رفق روش تو کرد رامش

بر سفت چنان نسفته تختی
طیاره شدی چو نیک بختی

زآنجا که چنان یک اسبه راندی
دوران دواسبه را بماندی

رَبع فلک از چهارگوشه
داده ز درت هزار خوشه

از سرخ و سپید دخل آن باغ
بخش نظر تو مُهر مازاغ

بر طرهٔ هفت بام عالم
نه طاس گذاشتی نه پرچم

هم پرچم چرخ را گسستی
هم طاسک ماه را شکستی

طاووس پران چرخ اخضر
هم بال فکنده با تو هم پر

جبریل ز همرهی‌ت مانده
«الله معک» ز دور خوانده

میکاییل‌ت نشانده بر سر
و‌آورده به خواجه‌تاش دیگر

اسرافیل‌ت فتاده در پای
هم نیم رهت بمانده برجای

رفرف که شده رفیق راهت
برده به سریر سدره گاهت

چون از سر سدره برگذشتی
اوراق حدوث در نوشتی

رفتی ز بساط هفت فرشی
تا طارم تنگبار عرشی

سبوح زنان عرش پایه
از نور تو کرده عرش سایه

از حجلهٔ عرش بر پریدی
هفتاد حجاب را دریدی

تنها شدی از گرانی رخت
هم تاج گذاشتی و هم تخت

بازار جهت به‌هم شکستی
از زحمت تحت و فوق رستی

خرگاه برون زدی ز کونین
در خیمهٔ خاص قاب قوسین

هم حضرت ذوالجلال دیدی
هم سرّ کلام حق شنیدی

از غایت وهم و غور ادراک
هم دیدن و هم شنودنت پاک

درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت

از قربت حضرت الهی
باز آمدی آنچنانکه خواهی

گلزار شکفته از جبین‌ت
توقیع کرم در آستین‌ت

آورده برات رستگار‌ان
از بهر چو ما گناهکار‌ان
👇
🔥2
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
شهادت امام حسن مجتبی و رحلت پیامبر رحمت را تسلیت عرض می‌کنم 🖤 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #ایران #پژوهش #پژوهشگر #محمد_معین_فر #سردبیر #فرهنگ_و_هنر #گفت_و_گو #هزار_باده_فرهنگ #فص…
.
👆
ما را چه محل که چون تو شاهی
در سایهٔ خود کند پناهی


زانجا که تو روشن آفتابی
بر ما نه شگفت اگر نتابی

دریای مروت است رایت
خضرای نبوت است جایت

شد بی تو به خلق بر مروت
بر بسته‌تر از در نبوت

هرک از قدم تو سرکشیده
دولت قلمیش در کشیده

و‌آن کاو کمر وفات بسته
بر منظرهٔ ابد نشسته

باغ ارم از امید و بیم‌ات
جزیت ده نافهٔ نسیم‌ات

ای مصعد آسمان نوشته
چون گنج به خاک بازگشته

از سرعت آسمان خرامی
سری بگشای بر نظامی

موقوف نقاب چند باشی
در برقع خواب چند باشی

برخیز و نقاب رخ برانداز
شاهی دو سه را به رخ درانداز

این سفره ز پشت بار برگیر
وین پرده ز روی کار برگیر

رنگ از دو سیه سفید بزدای
ضدی ز چهار طبع بگشای

یک‌عهد کن این دو بی‌وفا را
یکدست کن این چهار پا را

چون تربیت حیات کردی
حل همه مشکلات کردی

زان نافه به باد بخش طیبی
باشد که به ما رسد نصیبی

زان لوح که خواندی از بدایت
در خاطر ما فکن یک آیت

زان صرف که یافتیش بی‌صرف
در دفتر ما نویس یک حرف

بنمای به ما که ما چه نامیم
وز بت‌گر و بت‌شکن کدامیم

ای کار مرا تمامی از تو
نیروی دل نظامی از تو

زین دل به دعا قناعتی کن
وز بهر خدا شفاعتی کن

تا پردهٔ ما فرو گذارند
وین پرده که هست برندارند

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/leyli-majnoon/sh2

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
🔥31
روز پزشک را به عزیزان پزشک در کانال باغ خبوشان تبریک می‌گویم .
👍21🎉1
.
فرمان روایی نیکِ شهریوری، خواست اهورامزدا ست


شهریور این چکاد والا در فرهنگ گران‌سنگ ایرانی گران‌ترین فروزه و خواست خداوندی است. فروزه‌‌ای است اهورایی که در جهان مینویی و جهان استومند برای هستشِ اراده و خواست خداوندی رخ نموده‌است، و هماره در پی برپایی سامان اَرته است.‌ نام‌واژه‌ی شهریور در اوستا به ریختِ «خشثَرَ وئیریه» آمده است. واژه‌ی خشثَرَ‌ وئیریه از درآمیزه‌ی دو واژه‌ی «خشثَرَ» به‌چم شهریاری و فرمان‌روایی، و «وئیریه» از بُنِ مصدری «ور» به‌چم باور راستین و شایسته و آرزو شده پای گرفته است... 👇

متن کامل این مقاله‌ی ارجمند #استاد_مهدی_رحمانی_قوچانی «ویژه‌ی شهریور» را در سه صفحه‌ی زیر همین پست مشتاقانه مطالعه بفرایید.👇

استفاده از این مقاله با ذکر منبع فصلنامه‌ی فرهنگی و هنری باغ خبوشان (هزار باده‌ی فرهنگ) بلامانع خواهد بود.


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍21
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. فرمان روایی نیکِ شهریوری، خواست اهورامزدا ست شهریور این چکاد والا در فرهنگ گران‌سنگ ایرانی گران‌ترین فروزه و خواست خداوندی است. فروزه‌‌ای است اهورایی که در جهان مینویی و جهان استومند برای هستشِ اراده و خواست خداوندی رخ نموده‌است، و هماره در پی برپایی سامان…
.
بنام خداوند جان و خرد

فرمان روایی نیکِ شهریوری، خواست اهورامزدا ست

شهریور این چکاد والا در فرهنگ گران‌سنگ ایرانی گران‌ترین فروزه و خواست خداوندی است. فروزه‌‌ای است اهورایی که در جهان مینویی و جهان استومند برای هستشِ اراده و خواست خداوندی رخ نموده‌است، و هماره در پی برپایی سامان اَرته است.‌ نام‌واژه‌ی شهریور در اوستا به ریختِ «خشثَرَ وئیریه» آمده است. واژه‌ی خشثَرَ‌ وئیریه از درآمیزه‌ی دو واژه‌ی «خشثَرَ» به‌چم شهریاری و فرمان‌روایی، و «وئیریه» از بُنِ مصدری «ور» به‌چم باور راستین و شایسته و آرزو شده پای گرفته است. در اوستا «وئیریه» به‌چم برگزیدن، گرویدن، و گزینش نمودن آمده‌است. هنوز این واژه‌ی سپند و گران در ریخت «باور» در زبان فارسی به‌جا مانده‌است. بنا‌براین برگردان (ترجمان) این واژه‌ی اوستایی به‌چم فرمان‌روایی شایسته، شهریاری دل‌خواه و راستین است.‌ این شهریاری برپایه‌ی دو پایه‌ی «اَرته= نظم، سامان» و «اَشا= راستی، داد» استوار است.‌ در نبیگ‌های پهلوی، شهریور در جهان مینویی نمادِ فرمان‌روایی ایزدی، فر، توانستن و شکوهِ خداوندی است. خواست کلید واژه‌ای است که سخت با شهریور در پیوند است. گاهانِ سپند زبانزدِ «خواست» را به‌درستی و به سزا درجای‌ خویش به‌کارمی‌برد: «همه‌ی خوشی‌های زندگی که تُراست، چه آن‌هایی که بودند، و آن‌هایی که هستند، و آن‌هایی که ای مزدا خواهند بود. به‌خواستِ خودت آن‌ها را به‌ما ببخشای، به‌دست‌یاری بهمن بر‌افزای، به‌دست‌یاری شهریور و اردی‌بهشت رستگاری تن» تا نیک‌بختی و رهایی باشندگانی را رقم بزند که خواهان راهِ روشنِ اهورایند: «بنا براین بر ما بشود، چنان‌که او می‌خواهد.» در فرهنگ و اندیشه‌های ایرانی بُنِ شهریاری از اورمزد است: «بنیان شهریاری نیکو، بهره‌مندی است از بُن شهریاری اورمزد» در نبیگ بندهش نیز به‌روشنی بر این بنیادِ گران‌ پای فشرده شده است: «سالاری را بُن همه از شهریور است که شهرور خوانده شود» به گفت بندهش، گزارش شهریور «شهریاریِ به کامه است» در این شهریاری است که فروزه‌های شهریوری: پیروزی، توان‌مند بودن، آسایش و شکوه، نیرومندی و توانستن همیشگی به زیبایی رخ می‌نمایند، و شالوده‌ی برپایی فرمان روایی آرمانی را که خواست اهورامزداست‌، پی می‌نهند. شگفتا، گران اندیشه و فرهنگی که فرمان‌روایی ایرانی را نیرو برگرفته از فرمان‌رواییِ آغازنده‌ی هستی می‌داند، که با دست‌یاری شهریور(مونه‌ی فزاینده) همه‌ی ارزش‌های اهورایی را در هازمان برقرار می‌سازد. بی‌‌گمان حکیم روشن روانِ توس در این مصرع بلند و ژرف: «جهاندار شاهی ز داد آفرید» به این بازگفت سپند و بنیادیننگر داشته، و آن‌را آسا و قانونی خداوندی می‌داند. گاهان سپند چنان پای‌گاه شهریاری را بلند و گاه دست نایافتنی می‌داند، که گامه‌های بس دشواری را برای رسیدن به شهریاری بر می‌شمارد.

۱ از
۳
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. فرمان روایی نیکِ شهریوری، خواست اهورامزدا ست شهریور این چکاد والا در فرهنگ گران‌سنگ ایرانی گران‌ترین فروزه و خواست خداوندی است. فروزه‌‌ای است اهورایی که در جهان مینویی و جهان استومند برای هستشِ اراده و خواست خداوندی رخ نموده‌است، و هماره در پی برپایی سامان…
.
شهریارِ اهورایی به‌راستی هم‌گون زمینی خداوندست که پادشاهی‌اش را از او دریافته‌، و پای‌نام «خشتَرِم = پادشاهی از اهورامزدا» را از آنِ خویش نموده‌است. چرا‌که به گفت گاهان: «اهورامزدا دارنده‌ی برترین نیروی فرمان روایی و توانِ مینوی است.» در شهریاریِ شهریوری است که دانایی و راستی و نکویی می‌بالد و گسترش می‌یابد: «با پیدایی شهریاری نیکو، گستردگی داد / عدالت، اندر جهان و آبادانی و آسانی است که از آن بر می‌خیزد.» در چنین هازمانی است که این ارزش‌های ایزدی هماره در حالِ برتری و افزایش‌اند. چراکه به شوندِ خویشی شهریور با فلز در گیتی، که نماد توان و شکوه و توانایی است‌، «همه گونه کامه خدایی، نیرومندی و کامروایی و پاسخ‌گویی را به زین افراز (سلاح) تواند کردن. زین افراز او همه فلزین است» خرد‌ورز خوارزم به‌درستی‌ براین بازگفت پای می‌فشارد: «شهریور فرشته‌ای است‌که به جواهر هفتگانه که طلا و نقره و دیگر فلزات که قوام صنعت و دنیا و مردم بدان است، موکل است» به این شوند‌است که گرز بهترین و کوبنده‌ترین زین‌افزار در شاه‌نامه است، و هر پهلوانی به گرز خویش که نهادکی خانوادگی است، نازش می‌ورزد، و آن‌را ملاک پهلوانی می‌داند. رستم هنگامی‌که گام در راه پهلوانی می‌نهد، از پدرش گرز نیایش سام را خواستار می‌‌شود:

یکی گرز خواهم چو یک لخت کوه
گر آیند پیشم ز توران گروه

سرانشان بکوبم بدان گرز بر
نیاید برم هیچ پرخاشخر


این گرز گاوسر فریدون است که سرانجام بزرگ‌ترین دیو (ضحاک) را از پای در می‌آورد. در بازگفت‌های کهن همه‌ی مینویانِ اهورایی، زین افزار فلزین دارند، و ستایش کننده‌ی این زین‌افراز ( سلاح) شهریوری‌اند : " ستایم گُرز خوب فرود گردنده بر سر دیوان را " شاید به این شونداست که هرکس از زین افراز خویش در راه نیک بهره ببرد، شهریور را خشنود می‌سازد‌، و هرجنگاوری که از آن در راه بیداد و زشتی بهره ببرد، شهریور را آزرده می‌سازد.

ابوریحان بیرونی در نبیگ آثارالباقیه، ترجمانی درست و ژرف از واژه‌ی شهریور را نموده‌است: «و معنای این لفظ دوستی و آرزو است» هازمانی که در پناه فرمان‌روایی آرزو شده، و باور راستین جز بر مهر و دوستی، یگانگی و هم‌دلی، مهربانی و آرزو‌های نیکو نمی‌اندیشد. این هازمان سپند چونان کشور مینوی و دل‌خواهی است که گاهان نویدش را داده است.
براین بنیادهای خجسته است که در نبیگ‌های پهلوی «شهریور را خویشکاری، شفاعت درویشان کردن است پیش هرمزد» این خویشکاری به‌راستی روشن می‌دارد، که نگاه خداوند و فروزه‌ی گرامی‌اش شهریور به توده‌ی مردم است، نه رده‌ی توانگر و توان‌مند هازمان. به سخنی این‌ بازگفت از نقش ویژه‌ی و مردم گرای شهریاری شهریوری که خواست مردم و در فرجام خواست مزدا اهوراست، پرده برمی‌دارد. پس نابجا نیست که در روزگاران پسین‌تر ایرانیان، شهریور را فرشته‌ی مهربانی و بخشش و راد‌منشی (رحم) و مردمی می‌نامیدند، و انسان زمینی از او خواستار یاری و دوستی و از همه گران‌تر امیدوار به برآورده شدنِ آرزوهای درست و نیک خویش و به‌ویژه برپایی شهریاری نیکویِ آرمانی بود. در اندیشه‌های بلند ایرانی خداوند، آدمی را برای یاری و پیش‌بُرد آماج‌های گرانش، یاور و دست‌یار خویش در کار پیروزی راستی بر ناراستی، داد بر بیداد و سرانجام نور بر تاریکی آفریده‌است. یعنی سرانجام این مردم‌اند که فرمان‌روایی بر پایه‌ی سامان‌ِ اَرته (داد) را که پایه و بنیانِ شهریاری در ایران است، پایه گذاری می‌کنند. مراد اوستا از واژه‌ی سپندِ خَشتَر وئیریه‌ به‌راستی شهریاری برخاسته از نیرو و خواست مردم و از همه گران‌تر خواست خداوند است. این شهریاری به‌درستی نشان خداوند بر روی زمین است. در این اندیشه‌ی بلند خدایی است، که دو نیروی ناساز آنسری‌ و زمینی در شهریاری ایرانی به سامان می‌رسند، و برای پیش‌بُرد هازمان براستی یکی می‌گردند. چنین شهریاری که نیروهای اهریمنی را از خویش رانده و به گامه‌‌ی بلند شهریوری رسیده باشد، به باور ایرانیان باشنده‌ای است فره‌مند و شایسته‌ی نواختِ خداوند.

۲ از
۳
3
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. فرمان روایی نیکِ شهریوری، خواست اهورامزدا ست شهریور این چکاد والا در فرهنگ گران‌سنگ ایرانی گران‌ترین فروزه و خواست خداوندی است. فروزه‌‌ای است اهورایی که در جهان مینویی و جهان استومند برای هستشِ اراده و خواست خداوندی رخ نموده‌است، و هماره در پی برپایی سامان…
.
این باشنده به‌شوند برخورداری از نیروی بی‌زوال فر، کام‌یاب به برپایی فرمان‌روایی دل‌خواه و خواسته شده می‌شود، و شایسته‌ی پاینام جانشینی خداوند بر روی زمین می‌‌گردد:

چنان شاه پالوده شد از بدی
بتابید از او فره‌ی ایزدی


در نبیگ بندهش گلِ ویژه‌ی امشاسپندِ شهریور «شاه اِسپَرغم» یا ریحان است. اسپَرغم به‌چم گل و گیاه خوش‌بو و بویا‌ست. گل‌های ریحان بویی تندِ دل‌خواه و روان و هناینده پراکنده می‌کند. به‌شوندِ این ویژگی، دور کننده‌ی پیشامدهای ناگوار و باز‌دارنده‌ی روان‌های پلید است. در فرهنگ‌های نمادین ریحان نمادِ آتشِ نابودگر و سرآغازی است بر دگرگونی فلزات. این باورِ کهن خود در پیوند با خویشی شهریور با فلز در گیتی است. نبیگِ بندهش آزردگی شهریور در به‌کارنبستن درست از فلزات را در واژه‌ی پر معنی و رمز آلودِ «زنگ» باز نموده‌است: «شهریور آزرده و دل‌تنگ می‌شود از کسی که سیم و زر را بد به‌کار بیندازد یا بگذارد که زنگ بزند.» واژه‌ی نمادین زنگ چه به‌چم رنج و کین‌ورزی و چه خشک‌دستی و مال‌ اندوزی از فروزه‌های زشت و نکوهیده‌ی اهریمنی است. و با آماج و خواستِ شهریوری بسی متضاد و در ستیز است. شهریور‌گان به‌راستی در فرهنگِ گرانِ ایرانی، جشنی است در جستجوی آرمان شهری.‌ اندیشه‌ای که یکی از بنیاد‌های هستی شناسی ایرانی است. در هستی شناسی ایرانی، واژه‌ی خشثَرَه‌ وئیریه‌ در جامه‌ی «شهرستان نیکویی» هویدا می‌گردد. هازمانی که در آن نشانی از پتیاره‌های اهریمنی: خشکی و پژمردگی، بیماری ودرد، رنج و فرسودگی و سرانجام پیری و مرگ را راهی نیست. هرچه هست زیبایی و‌ کشی، شادی ارامش، و درسخنی ژرف نمودهای زیبای اَشه‌ی اهورایی (زندگی) است. نامه‌ی ورجاوند ایران، آرمان شهر اهورایی را که فرزانه‌ای چون سیاوش بر آن فرمان می‌راند، چنین گزارش می‌کند:

که چون کنگ دژ در جهان جای نبست
بدانسان زمینی دلارای نیست

نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
همه جای شادی و آرام و خَورد

نبینی درآن شهر بیمار کس
یکی بوستان بهشت‌ست و بس

همه آب‌ها روشن و خوشگوار
همیشه بر و بوم او چون بهار


در اندیشه‌های فرزانگان گیتی، و به ویژه دستگاهِ اندیشگانی حکمت خسروانی، فرمان‌روایی دل‌خواه و راستین و یا سلطنت‌ نیکویی آن‌گاه هستش می‌یابد که خویشکاری‌های ‌مینویی و گیتیانه‌ی شهریور در باشنده‌ای گرد آیند. به گفت گاهان چنین باشنده‌‌ی فرزانه‌ای به پاینام «اهوره» سرافراز گشته، و جانشین خداوند در روی زمین می‌گردد. در این هنگام است که بهترین فرمان‌رواییِ هستی رخ می‌نماید، و حکیمان فرمان‌روای کشور و مردم می‌گردند، تا خواستِ اهورایی را به گونه‌ی آرمان شهری (مدینه‌ی فاضله) که کشوری مینوی و بهشت آسا‌ست، به پویندگان و خواستارانِ راه راستی و داد و دانایی پیشکش نمایند. چراکه حکیمان به‌میانجی شهریور و بهمن است، آن‌چه را که مزدااهورا پیمان داده است به مردم ارزانی خواهند داشت:

کسی را که یزدان کند پادشا
بنازد بدو مردمِ پارسا


۳ / ۶ / ۱۴۰۴ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی


🔸یاری‌نامه‌ها:

۱- فرنبغ‌دادگی، بندهش، به‌کوشش دکتر مهرداد، انتشارات توس، چ اول، ۱۳۶۹

۲- پور‌داود، ابراهیم، گاثاها، به‌کوشش دکتر بهرام فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم، ۱۳۵۴

۳- پور‌داود، ابراهیم، یشت‌ها، به‌کوشش دکتر بهرام فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم، ۲۵۳۶

۴- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، به‌کوشش اکبر دانا‌سرشت، انتشارات امیر‌کبیر، ۱۳۶۳

۵- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به‌کوشش برتلس، مسکو، ج اول، چ دوم، ۱۹۶۶

۶- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به‌کوشش برتلس، مسکو، ج دوم، ۱۹۹۵

۷- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به‌کوشش اسمیرانو، نوشین، مسکو، ج سوم، ۱۹۶۶

۸- آذر فرنبغ، دین‌کرت، به‌کوشش فریدون فضیلت، کتاب سوم، انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱

۹- آذر فرنبغ، دین‌کرت، به‌کوشش فریدون فضیلت، کتاب سوم، انتشارات مهرآیین، ۱۳۸۴

۱۰- ژان شوالیه، آلن‌گربران، فرهنگ نمادها، به‌کوشش سودابه فضایلی، ج سوم، انتشارات جیحون، ۱۳۸۲


۳ از
۳

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
5
.
یک مثنوی از مجموعه سایه روشن های سربی:


از جانماز ترمهٔ مادر بزرگ ها
تا روزگار سازش سگ ها و گرگ ها

قلک خیال دست مرا پیر کرده است
نوروز پشت بهمن و مه، گیر کرده است

ماهی میان تُنگ خودش گیج می خورد
سرمایه ای که داشت،‌بتدریج می خورد

آتش میان حنجره ها لال مانده است
از هفت سین و حافظ و می، فال مانده است

انگار اجاق زمزمه کور است، ماه من
خورشید خواب و فاصله دور است ماه من

سرما به تاخت می دَوَد از راه دیگری
ضرب است روی سکه ولی شاه دیگری

سگ لرزه می زند سر هر کوچه ای بهار
تقویم چون خری که فرو رفته در دچار

دستم پُر از تگرگ و زمستان و برف هاست
خالی از اسکناس نو و شرم حرف هاست

می ترسم از حقیقت عریان وصله ها
از کوک های وعده و پایان وصله ها

ای روزگار تشنهٔ خون، کو بهار من ؟
کو سهم دانه دانهٔ ما، از انار من ؟!

کو گیسوان وا شده در های و هوی باد ؟
پس کو؟ کجاست حاصلم از جستجوی باد ؟

کو چترهای وا شده از شرم آفتاب ؟
کو دست های سادهٔ بی رنگ و بی نقاب ؟!

ای نردبان خواب سحَر ،آسمان کجاست؟!
باران سکه از لب هر ناودان کجاست ؟!

گندم حلال سفرهٔ ما بود پیش از این
آب زلال نقرهٔ ما بود پیش از این

پیغمبران توسن و طغیان کجا شدند؟
مٌردند، یا بخاطر نان بیصدا شدند

بازم ببر به پولک مهتاب و بوی عید
آن روزهای آبی روشن تر از سپید

آن روزها که آینه با آب دوست بود
دیوار دست های همه هُرم پوست بود

آن روزها که سنگر شیطان خدا نبود
آن جا که پای مصلحتی در هوا نبود

آن روزها که فصل صداقت سه ماه داشت!
ناخوانده، پای سفره نشستن گناه داشت

زندان تَنگ واژه مرا کُشت در گلو
کو چشم های وا شده در شهر آرزو ؟!

نقال قصه ،غصهٔ ما را قلم نگیر
تاثیر گریه های مرا دست کم نگیر

حرفی بزن که خسته شدیم از سکوت ها
از شهر بی پرنده، پُر از عنکبوت ها

با من بگو که هر چه شنیدم دروغ بود
از بس سرت به قافیه بازی شلوغ بود

ما را ببر به پرپر گنجشک، روی دست
حوضی که گُربه بر لب پاشویه می نشست

آن روزها که سایهٔ همسایه راست بود
معنای سفره، خنده و یک کاسه ماست بود

آن روزها که رستم هر خانه مَرد بود
مَردی که بار شانهٔ او، کوه درد بود

مَردی که خشم تَرکه بدستش بهانه داشت
آنکس که خانه با نفسش، بوی خانه داشت

آن روزها که برف و ترازو حساب داشت
هر خانه، قدر بام خودش رختخواب داشت

آن روزها که برنو چوبی تفنگ بود
حتا صدای تق تق مردن، قشنگ بود !

آن روزها که فِرفِره در باد می دَوید
اما به گَرد اسب خیالم نمی رسید

بیدار کن بلوغ مرا از خیال ها
بازم ببر به لحظه تحویل سال ها

از رقص تازیانه بر اوهام کودکی
تا انعطاف عاطفه های عروسکی

آن قصه ها که گم شده در هاله ای کبود
آنجا که جز کلاغ و خدا هیچکس نبود

شش بیت نخست این مثنوی مربوط به شعری نیمه تمام از سال ۱۳۶۳ است و ادامه آن در سال ۱۳۹۲ به پایان رسید، این مثنوی به خواننده بزرگ ، زنده یاد فرهاد، تقدیم شده است.
مشهد. زمستان ۹۲ سعید تقی نیا.مجموعه سایه روشن های سربی


https://www.tg-me.com/taghiniasaeed/1773

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍41
2025/10/21 18:27:39
Back to Top
HTML Embed Code: