Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🖤 وداع داغ با دکتر کریم سلیمانی 🖤
🔷 دکتر کریم سلیمانی الگوی شرافت انسانی
🔶 دکتر کریم سلیمانی چگونه مسیر زندگی دانشجویانش را با پایبندی به حقیقت و اخلاق تغییر می داد؟؟❤️❤️❤️
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
🔷 دکتر کریم سلیمانی الگوی شرافت انسانی
🔶 دکتر کریم سلیمانی چگونه مسیر زندگی دانشجویانش را با پایبندی به حقیقت و اخلاق تغییر می داد؟؟❤️❤️❤️
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Forwarded from بیان آزادی
پایان مشروطیت (قسمت اول)
✍️ احمد فعال
مقدمتا باید دقیق روشن کرد که مشروطیت دنبال چی بود؟ اگر معلوممان شود که مشروطیت و مشروطهخواهان دنبال چه چیزی بودند، آنگاه معلوم میشود چرا ما به پایان مشروطیت رسیدهایم.
دلیل نخست، این بود که مشروطهخواهان با وضع قانون، با هدف محدود کردن قدرت شاه، قصد داشتند تا رشته امور حکمرانی را از سلطنت تفکیک کنند. اگر در طول یکصدسال از تلاشها برای به سامان کردن وضع کشور در تنظیمات قانونی، یعنی از زمان آخوندزاده در آغاز قرن سیزدهم تا کودتای 1299 توسط رضا شاه، و حتی بعد از آن تا امروز بخواهیم یک دوره را درست حسابی اشاره کنیم که به قانون مشروطیت عمل شد، همان دوره صدارت امیرکبیر است. امیرکبیر هم خواستِ روشنفکران و مشروطهخواهان، و هم جوهر قانون اساسی مشروطه را که 55 سال بعد به تصویب رسید، در مدت صدارت خود به اجرا درآورد. او ناصرالدین شاه را، به یک شاه هیچکاره تبدیل کرد. شاهی که سرگرمی و کار اصلی او کتابخوانی بود. به قول کیانفر:«بسیاری، همین را علیه امیر استفاده کردند و در پشت پرده گفتند: سر این بچه ـ ناصرالدین شاه ـ را با کتاب گرم کرده و خودش حکومت میکند». پس از آن مصدق در سالهایی که نخست وزیر شد کوشش داشت تا شاه را به یک شخصیت هیچکاره در قدرت سیاسی تبدیل کند، اما اولاً شخص شاه مدت زمانی گذشته بود که رسم پادشاهی و استیلای قدرت را به خوبی فراگرفته بود، دوم اینکه دول خارجی از جمله انگلیس و آمریکا اکنون منافع استراتژیکی به نام نفت دست یافته بودند که هرگز نمیتوانستند از آن چشم پوشی کنند، به همین دلیل قاعده و قرار این بود که مصدق هرگز در این راه کامیاب نشود. در دوره مشروطیت، هیچ نیروی سیاسی و مذهبی وجود نداشت که بیرون از ساختار نظام سلطنتی، طرح و یا نظام سیاسی دیگری را در سر بپروراند. روشنفکران هم با وجود اطلاع از جوامع پیشرفته هیچ برنامهای برای بیرون رفتن از ساختار نظام سیاسی موجود نداشتند. اساساً در آن زمان بحثی به عنوان ساختارشکنی وجود نداشت. همچنین بحثی درباره فرم و محتوای نظام سیاسی وجود نداشت. جلوتر توضیح خواهم داد که حتی ضدسنتیترین و ضددینیترین افراد مثل میرزا فتحعلی آخوندزاد، سعی کردند اندیشههای ضددینی خود را در قالب دین و با تصحیح رویکرد دینی بیان کند. مراجع دینی امر سلطنت را یک ودیعه الهی و دینی میپنداشتند. مشکل آنها در اجری احکام دینی و فساد پادشاه و درباریان بود. فکر میکردند اگر پادشاه ظلمه به پادشاهی عادل تبدیل شود، همه امور جامعه بسامان خواهد شد. هیچ آگاهیای حتی در اندازه فارابی از نظامات سیاسی نداشتند. شخصی مثل میرزا ابوطالب بهبهانی نویسنده کتاب منهاج العلی که به گمان او تمدن غرب هیچ منافاتی با اسلام ندارد، و به قول آدمیت اصول لیبرالیسم را هم میپذیرد، وقتی میخواهد به تقسیمبندی نظامات سیاسی بپردازد، همه نظامات سیاسی را به دو دسته مقیده و مطلقه، و بعد هر کدام از اینها را به دو قسم منظمه و غیرمنظمه تقسیم میکند. و بعد در ادامه حکومت ایران را از نوع مطلقه نامنظمه تعریف میکند. این همه آگاهی یک دیندار مترقیای بود که از نظامات سیاسی داشت. روشنفکرانی هم که عموماً از نظامات سیاسی درکی داشتند، درک آنها خیلی گسترده نبود، علاوه بر اینکه نیک میدانستند که بدون همراهی مراجع دینی، امکان پیاده کردن اندیشه مشروطهخواهی و ترقی وجود نداشت. عصر مشروطیت به ضروت محکوم به فقط یک نظام سیاسی بود. تمام کوشش آنها این بود که در قالب همین نظام پادشاهی طرحی برای هیچکاره کردن پادشاه و مقید کردن و مشروط کردن قدرت پادشاه به قید قانون دراندازند. امروز در وضعیتی هستیم که نظام پادشاهی تنها یک گزینه از دهها گزینه نظام سیاسی است. نظام پادشاهی یکبار در ایران منسوخ شد، و برگشت به نظام پادشاهی یک فکر عقبمانده است. این مسئله به قدری وضوح دارد که رهبری جریان پادشاهی از صراحت بازگشت به نظام پادشاهی امتناع میکند. روشنفکران مشروطه به پذیرش پادشاهی محکوم بودند. اما امروز به غیر از منسوخ شدن پادشاهی و گستردگی اندیشهها در باب نظامات سیاسی، هیچ دلیل وجود ندارد جامعه و کنشگران آراء سیاسی خود را در قالب مشروطهخواهی تنظیم کنند.
متن کامل مقاله در فایل پیوست
✍️ احمد فعال
مقدمتا باید دقیق روشن کرد که مشروطیت دنبال چی بود؟ اگر معلوممان شود که مشروطیت و مشروطهخواهان دنبال چه چیزی بودند، آنگاه معلوم میشود چرا ما به پایان مشروطیت رسیدهایم.
دلیل نخست، این بود که مشروطهخواهان با وضع قانون، با هدف محدود کردن قدرت شاه، قصد داشتند تا رشته امور حکمرانی را از سلطنت تفکیک کنند. اگر در طول یکصدسال از تلاشها برای به سامان کردن وضع کشور در تنظیمات قانونی، یعنی از زمان آخوندزاده در آغاز قرن سیزدهم تا کودتای 1299 توسط رضا شاه، و حتی بعد از آن تا امروز بخواهیم یک دوره را درست حسابی اشاره کنیم که به قانون مشروطیت عمل شد، همان دوره صدارت امیرکبیر است. امیرکبیر هم خواستِ روشنفکران و مشروطهخواهان، و هم جوهر قانون اساسی مشروطه را که 55 سال بعد به تصویب رسید، در مدت صدارت خود به اجرا درآورد. او ناصرالدین شاه را، به یک شاه هیچکاره تبدیل کرد. شاهی که سرگرمی و کار اصلی او کتابخوانی بود. به قول کیانفر:«بسیاری، همین را علیه امیر استفاده کردند و در پشت پرده گفتند: سر این بچه ـ ناصرالدین شاه ـ را با کتاب گرم کرده و خودش حکومت میکند». پس از آن مصدق در سالهایی که نخست وزیر شد کوشش داشت تا شاه را به یک شخصیت هیچکاره در قدرت سیاسی تبدیل کند، اما اولاً شخص شاه مدت زمانی گذشته بود که رسم پادشاهی و استیلای قدرت را به خوبی فراگرفته بود، دوم اینکه دول خارجی از جمله انگلیس و آمریکا اکنون منافع استراتژیکی به نام نفت دست یافته بودند که هرگز نمیتوانستند از آن چشم پوشی کنند، به همین دلیل قاعده و قرار این بود که مصدق هرگز در این راه کامیاب نشود. در دوره مشروطیت، هیچ نیروی سیاسی و مذهبی وجود نداشت که بیرون از ساختار نظام سلطنتی، طرح و یا نظام سیاسی دیگری را در سر بپروراند. روشنفکران هم با وجود اطلاع از جوامع پیشرفته هیچ برنامهای برای بیرون رفتن از ساختار نظام سیاسی موجود نداشتند. اساساً در آن زمان بحثی به عنوان ساختارشکنی وجود نداشت. همچنین بحثی درباره فرم و محتوای نظام سیاسی وجود نداشت. جلوتر توضیح خواهم داد که حتی ضدسنتیترین و ضددینیترین افراد مثل میرزا فتحعلی آخوندزاد، سعی کردند اندیشههای ضددینی خود را در قالب دین و با تصحیح رویکرد دینی بیان کند. مراجع دینی امر سلطنت را یک ودیعه الهی و دینی میپنداشتند. مشکل آنها در اجری احکام دینی و فساد پادشاه و درباریان بود. فکر میکردند اگر پادشاه ظلمه به پادشاهی عادل تبدیل شود، همه امور جامعه بسامان خواهد شد. هیچ آگاهیای حتی در اندازه فارابی از نظامات سیاسی نداشتند. شخصی مثل میرزا ابوطالب بهبهانی نویسنده کتاب منهاج العلی که به گمان او تمدن غرب هیچ منافاتی با اسلام ندارد، و به قول آدمیت اصول لیبرالیسم را هم میپذیرد، وقتی میخواهد به تقسیمبندی نظامات سیاسی بپردازد، همه نظامات سیاسی را به دو دسته مقیده و مطلقه، و بعد هر کدام از اینها را به دو قسم منظمه و غیرمنظمه تقسیم میکند. و بعد در ادامه حکومت ایران را از نوع مطلقه نامنظمه تعریف میکند. این همه آگاهی یک دیندار مترقیای بود که از نظامات سیاسی داشت. روشنفکرانی هم که عموماً از نظامات سیاسی درکی داشتند، درک آنها خیلی گسترده نبود، علاوه بر اینکه نیک میدانستند که بدون همراهی مراجع دینی، امکان پیاده کردن اندیشه مشروطهخواهی و ترقی وجود نداشت. عصر مشروطیت به ضروت محکوم به فقط یک نظام سیاسی بود. تمام کوشش آنها این بود که در قالب همین نظام پادشاهی طرحی برای هیچکاره کردن پادشاه و مقید کردن و مشروط کردن قدرت پادشاه به قید قانون دراندازند. امروز در وضعیتی هستیم که نظام پادشاهی تنها یک گزینه از دهها گزینه نظام سیاسی است. نظام پادشاهی یکبار در ایران منسوخ شد، و برگشت به نظام پادشاهی یک فکر عقبمانده است. این مسئله به قدری وضوح دارد که رهبری جریان پادشاهی از صراحت بازگشت به نظام پادشاهی امتناع میکند. روشنفکران مشروطه به پذیرش پادشاهی محکوم بودند. اما امروز به غیر از منسوخ شدن پادشاهی و گستردگی اندیشهها در باب نظامات سیاسی، هیچ دلیل وجود ندارد جامعه و کنشگران آراء سیاسی خود را در قالب مشروطهخواهی تنظیم کنند.
متن کامل مقاله در فایل پیوست
Forwarded from بیان آزادی
پایان مشروطیت؟ (قسمت دوم)
احمد فعال
دومین دلیل، این است که مشروطهخواهان همان قانون و تنظیمات را میخواستند در قالب سیاست ایرانی/اسلامی بگنجانند تا هم امکان عملی شدن آن را در سطح افکار عمومی بیابند، و هم آنکه با مخالفت روحانیون مواجه نشوند. این است که تقریباً همه روشنفکران عصر مشروطه افکار خود را به اسلامگرایی آراستند تا پذیرش آن را در جامعه و حتی در دستگاه سیاسی میسر کنند. اگر آثار برجستهترین روشنفکران و اندیشهگران مشروطه را مطالعه کنید، من دستکم ندیدهام که کسی مشروطه را بیرون از اسلام جستجو کند. کتاب یک کلمه اثر میرزایوسف خان مستشارالدوله در واقع برگردانی از اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود. مستشارالدوله در این کتاب کوشش داشت تا نشان دهد، اجرای قوانین جدید و آنچه که در اعلامیه حقوق بشر فرانسه وجود دارد، نه تنها مغایر با اسلام نیست، بلکه مطابق با روح اسلام است. میرزا یوسفخان در خاتمه هر فصل از کتاب یک کلمه، سخنان خود را با آیات قرآن ميآراست تا انطباق اندیشه خردگرایی و فردگرایی را با اسلام سازگار نشان دهد. در نامهای به آخوندزاده مينویسد: «کتاب روحالاسلام انشاءالله تا دو ماه تمام ميشود... خوب نسخهای است، یعنی جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون از قرآن مجید و احادیث صحیح، آیات و براهین پیدا کردهام که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است». شخصی مثل میرزا ملکم خان که الحق یکی از تواناترین روشنفکران عصر مشروطه است، کتابی مینویسد با عنوان تنظیمات. میرزا ملکم خان اصالتاً ارمنی است و هیچ تقیدی هم به دین اسلام ندارد، اما همین شخص میگوید: «در دنیا هیچ نظم و حکومتی نمیبینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث میگوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست بهطور صریح معین نشده باشد». باز در جای دیگه اضافه میکند: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟ حرف جمیع ارباب ترقی این است که احکام دین ما همان اصول ترقی است که کل انبیاء متفقاً به دنیا اعلام فرمودهاند و دیگران این همه اسباب قدرت خود ساختهاند. ما هم به حکم عقل و دین خود باید همه اصول ترقی را چه از لندن، چه از ژاپون بلادرنگ اخذ نماییم». ماشالله آجودانی در وصف این طرز تفکر که تفکر رایج روشنفکران مشروطه بود در یک کلام میگوید: مشروطه ایرانی چیزی جز اسلامیزه کردن مشروطیت نیست. آخوندزاه هم با وجود همه دشمنیها که در کتاب مکتوبات خود با اسلام نشان میدهد، اما در نهایت به پروتستانتیزم اسلامی باور دارد. امین البرزی نویسنده مقاله "پروتستانتیزم و روح روشنفکری"، از قول آخوندزاده مینویسد: «نویسنده نمیخواهد که آتئیست شوند و دین و ایمان نداشته باشند؛ بلکه حرف منصف این است که دین اسلام بنابر تقاضا و اوضاع زمانه بر پروتستانتیزم محتاج است، پروتستانتیزم کامل موافق شروط پروقره سیویلیزاسیون، متضمن آزادي و مساوات حقوقیه هر دو نوع بشر (زن و مرد)، مخفف دیسپوتیزم سلاطین شرقیه در ضمن تنظیمات حکیمانه و مقرر وجوب سواد در کل افراد اسلام ذکورا و اناثا». در ادامه باز از قول آخوندزاده مینویسد: «پروتستانتیزم عبارت است از مذهبی که حقوقاالله و تکالیف عباداالله جمیعاً در آن ساقط بوده، فقط حقوقالناس باقی بماند». خوب وقتی آخوندزاده که تمام همّ او به قول خودش هدم دین است، و ملکم خان که اصالتاً ارمنی است و هیچ تقیدی به اسلام ندارد، اینچنین کوشش دارند تا مدرنیته را در قالب اسلام بیان کنند، خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
با شرح مختصری که درباره این دو دلیل آوردم، اکنون روشن میشود که چرا و به چه دلیل میگوئیم عصر مشروطیت به پایان رسیده است. فکر کنم دلیل دوم روشن است، و شاید نیازی به توضیح نباشد. چون هیچ مشروطهخواهی در دوران امروز نمییابید که دنبال اسلامیزه کردن نظام سیاسی باشند. دنبال این باشند که قانون و تنظیمات اساسی کشور را به مبادی اسلامی درآویزد، نه تنها این ، بلکه برعکس اگر به اغراق نگفته باشیم دستکم اکثریت مشروطهخواهان از اسلام و دین بیزار هستند. امروز مشروطهخواهی یک فکر ارتجاعی و عقبمانده است. چرا؟ برابر با آنچه مشروطهخواهی دنبال آن بود میگویم، این فکر یک فکر ارتجاعی و عقبمانده است.
متن کامل مقاله را در سایت زیتون مطالعه کنید👇
https://www.zeitoons.com/111880
احمد فعال
دومین دلیل، این است که مشروطهخواهان همان قانون و تنظیمات را میخواستند در قالب سیاست ایرانی/اسلامی بگنجانند تا هم امکان عملی شدن آن را در سطح افکار عمومی بیابند، و هم آنکه با مخالفت روحانیون مواجه نشوند. این است که تقریباً همه روشنفکران عصر مشروطه افکار خود را به اسلامگرایی آراستند تا پذیرش آن را در جامعه و حتی در دستگاه سیاسی میسر کنند. اگر آثار برجستهترین روشنفکران و اندیشهگران مشروطه را مطالعه کنید، من دستکم ندیدهام که کسی مشروطه را بیرون از اسلام جستجو کند. کتاب یک کلمه اثر میرزایوسف خان مستشارالدوله در واقع برگردانی از اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود. مستشارالدوله در این کتاب کوشش داشت تا نشان دهد، اجرای قوانین جدید و آنچه که در اعلامیه حقوق بشر فرانسه وجود دارد، نه تنها مغایر با اسلام نیست، بلکه مطابق با روح اسلام است. میرزا یوسفخان در خاتمه هر فصل از کتاب یک کلمه، سخنان خود را با آیات قرآن ميآراست تا انطباق اندیشه خردگرایی و فردگرایی را با اسلام سازگار نشان دهد. در نامهای به آخوندزاده مينویسد: «کتاب روحالاسلام انشاءالله تا دو ماه تمام ميشود... خوب نسخهای است، یعنی جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون از قرآن مجید و احادیث صحیح، آیات و براهین پیدا کردهام که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است». شخصی مثل میرزا ملکم خان که الحق یکی از تواناترین روشنفکران عصر مشروطه است، کتابی مینویسد با عنوان تنظیمات. میرزا ملکم خان اصالتاً ارمنی است و هیچ تقیدی هم به دین اسلام ندارد، اما همین شخص میگوید: «در دنیا هیچ نظم و حکومتی نمیبینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث میگوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست بهطور صریح معین نشده باشد». باز در جای دیگه اضافه میکند: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟ حرف جمیع ارباب ترقی این است که احکام دین ما همان اصول ترقی است که کل انبیاء متفقاً به دنیا اعلام فرمودهاند و دیگران این همه اسباب قدرت خود ساختهاند. ما هم به حکم عقل و دین خود باید همه اصول ترقی را چه از لندن، چه از ژاپون بلادرنگ اخذ نماییم». ماشالله آجودانی در وصف این طرز تفکر که تفکر رایج روشنفکران مشروطه بود در یک کلام میگوید: مشروطه ایرانی چیزی جز اسلامیزه کردن مشروطیت نیست. آخوندزاه هم با وجود همه دشمنیها که در کتاب مکتوبات خود با اسلام نشان میدهد، اما در نهایت به پروتستانتیزم اسلامی باور دارد. امین البرزی نویسنده مقاله "پروتستانتیزم و روح روشنفکری"، از قول آخوندزاده مینویسد: «نویسنده نمیخواهد که آتئیست شوند و دین و ایمان نداشته باشند؛ بلکه حرف منصف این است که دین اسلام بنابر تقاضا و اوضاع زمانه بر پروتستانتیزم محتاج است، پروتستانتیزم کامل موافق شروط پروقره سیویلیزاسیون، متضمن آزادي و مساوات حقوقیه هر دو نوع بشر (زن و مرد)، مخفف دیسپوتیزم سلاطین شرقیه در ضمن تنظیمات حکیمانه و مقرر وجوب سواد در کل افراد اسلام ذکورا و اناثا». در ادامه باز از قول آخوندزاده مینویسد: «پروتستانتیزم عبارت است از مذهبی که حقوقاالله و تکالیف عباداالله جمیعاً در آن ساقط بوده، فقط حقوقالناس باقی بماند». خوب وقتی آخوندزاده که تمام همّ او به قول خودش هدم دین است، و ملکم خان که اصالتاً ارمنی است و هیچ تقیدی به اسلام ندارد، اینچنین کوشش دارند تا مدرنیته را در قالب اسلام بیان کنند، خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
با شرح مختصری که درباره این دو دلیل آوردم، اکنون روشن میشود که چرا و به چه دلیل میگوئیم عصر مشروطیت به پایان رسیده است. فکر کنم دلیل دوم روشن است، و شاید نیازی به توضیح نباشد. چون هیچ مشروطهخواهی در دوران امروز نمییابید که دنبال اسلامیزه کردن نظام سیاسی باشند. دنبال این باشند که قانون و تنظیمات اساسی کشور را به مبادی اسلامی درآویزد، نه تنها این ، بلکه برعکس اگر به اغراق نگفته باشیم دستکم اکثریت مشروطهخواهان از اسلام و دین بیزار هستند. امروز مشروطهخواهی یک فکر ارتجاعی و عقبمانده است. چرا؟ برابر با آنچه مشروطهخواهی دنبال آن بود میگویم، این فکر یک فکر ارتجاعی و عقبمانده است.
متن کامل مقاله را در سایت زیتون مطالعه کنید👇
https://www.zeitoons.com/111880
سایت خبری تحلیلی زیتون
پایان مشروطیت | سایت خبری تحلیلی زیتون
احمد فعال
⏪نقد گذرای برخی از مواضع نیهیلیستیِ شماری از فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی سرخورده
◀️موسی اکرمی
این جملهها بیانگر نوعی قطعیت در بیطرفی سیاسی است که نویسنده در ظاهر میخواهد ضمن بیان باور احتمالاً واقعی خود مخاطب را از متهم ساختن او به سلطنتطلبی بازدارد. این موضع میتواند نشانهای از کوشش برای واقعگرایی نیز باشد، ولی همزمان میتواند ناشی از تجربهی تلخی باشد که نویسنده نسبت به وقایع گذشته دارد و به این نتیجه رسیده است که مبارزان سیاسی در نتیجهی نهایی نقشی نداشتهاند و ندارند، و بنابراین خود به هیچ گروه سیاسیای (و شاید بیشتر از همه به سلطنتطلبان) بیاعتماد است.
به باور من نویسندهی این جمله، با توجه به بافتار کلی یادداشت او، به گونهای بدبینی سیاسی و باور به لزوم کنارهگیری از فعالیت سیاسی رسیده است. بیعلاقگی یا بیطرفی مطلق نسبت به قدرت یا نظم سیاسی، بهویژه در جوامعی چون جامعۀ ایرانی که سیاست، درست یا نادرست، در همۀ زوایای زندگی همۀ مردم حضور مستقیم و نامستقیم دارد، پدیدهای نادر است، و معمولاً هر فردی دارای نظری نسبت به رویدادهای تأیرگذار بر خود، و همچنین دارای ارزشها و آرمانهائی است که جهتگیری او را شکل میدهند.
اگر از انگیزههای این انفعال و بیطرفی بگذریم باید گفت که هر چند بیطرفی مطلق ممکن است با مبانی فکری ویژهای یک نگرش آرمانی باشد، ولی در عمل میتواند به نوعی بیتفاوتی فرد نسبت به سرنوشت جامعه (و حتی سرنوشت خود فرد و نزدیکان او) بینجامد.
به نظر من انسانها در مقام موجوداتی گروهزی و چونان شهروندانی که در میان جمع زندگی میکنند در حالت بهنجار باید فعالانه نسبت به سرنوشت خود و دیگران و جمعی که در آن زندگی میکنند حساس باشند، نه آن که صرفاً نظارهگر یا ناامید باشند. ...
۲. دربارهی فردوست و داماد شاه: «خائنین بودند که هم از آخور خوردند و هم میخواستند از توبره بخورند.»
اینجا با برچسبزنی قاطع روبهروییم که افراد را به خیانت متهم میکند. چنین اظهارنظری اگرچه ممکن است بر اساس تجربه یا مطالعات فردی شکل گرفته باشد، ولی عقلانیت سیاسی حکم میکند که برای این قبیل اتهامات باید شواهد دقیق و عینی وجود داشته باشد و نباید صرفاً بر اساس عواطف یا کینهتوزی یا تفاوت دیدگاه سیاسی یا قرار داشتن در تقابل سیاسی و مبارزاتی با افراد به قضاوت در بارهی آنان بپرد ازیم.
با محفوظ بودن انتقادهای جدی نسبت به دولتمردان شاه، و رفتار آنان پیش و پس از انقلاب، باید بپذیریم که بهرهگیری از اصطلاحاتی چون «خائن» بدون عرضهی تعریف دقیق «خیانت» و ویژگیهای آن و بدون ارائهی دلایل مستدل میتواند به دوقطبیسازی بینجامد و مانع گفتگوی منطقی و سودمند شود چنان که آنان نیز ممکن است به آسانی مخالفان گوناگون خود را خائن بدانند.
به باور من حتی نسبت به مخالفان و دشمنان نیز همواره باید به قضاوت عادلانه و قائل شدن حق دفاع برای آنان متعهد بود.
...
باید تأسف خود را از بیمسئولیتی جمهوری اسلامی اعلام کنیم که طی مدتی طولانی هرگز به این امر مهم نپرداخته است تا یک بار برای همیشه اموال منقول و نامنقول شاه و دیگر اعضای خاندان پهلوی، و همچنین وابستگان به دربار و سران نظام سلطنتی را با تکیه بر اسناد و مدارک به گونهای رسمی اعلام کند تا همگان بدانند که آن خاندان و دیگران چه اموالی در ایران و در خارج از کشور داشتهاند، و چه میزان از آنها را توانستهاند در تصاحب خود نگه دارند.
متن کامل در وبلاگ
◀️موسی اکرمی
اشاره. دوست یکی از دوستانم در برابر اشاره به ادعای اردشیر زاهدی در خاطراتش (صفحهی 313 متن پارسی) در بارهی انتقال 31 میلیارد دلار پول از سوی محمد رضا شاه پهلوی در دوران پیش از انقلاب (به استناد اطلاعیهی دادستانی در زمان دولت جعفر شریف امامی) - که در برابر ادعای 62 میلیون دلاری آقای رضا پهلوی در صدای آمریکا طرح شده بود - مطالبی نوشته است که بازتابدهندهی دلسردی و سرخوردگی و انفعال و بدبینی نسبت به گذشته و حال و آیندهی کشور و گونهای نیهیلیسم افراطی ویرانگر در ابعاد معرفتشناختی، روانشناختی، سیاسی، و حتی اخلاقی هستند و نیاز به آسیبشناسی دارند.۱. موضعگیری کلی: «من هیچ علاقهای به بازگشت سلطنت ندارم [...و] این که رضا پهلوی لیاقت دارد یا ندارد اگر بیاید تبدیل به چه خواهد شد دست من و شما نیست.»
من جملههائی از ایشان را بهکوتاهی و بیطرفانه بررسی و نقد کردم بدین امید که در کوشش فردی و جمعی چنین نیهیلیسمی که گریبانگیر شماری از فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی شده است شناسایی، آسیبشناسی شود و همگان دریابیم که راه حل نه انفعالی چنین نیهیلیستی بلکه کوشش برای فهم رویدادهای سیاسی و تبیین آنها و فهم راه برونرفت از این وضع بحرانی و دستیابی به وضعی با مطلوبیت نسبی است که همهی آن فعالان و روشنفکران با آرمانهای تحقق چنین وضعی در مبارزات شرکت کرده بودهاند.
این جملهها بیانگر نوعی قطعیت در بیطرفی سیاسی است که نویسنده در ظاهر میخواهد ضمن بیان باور احتمالاً واقعی خود مخاطب را از متهم ساختن او به سلطنتطلبی بازدارد. این موضع میتواند نشانهای از کوشش برای واقعگرایی نیز باشد، ولی همزمان میتواند ناشی از تجربهی تلخی باشد که نویسنده نسبت به وقایع گذشته دارد و به این نتیجه رسیده است که مبارزان سیاسی در نتیجهی نهایی نقشی نداشتهاند و ندارند، و بنابراین خود به هیچ گروه سیاسیای (و شاید بیشتر از همه به سلطنتطلبان) بیاعتماد است.
به باور من نویسندهی این جمله، با توجه به بافتار کلی یادداشت او، به گونهای بدبینی سیاسی و باور به لزوم کنارهگیری از فعالیت سیاسی رسیده است. بیعلاقگی یا بیطرفی مطلق نسبت به قدرت یا نظم سیاسی، بهویژه در جوامعی چون جامعۀ ایرانی که سیاست، درست یا نادرست، در همۀ زوایای زندگی همۀ مردم حضور مستقیم و نامستقیم دارد، پدیدهای نادر است، و معمولاً هر فردی دارای نظری نسبت به رویدادهای تأیرگذار بر خود، و همچنین دارای ارزشها و آرمانهائی است که جهتگیری او را شکل میدهند.
اگر از انگیزههای این انفعال و بیطرفی بگذریم باید گفت که هر چند بیطرفی مطلق ممکن است با مبانی فکری ویژهای یک نگرش آرمانی باشد، ولی در عمل میتواند به نوعی بیتفاوتی فرد نسبت به سرنوشت جامعه (و حتی سرنوشت خود فرد و نزدیکان او) بینجامد.
به نظر من انسانها در مقام موجوداتی گروهزی و چونان شهروندانی که در میان جمع زندگی میکنند در حالت بهنجار باید فعالانه نسبت به سرنوشت خود و دیگران و جمعی که در آن زندگی میکنند حساس باشند، نه آن که صرفاً نظارهگر یا ناامید باشند. ...
۲. دربارهی فردوست و داماد شاه: «خائنین بودند که هم از آخور خوردند و هم میخواستند از توبره بخورند.»
اینجا با برچسبزنی قاطع روبهروییم که افراد را به خیانت متهم میکند. چنین اظهارنظری اگرچه ممکن است بر اساس تجربه یا مطالعات فردی شکل گرفته باشد، ولی عقلانیت سیاسی حکم میکند که برای این قبیل اتهامات باید شواهد دقیق و عینی وجود داشته باشد و نباید صرفاً بر اساس عواطف یا کینهتوزی یا تفاوت دیدگاه سیاسی یا قرار داشتن در تقابل سیاسی و مبارزاتی با افراد به قضاوت در بارهی آنان بپرد ازیم.
با محفوظ بودن انتقادهای جدی نسبت به دولتمردان شاه، و رفتار آنان پیش و پس از انقلاب، باید بپذیریم که بهرهگیری از اصطلاحاتی چون «خائن» بدون عرضهی تعریف دقیق «خیانت» و ویژگیهای آن و بدون ارائهی دلایل مستدل میتواند به دوقطبیسازی بینجامد و مانع گفتگوی منطقی و سودمند شود چنان که آنان نیز ممکن است به آسانی مخالفان گوناگون خود را خائن بدانند.
به باور من حتی نسبت به مخالفان و دشمنان نیز همواره باید به قضاوت عادلانه و قائل شدن حق دفاع برای آنان متعهد بود.
...
باید تأسف خود را از بیمسئولیتی جمهوری اسلامی اعلام کنیم که طی مدتی طولانی هرگز به این امر مهم نپرداخته است تا یک بار برای همیشه اموال منقول و نامنقول شاه و دیگر اعضای خاندان پهلوی، و همچنین وابستگان به دربار و سران نظام سلطنتی را با تکیه بر اسناد و مدارک به گونهای رسمی اعلام کند تا همگان بدانند که آن خاندان و دیگران چه اموالی در ایران و در خارج از کشور داشتهاند، و چه میزان از آنها را توانستهاند در تصاحب خود نگه دارند.
متن کامل در وبلاگ
وقتی یک کاسب صلح زیر خاکستر جنگ فوت میکند
احمد فعال
توضیح: این یادداشت یک هفته قبل از شروع جنگ ایران و اسرائیل نوشته شد، و به دلایلی از انتشار آن خودداری کرده بودم
حکمرانان جمهوری اسلامی پیش از اینکه بخواهند به سخنان مشاوران عالیرتیه خود گوش بدهند، تا این حد هوشمندی دارند که به سخنان منتقدین خود گوش بدهند، با این قید که قسمی را از این گوش به آن گوش بدر میکنند، و قسمی را با نوش جان به گوش میسپارند. آن قسم سخنانی که ناصحانه و در خدمت خیرعمومی است، از این گوش به آن گوش بدر میکنند، و آن قسم از سخنانی که زنگ هشدار به بقاء و عدم بقاء آنان است، با نوش جان به گوش میسپارند. یک مثال میزنم. اگر در این یادداشت به حکمرانان، به عنوان درس و یا عبرت بگویم، فلان برنامه یا اظهارنظر شما موجب فقر بیشتر، از بین رفتن ارزش پول ملی، و از بین رفتن دین و ایمان مردم، و از بین رفتن اعتمادها و امیدها میشود، و تمام آمارها و گزارشات هم همین را ثابت کند، به اندازه "پهن گاو" برای این حرفها ارزش قائل نمیشوند. اما اگر بگویم با آمریکا مذاکره نکنید، چون آمریکا دارد شما را فریب میدهد، و قصد دارد مذاکره را به سمت نابودی شما پیش ببرد، قطعاً به این صحبتها گوش میدهند، و به میزانی که نویسنده یادداشت و اظهارات وی اعتبار داشته باشد، و بنا به وزن نخبگی وی، حتماً اجرا میکنند.
ذکر این نکته هم در اینجا لازم است که پیشتر توضیح داده بودیم، که هم به خیر و صلاح جامعه است، و حتی به خیر و صلاح حکمرانان است، که جمهوری اسلامی ایران در برنامه هستهای خود تسلیم یک وضعیت عادی و معقول شود. بدیهی است که مداخله در امور اقتصادی و سیاسی خواسته معقول نیست، چون ناقض استقلال ایران است. انعقاد هرگونه قرارداد اقتصادی و سیاسی یکجانبه که سلطه آمریکا را بر مقدرات کشور ایجاد کند، معقول نیست، چون خلاف حقوق و شرافتمندی مردم ایران است.
بعد از انعقاد برجام و حتی سالیان پیش از آن، جمهوری اسلامی ایران به دلیل سیاست خارجی بحران، سیاست محو اسرائیل، به دلیل مداخلات جاهطلبانه در منطقه و به دلیل برنامههای اتمی و موشکی، تصویری ستیزهجویانه، بحرانآفرین و غیرعادیای از خود ارائه داده است، که در دراز مدت براساس برنامهها و سیاستهای ایدئولوژیک، و حتی الگوی راهبردی پیشرفت، نقشهای برای تغییر جهان را در سر دارد. اگر این برنامه را علمیاتی نمیکنند، چون امکانش را ندارند. این تصویری است که خود جمهوری اسلامی به جهان ارائه داده است. به همین دلیل است که در یادداشتهای پیشین توضیح دادیم، اگر ایران به سمت عادیسازی نرود، اولاً جهان دست از سر او برنخواهد داشت، و اگر بنا دارد گوشهچشمی نرم و نازک به عادیسازی داشته باشد، باید دست به یک چرخش و تسلیم معقولانه بزند. و توضیح دادیم که گاه تسلیم شدن علامت خردمندی است. به خاطر بیاروید که همین سیاستها بود که آسیبهای وحشتناکی به منطقه وارد کرد، از جمله میتوان به نابودی غزه، نابودی جنوب لبنان، و بسیاری از آسیبهای دیگر و حتی از دید منافع جمهوری اسلامیاز دست رفتن سوریه و حزب الله لبنان اشاره کرد.
اقای سعید لیلار در مصاحبهای که بدان اشاره کردم، در چند جا تأکید میکند که آمریکا در مذاکرات خود قصد لیبیسازی ایران را در سر میپروراند. مدام تأکید میکند، که حذف برنامه غنیسازی گام اول لیبیسازی ایران است. به غیر از اینکه ایشان صراحتاً به جهان اعلام میکند که برنامه غنیسازی اهداف نظامی دارد، چه آنکه اگر غیر از این بود، چرا حذف برنامه غنیسازی را مهمترین گام برای لیبیسازی میداند؟ البته از حق نگذریم، اظهارات آقای سعید لیلارز درست است که مذاکرات نباید جانشین اصلاحات اقتصادی و سیاسی شود، اما مگر به این حرف گوش میدهند؟ ایشان باید میدانست که این حرف از همان قسم اظهارتی است که از این گوش به آن گوش بدر میکنند، لیکن آن قسم دوم اظهارات آقای سعید لیلارز حتما در نظام تصمیمگیری حکمرانان سیاسی موثر است. سماجت آنان روی غنیسازی که قطعاً مذاکرات را به بن بست میکشاند، در بهم خوردن بازی دیپلماسی و شروع جنگ بیتأثیر نیست. اگر بخواهیم این حرف لیلارز را خنثی کنیم، به حکمرانان عرض میکنم، ترامپ یک فرد تاجری است، کشورهای پیرامونی ایران، تاجرمسلک و دنبال صلح هستند. اگر ایران نه کاملاً اما تنها گوشهچشمی به عادیسازی داشته باشد، آمریکا و غرب هیچ برنامهای برای لیبیسازی در سرندارند، به غیر از اینکه حدس ما این است که قدرت آن را هم ممکن است نداشته باشند، الا اینکه خود نظام با بیتدبیری و تصمیمات هیجانی کشور را به سمت لیبیسازی و جنگ هدایت کند. توجه داشته باشید که ادبیات انتقام و واکنش، ادبیات سیاست نیست، رخنه ادبیات نظام قبایلی در سیاست جدید است. 17 خرداد 1404
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
توضیح: این یادداشت یک هفته قبل از شروع جنگ ایران و اسرائیل نوشته شد، و به دلایلی از انتشار آن خودداری کرده بودم
حکمرانان جمهوری اسلامی پیش از اینکه بخواهند به سخنان مشاوران عالیرتیه خود گوش بدهند، تا این حد هوشمندی دارند که به سخنان منتقدین خود گوش بدهند، با این قید که قسمی را از این گوش به آن گوش بدر میکنند، و قسمی را با نوش جان به گوش میسپارند. آن قسم سخنانی که ناصحانه و در خدمت خیرعمومی است، از این گوش به آن گوش بدر میکنند، و آن قسم از سخنانی که زنگ هشدار به بقاء و عدم بقاء آنان است، با نوش جان به گوش میسپارند. یک مثال میزنم. اگر در این یادداشت به حکمرانان، به عنوان درس و یا عبرت بگویم، فلان برنامه یا اظهارنظر شما موجب فقر بیشتر، از بین رفتن ارزش پول ملی، و از بین رفتن دین و ایمان مردم، و از بین رفتن اعتمادها و امیدها میشود، و تمام آمارها و گزارشات هم همین را ثابت کند، به اندازه "پهن گاو" برای این حرفها ارزش قائل نمیشوند. اما اگر بگویم با آمریکا مذاکره نکنید، چون آمریکا دارد شما را فریب میدهد، و قصد دارد مذاکره را به سمت نابودی شما پیش ببرد، قطعاً به این صحبتها گوش میدهند، و به میزانی که نویسنده یادداشت و اظهارات وی اعتبار داشته باشد، و بنا به وزن نخبگی وی، حتماً اجرا میکنند.
ذکر این نکته هم در اینجا لازم است که پیشتر توضیح داده بودیم، که هم به خیر و صلاح جامعه است، و حتی به خیر و صلاح حکمرانان است، که جمهوری اسلامی ایران در برنامه هستهای خود تسلیم یک وضعیت عادی و معقول شود. بدیهی است که مداخله در امور اقتصادی و سیاسی خواسته معقول نیست، چون ناقض استقلال ایران است. انعقاد هرگونه قرارداد اقتصادی و سیاسی یکجانبه که سلطه آمریکا را بر مقدرات کشور ایجاد کند، معقول نیست، چون خلاف حقوق و شرافتمندی مردم ایران است.
بعد از انعقاد برجام و حتی سالیان پیش از آن، جمهوری اسلامی ایران به دلیل سیاست خارجی بحران، سیاست محو اسرائیل، به دلیل مداخلات جاهطلبانه در منطقه و به دلیل برنامههای اتمی و موشکی، تصویری ستیزهجویانه، بحرانآفرین و غیرعادیای از خود ارائه داده است، که در دراز مدت براساس برنامهها و سیاستهای ایدئولوژیک، و حتی الگوی راهبردی پیشرفت، نقشهای برای تغییر جهان را در سر دارد. اگر این برنامه را علمیاتی نمیکنند، چون امکانش را ندارند. این تصویری است که خود جمهوری اسلامی به جهان ارائه داده است. به همین دلیل است که در یادداشتهای پیشین توضیح دادیم، اگر ایران به سمت عادیسازی نرود، اولاً جهان دست از سر او برنخواهد داشت، و اگر بنا دارد گوشهچشمی نرم و نازک به عادیسازی داشته باشد، باید دست به یک چرخش و تسلیم معقولانه بزند. و توضیح دادیم که گاه تسلیم شدن علامت خردمندی است. به خاطر بیاروید که همین سیاستها بود که آسیبهای وحشتناکی به منطقه وارد کرد، از جمله میتوان به نابودی غزه، نابودی جنوب لبنان، و بسیاری از آسیبهای دیگر و حتی از دید منافع جمهوری اسلامیاز دست رفتن سوریه و حزب الله لبنان اشاره کرد.
اقای سعید لیلار در مصاحبهای که بدان اشاره کردم، در چند جا تأکید میکند که آمریکا در مذاکرات خود قصد لیبیسازی ایران را در سر میپروراند. مدام تأکید میکند، که حذف برنامه غنیسازی گام اول لیبیسازی ایران است. به غیر از اینکه ایشان صراحتاً به جهان اعلام میکند که برنامه غنیسازی اهداف نظامی دارد، چه آنکه اگر غیر از این بود، چرا حذف برنامه غنیسازی را مهمترین گام برای لیبیسازی میداند؟ البته از حق نگذریم، اظهارات آقای سعید لیلارز درست است که مذاکرات نباید جانشین اصلاحات اقتصادی و سیاسی شود، اما مگر به این حرف گوش میدهند؟ ایشان باید میدانست که این حرف از همان قسم اظهارتی است که از این گوش به آن گوش بدر میکنند، لیکن آن قسم دوم اظهارات آقای سعید لیلارز حتما در نظام تصمیمگیری حکمرانان سیاسی موثر است. سماجت آنان روی غنیسازی که قطعاً مذاکرات را به بن بست میکشاند، در بهم خوردن بازی دیپلماسی و شروع جنگ بیتأثیر نیست. اگر بخواهیم این حرف لیلارز را خنثی کنیم، به حکمرانان عرض میکنم، ترامپ یک فرد تاجری است، کشورهای پیرامونی ایران، تاجرمسلک و دنبال صلح هستند. اگر ایران نه کاملاً اما تنها گوشهچشمی به عادیسازی داشته باشد، آمریکا و غرب هیچ برنامهای برای لیبیسازی در سرندارند، به غیر از اینکه حدس ما این است که قدرت آن را هم ممکن است نداشته باشند، الا اینکه خود نظام با بیتدبیری و تصمیمات هیجانی کشور را به سمت لیبیسازی و جنگ هدایت کند. توجه داشته باشید که ادبیات انتقام و واکنش، ادبیات سیاست نیست، رخنه ادبیات نظام قبایلی در سیاست جدید است. 17 خرداد 1404
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
آیا اگر کودتا نمیشد، کشور به دست کمونیستها میافتاد؟
احمد فعال
دوست عزیز ما جناب آقای حسین شیخی در یادداشتی با عنوان عاشورای 28 مرداد، مینویسد، تا کنون دعوای میان مخالفان و موافقان کودتا حول مباحث حقوقی بوده است، و از تحلیل و درک وجوه سیاسی کودتا غفلت کردهاند: «حزب توده به عنوان حزب دستآموز اتحاد شوروى با تشكيلاتى منظم و كارآزموده از نفوذ قابل توجهى هم در ارتش و هم در ميان كارگران به ويژه صنعت نفت و پارهاى تحصيل كردگان و روشنفكران برخوردار بود؛ نفوذى كه در صورت تداوم و گسترش آشوب مىتوانست به سلطه شوروى بر ايران از راه اين حزب بينجامد». نویسنده محترم گویا اینبار همه دغدغههای خود را پیرو آنچه که پیشتر از قول شخصی به نام دکتر مردیها شنیده بودیم، نه روی وجوه حقوقی کودتا، بلکه روی وجوه سیاسی آن متمرکز کرده است، لیکن باید توضیح میداد چگونه؟ حالا به جای ایشان توضیح میدهم که از دو راه ممکن بود شورویها بر ایران مسلط شوند: نخست از راه کودتا، دوم از راه انقلاب.
نخست اینکه: حزب توده اگرچه در نظامیها نفوذ داشت، اما نفوذ این حزب در ردههای پائینی و حداکثر در میان بعضی از افسران در مدارس نظامی بود. این حزب هیچ نفوذی در سطوح فرماندهی ارتش نداشت. در هیچ کجای دنیا که از یک ارتش منظمی برخوردار باشد، سطوح پائینی بدون فرماندهی یک لشکر قادر به کودتا نیست. یک مورد استثنایی در لیبی وجود دارد که در آن کشور نه از ارتش منظمی برخوردار بود و نه ارتش قویای داشت، به علاوه کل بدنه ارتش تحت تأثیر اندیشههای ناسیونالیستی ناصریسم بود. آبراهیمیان در کتاب ایران بین دو انقلاب مینویسد: «در بین 466 افسری [که در سال 1333] محاکه شدند، هیچکدام فرمانده یک لشکر متوریزه در تهران و یا نزدیک تهران نبودند. اکثریت اعضای این گروه از مدارس نظامی، ژاندارمری، پلیس و نیروی هوایی بودند، و یا در بخشهای پزشکی، مهندسی و ارتباطات کار میکردند، از لشکرهای زرهی تهران نبودند. نظارت دقیق شاه مانع از آن شده بود که افسران تودهای به بخشهای مهم و حساس دست پیدا کنند» (آبراهیمینان صفحه 416). خوب این حزب با کدام نیروی فرماندهی میتوانست دست به کودتا بزند که نگرانی وجود داشته باشد. مضاف بر اینکه در سال 1327 پس از ترور شاه و قلع و قمع حزب توده، سفارت انگلیس در یک نامه محرمانه مینویسد، «این حزب در آستانه مرگ بوده و به هیچ روی خطرناک نیست». هر چند پس از نخست وزیری رزم آراء و سپس مصدق این حزب جان تازهای به خود گرفت.
دوم اینکه، ایران پس از انقلاب مشروطه، از سال 1285 تا سال 1342 هجری شمسی هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ شرایط اجتماعی و هم به لحاظ رهبری فاقد شرایط انقلابی بود. از سال 1342 بود که شرایط انقلابی در ایران به تدریج به وجود آمد که در نهایت در سال 1357 به انقلاب منجر شد. از سال 1357 نیز به دلیل از دست رفتن اعتبار و مرجعیت روحانیت، باز هم شرایط انقلابی از میان رفته است. آن قسم از روحانیونی هم که اعتبار خود را از دست ندادهاند، یا انقلابی نیستند و یا علاقهای به تغییر انقلابی نظم موجود نیستند. ولی به طور کلی نهاد روحانیت اعتبار و مرجعیت خود را از دست داده است. بدون رهبریای که واجد نفوذ معنوی در سراسر کشور، و کاریزمای انقلابی باشد، و وجود شرایط مساعد انقلابی (شامل بیاعتبار شدن یک نظام سیاسی از هر حیث)، امکان انقلاب وجود ندارد. در زمان مصدق اگرچه امکان تظاهرات اعتراضآمیز وجود داشت، اما در هیج جای دنیا به خصوص بحث ما در اینجا مربوط به ایران است، هرگز تظاهرات اعتراضی هر اندازه که گسترده باشد منجر به انقلاب نخواهد شد.
نکته سوم، در ایران دوران مصدق تا انقلاب 1357، کمونیستها مطلقا امکان به دست گرفتن حرکتهای انقلابی را نداشتند. احزاب کمونیستی و مارکسیستی اگر هزار سال دیگر هم بگذرد در سرزمین ایران جایگاهی در حد رهبری و نفوذ در طبقات اجتماعی را بدست نخواهند آورد. اگر کسی اینجور فکر میکند، به نظر من دچار توهم است. نفوذ حزب توده در میان کارگران، تنها به حیث رهبری یک سندیکای کارگری بود، نه بیش. به علاوه باید توجه داشت در ایران (دستکم تا قبل از 1357) جامعه دینی و نهاد گسترده و ریشهدار روحانیت، به هیچ وجه اجازه تسلط به به ملحدین ماتریالیست کمونیست را نمیداد. با این فرض که شورویها از راه جادو و جنبل بر ایران تسلط مییافتند، اگر در افغانستان فقط ده سال دوام آوردند، بعید میدانم در ایران بیش از دو سه سال دوام میآوردند. بنابراین کسانی که فکر میکنند به لحاظ سیاسی امکانی وجود داشت که حزب توده از راه کودتا و یا انقلاب کشور بر اوضاع کشور مسلط شود و آن را تحویل شوروی بدهد، خوب است تمام قرائن خود را نشان دهند.
ادامه مقاله در لینک پیوست👇
https://B2n.ir/tg6697
احمد فعال
دوست عزیز ما جناب آقای حسین شیخی در یادداشتی با عنوان عاشورای 28 مرداد، مینویسد، تا کنون دعوای میان مخالفان و موافقان کودتا حول مباحث حقوقی بوده است، و از تحلیل و درک وجوه سیاسی کودتا غفلت کردهاند: «حزب توده به عنوان حزب دستآموز اتحاد شوروى با تشكيلاتى منظم و كارآزموده از نفوذ قابل توجهى هم در ارتش و هم در ميان كارگران به ويژه صنعت نفت و پارهاى تحصيل كردگان و روشنفكران برخوردار بود؛ نفوذى كه در صورت تداوم و گسترش آشوب مىتوانست به سلطه شوروى بر ايران از راه اين حزب بينجامد». نویسنده محترم گویا اینبار همه دغدغههای خود را پیرو آنچه که پیشتر از قول شخصی به نام دکتر مردیها شنیده بودیم، نه روی وجوه حقوقی کودتا، بلکه روی وجوه سیاسی آن متمرکز کرده است، لیکن باید توضیح میداد چگونه؟ حالا به جای ایشان توضیح میدهم که از دو راه ممکن بود شورویها بر ایران مسلط شوند: نخست از راه کودتا، دوم از راه انقلاب.
نخست اینکه: حزب توده اگرچه در نظامیها نفوذ داشت، اما نفوذ این حزب در ردههای پائینی و حداکثر در میان بعضی از افسران در مدارس نظامی بود. این حزب هیچ نفوذی در سطوح فرماندهی ارتش نداشت. در هیچ کجای دنیا که از یک ارتش منظمی برخوردار باشد، سطوح پائینی بدون فرماندهی یک لشکر قادر به کودتا نیست. یک مورد استثنایی در لیبی وجود دارد که در آن کشور نه از ارتش منظمی برخوردار بود و نه ارتش قویای داشت، به علاوه کل بدنه ارتش تحت تأثیر اندیشههای ناسیونالیستی ناصریسم بود. آبراهیمیان در کتاب ایران بین دو انقلاب مینویسد: «در بین 466 افسری [که در سال 1333] محاکه شدند، هیچکدام فرمانده یک لشکر متوریزه در تهران و یا نزدیک تهران نبودند. اکثریت اعضای این گروه از مدارس نظامی، ژاندارمری، پلیس و نیروی هوایی بودند، و یا در بخشهای پزشکی، مهندسی و ارتباطات کار میکردند، از لشکرهای زرهی تهران نبودند. نظارت دقیق شاه مانع از آن شده بود که افسران تودهای به بخشهای مهم و حساس دست پیدا کنند» (آبراهیمینان صفحه 416). خوب این حزب با کدام نیروی فرماندهی میتوانست دست به کودتا بزند که نگرانی وجود داشته باشد. مضاف بر اینکه در سال 1327 پس از ترور شاه و قلع و قمع حزب توده، سفارت انگلیس در یک نامه محرمانه مینویسد، «این حزب در آستانه مرگ بوده و به هیچ روی خطرناک نیست». هر چند پس از نخست وزیری رزم آراء و سپس مصدق این حزب جان تازهای به خود گرفت.
دوم اینکه، ایران پس از انقلاب مشروطه، از سال 1285 تا سال 1342 هجری شمسی هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ شرایط اجتماعی و هم به لحاظ رهبری فاقد شرایط انقلابی بود. از سال 1342 بود که شرایط انقلابی در ایران به تدریج به وجود آمد که در نهایت در سال 1357 به انقلاب منجر شد. از سال 1357 نیز به دلیل از دست رفتن اعتبار و مرجعیت روحانیت، باز هم شرایط انقلابی از میان رفته است. آن قسم از روحانیونی هم که اعتبار خود را از دست ندادهاند، یا انقلابی نیستند و یا علاقهای به تغییر انقلابی نظم موجود نیستند. ولی به طور کلی نهاد روحانیت اعتبار و مرجعیت خود را از دست داده است. بدون رهبریای که واجد نفوذ معنوی در سراسر کشور، و کاریزمای انقلابی باشد، و وجود شرایط مساعد انقلابی (شامل بیاعتبار شدن یک نظام سیاسی از هر حیث)، امکان انقلاب وجود ندارد. در زمان مصدق اگرچه امکان تظاهرات اعتراضآمیز وجود داشت، اما در هیج جای دنیا به خصوص بحث ما در اینجا مربوط به ایران است، هرگز تظاهرات اعتراضی هر اندازه که گسترده باشد منجر به انقلاب نخواهد شد.
نکته سوم، در ایران دوران مصدق تا انقلاب 1357، کمونیستها مطلقا امکان به دست گرفتن حرکتهای انقلابی را نداشتند. احزاب کمونیستی و مارکسیستی اگر هزار سال دیگر هم بگذرد در سرزمین ایران جایگاهی در حد رهبری و نفوذ در طبقات اجتماعی را بدست نخواهند آورد. اگر کسی اینجور فکر میکند، به نظر من دچار توهم است. نفوذ حزب توده در میان کارگران، تنها به حیث رهبری یک سندیکای کارگری بود، نه بیش. به علاوه باید توجه داشت در ایران (دستکم تا قبل از 1357) جامعه دینی و نهاد گسترده و ریشهدار روحانیت، به هیچ وجه اجازه تسلط به به ملحدین ماتریالیست کمونیست را نمیداد. با این فرض که شورویها از راه جادو و جنبل بر ایران تسلط مییافتند، اگر در افغانستان فقط ده سال دوام آوردند، بعید میدانم در ایران بیش از دو سه سال دوام میآوردند. بنابراین کسانی که فکر میکنند به لحاظ سیاسی امکانی وجود داشت که حزب توده از راه کودتا و یا انقلاب کشور بر اوضاع کشور مسلط شود و آن را تحویل شوروی بدهد، خوب است تمام قرائن خود را نشان دهند.
ادامه مقاله در لینک پیوست👇
https://B2n.ir/tg6697
Telegraph
آیا اگر کودتا نمی شد کشور به دست کمونیست ها می افتاد؟
احمد فعال انتشار: آیا اگر کودتا نمیشد، کشور به دست کمونیستها میافتاد؟ احمد فعال دوست عزیز ما جناب آقای حسین شیخی در یادداشتی با عنوان عاشورای 28 مرداد، مینویسد، تا کنون دعوای میان مخالفان و موافقان کودتا حول مباحث حقوقی بوده است، و از تحلیل و درک وجوه…
پاسخ فیلسوفان معاصر ،
به چهار پرسش بزرگ ایمانوئل کانت (1724–1804)
چه میتوانم بدانم؟
چه باید بکنم؟
به چه چیزی میتوانم امید داشته باشم؟
انسان چیست؟
اینبار: نویسنده تامی وییرینگا (متولد 1967) درباره خوشبینی بدون آینده،
نویسنده: گوئندولین بویدرینک، مصاحبهکننده: مارتین دایکسترا
چه میتوانم بدانم؟
«تمام بحرانهایی که بشریت تاکنون پشت سر گذاشته، بحرانهایی با پایانی قابل انتظار بودهاند. این موضوع در مورد جنگ جهانی اول و دوم، و جنگ سرد صادق بود. اما بحران اقلیمی پایانی نخواهد داشت. هیچ راهحل فناورانهای برای آن وجود ندارد. ما نمیتوانیم این بحران را حل کنیم. آیندهای بدون تغییرات اقلیمی قابل تصور نیست، همانطور که آیندهای بدون نابودی گونهها و زیستگاهها قابل تصور نیست.
این یک واقعیت است. حتی اگر از امروز بهطور کامل انتشار CO2 را متوقف کنیم، زمین همچنان به گرم شدن ادامه خواهد داد. این همان تراژدی آیندهی ازدسترفته است. ما کمکم به این فکر عادت کردهایم که هر نسل بعدی، زندگی بهتری خواهد داشت. باید این تصور را کنار بگذاریم.»
چه باید بکنم؟
«در مقالهام با عنوان خوشبینی بدون امید بررسی میکنم که چطور میتوان با وجود آیندهای که از دست رفته، همچنان خوشبین باقی ماند. راهی که برای خودم پیدا کردهام این است که خوشبینی را از امید جدا کنم. خوشبینی به سوی آینده مینگرد؛ در ذات آن گرایش به امید وجود دارد. اما میتواند بسیار قدرتمند باشد اگر عمل ما خوشبینانه باشد، بدون انتظار آیندهای درخشان.
باید به انجام کارهای خوب ادامه دهیم، حتی بدون امید به اینکه آنها به بهبودی پایدار منجر شوند. حتی بدون امید، دلایل زیادی برای انجام کارهای خوب وجود دارد. زیبایی و غنای شگفتانگیز زندگی روی زمین را در نظر بگیر؛ ما باید تمام تلاشمان را برای دفاع از آن به کار بگیریم. اما این کار را نه از سر امید، بلکه از سر ارزش ذاتی آن انجام دهیم.»
https://www.tg-me.com/ce7en
به چهار پرسش بزرگ ایمانوئل کانت (1724–1804)
چه میتوانم بدانم؟
چه باید بکنم؟
به چه چیزی میتوانم امید داشته باشم؟
انسان چیست؟
اینبار: نویسنده تامی وییرینگا (متولد 1967) درباره خوشبینی بدون آینده،
نویسنده: گوئندولین بویدرینک، مصاحبهکننده: مارتین دایکسترا
چه میتوانم بدانم؟
«تمام بحرانهایی که بشریت تاکنون پشت سر گذاشته، بحرانهایی با پایانی قابل انتظار بودهاند. این موضوع در مورد جنگ جهانی اول و دوم، و جنگ سرد صادق بود. اما بحران اقلیمی پایانی نخواهد داشت. هیچ راهحل فناورانهای برای آن وجود ندارد. ما نمیتوانیم این بحران را حل کنیم. آیندهای بدون تغییرات اقلیمی قابل تصور نیست، همانطور که آیندهای بدون نابودی گونهها و زیستگاهها قابل تصور نیست.
این یک واقعیت است. حتی اگر از امروز بهطور کامل انتشار CO2 را متوقف کنیم، زمین همچنان به گرم شدن ادامه خواهد داد. این همان تراژدی آیندهی ازدسترفته است. ما کمکم به این فکر عادت کردهایم که هر نسل بعدی، زندگی بهتری خواهد داشت. باید این تصور را کنار بگذاریم.»
چه باید بکنم؟
«در مقالهام با عنوان خوشبینی بدون امید بررسی میکنم که چطور میتوان با وجود آیندهای که از دست رفته، همچنان خوشبین باقی ماند. راهی که برای خودم پیدا کردهام این است که خوشبینی را از امید جدا کنم. خوشبینی به سوی آینده مینگرد؛ در ذات آن گرایش به امید وجود دارد. اما میتواند بسیار قدرتمند باشد اگر عمل ما خوشبینانه باشد، بدون انتظار آیندهای درخشان.
باید به انجام کارهای خوب ادامه دهیم، حتی بدون امید به اینکه آنها به بهبودی پایدار منجر شوند. حتی بدون امید، دلایل زیادی برای انجام کارهای خوب وجود دارد. زیبایی و غنای شگفتانگیز زندگی روی زمین را در نظر بگیر؛ ما باید تمام تلاشمان را برای دفاع از آن به کار بگیریم. اما این کار را نه از سر امید، بلکه از سر ارزش ذاتی آن انجام دهیم.»
https://www.tg-me.com/ce7en
Telegram
🔎@CE7EN فلسفه،ادبیات،هنر،روانشناسی
کانال @CE7EN شامل : فلسفه، تاریخ و ادبیات، روانشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی، فرهنگ و هنر، موسیقی، سینما، اقتصاد، علومسیاسی، سلامت، ورزش، علم و تکنولوژی است.
▫️هدف این کانال صرفا افزایش آگاهی است ، و هیچ گونه گرایش خاصی ندارد.
▫️هدف این کانال صرفا افزایش آگاهی است ، و هیچ گونه گرایش خاصی ندارد.
در سوگ دکتر کریم سلیمانی مقدم استاد دانشگاه
روایت اکبری از دغدغه های سلیمانی در باره جریان تحریف مشروطه، نهضت ملی و انقلاب ۵۷ / نظریه پردازی که روایت تمدنی اش ناتمام ماند

ایشان (دکتر سلیمانی) بنا به همان فهم تمدنی، تاکید داشتند که مردم ایران به خوبی میان دعوای خانگی گسترده و انتقاد به کجروی ها، سیاست ها، مدیریت و حکمرانی غلط، با تهاجم و تجاوز خارجی که هدف اش فروپاشی کلیت ایران است، تفاوت قائل می شوند. این موضوعی است که بسیاری قادر به درک آن نیستند. بنابر این فهم است که جامعه ایران میتواند میان دعوای خانگی اش، با آتشی که دشمن می خواهد در خانه اش بیندازد، تفکیک قائل شود.
فروزان آصف نخعی: مصاحبه زیر با دکتر محمدعلی اکبری عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، به بررسی ابعاد شخصیتی، علمی و اخلاقی دکتر کریم سلیمانی مقدم (دهکردی سابق) میپردازد.اکبری در این مصاحبه به معرفی دکتر کریم سلیمانی دهکردی، مورخ و استاد تاریخ، میپردازد. او دکتر سلیمانی را فردی متواضع، بااخلاق و دلسوز نسبت به دانشجویانش توصیف میکند که در عین حال، به شدت از مسئولیتهای اجرایی و بزرگداشتهای رسمی پرهیز میکرد. اکبری تاکید می کند که از نظر علمی، دکتر سلیمانی فردی چندبعدی بود که علاوه بر تاریخ معاصر ایران و به طور خاص تاریخ نفت، بر تاریخ غرب نیز تسلط داشت. او بنیانگذار تحقیقات نوآورانه در حوزههایی مانند تاریخ محیط زیست و جنبشهای کارگری بود و در سندشناسی و سندپژوهی نیز مهارت بینظیری داشت. از نظر اکبری مهمترین دیدگاه فکری او، "تاریخ تمدنی" بود. او معتقد بود برای فهم جامعه و تاریخ ایران، باید از قالبهای تمدنی و نه صرفاً رویدادهای سیاسی استفاده کرد، زیرا نظریههای جهانشمول علوم انسانی غرب قادر به توضیح پدیدههای تاریخی ایران نیستند. از این منظر، او مقاومت مردم ایران در برابر تجاوزات خارجی را نه یک واکنش ساده، بلکه یک کنش آگاهانه و برآمده از درک عمیق تاریخی و تمدنی مردم میدانست. از نظر سلیمانی تاریخ را باید در قالب های تمدنی زیست ملت ها مورد مطالعه قرار داد، نه بر اساس حوادث، رخدادها، یا تحولات صرف سیاسی. ایشان معتقد بود که علت بسیاری از خطاهای تحلیلی مستشرقین، و همینطور دوستان ما در رشته های تاریخ ، و دیگر رشته های علوم انسانی، که قادر نیستند پدیده های تاریخی در ایران را توضیح بدهند، نادیده انگاشتن تاریخ تمدنی به ویژه در شرق و افق جهانی آن است. این گونه است که می توانیم بفهمیم ایران چگونه به مثابه یک جامعه زندگی کرده، به مثابه یک تاریخ ادامه حیات داده و تحول یافته است. لازم به ذکر است که مرحوم سلیمانی ۴ مقاله از نفیس ترین مقالات تخصصی خود را در نقد کلان روایت راجع به نهضت ملی برای انتشار در اختیار خبرآنلاین قرار دادند که با استقبال مخاطبان مواجه شد. گفت و گو با دکتر اکبری در زیر از نظرتان می گذرد:
****

آقای دکتر اکبری از حضور شما برای مصاحبه سپاسگزارم و درگذشت آقای دکتر کریم سلیمانی دهکردی، را که هم برای خانواده و خویشاوندان آن مرحوم و هم برای جامعه علمی و دانشگاهی ایران، ضایعه سنگینی بود، تسلیت عرض میکنم. درابتدا با توجه به شناخت تان از مرحوم دکتر سلیمانی از سابقه و فعالیت علمی ایشان بفرمایید؟
قسطی و تخفیف دار بخر | قسطی حراج دیجی پی 😍
کلیک کن!

در آغاز سخن، از خداوند متعال طلب مغفرت و رحمت برای همکار ارجمند و برادر عزیزم جناب آقای دکتر سلیمانی می کنم و امیدوارم خداوند به خانواده، و به همکاران ایشان در دانشگاه شهید بهشتی و گروه های تاریخ سراسر کشور، و دانشجویانش، برای فائق آمدن بر این ضایعه عظیم، صبر و بردباری عطا کند.
تحصیلات
اجازه می خواهم نخست در باره تحصیلات و پیشینۀ دکتر سلیمانی به اختصار سخن بگویم. دکتر سلیمانی متولد اهواز بود و خانواده شان در شرکت نفت مشغول به کار بودند. دوره کارشناسی را در دانشگاه اصفهان و کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران در رشته تاریخ سپری کردند.
پایان نامه کارشناسی ارشد خودشان را در دانشگاه تهران، به راهنمایی استاد صاحب نام و ارجمند جناب آقای ایرج افشار، طی کردند. از آثار مهم ایشان «القاب رجال دوره قاجار» و«معرکه تنباکو: میانپرده تجارت تنباکوی ایران و مصر» است.
روایت اکبری از دغدغه های سلیمانی در باره جریان تحریف مشروطه، نهضت ملی و انقلاب ۵۷ / نظریه پردازی که روایت تمدنی اش ناتمام ماند

ایشان (دکتر سلیمانی) بنا به همان فهم تمدنی، تاکید داشتند که مردم ایران به خوبی میان دعوای خانگی گسترده و انتقاد به کجروی ها، سیاست ها، مدیریت و حکمرانی غلط، با تهاجم و تجاوز خارجی که هدف اش فروپاشی کلیت ایران است، تفاوت قائل می شوند. این موضوعی است که بسیاری قادر به درک آن نیستند. بنابر این فهم است که جامعه ایران میتواند میان دعوای خانگی اش، با آتشی که دشمن می خواهد در خانه اش بیندازد، تفکیک قائل شود.
فروزان آصف نخعی: مصاحبه زیر با دکتر محمدعلی اکبری عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، به بررسی ابعاد شخصیتی، علمی و اخلاقی دکتر کریم سلیمانی مقدم (دهکردی سابق) میپردازد.اکبری در این مصاحبه به معرفی دکتر کریم سلیمانی دهکردی، مورخ و استاد تاریخ، میپردازد. او دکتر سلیمانی را فردی متواضع، بااخلاق و دلسوز نسبت به دانشجویانش توصیف میکند که در عین حال، به شدت از مسئولیتهای اجرایی و بزرگداشتهای رسمی پرهیز میکرد. اکبری تاکید می کند که از نظر علمی، دکتر سلیمانی فردی چندبعدی بود که علاوه بر تاریخ معاصر ایران و به طور خاص تاریخ نفت، بر تاریخ غرب نیز تسلط داشت. او بنیانگذار تحقیقات نوآورانه در حوزههایی مانند تاریخ محیط زیست و جنبشهای کارگری بود و در سندشناسی و سندپژوهی نیز مهارت بینظیری داشت. از نظر اکبری مهمترین دیدگاه فکری او، "تاریخ تمدنی" بود. او معتقد بود برای فهم جامعه و تاریخ ایران، باید از قالبهای تمدنی و نه صرفاً رویدادهای سیاسی استفاده کرد، زیرا نظریههای جهانشمول علوم انسانی غرب قادر به توضیح پدیدههای تاریخی ایران نیستند. از این منظر، او مقاومت مردم ایران در برابر تجاوزات خارجی را نه یک واکنش ساده، بلکه یک کنش آگاهانه و برآمده از درک عمیق تاریخی و تمدنی مردم میدانست. از نظر سلیمانی تاریخ را باید در قالب های تمدنی زیست ملت ها مورد مطالعه قرار داد، نه بر اساس حوادث، رخدادها، یا تحولات صرف سیاسی. ایشان معتقد بود که علت بسیاری از خطاهای تحلیلی مستشرقین، و همینطور دوستان ما در رشته های تاریخ ، و دیگر رشته های علوم انسانی، که قادر نیستند پدیده های تاریخی در ایران را توضیح بدهند، نادیده انگاشتن تاریخ تمدنی به ویژه در شرق و افق جهانی آن است. این گونه است که می توانیم بفهمیم ایران چگونه به مثابه یک جامعه زندگی کرده، به مثابه یک تاریخ ادامه حیات داده و تحول یافته است. لازم به ذکر است که مرحوم سلیمانی ۴ مقاله از نفیس ترین مقالات تخصصی خود را در نقد کلان روایت راجع به نهضت ملی برای انتشار در اختیار خبرآنلاین قرار دادند که با استقبال مخاطبان مواجه شد. گفت و گو با دکتر اکبری در زیر از نظرتان می گذرد:
****

آقای دکتر اکبری از حضور شما برای مصاحبه سپاسگزارم و درگذشت آقای دکتر کریم سلیمانی دهکردی، را که هم برای خانواده و خویشاوندان آن مرحوم و هم برای جامعه علمی و دانشگاهی ایران، ضایعه سنگینی بود، تسلیت عرض میکنم. درابتدا با توجه به شناخت تان از مرحوم دکتر سلیمانی از سابقه و فعالیت علمی ایشان بفرمایید؟
قسطی و تخفیف دار بخر | قسطی حراج دیجی پی 😍
کلیک کن!

در آغاز سخن، از خداوند متعال طلب مغفرت و رحمت برای همکار ارجمند و برادر عزیزم جناب آقای دکتر سلیمانی می کنم و امیدوارم خداوند به خانواده، و به همکاران ایشان در دانشگاه شهید بهشتی و گروه های تاریخ سراسر کشور، و دانشجویانش، برای فائق آمدن بر این ضایعه عظیم، صبر و بردباری عطا کند.
تحصیلات
اجازه می خواهم نخست در باره تحصیلات و پیشینۀ دکتر سلیمانی به اختصار سخن بگویم. دکتر سلیمانی متولد اهواز بود و خانواده شان در شرکت نفت مشغول به کار بودند. دوره کارشناسی را در دانشگاه اصفهان و کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران در رشته تاریخ سپری کردند.
آقای دکتر سلیمانی در مقام یک شخصیت فکری و سیاسی، با سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب، احساس کرد عده ای می خواهند انقلاب اسلامی و پشتوانه های آن مانند مشروطه، نهضت ملی، مصدق و اقدامات دولت او را عامل تخریب بهشت برینی که پهلوی ها ساخته بودند، معرفی کنند. او احساس می کرد گویی قرار است سوابق هویت ساز تاریخ معاصر ایران، تخریب شوند تا اگر اتفاقی بعدا بیفتد، پروژه سیاسی ای به پیش برود
پایان نامه کارشناسی ارشد خودشان را در دانشگاه تهران، به راهنمایی استاد صاحب نام و ارجمند جناب آقای ایرج افشار، طی کردند. از آثار مهم ایشان «القاب رجال دوره قاجار» و«معرکه تنباکو: میانپرده تجارت تنباکوی ایران و مصر» است.
www.khabaronline.ir
روایت اکبری از دغدغه های سلیمانی در باره جریان تحریف مشروطه، نهضت ملی و انقلاب ۵۷ / نظریه پردازی که روایت تمدنی اش ناتمام ماند
ایشان (دکتر سلیمانی) بنا به همان فهم تمدنی، تاکید داشتند که مردم ایران به خوبی میان دعوای خانگی گسترده و انتقاد به کجروی ها، سیاست ها، مدیریت و حکمرانی غلط، با تهاجم و تجاوز خارجی که هدف اش فروپاشی کلیت ایران است، تفاوت قائل می شوند. این موضوعی است که بسیاری…
مرحوم سلیمانی در کتاب القاب دوره قاجار فرآیند تاریخی رتبه بندی های اجتماعی بر اساس دریافت القاب حکومتی و دولتی را بازنمایی می کند و نشان می دهد که این القاب چگونه تبیین کننده منزلت اجتماعی در حوزه های جامعه، دیوانسالاری، و ملک داری در ایران است و صرفا یک بحث لوکس ادبی همراه با تعارفات اجتماعی نیست. لقب ها نمایانگر موقعیت فرد در ساختار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است و جایگاه و منزلتی را نشان میدهد که به تبع آن فرد صاحبلقب از منابع و منافع و نفوذ اجتماعی برخوردار میشود.
ایشان دوره دکترا را در دانشگاه بامبرگ آلمان گذراندند و در حین دوره دکتری سفرهای علمی نیز به انگلستان انجام دادند. همچنین تحقیقاتی در باره روابط خارجی ایران به عمل آوردند و رساله دکتری خودشان را با عنوان «روابط ایران و عربستان در دوره محمدرضا شاه»، با موفقیت تمام به پایان رساندند.
اشتغال در دانشگاه و کارنامه ای درخشان
مرحوم سلیمانی بعد از پایان تحصیلات و مراجعت به ایران، در سال ۱۳۷۸ جذب گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی شدند و تا زمان درگذشت شان کارنامه ای برجای گذاشتند که خیلی خلاصه به آن اشاره می کنم. نقطه آغاز آشنایی بنده با ایشان از این جا بود. ویژگی برجسته ایشان تسلط بر تاریخ معاصر ایران بود. این برای ما فرصت مغتنمی بود که می توانستیم با گفت و گوهای علمی و تدوین موضوعات برای دانشجویان، تحقیق و تدریس انجام بدهیم.
ایشان پس از ورود به دانشگاه شهید بهشتی، در دو حوزه تخصصی خود برای تحقیق، تدریس و تالیف مشغول به کار شدند: اول در حوزه تاریخ معاصر ایران شامل حوزه مطبوعات ، احزاب سیاسی و به طور خاص در حوزه تاریخ نفت ایران را عهده دار شدند. با قاطعیت می توانم بگویم که در میان گروه های تاریخ، ایشان تنها استاد مسلم تاریخ نفت در ایران بودند. و در بازنگری دروس دکتری، در سال ۱۳۹۰، ایشان نخستین کسی بودند که تدوین واحد درسی جدیدی تحت عنوان «نفت و توسعه در تاریخ معاصر ایران»، و تدریس آن را برعهده گرفته و تحقیقات تاریخ نفت در باره ایران را در گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی پایه گذاری کردند.
دوم در حوزه تاریخ مقطع ارشد دانشگاه، واحد درسی تاریخ عمومی جهان پایه گذاری شده بود. این موضوع در بازنگری ها که ایشان از سال ۱۳۹۰ سهم عمدهای در آن داشت، تبدیل به تاریخ غرب شد. در تاریخ غرب هم ایشان قرون ۱۸، ۱۹، و ۲۰ را عهده دار تحقیق، تدریس و راهنمایی پایان نامه بودند. بر این اساس ایشان استادی چند بعدی بودند؛ یعنی علاوه بر تسلط بر تاریخ معاصر ایران، بر تاریخ معاصر غرب هم تسلط داشتند و در آن صاحب کرسی بودند.
نوآوری در تحقیقات تاریخی
مرحوم سلیمانی با این که به شدت از گرفتن مسئولیت های اجرایی پرهیز داشتند، مدت ها نماینده گروه تاریخ در حوزه برنامه ریزی وزارت علوم و یک دوره مدیر گروه تاریخ بودند. مدتی هم در شورای تخصصی علوم انسانی در هیات ممیزه از طرف دانشکده نماینده دانشکده بودند. ویژگی برجسته ایشان آن بود که تعداد قابل توجهی از رساله های دکتری و پایان نامه های ارشد را در حوزه های بسیار خاص برعهده گرفتند.
علاوه براین، ایشان برای مدتی مشاورت، و به نوعی مسولیت بسیار مهم بررسی اسناد دوره تاریخی مشروطیت ایران را در سازمان اسناد ملی ایران برعهده داشتند و بازخوانی و طبقه بندی شاید حدود ۳۰ تا ۳۵ هزار سند به همراه نمایه نویسی برای آن را به ثمر رساندند. می توانم بگویم از ممیزات ایشان سند شناسی و سندپژوهی بود. بدون اغراق باید بگویم در دانشگاه های کشور کسی نیست که به گستردگی ایشان با اسناد کار کرده باشد. از جمله خدمات بسیار مهم ایشان در این زمینه ساماندهی اسناد کاخ نیاوران بود که همراه تیمی، به مدت دو الی سه سال، اسناد را برای نخستین بار ضمن فهرست نویسی دیجیتال کردند. همچنین مدتی جزو مشاوران عالی مرکز سازمان اسناد کشور بودند که در آن جا هم در بهبود اوضاع منشاء اثر بودند.
ایشان دوره دکترا را در دانشگاه بامبرگ آلمان گذراندند و در حین دوره دکتری سفرهای علمی نیز به انگلستان انجام دادند. همچنین تحقیقاتی در باره روابط خارجی ایران به عمل آوردند و رساله دکتری خودشان را با عنوان «روابط ایران و عربستان در دوره محمدرضا شاه»، با موفقیت تمام به پایان رساندند.
اشتغال در دانشگاه و کارنامه ای درخشان
مرحوم سلیمانی بعد از پایان تحصیلات و مراجعت به ایران، در سال ۱۳۷۸ جذب گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی شدند و تا زمان درگذشت شان کارنامه ای برجای گذاشتند که خیلی خلاصه به آن اشاره می کنم. نقطه آغاز آشنایی بنده با ایشان از این جا بود. ویژگی برجسته ایشان تسلط بر تاریخ معاصر ایران بود. این برای ما فرصت مغتنمی بود که می توانستیم با گفت و گوهای علمی و تدوین موضوعات برای دانشجویان، تحقیق و تدریس انجام بدهیم.
ایشان پس از ورود به دانشگاه شهید بهشتی، در دو حوزه تخصصی خود برای تحقیق، تدریس و تالیف مشغول به کار شدند: اول در حوزه تاریخ معاصر ایران شامل حوزه مطبوعات ، احزاب سیاسی و به طور خاص در حوزه تاریخ نفت ایران را عهده دار شدند. با قاطعیت می توانم بگویم که در میان گروه های تاریخ، ایشان تنها استاد مسلم تاریخ نفت در ایران بودند. و در بازنگری دروس دکتری، در سال ۱۳۹۰، ایشان نخستین کسی بودند که تدوین واحد درسی جدیدی تحت عنوان «نفت و توسعه در تاریخ معاصر ایران»، و تدریس آن را برعهده گرفته و تحقیقات تاریخ نفت در باره ایران را در گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی پایه گذاری کردند.
دوم در حوزه تاریخ مقطع ارشد دانشگاه، واحد درسی تاریخ عمومی جهان پایه گذاری شده بود. این موضوع در بازنگری ها که ایشان از سال ۱۳۹۰ سهم عمدهای در آن داشت، تبدیل به تاریخ غرب شد. در تاریخ غرب هم ایشان قرون ۱۸، ۱۹، و ۲۰ را عهده دار تحقیق، تدریس و راهنمایی پایان نامه بودند. بر این اساس ایشان استادی چند بعدی بودند؛ یعنی علاوه بر تسلط بر تاریخ معاصر ایران، بر تاریخ معاصر غرب هم تسلط داشتند و در آن صاحب کرسی بودند.
نوآوری در تحقیقات تاریخی
مرحوم سلیمانی با این که به شدت از گرفتن مسئولیت های اجرایی پرهیز داشتند، مدت ها نماینده گروه تاریخ در حوزه برنامه ریزی وزارت علوم و یک دوره مدیر گروه تاریخ بودند. مدتی هم در شورای تخصصی علوم انسانی در هیات ممیزه از طرف دانشکده نماینده دانشکده بودند. ویژگی برجسته ایشان آن بود که تعداد قابل توجهی از رساله های دکتری و پایان نامه های ارشد را در حوزه های بسیار خاص برعهده گرفتند.
ایشان پایه گذار تحقیقات تاریخ معاصر از نوعی بودند که در گروه های دیگر معمولا انجام نمی شد. برای مثال ما نخستین رساله دکتری تاریخ کشور را در حوزه محیط زیست ایران، یعنی برنامه ریزی و سیاستگذاری دولتی در حوزه محیط زیست ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی را به راهنمایی ایشان در گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی داشتیمایشان پایه گذار تحقیقات تاریخ معاصر از نوعی بودند که در گروه های دیگر معمولا انجام نمی شد. برای مثال ما نخستین رساله دکتری تاریخ کشور را در حوزه محیط زیست ایران، یعنی برنامه ریزی و سیاستگذاری دولتی در حوزه محیط زیست ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی را به راهنمایی ایشان در گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی داشتیم. همچنین در حوزه های نفت، و یا جنبش های کارگری، به خصوص جنبشهای معطوف به داستان نفت در ایران، ایشان چند رساله دکتری را راهنمایی کردند.
علاوه براین، ایشان برای مدتی مشاورت، و به نوعی مسولیت بسیار مهم بررسی اسناد دوره تاریخی مشروطیت ایران را در سازمان اسناد ملی ایران برعهده داشتند و بازخوانی و طبقه بندی شاید حدود ۳۰ تا ۳۵ هزار سند به همراه نمایه نویسی برای آن را به ثمر رساندند. می توانم بگویم از ممیزات ایشان سند شناسی و سندپژوهی بود. بدون اغراق باید بگویم در دانشگاه های کشور کسی نیست که به گستردگی ایشان با اسناد کار کرده باشد. از جمله خدمات بسیار مهم ایشان در این زمینه ساماندهی اسناد کاخ نیاوران بود که همراه تیمی، به مدت دو الی سه سال، اسناد را برای نخستین بار ضمن فهرست نویسی دیجیتال کردند. همچنین مدتی جزو مشاوران عالی مرکز سازمان اسناد کشور بودند که در آن جا هم در بهبود اوضاع منشاء اثر بودند.
در این سال های آخر، تاملی به مرحوم دکتر سلیمانی دست داده بود مبنی بر این که جریانی در کشور با پروژه ای سیاسی، درصدد معکوس نشان دادن مبارزات ملی و تاریخی ۲۰۰ سال اخیر ایرانیان، به ویژه از مشروطه به این طرف، است. آقای دکتر سلیمانی این جا صرفا نه در مقام یک محقق تاریخ، بلکه در مقام یک شخصیت فکری و سیاسی، با سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب، احساس کرد عده ای می خواهند انقلاب اسلامی و پشتوانه های آن مانند مشروطه، نهضت ملی، مصدق و اقدامات دولت او را عامل تخریب بهشت برینی که پهلوی ها ساخته بودند، معرفی کنند. او احساس می کرد گویی قرار است سوابق هویت ساز تاریخ معاصر ایران، تخریب شوند تا اگر اتفاقی بعدا بیفتد، پروژه سیاسی ای به پیش برود.
درعین حال ایشان مناظره تاریخی ای را با فرزند مرحوم آیت الله کاشانی، دکتر محمود کاشانی که عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی بودند، در دانشکده حقوق چندین ساعت ذیل موضوعاتی چون کودتا بودن ماجرای ۲۸ مرداد، قانونی بودن نخست وزیری مصدق، و ... به عمل آوردند و یکی از درخشانترین مناظرات مؤدبانه علمی را از خود به جای گذاشتند.
روش علمی تدریس ایشان در دانشکده، و همچنین شیوه برخورد اخلاقی با دانشجویان، از این دو منظر ارزیابی شما از ایشان چیست؟
پرسش خوبی را مطرح کردید. من تلاش می کنم به تفکیک به سوال شما پاسخ بدهم. ابتدا راجع به روش، معمولا استادان رشته تاریخ دو دسته هستند. دستۀ اول، کسانی که اغلب در حوزه مباحث تئوریک و نظری اهتمام دارند. دسته دوم، کسانی هستند که عمدتا کار اسنادی انجام می دهند. کار اسنادی کار بسیار دشواری است. به این معنا که متخصص تاریخ باید مهارت های تکنیکی بسیار زیادی داشته باشد تا بتواند در مطالعه و طبقه بندی اسناد چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ ارزش کیفی اقدام بکند. از این نظر مرحوم دکتر سلیمانی یک استاد به تمام معنا بود و کسانی که در زمینه تاریخ اسناد ایران کار می کنند، می دانند آقای دکتر سلیمانی از استادان مرجع در این زمینه بودند
اما ایشان در مقام تاریخ تحقیقی و نظری، صاحب نظریه خاص خود بودند که متاسفانه ضایعه و حادثه عظیم درگذشت ایشان، اجازه نداد پروژه نهایی خود را تدوین و عرضه بکنند. ولی در کلاس های درس و تدریس واحدی به نام مبانی تمدن، و دیگر جلسات مختلف که از جمله بنده در برخی خدمت ایشان بودم، به دیدگاهی رسیده بودند تحت عنوان تاریخ تمدنی. به این معنا که تاریخ را باید در قالب های تمدنی زیست ملت ها مورد مطالعه قرار داد، نه بر اساس حوادث، رخدادها، یا تحولات صرف سیاسی. در این زمینه دستاوردهایی هم به ویژه در زمینه تاریخ تمدنی ایران داشتند. ایشان معتقد بود که علت بسیاری از خطاهای تحلیلی مستشرقین، و همینطور دوستان ما در رشته های تاریخ ، و دیگر رشته های علوم انسانی، که قادر نیستند پدیده های تاریخی در ایران را توضیح بدهند، نادیده انگاشتن تاریخ تمدنی به ویژه در شرق و افق جهانی آن است. این گونه است که می توانیم بفهمیم ایران چگونه به مثابه یک جامعه زندگی کرده، به مثابه یک تاریخ ادامه حیات داده و تحول یافته است.
از این منظر، دکتر سلیمانی معتقد بود که ما باید بتوانیم فهم متفاوتی از ایران به مثابه پدیده خاص در جهان و تاریخ ایران به مثابه فرآیند تحول تاریخی، در مقام مقایسه با تاریخ سایر ممالک، به دست آورده و آن را طرح بکنیم تا از این منظر بتوانیم دستگاهی برای فهم تحولات تاریخی ایران بدهیم. والا، نظریه های معروف و مرسوم یونیورسال و جهانشمول جامعه شناختی ،علوم سیاسی، روانشناسی و امثال این ها، کمکی برای شناخت جامعه و تاریخ ایران به ما نمی کنند. اما، با ضایعه رخداده، پروژه ایشان ناتمام ماند و جامعه علمی ایران از یک امکان و افق جدید در حال گشایش، محروم شد.
نکته مهمی را مطرح فرمودید. با توجه به این که ایشان تحلیل تمدنی برای فهم جامعه ، سیاست، و مردم به عمل آوردند، از این زاویه جنگ ۱۲ روزه و شیوه مواجهه مردم با آن را که به زعم برخی واکنشی بوده نه کنشی، چگونه تحلیل می کرد
درعین حال ایشان مناظره تاریخی ای را با فرزند مرحوم آیت الله کاشانی، دکتر محمود کاشانی که عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی بودند، در دانشکده حقوق چندین ساعت ذیل موضوعاتی چون کودتا بودن ماجرای ۲۸ مرداد، قانونی بودن نخست وزیری مصدق، و ... به عمل آوردند و یکی از درخشانترین مناظرات مؤدبانه علمی را از خود به جای گذاشتند.
روش علمی تدریس ایشان در دانشکده، و همچنین شیوه برخورد اخلاقی با دانشجویان، از این دو منظر ارزیابی شما از ایشان چیست؟
پرسش خوبی را مطرح کردید. من تلاش می کنم به تفکیک به سوال شما پاسخ بدهم. ابتدا راجع به روش، معمولا استادان رشته تاریخ دو دسته هستند. دستۀ اول، کسانی که اغلب در حوزه مباحث تئوریک و نظری اهتمام دارند. دسته دوم، کسانی هستند که عمدتا کار اسنادی انجام می دهند. کار اسنادی کار بسیار دشواری است. به این معنا که متخصص تاریخ باید مهارت های تکنیکی بسیار زیادی داشته باشد تا بتواند در مطالعه و طبقه بندی اسناد چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ ارزش کیفی اقدام بکند. از این نظر مرحوم دکتر سلیمانی یک استاد به تمام معنا بود و کسانی که در زمینه تاریخ اسناد ایران کار می کنند، می دانند آقای دکتر سلیمانی از استادان مرجع در این زمینه بودند
.ت
ایشان معتقد بود که علت بسیاری از خطاهای تحلیلی مستشرقین، و همینطور دوستان ما در رشته های تاریخ ، و دیگر رشته های علوم انسانی، که قادر نیستند پدیده های تاریخی در ایران را توضیح بدهند، نادیده انگاشتن تاریخ تمدنی به ویژه در شرق و افق جهانی آن است. این گونه است که می توانیم بفهمیم ایران چگونه به مثابه یک جامعه زندگی کرده، به مثابه یک تاریخ ادامه حیات داده و تحول یافته اس
اما ایشان در مقام تاریخ تحقیقی و نظری، صاحب نظریه خاص خود بودند که متاسفانه ضایعه و حادثه عظیم درگذشت ایشان، اجازه نداد پروژه نهایی خود را تدوین و عرضه بکنند. ولی در کلاس های درس و تدریس واحدی به نام مبانی تمدن، و دیگر جلسات مختلف که از جمله بنده در برخی خدمت ایشان بودم، به دیدگاهی رسیده بودند تحت عنوان تاریخ تمدنی. به این معنا که تاریخ را باید در قالب های تمدنی زیست ملت ها مورد مطالعه قرار داد، نه بر اساس حوادث، رخدادها، یا تحولات صرف سیاسی. در این زمینه دستاوردهایی هم به ویژه در زمینه تاریخ تمدنی ایران داشتند. ایشان معتقد بود که علت بسیاری از خطاهای تحلیلی مستشرقین، و همینطور دوستان ما در رشته های تاریخ ، و دیگر رشته های علوم انسانی، که قادر نیستند پدیده های تاریخی در ایران را توضیح بدهند، نادیده انگاشتن تاریخ تمدنی به ویژه در شرق و افق جهانی آن است. این گونه است که می توانیم بفهمیم ایران چگونه به مثابه یک جامعه زندگی کرده، به مثابه یک تاریخ ادامه حیات داده و تحول یافته است.
از این منظر، دکتر سلیمانی معتقد بود که ما باید بتوانیم فهم متفاوتی از ایران به مثابه پدیده خاص در جهان و تاریخ ایران به مثابه فرآیند تحول تاریخی، در مقام مقایسه با تاریخ سایر ممالک، به دست آورده و آن را طرح بکنیم تا از این منظر بتوانیم دستگاهی برای فهم تحولات تاریخی ایران بدهیم. والا، نظریه های معروف و مرسوم یونیورسال و جهانشمول جامعه شناختی ،علوم سیاسی، روانشناسی و امثال این ها، کمکی برای شناخت جامعه و تاریخ ایران به ما نمی کنند. اما، با ضایعه رخداده، پروژه ایشان ناتمام ماند و جامعه علمی ایران از یک امکان و افق جدید در حال گشایش، محروم شد.
نکته مهمی را مطرح فرمودید. با توجه به این که ایشان تحلیل تمدنی برای فهم جامعه ، سیاست، و مردم به عمل آوردند، از این زاویه جنگ ۱۲ روزه و شیوه مواجهه مردم با آن را که به زعم برخی واکنشی بوده نه کنشی، چگونه تحلیل می کرد
ند؟
برای آقای دکتر سلیمانی رفتار ملت ایران و رفتار نیروهای ملی و وطن دوست ایران، در جنگ ۱۲ روزه امر تعجب آوری نبود. در دستگاه فکری او در طول این ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال اخیر، ملت ایران اغلب دعوای خانگی خود، با نیرویی که تمامیت اش را در معرض خطر قرار داده، تشخیص داده که کجا باید بایستد. و ایشان تاکید می کرد که این درک، همان درک تمدنی است که ملت ایران به نحو تاریخی به دست آورده
است
بله ایشان دو نکته روشن در این بحث داشتند که من به آن ها اشاره می کنم: ابتدا تجاوز مشترک رژیم اسراییل و آمریکا را بر اساس فهم تاریخی خود، دارای اهداف بزرگتری از جمله از بین بردن پایه های انسجام نظم اجتماعی با هدف پاشاندن کلیت ایران درک می کردند.
دوم ایشان بنا به همان فهم تمدنی، تاکید داشتند که مردم ایران به خوبی میان دعوای خانگی گسترده و انتقاد به کجروی ها، سیاست ها، مدیریت و حکمرانی غلط، با تهاجم و تجاوز خارجی که هدف اش فروپاشی کلیت ایران است، تفاوت قائل می شوند. این موضوعی است که بسیاری قادر به درک آن نیستند. بنابر این فهم است که جامعه ایران میتواند میان دعوای خانگی اش، با آتشی که دشمن می خواهد در خانه اش بیندازد، تفکیک قائل شود.
از این رو برای آقای دکتر سلیمانی رفتار ملت ایران و رفتار نیروهای ملی و وطن دوست ایران، در جنگ ۱۲ روزه امر تعجب آوری نبود. در دستگاه فکری او در طول این ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال اخیر، ملت ایران اغلب دعوای خانگی خود، با نیرویی که تمامیت اش را در معرض خطر قرار داده، تشخیص داده که کجا باید بایستد. و ایشان تاکید می کرد که این درک، همان درک تمدنی است که ملت ایران به نحو تاریخی به دست آورده است.
به عبارت دیگر ایشان معتقد بود که مردم ایران، برخلاف آن دیدگاهی که معتقد است که مقاومت ۱۲ روزه مردم واکنشی بوده، کنشگرانه بوده و دارای مبانی تمدنی و درازمدت
بله. دقیقا. نشانه های قوی ای وجود دارد از این که عملیات دشمن اساسا به گونه ای نبود که چهار تا پایگاه نظامی ایران را مورد تعرض قرار بدهد. همه نشانه ها حاکی از آن بود که می خواهد اوضاع سیاسی را برهم بزند. آن ها می دانستند این اتفاق به احتمال زیاد منجر به جنگ داخلی ، فروپاشی کلیت ایران، و دخالت بسیاری از مزدورانی می شود که مترصد چنین فرصتی هستند. دکتر سلیمانی معتقد بود که ملت ایران این درک را دارد. از این رو در دو بعد، یکی در حوادثی چون زلزله و سیل ... و ابتلائات سخت زندگی، مردم با همه گرفتاری ها ، دعواها را کنار می گذارند، و به کمک یکدیگر می روند. این چیزی بود که در این ۱۲ روزه ظاهر شد.و دوم در میدان دشمن بازی نمی کنند. آن ها حساب کرده بودند مردم بسیار ناراضی هستند و حتما وارد میدان می شوند، و به مخالفت با وضعیت موجود می پردازند.

البته ایشان معتقد بود نظام حکمرانی، مقاومت مردم را نباید به حساب خودش بگذارد. نارضایتی های مردم و مطالبات جدی آنان را نباید در پرانتز بگذارد. این را هم درک کند که مردم متوجه تمایز میان دعوای خانگی با آتشی که دشمن می خواهد در خانه بیندازد، هستند، به همین دلیل آب بر آتش دشمنافروخته ریختند و از این موضع از موجودیت خود دفاع کردند.
رابطه دکتر سلیمانی با دانشجویان
اما در آخر مایلم نکته ای را مطرح کنم. حیفم می آید که مطرح نکنم. آقای دکتر سلیمانی در کنار همه محسناتی که داشتند، در عین حال برای دانشجویانش یک پدر مهربان و با مسئولیت بودند. معلمی نبود که تدریس در کلاس، تنها وظیفه اش باشد. ایشان با دانشجویانش زندگی می کرد. در این سال ها سفرهای علمی زیادی با دانشجویان خود به نقاط مختلف کشور انجام داد، و با مشکلات و گرفتاری های دانشجویانش زندگی کرد.
در مراسم تشییع پیکر ایشان، علی رغم تعطیلات دانشگاه و کشور، و فرصت بسیار اندک، اغلب دانشجویان فارغ التحصیل و حاضر ایشان، از نقاط مختلف کشور، حضور پیدا کرده بودند، به گونه ای سوگوار بودند که گویی عزیزی بسیار نزدیک و پدری مهربان را از دست داده اند. از ویژگی های خاص ایشان بود که دانشجویانش را عمیقا دوست می داشت، با آنان بسیار محترمانه و شایسته برخورد می کرد. برایشان به طور جدی وقت می گذاشت، و در باره همه مشکلاتی که برای دانشجویان پیش می آمد تا آن جایی که می توانست دستگیری می کرد. در این مناسبات عشق به میهن و تعهد به کشور و ملت ایران را، در عمل و با نوع مسئولیت پذیری اش، به منصه ظهور می رساند.
ایشان فردی بسیار عارف مسلک نیز بودند. اعتقادات عمیق دینی داشتند؛ بدون این که کوچکترین نشانه ای از این اعتقادات در ظواهر کار ایشان آشکار باشد. در گروه تاریخ هر چه کردند تا به مناسبت بازنشستگی ایشان، در اسفند سال گذشته، مراسم بزرگداشتی برای ایشان بگیرند، قبول نکردند. ایشان تاکید می کرد برای چه باید این بزرگداشت انجام شود. مگر من کی هستم.
بله ایشان دو نکته روشن در این بحث داشتند که من به آن ها اشاره می کنم: ابتدا تجاوز مشترک رژیم اسراییل و آمریکا را بر اساس فهم تاریخی خود، دارای اهداف بزرگتری از جمله از بین بردن پایه های انسجام نظم اجتماعی با هدف پاشاندن کلیت ایران درک می کردند.
دوم ایشان بنا به همان فهم تمدنی، تاکید داشتند که مردم ایران به خوبی میان دعوای خانگی گسترده و انتقاد به کجروی ها، سیاست ها، مدیریت و حکمرانی غلط، با تهاجم و تجاوز خارجی که هدف اش فروپاشی کلیت ایران است، تفاوت قائل می شوند. این موضوعی است که بسیاری قادر به درک آن نیستند. بنابر این فهم است که جامعه ایران میتواند میان دعوای خانگی اش، با آتشی که دشمن می خواهد در خانه اش بیندازد، تفکیک قائل شود.
از این رو برای آقای دکتر سلیمانی رفتار ملت ایران و رفتار نیروهای ملی و وطن دوست ایران، در جنگ ۱۲ روزه امر تعجب آوری نبود. در دستگاه فکری او در طول این ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال اخیر، ملت ایران اغلب دعوای خانگی خود، با نیرویی که تمامیت اش را در معرض خطر قرار داده، تشخیص داده که کجا باید بایستد. و ایشان تاکید می کرد که این درک، همان درک تمدنی است که ملت ایران به نحو تاریخی به دست آورده است.
به عبارت دیگر ایشان معتقد بود که مردم ایران، برخلاف آن دیدگاهی که معتقد است که مقاومت ۱۲ روزه مردم واکنشی بوده، کنشگرانه بوده و دارای مبانی تمدنی و درازمدت
است؟کنند
از نظر دکتر سلیمانی جنگ ۱۲ روزه به احتمال زیاد منجر به جنگ داخلی ، فروپاشی کلیت ایران، و دخالت بسیاری از مزدورانی می شود که مترصد چنین فرصتی هستند. ایشان معتقد بود که ملت ایران این درک را دارد. از این رو در دو بعد، یکی در حوادثی چون زلزله و سیل ... و ابتلائات سخت زندگی، مردم با همه گرفتاری ها ، دعواها را کنار می گذارند، و به کمک یکدیگر می روند. این چیزی بود که در این ۱۲ روزه ظاهر شد و دوم در میدان دشمن بازی نمی
بله. دقیقا. نشانه های قوی ای وجود دارد از این که عملیات دشمن اساسا به گونه ای نبود که چهار تا پایگاه نظامی ایران را مورد تعرض قرار بدهد. همه نشانه ها حاکی از آن بود که می خواهد اوضاع سیاسی را برهم بزند. آن ها می دانستند این اتفاق به احتمال زیاد منجر به جنگ داخلی ، فروپاشی کلیت ایران، و دخالت بسیاری از مزدورانی می شود که مترصد چنین فرصتی هستند. دکتر سلیمانی معتقد بود که ملت ایران این درک را دارد. از این رو در دو بعد، یکی در حوادثی چون زلزله و سیل ... و ابتلائات سخت زندگی، مردم با همه گرفتاری ها ، دعواها را کنار می گذارند، و به کمک یکدیگر می روند. این چیزی بود که در این ۱۲ روزه ظاهر شد.و دوم در میدان دشمن بازی نمی کنند. آن ها حساب کرده بودند مردم بسیار ناراضی هستند و حتما وارد میدان می شوند، و به مخالفت با وضعیت موجود می پردازند.

البته ایشان معتقد بود نظام حکمرانی، مقاومت مردم را نباید به حساب خودش بگذارد. نارضایتی های مردم و مطالبات جدی آنان را نباید در پرانتز بگذارد. این را هم درک کند که مردم متوجه تمایز میان دعوای خانگی با آتشی که دشمن می خواهد در خانه بیندازد، هستند، به همین دلیل آب بر آتش دشمنافروخته ریختند و از این موضع از موجودیت خود دفاع کردند.
رابطه دکتر سلیمانی با دانشجویان
اما در آخر مایلم نکته ای را مطرح کنم. حیفم می آید که مطرح نکنم. آقای دکتر سلیمانی در کنار همه محسناتی که داشتند، در عین حال برای دانشجویانش یک پدر مهربان و با مسئولیت بودند. معلمی نبود که تدریس در کلاس، تنها وظیفه اش باشد. ایشان با دانشجویانش زندگی می کرد. در این سال ها سفرهای علمی زیادی با دانشجویان خود به نقاط مختلف کشور انجام داد، و با مشکلات و گرفتاری های دانشجویانش زندگی کرد.
در مراسم تشییع پیکر ایشان، علی رغم تعطیلات دانشگاه و کشور، و فرصت بسیار اندک، اغلب دانشجویان فارغ التحصیل و حاضر ایشان، از نقاط مختلف کشور، حضور پیدا کرده بودند، به گونه ای سوگوار بودند که گویی عزیزی بسیار نزدیک و پدری مهربان را از دست داده اند. از ویژگی های خاص ایشان بود که دانشجویانش را عمیقا دوست می داشت، با آنان بسیار محترمانه و شایسته برخورد می کرد. برایشان به طور جدی وقت می گذاشت، و در باره همه مشکلاتی که برای دانشجویان پیش می آمد تا آن جایی که می توانست دستگیری می کرد. در این مناسبات عشق به میهن و تعهد به کشور و ملت ایران را، در عمل و با نوع مسئولیت پذیری اش، به منصه ظهور می رساند.
ایشان فردی بسیار عارف مسلک نیز بودند. اعتقادات عمیق دینی داشتند؛ بدون این که کوچکترین نشانه ای از این اعتقادات در ظواهر کار ایشان آشکار باشد. در گروه تاریخ هر چه کردند تا به مناسبت بازنشستگی ایشان، در اسفند سال گذشته، مراسم بزرگداشتی برای ایشان بگیرند، قبول نکردند. ایشان تاکید می کرد برای چه باید این بزرگداشت انجام شود. مگر من کی هستم.
حتی بدون اطلاع ایشان در جلسه بزرگداشت دیگری می خواستند به ایشان لوح بدهند، به محض این که فهمید می خواهند به او لوح بدهند ، در آن جلسه شرکت نکرد.
در پایان باید عرض کنم با این که دکتر سلیمانی تحصیل کرده اروپا بود و امکانات بسیار زیادی داشت که برود در آن دیار با رفاه کامل اقامت کند. ولی علی رغم سختی هایی که به او از ناحیه برخی دوستان تنگ نظر وارد شد، در دفاع از حقوق علمی بسیار شجاع، و متعهد به کار علمی بود. رحمت خداوند بر او باد. اگر چه پر کردن جای خالی ایشان به سختی ممکن است، ولی امید داریم افرادی که در معرض نفس معنوی ایشان قرار گرفتند، جایگاه ایشان را، ضمن پاسداشت شخصیت علمی و اخلاقی ایشان، خالی نگذارند.
بیشتر بخوانید:
ردیهای بر انکار دو کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در «اَبَر روایت» غنینژاد / مصدق نقطهکور و نحس تاریخ معاصر ایران است؟
سخنان غیرعلمی غنی نژاد درباره کودتا / طرح آمریکا ؛بزرگنمایی حزب توده برای کودتا در ایران / تنزل علم در ابرروایت غنی نژاد
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
نه به مناظره شفاهی؛ آیا ۴۰ موضوع تاریخی را می توان در ۵۹ دقیقه بررسی کرد؟ / تاریخنگاری یا تبلیغات؟ بررسی ادعاهای جنجالی درباره مصدق و صنعت نفت
۲۱۶۲۱۶
کد خبر 2104077
در پایان باید عرض کنم با این که دکتر سلیمانی تحصیل کرده اروپا بود و امکانات بسیار زیادی داشت که برود در آن دیار با رفاه کامل اقامت کند. ولی علی رغم سختی هایی که به او از ناحیه برخی دوستان تنگ نظر وارد شد، در دفاع از حقوق علمی بسیار شجاع، و متعهد به کار علمی بود. رحمت خداوند بر او باد. اگر چه پر کردن جای خالی ایشان به سختی ممکن است، ولی امید داریم افرادی که در معرض نفس معنوی ایشان قرار گرفتند، جایگاه ایشان را، ضمن پاسداشت شخصیت علمی و اخلاقی ایشان، خالی نگذارند.
بیشتر بخوانید:
ردیهای بر انکار دو کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در «اَبَر روایت» غنینژاد / مصدق نقطهکور و نحس تاریخ معاصر ایران است؟
سخنان غیرعلمی غنی نژاد درباره کودتا / طرح آمریکا ؛بزرگنمایی حزب توده برای کودتا در ایران / تنزل علم در ابرروایت غنی نژاد
شوک درمانی؛ مصدق کودتاچی؟ / شاه کلید ۲۸ مرداد کجاست؟ پردهبرداری از روایتهای معکوس! / حقیقت پنهان یا تاریخسازی پریشان؟
نه به مناظره شفاهی؛ آیا ۴۰ موضوع تاریخی را می توان در ۵۹ دقیقه بررسی کرد؟ / تاریخنگاری یا تبلیغات؟ بررسی ادعاهای جنجالی درباره مصدق و صنعت نفت
۲۱۶۲۱۶
کد خبر 2104077
www.khabaronline.ir
ردیهای بر انکار دو کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در «اَبَر روایت» غنینژاد / مصدق نقطهکور و نحس تاریخ معاصر ایران است؟
آقای غنینژاد، روایتی میسازد؛ که مصدق نقطه کور و نحس تاریخ معاصر ایران است و پس ار آن، هر چه بر سر ایران آمد، در اثر تاسیس آن نحسی و امتدادش در نسلهای روشنفکری (میراث مصدق) پس از اوست. به این ترتیب روایتی میسازد که سخت پریشان است.
تقدم سیاست یا حقوق؟
احمد فعال
در عالم سیاست که به قول مورگنتا به سیاست قدرت موسوم است، امر سیاسی بر امر حقوقی مقدم است. سیاست قدرت از هیچ قاعدهای جز آنچه که به خواست و نیات کنشگران قدرت مربوط میشود، پیروی نمیکند. خواست و نیات کنشگران قدرت، در بادی نخست چیزی جز بقاء نیست. در مراحل بعد، وقتی بقاء قدرت تثبت و تضمین شد، اهدافی چون تمرکز، تراکم و گسترش در دستور کار قرار میگیرند. در بسیاری از مواقع بقاء قدرت در گروه ایجاد تمرکز، تراکم و گسترش بدست میآید. به عنوان مثال کشور اسرائیل و دولت نتانیاهو بقاء خود را در گسترش قدرت تا تجاوز به قلمروهای دیگری بدست میآورند. دولت آمریکا نیز از همین راهبرد سیاسی تبعیت میکند. نزدیک یک تریلیون دلار هزینههای نظامی آمریکا، با فرماندهی جنگندههای F35 و دهها ناو هواپیمابر، اسکورت منافعی هستند که از کشورهای دیگر به آمریکا سرازیر میشوند، و سود حاصل از آن را در گسترش هژمونی قدرت و از آنجا در بقاء قدرت به کار میاندازند. جمهوری اسلامی نیز با حضور خود را در عراق، سوریه و لبنان، با هدف بقاء قدرت توجیه میکند. سیاست قدرت در جمهوری اسلامی نیز از همان راهبرد بقاء قدرت پیروی میکند. از این نظر منافع ملی چیزی جز منافع قدرت در بقاء و گسترش نیست. مورگنتا مهمترین تئوریپرداز رئالیسم به درستی میگوید، "قدرت" و "منافع"، امور ذهنی هستند که هم محتوا وهم انداه آن توسط دولتها و کنشگران قدرت تعیین میشوند.
با این وجود هیچ قدرتی را امروز در جهان نمییابید که بقاء و گسترش خود را تا تجاوز، به امر حقوقی گره نزده باشد. همچنان که هانتیگتون در کتاب "موج سوم دموکراسی" به درستی میگوید، از دهه 50 میلادی هیچ دیکتاتوری نیست که اراده خود را در اعمال قدرت و دیکتاتوری، به آزادی و دموکراسی گره نزده باشد. در حقیقت حقوق پوششی است برای تسهیل دادن قدرت در آنچه به بقاء و گسترش تا تجاوز مربوط میشود. از این نظر در عالم واقع همواره این امر سیاسی است که بر امر حقوقی پیشی میگیرد. حقوق، اعم از حقوق بینالملل تا حقوق داخلی، همواره به عنوان پوشش توجیهی قدرت عمل کرده و میکند. کودتاها با همین پوشش جامه عمل به تن میکنند. وقتی امر سیاسی بر امر حقوقی تقدم پیدا میکند، حقوق اقتصادی نیز به ابزار تأمین منافع و در نتیجه به ابزار بقاء و گسترش قدرت تبدیل میشود. معنای این سخن که امر سیاسی بر امر حقوقی تقدم دارد (که بیتردید دارد)، تصدیق این حقیقت است که اراده دولت و اراده بنگاههای اقتصادی در هم تنیده شدهاند و از یکدیگر نمایندگی میکنند. تفاوت آنها در تقسیم وظایفی است که میان آنها صورت گرفته است. اگر غیر از این باشد، تقدم امر سیاسی بر امر حقوقی بیوجه میشود. یا مثلاً میشود گفت، تنها در بازار است که به دلیل هژمونی بنگاههای اقتصادی این تقدم از دست میرود، به این معنا که هرجا که هژمونیها (واحدهای مسلط) حضور دارند، تقدم همانجاست.
از زمانی که حقوق بشر به مثابه یک پارادایم در سطح روابط بینالملل مطرح شده است، و بنا به منشور حقوقی سازمان ملل، این حقوق مادر و حقوق بالادستی همه حقوق به شمار میآید، دول دموکراتیک و از میان آنها به ویژه آمریکا، این حقوق را به ابزار توجیه تجاوزات خود در کشورهای دیکتاتوری که منافعی ناهمگون با دولت آمریکا دارند، قرار داده است. تئوریسینهای رئالیست به درستی میگویند، کنشگران اصلی صحنه بینالملل دولتها هستند. بیاعتقادی رئالیستها به سازمانهای بینالملل از همینجا ناشی میشود. آنها به درستی میگویند، دولتها زمانی به حقوق بینالملل تمکین میکنند که یا به نفع آنهاست، و یا اینکه طرفی از اجراء یا عدم اجرای حقوق نمیبندند. و لذا هرگاه این حقوق با منافع و هژمونی دولتها در تعارض باشد، هیچ وقعی به آن نمینهند. از این نظر است که به درستی اثبات میکنند که هم حقوق بینالمل و هم سازمانهای بینالمل در عمل وجودشان بلااثر هستند.
با این وجود وقتی آنچه در امور واقع شاهد تقدم امر سیاسی بر امر حقوقی هستیم، آیا معنای این سخن این است که امر سیاسی بالذاته بر امر حقوقی مقدم است. خیر؟ چرا؟ اگر چنین بود، باید کل اندیشکدههای حقوقی را به گل بست. اگر چنین بود باید کل اندیشهگران عصر روشنگری را از روسو تا کانت و تا منتسکیو و جان لاک و بقیه را همه تخطئه کرد، و تلاش مجامع حقوقی را برای مهار قدرت و سیاست بیفایده دانست. اگر چنین بود، باید نسبت به تمام مبارزات مردمی در سراسر جهان با هدف آزادی، استقلال و عدالت، مأیوس شد. لیکن واقعیت این نیست. وقتی داگلاس نورث از قوانین دائمی و مستمر به عنوان وجه ممیز کشورهای پیشرفته صحبت میکند، مراد او گره زدن امر سیاسی به امر حقوقی است.
احمد فعال
در عالم سیاست که به قول مورگنتا به سیاست قدرت موسوم است، امر سیاسی بر امر حقوقی مقدم است. سیاست قدرت از هیچ قاعدهای جز آنچه که به خواست و نیات کنشگران قدرت مربوط میشود، پیروی نمیکند. خواست و نیات کنشگران قدرت، در بادی نخست چیزی جز بقاء نیست. در مراحل بعد، وقتی بقاء قدرت تثبت و تضمین شد، اهدافی چون تمرکز، تراکم و گسترش در دستور کار قرار میگیرند. در بسیاری از مواقع بقاء قدرت در گروه ایجاد تمرکز، تراکم و گسترش بدست میآید. به عنوان مثال کشور اسرائیل و دولت نتانیاهو بقاء خود را در گسترش قدرت تا تجاوز به قلمروهای دیگری بدست میآورند. دولت آمریکا نیز از همین راهبرد سیاسی تبعیت میکند. نزدیک یک تریلیون دلار هزینههای نظامی آمریکا، با فرماندهی جنگندههای F35 و دهها ناو هواپیمابر، اسکورت منافعی هستند که از کشورهای دیگر به آمریکا سرازیر میشوند، و سود حاصل از آن را در گسترش هژمونی قدرت و از آنجا در بقاء قدرت به کار میاندازند. جمهوری اسلامی نیز با حضور خود را در عراق، سوریه و لبنان، با هدف بقاء قدرت توجیه میکند. سیاست قدرت در جمهوری اسلامی نیز از همان راهبرد بقاء قدرت پیروی میکند. از این نظر منافع ملی چیزی جز منافع قدرت در بقاء و گسترش نیست. مورگنتا مهمترین تئوریپرداز رئالیسم به درستی میگوید، "قدرت" و "منافع"، امور ذهنی هستند که هم محتوا وهم انداه آن توسط دولتها و کنشگران قدرت تعیین میشوند.
با این وجود هیچ قدرتی را امروز در جهان نمییابید که بقاء و گسترش خود را تا تجاوز، به امر حقوقی گره نزده باشد. همچنان که هانتیگتون در کتاب "موج سوم دموکراسی" به درستی میگوید، از دهه 50 میلادی هیچ دیکتاتوری نیست که اراده خود را در اعمال قدرت و دیکتاتوری، به آزادی و دموکراسی گره نزده باشد. در حقیقت حقوق پوششی است برای تسهیل دادن قدرت در آنچه به بقاء و گسترش تا تجاوز مربوط میشود. از این نظر در عالم واقع همواره این امر سیاسی است که بر امر حقوقی پیشی میگیرد. حقوق، اعم از حقوق بینالملل تا حقوق داخلی، همواره به عنوان پوشش توجیهی قدرت عمل کرده و میکند. کودتاها با همین پوشش جامه عمل به تن میکنند. وقتی امر سیاسی بر امر حقوقی تقدم پیدا میکند، حقوق اقتصادی نیز به ابزار تأمین منافع و در نتیجه به ابزار بقاء و گسترش قدرت تبدیل میشود. معنای این سخن که امر سیاسی بر امر حقوقی تقدم دارد (که بیتردید دارد)، تصدیق این حقیقت است که اراده دولت و اراده بنگاههای اقتصادی در هم تنیده شدهاند و از یکدیگر نمایندگی میکنند. تفاوت آنها در تقسیم وظایفی است که میان آنها صورت گرفته است. اگر غیر از این باشد، تقدم امر سیاسی بر امر حقوقی بیوجه میشود. یا مثلاً میشود گفت، تنها در بازار است که به دلیل هژمونی بنگاههای اقتصادی این تقدم از دست میرود، به این معنا که هرجا که هژمونیها (واحدهای مسلط) حضور دارند، تقدم همانجاست.
از زمانی که حقوق بشر به مثابه یک پارادایم در سطح روابط بینالملل مطرح شده است، و بنا به منشور حقوقی سازمان ملل، این حقوق مادر و حقوق بالادستی همه حقوق به شمار میآید، دول دموکراتیک و از میان آنها به ویژه آمریکا، این حقوق را به ابزار توجیه تجاوزات خود در کشورهای دیکتاتوری که منافعی ناهمگون با دولت آمریکا دارند، قرار داده است. تئوریسینهای رئالیست به درستی میگویند، کنشگران اصلی صحنه بینالملل دولتها هستند. بیاعتقادی رئالیستها به سازمانهای بینالملل از همینجا ناشی میشود. آنها به درستی میگویند، دولتها زمانی به حقوق بینالملل تمکین میکنند که یا به نفع آنهاست، و یا اینکه طرفی از اجراء یا عدم اجرای حقوق نمیبندند. و لذا هرگاه این حقوق با منافع و هژمونی دولتها در تعارض باشد، هیچ وقعی به آن نمینهند. از این نظر است که به درستی اثبات میکنند که هم حقوق بینالمل و هم سازمانهای بینالمل در عمل وجودشان بلااثر هستند.
با این وجود وقتی آنچه در امور واقع شاهد تقدم امر سیاسی بر امر حقوقی هستیم، آیا معنای این سخن این است که امر سیاسی بالذاته بر امر حقوقی مقدم است. خیر؟ چرا؟ اگر چنین بود، باید کل اندیشکدههای حقوقی را به گل بست. اگر چنین بود باید کل اندیشهگران عصر روشنگری را از روسو تا کانت و تا منتسکیو و جان لاک و بقیه را همه تخطئه کرد، و تلاش مجامع حقوقی را برای مهار قدرت و سیاست بیفایده دانست. اگر چنین بود، باید نسبت به تمام مبارزات مردمی در سراسر جهان با هدف آزادی، استقلال و عدالت، مأیوس شد. لیکن واقعیت این نیست. وقتی داگلاس نورث از قوانین دائمی و مستمر به عنوان وجه ممیز کشورهای پیشرفته صحبت میکند، مراد او گره زدن امر سیاسی به امر حقوقی است.
بازی روسیه و چین با ایران
احمد فعال
قطعنامهای که روس و چین برای امهال مدت اسنب بک به شورای امنیت بردند، یک بازی بیمزه، و تنها با هدف دلربایی از ایران بیش نیود. اگر به سخنرانی نماینده روسیه در پیش و پس از تصویب قطعنامه گوش میدادید، این سخنرانی به گونهای تهیه شده بود که اعضای شورای امنیت به آن رأی ندهند، واگر هم رأی دادند توسط فرانسه و آمریکا وتو شود. یعنی این قطعنامه از هر حیث، یک قطعنامه شکست خوردهای بود. نخست اینکه، همین اعضای شورای امنیت یک هفته قبل به قطعنامهای که توسط کره جنوبی ارائه شده بود به اسنپ بک رأی دادند. دوم اینکه، اگر هم بالفرض نسبت به رأی خود در قطعنامه پیشنهادی قبلی اظهار ندامت میکردند، و به وارونه آن رأی مثبت میدادند، خوب سه کشور انگلیس و فرانسه و آمریکا آن را وتو میکردند. سوم اینکه، از همه جالبتر سخنرانی نماینده روسیه بود، که ایشان با یک سخنرانی پر از اتهام به فرانسه و آمریکا، و حتی نسبت دادن دروغگویی به آنها، این کشورها را به سمت عدم رأی دادن ترغیب کرد. من نمیگویم سیاست دولتها اینقدر سخیف است که با چند اتهام و نسبت دروغ دادن، و لو اینکه این نسبتها درست هم میبودند، نظر خود را تغییر میدهند. اما کسی که یک قطعنامه به شورای امنیت پیشنهاد میدهد، سعی میکند، از طریق زبان و ادبیات دیپلماتیک نظرات مخالفان را به خود جذب کند، نه آنکه آنها را به قول معروف رم بدهد.
حاصل آنکه، این قطعنامه از سوی چین و روسیه، و به نظر من بیشتر از سوی روسها – چون چینیها اینقدر به اصطلاح عامیانه مارموز نیستند که چنین مقاصدی در سر داشته باشند- چیزی چون دلبری از ایران نبود. روسها که این همه جفا و خیانت در حق ایران کردهاند، و در همه جا پشت متحد صوری خود را خالی گذاشتند، اینبار میخواستند این پیام را به تهران ارسال کنند که، نخیر به شایعات غربیها و غربزدهها گوش ندهید، ما همچنان قرص و محکم پشت شما ایستادهایم. 5 مهرماه 1404
https://www.tg-me.com/BayaneAzadiM/1342
احمد فعال
قطعنامهای که روس و چین برای امهال مدت اسنب بک به شورای امنیت بردند، یک بازی بیمزه، و تنها با هدف دلربایی از ایران بیش نیود. اگر به سخنرانی نماینده روسیه در پیش و پس از تصویب قطعنامه گوش میدادید، این سخنرانی به گونهای تهیه شده بود که اعضای شورای امنیت به آن رأی ندهند، واگر هم رأی دادند توسط فرانسه و آمریکا وتو شود. یعنی این قطعنامه از هر حیث، یک قطعنامه شکست خوردهای بود. نخست اینکه، همین اعضای شورای امنیت یک هفته قبل به قطعنامهای که توسط کره جنوبی ارائه شده بود به اسنپ بک رأی دادند. دوم اینکه، اگر هم بالفرض نسبت به رأی خود در قطعنامه پیشنهادی قبلی اظهار ندامت میکردند، و به وارونه آن رأی مثبت میدادند، خوب سه کشور انگلیس و فرانسه و آمریکا آن را وتو میکردند. سوم اینکه، از همه جالبتر سخنرانی نماینده روسیه بود، که ایشان با یک سخنرانی پر از اتهام به فرانسه و آمریکا، و حتی نسبت دادن دروغگویی به آنها، این کشورها را به سمت عدم رأی دادن ترغیب کرد. من نمیگویم سیاست دولتها اینقدر سخیف است که با چند اتهام و نسبت دروغ دادن، و لو اینکه این نسبتها درست هم میبودند، نظر خود را تغییر میدهند. اما کسی که یک قطعنامه به شورای امنیت پیشنهاد میدهد، سعی میکند، از طریق زبان و ادبیات دیپلماتیک نظرات مخالفان را به خود جذب کند، نه آنکه آنها را به قول معروف رم بدهد.
حاصل آنکه، این قطعنامه از سوی چین و روسیه، و به نظر من بیشتر از سوی روسها – چون چینیها اینقدر به اصطلاح عامیانه مارموز نیستند که چنین مقاصدی در سر داشته باشند- چیزی چون دلبری از ایران نبود. روسها که این همه جفا و خیانت در حق ایران کردهاند، و در همه جا پشت متحد صوری خود را خالی گذاشتند، اینبار میخواستند این پیام را به تهران ارسال کنند که، نخیر به شایعات غربیها و غربزدهها گوش ندهید، ما همچنان قرص و محکم پشت شما ایستادهایم. 5 مهرماه 1404
https://www.tg-me.com/BayaneAzadiM/1342
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 ضربۀ تحریم معادلِ ۶۴ سال جنگ!!
🎙#سعید_شریعتی
🔸ضرر و زیان مردم در ۲۰ سال تحریم، ۸ برابر ۸ سال جنگ با عراق است یعنی ۶۴ سال جنگ!
🔸مردم کارنامه را میبینند؛ جی.دی.پی ما در سال ۱۳۸۴، ۳۰۰ میلیارد دلار بود؛ باید امسال می شد ۱۳۰۰ میلیارد دلار، اما الان خیلی که دست بالا میگیرند ۴۵۰ میلیارد دلار هستیم
🔸نزدیک به ۳ هزار میلیارد دلار خسارت دیدیم،
🔸خسارت جنگ ۸ سالهی ایران و عراق در بهترین برآورد ۴۰۰ میلیارد دلار بود
@TahlilZamane
🌾 @Naqdagin
🎙#سعید_شریعتی
🔸ضرر و زیان مردم در ۲۰ سال تحریم، ۸ برابر ۸ سال جنگ با عراق است یعنی ۶۴ سال جنگ!
🔸مردم کارنامه را میبینند؛ جی.دی.پی ما در سال ۱۳۸۴، ۳۰۰ میلیارد دلار بود؛ باید امسال می شد ۱۳۰۰ میلیارد دلار، اما الان خیلی که دست بالا میگیرند ۴۵۰ میلیارد دلار هستیم
🔸نزدیک به ۳ هزار میلیارد دلار خسارت دیدیم،
🔸خسارت جنگ ۸ سالهی ایران و عراق در بهترین برآورد ۴۰۰ میلیارد دلار بود
@TahlilZamane
🌾 @Naqdagin
پرسش ها و یک داوری ساده
درباره عملیات ۷ اکتبر
احمد فعال
بعضی از امور هستند جزو بدیهیات شمارده می شوند. به قول منطقیون امر بدیهی امری است که به محض تصور تصدیق می شود. با این وجود امور بدیهی برای بسیاری نه تنها بدیهی نیستند، بلکه یا مشکوک و یا وارونه آن بدیهی است. به عنوان مثال همین جنگ غزه وقتی مجموعه گزارشات را از کشتار بی رحمانه کودکان و ایجاد یک وضعیت جهنمی و آخرالزمانی را کنار محکوم کردن و حتی دستور مجازات و دستگیری رئیس دولت اسرائیل توسط قانونی ترین نهاد حقوقی بین الملل می بینیم، دولت اسرائیل را به مثابه وحشی ترین دولت جهان معرفی و تصدیق آن را امر بدیهی نشان می دهد. هر چند همین گزارشات و تصاویر وارونه ان از دید بعضی که چشم و گوش به پروپاگاندای اسرائیلی سپارده اند، بدیهی می نماید.
یک امر بدیهی دیگر موضوعی است که با یک پرسش شروع می کنم و از آنها که از محور مقاومت و حماس دفاع می کنند می خواهم که به این پرسش پاسخ دهند. پرسش این است:
اگر برگردیم به تاریخ شش اکتبر ۲۰۲۳ و شما به عنوان دفاع کننده محور مقاومت و حماس، اطلاع می یافتید که یکی از فرماندهان حماس فردا هفتم اکتبر بنا بود عملیات توفان الاقصی را اجرا کند، اما قبل از آن جلوی چشمان شما یک پرده سینما باز کنند و در آن تصاویر نابود شدن و جهنمی شدن غزه را ببینید و بعد کشتار کودکان و آوارگی دو میلیون نفر و بزرگترین گرسنگی قرن، و بعد ازبین رفتن کل سران و فرماندهان حماس و حزب الله و در آستانه خلع سلاح شدن حماس و حزب الله و بعد از دست رفتن سوریه، نابودی بیش از ۳۰ تن از ارشدترین فرماندهان سپاه و دانشمندان هسته ای، و در آستانه تغییر یافتن کل نقشه خاورمیانه ووو را روی پرده سینما مشاهده می کردید، آن وقت عملیات فردا ۷ اکتبر را کنسل می کردید و یا ادامه می دادید؟
اگر ادامه می دادید، دستکم نمی توانم شما را یک شخصیت بی رحمی تصور نکنم که نسبت به جان انسانها بی اهمیت هستید، و نیز شما را در جنایت مرتکب شده شریک ندانم. و اگر ادامه نمی دادید، چگونه در حالی که واکنش اسرائیل (تلافی یک به صد در هر آسیبی که می بیند) را می دانستید، چگونه می توانید و به خود حق می دهید که از مشتی بنیادگرای نادان،که درکی از محاسبات ریاضی ندارند، و لختی به پیامدهای رفتارهای خود فکر نمی کنند، تحت هر عنوانی، دفاع کنید؟؟؟ پرسش اساسی این است:
مگر ذات مبارزه کردن با جنایت و جنایتکار اصالت دارد؟ مگر نباید نگاه کرد چه کسانی با کدام مبادی راهنما و با کدام روش و با کدام اهداف، با جنایت و جنایتکار دست به مبارزه زده اند؟؟؟
۱۶ مهرماه ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/4254
درباره عملیات ۷ اکتبر
احمد فعال
بعضی از امور هستند جزو بدیهیات شمارده می شوند. به قول منطقیون امر بدیهی امری است که به محض تصور تصدیق می شود. با این وجود امور بدیهی برای بسیاری نه تنها بدیهی نیستند، بلکه یا مشکوک و یا وارونه آن بدیهی است. به عنوان مثال همین جنگ غزه وقتی مجموعه گزارشات را از کشتار بی رحمانه کودکان و ایجاد یک وضعیت جهنمی و آخرالزمانی را کنار محکوم کردن و حتی دستور مجازات و دستگیری رئیس دولت اسرائیل توسط قانونی ترین نهاد حقوقی بین الملل می بینیم، دولت اسرائیل را به مثابه وحشی ترین دولت جهان معرفی و تصدیق آن را امر بدیهی نشان می دهد. هر چند همین گزارشات و تصاویر وارونه ان از دید بعضی که چشم و گوش به پروپاگاندای اسرائیلی سپارده اند، بدیهی می نماید.
یک امر بدیهی دیگر موضوعی است که با یک پرسش شروع می کنم و از آنها که از محور مقاومت و حماس دفاع می کنند می خواهم که به این پرسش پاسخ دهند. پرسش این است:
اگر برگردیم به تاریخ شش اکتبر ۲۰۲۳ و شما به عنوان دفاع کننده محور مقاومت و حماس، اطلاع می یافتید که یکی از فرماندهان حماس فردا هفتم اکتبر بنا بود عملیات توفان الاقصی را اجرا کند، اما قبل از آن جلوی چشمان شما یک پرده سینما باز کنند و در آن تصاویر نابود شدن و جهنمی شدن غزه را ببینید و بعد کشتار کودکان و آوارگی دو میلیون نفر و بزرگترین گرسنگی قرن، و بعد ازبین رفتن کل سران و فرماندهان حماس و حزب الله و در آستانه خلع سلاح شدن حماس و حزب الله و بعد از دست رفتن سوریه، نابودی بیش از ۳۰ تن از ارشدترین فرماندهان سپاه و دانشمندان هسته ای، و در آستانه تغییر یافتن کل نقشه خاورمیانه ووو را روی پرده سینما مشاهده می کردید، آن وقت عملیات فردا ۷ اکتبر را کنسل می کردید و یا ادامه می دادید؟
اگر ادامه می دادید، دستکم نمی توانم شما را یک شخصیت بی رحمی تصور نکنم که نسبت به جان انسانها بی اهمیت هستید، و نیز شما را در جنایت مرتکب شده شریک ندانم. و اگر ادامه نمی دادید، چگونه در حالی که واکنش اسرائیل (تلافی یک به صد در هر آسیبی که می بیند) را می دانستید، چگونه می توانید و به خود حق می دهید که از مشتی بنیادگرای نادان،که درکی از محاسبات ریاضی ندارند، و لختی به پیامدهای رفتارهای خود فکر نمی کنند، تحت هر عنوانی، دفاع کنید؟؟؟ پرسش اساسی این است:
مگر ذات مبارزه کردن با جنایت و جنایتکار اصالت دارد؟ مگر نباید نگاه کرد چه کسانی با کدام مبادی راهنما و با کدام روش و با کدام اهداف، با جنایت و جنایتکار دست به مبارزه زده اند؟؟؟
۱۶ مهرماه ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/bayane_azadi/4254
Audio
نکات مهمی که به اطلاع رئیس جمهور نرسید
قسمت اول: بنیادهای فکری و ساختاری فسادهای سیستماتیک
احمد فعال
در مرداد ماه 1403 وقتی آقای پزشکیان به ریاست جمهوری انتخاب شد، به دلایلی چون وجود تنگناهای داخلی و خارجی که در آن زمان دولت با آن دست به گریبان بود، بعضی از تحلیلها بر این نظر بودند که ممکن است نظام جمهوری اسلامی در مسیر خود تجدیدنظر کند. خوب اگر چنین احتمالی وجود داشت ولو یک به هزار، اینجانب با یکی از دوستانم که احتمال میدادم با تیم رئیس جمهور جدید در ارتباط باشد، تماس گرفته و گفتم، آمادهام تا چند نکته مهم را به آگاهی ریاست جمهوری برسانم، با این قید که علاقهای به تماس مستقیم با اهالی قدرت ندارم. این دوست بلافاصله با جایی که لازم بود تماس گرفتند، و به ایشان گفتند فلانی رزومهاش را بفرستد. رزومه را که فرستادم، گفتند به زودی با شما تماس میگیرند، از آن زمان تا امروز کسی با اینجانب تماس نگرفت، و لذا آن نکاتی که میخواستم برای ریاست جمهوری مطرح کنم، اکنون در سه ویدئو رو در رو با مردم ایران در میان میگذارم.
@bayane_azadi
قسمت اول: بنیادهای فکری و ساختاری فسادهای سیستماتیک
احمد فعال
در مرداد ماه 1403 وقتی آقای پزشکیان به ریاست جمهوری انتخاب شد، به دلایلی چون وجود تنگناهای داخلی و خارجی که در آن زمان دولت با آن دست به گریبان بود، بعضی از تحلیلها بر این نظر بودند که ممکن است نظام جمهوری اسلامی در مسیر خود تجدیدنظر کند. خوب اگر چنین احتمالی وجود داشت ولو یک به هزار، اینجانب با یکی از دوستانم که احتمال میدادم با تیم رئیس جمهور جدید در ارتباط باشد، تماس گرفته و گفتم، آمادهام تا چند نکته مهم را به آگاهی ریاست جمهوری برسانم، با این قید که علاقهای به تماس مستقیم با اهالی قدرت ندارم. این دوست بلافاصله با جایی که لازم بود تماس گرفتند، و به ایشان گفتند فلانی رزومهاش را بفرستد. رزومه را که فرستادم، گفتند به زودی با شما تماس میگیرند، از آن زمان تا امروز کسی با اینجانب تماس نگرفت، و لذا آن نکاتی که میخواستم برای ریاست جمهوری مطرح کنم، اکنون در سه ویدئو رو در رو با مردم ایران در میان میگذارم.
@bayane_azadi
Audio
نکات مهمی که به اطلاع رئیس جمهور نرسید
قسمت دوم: بنیادهای فکری و ساختاری فسادهای سیستماتیک
احمد فعال
در قسمت اول اشاره کردم که بعد از پیروزی دکتر پزشکیان در مرداد ماه 1403 به ریاست جمهوری بنا بر قراری که با اینجانب گذاشته شد، بنا بر این شد تا چند نکته مهم و کلیدی را که اسباب قفل شدن دولت و کشور شده است، به اطلاع رئیس جمهوری رسیده شود. اینکه تا این زمان کسی با اینجانب تماس نگرفت، امر عجیبی نبود، اما با خود عهد کردم که این نکات را رو در رو با هموطنانم در میان بگذارم. در قسمت اول وضعیت ساختاری نظام سلسله مراتب اداری کشور، تا نظام اداره کشور را که منجر به فساد سیستماتیک میشد شرح دادم. در قسمت دوم که ادامه همان قسمت اول است، نشان خواهم داد که چگونه آئین مداحی و مجیزهگویی به عنوان جزئی از آئین فرهنگی ما ایرانیان وقتی در ساختار سیاسی نفوذ میکند، تفکر انتقادی را از میان میبرد، و در نتیجه خود سیستم مکانیزمهای خوداصلاحی را از میان خواهد برد.
@bayane_azadi
قسمت دوم: بنیادهای فکری و ساختاری فسادهای سیستماتیک
احمد فعال
در قسمت اول اشاره کردم که بعد از پیروزی دکتر پزشکیان در مرداد ماه 1403 به ریاست جمهوری بنا بر قراری که با اینجانب گذاشته شد، بنا بر این شد تا چند نکته مهم و کلیدی را که اسباب قفل شدن دولت و کشور شده است، به اطلاع رئیس جمهوری رسیده شود. اینکه تا این زمان کسی با اینجانب تماس نگرفت، امر عجیبی نبود، اما با خود عهد کردم که این نکات را رو در رو با هموطنانم در میان بگذارم. در قسمت اول وضعیت ساختاری نظام سلسله مراتب اداری کشور، تا نظام اداره کشور را که منجر به فساد سیستماتیک میشد شرح دادم. در قسمت دوم که ادامه همان قسمت اول است، نشان خواهم داد که چگونه آئین مداحی و مجیزهگویی به عنوان جزئی از آئین فرهنگی ما ایرانیان وقتی در ساختار سیاسی نفوذ میکند، تفکر انتقادی را از میان میبرد، و در نتیجه خود سیستم مکانیزمهای خوداصلاحی را از میان خواهد برد.
@bayane_azadi
Audio
🎤نکات مهمی که به اطلاع رئیس جمهوری نرسید
قسمت سوم: بحثی درباره نرمالیزاسیون
احمد فعال
در این قسمت که سومین بحثی است که به اطلاع ریاست جمهوری نرسید، نشان خواهم داد که چگونه بله قربان گویی، مدیحه سرایی و مجیزه گویی که یک رسم نهادینه شده در نظام اداری کشور و نظام اداره کشور است، ریشه در آداب و فرهنگ و آئین مذهبی ایرانیان دارد. بنابراین بدون طرح مباحث اساسی در این باره هرگونه تلاش برای از بین بردن این عادت امر بیهوده ای است. مجیزه گویی یک عادت دیرینه در فرهنگ آریستوکراتیکی است، که از ایام کهن در فرهنگ ایرانیان و در نظام در نظام سیاسی وجود داشته است. در این قسمت به تفصیل در باره این عادت ایرانیان به بحث پرداخته ام.
@bayane_azadi
قسمت سوم: بحثی درباره نرمالیزاسیون
احمد فعال
در این قسمت که سومین بحثی است که به اطلاع ریاست جمهوری نرسید، نشان خواهم داد که چگونه بله قربان گویی، مدیحه سرایی و مجیزه گویی که یک رسم نهادینه شده در نظام اداری کشور و نظام اداره کشور است، ریشه در آداب و فرهنگ و آئین مذهبی ایرانیان دارد. بنابراین بدون طرح مباحث اساسی در این باره هرگونه تلاش برای از بین بردن این عادت امر بیهوده ای است. مجیزه گویی یک عادت دیرینه در فرهنگ آریستوکراتیکی است، که از ایام کهن در فرهنگ ایرانیان و در نظام در نظام سیاسی وجود داشته است. در این قسمت به تفصیل در باره این عادت ایرانیان به بحث پرداخته ام.
@bayane_azadi