Who loses today, won't find tomorrow, there is nothing important as today.
کسیکه امروز را از دست میدهد فردا را نخواهد یافت، هیچ روزی از امروز با ارزشتر نیست.
کسیکه امروز را از دست میدهد فردا را نخواهد یافت، هیچ روزی از امروز با ارزشتر نیست.
به نظر من درون همه ما خلاهایی وجود دارد که قرار است روزی به دست انسانی پر شود.
درمورد خودم میتوانم بگویم که خلأ درونی من مطالعه و استفاده از تمام تجربیات ارائه شده در کتابهاست.
📚 آخرین کتابفروشی لندن
🖊 مادلین مارتین
درمورد خودم میتوانم بگویم که خلأ درونی من مطالعه و استفاده از تمام تجربیات ارائه شده در کتابهاست.
📚 آخرین کتابفروشی لندن
🖊 مادلین مارتین
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
فاضل_نظری
چهار فصل جزیرهای تنها در قلب دریا
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
فاضل_نظری
چهار فصل جزیرهای تنها در قلب دریا
❤3
پاییز آمد
درمیان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران میگریزد.
شعر هستی
بر زبانم جاری
پُر توانم آری
میروم در كوه و
دشت و صحرا
رهپيمای
قّلهها هستم من
در كنار ياران
راه خود در طوفان
مینوردم
در کوهستان
یا کویر تشنه
یا که در جنگلها
رهنوردی شاد و
پُر اُمیدم
باشد روزی
شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسانها را
در نوردم
سعید سلطان پور
درمیان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران میگریزد.
شعر هستی
بر زبانم جاری
پُر توانم آری
میروم در كوه و
دشت و صحرا
رهپيمای
قّلهها هستم من
در كنار ياران
راه خود در طوفان
مینوردم
در کوهستان
یا کویر تشنه
یا که در جنگلها
رهنوردی شاد و
پُر اُمیدم
باشد روزی
شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسانها را
در نوردم
سعید سلطان پور
👏2
هر کجا برگی هست شورِ من میشکفد ؛ مثل یک گلدان میدهم گوش به موسیقیِ روییدن ...
#سهراب_سپهری
زن کشاورز فلسطینی که پوکه های گلوله های گاز اشک آوری را که سربازان اسراییلی شلیک کرده اند، جمع آوری کرده و در گلخانه خود، در آنها گل می کارد.
#سهراب_سپهری
زن کشاورز فلسطینی که پوکه های گلوله های گاز اشک آوری را که سربازان اسراییلی شلیک کرده اند، جمع آوری کرده و در گلخانه خود، در آنها گل می کارد.
👏1
در آینه، دوباره نمایان شد
با ابرِ گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست.
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز
پرهیز میکنند.
نام تو را بهرمز
رندان سینهچاک نشابور
در لحظههای مستی
- مستی و راستی -
آهسته زیر لب
تکرار میکنند.
وقتی تو روی چوبهٔ دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسانِ تماشا
با شحنههای مأمور
مأمورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم.
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که بُرد
مردی ز خاک رویید.
در کوچهباغهای نشابور
مستانِ نیمشب بهترنّم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیعوار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبانهاست!
دکتر شفیعی کدکنی
📗در کوچه باغ نیشابور
با ابرِ گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست.
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز
پرهیز میکنند.
نام تو را بهرمز
رندان سینهچاک نشابور
در لحظههای مستی
- مستی و راستی -
آهسته زیر لب
تکرار میکنند.
وقتی تو روی چوبهٔ دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسانِ تماشا
با شحنههای مأمور
مأمورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم.
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که بُرد
مردی ز خاک رویید.
در کوچهباغهای نشابور
مستانِ نیمشب بهترنّم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیعوار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبانهاست!
دکتر شفیعی کدکنی
📗در کوچه باغ نیشابور
👏1
