This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎨 #زادروز 🌱
#استاد_ابوالحسن_صدیقی
ملقب به مایکل آنژ شرق
(۱۳ مهر ۱۲۷۶ – ۲۰ آذر ۱۳۷۴)
نقاش و تندیسساز برجسته ایرانی و از شاگردان نامدار کمالالملک.
از آثار ماندگار او میتوان به تندیسهای:
🗿 فردوسی در میدان فردوسی تهران
🗿 نادرشاه افشار در مشهد
🗿 خیام در پارک لاله تهران
🗿 یعقوب لیث صفاری در زابل
🗿 طرح چهره ابوعلی سینا
اشاره کرد.
💬 گوستینوس آمبروزی، مجسمهساز ایتالیایی، پس از دیدن تندیس فردوسی در رم نوشت:
> «جهان بداند، من آفریدگار تندیس فردوسی را مایکل آنژ شرق شناختم. میکل آنژ بار دیگر در مشرق زمین زاده شده است.»
استاد صدیقی در طول عمر پربارش، ۸۳ تندیس ساخت و چهره بسیاری از بزرگان تاریخ و معاصر ایران را جاودانه کرد.
#استاد_ابوالحسن_صدیقی
ملقب به مایکل آنژ شرق
(۱۳ مهر ۱۲۷۶ – ۲۰ آذر ۱۳۷۴)
نقاش و تندیسساز برجسته ایرانی و از شاگردان نامدار کمالالملک.
از آثار ماندگار او میتوان به تندیسهای:
🗿 فردوسی در میدان فردوسی تهران
🗿 نادرشاه افشار در مشهد
🗿 خیام در پارک لاله تهران
🗿 یعقوب لیث صفاری در زابل
🗿 طرح چهره ابوعلی سینا
اشاره کرد.
💬 گوستینوس آمبروزی، مجسمهساز ایتالیایی، پس از دیدن تندیس فردوسی در رم نوشت:
> «جهان بداند، من آفریدگار تندیس فردوسی را مایکل آنژ شرق شناختم. میکل آنژ بار دیگر در مشرق زمین زاده شده است.»
استاد صدیقی در طول عمر پربارش، ۸۳ تندیس ساخت و چهره بسیاری از بزرگان تاریخ و معاصر ایران را جاودانه کرد.
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ـ داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ـ گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم، این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ـ ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
دل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ـ بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دلبند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت ـ سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ـ یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او ـ داد رسوایی من، شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دل آرایی او ـ شهر پرگشت زغوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد؟
چاره این است و ندارم به از این رای دگر ـ که دهم جای دگر، دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر ـ بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یارِ نو و یارِ کهن هر دو یکی است ـ حرمت مدعی و حرمت من، هر دو یکی است
قول زاغ و غزل مرغ چمن، هر دو یکی است ـ نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی است
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی یار دگر باشم به ـ چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیبِ گل ِ رخسارِ دگر باشم به ـ مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش؟
سازم از تازه جوانان چمن، ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاري هست ـ مي توان يافت كه بر دل زمنش باري هست
از من و بندگي من اگرش عاري هست ـ بفروشد كه به هر گوشه خريداري هست
به وفاداري من نيست در اين شهر كسي
بنده اي هم چو مرا هست خريدار بسي
مدتي در ره عشق تو دويديم بس است ـ راه ِ صد باديه درد، بُريديم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است ـ اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود ـ آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود ـ چه گمان غلط است این، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود ؟
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به کام دگرانت بینم؟ ـ سرخوش و مست زجام دگرانت بینم؟
مایه عیش مدام دگرانت بینم؟ ـ ساقیِ مجلس عام دگرانت بینم؟
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوس ها که ندارند هوسناکی چند
در کمین تو بسی عیب شماران هستند ـ سینه پر درد ز تو، کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند ـ غرض این است که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف دور و برت باش که پایی نخوری
گر چه از خاطر«وحشی» هوس روی تو رفت ـ وز دلش آرزوی ِ قامت ِ دلجوی ِ تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت ـ با دل پرگله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
وحشی بافقی
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ـ گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم، این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ـ ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
دل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ـ بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دلبند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت ـ سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ـ یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او ـ داد رسوایی من، شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دل آرایی او ـ شهر پرگشت زغوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد؟
چاره این است و ندارم به از این رای دگر ـ که دهم جای دگر، دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر ـ بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یارِ نو و یارِ کهن هر دو یکی است ـ حرمت مدعی و حرمت من، هر دو یکی است
قول زاغ و غزل مرغ چمن، هر دو یکی است ـ نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی است
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی یار دگر باشم به ـ چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیبِ گل ِ رخسارِ دگر باشم به ـ مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش؟
سازم از تازه جوانان چمن، ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاري هست ـ مي توان يافت كه بر دل زمنش باري هست
از من و بندگي من اگرش عاري هست ـ بفروشد كه به هر گوشه خريداري هست
به وفاداري من نيست در اين شهر كسي
بنده اي هم چو مرا هست خريدار بسي
مدتي در ره عشق تو دويديم بس است ـ راه ِ صد باديه درد، بُريديم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است ـ اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود ـ آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود ـ چه گمان غلط است این، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود ؟
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به کام دگرانت بینم؟ ـ سرخوش و مست زجام دگرانت بینم؟
مایه عیش مدام دگرانت بینم؟ ـ ساقیِ مجلس عام دگرانت بینم؟
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوس ها که ندارند هوسناکی چند
در کمین تو بسی عیب شماران هستند ـ سینه پر درد ز تو، کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند ـ غرض این است که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف دور و برت باش که پایی نخوری
گر چه از خاطر«وحشی» هوس روی تو رفت ـ وز دلش آرزوی ِ قامت ِ دلجوی ِ تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت ـ با دل پرگله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
وحشی بافقی
❤4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارتیک هم خودش لطیف است، هم صدایش و هم آهنگهایش. بین آهنگهایش هم لطیفترین آنها «حریر» است؛ مثل اسمش.
امشب که میخواستم «حریر» را اینجا بگذارم متوجه شدم اولین آهنگ فارسی مارتیک هم بوده؛ سال ۱۳۵۴.
اجرایی که من گذاشتهام آکوستیک است و به نظر میرسد در دهه ۱۳۷۰ ضبط شده.
حریر
خواننده و آهنگساز: مارتیک
ترانهسرا: زویا زاکاریان
تنظیم: اریک
🍁🍂
@Bolbolibargegoli1397
امشب که میخواستم «حریر» را اینجا بگذارم متوجه شدم اولین آهنگ فارسی مارتیک هم بوده؛ سال ۱۳۵۴.
اجرایی که من گذاشتهام آکوستیک است و به نظر میرسد در دهه ۱۳۷۰ ضبط شده.
حریر
خواننده و آهنگساز: مارتیک
ترانهسرا: زویا زاکاریان
تنظیم: اریک
🍁🍂
@Bolbolibargegoli1397
❤5
