همه‌چیز از جایی شروع شد
که گفتی دوستم داری...

گاهی
برای یک‌ عمر بلاتکلیفی
بهانه‌ای کافی‌ست...!

#لیلا_کردبچه

@Booef
Forwarded from لیلا کردبچه
لِدبوریای صبور من.pdf
209 KB
ـ لِدبوریای صبورِ من
ـ لیلا کردبچه
ـ یادداشت
.
نشست تو ماشین، دستاش می‌لرزید، بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مُرده که بوی دریا نمی ده!
گفتم: هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه ...
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم ...


#سیامک_تقی‌زاده

@Booef
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا میان آن‌همه اتفاق، من از سر اتفاق زنده‌ام هنوز؟

@Booef
تلفیق صدا و ریتم قلب
@licotiic
این آهنگ ساخته استاد پرویز مشکاتیانه که با صدای قلب کسی تلفیق شده. تلفیق این کار توسط شایان شکرآبی (پزشک عمومی و موسیقیدان) انجام شده. صدای قلبی که در متن موسیقی میشنوید، صدایی با فرکانس بالاست که توسط گوشی پزشکی در میانه‌ی انقباض بطن ها شنیده میشه. صدای اول (s1) و دوم (s2) قلب به صورت طبیعی شنیده میشه و صدای کلیک در میانه‌ی انقباض بطن ها به علت افتادگی دریچه میترال به گوش میرسه.
بهتره با هدفون گوش بدید 🎧


@Booef
Forwarded from لیلا کردبچه
گوش‌هایم را
در دستِ پدر جا گذاشتم،
چشم‎هایم را در عکس گوشۀ آینه،
دهانم را پشت اولین «هیــــــــــــس!»،

و ناتوان از دیدن و شنیدن و گفتن
پاهای بیست‌سالگی‌ام را به سطرهای بعد کشاندم

در سطرهای بعد
می‌خواهم روی واژۀ رنگین‌کمان تابی بنویسم
برای کودکی که پیش از نوبتِ تاب خوردنش بزرگ شد
و دلم می‌خواهد گیسوانش را
به‌دستِ بادی‌ترین سازهای جهان برقصانم،

انگشت‌هایم اما
کجای قصه جا مانده‌‌اند؟
که اسب‌های سپید وحشی
این‌طور در جنگل گیسوم شیهه می‌کشند!

من
سطرها را گم کرده‌ام
من
واژه‌ای سرگردان‌ام
که جمله‌ام را پیدا نمی‌کنم...


گاهی
به پیرمردهای قوزی نیلوفر تعارف می‌کنم
گاه، با زنان زیادی می‌رقصم
و می‌ترسم چین‌های پیشانی‌ام
به دامن‌شان وصله شود.

#لیلا_کردبچه
- کتاب «آواز آن پرنده که زن بود»

@leila_kordbacheh
Forwarded from لیلا کردبچه
خاطره‌ای
که چند جایت رفتگی دارد
چند جایت پریدگی،
و سعی می‌کنم تکه‌های سالم‎ات را
با احتیاط از سالی به سال دیگر منتقل کنم

من؛
تکه‌سنگی که اصرار دارد خاطرۀ یک گیاهِ عجیب را
از قرنی به قرن دیگر برساند

من؛
زنی با چند شعر عاشقانۀ مشکوک
و قلبی که طبیعی نیست؛
چون چمدانی خالی
که در تمام فرودگاه‌های جهان
اضافه‌بار می‌خورَد.


#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
Forwarded from لیلا کردبچه
چند سال دیگر می‌توانم
چشم‌هایم را صرف تماشای طاقت‌فرسای هیچ کنم؟
چند سال دیگر می‌توانم
با جای خالی‌ات
مثل حسی مقدس و موهوم زندگی کنم؟
چند سال دیگر می‌توانم دوستت بدارم؟

آیا زمان آن نرسیده‌است
که انگشت‌ها از شمردن اظهارِ عجز کنند؟
و زنی برای ادامهٔ دوست داشتنت
دنبال دلیل عاقلانه‌ای بگردد؟

آیا زمان آن نرسیده‌است
که آن زن به دوردست‌ها خیره شود؟
به باشکوه‌ترین روزهای زندگی‌اش فکر کند
و بگوید: «اشتباه کرده‌ام»؟

- لحظهٔ شکست عشق دربرابر عقل
لحظهٔ غم‌انگیزِ شکستِ دردناکِ عشق
دربرابر عقل -


من
می‌گریزم از آن لحظه
من سال‌هاست می‌گریزم از آن لحظه
با درآوردنِ عقربه‌های ساعتم
با درآوردنِ لجِ موهای سفیدم
در خانه‌ای بدون آینه
با درآوردن ادای دختربچه‌ای هفت‌ساله
که سال‌هاست ساکن یک الاکلنگِ فرسوده است،
و سال‌هاست
یک جای خالیِ سنگین را آن بالا نگه داشته‌است،
و سال‌هاست
عضلات فرسودهٔ قلبش را
صرفِ خواستنِ طاقت‌فرسای هیچ کرده‌است


#لیلا_کردبچه
کتاب «میان جیوه و اندوه»

@leila_kordbacheh
Forwarded from لیلا کردبچه
با دویست‌وچند تکه استخوانم دوستت دارم
(و چندسال باید بگذرد؟
تا استخوان‌های آدم، همه‌چیز را فراموش کنند)

با من بگو
بگو قلب‌ها فراموشکارترند،
یا استخوان‌ها؟

با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی‌ از دست‌هایم شروع می‌شود، گاهی از پاهایم،
پوسیدن از قلبم آغاز می‌شود،
یا استخوان‌هایم؟



#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
Forwarded from لیلا کردبچه
امید زیادی به زندگی ندارم
و ارتفاع پنجره‌ات کمتر از دو متر که باشد،
امید چندانی به مرگ هم نخواهی‌داشت

سال‌هاست روی تیغۀ باریک دیواری راه می‌روم
که سقوط از آن همان‌قدر غیرممکن است
که ماندن،
که ادامه‌دادنش



با من چه‌کرده‌ای دنیا!؟
چگونه این‌گونه غم‌انگیز
در خود به تساوی رسیده‌ام؟
چگونه خود را در کمال عدالت به دو نیم کرده‌ام؟
حتی یک قرص سرماخوردگی
دربرابر تقسیم‌شدن به دو بخش کاملاً مساوی
مقاومت می‌کند

تا کی؟
تا کی به تیزکردن چاقویت ادامه می‌دهی؟
تا کی نیمه‌های مرا با وسواس
در کفّه‌های ترازوی خویش می‌ریزی؟
نیمی‌که خودم هستم را
نیمی‌که خودم بـودم را

با من بگو کسی‌که با چتر از خانه بیرون می‌رود،
به آسمان خوشبین است
یا بدبین؟
کسی‌که ارتفاع ساختمان‌ها‌ را محاسبه می‌کند،
به آسمان فکر می‌کند
یا زمین؟

#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم
می‌گویمت از دور دعا،
گر برسانند…

#سعدی

@Booef
Forwarded from لیلا کردبچه
بوسه‌های خداحافظی تلخ‌اند
تلخ،
آقای مسئولِ کنترلِ بلیت!
و تلخ‌تر آنکه ما هردو شاعریم


قطارها سوت می‌کشند
و شاعرانی که نزدیک ایستگاه خانه دارند
شعرهای غمگین‌تری می‌نویسند


#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند کوتاه «در احوالِ این نیمۀ روشن»

این مستند کوتاه که نگاهی به آثار ادبی و زندگی هوشنگ گلشیری، نویسنده و منتقد شناخته‌شدۀ معاصر ایران دارد، شامل گفت‌وگوهایی است که فرج سرکوهی در سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۵ با آقای گلشیری انجام داده و کاوه گلستان آن را تصویربرداری کرده است. تصاویر تاکنون دیده نشدۀ این مستند را بنیاد گلشیری و بنیاد کاوه گلستان در اختیار سازندگان قرار دادند.
کارگردان: پگاه آهنگرانی، محصول: بی‌بی‌سی فارسی

@booef
Forwarded from لیلا کردبچه
یک جفت چشم داشتم
- که تو یادت نیست -
یک جفت گوش
- که تو یادت نیست -
و قلبی
- که باورش برای تو سخت بود -


یادشان بخیر
که بلد بودند
مثل معجزه‌ای در عصر معمولی‌ها
میخکوبت شوند
و با حیرتی مافوق‌طبیعی دوستت بدارند


یادت بخیر
که فرق داشتی با دیگران
یادت بخیر

#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
Forwarded from لیلا کردبچه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو
از این‌همه اندوه چه می‌دانی؟
تو
که از میان هزارویک شکلِ «بودن»
«دور بودن» را برگزیدی
و هزارویک شکلِ «دور بودن» را برگزیدی،
از این‌همه اندوهِ نزدیک چه می‌دانی؟


#لیلا_کردبچه
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
لیلی گلستان درباره‌ی خودش و پدرش ابراهیم گلستان و از جمله ترجمه‌ی کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ  نوشته‌ی اوریانا فالاچی ترجمه لیلی (۱۳۵۰) و نیز شوهرش ( نعمت حقیقی فیلمبردار معروف و پدر مانی حقیقی) و طلاق‌اش و اشتغال‌اَش در کتاب فروشی و تاسیس گالری نقاشی گفته است.
این سخنرانی در سال ۱۳۸۱ انجام شده.

@Booef
Forwarded from لیلا کردبچه
یک عکسِ کوچکِ تاخورده
از مردی که پیراهنش هنوز روشن است
چند شعر عاشقانۀ کوتاه
از شماره‌ای که چند سال است خاموش است
و یک جفت چشم
که هرشب تا صبح
به این هردو خیره مانده است

نگهبانِ شبِ کارخانه‌ای ورشکسته‌ام
گاهی آرزو می‌کنم دزدی بیاید
به‌جای دست‌ها و دهانم
چشم‌هایم را ببندد.


#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
Forwarded from لیلا کردبچه
مرا به یاد بیاور
وقتی به کفش‌های کهنه‌ات نگاه می‌کنی
و مسیرت به‌سمت آن کوچهٔ بن‌بست کج می‌شود،
وقتی به دکمه‌های پیراهنت دست می‌کشی
و انگشتان من از راه دور مهربان می‌شوند

مرا به یاد بیاور
با اولین‌بارهای عزیز
و آخرین‌بارهای غم‌انگیز را برای خودم بگذار
که بهتر از همه می‌توانم ادای فراموشی دربیاورم
و سال‌ها به نقطه‌ای دوردست خیره بمانم
- یعنی دارم فکر می‌کنم آخرین‌بار کِی دیدمت!؟ -
و زیرچشمی مرگ را تحت‌نظر بگیرم
که همین‌طور بینمان ایستاده است،
سیگار می‌کشد،
و هِی این‌پا و آن‌پا می‌کند


#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
🔘 نشر واج 🔘 ناشر تخصصی ادبیات 🔘

🖋 شعر
🖋 داستان کوتاه
🖋 رمان
🖋 نمایشنامه
🖋 ترجمه
🖋 پژوهش
🖋 نقد ادبی و...

☎️ ارتباط با ما:

🔘 تلفن: 09123151251
🔘 ایمیل: [email protected]
🔘 ارتباط در اینستاگرام و تلگرام: @Vaajpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کسی جایی نگفته؛
التیام یک زخم چقدر طول می‌کشه؟

@Booef
2024/05/04 00:08:11
Back to Top
HTML Embed Code: