Telegram Web Link
چیزی گم است در من، از آرزو فراتر
مانند جان شیرین، زان نیز پر بها تر
در جستجوی اویم، یا در سراغ اکسیر
من هرچه خسته‌ پا تر او نیز کیمیا تر...

✍🏻 محمدعلی بهمنی
@CafeZhaw ☕️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آدم هایی که یک روز عاشقِ هم بودند نمیتونند دوست معمولی بشن چون قلب همو شکستن، نمیتونند دشمن همدیگه هم بشن چون قلبِ همدیگرو لمس کردن.
و میشن "غریبه ترین آشنا".

@CafeZhaw ☕️
گم‌شده‌ی من
ناامیدم!
از جاده‌هایی که
رسیدن به تورا
در بیراهه نشانم می‌دهند
با آوازی از گریه
رودخانه‌ی وحشی که
برق چشم‌هایش
کهربای خورشید را می‌زند
ناشیانه دنبال می‌کنم
شب به روز
و روز به شب سلام می‌کند
تا من خنده‌های گرم مرجان را می‌شنوم
از صداقت صدف‌های آلوده
اشک تمساح شقایق دریایی را
باور نمی‌کنم
ماهی‌ قرمز من
چشم دریا کور
مرواریدهای پا برهنه
پای رسیدن به تورا
محکم می‌کنند
شفافیت نگاهم را ببین
فیروزه‌ی حوض دلتنگی
به هذیان افتاده
ببین از گلوگاه ماه
تا رنگ گل‌های شب بو
دوست داشتنت
بر رگ عروس‌های دریایی
موج سواری می‌کنند...

✍🏻 مریم فیروزیان
@CafeZhaw ☕️
چه میشد عشق را، چون قرص نان تقسیم می کردند؟
به هر کس حصه ای در خورد او،تقدیم می کردند....

✍🏻 حسین منزوی
@CafeZhaw ☕️
از من تنها تو مانده‌ای
پر باز می‌كنم
بالم بر آسمان غروب می‌سايد و شب می‌شود
تنها
در ظلمات جهان می‌گردم و
از بادها و شب‌پرگانم بيم نيست
از من
تنها تو مانده‌ای.

✍🏻 شمس لنگرودی
@CafeZhaw ☕️
اى لحظات خوش كه هنوز از راه نرسیده‌اید؛ آيا نمی‌شود راه كوتاه‌ترى در پیش بگیرید، قبل‌ از اینكه دل‌هایمان فرتوت شوند؟!

✍🏻 نزار قبانی
@CafeZhaw ☕️
جهل و ناآگاهی و تعصب نابود کنندۀ ملت‌هایی‌ست که مردمان آن خودشان مایل به فهمیدن نیستند و ترس از حقیقت به آنها اجازۀ بیداری از خواب جهالتشان را نمیدهد!

#گری_کاسپاروف

@CafeZhaw ☕️
عشق تو همان سیب ممنوعه است!
که نباید...
اما گاز زدم!
و "هبوط"
سهم این زندگی شد...

✍🏻 ملیحه شیری
@CafeZhaw ☕️
اشک می‌ریزم، بغض می‌کنم، غمگین می‌شوم از حجم سنگینیِ باری که روی دوش خودم انداختم و وسعت زخم‌های عمیقی که برداشتم اما در نهایت با خودم می‌گویم؛ ولی در عوض قدم‌های بزرگی برداشتم! پا روی آرامشم گذاشتم اما قدم‌های بزرگی برداشتم، یک‌تنه مقابل خیلی‌ چیزها و آدم‌ها ایستادم، اما قدم‌های بزرگی برداشتم! هر ثانیه به خودم پیچیدم از درد، اما قدم‌های بزرگی برداشتم...
به عقب نگاه می‌کنم و به رد پاهای خون‌آلودی که پشت‌سرم جامانده و به اشک‌ها، به رد خون و اشک‌ها... اما تصمیم نمی‌گیرم که جا بزنم. می‌دانم که ادامه، از این هم رنج‌آورتر خواهد بود..‌. و می‌دانم که قرار است تنهاتر از این هم بشوم... و می‌دانم که قرار است شب‌های بیشتری را با گریه صبح کنم و صبح‌های بیشتری را با بغض برخیزم، اما ادامه می‌دهم... من این‌قدر سختی نکشیدم که جا بزنم و به یک تسلیم، همه چیز را خراب کنم!
من در قبال تمام رنج‌هایی که تا اینجای مسیر به خودم تحمیل کرده‌ام، مسئولم! من مسئولم که همه چیز را ختم به خیر کنم! من مسئولم که خودم را، خودِ بی‌رمق و اندوهگینم را تا روزهای خوب برسانم، به نقطه‌ای که نفس‌های عمیقی بکشم و بگویم: سخت بود، خیلی سخت، اما هرآنچه که بود، ارزشش را داشت...
ارزشش را داشت که پا روی شادی‌های بسیاری گذاشتم و رنج‌های بسیاری کشیدم و از لذت‌های بسیاری بی‌نصیب ماندم و دویدم و جنگیدم، در نقطه‌ای که همه آرام قدم می‌زدند و زندگی می‌کردند... ارزشش را داشت...

✍🏻 نرگس صرافیان طوفان

@CafeZhaw ☕️
Forwarded from .
تو بندر عباس یه مرد ۴۰ ساله بخاطر اینکه فهمیده زنش بهش خیانت میکرده جلوی بچه ۷ سالش سر زنشو از بدنش جدا کرده و بعد خودشو از بالکن انداخته پایین و کشته شده😐
مرد رو دیوار و رو آینه دلایلشو نوشته ... یه جاش نوشته چون زنم با مغازه دار بهم خیانت میکرده...گویا قاتل بارها به پدر مادر زنه گفته ولی اونا کاری نکردن... اول دختره رو کشته و دوباره برگشته خونه خودشم کشته عکس جسد خانوم روی تخت منتشر شده که خیلی ناراحت کنندست ..پر خونه...
من نمیتونم بذارم  چون ممکنه برای کانالم مشکل اینجا کنه ...
دوست داشتید برید تو کانال همکارم عکس رو ببینید

لینک کانال
تو را می‌ستایم
بسی بیشتر ز سراب شب
تو را ای گلدان دلتنگی
ای خاموش‌ترین خاموش

✍🏻 شارل بودلر
@CafeZhaw ☕️
غمت سوی من
قلب من سوی تو
بوی قهوه این بار
اشیا را آشفته کرده
فنجان نشسته‌ی صبح
مشاجره‌ی عصر
پنجره‌ای که امشب به رودخانه باز نخواهد شد
قهوه‌ای دیگر بنوشیم

✍🏻 ایرج ضیایی
@CafeZhaw ☕️
داستان سیندخت در شهر گرم اهواز روایت می‌شود. مهندس بهمن فرزاد مدیرعامل کارخانه‌ی روغن‌موتور اهواز است. او به سیندخت دختری که به‌تازگی در کارخانه‌اش مشغول به کارشده علاقه‌مند شده است؛ اما سیندخت در نامه‌ای به مهندس، سعی دارد با دلایلی او را از ازدواج با خودش منصرف کند.

📕 کتاب:سیندخت
✍🏻 اثر: #علی_محمد_افغانی

@CafeZhaw 📚
موسیقی ، انعکاس اولین بوسه ای است که آدم بر لب های حوا بخشید ..
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ، ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﻟﺬﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﺶِ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﻧﻮﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﮔﻮﺵﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﻧﺪ.

✍🏻 جبران خلیل جبران
@CafeZhaw ☕️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از ادم های مضخرف لطفا دوری کن

@CafeZhaw ☕️
امروز
قلم را می‌بوسم
نه از سر عادت
از تألم واژگانی
که بی او
واله و ویلان
در برهوت اندیشه
به انتظار نشسته‌اند

امروز
قلم را
به هماغوشیِ دفترم
عادت می‌دهم
تا از لحظه‌ی تاری بنویسد
که هیچ‌کس
جز سطری لرزان
نمی‌فهمد مرا
کافی‌ست دستم را بگیرد
تا جهان
از حاشیه
به متن خیالم
هجرت کند

✍🏻 مرضیه بازرگانی
@CafeZhaw ☕️
2025/07/13 20:33:01
Back to Top
HTML Embed Code: