Telegram Web Link
▪️ماساهیرو شینودا

❍ موج نوی ما بسیار تحصیل‌کرده بود با ذوقی متعالی، و هرچند متاثر از تلاطمی بودیم که به جهان فیلم‌سازیِ پویا رخنه کرده بود، اما اوشیما مصمم بود که ایدئولوژی سیاسی را وارد جهان فیلم کند. در مورد خودم باید بگویم که تصورم این بود که می‌خواستم از درون این واقعیت که انسان‌ها اغلب نقش خدایان را بازی می‌کنند درام خلق کنم، و خیلی زود دیگر نتوانستم تشخیص دهم آیا موجوداتی الوهی هستند یا صرفا انسان.

❍ واقعیت فی‎نفسه برای من جالب نیست. اگر قرار بود فیلم‎های من بازسازی‌های بی‌نقص واقعیت باشند، اصلا نمی‌ساختم‌شان. من از واقعیت شروع می‌کنم تا ببینم بعدا چه ایده‌های والاتری از آن حاصل می‌شود.

❍ در فیلم‎هایم کوشیده‌ام اکنون را در قالب گذشته و تاریخ نشان دهم، و به این حقیقت برسم که تمام فرهنگ ژاپنی از امپریالیسم و نظام امپراطوری نشأت می‌گیرد. ویژگی ژاپن این است که قدرت و مرجعیت مطلق را بر مردم تحمیل می‌کند بی آن‌که حق پرسش و جدلی وجود داشته باشد.

▪️Masahiro Shinoda (1931—2025)

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️کوئنتین تارانتینو

❍ یه جایی وقتی فهمیدم که دارم فیلم‌هایی می‌بینم که بقیه والدین اجازه نمی‌دهند بچه‌هایشان ببینند، از مامانم پرسیدم چرا من می‌تونم. گفت: «کوئِنتین، من بیشتر نگران اینم که تو اخبار ببینی. فیلم که آسیبی بهت نمی‌زنه.»

❍ وقتی مردم از من می‌پرسند که آیا مدرسۀ فیلمسازی رفته‌ام. جواب می‌دهم که «نه، سینما رفته‌ام.»

❍ اگر فیلمساز نمی‌شدم، منتقد فیلم می‌شدم. این تنها کار دیگری است که شایستگی انجامش را دارم.

❍ اگر به اندازه کافی فیلم دوست داشته باشید، می‌توانید یک فیلم خوب بسازید.

❍ با مشهور شدن دیگر دوران رفتن توی مغازۀ فروش فیلم و جست‌وجو در میان فیلم‌ها، نگاه کردن به عناوین فیلم‌ها و تلاش برای پیدا کردن یک وسترن اسپاگتی قدیمی، به سر رسید.


— Quentin Tarantino's 1994 West Hollywood apartment.

🎥 @CinemaParadisooo

▪️اینگمار برگمان
ـــ پرسونا ــ ترجمه بهروز تورانی

ـــ تو یک رؤیای ناامیدانه هستی. نه رؤیای انجام دادن کاری، بلکه تنها رؤیای بودن. هر لحظه آگاه و هشیار و در عین حال، آن برهوتی که میان تصوری که خودت از خودت داری با تصور دیگران از تو فاصله انداخته است. احساس سرگیجه و بالاخره شفاف شدن، خلاصه شدن و هم‌چون شعله‌ای خاموش شدن. هر لرزش صدا دروغی، هر هیبتی اشتباهی و هر لبخندی شکلکی است. نقشِ همسر، نقشِ دوست، نقش‌های مادر و معشوقه، کدام‌یک بدتر است؟ کدام‌یک بیشتر تو را شکنجه داده؟ ایفای نقش بازیگری با صورتی جذاب؟ نگه داشتن همهٔ اجزا با دستی آهنین و جاانداختن آن‌ها؟ کجا بود که شکست؟ کجا بود که تو شکست خوردی؟ آیا بالاخره این نقش مادر بود که کار تو را ساخت؟ قطعا نقش الکترا نبود. آن نقش به تو استراحتی داد. در واقع الکترا باعث شد تا تو بتوانی خودت را کمی بیشتر سرپا نگه داری. بهانه‌ای بود برای بازی‌های سطحی‌ترت در نقش‌های دیگر، نقش‌های زندگیِ واقعی. اما وقتی الکترا تمام شد، دیگر چیزی نداشتی که پشت سرت پنهان کنی، یا چیزی که تو را هم‌چنان دنبال خود بکشاند. دیگر بهانه‌ای باقی نمانده بود و به این ترتیب، تو ماندی و این حال دل به‌هم‌خوردگی و این نیاز به حقیقت. خودت را بکشی؟ نه، این کار خیلی زشتی است، کاری که نباید کرد. اما می‌توانستی بی‌حرکت بشوی. می‌توانی ساکت بمانی. در این صورت دست کم دیگر دروغ نمی‌گویی. به این ترتیب دیگر مجبور نیستی نقش بازی کنی، صورتکی به چهره بگذاری و شکلک‌های دروغین بسازی. یا لابد این‌‌طور فکر می‌کنی. اما حقیقت به تو نیرنگ می‌زند. مخفی‌گاه تو مهر و موم نیست. زندگی از هر روزنه‌ای به درون نشت می‌کند و تو مجبوری که عکس‌العمل نشان بدهی. هیچ‌‌کس نمی‌پرسد آیا این بازتاب اصیل است یا نه و آیا تو واقعی هستی یا ساختگی. این تنها در تئاتر مسئلهٔ مهمی است. راستش را بخواهی حتی در آن‌جا هم چندان مسئله‌ای نیست. الیزابت، من می‌فهمم که تو عمدا ساکت می‌مانی، حرکت نمی‌کنی. تو این فقدان اراده را در وجودت نظام بخشیده‌ای. من این را می‌فهمم و تو را به این خاطر تحسین می‌کنم. فکر می‌کنم باید آن‌قدر بازی در این نقش را ادامه بدهی تا علاقه‌ات نسبت به آن از دست برود. وقتی این نقش را تا به آخر بازی کردی، می‌توانی آن را هم مثل نقش‌های دیگرت رها کنی.

▫️Persona (1966)
▫️Dir. Ingmar Bergman

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️ژرژ باتای
ـــ ادبیات و شر ــ ترجمه فرزام کریمی

❍ ادبیات، تجلی شر است؛ زیرا شر را به عنوان بخشی از حقیقت انسان می‌پذیرد.

❍ شر، مرزهای اخلاق را درمی‌نورد و ادبیات این گذر را ممکن می‌سازد.

❍ گناه و زیبایی در ادبیات به هم گره خورده‌اند؛ زیبایی بدون گناه نمی‌تواند وجود داشته باشد.

❍ ادبیات، مرگ را به عنوان بخشی از زندگی می‌پذیرد و آن را به تجربه‌ای زیباشناختی تبدیل می‌کند.

❍ شر، آزادی انسان را نشان می‌دهد؛ زیرا تنها از طریق مواجهه با شر است که انسان می‌تواند به حقیقت خود دست یابد.

❍ ادبیات، تجربه‌ای است که از مرزهای عقل فراتر می‌رود و به قلمرویی ناشناخته قدم می‌گذارد.

❍ جذابیت سعادت در تخطی است. میل به ناخالصی در دوساد نمی‌گذارد او از فساد لذت ببرد، حتی اقیانوس بی‌پایان ادبیات نیز نمی‌تواند خشنودش سازد. اما پروست چون در طلب فضیلت خلوص است از فساد لذت می‌برد. کسب سعادت نیازمند تجربه شر است و بالعکس اگر خاصیت خیر نبود، شر تنها حساسیت‌های بی‌رنگ نصیب‌مان می‌کرد.

— Georges Bataille, 'Literature and Evil' [The only TV interview that exists with Georges Bataille, 1958]

🎥 @CinemaParadisooo
▪️فیلم کامنت: آیا صحبت از سینماهای ملی هنوز به‌جاست، یا سینما به حدی بین‌المللی شده که دیگر چنین برچسب‌هایی را نمی‌پذیرد؟

▫️عباس کیارستمی: هر فیلمی هویت یا شناسنامۀ خاص خود را دارد. فیلم‌ها دربارۀ انسان‌ها و انسانیت‌اند. تمام ملت‌های جهان، با وجود تفاوت‌هایشان در ظاهر و دین و زبان و سبکِ زندگی، یک چیز مشترک دارند و آن چیزی است که درونِ همۀ ماست. اگر ما با پرتو ایکس از اندام درونی افرادِ مختلف عکس بگیریم، نمی‌توانیم زبان یا پیشینه یا نژادشان را از این عکس‌ها تشخیص دهیم. خونِ همۀ ما به یک شیوه‌ در بدن جریان دارد، سیستمِ عصبی و چشمانِ ‌ما یک‌جور کار می‌کنند، همه مثل هم می‌خندیم و گریه می‌کنیم، درد را مثل هم حس می‌کنیم. دندان‌هایی که در دهانمان داریم با هر ملیت و پیشینه‌ای یک جور درد می‌گیرند. اگر بخواهیم سینما و سوژه‌هایش را از هم جدا کنیم، راه درست این است که دربارۀ درد و شادی حرف بزنیم. این‌ها در تمام کشورها مشترکند.

— Abbas Kiarostami poses for a portrait in New York City, 1990s.

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️فرانتس کافکا
ـــ نامه‌هایی به میلنا ــ ترجمه سیاوش جمادی

ـــ مدام می‌کوشم چیزی بیان‌ناشدنی را بیان کنم، چیزی توضیح‌ناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی بگویم که در استخوان‌ها دارم، چیزی که فقط در استخوان‌ها تجربه‌پذیر است.


▫️L'Eclisse (1962)
— Dir. Michelangelo Antonioni
▫️In The Mood For Love (2000)
— Dir. Wong Kar-Wai

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️ژیل دُلوز
ـــ یک زندگی ــ ترجمه پیمان غلامی

ـــ نامه‌ای از ون‌گوگ را به یاد می‌آورم؛ او می‌گوید: «باید دیوار را فرو بریزم.» فقط فرو ریزاندن دیوار واقعا دشوار است، و اگر این کار را به نحوی انجام دهید که بیش از حد سَبُعانه باشد، خودتان را ناکار می‌کنید، بر زمین می‌افتید، فرو می‌پاشید. و ون‌گوگ در ادامه نوشت: «فقط دیوار را آهسته و صبورانه سوهان بکشید.»

▫️At Eternity's Gate (2018)
▫️Dir. Julian Schnabel

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️ژان-لوک گدار

ـــ سینما باید سنگی باشد که سکوت را می‌شکند، همچون گلوله‌ای که نبرد را آغاز می‌کند.

▪️آلفرد هیچکاک

ـــ در دوران سینمای صامت بزرگ‌ترین کارگردانان به چیزی نزدیک به کمال دست یافته بودند. ورود صدا به نوعی این حد کمال را به مخاطره انداخت.

▪️روبر برسون
ـــ یادداشت‌هایی درباره سینماتوگراف

ـــ سینمایِ ناطق "سکوت" را اختراع کرده است.

▪️ژاک رانسیر
ـــ بلاتار پس از پایان

ـــ سینمای صامت هنری در قلمرو سکوت نبود. بلکه الگوی سینمای صامت "زبان اشاره" بود. فقط در سینمای ناطق است که سکوت قدرتی نمایانگر دارد.


— Bande à Part – One Minute of Silence.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️ژان-لوک گدار

❍ همۀ ما در کایه دو سینما خود را کارگردانان آینده می‌دانستیم. از همان زمان، رفت‌وآمد به سینه‌کلوب‌ها و سینماتک برایمان راهی بود برای سینمایی فکر کردن و فکر کردن دربارۀ سینما. از همان زمان، نوشتن راهی برای فیلم ساختن بود چراکه تفاوتِ بین نوشتن و کارگردانی کردن کمّی است، نه کیفی... منِ منتقد، خودم را فیلمساز می‌دانستم. امروز هم هنوز خودم را منتقد می‌دانم، و به تعبیری می‌توان دید که بیشتر از هر زمان دیگری، منتقد هستم. به‌جای نوشتن نقد، فیلم می‌سازم، ولی آن بُعد انتقادی حالا بخشی از این فیلم‌ها شده است. من خودم را جستارنویسی می‌بینم که در قالب رمان به خلق جستار می‌پردازد، شاید هم در قالب جستار، رمان: فقط به‌جای نوشتنشان، فیلمشان می‌کنم.

❍ تفاوت بین ما و این آدم‌ها از آن جایی شروع می‌شود که ما می‌خواهیم بنویسیم، کتاب چاپ کنیم، فیلم بسازیم و کار هنری بکنیم و هنرمند بمانیم، ولی آ‌ن‌ها می‌خواهند دنیا را عوض کنند؛ فرقی نمی‌کند، چه دنیای یک نفر، چه دنیای یک نسل را.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️تمام خاطرات ردپایی از اشک‌ها هستند.




▫️2046 (2004)
▫️Dir. Wong Kar-wai

🎥 @CinemaParadisooo
Cahiers du Cinema - Avril 2025.pdf
26.1 MB
▪️نشریه کایه‌‌ دو سینما ــ شمارهٔ ٨١٩ ــ آوریل ٢٠٢۵

#️⃣ #Cahiersducinéma
🎥 @CinemaParadisooo
▪️آکی کوریسماکی

ـــ ذهن همچون ظرف جوشان بزرگی است که در آن همه‌چیز به‌صورت تصادفی مخلوط می‌شود. همۀ آنچه تجربه کرده‌اید، خوانده‌اید و در فیلم‌ها دیده‌اید. بعد آن را با نوعی منطق در‌می‌آمیزید. مثلا، آبی رنگ زمینۀ محبوب من است، و این را از ملویل گرفته‌ام. و ممکن است کمی رنگ قرمز اضافه کنم، چون قوری‌های چای قرمز رنگ در فیلم‌های ازو جذاب به نظر می‌رسند. فقط من به جای آن از کپسول آتش‌نشانی استفاده می‌کنم، چون مراسم چای در کشور ما چندان پیشرفته نیست.

▫️Drifting Clouds (1996)
▫️Dir. Aki Kaurismäki

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️آکی کوریسماکی

ـــ دزدان دوچرخه
(١٩۴٨) ساخته ویتوریو دسیکا ثابت می‌کند که حتی کوچکترین رویاها را می‌توان تکه‌تکه کرد. هرگز در تاریخ سینما امید به گونه‌ای مینیمال اما دلخراش مانند آخرین پلان این شاهکار ارائه نشده است.

▫️Bicycle Thieves (1948)
▫️Dir. Vittorio De Sica

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️چارلی کافمن

ـــ تصور اینكه بی‌توجهی به آنچه اطراف‌مان می‌گذرد می‌تواند به احساسی مفرح تبدیل شود امری نادرست است. در آن صورت تنها خود را در جایگاه منزوی و دردناكی قرار می‌دهید چراكه در باطن خود می‌دانید وجود خارجی ندارید و در چارچوب محدودی گرفتار شده‌اید. در جواب كسانی كه نیویورک؛ جزء به كل را افسرده‌كننده می‌نامند می‌گویم گاهی اوقات متنی را می‌خوانم كه با من سخن می‌گوید و من را با موجودات دیگر مرتبط می‌كند. در این مواقع حتی اگر آن متن حس غمگینی داشته باشد به این فكر می‌كنم با موجوداتی مرتبط شده‌ام كه به دلیل فرهنگی كه در آن زندگی می‌كنیم با آنها ارتباطی ندارم. فرهنگ ما همه چیز را تبدیل به كالایی می‌كند كه قرار است به خودمان فروخته شود و مورد سوءاستفاده و دست‌كاری ما قرار گیرد و در نهایت دیگر افراد هم می‌توانند در این فرآیند سودی به جیب بزنند.… هدف من صادق بودن در حرفه‌ام بوده است تا از این طریق به دیگر افراد تسلی بدهم. نیویورک؛ جزء به كل هم قرار است همین كار را بكند‍؛ فیلمی كه شاید اندوهناک باشد اما افسرده‌كننده نیست.

▫️Synecdoche, New York (2008)
▫️Dir. Charlie Kaufman

🎥 @CinemaParadisooo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️جایی برای رفتن داری؟

جا برای رفتن زیاد است. اما جایی برای ماندن وجود ندارد.




— Naked (1993, Mike Leigh) final scene.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️آیا ارتباطی بین شخصیت خود و آقای ترنر می‌بینید؟

▫️مایک لی: نه اینطور نیست. این فیلم یک خودکاوی از سر خودپسندی نیست.



▫️Mr. Turner (2014)
▫️Dir. Mike Leigh

🎥 @CinemaParadisooo
▪️میشل سیمان: در فیلم‌های اخیر سینما چه آثاری برایتان جذاب بوده‌اند؟

▫️مایک لی: مشخصا فیلم‌های کیشلوفسکی، چن کایگه و ژانگ ییمو. خیلی کم پیش آمده که از فیلم‌های ایالات متحده خوشم بیاید، به جز رابرت آلتمن که هنوز هم طرفدارش هستم. فیلم تقاطع میلر را می‌پسندم اما بارتون فینک را اصلا دوست نداشتم؛ به نظر من بیشتر یک تمرین کم‌مایه و سبک بود.

ــــ مه ١٩٩٣ ــ کن

🎥 @CinemaParadisooo
▪️عباس کیارستمی
ـــ باد و برگ

ـــ صبح
که خانه را ترک می‌کنم، جوانم
و شب،
پیر به خانه باز می‌گردم
با اندوهی هزار ساله
چهار دیواری خانه‌ام،
آرام و صبور
پذیرای پیرمردی است که
سحرگاهان
جوان برمی‌خیزد...


🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️الساندرو بوسا
ـــ بخشی از مقالۀ شهر خاطره‌ها ــ ترجمه نوید پورمحمدرضا

ـــ والتر بنیامین در کار قطعه‌وار خود بر روی پاساژهای پاریسی، زیبایی‌شناسیِ «شهر خاطره‌ها» را به واسطه‌ی استعاره‌ی لایه‌‌‌های باستان‌شناختی صورت‌بندی می‌کند: «هر خیابانی یک تجربه‌ی سرگیجه‌آور است. خیابان‌ها پرسه‌زن [فلانور] را به وادیِ زمانِ برباد‌رفته رهسپار می‌کنند». از این رو، «یک شهرْ کتابی حماسی است و تجربه‌ی چرخیدن در آن با فرآیند به خاطر آوردن همراه است. شهر یک چشم‌اندازِ باستان‌شناختیِ تودرتو را می‌ماند که در آن ردپاهایی از زندگی‌، عادات، رسوم، و آیین‌های منقرض‌شده هم‌چنان زنده‌اند و حاضر». به زعم بنیامین، در هنگام گز کردن خیابان‌های پاریس، این لایه‌های چندگانه‌ی تاریخ است که پیش چشمانمان عیان می‌گردد...

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️والتر بنیامین معتقد بود هیچ کس قادر نیست بهتر از چارلی چاپلین از کارهای کافکا اقتباس کند ـــ «چاپلین یکی از کلیدهای واقعی تفسیر کافکا را به دست دارد. در موقعیت‌هایی که چاپلین در کارهایش خلق می‌کند، در زندگیِ انسانی که به شکلی بی‌همتا از اینجا رانده و از آنجا مانده است، رنج و عذابِ ابدی انسان با وضعیت‌های خاصِ وجودِ انسان معاصر ترکیب می‌شود، یعنی با نظامِ پولی و شهر و پلیس و غیره. درست به همین سان، در جهان کافکا هر رویدادی خصلتی ژانوس‌وار دارد، هر رویدادی دو جنبۀ کاملاً متضاد دارد: از طرفی ازلی و بی‌تاریخ می‌نماید اما در همان حال موضوعیتی دارد از جنس آخرین وقایعی که خبرنگاران در روزنامه‌ها گزارش می‌کنند.»

— Charlie Chaplin in The Cure (1917)

🎥 @CinemaParadisooo
2025/07/07 12:42:19
Back to Top
HTML Embed Code: