Telegram Web Link
▪️جیمز روی مک‌بین
ـــ سینما به مثابه پرتره‌ای شخصی: واپسین فیلم‌های راینر ورنر فاسبیندر ــ ترجمه محمد خلفی

ـــ لولا هرقدر هم فیلم بدی باشد، درعوض، ورونیکا فوس اثری هنری است مخلوقِ انسانی در آستانۀ خودکشی. شاید تنها سرنخ برای درک شرایط روحی فاسبیندر در آخرین سال عمرش در این فیلم نهفته باشد. و شاید اصلا این نکته در مجاورت این دو فیلم پایانی اوست که مستتر است و حسی از تزلزل که با خود همراه دارند و به بهترین نحوی فاسبیندر آن‌زمان سی‌وپنج ساله را، در شرف تجربۀ بحران میان‌سالی، به تصویر می‌کشد. افراط فاسبیندر در استعمال مخدر، میان‌سالی او را به پایانی ناگهانی بر زندگی گره زد.


— Rainer Werner Fassbinder's BRD Trilogy
• The Marriage of Maria Braun (1979)
• Veronika Voss (1982)
• Lola (1981)

🎥 @CinemaParadisooo
▪️راینر ورنر فاسبیندر

❍ هر داستان زندگی که با روابط انسانی سر و کار دارد یک ملودرام محسوب می‌شود و به همین دلیل فکر می‌کنم فیلم‌های ملودرام فیلم‌های درستی‌اند. شیوه آمریکایی ساخت فیلم‌ها به این شکل است که تماشاگر را با هیجاناتش تنها می‌گذارد و نه هیچ چیز دیگری. دلم می‌خواهد تماشاچی هیجان را در فیلم‌هایم احساس کند ولی در کنارش بتواند آن چه احساس می‌کند را تجزیه و تحلیل هم بکند.

❍ فیلم‌های من جبرگرا نیستند. فیلم من یک پایان جبرگرایانه دارد ولی از تماشاگرش این انتظار را دارد که به دنبال یک اتوپیا باشد. اینکه او بیاید و به اتوپیایش و به راه‌حل‌اش فکر کند. به نظرم هر چقدر که فیلم بیشتر جبرگرا باشد، امیدوارانه‌تر است.

❍ هر کس که براساس ایدئولوژی‌ای که جدا از ماهیت وجودی‌اش است فکر می‌کند، نمی‌تواند فیلم‌های مرا دوست داشته باشد. من برای افرادی فیلم می‌سازم که ایدئولوژی‌زده نیستند. بقیه کسانی که برای دیدن فیلم‌های من به سینما می‌روند باید از من متنفر باشند چون درک می‌کنند.

▫️Rainer Werner Fassbinder
— Born: May 31, 1945
— Died: June 10, 1982

🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍ ‍ ‍
▪️اندرو ساریس
ـــ تئوری عملی فیلم (اندرو ساریس) به نقل از کتاب زیبایی‌شناسی تاریخ و نظریه‌های تدوین فیلم در دوره صامت ــ احمد ضابطی جهرمی

ـــ همیشه از نوعی عقدۀ فرهنگی در ارتباط با هالیوود رنج می‌بردم. تا همین چند سال پیش برای‌ام غیرقابل تصور بود که از یک فیلم‌سازِ «بازاری» مثل هیچکاک در کنار یک سینماگرِ «ناب» مثل برسون نام ببرم. پس از سال‌ها ارزیابی شکنجه‌آمیز، اکنون آماده‌ام اعتبار خود را به عنوان یک منتقد بر سر این گفته به خطر بیاندازم که هیچکاک با هر معیار ارزیابی که سنجیده شود، هنرمندی والاتر از برسون است و این‌که یک مقایسۀ فیلم به فیلم و کارگردان به کارگردان ثابت خواهد کرد که سینمای آمریکا از ١٩١۵ تا ١٩۶٢ پیوسته بر سینمای سایر کشورها برتری داشته است. در نتیجه از نظر من، نظریۀ سینماگر مولف در درجۀ نخست یک وسیلۀ انتقادی است برای نگارش تاریخ سینمای آمریکا که تنها سینمایی در جهان است که چه در عمق و چه در سطح، شایستۀ تعمق و ارزیابی است.

▪️وودی آلن
ـــ وودی آلن از زبان وودی آلن: در گفت‌وگویی با استیک بیورکمان ــ ترجمه هوشنگ حسامی

ـــ جناب آقای ساریس! نیازی نیست روغن ریخته را نذر امامزاده کنید، شما قبل از این افاضات هم اعتبارتان را از دست داده بودید (اصطلاح "آتور پلتیک" از آندره بازن را که شما "تئوری مولف" ترجمه فرمودید که یادتان هست. این غلط مصطلح ماند تا بی‌سوادی شما ویژگی مشخص‌تان باشد)... بگذریم، بحث من بر سر این نیست که شما فرموده‌اید آثار فلان فیلم‌ساز بهتر از آن یکی دیگر است؛ این حق هر فردی است که نظرش را ابراز کند؛ اما نه وقتی که ادعا می‌کند: «با هر معیارِ ارزیابی که سنجیده شود». بهتر است ابتدا متر و مقیاس‌تان را بدهید بروبچه‌های کایه دوسینما برای‌تان کالیبره کنند. همان‌ها که شما نوشته‌های‌شان را حلوا حلوا می‌کردید و باعث شدند از آن عقده‌ی فرهنگی که به شدت رنجتان داد ظاهراً نجات پیدا کنید (تروفو چطور است؟ همو که نوشت: من همیشه آماده بودم تا از برسون دفاع کنم. یا مثلاً گدار: برسون یعنی سینمای فرانسه، همان‌طور که داستایفسکی یعنی ادبیات روسیه و موتسارت یعنی موسیقی آلمان). راجع به موضوع برتری و تفوق کامل سینمای آمریکا شاید بهتر باشد پاسخ‌تان را یک سینماگر مولف آمریکایی بدهد:

«در کودکی و نوجوانی فیلم‌های آمریکایی را دوست داشتم، هرچه بزرگتر شدم به تماشای آثار اروپایی تمایل بیشتری پیدا کردم. وقتی به تماشای یک فیلم اروپایی نشسته‌اید می‌دانید که با اثری تفکر برانگیز روبرو خواهید شد... مهمترین آثار سینمای آمریکا قابل قیاس با فیلم‌های بونوئل، دسیکا، برگمان و فلینی نیستند... موضوع آثار سینماگرانی چون ولز و فورد در سطح نازل‌تری نسبت به همتایان اروپایی‌شان قرار دارد... سینما در آمریکا عرصه‌ایی برای دستاوردهای هنرمندانه نیست و تنها برای وقت گذراندن است.»

و بالاخره فیلم‌سازِ نام آشنا، تیرِ خلاص را شلیک می‌کند: «بسیاری وقت‌ها مردم فیلم‌های آلفرد هیچکاک را تماشا کرده و خیلی چیزها در آن‌ها می‌بینند؛ من از آن آدم‌ها نیستم. فکر می‌کنم هیچکاک خودش هم هرگز چیز چشم‌گیر و خاصی را در نظر نداشت و در نتیجه فیلم‌هایش هم مهم نیستند؛ فیلم‌هایی لذت بخش‌اند اما مطلقا بی‌معنی.»

ـــ پ.ن: در نقل قول وودی آلن منظور از فیلمساز نام ‌آشنا، آکیرا کوروساوا است.

— Andrew Sarris and Alfred Hitchcock

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️آلبر کامو
ـــ تاملاتی در باب گیوتین و دار ــ آرتور کوستلر و آلبر کامو ــ ترجمه وحید طباطبایی و مرتضی عسکری

ـــ مجازات مرگ، به هر شکلی که اجرا شود و هر چقدر هم انگشت‌شمار باشد، یک سلاخی نفرت‌انگیز است و توهینی است که به کرامت و به تَنِ آدمی روا داشته می‌شود. این سرهای بُریده ذی‌حیات و این فوران‌های خون، متعلق به همان دوران بربریتی است که در آن گمان می‌رفت چه‌بسا بتوان با این معرکه‌های حقارت‌بار مردم را متأثر و مرعوب ساخت. اما در دنیای امروز که این مرگ مشمئزکننده پشت درهای بسته و بسیار شتاب‌زده انجام می‌شود، مفهوم این مجازات ننگین چه می‌تواند باشد؟ حقیقت امر این است: در عصرِ اتم، آدم‌کشی‌هایمان مثل دوران قپان دستی و عصر حجر است. حتی یک انسانِ عادی صاحب سر سوزنی احساس پیدا نمی‌شود که به صرف تصور این سلاخی نابه‌هنجار، دچار دل‌آشوبه نشود.

🎥 @CinemaParadisooo
▪️استنلی کوبریک
ـــ در نامه به اینگمار برگمان در فوریه ١٩۶٠

ـــ دید شما به زندگی مرا عمیقا تکان داده است، بسیار بسیار عمیق‌تر از هر فیلم دیگری که تا امروز دیده‌ام. به اعتقاد من شما بزرگ‌ترین فیلمسازی هستید که الان مشغول کار است. ورای این، بگذارید اضافه کنم که هیچ‌کس در خلق فضا و حال و هوا، روانی بازی‌ها، پرهیز از بدیهیات، حقیقی و تکمیل بودن شخصیت‌پردازی بر شما پیشی نمی‌گیرد. به این لیست هرکسی باید تمام چیزهای دیگری که مربوط به ساختن یک فیلم می‌شود را اضافه کند.

▫️The Rite (1969)
— Dir. Ingmar Bergman
▫️Eyes Wide Shut (1999)
— Dir. Stanley Kubrick

🎥 @CinemaParadisooo
▪️فدریکو فلینی

ـــ امروزه سیاست‌مداران در وضعیت منحوسی قرار دارند. تحت فشارهای روحی قرار دارند که روانکاوان درمانی برای آن سراغ ندارند. آنان به سمت مرحله بچه‌گانه‌ای پس‌رفت کرده‌اند. محافظینشان که باید مواظبشان باشند، تبدیل به لَله شده‌اند. چطور می‌توانیم امیدوار باشیم مردانی که به چنین وضعیتی دچار شده‌اند، تهدیدهای ناشی از کشمکش‌های اجتماعی، خشونت و تروریسم را تحت کنترل درآورند؟ چطور می‌توانیم امیدوار باشیم که مشکلاتی را که از هر طرف هجوم می‌آورد، بتوانند حل کنند؟

🎥 @CinemaParadisooo
‍ ‍
▪️جورجو آگامبن
ـــ کودکی و تاریخ؛ درباره ویرانی تجربه ــ ترجمه پویا ایمانی

ـــ هر عصری فرزندان محروم از ارثی دارد که نه آنچه پیش از این بوده به آن‌ها تعلق دارد و نه آنچه از این پس خواهد آمد.…

ـــ هر تصویری از تاریخ همواره با تجربه خاصی از زمان همراه است که درون ان مستتر است، شرط آن است، و به همین دلیل باید آن را توضیح داد. به همین ترتیب هر فرهنگی پیش از هر چیز در حکم تجربه خاصی از زمان است و هیچ فرهنگ جدیدی ممکن نمی‌شود مگر با ایجاد تغییراتی در این تجربه. این چنین وظیفه اصلی یک انقلاب واقعی به هیچ رو صرفا تغییر جهان نیست بل همچنین و پیش از هر چیز، تغییر زمان است....

ـــ «بازمی‌گشتند مردان ــ فرورفته در هاله‌ای از سکوت ــ نه غنی‌تر که تنگدست‌تر در تجربه انتقال‌پذیر... آنچه ده سال بعد، در سیل کتاب‌های مربوط به جنگ سرازیر شد به هیچ روی آن تجربه‌ای نبود که دهان به دهان نقل می‌شد. و چیز دندان‌گیری هم در آن نبود. زیرا تجربه پیش‌تر هرگز چنین سرا پا نقض نشده بود که تجربه استراتژیک به وسیله جنگ تاکتیکی، تجربه اقتصادی به وسیله تورم، تجربه تنانه توسط جنگ ماشینی و تجربه اخلاقی از سوی آنان که در قدرت‌اند. نسلی که سوار بر تراموای اسبی به مدرسه رفته بود اکنون زیر آسمان باز روستایی می‌ایستاد که هیچ چیزش از تغییر برکنار نمانده بود مگر ابرها! و در زیر این ابرها، بر زمینی آکنده از نیروی ویران‌گر رگبارها و انفجارها، جسم نحیف و کوچک انسان قرار داشت.» [والتر بنیامین]

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️سیمون وی
ـــ نامه به گوستاو تیبون

ـــ دوست عزیز

انگار حقیقتاً زمان آن رسیده است که یکدیگر را بدرود گوییم. برای‌ام میسّر نیست که مدام از شما خبر بگیرم. امیدوارم تقدیر نگهدارِ آن خانه‌ی خیابان سَن مارسل باشد ـــ همان خانه که سکونتگاه سه انسان عاشق بود. و این چیزی بسیار ارزشمند است. هستیِ انسان آن‌چنان آسیب‌پذیر است و چنان در معرض خطرهای گوناگون قرار دارد که نمی‌توانم بدون اضطراب به دیگران عشق بورزم. من هنوز این واقعیت را نپذیرفته‌ام که، جز خودم، باقی انسان‌ها نیز از آسیب‌های احتمالی کاملاً مصون نیستند. این گویای این است که من در وظیفه‌ام، که اطاعت از اراده‌ی الهی است، جداً کوتاهی می‌کنم.

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️موریس بلانشو
ـــ
اجتماع اذعان‌ناپذیر

ـــ
نوشتن زیر فشار جنگ نوشتن دربارهٔ جنگ نیست، نوشتن درون افق آن است، انگار جنگ همدم و همخوابه‌ات باشد ... .



🎥 @CinemaParadisooo
▪️بهرام بیضایی

ـــ ما با آنچه می‌سازیم ایرانی هستیم نه با آنچه از دست ‌می‌دهیم؛ زبان، فرهنگ، خاطره و هویت...



🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️کریستف کیشلوفسکی

ـــ مسأله‌ای که همیشه برای من مهم بوده، این است که نشان دهم شما در هر مقطعِ زمانی فقط به بخشی از حقیقت دست می‌یابید. نزدیک شدن شما به حقیقت یک فرآیند چند مرحله‌ای است. امکان ندارد که بتوانید در یک‌لحظه همۀ این مراحل را با هم طی کنید و بلافاصله به اصل حقیقت دست یابید. مراحل چندگانه‌ای وجود دارد. شما آهسته آهسته به کشف و شهود می‌رسید. با وجود این ما نباید گول بخوریم. به ندرت پیش می‌آید که یک اثر هنری بتواند تأثیرگذاری لحظه‌ای و قاطع داشته باشد.


▫️Camera Buff (1979)
▫️Dir. Krzysztof Kieślowski

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️اگر یک قدم بردارم یه جای دیگه‌ام ….
یا مُردم!




▫️The Suspended Step of the Stork (1991)
▫️Dir. Theo Angelopoulos

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️والتر بنیامین
ـــ تجربه و فقر ــ ترجمه فرید دبیرمقدم

ـــ نه، ماجرا تا این حد روشن است: برای نسلی که بین سال‌های ١٩١۴ تا ١٩١٨ مجبور شد یکی از فجیع‌ترین رویدادها در تاریخ جهان را از سر بگذراند، ارزش سهام تجربه سقوط کرده است. شاید این موضوع آنچنان که به نظر می‌رسد مایۀ شگفتی نباشد. مگر در آن زمان همگان متوجه نشدند که اکثر افراد در سکوت از جبهه باز می‌گشتند؟ نه غنی‌تر بلکه فقیرتر در بیان تجربۀ انتقال‌پذیر؟ و آنچه ده سال بعدتر در سیل کتاب‌های در مورد جنگ سرازیر شد همه چیز بود مگر تجربه‌ای که دهان به دهان منتقل می‌شود. نه، هیچ چیز شگفتی‌آوری در آن نبود. زیرا تجربه هیچگاه تا این اندازه تمام و کمال نقض نشده بود: جنگ سنگر به سنگر تجربۀ استراتژیک را ابطال کرده بود، تورم تجربۀ اقتصادی را، گرسنگی تجربۀ جسمانی را، قدرت‌های حاکم تجارب اخلاقی را. نسلی که با واگن اسبی به مدرسه رفته بود حال خود را زیر آسمان باز و در میان چشم‌اندازی می‌دید که در آن هیچ چیز مثل سابق نبود مگر ابرها؛ در مرکز همۀ اینها، در میدان نیرویی مملو از انفجار و امواج ویرانگر، پیکر نحیف و شکنندۀ انسان ایستاده بود.

— Rome,Open City

🎥 @CinemaParadisooo
▪️سهراب شهيدثالث
ـــ زندگی و دیگر هیچ ــ ماهنامه کِلک ــ شماره ۴۱ ــ مرداد ١٣٧٢

ـــ من از فیلم دوستم عباس کیارستمی زندگی و دیگر هیچ و همین‌طور مشق شب خیلی خوشم آمد. هر دو فیلم تاثیر عجیب و غریبی در من و روحیات من گذاشت. اما از فیلم کلوزآپ او خوشم نیامد و دلایلش را هم به او گفتم. من علنا در جلسات آکادمی هنرهای آلمان در زمان حضور عباس کیارستمی به حضار و تماشاچیان گفتم که زمانی که ما در اروپا بودیم و اخبار جنگ را می‌شنیدیم و بااین حال زندگی عادی‌مان را می‌کردیم، این‌ها زیر موشک و بمب زندگی و کار می‌کردند. کسی که بمب و گلوله و موشک را تحمل کرد، به این زودی دل از میهن و مردمش نمی‌کند. و ما که این‌جاها زندگی می‌کنیم، باید به آن‌ها درود بفرستیم و سر تعظیم در برابرشان فرود بیاوریم.

ـــ سهراب شهید‌ثالث و عباس کیارستمی آکادمی هنرهای برلین ــ تابستان سال ۱۹۹۴ ــ عکس از محمود بهرازنیا

🎥 @CinemaParadisooo
❍ زبانِ فیلم‌سازیِ من زبان سنگین و پیچیدۀ غول‌های سینما نیست. من قصدم روایت کردن "داستان" نیست.… سبک کاری من در گرو الگوهای مرسوم نیست و با زندگی امروزی هم‌خوان است. دوست ندارم با تکنیک، تراولینگ، حرکت دوربین، و کارهایی از این دست به تماشاگران کلک بزنم یا آن‌ها را گیج کنم. می‌خواهم صحنه‌هایی ساده خلق کنم و آن‌چه در این بین اتفاق می‌افتد برایم مهم‌تر است.

❍ هدف "سرگرمی" نباید مهار و سرکوب هوش مردم باشد، بلکه باید اثر مثبتی بر آن‌ها بگذارد که چند ساعت از عمرشان را، به امید سرگرم شدن یا فراموش کردن موقتِ مشکلات، بیهوده پای برنامه‌ای بی‌ارزش تلف نکنند… ما عادات دیداریِ بیننده و مخاطب را با چیزهایی که با نام "سرگرمی" عرضه می‌شود و معنای دیگری برای آن‌ها ندارد از بین برده‌ایم.

❍ رفته‌رفته دارم متقاعد می‌شوم که تمام اصول و فرایندهای سینمای حرفه‌ای ایراد دارد. توهم هالیوود خیلی چیزها را در کار ما نابود کرده است.

▫️Sohrab Shahid-Saless
— Born: June 28, 1944
— Died: July 2, 1998

🎥 @CinemaParadisooo

▪️لوئیس بونوئل

ـــ از كورها زیاد خوشم نمی‌آید. از بیشتر كرها هم همین‌طور. یک‌بار در مكزیكو دو مرد كور دیدم كه كنار هم نشسته بودند و یكی داشت با دست نفر دوم را ارضا می‌كرد. از دیدن این صحنه سخت یكه خوردم. بعضی‌ها عقیده دارند كه كورها از كرها خوشبخت‌ترند، اما من باور نمی‌كنم. در اسپانیا با كور فوق‌العاده‌ای آشنا بودم به اسم لاس هراس. او در هجده سالگی بینایی خود را از دست داده و به همین خاطر چندبار دست به خودكشی زده بود. پدر و مادرش به ناچار پنجره اتاقش را میخكوب كرده بودند. لاس هراس به تدریج به وضع تازه خود خو گرفت. در سال‌های ١٩٢٠ اغلب او را در مادرید می‌دیدم كه هر هفته به كافه پومبو كه پاتوق گومس دلاسرنا بود می‌آمد. خودش هم اهل قلم بود و شب‌ها با ما بیرون می‌آمد. یک‌بار كه در پاریس در میدان سوربن زندگی می‌كردم صبح زود زنگ خانه را شنیدم. در را كه باز كردم از دیدن لاس هراس است، دهانم باز ماند. او را به داخل خانه بردم. گفت كه تک و تنها برای كسب و كار به پاریس آمده است. فرانسه را هم افتضاح حرف می‌زد. او را به ایستگاه اتوبوس رساندم، سوار شد و رفت. یكه و تنها در شهری كه نه آن را می‌شناخت و نه می‌توانست آن را ببیند. حیرت‌انگیز بود. چه كور معركه‌ای!

از میان كورهای دنیا از یكی كه اصلا خوشم نمی‌آید خورخه لوئیس بورخس است. البته او بی‌تردید نویسنده خوبی است، اما نویسنده خوب در دنیا فراوان است. وانگهی من به هیچ‌كس فقط به خاطر این‌كه نویسنده خوبی است، احترام نمی‌گذارم. برای من انسان‌ها باید فضایل دیگری داشته باشند. شصت سال پیش دو سه بار بورخس را دیدم و به نظرم خودپسند و ازخودراضی آمد. در حرف‌ها و حالت‌های او نوعی خودنمایی و فضل فروشی احساس كردم. از لحن ارتجاعی برخی از آرا و عقاید او و همچنین از ضدیت او با اسپانیا خوشم نمی‌آید. بورخس مثل خیلی از كورها سخنران خوبی است و دیدم كه در صحبت با روزنامه‌نویس‌ها مدام به جایزه نوبل گریز می‌زند. كاملا آشكار است كه همیشه در آرزوی این جایزه بوده است.

در عوض به ژان-پل سارتر احترام می‌گذارم. وقتی او جایزه نوبل را رد كرد، عمیقا تحت تأثیر قرار گرفتم. همین كه خبر را در روزنامه خواندم فوری تلگرام تبریكی برایش فرستادم. این احتمال وجود دارد كه اگر امروز با بورخس روبرو شوم، درباره او جور دیگری نظر بدهم. نمی‌توانم از كورها حرف بزنم و جمله‌ای از بنژامن پره را به یاد نیاورم. حرف او را مثل خیلی چیزهای دیگر صرفا از حافظه نقل می‌كنم. پره گفته است: «آیا مورتادلا را كورها درست نكرده‌اند؟» به نظر من این حرف حقیقتی ناب را بیان می‌كند. البته بعضی‌ها ممكن است بین كورها و مورتادلا هیچ رابطه‌ای نبینند، اما به نظر من این سخن نمونه ای از پیامی یكسره غیرعقلانی است كه به نحوی اسرارآمیز نور حقیقت بر آن تابیده است.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
▪️آندری تارکوفسکی

ـــ به گمان من، شفا همیشه از راه بحرانی روحی دست می‌دهد. بحرانی که در روح روی می‌دهد کوششی است برای یافتنِ خویشتنِ خویش، برای دست یافتن به ایمانی نو. این قسمت هر کسی است که هدف‌هایش را در تراز روح می‌گذارد. روان انسان تشنۀ هماهنگی است اما زندگی سرشار از ناهماهنگی است. این دوپارگی انگیزۀ جنبش است، در آن واحد سرچشمۀ دردها و امیدهای ما است: مهر تأییدی است بر لایه‌های عمیق‌تر روح‌مان و توان‌های بالقوۀ نهفته در آن.

— Films
• Burning (2018)
• Nomadland (2020)
• Mirror (1975)
• At Eternity's Gate (2018)
• Her (2013)
• 20th Century Women (2016)
• Into the Wild (2007)
• Submarine (2010)
• The Florida Project (2017)
• The Wind Will Carry Us (1999)
• The Secret Life of Walter Mitty (2013)
• To The Wonder (2012)

🎥 @CinemaParadisooo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️لارس فون‌تریه

ـــ ارزش‌های حقیقی مستلزم رنج هستند. این‌طور فکر می‌کنیم. در نهایت، ما ماخولیا را حقیقی‌تر می‌دانیم. ترجیح می‌دهیم که موسیقی و هنر، رنگ‌وبویی از ماخولیا داشته باشند. پس خودِ ماخولیا یک ارزش است. عشق ناکام، رمانتیک‌تر از عشق شاد است. چون فکر نمی‌کنیم آن [عشق شاد] کاملاً واقعی باشد، مگر نه؟... اشتیاق حقیقی است. شاید اصلاً حقیقتی در کار نباشد که در اشتیاقش بسوزیم، اما خودِ اشتیاق حقیقت دارد. درست مثل درد که حقیقی است. آن را درون خود حس می‌کنیم. بخشی از واقعیت ماست.

▫️Europa (1991)
▫️Dir. Lars von Trier

🎥 @CinemaParadisooo
▪️سهراب شهیدثالث

❍ وقتی از کشورم خارج شدم این حس را داشتم که انگار در آن‌جا نیز مهمان بودم. حتی در کشورم حس غربت داشتم.

❍ وقتی از بیرون به خانه برمی‌گردم حس می‌کنم در خانۀ خودم هم مهمانم. حتی در آپارتمان خودم هم احساس غربت می‌کنم.

❍ اصلا آدمی وجود ندارد. فقط یک مشت پارازیت مزاحم دروغ‌گوی استثمارگرند. واقعا دردناک است.

❍ چرا با این آدم‌ها و افراد مقیم شهرتان اصلا در تماس هستی که حرص بخوری؟ ول‌شان کن. این‌ها همه‌شان شناگران بدون آب هستند. هر فرقه‌ای که باشند. بچه که بودیم، دَم غروب زن‌های همسایه لب جوی آب می‌نشستند و کُس من، کُس تو می‌گفتند. این آدم‌های دوروبَر تو که نابغه نیستند. همه‌شان مشکل آب و نان و جماع و پول دارند. دندان خراب را بایستی از بیخ کشید. والسلام!

❍ دوست واقعی من تنهایی‌ام بود که از خانه‌ام به دلیل آمدورفت‌ها طرد شده است.

— The last photo of Sohrab Shahid-Saless – June 14, 1998 — Chicago

🎥 @CinemaParadisooo
Cahiers du Cinéma - Juin 2025.pdf
22 MB
▪️نشریه کایه‌‌ دو سینما ــ شمارهٔ ٨٢١ ــ ژوئن ٢٠٢۵

#️⃣ #Cahiersducinéma
🎥 @CinemaParadisooo
2025/07/04 14:39:02
Back to Top
HTML Embed Code: