.
💢 کارکرد نکاح در اسلام 💢
✅ با بررسی کتاب و سنت به این نتیجه می رسیم که نکاح در اسلام یک کارکرد "اصلی" و یک کارکرد "میانی" و چند کارکرد "فرعی دارد :
🔹کارکرد "اصلی" نکاح در اسلام مکمل هم بودن زن و مرد است. گویی زن و مرد، هر یک نیمه ی گمشده دارد که با ازدواج، کامل می شود و به سکون و آرامش می رسد :
و از نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛ یقیناً در این امر نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند.(روم/۲۱)
لازمه ی چنین کارکردی کفو و هم شان بودن زن و مرد است و در این کارکرد، اصل بر تک همسری است.
تا حضرت خدیجه(س) زنده بود، پیامبر اکرم(ص) تکهمسر بود.
تا حضرت زهرا(س) در دنیا شرف حضور داشتند، امام علی(ع) تکهمسر بود.
امام سجاد(ع) با دختر عموی خود فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) مکنی به ام عبدالله ازدواج کرد و ظاهرا تا حیات وی، تنها همسر آن حضرت بود.
حتی آدم(ع) را هم خدای سبحان تکهمسر قرار داد و حوا(س) تنها همسر حضرت آدم بود.
امام کاظم(ع) فرمود: لاتلحّوا على المتعة إنّما عليكم إقامة السنّة فلا تشتغلوا بها عن فرشكم وحرائركم فيكفرن ويتبرّين ويدعين على الآمر بذلك ويلعنونا. در متعه كردن اصرار نورزيد چون تنها تكليف شما برپاداشتن سنت است(النکاح سنتی) بنابراين با متعه از زنان و همسران آزاد خود غافل نشويد كه در نتيجه زنانتان كافر شوند و بيزارى جويند و بر كسى كه دستور متعه را داده نفرين كنند و ما را لعنت نمايند.
سیره متشرعه نیز موید تک همسری است. شیخ طوسی موسس فقه رایج موجود، بر اصل تکهمسری، ادعای اجماع کرده و می گوید:
و الاستحباب ان لا یزید علی من یعلم ان لا یقوم بها و قال جمیع الفقهاء: المستحب الاقتصار علی اواحدة و بعد میافزااید: دلیلنا ان ما ذکرناه مجمع علیه و الزیادة و النقصان عنه يحتاج الی دليل.
مرحوم آیتالله احمدی میانجی در درس شرح اصول کافی یک وقتی فرمود: هر چه حلال شد دلیل نمیشود ما انجامش دهیم. امام باقر(ع) فرمودند: إيّاكَ وَ الغَفلَةَ فَفِيها تَكونُ قَساوَةُ القَلبِ. مبادا گرفتار کاری شوى كه در آن، سنگدلى باشد. قطعاً تعدد زوجات انسان را در معرض سنگدلی قرار میدهد.
مرحوم علامه فاضل تونی صاحب فرزند نمیشد. به او گفتند همسر دوم اختیار کند و حتی همسر اول ایشان هم راضی بود. اما وی جوابی عجیب دادند : اگر همه هستی را بدهند، نمی ارزد که انسان دلی را بلرزاند و بشکند و خود را در معرض خطر قرار دهد. من یقین دارم با این کار همسرم دلش میلرزد و من هرگز دلی را نمیلرزانم.
این یعنی معاشرت به معروف
🔹کارکرد "میانی" نکاح، فرزند دار شدن و تکثیر نسل است.
بدیهی است که این کارکرد با تک همسری هم حاصل می شود و در موارد استثناء نباید اصل اولی مخدوش شود و می توان با فرزند خواندگی هم کودکانی را از بی سرپرستی رهانید و هم این کارکرد "میانی" را نیز تامین کرد.
🔹علاوه بر این دو کارکرد، در اسلام کارکردهای فرعی هم برای نکاح تعریف شده است که در گذشته لازمه ی آنها چند همسری بوده است. مواردی چون سرپرستی ایتام، تامین بیوگان و زنان بی سرپرست، شخصیت دادن و آزاد کردن کنیزان، اتحاد بین قبائل و .. که البته همه ی آنها در زمان حاضر بلاموضوع شده اند. نسبت نامتوازن جمعیت زنان و مردان نیز دیگر در جوامع وجود ندارد و با کمک مالی توانگران به بینوایان می توان امکان ازدواج زنان و مردان مجرد را فراهم کرد.
🔹تنها دلیلی که برای چند همسری در زمان حاضر ذکر می شود، عادات ماهانه ی زنان و دوران یائسگی آنها است که البته دلیل ناموجهی است. خداوند حتی به جوانان مجرد توصیه به پاکدامنی و خودنگهداری کرده است :
و کسانی که [امکان] ازدواج نمی یابند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا آنان را از فضل خود توانگرشان سازد.(نور/۳۳)
پس به ترتیب اولی رعایت این توصیه برای متاهلین به مدت یک هفته در هر ماه و نیز برای مردان میانسال و کهنسال در صورت کراهت همسر، قطعا امری شدنی و مقرون به عدالت و جوانمردی است.
🔹امام صادق(ع) فرمود: اگر انسان احساس کند، فوت کردن(دمیدن) او سبب اذیت دیگری میشود؛ این کار جایز نیست. انسان حتی به اندازه یک فوت اجازه آزار اشخاص را ندارد چه رسد به این که بخواهد با عملی ولو مستحب، سبب اذیت دائمی یک زن مؤمنه بشود، که امانت خدای سبحان است.
پیامبر (ص) فرموده اند : هر كه دو زن داشته باشد و ميانشان به عدالت رفتار نكند، روز قيامت در حالى كه دستهايش بسته و نيمى از بدنش به يک طرف كج شده است، به زمین کشیده میشود تا به آتش جهنم وارد شود.
و گفتیم رعایت این عدالت از دید اسلام تقریبا امر به محال است.
@Cmorghgrom30
.
💢 کارکرد نکاح در اسلام 💢
✅ با بررسی کتاب و سنت به این نتیجه می رسیم که نکاح در اسلام یک کارکرد "اصلی" و یک کارکرد "میانی" و چند کارکرد "فرعی دارد :
🔹کارکرد "اصلی" نکاح در اسلام مکمل هم بودن زن و مرد است. گویی زن و مرد، هر یک نیمه ی گمشده دارد که با ازدواج، کامل می شود و به سکون و آرامش می رسد :
و از نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛ یقیناً در این امر نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند.(روم/۲۱)
لازمه ی چنین کارکردی کفو و هم شان بودن زن و مرد است و در این کارکرد، اصل بر تک همسری است.
تا حضرت خدیجه(س) زنده بود، پیامبر اکرم(ص) تکهمسر بود.
تا حضرت زهرا(س) در دنیا شرف حضور داشتند، امام علی(ع) تکهمسر بود.
امام سجاد(ع) با دختر عموی خود فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) مکنی به ام عبدالله ازدواج کرد و ظاهرا تا حیات وی، تنها همسر آن حضرت بود.
حتی آدم(ع) را هم خدای سبحان تکهمسر قرار داد و حوا(س) تنها همسر حضرت آدم بود.
امام کاظم(ع) فرمود: لاتلحّوا على المتعة إنّما عليكم إقامة السنّة فلا تشتغلوا بها عن فرشكم وحرائركم فيكفرن ويتبرّين ويدعين على الآمر بذلك ويلعنونا. در متعه كردن اصرار نورزيد چون تنها تكليف شما برپاداشتن سنت است(النکاح سنتی) بنابراين با متعه از زنان و همسران آزاد خود غافل نشويد كه در نتيجه زنانتان كافر شوند و بيزارى جويند و بر كسى كه دستور متعه را داده نفرين كنند و ما را لعنت نمايند.
سیره متشرعه نیز موید تک همسری است. شیخ طوسی موسس فقه رایج موجود، بر اصل تکهمسری، ادعای اجماع کرده و می گوید:
و الاستحباب ان لا یزید علی من یعلم ان لا یقوم بها و قال جمیع الفقهاء: المستحب الاقتصار علی اواحدة و بعد میافزااید: دلیلنا ان ما ذکرناه مجمع علیه و الزیادة و النقصان عنه يحتاج الی دليل.
مرحوم آیتالله احمدی میانجی در درس شرح اصول کافی یک وقتی فرمود: هر چه حلال شد دلیل نمیشود ما انجامش دهیم. امام باقر(ع) فرمودند: إيّاكَ وَ الغَفلَةَ فَفِيها تَكونُ قَساوَةُ القَلبِ. مبادا گرفتار کاری شوى كه در آن، سنگدلى باشد. قطعاً تعدد زوجات انسان را در معرض سنگدلی قرار میدهد.
مرحوم علامه فاضل تونی صاحب فرزند نمیشد. به او گفتند همسر دوم اختیار کند و حتی همسر اول ایشان هم راضی بود. اما وی جوابی عجیب دادند : اگر همه هستی را بدهند، نمی ارزد که انسان دلی را بلرزاند و بشکند و خود را در معرض خطر قرار دهد. من یقین دارم با این کار همسرم دلش میلرزد و من هرگز دلی را نمیلرزانم.
این یعنی معاشرت به معروف
🔹کارکرد "میانی" نکاح، فرزند دار شدن و تکثیر نسل است.
بدیهی است که این کارکرد با تک همسری هم حاصل می شود و در موارد استثناء نباید اصل اولی مخدوش شود و می توان با فرزند خواندگی هم کودکانی را از بی سرپرستی رهانید و هم این کارکرد "میانی" را نیز تامین کرد.
🔹علاوه بر این دو کارکرد، در اسلام کارکردهای فرعی هم برای نکاح تعریف شده است که در گذشته لازمه ی آنها چند همسری بوده است. مواردی چون سرپرستی ایتام، تامین بیوگان و زنان بی سرپرست، شخصیت دادن و آزاد کردن کنیزان، اتحاد بین قبائل و .. که البته همه ی آنها در زمان حاضر بلاموضوع شده اند. نسبت نامتوازن جمعیت زنان و مردان نیز دیگر در جوامع وجود ندارد و با کمک مالی توانگران به بینوایان می توان امکان ازدواج زنان و مردان مجرد را فراهم کرد.
🔹تنها دلیلی که برای چند همسری در زمان حاضر ذکر می شود، عادات ماهانه ی زنان و دوران یائسگی آنها است که البته دلیل ناموجهی است. خداوند حتی به جوانان مجرد توصیه به پاکدامنی و خودنگهداری کرده است :
و کسانی که [امکان] ازدواج نمی یابند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا آنان را از فضل خود توانگرشان سازد.(نور/۳۳)
پس به ترتیب اولی رعایت این توصیه برای متاهلین به مدت یک هفته در هر ماه و نیز برای مردان میانسال و کهنسال در صورت کراهت همسر، قطعا امری شدنی و مقرون به عدالت و جوانمردی است.
🔹امام صادق(ع) فرمود: اگر انسان احساس کند، فوت کردن(دمیدن) او سبب اذیت دیگری میشود؛ این کار جایز نیست. انسان حتی به اندازه یک فوت اجازه آزار اشخاص را ندارد چه رسد به این که بخواهد با عملی ولو مستحب، سبب اذیت دائمی یک زن مؤمنه بشود، که امانت خدای سبحان است.
پیامبر (ص) فرموده اند : هر كه دو زن داشته باشد و ميانشان به عدالت رفتار نكند، روز قيامت در حالى كه دستهايش بسته و نيمى از بدنش به يک طرف كج شده است، به زمین کشیده میشود تا به آتش جهنم وارد شود.
و گفتیم رعایت این عدالت از دید اسلام تقریبا امر به محال است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 خدای گویا/خدای خاموش 💢
✳️ پژوهشگر گرامی خانم صدیقه وسمقی در آخرین کتاب خود با عنوان " مسیر پیامبری" به انکار بعثت انبیاء پرداخته اند و بیان کرده اند که هیچ پیامبری از سوی خدا برگزیده نشده است و وحی و بعثت انبیاء و از جمله نبی مکرم اسلام (ص) واقعیت ندارد.
این قلم بنای آن ندارد که نسبت به هر رویداد فکری و فرهنگی و سیاسی واکنش نشان دهد ولی از آنجا که از قبل تصمیم بر فرسته ای در باب "تکلم" خدا بود، فرصت را غنیمت شمرده و مطالبی تقدیم می شود.
1️⃣ بنا بر مشرب "وحدت وجود"، خداوند، وجود مطلق است و بری از هر قید، حتی قید اطلاق.
2️⃣ هر صفت کمالیه ای از وجود است و هر نقصی از عدم. پس حضرت احدیت واجد تمام اسماء و صفات کمالیه است و بری از تمامی نقایص.
3️⃣ می توان نشان داد ریشه ی تمام صفات کمالیه چنان که عرفا بیان کرده اند، هفت صفت حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم است.
4️⃣ ما زنده ایم پس زندگی از منبعی می آید که زنده است ذاتا نه عاریه ای. ما عالمیم پس علم از منبعی می آید که عالم است ذاتا نه عاریه ای. ما اراده داریم پس اراده از منبعی می آید که ذاتا مرید است و نه عاریه ای.
ایضا قدرت و کلام و سمع و بصر.
5️⃣ گنگ و لال بودن نقص است و نقص از عدم است و خداوند که وجود مطلق است، بری از نقص. پس خدا گویا و متکلم است. بلکه گویاترین و متکلم ترین است.
خدایی که با بنده اش حرف نزند و دستش را نگیرد که خدا نیست. یک ماشین تولید موجودات است.
6️⃣ بدیهی است تکلم خدا از جنس مخلوقات نیست که با تغییر و تحول و تموج همراه باشد که همه ی اینها نقص است و از او دور. تکلم خدا از جنس ایجاد است. تمام موجودات عالم کلمات خدا هستند که با کلمه ی "کن" الهی ایجاد شده اند و کثرت یافته اند.
7️⃣ بخشی از این کثرت کلمه ی الهی نصیب انسان ها می شود در قالب الهام، تفکر، تعقل، احساسات، تجربیات و وقایع محیطی و ... خدا مدام در حال گفتن است و نه فقط با انبیاء که با تمام انسان ها اعم از مرد و زن.
8️⃣ در درون خود می یابیم که هر قدر به سخن خدا بیشتر گوش دهیم و عمل کنیم، ندای الهی را واضحتتر و شفافتر می یابیم. در اطراف خود هم می بینیم و در احوال گذشتگان هم خوانده ایم که انسان ها از این نظر در درجات متفاوتی قرار دارند. پس دور نیست امکان وجود انسان هایی که به اعلا درجه ی شنود کلام الهی رسیده باشند. اینها انبیاء هستند.
9️⃣ بدیهی است امکان وقوع به معنای وقوع نیست. اینکه محتمل است خداوند به اعلا درجه ی کلام خود که وحی است با انسانی سخن گفته باشد به معنای آن نیست که حتما در تاریخ رخ داده باشد. وقوع این محتمل را از تاریخ درمی یابیم : ظهور انسان هایی در بزنگاه های تاریخ که جریان های عظیم معنوی و اخلاقی از خود بجای گذاشته اند.
🔟 آخرین سر حلقه ی جریان های عظیم اخلاقی و معنوی، حضرت محمد مصطفی(ص) است که ظهورش در روشنای تاریخ بوده است و تکانه ای که به وجدان بشریت در اطراف و اکناف عالم وارد ساخت چنان عمیق و ماندگار بوده است که مورخان را که دین را برساخته ی جامعه می دانند مبهوت ساخته و هر قدر کاویده اند که این تکانه را حاصل یک روند لااقل ۲۰۰ ساله بدانند، بیشتر به در بسته خورده اند و قرآن های صنعا و بیرمنگام و توبینگن و ... آنها را بیشتر مایوس ساخته است.
❇️ پاسخ به چهار "چرا"ی ایشان :
۱- چرابرای همه زمانها و همه اقوام، پیامبری از سوی خدا فرستاده نشده است؟
خدا همه را با عقل و وجدان و الهام و تجربیات و ... هدایت می کند. هدایت خاصه توسط انبیاء برای هر قومی بوده است. برخی را از طریق قرآن به نام می شناسیم و برخی را نه.
۲- چرا پیام الهی بطور اطمینان بخش به آیندگان نرسیده و راه تفسیرهای متعدد و گاه متضاد باز است؟
مخاطبان مستقیم کتب آسمانی، مردم همان زمان و مکان بوده اند که برای آنها در نهایت وضوح و روشنی بوده است. ما مخاطبین غیر مستقیم کتب آسمانی هستیم که برای فهم آنها ابتدا باید به ندای مستقیم الهی در درون خود گوش دهیم و پس آنگاه با این کتب مواجه شویم.
۳- چرا برخی گزارههای کتاب مقدس با علم در تضادند؟
گزاره های کتاب مقدس نه علمی بلکه تمثیلی هستند. قرآن کتاب هدایت است و نه نجوم و بیولوژی و ... برای فهم مردمانی که از نجوم و بیولوژی و ... آگاهی نداشتند با زبان تمثیل سخن گفته است. مانند توضیح دادن چگونگی تکوین و تولد یک نوزاد برای خواهر کودکش.
۴- چرا همه پیامبران، مرد بودند و خداوند نسبت به زنان از این جهت تبعیض قائل شده است؟
خدا با همه بندگانش صحبت کرده است اعم از زن و مرد حتی در حد وحی. لیکن رسالت هدایت به علت مردسالارانه بودن جوامع مخاطب، با مردان بوده است. این ایراد شما به خداوند خالق است و نه به خداوند شارع. ایراد شما در واقع این است که چرا در طول تاریخ مردان، سالار بوده اند، که البته این بحث دیگری است.
@Cmorghgrom30
.
💢 خدای گویا/خدای خاموش 💢
✳️ پژوهشگر گرامی خانم صدیقه وسمقی در آخرین کتاب خود با عنوان " مسیر پیامبری" به انکار بعثت انبیاء پرداخته اند و بیان کرده اند که هیچ پیامبری از سوی خدا برگزیده نشده است و وحی و بعثت انبیاء و از جمله نبی مکرم اسلام (ص) واقعیت ندارد.
این قلم بنای آن ندارد که نسبت به هر رویداد فکری و فرهنگی و سیاسی واکنش نشان دهد ولی از آنجا که از قبل تصمیم بر فرسته ای در باب "تکلم" خدا بود، فرصت را غنیمت شمرده و مطالبی تقدیم می شود.
1️⃣ بنا بر مشرب "وحدت وجود"، خداوند، وجود مطلق است و بری از هر قید، حتی قید اطلاق.
2️⃣ هر صفت کمالیه ای از وجود است و هر نقصی از عدم. پس حضرت احدیت واجد تمام اسماء و صفات کمالیه است و بری از تمامی نقایص.
3️⃣ می توان نشان داد ریشه ی تمام صفات کمالیه چنان که عرفا بیان کرده اند، هفت صفت حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم است.
4️⃣ ما زنده ایم پس زندگی از منبعی می آید که زنده است ذاتا نه عاریه ای. ما عالمیم پس علم از منبعی می آید که عالم است ذاتا نه عاریه ای. ما اراده داریم پس اراده از منبعی می آید که ذاتا مرید است و نه عاریه ای.
ایضا قدرت و کلام و سمع و بصر.
5️⃣ گنگ و لال بودن نقص است و نقص از عدم است و خداوند که وجود مطلق است، بری از نقص. پس خدا گویا و متکلم است. بلکه گویاترین و متکلم ترین است.
خدایی که با بنده اش حرف نزند و دستش را نگیرد که خدا نیست. یک ماشین تولید موجودات است.
6️⃣ بدیهی است تکلم خدا از جنس مخلوقات نیست که با تغییر و تحول و تموج همراه باشد که همه ی اینها نقص است و از او دور. تکلم خدا از جنس ایجاد است. تمام موجودات عالم کلمات خدا هستند که با کلمه ی "کن" الهی ایجاد شده اند و کثرت یافته اند.
7️⃣ بخشی از این کثرت کلمه ی الهی نصیب انسان ها می شود در قالب الهام، تفکر، تعقل، احساسات، تجربیات و وقایع محیطی و ... خدا مدام در حال گفتن است و نه فقط با انبیاء که با تمام انسان ها اعم از مرد و زن.
8️⃣ در درون خود می یابیم که هر قدر به سخن خدا بیشتر گوش دهیم و عمل کنیم، ندای الهی را واضحتتر و شفافتر می یابیم. در اطراف خود هم می بینیم و در احوال گذشتگان هم خوانده ایم که انسان ها از این نظر در درجات متفاوتی قرار دارند. پس دور نیست امکان وجود انسان هایی که به اعلا درجه ی شنود کلام الهی رسیده باشند. اینها انبیاء هستند.
9️⃣ بدیهی است امکان وقوع به معنای وقوع نیست. اینکه محتمل است خداوند به اعلا درجه ی کلام خود که وحی است با انسانی سخن گفته باشد به معنای آن نیست که حتما در تاریخ رخ داده باشد. وقوع این محتمل را از تاریخ درمی یابیم : ظهور انسان هایی در بزنگاه های تاریخ که جریان های عظیم معنوی و اخلاقی از خود بجای گذاشته اند.
🔟 آخرین سر حلقه ی جریان های عظیم اخلاقی و معنوی، حضرت محمد مصطفی(ص) است که ظهورش در روشنای تاریخ بوده است و تکانه ای که به وجدان بشریت در اطراف و اکناف عالم وارد ساخت چنان عمیق و ماندگار بوده است که مورخان را که دین را برساخته ی جامعه می دانند مبهوت ساخته و هر قدر کاویده اند که این تکانه را حاصل یک روند لااقل ۲۰۰ ساله بدانند، بیشتر به در بسته خورده اند و قرآن های صنعا و بیرمنگام و توبینگن و ... آنها را بیشتر مایوس ساخته است.
❇️ پاسخ به چهار "چرا"ی ایشان :
۱- چرابرای همه زمانها و همه اقوام، پیامبری از سوی خدا فرستاده نشده است؟
خدا همه را با عقل و وجدان و الهام و تجربیات و ... هدایت می کند. هدایت خاصه توسط انبیاء برای هر قومی بوده است. برخی را از طریق قرآن به نام می شناسیم و برخی را نه.
۲- چرا پیام الهی بطور اطمینان بخش به آیندگان نرسیده و راه تفسیرهای متعدد و گاه متضاد باز است؟
مخاطبان مستقیم کتب آسمانی، مردم همان زمان و مکان بوده اند که برای آنها در نهایت وضوح و روشنی بوده است. ما مخاطبین غیر مستقیم کتب آسمانی هستیم که برای فهم آنها ابتدا باید به ندای مستقیم الهی در درون خود گوش دهیم و پس آنگاه با این کتب مواجه شویم.
۳- چرا برخی گزارههای کتاب مقدس با علم در تضادند؟
گزاره های کتاب مقدس نه علمی بلکه تمثیلی هستند. قرآن کتاب هدایت است و نه نجوم و بیولوژی و ... برای فهم مردمانی که از نجوم و بیولوژی و ... آگاهی نداشتند با زبان تمثیل سخن گفته است. مانند توضیح دادن چگونگی تکوین و تولد یک نوزاد برای خواهر کودکش.
۴- چرا همه پیامبران، مرد بودند و خداوند نسبت به زنان از این جهت تبعیض قائل شده است؟
خدا با همه بندگانش صحبت کرده است اعم از زن و مرد حتی در حد وحی. لیکن رسالت هدایت به علت مردسالارانه بودن جوامع مخاطب، با مردان بوده است. این ایراد شما به خداوند خالق است و نه به خداوند شارع. ایراد شما در واقع این است که چرا در طول تاریخ مردان، سالار بوده اند، که البته این بحث دیگری است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢محمد، الهام بخش دین بدون روحانیت💢
✅ آنچه می خوانید گزیده هایی است از کتاب "چهرههای محمد: برداشت غربیها از پیامبر اسلام، از قرون وسطی تا امروز (۲۰۱۹)" اثر جان تولن استاد تاریخ در دانشگاه نانت در فرانسه با برگردان آقای هامون نیشابوری :
1️⃣ در قرن شانزدهم، انتشار ترجمهی قرآن و در دسترس قرار گرفتن آن اقدامی خطرناک محسوب میشد که میتوانست مسیحیان مؤمن را پریشانخاطر سازد و اغفال کند. دستکم، این نظرِ اعضای پروتستان شورای شهر بازل در سال ۱۵۴۲ بود و به همین سبب چاپخانهداری محلی را که قصد داشت ترجمهی لاتین کتاب مقدس مسلمانان را چاپ کند، برای مدت کوتاهی به زندان انداختند. مارتین لوتر، اصلاحطلب پروتستان، به نفع چاپخانهدار وارد میدان شد: او نوشت که بهترین راه برای مبارزه با ترکها(ترک های عثمانی مسلمان که در حال تصرف اروپا بودند)، آشکار ساختن "دروغهای محمد" بر همگان است.
2️⃣ پس از چاپ این ترجمه در سال ۱۵۴۳، قرآن در اختیار نخبگان اروپایی قرار گرفت، افرادی به منظور فهم بهتر اسلام و مبارزه با آن شروع به خواندن این اثر کردند. با این حال، کسانی نیز بودند که با مطالعهی قرآن به انتقاد از آموزههای مسیحی روی آوردند. میکاییل سروتوس، متکلم و علامهی کاتالونیایی، در رسالهی خود علیه تثلیث با عنوان "احیای مسیحیت" (۱۵۵۳)، از استدلالات قرآنی متعددی بهره گرفت. وی در این رساله محمد را مصلحی حقیقی خواند که دعوت به بازگشت به یکتاپرستی میکند، امری که متکلمان مسیحی با ابداع آموزهی منحرف و غیرعقلانی تثلیث آن را مخدوش کردهاند. پس از انتشار این آرای ارتدادآمیز، هیئت تفتیش عقایدِ کاتولیکها در وین (ناحیهای در جنوب شرقی فرانسه) سروتوس را محکوم کرد و عاقبت وی را به همراه کتابهایش در ژنوِ تحت قیادت کالون سوزاندند.
3️⃣ در عصر روشنگری اروپا، تعدادی از نویسندگان نیز برداشت مشابهی از محمد داشتند و او را قهرمان روحانیتستیزی میدانستند؛ از نظر برخی اسلام شکل خالص یکتاپرستی بود که با دادارباوری فلسفی مشابهت داشت و قرآن ستایشنامهیِ عقلانی خالق جهان بود. جرج سِیل در ۱۷۳۴ ترجمهی انگلیسی جدیدی را از قرآن منتشر کرد. وی در مقدمهی خود، شرحی از تاریخ صدر اسلام به دست داد و پیامبر را مصلحی سنتشکن و روحانیستیز به تصویر کشید که اعمال و باورهای خرافی مسیحیان ابتدایی –پرستش قدیسان و بقایای اجساد آنان- را نفی کرد و قدرت روحانیان فاسد و طمعکار را باطل کرد.
4️⃣ ترجمهی سِیل در انگلستان خوانندگان فراوانی یافت و از آن استقبال شد: برای بسیاری از خوانندگان اثر، محمد نماد جمهوریخواهی روحانیتستیز بود. در خارج از انگلستان نیز این اثر تأثیرگذار بود. در سال ۱۷۶۵ توماس جفرسون، از پدران بنیانگذار آمریکا، نسخهای از آن را از یک کتابفروشی در ویلیامزبورگِ ویرجینیا خرید. این کتاب به او کمک کرد تا به شکلی از دادارباوری فلسفی دست بیابد. (از زمان کیت الیسون در ۲۰۰۷، نمایندگان مسلمان برای ادای سوگند از نسخهی قرآن جفرسون، که اینک در کتابخانهی کنگره نگهداری میشود، استفاده میکنند.) در آلمان، یوهان ولفگانگ فون گوته ترجمهای از نسخهی سِیل را خواند، این امر برداشت او را از محمد به عنوان شاعری خوشقریحه و پیامبری آرمانی تحتالشعاع قرار داد.
5️⃣ در فرانسه نیز ولتر با تحسین از ترجمهی سِیل یاد کرد: در تاریخ جهان خود، "رسالهای در باب آداب و خلقیات ملل" (۱۷۵۶)، محمد را مصلحی هوشمند توصیف کرد که اعمال خرافی را ملغی ساخته و قدرت روحانیت فاسد را ریشهکن کرده است. در اواخر قرن، ادوارد گیبون، نویسندهی انگلیسی لیبرال، در "تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری رم" (۸۹-۱۷۷۶) با عباراتی درخشان از محمد یاد کرد:
کیش محمد عاری از خرافه یا ابهام است؛ و قرآن گواهی شکوهمند بر یگانگی خداوند است. پیامبر مکه بنا بر این اصل عقلانی که آنچه طلوع میکند لاجرم غروب میکند، آنچه زاده میشود لاجرم میمیرد، و آنچه فسادپذیر است لاجرم میپوسد و میمیرد، پرستش بتها و انسانها، ستارگان و اختران را مردود میشمارد. وی با شوری عقلانی، موجد این عالم را وجودی نامحدود و ازلی، فارغ از شکل و مکان، و بیشبه و بدون اولاد، عالم به خفیات، واجبالوجود بالذات میداند که کمال عقلانی و اخلاقی او صرفاً مقتبس از خود اوست ... متألهی فیلسوف میتواند کیش مشهور محمد را بپذیرد: کیشی که احتمالاً بس والاتر از قابلیتهای ذهنی کنونی ماست.
@Cmorghgrom30
💢محمد، الهام بخش دین بدون روحانیت💢
✅ آنچه می خوانید گزیده هایی است از کتاب "چهرههای محمد: برداشت غربیها از پیامبر اسلام، از قرون وسطی تا امروز (۲۰۱۹)" اثر جان تولن استاد تاریخ در دانشگاه نانت در فرانسه با برگردان آقای هامون نیشابوری :
1️⃣ در قرن شانزدهم، انتشار ترجمهی قرآن و در دسترس قرار گرفتن آن اقدامی خطرناک محسوب میشد که میتوانست مسیحیان مؤمن را پریشانخاطر سازد و اغفال کند. دستکم، این نظرِ اعضای پروتستان شورای شهر بازل در سال ۱۵۴۲ بود و به همین سبب چاپخانهداری محلی را که قصد داشت ترجمهی لاتین کتاب مقدس مسلمانان را چاپ کند، برای مدت کوتاهی به زندان انداختند. مارتین لوتر، اصلاحطلب پروتستان، به نفع چاپخانهدار وارد میدان شد: او نوشت که بهترین راه برای مبارزه با ترکها(ترک های عثمانی مسلمان که در حال تصرف اروپا بودند)، آشکار ساختن "دروغهای محمد" بر همگان است.
2️⃣ پس از چاپ این ترجمه در سال ۱۵۴۳، قرآن در اختیار نخبگان اروپایی قرار گرفت، افرادی به منظور فهم بهتر اسلام و مبارزه با آن شروع به خواندن این اثر کردند. با این حال، کسانی نیز بودند که با مطالعهی قرآن به انتقاد از آموزههای مسیحی روی آوردند. میکاییل سروتوس، متکلم و علامهی کاتالونیایی، در رسالهی خود علیه تثلیث با عنوان "احیای مسیحیت" (۱۵۵۳)، از استدلالات قرآنی متعددی بهره گرفت. وی در این رساله محمد را مصلحی حقیقی خواند که دعوت به بازگشت به یکتاپرستی میکند، امری که متکلمان مسیحی با ابداع آموزهی منحرف و غیرعقلانی تثلیث آن را مخدوش کردهاند. پس از انتشار این آرای ارتدادآمیز، هیئت تفتیش عقایدِ کاتولیکها در وین (ناحیهای در جنوب شرقی فرانسه) سروتوس را محکوم کرد و عاقبت وی را به همراه کتابهایش در ژنوِ تحت قیادت کالون سوزاندند.
3️⃣ در عصر روشنگری اروپا، تعدادی از نویسندگان نیز برداشت مشابهی از محمد داشتند و او را قهرمان روحانیتستیزی میدانستند؛ از نظر برخی اسلام شکل خالص یکتاپرستی بود که با دادارباوری فلسفی مشابهت داشت و قرآن ستایشنامهیِ عقلانی خالق جهان بود. جرج سِیل در ۱۷۳۴ ترجمهی انگلیسی جدیدی را از قرآن منتشر کرد. وی در مقدمهی خود، شرحی از تاریخ صدر اسلام به دست داد و پیامبر را مصلحی سنتشکن و روحانیستیز به تصویر کشید که اعمال و باورهای خرافی مسیحیان ابتدایی –پرستش قدیسان و بقایای اجساد آنان- را نفی کرد و قدرت روحانیان فاسد و طمعکار را باطل کرد.
4️⃣ ترجمهی سِیل در انگلستان خوانندگان فراوانی یافت و از آن استقبال شد: برای بسیاری از خوانندگان اثر، محمد نماد جمهوریخواهی روحانیتستیز بود. در خارج از انگلستان نیز این اثر تأثیرگذار بود. در سال ۱۷۶۵ توماس جفرسون، از پدران بنیانگذار آمریکا، نسخهای از آن را از یک کتابفروشی در ویلیامزبورگِ ویرجینیا خرید. این کتاب به او کمک کرد تا به شکلی از دادارباوری فلسفی دست بیابد. (از زمان کیت الیسون در ۲۰۰۷، نمایندگان مسلمان برای ادای سوگند از نسخهی قرآن جفرسون، که اینک در کتابخانهی کنگره نگهداری میشود، استفاده میکنند.) در آلمان، یوهان ولفگانگ فون گوته ترجمهای از نسخهی سِیل را خواند، این امر برداشت او را از محمد به عنوان شاعری خوشقریحه و پیامبری آرمانی تحتالشعاع قرار داد.
5️⃣ در فرانسه نیز ولتر با تحسین از ترجمهی سِیل یاد کرد: در تاریخ جهان خود، "رسالهای در باب آداب و خلقیات ملل" (۱۷۵۶)، محمد را مصلحی هوشمند توصیف کرد که اعمال خرافی را ملغی ساخته و قدرت روحانیت فاسد را ریشهکن کرده است. در اواخر قرن، ادوارد گیبون، نویسندهی انگلیسی لیبرال، در "تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری رم" (۸۹-۱۷۷۶) با عباراتی درخشان از محمد یاد کرد:
کیش محمد عاری از خرافه یا ابهام است؛ و قرآن گواهی شکوهمند بر یگانگی خداوند است. پیامبر مکه بنا بر این اصل عقلانی که آنچه طلوع میکند لاجرم غروب میکند، آنچه زاده میشود لاجرم میمیرد، و آنچه فسادپذیر است لاجرم میپوسد و میمیرد، پرستش بتها و انسانها، ستارگان و اختران را مردود میشمارد. وی با شوری عقلانی، موجد این عالم را وجودی نامحدود و ازلی، فارغ از شکل و مکان، و بیشبه و بدون اولاد، عالم به خفیات، واجبالوجود بالذات میداند که کمال عقلانی و اخلاقی او صرفاً مقتبس از خود اوست ... متألهی فیلسوف میتواند کیش مشهور محمد را بپذیرد: کیشی که احتمالاً بس والاتر از قابلیتهای ذهنی کنونی ماست.
@Cmorghgrom30
6️⃣ اما این ناپلئون بناپارت بود که سخت دلبستهی محمد شد و پس از خواندن ترجمهی فرانسوی قرآن، اثر کلود-اتین ساواری (۱۷۸۳)، خود را "محمدی جدید" خواند. ساواری ترجمهی خود را در مصر به انجام رساند: او در آنجا، در احاطهی موسیقی زبان عربی، کوشید زیبایی متن عربی را به زبان فرانسه درآورد. همانند سیل، ساواری در مقدمهی مفصل خود محمد را مردی "بزرگ"، "خارقالعاده" و "نابغه"ای در میدان نبرد، توصیف کرد. کسی که میدانست چگونه وفاداری هوادارانش را جلب کند. ناپلئون این ترجمه را بر روی کشتیای خواند که در سال ۱۷۹۸ او را به مصر برد. ناپلئون با الهام از توصیفهای ساواری که محمد را فرماندهی برجسته و قانونگذاری فرزانه خوانده بود، به دنبال آن بود تا محمدی جدید باشد و امید داشت علمای مصر او و سربازان فرانسه را دوستان اسلام بدانند، کسانی که آمدهاند آنان را از جور و ستم عثمانی برهانند. وی حتی مدعی شد ورودش به مصر در قرآن آمده است.
7️⃣ این تنها ناپلئون نبود که خود را محمدی جدید میدانست: گوته با شور فراوان اعلام کرد که ناپلئون، "محمد جهان" است، و نویسندهی فرانسوی، ویکتور هوگو، وی را "محمد غرب" خواند. ناپلئون در پایان حیاتش، در دوران تبعید در سن هلن و در حالی که به شکست خود میاندیشید، دربارهی محمد نوشت و میراث او را چنین ستود: "مردی بزرگ که جریان تاریخ را تغییر داد." محمدِ ناپلئون فاتح و قانونگذار، و فرهمند بود و به خود ناپلئون شباهت داشت –اما ناپلئونی که موفقتر بود و بیشک هرگز به جزیرهای سرد و بادگیر در اقیانوس اطلس تبعید نشد.
8️⃣ این تصور که محمد یکی از بزرگترین قانونگذاران جهان است تا قرن بیستم تداوم یافت. در ۱۹۳۵ آدولف واینمن، مجسمهساز آمریکایی، در کتیبهای در تالار اصلی دیوان عالی آمریکا محمد را به همراه ۱۷ قانونگذار دیگر به تصویر کشید. مسیحیان متعددی از کلیساهای خود خواستهاند تا نقش ویژهی محمد را به عنوان پیامبر مسلمانان به رسمیت بشناسند. از نظر اسلامشناسان کاتولیکی مانند لویی ماسینیون یا هانس کونگ، یا اسلامشناس پروتستان اسکاتلندی، ویلیام مونتگمری وات، چنین اقدامی بهترین راه برای ترویج صلح و گفتگوی سازنده بین مسیحیان و مسلمانان بود.
9️⃣ این نوع گفتگوها امروزه نیز ادامه دارد اما غوغای اختلاف و ستیز تا اندازهی زیادی آن را تحت تأثیر قرار داده است زیرا سیاستمداران راست افراطی در اروپا و سایر نقاط جهان برای توجیه سیاستهای خود علیه مسلمانان به اهریمنسازی محمد روی آوردهاند. به شکلی متناقض، مسلمانان بنیادگرا تصویری منفی از پیامبر اسلام را ترویج میدهند، آنان از محمد ستایش میکنند و به بافت تاریخی حیات و آموزههای او توجهی ندارند؛ در همین حال، افراطگرایان خشونتطلب ادعا میکنند که با قتل و ترور مشغول دفاع از اسلام و پیامبرش در برابر "توهینها" هستند. به این ترتیب، کاملاً شایسته است که از این وضعیت فاصله بگیریم و به بررسی بازنماییهای مختلف و اغلب تعجببرانگیز غرب از وجوه متعدد محمد بپردازیم.
@Cmorghgrom30
.
7️⃣ این تنها ناپلئون نبود که خود را محمدی جدید میدانست: گوته با شور فراوان اعلام کرد که ناپلئون، "محمد جهان" است، و نویسندهی فرانسوی، ویکتور هوگو، وی را "محمد غرب" خواند. ناپلئون در پایان حیاتش، در دوران تبعید در سن هلن و در حالی که به شکست خود میاندیشید، دربارهی محمد نوشت و میراث او را چنین ستود: "مردی بزرگ که جریان تاریخ را تغییر داد." محمدِ ناپلئون فاتح و قانونگذار، و فرهمند بود و به خود ناپلئون شباهت داشت –اما ناپلئونی که موفقتر بود و بیشک هرگز به جزیرهای سرد و بادگیر در اقیانوس اطلس تبعید نشد.
8️⃣ این تصور که محمد یکی از بزرگترین قانونگذاران جهان است تا قرن بیستم تداوم یافت. در ۱۹۳۵ آدولف واینمن، مجسمهساز آمریکایی، در کتیبهای در تالار اصلی دیوان عالی آمریکا محمد را به همراه ۱۷ قانونگذار دیگر به تصویر کشید. مسیحیان متعددی از کلیساهای خود خواستهاند تا نقش ویژهی محمد را به عنوان پیامبر مسلمانان به رسمیت بشناسند. از نظر اسلامشناسان کاتولیکی مانند لویی ماسینیون یا هانس کونگ، یا اسلامشناس پروتستان اسکاتلندی، ویلیام مونتگمری وات، چنین اقدامی بهترین راه برای ترویج صلح و گفتگوی سازنده بین مسیحیان و مسلمانان بود.
9️⃣ این نوع گفتگوها امروزه نیز ادامه دارد اما غوغای اختلاف و ستیز تا اندازهی زیادی آن را تحت تأثیر قرار داده است زیرا سیاستمداران راست افراطی در اروپا و سایر نقاط جهان برای توجیه سیاستهای خود علیه مسلمانان به اهریمنسازی محمد روی آوردهاند. به شکلی متناقض، مسلمانان بنیادگرا تصویری منفی از پیامبر اسلام را ترویج میدهند، آنان از محمد ستایش میکنند و به بافت تاریخی حیات و آموزههای او توجهی ندارند؛ در همین حال، افراطگرایان خشونتطلب ادعا میکنند که با قتل و ترور مشغول دفاع از اسلام و پیامبرش در برابر "توهینها" هستند. به این ترتیب، کاملاً شایسته است که از این وضعیت فاصله بگیریم و به بررسی بازنماییهای مختلف و اغلب تعجببرانگیز غرب از وجوه متعدد محمد بپردازیم.
@Cmorghgrom30
.
.
💢خلق را "تقلید"شان بر باد داد 💢
1️⃣ همه ی ما حدیث "فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا على هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه" را شنیده ایم. این حدیث یکی از بزرگترین ادله ای است که برای وجوب "تقلید" مردم از فقها بیان می کنند. این عبارت قسمتی از یک روایت بسیار بلند است که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) آمده است(اینجا) که امام از قول جد خود امام صادق(ع) روایت می کنند که مردم ما باید از فقیهی که پارسا و متقی است تقلید کنند و این تقلید با تقلید عوام یهود از علمایشان، که در قرآن نکوهش شده است، فرق دارد زیرا آنها زیر پا گذاشتن حلال و حرام خدا را توسط علمای خود می دیدند و باز تقلید می کردند.
2️⃣ روایت فوق اجمالا حاوی نکات مثبتی است ولی تنها جایی است که در آن لفظ تقلید آمده است و مردم به آن امر شده اند. در هیچیک از آیات قرآن و هیچیک از روایات ائمه اطهار (ع) توصیه به تقلید نیامده است و بلکه نکوهش هم شده است. لذا مناسب است اصالت این تفسیر، که فقط حاوی دو سوره ی حمد و بقره است، و درستی نسبت آن به امام عسکری(ع) بررسی شود.
3️⃣ بنا به پژوهشی که دکتر حسن انصاری قمی در (اینجا) آورده است، این تفسیر، مجعول است و نسبت آن به امام حسن عسکری(ع) اصالت ندارد. اينکه چگونه اين تفسير تحرير و سپس به تدريج تکميل شد و به امام(ع) نسبت داده شد، هشداری است به علمای "روایت محور" ما که قدری در استفاده بدون تحقیق از روایات، احتیاط کنند :
🔹هسته ی اصلی این تفسیر، جزوه ای تفسيری از حسن بن علی ناصر اطروش، امام زيدی شمال ايران بوده است که اتفاقا او هم به "العسکری" شهرت داشته است.(هم نامشان هر دو حسن بود و هم نام پدرشان هر دو علی بود و هم لقب هر دو العسکری بود و هم این که در زمانی نزدیک به هم می زیستند و هم این که هر دو امام شیعه بودند اما یکی زیدی و دیگری امامی)
🔹کمی بعد این جزوه در تحرير مجدد مورد استفاده قرار گرفته است و توسط فردی ناشناخته به نام محمد بن القاسم المفسر استرآبادی(یا جرجانی) با تغییراتی به امام حسن عسکری(ع) نسبت داده می شود.
🔹برای اولین بار شماری از احاديث آن توسط ابن بابويه در کتابهای متعدد وی، وارد کتب رسمی امامیه می شود.
🔹جالب اينکه ابن غضائری این تفسیر را جعلی خوانده است و نجاشی و طوسی هم در آثار رجالی خود، با وجود آشنايی با روايات و طرق ابن بابويه، نه نامی از محمد بن القاسم المفسر برده اند و نه از اين متن و طرق آن يادی کرده اند. بنابراين مسئوليت وجود اين شخص و اين متن، دست کم بخشی از آن بر عهده ابن بابويه صدوق است.ما به درستی نمی دانيم که اساسا آيا اين شخص وجود خارجی داشته است و يا نه؟ اما از نوع تعبير ابن بابويه از وی در کتابهايش بر می آيد که وی او را ديده بوده و يا دست کم می شناخته است.
🔹تا اواخر سده ششم قمری به اين کتاب یک مقدمه ی مفصل و تعداد زیادی روایات با مضامین معجزات و دلائل و فضائل عجیب و غريب امامان افزوده می شود که به هيچ وجه در دوره ابن بابويه شناخته شده نبوده است.
🔹این مجموعه اخیر از اواخر قرن ششم قمری با نام تفسیر امام حسن عسکری معروف شد که آثار خطی از آن بجای مانده است.
🔹کتاب فوق در تیراژ وسیع چندین بار چاپ شده است و بزرگانی چون شهید ثانی و وحید بهبهانی و شیخ انصاری و آقای بروجردی اصالت آن را تایید و به روایات آن در فتاوای خود استناد کرده اند. ولی در مقابل بزرگانی دیگر چون علامه حلی و محقق داماد پدر و آقای خوئی آن را تخطئه کرده اند.
4️⃣ از آنجا که اصل این کتاب تفسیری مجعول و فاقد اصالت است، لذا تمام روایات آن از درجه اعتبار ساقط است و مانند کتاب های اصیلی چون الکافی نیست که اصالت آنها مورد تایید است و تنها باید در آنها روایات معتبر از نامعتبر را جدا کرد.
بنا بر این روایت "فللعوام یقلدوه" مجعول و فاقد اعتبار می باشد و بدین ترتیب تنها جایی در متون دینی ما که در آن "تقلید" تجویز شده است، فاقد مشروعیت شده و نظام "تقلید" از فقها، یکی از بزرگترین پشتوانه های خود را از دست می دهد.
@Cmorghgrom30
.
💢خلق را "تقلید"شان بر باد داد 💢
1️⃣ همه ی ما حدیث "فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا على هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه" را شنیده ایم. این حدیث یکی از بزرگترین ادله ای است که برای وجوب "تقلید" مردم از فقها بیان می کنند. این عبارت قسمتی از یک روایت بسیار بلند است که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) آمده است(اینجا) که امام از قول جد خود امام صادق(ع) روایت می کنند که مردم ما باید از فقیهی که پارسا و متقی است تقلید کنند و این تقلید با تقلید عوام یهود از علمایشان، که در قرآن نکوهش شده است، فرق دارد زیرا آنها زیر پا گذاشتن حلال و حرام خدا را توسط علمای خود می دیدند و باز تقلید می کردند.
2️⃣ روایت فوق اجمالا حاوی نکات مثبتی است ولی تنها جایی است که در آن لفظ تقلید آمده است و مردم به آن امر شده اند. در هیچیک از آیات قرآن و هیچیک از روایات ائمه اطهار (ع) توصیه به تقلید نیامده است و بلکه نکوهش هم شده است. لذا مناسب است اصالت این تفسیر، که فقط حاوی دو سوره ی حمد و بقره است، و درستی نسبت آن به امام عسکری(ع) بررسی شود.
3️⃣ بنا به پژوهشی که دکتر حسن انصاری قمی در (اینجا) آورده است، این تفسیر، مجعول است و نسبت آن به امام حسن عسکری(ع) اصالت ندارد. اينکه چگونه اين تفسير تحرير و سپس به تدريج تکميل شد و به امام(ع) نسبت داده شد، هشداری است به علمای "روایت محور" ما که قدری در استفاده بدون تحقیق از روایات، احتیاط کنند :
🔹هسته ی اصلی این تفسیر، جزوه ای تفسيری از حسن بن علی ناصر اطروش، امام زيدی شمال ايران بوده است که اتفاقا او هم به "العسکری" شهرت داشته است.(هم نامشان هر دو حسن بود و هم نام پدرشان هر دو علی بود و هم لقب هر دو العسکری بود و هم این که در زمانی نزدیک به هم می زیستند و هم این که هر دو امام شیعه بودند اما یکی زیدی و دیگری امامی)
🔹کمی بعد این جزوه در تحرير مجدد مورد استفاده قرار گرفته است و توسط فردی ناشناخته به نام محمد بن القاسم المفسر استرآبادی(یا جرجانی) با تغییراتی به امام حسن عسکری(ع) نسبت داده می شود.
🔹برای اولین بار شماری از احاديث آن توسط ابن بابويه در کتابهای متعدد وی، وارد کتب رسمی امامیه می شود.
🔹جالب اينکه ابن غضائری این تفسیر را جعلی خوانده است و نجاشی و طوسی هم در آثار رجالی خود، با وجود آشنايی با روايات و طرق ابن بابويه، نه نامی از محمد بن القاسم المفسر برده اند و نه از اين متن و طرق آن يادی کرده اند. بنابراين مسئوليت وجود اين شخص و اين متن، دست کم بخشی از آن بر عهده ابن بابويه صدوق است.ما به درستی نمی دانيم که اساسا آيا اين شخص وجود خارجی داشته است و يا نه؟ اما از نوع تعبير ابن بابويه از وی در کتابهايش بر می آيد که وی او را ديده بوده و يا دست کم می شناخته است.
🔹تا اواخر سده ششم قمری به اين کتاب یک مقدمه ی مفصل و تعداد زیادی روایات با مضامین معجزات و دلائل و فضائل عجیب و غريب امامان افزوده می شود که به هيچ وجه در دوره ابن بابويه شناخته شده نبوده است.
🔹این مجموعه اخیر از اواخر قرن ششم قمری با نام تفسیر امام حسن عسکری معروف شد که آثار خطی از آن بجای مانده است.
🔹کتاب فوق در تیراژ وسیع چندین بار چاپ شده است و بزرگانی چون شهید ثانی و وحید بهبهانی و شیخ انصاری و آقای بروجردی اصالت آن را تایید و به روایات آن در فتاوای خود استناد کرده اند. ولی در مقابل بزرگانی دیگر چون علامه حلی و محقق داماد پدر و آقای خوئی آن را تخطئه کرده اند.
4️⃣ از آنجا که اصل این کتاب تفسیری مجعول و فاقد اصالت است، لذا تمام روایات آن از درجه اعتبار ساقط است و مانند کتاب های اصیلی چون الکافی نیست که اصالت آنها مورد تایید است و تنها باید در آنها روایات معتبر از نامعتبر را جدا کرد.
بنا بر این روایت "فللعوام یقلدوه" مجعول و فاقد اعتبار می باشد و بدین ترتیب تنها جایی در متون دینی ما که در آن "تقلید" تجویز شده است، فاقد مشروعیت شده و نظام "تقلید" از فقها، یکی از بزرگترین پشتوانه های خود را از دست می دهد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 نقض دیگر ادله ی "تقلید" 💢
✅ کفایه الاصول تالیف آخوند خراسانی، مهمترین کتاب درسی اصول فقه در حوزه های علمیه است. مرحوم آخوند در صفحه ۴۷۲ این کتاب ( اینجا ) و فقهای اصولی بعد از او در شروح بر این کتاب، ۳ دلیل لُبی(منسوب به لُب به معنی مغز که اشاره به دلایلی با منشا عقل بشری دارد مانند عقل، اجماع، عرف و سیره عقلاء که این سه تای آخر حاصل هم افزایی عقولند) و ۷ دلیل لفظی(آیات و روایات که از لفظ تشکیل شده اند) در اثبات وجوب تقلید از مجتهد آورده اند که در تمام آنها خود یا اخباریون یا نواندیشان دینی مناقشه کرده اند :
1️⃣ دلایل لبی :
🔹اجماع
🔹عرف و سیره عقلاء
🔹سیره متشرعین
🔺نقض دلایل لبی
- اجماع که در نزد امامیه حجیت ذاتی ندارد و تنها می تواند کاشف از قول معصوم (ع) باشد که چنین اجماعی هرگز تشکیل نشده است زیرا خیل عظیمی از فقها که اخباری بوده اند با این اجتهاد به شکل امروزی که تشریعی است و مجتهدین برای خود حق تشریع و قانونگذاری از طرف خدا قائلند، مخالف بوده اند و هستند که در میان آنها بزرگانی چون شیخ کلینی، شیخ صدوق، فیض کاشانی، شیخ حر عاملی، و دیگر اخباریون بوده اند که نقش فقیه را تنها بیان روایت می دانستند و نه اجتهاد.
- عرف و سیره عقلاء رجوع نادان به دانا را مجاز می داند که یا برای آموختن باشد مانند تلمذ شاگرد نزد استاد یا برای کسب نتیجه باشد مانند رجوع بیمار به پزشک. عقل و عرف و عقلاء هرگز تایید نمی کند که میلیون ها نفر انسان دین و دنیا و آخرت خود را به تراوشات ذهنی یک پیر مرد بسپارد بدون این که از او دلیل بخواهد و او نتیجه را حواله به غیب و روز قیامت دهد.
- سیره متشرعین در تقلید از مجتهدین حجت نیست زیرا اتصال به دوران حضور ندارد و در دوران حضور، فقه اصحاب ائمه، فقه روایی و یا حداکثر فقه تفریعی بوده است و نه فقه تشریعی امروزی.
2️⃣ دلایل لفظی :
🔹آیه نفر (توبه/۱۲۲)
🔹آیه سوال(نحل/۴۳) و (انبیاء/۷)
🔹روایات ارجاعیه - روایاتی که ارجاع به اشخاصی مثل محمد بن مسلم یا یونس بن عبد الرحمان می دهند.
🔹روایات ترغیبیه - روایاتی كه بیان می کنند من دوست دارم در ميان اصحابم كسانى مانند ابان بن تغلب و ديگران باشند كه براى مردمان فتوا دهند و حلال و حرام را بيان كنند.
🔹روایات باب قضا - چون مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی خدیجه که امام صادق (ع) شیعیان را اجتناب می دهند از این که خصومات خود را به نزد قضات منصوب طاغوت و سلاطین فسق و جور ببرند و امر شده که از میان خود فردی را که عادل و آگاه به حلال و حرام ما است را برگزینید و به او رجوع کنید.
🔹روایت "و اما الحوادث الواقعه"
🔹روایت "فللعوام ان یقلدوه"
🔺نقض دلایل لفظی
- هیچیک از دو آیه نفر و سوال دلالت بر جواز تقلید ندارند و به این مطلب علاوه بر اخباریون، آخوند نیز در اینجا استدلال کرده است. فقاهت در آیه نفر اشاره به فقه روایی و از قول پیامبر اکرم (ص) دارد که مربوط به دوران حیات ایشان است نه فقه امروزی که حاصل استنباطات و تراوشات ذهنی مجتهدین است. مقصود از اهل ذکر در آیه سوال هم علمای اهل کتاب و یا آنطور که در روایات آمده، منظور ائمه معصومین (ع) است و نه مجتهدین که خطاپذیرند.
- تمام روایات ارجاعیه و ترغیبیه، اشاره به فقه روایی یا حداکثر فقه تفریعی تحت نظارت امام معصوم (ع) دارد و هیچ نسبتی با فقه تشریعی دوران غیبت ندارند.
- روایات باب قضاء هم اولا در مورد داوری و قضاوت در حل خصومت ها هستند و هیچ دلالتی بر حق افتاء و تشریع احکام برای طبقه ای خاص ندارند. ثانیا در این روایات اشاره به صنفی خاص به نام فقهاء و مجتهدین ندارند و صرفا بیانگر این هستند که فردی از میان خودتان که عادلتر و آگاهتر به حلال و حرام هست را برگزینید و او را برای حل اختلافات خود داور قرار دهید.
- روایت "و اما الحوادث الواقعه" بخشی از یک متن بلند است که ادعا شده است توقیعی از طرف امام زمان (ع) بوده است. این روایت از لحاظ سندی مجهول است زیرا در روات آن یعقوب بن اسحاق و محمد بن محمد بن عصام قرار دارند که نامشان در هیچیک از کتب رجال نیامده است. روایت مشکل متنی هم دارد زیرا در ادامه ی آن اولا خمس در دوران غیبت به شیعیان بخشیده و ثانیا در آن شلماب (مسکری که از گندم گیرند چنان که فقاع را از جو) حلال شده است. ضمنا در این روایت مراجعه به راویان حدیث خواسته شده است نه به مجتهدین که با عقل خود حلال و حرام های جدید می تراشند.
- روایت "فللعوام ان یقلدوه" - که در فرسته ی قبل مفصل به آن پرداختیم و عدم اعتبار آن را نشان دادیم.
✳️ مرحوم آخوند نه ادله لبی را در این مورد می پذیرد و نه دلالت آیات قرآن را. روایات وارده را هم ضعیف یا مجهول می داند. اما وی این روایات را آنقدر زیاد می داند که موجب "تواتر اجمالی"می شود که البته حتی این سخن آخوند نیز درست نیست و در جایی که بیم تبانی می رود، کثرت اخبار اطمینان آور نمی شوند.
@Cmorghgrom30
.
💢 نقض دیگر ادله ی "تقلید" 💢
✅ کفایه الاصول تالیف آخوند خراسانی، مهمترین کتاب درسی اصول فقه در حوزه های علمیه است. مرحوم آخوند در صفحه ۴۷۲ این کتاب ( اینجا ) و فقهای اصولی بعد از او در شروح بر این کتاب، ۳ دلیل لُبی(منسوب به لُب به معنی مغز که اشاره به دلایلی با منشا عقل بشری دارد مانند عقل، اجماع، عرف و سیره عقلاء که این سه تای آخر حاصل هم افزایی عقولند) و ۷ دلیل لفظی(آیات و روایات که از لفظ تشکیل شده اند) در اثبات وجوب تقلید از مجتهد آورده اند که در تمام آنها خود یا اخباریون یا نواندیشان دینی مناقشه کرده اند :
1️⃣ دلایل لبی :
🔹اجماع
🔹عرف و سیره عقلاء
🔹سیره متشرعین
🔺نقض دلایل لبی
- اجماع که در نزد امامیه حجیت ذاتی ندارد و تنها می تواند کاشف از قول معصوم (ع) باشد که چنین اجماعی هرگز تشکیل نشده است زیرا خیل عظیمی از فقها که اخباری بوده اند با این اجتهاد به شکل امروزی که تشریعی است و مجتهدین برای خود حق تشریع و قانونگذاری از طرف خدا قائلند، مخالف بوده اند و هستند که در میان آنها بزرگانی چون شیخ کلینی، شیخ صدوق، فیض کاشانی، شیخ حر عاملی، و دیگر اخباریون بوده اند که نقش فقیه را تنها بیان روایت می دانستند و نه اجتهاد.
- عرف و سیره عقلاء رجوع نادان به دانا را مجاز می داند که یا برای آموختن باشد مانند تلمذ شاگرد نزد استاد یا برای کسب نتیجه باشد مانند رجوع بیمار به پزشک. عقل و عرف و عقلاء هرگز تایید نمی کند که میلیون ها نفر انسان دین و دنیا و آخرت خود را به تراوشات ذهنی یک پیر مرد بسپارد بدون این که از او دلیل بخواهد و او نتیجه را حواله به غیب و روز قیامت دهد.
- سیره متشرعین در تقلید از مجتهدین حجت نیست زیرا اتصال به دوران حضور ندارد و در دوران حضور، فقه اصحاب ائمه، فقه روایی و یا حداکثر فقه تفریعی بوده است و نه فقه تشریعی امروزی.
2️⃣ دلایل لفظی :
🔹آیه نفر (توبه/۱۲۲)
🔹آیه سوال(نحل/۴۳) و (انبیاء/۷)
🔹روایات ارجاعیه - روایاتی که ارجاع به اشخاصی مثل محمد بن مسلم یا یونس بن عبد الرحمان می دهند.
🔹روایات ترغیبیه - روایاتی كه بیان می کنند من دوست دارم در ميان اصحابم كسانى مانند ابان بن تغلب و ديگران باشند كه براى مردمان فتوا دهند و حلال و حرام را بيان كنند.
🔹روایات باب قضا - چون مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی خدیجه که امام صادق (ع) شیعیان را اجتناب می دهند از این که خصومات خود را به نزد قضات منصوب طاغوت و سلاطین فسق و جور ببرند و امر شده که از میان خود فردی را که عادل و آگاه به حلال و حرام ما است را برگزینید و به او رجوع کنید.
🔹روایت "و اما الحوادث الواقعه"
🔹روایت "فللعوام ان یقلدوه"
🔺نقض دلایل لفظی
- هیچیک از دو آیه نفر و سوال دلالت بر جواز تقلید ندارند و به این مطلب علاوه بر اخباریون، آخوند نیز در اینجا استدلال کرده است. فقاهت در آیه نفر اشاره به فقه روایی و از قول پیامبر اکرم (ص) دارد که مربوط به دوران حیات ایشان است نه فقه امروزی که حاصل استنباطات و تراوشات ذهنی مجتهدین است. مقصود از اهل ذکر در آیه سوال هم علمای اهل کتاب و یا آنطور که در روایات آمده، منظور ائمه معصومین (ع) است و نه مجتهدین که خطاپذیرند.
- تمام روایات ارجاعیه و ترغیبیه، اشاره به فقه روایی یا حداکثر فقه تفریعی تحت نظارت امام معصوم (ع) دارد و هیچ نسبتی با فقه تشریعی دوران غیبت ندارند.
- روایات باب قضاء هم اولا در مورد داوری و قضاوت در حل خصومت ها هستند و هیچ دلالتی بر حق افتاء و تشریع احکام برای طبقه ای خاص ندارند. ثانیا در این روایات اشاره به صنفی خاص به نام فقهاء و مجتهدین ندارند و صرفا بیانگر این هستند که فردی از میان خودتان که عادلتر و آگاهتر به حلال و حرام هست را برگزینید و او را برای حل اختلافات خود داور قرار دهید.
- روایت "و اما الحوادث الواقعه" بخشی از یک متن بلند است که ادعا شده است توقیعی از طرف امام زمان (ع) بوده است. این روایت از لحاظ سندی مجهول است زیرا در روات آن یعقوب بن اسحاق و محمد بن محمد بن عصام قرار دارند که نامشان در هیچیک از کتب رجال نیامده است. روایت مشکل متنی هم دارد زیرا در ادامه ی آن اولا خمس در دوران غیبت به شیعیان بخشیده و ثانیا در آن شلماب (مسکری که از گندم گیرند چنان که فقاع را از جو) حلال شده است. ضمنا در این روایت مراجعه به راویان حدیث خواسته شده است نه به مجتهدین که با عقل خود حلال و حرام های جدید می تراشند.
- روایت "فللعوام ان یقلدوه" - که در فرسته ی قبل مفصل به آن پرداختیم و عدم اعتبار آن را نشان دادیم.
✳️ مرحوم آخوند نه ادله لبی را در این مورد می پذیرد و نه دلالت آیات قرآن را. روایات وارده را هم ضعیف یا مجهول می داند. اما وی این روایات را آنقدر زیاد می داند که موجب "تواتر اجمالی"می شود که البته حتی این سخن آخوند نیز درست نیست و در جایی که بیم تبانی می رود، کثرت اخبار اطمینان آور نمی شوند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 "تقلید"، انحرافی بزرگ 💢
1️⃣ در قرآن در آیات فراوانی "تقلید" از روحانیون و بزرگان و نیاکان نکوهش و از آن تعبیر به شرک و پرستش مراجع تقلید شده است. همچنین در آیات بسیاری پیروی از روی ناآگاهی و حتی از روی ظن و گمان هم مذمت شده است. مانند آیات ( توبه/۳۱) و (بقره/۷۹) و (اسراء/۳۶) و (یونس/۳۶) و ....
مرحوم کلینی هم در جلد ۱ کافی ابوابی با روایات زیاد دارد در نفی "تقلید" و "عمل بدون علم" و "قول بدون علم" و "فتوای به رای و قیاس" و .... که همه و همه، هم فقها را از فتوا دادن ظنی و گمانی نهی می کنند و هم مردم را از تقلید فقها حذر می دهند.
2️⃣ در زمان پیامبر و ائمه اطهار (ع) "تقلید" در میان شیعیان وجود نداشت و دانایان امت که فقیه نامیده می شدند، تنها روایت کننده ی روایات رسیده از معصومین (ع) بودند و استنباط و نتیجه گیری از روایات به خود مردم سپرده می شد.ائمه (ع) می فرمودند " علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" یعنی بر ما است بیان اصول کلی و بر شما است استخراج فرعیات از آن اصول کلی. خطاب آن حضرات (ع) هم به کلیه شیعیان بود نه صنف خاصی به نام فقهاء. از آنجا که تعداد موضوعات و احکامی که در روایات آمده اند بسیار محدود بودند، لذا این فقه بسیار حداقلی و کم حجم بود که در قالب جزوات تک برگی یا چند برگی در دست اصحاب بود. این اوراق "اصول" نامیده می شدند که در مجموع شاید به ۵۰ برگ هم نمی رسیدند. لذا اجتهاد در چنین فقهی برای همه ی آحاد مردم شدنی بود.
3️⃣ از آغاز قرن ۳ ه، به دلیل حصر و سپس غیبت امام، شیعیان که تحت تاثیر گفتمان حاکم دستگاه خلافت بودند، بتدریج از فقه کم حجم اهل بیت دور افتادند و مانند اهل سنت چنین پنداشتند که لازم است فقه در کلیه شئونات مردم وارد شود و برای فهمیدن احکام شرعی خود، نیاز به مراجعه به روایات بجا مانده از امامان (ع) است. پس فقها برای رفع این نیاز مشغول به جمع آوری روایات، بخصوص روایات فقهی، کردند. ولی از آنجا که فقه اهل بیت بسیار کم حجم بود و روایات راویان امامیه تکافوی این نیاز را نمی داد، دست به دامان روایات رسیده از دیگر فرق شیعه چون واقفه و فطحیه و اسماعیلیه و حتی زیدیه و اهل سنت شدند. با این وجود باز هم فقه روایی حاصله حجم بسیار کمی داشت که نمونه اش کتاب ۱۰۰ صفحه ای "المقنع" شیخ صدوق بود.
4️⃣ دومین انحرافی که پیش آمد، تاسیس فقه تفریعی در مکتب بغداد توسط شیخ مفید بود که در آن فقیه علاوه بر بیان روایات احکام خاصی چون نماز و روزه و حج، به استخراج فرعیات از اصول منقول از معصومین (ع)، نیز پرداخت و به مردم ابلاغ کرد. مثلا در روایات قاعده "لاضرر" آمده است و فقیه از این قاعده، حکم به حرمت برخی معاملات می داد و به مردم ابلاغ می کرد. بدیهی است این امور از جمله موارد تشخیص موضوع است که به عهده ی خود مردم است و فقها نباید به آن وارد می شدند.
5️⃣ انحراف دیگر در قرن ۵ ه رخ داد و آن، پذیرش حجیت خبر واحد(روایتی که به حد تواتر نقل نشده باشد و لذا اطمینان آور نیست و صرفا موجب ظن و گمان است) بود که توسط شیخ طوسی پایه گذاری شد و با این کار سیلی از اخبار ضعیف و نامعتبر وارد فقه و حتی کلام امامیه شد . از این به بعد فقیه دارای یک دستگاه حلال و حرام سازی شد که به او امکان می داد در کلیه شئونات مردم اعم از عبادات و معاملات و قضاوت و مجازات مجرمین و سیاست و فرهنگ، به اسم دین دخالت کند. در حالی که تمامی این امور، تشخیص موضوع هستند که به خود مردم واگذار شده اند. ولی از آنجا که مردم از هر هزار نفر تنها یک باسواد داشتند و آن هم ملای روستا یا ملای محله در شهر بود، تراوش های ذهنی فقیه را به خیال این که جزئی از دین است، بدون طلب هیچ دلیل و مدرکی، می پذیرفتند. امری که دیگر در این دوران انفجار اطلاعات پذیرفتنی نیست.
6️⃣ آنچه که امروز روحانیت واجب می داند، "تقلید" مردم از "مجتهد" است که بنایی است بر آب با پایه هایی سست و لرزان. امر "تقلید" نه تنها هیچ دلیل قرآنی و روایی ندارد بلکه آیات و روایات بسیاری در مذمت آن رسیده است که حتی از آن تعبیر به شرک و بت پرستی شده است. مصداق اتم "طاغوت" کسی است که از مردم می خواهد که گوش و چشم و عقل خود را تعطیل کنند و آنها را به تقلید از خود فرا می خواند. از آنجا که فقها امر تقلید را منشعب از اصل امامت در عصر غیبت می دانند، لذا تقلید، امری اعتقادی است و نه فقهی. از طرفی فقها در اولین مسئله از توضیح المسائل خود گفته اند که اعتقادات تحقیقی هستند و نه تقلیدی. پس خود اصل "تقلید" امری تحقیقی است که مردم باید با تحقیق به آن برسند، که نمی رسند. فقها حق ندارند مردم را به دو دسته مجتهدین و غیر مجتهدین تقسیم کنند و غیر مجتهدین را عوام بنامند و آنها را فرمان به تقلید دهند. اصل "تقلید" امری تحقیقی است که نشان دادیم در تحقیق، کلیه ادله ی شرعی و عقلی بر ضد "تقلید" گواهی می دهند.
@Cmorghgrom30
.
💢 "تقلید"، انحرافی بزرگ 💢
1️⃣ در قرآن در آیات فراوانی "تقلید" از روحانیون و بزرگان و نیاکان نکوهش و از آن تعبیر به شرک و پرستش مراجع تقلید شده است. همچنین در آیات بسیاری پیروی از روی ناآگاهی و حتی از روی ظن و گمان هم مذمت شده است. مانند آیات ( توبه/۳۱) و (بقره/۷۹) و (اسراء/۳۶) و (یونس/۳۶) و ....
مرحوم کلینی هم در جلد ۱ کافی ابوابی با روایات زیاد دارد در نفی "تقلید" و "عمل بدون علم" و "قول بدون علم" و "فتوای به رای و قیاس" و .... که همه و همه، هم فقها را از فتوا دادن ظنی و گمانی نهی می کنند و هم مردم را از تقلید فقها حذر می دهند.
2️⃣ در زمان پیامبر و ائمه اطهار (ع) "تقلید" در میان شیعیان وجود نداشت و دانایان امت که فقیه نامیده می شدند، تنها روایت کننده ی روایات رسیده از معصومین (ع) بودند و استنباط و نتیجه گیری از روایات به خود مردم سپرده می شد.ائمه (ع) می فرمودند " علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" یعنی بر ما است بیان اصول کلی و بر شما است استخراج فرعیات از آن اصول کلی. خطاب آن حضرات (ع) هم به کلیه شیعیان بود نه صنف خاصی به نام فقهاء. از آنجا که تعداد موضوعات و احکامی که در روایات آمده اند بسیار محدود بودند، لذا این فقه بسیار حداقلی و کم حجم بود که در قالب جزوات تک برگی یا چند برگی در دست اصحاب بود. این اوراق "اصول" نامیده می شدند که در مجموع شاید به ۵۰ برگ هم نمی رسیدند. لذا اجتهاد در چنین فقهی برای همه ی آحاد مردم شدنی بود.
3️⃣ از آغاز قرن ۳ ه، به دلیل حصر و سپس غیبت امام، شیعیان که تحت تاثیر گفتمان حاکم دستگاه خلافت بودند، بتدریج از فقه کم حجم اهل بیت دور افتادند و مانند اهل سنت چنین پنداشتند که لازم است فقه در کلیه شئونات مردم وارد شود و برای فهمیدن احکام شرعی خود، نیاز به مراجعه به روایات بجا مانده از امامان (ع) است. پس فقها برای رفع این نیاز مشغول به جمع آوری روایات، بخصوص روایات فقهی، کردند. ولی از آنجا که فقه اهل بیت بسیار کم حجم بود و روایات راویان امامیه تکافوی این نیاز را نمی داد، دست به دامان روایات رسیده از دیگر فرق شیعه چون واقفه و فطحیه و اسماعیلیه و حتی زیدیه و اهل سنت شدند. با این وجود باز هم فقه روایی حاصله حجم بسیار کمی داشت که نمونه اش کتاب ۱۰۰ صفحه ای "المقنع" شیخ صدوق بود.
4️⃣ دومین انحرافی که پیش آمد، تاسیس فقه تفریعی در مکتب بغداد توسط شیخ مفید بود که در آن فقیه علاوه بر بیان روایات احکام خاصی چون نماز و روزه و حج، به استخراج فرعیات از اصول منقول از معصومین (ع)، نیز پرداخت و به مردم ابلاغ کرد. مثلا در روایات قاعده "لاضرر" آمده است و فقیه از این قاعده، حکم به حرمت برخی معاملات می داد و به مردم ابلاغ می کرد. بدیهی است این امور از جمله موارد تشخیص موضوع است که به عهده ی خود مردم است و فقها نباید به آن وارد می شدند.
5️⃣ انحراف دیگر در قرن ۵ ه رخ داد و آن، پذیرش حجیت خبر واحد(روایتی که به حد تواتر نقل نشده باشد و لذا اطمینان آور نیست و صرفا موجب ظن و گمان است) بود که توسط شیخ طوسی پایه گذاری شد و با این کار سیلی از اخبار ضعیف و نامعتبر وارد فقه و حتی کلام امامیه شد . از این به بعد فقیه دارای یک دستگاه حلال و حرام سازی شد که به او امکان می داد در کلیه شئونات مردم اعم از عبادات و معاملات و قضاوت و مجازات مجرمین و سیاست و فرهنگ، به اسم دین دخالت کند. در حالی که تمامی این امور، تشخیص موضوع هستند که به خود مردم واگذار شده اند. ولی از آنجا که مردم از هر هزار نفر تنها یک باسواد داشتند و آن هم ملای روستا یا ملای محله در شهر بود، تراوش های ذهنی فقیه را به خیال این که جزئی از دین است، بدون طلب هیچ دلیل و مدرکی، می پذیرفتند. امری که دیگر در این دوران انفجار اطلاعات پذیرفتنی نیست.
6️⃣ آنچه که امروز روحانیت واجب می داند، "تقلید" مردم از "مجتهد" است که بنایی است بر آب با پایه هایی سست و لرزان. امر "تقلید" نه تنها هیچ دلیل قرآنی و روایی ندارد بلکه آیات و روایات بسیاری در مذمت آن رسیده است که حتی از آن تعبیر به شرک و بت پرستی شده است. مصداق اتم "طاغوت" کسی است که از مردم می خواهد که گوش و چشم و عقل خود را تعطیل کنند و آنها را به تقلید از خود فرا می خواند. از آنجا که فقها امر تقلید را منشعب از اصل امامت در عصر غیبت می دانند، لذا تقلید، امری اعتقادی است و نه فقهی. از طرفی فقها در اولین مسئله از توضیح المسائل خود گفته اند که اعتقادات تحقیقی هستند و نه تقلیدی. پس خود اصل "تقلید" امری تحقیقی است که مردم باید با تحقیق به آن برسند، که نمی رسند. فقها حق ندارند مردم را به دو دسته مجتهدین و غیر مجتهدین تقسیم کنند و غیر مجتهدین را عوام بنامند و آنها را فرمان به تقلید دهند. اصل "تقلید" امری تحقیقی است که نشان دادیم در تحقیق، کلیه ادله ی شرعی و عقلی بر ضد "تقلید" گواهی می دهند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 تفقه فیض 💢
✅ فقه حداقلی و دوری از بدعت های مجتهدین نه تنها رویکرد اصلی امامیه در دوران حضور تا اوایل دوران غیبت بوده است، بلکه پس از آن هم توسط گروهی از فقها دنبال می شده است. گر چه این رویکرد همواره توسط جریان مسلط بر حوزه های علمیه با انگهای قول شاذ و عجیب به حاشیه رانده شده است. یکی از فقهای برجسته ی این رویکرد حداقلی "ملا محسن فیض کاشانی" است.
✅ ملا محسن متوفای ۱۰۹۱ قمری است و در قرن ۱۱ و دوران سلسله صفویه می زیسته است. وی داماد ملاصدرا بود و لقب فیض را از او ستانده است. وی علیرغم این که دستی در فلسفه و عرفان داشت، بشدت از تسری دادن این علوم در فقه پرهیز می کرد. وی مولف جامع حدیثی "الوافی" است که بعد از کتب اربعه اولیه(کافی و من لا یحضر و تهذیب و استبصار) جزء سه جامع حدیثی ثانویه(وافی و وسایل الشیعه و بحار الانوار) است.
✅ملا محسن در فقه گرایش اخباری داشت و مانند دیگر اخباریون دارای یک نقطه ضعف و یک نقطه قوت بود. نقطه ضعف وی این بود که تقریبا تمام روایات کتب اربعه را معتبر می دانست، مگر این که روایتی با ادله رد می شد. و نقطه قوتش این بود که با "تقلید" مخالف بود و معتقد بود فقه آنقدر کم حجم است که هر فرد می تواند و باید فقیه خود باشد.(معتصم الشیعه، مقدمه و نیز الوافی، مقدمه اول) به عبارت دیگر وی معتقد به "تعمیم فقاهت" به تمام افراد جامعه بود.
ذیلا پاره ای از آرای وی را که موجب کوچکی فقه می شود، از کتاب "مفاتیح الشرایع" با شماره مفتاح هر یک، مرور می کنیم :
🔺نجاست امری عرفی است که با زدودن عین نجاست بر طرف می شود خواه این زدودن با آب باشد یا با آب مضاف خواه هر وسیله دیگر. همین قدر که عرف بدان اطلاق زدودن کند کافیست و شستشوی با آب ضروریتی ندارد.(۸۷)
🔺تماس جسم به متنجس، آن را نجس نمی کند.(۸۴)
🔺شراب و فقاع و مسکرات و اهل کتاب نجس نیستند.(۷۵ و ۷۹)
🔺تفاوتی بین آب قلیل و آب کر نیست و تنها ملاک برای پاک کنندگی آب آن است که مقدارش بر آلاینده ها غلبه داشته باشد یعنی در تماس با آلودگی ها، رنگ و بو و مزه اش تغییر نکند و عرف همچنان آن را آب پاکیزه بداند.
🔹واضح است که موارد فوق چقدر کار را برای مومنین راحت و ضمنا یک سوم از کلاس های درسی حوزه های علمیه را تعطیل می کند. زیرا طلاب این حوزه ها یک سوم از عمر خود را صرف کتاب "طهارت" در فقه می کنند.
🔺در شکیات رکعات نماز، باید بنا بر اقل گذاشته شود و نماز را ادامه داد. مگر در مواردی که آنقدر شک بین رکعات خلاف عرف باشد که باید نماز را شکست و از ابتدا اعاده کرد. ملاک در اینجا تشخیص خود فرد است.(۲۰۲)
🔹مورد فوق هم از مواردی است که کار مومنین را بسیار راحت و ضمنا فقه را کم حجم تر می سازد.
🔺خمس بر درآمد و ارباح مکاسب، بخشیده شده است و لزومی به پرداخت آن نیست.(۲۵۴ و ۲۶۰)
🔺گوشت ذبح شده توسط اهل کتاب حلال است.(۶۵۰)
🔺صیغه ی ازدواج و طلاق لزومی ندارد به عربی خوانده شوند.(۷۱۹ و ۷۸۰)
🔺نیت در عبادات چون نماز و روزه و حج نیازی نیست بر زبان و دل جاری شود و همین که اراده ی شخص به انجام فعل عبادی تعلق گرفت، به معنای نیت است.(۵۴)
🔺در غسل ترتیبی، بعد از شستن سر، رعایت ترتیب طرفین بدن الزامی نیست.(۶۱)
🔺در وضو برای شستن صورت و دستها جهت از بالا به پایین واجب نیست و حداکثر از روایات استحباب نتیجه می شود. همین طور در مسح سر و پاها جهت شرط نیست. مسح پا هم از سر انگشتان است تا مفصل مچ پا(کعبین دو برآمدگی طرفین مفصل مچ پا را گویند نه برآمدگی روی پا را)(۴۹)
🔹واضح است که فتوای فوق چقدر موجب نزدیکی شیعه و سنی می شود.
🔺خوردن تمام آبزیان، با پولک و بدون پولک، حلال است.(۶۳۹)
🔺غناء فی نفسه حرام نیست.(۴۶۵)
🔺هر معامله عقلایی جایز است.(۸۹۸)
✅ وی در بعضی از موارد فوق، علیرغم بیان فتوای خود، باز از سر احتیاط تسلیم قول مشهور شده است حال یا از سر فشار روانی (وسواس بر این که مبادا قول مشهور دلیلی داشته است که او ندیده است) یا از سر فشار هنجاری و اجتماعی(بیم این که مبادا او را لاابالی و منکر ضروریات دین بخوانند و از هستی ساقط نمایند چنان که با پدر زنش کردند)
✅ توجه داشته باشیم که فتاوای فوق نه از قول یک روشنفکر غربزده و سکولار بلکه از جانب کسی با گرایش اخباری است. یعنی محوریت را به روایات می داده است و قطعا با اشراف تمام بر آیات و روایات، این فتاوا را بیان کرده است. او با قاطعیت قول مخالف را فاقد دلیل معتبر روایی می داند که صرفا به استناد شهرت در نزد فقهای گذشته صادر شده است.
✅ عمده ای از فتاوای فوق، در بین متقدمین (شیخ صدوق و ابن ابی عقیل و ابن جنید و شیخ مفید و سید مرتضی) نظر غالب بوده است و از زمان شیخ طوسی به حاشیه رانده شده اند. مع الوصف از بعد وی کسانی چون ابن ادریس حلی و مقدس اردبیلی و محقق سبزواری و فیض کاشانی و پیروان آنها بدان متمایل بوده اند.
@Cmorghgrom30
.
💢 تفقه فیض 💢
✅ فقه حداقلی و دوری از بدعت های مجتهدین نه تنها رویکرد اصلی امامیه در دوران حضور تا اوایل دوران غیبت بوده است، بلکه پس از آن هم توسط گروهی از فقها دنبال می شده است. گر چه این رویکرد همواره توسط جریان مسلط بر حوزه های علمیه با انگهای قول شاذ و عجیب به حاشیه رانده شده است. یکی از فقهای برجسته ی این رویکرد حداقلی "ملا محسن فیض کاشانی" است.
✅ ملا محسن متوفای ۱۰۹۱ قمری است و در قرن ۱۱ و دوران سلسله صفویه می زیسته است. وی داماد ملاصدرا بود و لقب فیض را از او ستانده است. وی علیرغم این که دستی در فلسفه و عرفان داشت، بشدت از تسری دادن این علوم در فقه پرهیز می کرد. وی مولف جامع حدیثی "الوافی" است که بعد از کتب اربعه اولیه(کافی و من لا یحضر و تهذیب و استبصار) جزء سه جامع حدیثی ثانویه(وافی و وسایل الشیعه و بحار الانوار) است.
✅ملا محسن در فقه گرایش اخباری داشت و مانند دیگر اخباریون دارای یک نقطه ضعف و یک نقطه قوت بود. نقطه ضعف وی این بود که تقریبا تمام روایات کتب اربعه را معتبر می دانست، مگر این که روایتی با ادله رد می شد. و نقطه قوتش این بود که با "تقلید" مخالف بود و معتقد بود فقه آنقدر کم حجم است که هر فرد می تواند و باید فقیه خود باشد.(معتصم الشیعه، مقدمه و نیز الوافی، مقدمه اول) به عبارت دیگر وی معتقد به "تعمیم فقاهت" به تمام افراد جامعه بود.
ذیلا پاره ای از آرای وی را که موجب کوچکی فقه می شود، از کتاب "مفاتیح الشرایع" با شماره مفتاح هر یک، مرور می کنیم :
🔺نجاست امری عرفی است که با زدودن عین نجاست بر طرف می شود خواه این زدودن با آب باشد یا با آب مضاف خواه هر وسیله دیگر. همین قدر که عرف بدان اطلاق زدودن کند کافیست و شستشوی با آب ضروریتی ندارد.(۸۷)
🔺تماس جسم به متنجس، آن را نجس نمی کند.(۸۴)
🔺شراب و فقاع و مسکرات و اهل کتاب نجس نیستند.(۷۵ و ۷۹)
🔺تفاوتی بین آب قلیل و آب کر نیست و تنها ملاک برای پاک کنندگی آب آن است که مقدارش بر آلاینده ها غلبه داشته باشد یعنی در تماس با آلودگی ها، رنگ و بو و مزه اش تغییر نکند و عرف همچنان آن را آب پاکیزه بداند.
🔹واضح است که موارد فوق چقدر کار را برای مومنین راحت و ضمنا یک سوم از کلاس های درسی حوزه های علمیه را تعطیل می کند. زیرا طلاب این حوزه ها یک سوم از عمر خود را صرف کتاب "طهارت" در فقه می کنند.
🔺در شکیات رکعات نماز، باید بنا بر اقل گذاشته شود و نماز را ادامه داد. مگر در مواردی که آنقدر شک بین رکعات خلاف عرف باشد که باید نماز را شکست و از ابتدا اعاده کرد. ملاک در اینجا تشخیص خود فرد است.(۲۰۲)
🔹مورد فوق هم از مواردی است که کار مومنین را بسیار راحت و ضمنا فقه را کم حجم تر می سازد.
🔺خمس بر درآمد و ارباح مکاسب، بخشیده شده است و لزومی به پرداخت آن نیست.(۲۵۴ و ۲۶۰)
🔺گوشت ذبح شده توسط اهل کتاب حلال است.(۶۵۰)
🔺صیغه ی ازدواج و طلاق لزومی ندارد به عربی خوانده شوند.(۷۱۹ و ۷۸۰)
🔺نیت در عبادات چون نماز و روزه و حج نیازی نیست بر زبان و دل جاری شود و همین که اراده ی شخص به انجام فعل عبادی تعلق گرفت، به معنای نیت است.(۵۴)
🔺در غسل ترتیبی، بعد از شستن سر، رعایت ترتیب طرفین بدن الزامی نیست.(۶۱)
🔺در وضو برای شستن صورت و دستها جهت از بالا به پایین واجب نیست و حداکثر از روایات استحباب نتیجه می شود. همین طور در مسح سر و پاها جهت شرط نیست. مسح پا هم از سر انگشتان است تا مفصل مچ پا(کعبین دو برآمدگی طرفین مفصل مچ پا را گویند نه برآمدگی روی پا را)(۴۹)
🔹واضح است که فتوای فوق چقدر موجب نزدیکی شیعه و سنی می شود.
🔺خوردن تمام آبزیان، با پولک و بدون پولک، حلال است.(۶۳۹)
🔺غناء فی نفسه حرام نیست.(۴۶۵)
🔺هر معامله عقلایی جایز است.(۸۹۸)
✅ وی در بعضی از موارد فوق، علیرغم بیان فتوای خود، باز از سر احتیاط تسلیم قول مشهور شده است حال یا از سر فشار روانی (وسواس بر این که مبادا قول مشهور دلیلی داشته است که او ندیده است) یا از سر فشار هنجاری و اجتماعی(بیم این که مبادا او را لاابالی و منکر ضروریات دین بخوانند و از هستی ساقط نمایند چنان که با پدر زنش کردند)
✅ توجه داشته باشیم که فتاوای فوق نه از قول یک روشنفکر غربزده و سکولار بلکه از جانب کسی با گرایش اخباری است. یعنی محوریت را به روایات می داده است و قطعا با اشراف تمام بر آیات و روایات، این فتاوا را بیان کرده است. او با قاطعیت قول مخالف را فاقد دلیل معتبر روایی می داند که صرفا به استناد شهرت در نزد فقهای گذشته صادر شده است.
✅ عمده ای از فتاوای فوق، در بین متقدمین (شیخ صدوق و ابن ابی عقیل و ابن جنید و شیخ مفید و سید مرتضی) نظر غالب بوده است و از زمان شیخ طوسی به حاشیه رانده شده اند. مع الوصف از بعد وی کسانی چون ابن ادریس حلی و مقدس اردبیلی و محقق سبزواری و فیض کاشانی و پیروان آنها بدان متمایل بوده اند.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 حکم فقهی ازدواج سفید 💢
1️⃣ اخیرا یک معمم کم سواد که از رانت های رسانه ای بهره های وافر می برد، حکم به حرمت ازدواج سفید داده و فرمان به کوبیدن بر دهان خانم محترمی داده است که صرفا نظرش را در این مورد بیان کرده بود. لازم است این "موضوع" را از لحاظ فقهی بررسیم تا عیان گردد که نه هر که چند متر پارچه بر دور سر بست الزاما اسلامشناس است و نه هر خانم محترمی که پوشاندن مو را واجب نمی داند، بیگانه با اسلام.
2️⃣ در فقه سنتی هر نوع قرارداد بینافردی چون بیع(خرید و فروش)، نکاح(ازدواج)، اجاره، طلاق، وکالت، ودیعه و .... را معامله(به معنی اعم) گویند. فقها تصریح کرده اند که هر نوع معامله ای باید با بیان الفاظ خاصی به زبان عربی با فعل ماضی باشد که آن عبارات را "صیغه "ی آن معامله گویند. در فقه سنتی معاملات دو نوعند : عقود و ایقاعات.
3️⃣ در عقود صیغه دو جزء ایجاب و قبول دارد که هر یک توسط یکی از طرفین معامله خوانده می شود، مانند صیغه در بیع که فروشنده باید بگوید "بعت"(یعنی فروختم) و خریدار هم باید بگوید "اشتریت "(یعنی خریدم). نکاح نیز از نوع عقود می باشد. نوع دیگر معاملات، "ایقاعات" هستند که در آنها صیغه فقط یک جزء ایجاب دارد و تنها یکی از دو طرف حق اجرای آن را دارد. مانند صیغه طلاق در فقه سنتی که تنها با بیان "انت طالق"(تو رها شده هستی) توسط مرد صورت می گیرد و زن نقشی در طلاق ندارد.
4️⃣درفقه سنتی هر معامله ای اعم از عقود و ایقاعات، اگر بدون بیان صیغه ی مربوطه باشد، به آن معامله ی "معاطاتی" گویند. ازدواج سفید همان نکاح معاطاتی است و اجماع فقها بر آن است كه معاطات در نكاح جارى نمى باشد؛ يعنى به مجرد نزديكى كردن زن و مرد يا انجام مقدمات آن به قصد نكاح، زوجيت محقق نمىشود. ولى آيةالله كمپانى، آيةالله خمينى و آيةالله خوئى برخلاف نظر ديگران تحقق زوجيت و نكاح را به صرف عمل نزدیکی، ممكن و مطابق با قواعد مى دانند، هرچند آن را مخالف اجماع فقها و چه بسا حرام می شمارند.
5️⃣ آيةالله خمينى : «مقتضاى قاعده اين است كه معاطات در هر عقد يا ايقاعى كه ممكن است آن را با فعل انشاء نمود جارى باشد... بلى اگر زن و مرد اجنبى بخواهند با نزديكى زوجيت را محقق كنند اين عمل هرچند حرام است، ولى حرام بودن آن مانع از ترتب زوجيت نيست؛ زيرا ممكن است سبب چيزى حرام باشد ولى اثر وضعى آن مترتب شود....»(كتاب البيع، ج ۱، ص ۲۶۷)
6️⃣ آيةالله خوئى : «زوجيت با قطع نظر از اين كه شارع براى ابراز و اظهار آن، چيز خاصّى را معتبر نموده است با فعل زن و مرد قابل انشاء مى باشد؛ بنابر اين صرف فعل ـيعنى وطى و نزديكى ـ اگر به قصد زوجيت باشد حقيقتآ مصداق نكاح مىباشد. بلى آنچه مىتوان گفت اين است كه زوجيت به نظر شارع با وطى محقق نمىشود، نه اينكه عرفآ و نزد عقلا مصداق تزويج نباشد....»(مصباح الفقاهة، ج ۲، ص ۱۹۲)
7️⃣ محقق كمپانى : «...از جميع آنچه ذكر شد روشن گشت كه براى جارى شدن معاطات در نكاح هيچ مانع عقلى و غير عقلى وجود ندارد، جز اجماع....»(حاشية المكاسب، ج ۱، ص ۱۸۷)
8️⃣ صاحب جواهر هم صحت نکاح معاطاتی و به الفاظ غیرمخصوص را به فیض کاشانی و گروهی از ظاهریه نسبت داده است.(جواهر الکلام، ج ۳۰، ص ۱۵۳)
9️⃣ پس در فقه سنتی حد اکثر فعل عاملان، گناه دانسته شده است. در این فقه هم صحت ازدواج سفید قائلانی از بزرگان فقها دارد و هم این که حد و تعزیری چون در دهان کوبیدن برای قائلان آن در نظر گرفته نشده است. این در افشانی ها تنها از کسانی برمی آید که سخن پراکنی هایشان بیش از مطالعاتشان است.
🔟 این فقرات در چارچوب فقه سنتی بود. در نزد محققین از فقها اصولا تمامی معاملات از جمله نکاح چون از تاسیسات دین مبین اسلام نیستند و از ابتدای بشریت بوده اند و تا قیامت هم خواهند بود، اصولا ربطی به شرع ندارند و به عرف واگذار شده اند. حد اکثر شریعت در این امور چارچوب های اخلاقی چون وفای به عهد و پاکدامنی و صداقت و عدالت و امانتداری و ... را توصیه کرده است که جملگی منطبق بر فطرت بشری و روش عقلای دنیا است.
✳️ دیر زمانی فقها بیع معاطاتی را هم باطل می دانستند. ولی فتواى مزبور هرگز با اقبال روبرو نشده و عرف کار خودش را کرده است و برای خرید یک کیلو گوشت، پول را داده و گوشت را گرفته و خود را معطل بیان ایجاب و قبول نکرده است. آری فشار هنجاری عرف کار خود را کرده است و اینک کمتر فقیهی دیگر توان صدور چنین فتوایی را دارد. همين سرنوشت نيز دير يا زود براى ساير معاملات رقم خواهد خورد و سرانجام جامعه اسلامى خواهد ديد و شنيد كه آنها همه تاييد و تصويب و امضا شده اند. سخن اين است كه چرا بايد فقه ما به جاى فعاليت و رهبرى داشتن براى جامعه، متاثر از جامعه باشد. خدا در (رعد/۱۷) می گوید آنچه برای مردم منفعت دارد، همان حق است و باقی می ماند و آنچه زائد است، باطل است و همچون کف محو خواهد شد.
@Cmorghgrom30
.
💢 حکم فقهی ازدواج سفید 💢
1️⃣ اخیرا یک معمم کم سواد که از رانت های رسانه ای بهره های وافر می برد، حکم به حرمت ازدواج سفید داده و فرمان به کوبیدن بر دهان خانم محترمی داده است که صرفا نظرش را در این مورد بیان کرده بود. لازم است این "موضوع" را از لحاظ فقهی بررسیم تا عیان گردد که نه هر که چند متر پارچه بر دور سر بست الزاما اسلامشناس است و نه هر خانم محترمی که پوشاندن مو را واجب نمی داند، بیگانه با اسلام.
2️⃣ در فقه سنتی هر نوع قرارداد بینافردی چون بیع(خرید و فروش)، نکاح(ازدواج)، اجاره، طلاق، وکالت، ودیعه و .... را معامله(به معنی اعم) گویند. فقها تصریح کرده اند که هر نوع معامله ای باید با بیان الفاظ خاصی به زبان عربی با فعل ماضی باشد که آن عبارات را "صیغه "ی آن معامله گویند. در فقه سنتی معاملات دو نوعند : عقود و ایقاعات.
3️⃣ در عقود صیغه دو جزء ایجاب و قبول دارد که هر یک توسط یکی از طرفین معامله خوانده می شود، مانند صیغه در بیع که فروشنده باید بگوید "بعت"(یعنی فروختم) و خریدار هم باید بگوید "اشتریت "(یعنی خریدم). نکاح نیز از نوع عقود می باشد. نوع دیگر معاملات، "ایقاعات" هستند که در آنها صیغه فقط یک جزء ایجاب دارد و تنها یکی از دو طرف حق اجرای آن را دارد. مانند صیغه طلاق در فقه سنتی که تنها با بیان "انت طالق"(تو رها شده هستی) توسط مرد صورت می گیرد و زن نقشی در طلاق ندارد.
4️⃣درفقه سنتی هر معامله ای اعم از عقود و ایقاعات، اگر بدون بیان صیغه ی مربوطه باشد، به آن معامله ی "معاطاتی" گویند. ازدواج سفید همان نکاح معاطاتی است و اجماع فقها بر آن است كه معاطات در نكاح جارى نمى باشد؛ يعنى به مجرد نزديكى كردن زن و مرد يا انجام مقدمات آن به قصد نكاح، زوجيت محقق نمىشود. ولى آيةالله كمپانى، آيةالله خمينى و آيةالله خوئى برخلاف نظر ديگران تحقق زوجيت و نكاح را به صرف عمل نزدیکی، ممكن و مطابق با قواعد مى دانند، هرچند آن را مخالف اجماع فقها و چه بسا حرام می شمارند.
5️⃣ آيةالله خمينى : «مقتضاى قاعده اين است كه معاطات در هر عقد يا ايقاعى كه ممكن است آن را با فعل انشاء نمود جارى باشد... بلى اگر زن و مرد اجنبى بخواهند با نزديكى زوجيت را محقق كنند اين عمل هرچند حرام است، ولى حرام بودن آن مانع از ترتب زوجيت نيست؛ زيرا ممكن است سبب چيزى حرام باشد ولى اثر وضعى آن مترتب شود....»(كتاب البيع، ج ۱، ص ۲۶۷)
6️⃣ آيةالله خوئى : «زوجيت با قطع نظر از اين كه شارع براى ابراز و اظهار آن، چيز خاصّى را معتبر نموده است با فعل زن و مرد قابل انشاء مى باشد؛ بنابر اين صرف فعل ـيعنى وطى و نزديكى ـ اگر به قصد زوجيت باشد حقيقتآ مصداق نكاح مىباشد. بلى آنچه مىتوان گفت اين است كه زوجيت به نظر شارع با وطى محقق نمىشود، نه اينكه عرفآ و نزد عقلا مصداق تزويج نباشد....»(مصباح الفقاهة، ج ۲، ص ۱۹۲)
7️⃣ محقق كمپانى : «...از جميع آنچه ذكر شد روشن گشت كه براى جارى شدن معاطات در نكاح هيچ مانع عقلى و غير عقلى وجود ندارد، جز اجماع....»(حاشية المكاسب، ج ۱، ص ۱۸۷)
8️⃣ صاحب جواهر هم صحت نکاح معاطاتی و به الفاظ غیرمخصوص را به فیض کاشانی و گروهی از ظاهریه نسبت داده است.(جواهر الکلام، ج ۳۰، ص ۱۵۳)
9️⃣ پس در فقه سنتی حد اکثر فعل عاملان، گناه دانسته شده است. در این فقه هم صحت ازدواج سفید قائلانی از بزرگان فقها دارد و هم این که حد و تعزیری چون در دهان کوبیدن برای قائلان آن در نظر گرفته نشده است. این در افشانی ها تنها از کسانی برمی آید که سخن پراکنی هایشان بیش از مطالعاتشان است.
🔟 این فقرات در چارچوب فقه سنتی بود. در نزد محققین از فقها اصولا تمامی معاملات از جمله نکاح چون از تاسیسات دین مبین اسلام نیستند و از ابتدای بشریت بوده اند و تا قیامت هم خواهند بود، اصولا ربطی به شرع ندارند و به عرف واگذار شده اند. حد اکثر شریعت در این امور چارچوب های اخلاقی چون وفای به عهد و پاکدامنی و صداقت و عدالت و امانتداری و ... را توصیه کرده است که جملگی منطبق بر فطرت بشری و روش عقلای دنیا است.
✳️ دیر زمانی فقها بیع معاطاتی را هم باطل می دانستند. ولی فتواى مزبور هرگز با اقبال روبرو نشده و عرف کار خودش را کرده است و برای خرید یک کیلو گوشت، پول را داده و گوشت را گرفته و خود را معطل بیان ایجاب و قبول نکرده است. آری فشار هنجاری عرف کار خود را کرده است و اینک کمتر فقیهی دیگر توان صدور چنین فتوایی را دارد. همين سرنوشت نيز دير يا زود براى ساير معاملات رقم خواهد خورد و سرانجام جامعه اسلامى خواهد ديد و شنيد كه آنها همه تاييد و تصويب و امضا شده اند. سخن اين است كه چرا بايد فقه ما به جاى فعاليت و رهبرى داشتن براى جامعه، متاثر از جامعه باشد. خدا در (رعد/۱۷) می گوید آنچه برای مردم منفعت دارد، همان حق است و باقی می ماند و آنچه زائد است، باطل است و همچون کف محو خواهد شد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 مواجهه ی سیاه با ازدواج سفید 💢
1⃣ هیچ یک از دو اصطلاح "نکاح معاطاتی" و "ازدواج سفید" در آیات و روایات نیامده اند و هیچ یک "حقیقت شرعیه" نیستند، لذا تعریف و تشخیص آنها کار عرف است و نه فقهاء.
2⃣ نزد عرف هر دو اصطلاح اشاره به حقیقتی واحد دارند : "نکاح غیر فقهی". یعنی نکاحی که در آن تشریفات و مقدماتی که فقهاء برای انشاء عقد بیان کرده اند، رعایت نشود.
3⃣ آنچه انواع نکاح، چه فقهی و چه عرفی، را از زنا متمایز می کند، قصد "پاکدامنی"(به تعبیر قرآن "احصان") است. خداوند در (نساء/۲۴ و ۲۵)، "احصان" را در برابر "سفح"(زنا) و "اتخاذ اخدان"(رفیق بازی) قرار داده است.
4⃣ شرایطی که در برخی نوشته های اخیر برای نکاح معاطاتی چون مهریه، اجازه ی پدر و ... و برای ازدواج سفید چون عدم تعهد و معلوم نبودن پدر فرزند حاصله و .... ذکر شده است همه اموری خیالی و به دور از عرف جامعه است. عرف، نکاح و ازدواج را به یک معنی می گیرد و معاطات و سفید را اشاره به نبود تشریفات فقهی می داند.
5⃣ نقطه ی شروع مباحث اخیر سخنان بانوی محترمی بود که وی اساس ازدواج سفید را "عشق" بیان کرده بود. بدیهی است اساس در "عشق" بین یک زن و یک مرد، تعهد به یکدیگر و پاکدامنی در ارتباط با دیگران و مسئولیت پذیری نسبت به فرزند حاصل از این وصلت است. عشق چیزی ورای هوسبازی و رفیق گیری است.
6⃣ عرف، ازدواج سفید را وصلت دختر و پسری می داند که به دلایل عدیده حاضر به رعایت تشریفات فقهی نیستند. این دلایل می تواند فقر و محدودیت های اقتصادی و اجتماعی ناشی از ولایت مطلقه ی ۴۳ ساله ی فقهاء باشد یا ناشی از تردید نسبت به صداقت و امانت در آرای فقهی روحانیت.
7⃣ آنچه که از مرحومین کمپانی و خویی و خمینی و غیر مستقیم از فیض کاشانی نقل شد، کاملا مستند و با ذکر منبع بوده است. خدشه در این نقل قول ها خلاف تقوای الهی و اخلاق علمی است.
8⃣ در مورد بیع معاطاتی، در شرایع و لمعه و غیره به صراحت بیان شده است که هر یک از طرفین مال خود را به تملیک دیگری در نمی آورد بلکه صرفا به دیگری اجازه ی تصرف را می دهد! قولی عجیب که " ماقصد لم یقع و ما وقع لم یقصد". آن دو نفر قصد بیع کرده اند و خریده اند و فروخته اند و آقایان فقهاء می گویند نخریده اند و نفروخته اند. این قول عجیب و دیگر از این دست عجایب علتی ندارد جز دوری فقهاء از بطن عرف و جامعه.
9⃣ مخاطب این نوشتار مردم و فقهای آزاده است و نه مدیریت رسمی حوزه های علمیه ایران. این قلم سال ها است که از حوزه های علمیه ی ایران امید بریده است و اسلام را در جایی دیگر می جوید. حوزه هایی که حاکمیت مطلقه آنها حاصلی جز فقر و فحشا و فساد و تباهی نداشته و چون برای پیروان دلق ریا می فروشد، پس با عیان شدن تار مویی کفن می پوشد و در برابر نظری مخالف غضبناک می خروشد ولی برای مفاسد هزاران میلیارد تومانی شهد حلم و بردباری می نوشد.
@Cmorghgrom30
.
💢 مواجهه ی سیاه با ازدواج سفید 💢
1⃣ هیچ یک از دو اصطلاح "نکاح معاطاتی" و "ازدواج سفید" در آیات و روایات نیامده اند و هیچ یک "حقیقت شرعیه" نیستند، لذا تعریف و تشخیص آنها کار عرف است و نه فقهاء.
2⃣ نزد عرف هر دو اصطلاح اشاره به حقیقتی واحد دارند : "نکاح غیر فقهی". یعنی نکاحی که در آن تشریفات و مقدماتی که فقهاء برای انشاء عقد بیان کرده اند، رعایت نشود.
3⃣ آنچه انواع نکاح، چه فقهی و چه عرفی، را از زنا متمایز می کند، قصد "پاکدامنی"(به تعبیر قرآن "احصان") است. خداوند در (نساء/۲۴ و ۲۵)، "احصان" را در برابر "سفح"(زنا) و "اتخاذ اخدان"(رفیق بازی) قرار داده است.
4⃣ شرایطی که در برخی نوشته های اخیر برای نکاح معاطاتی چون مهریه، اجازه ی پدر و ... و برای ازدواج سفید چون عدم تعهد و معلوم نبودن پدر فرزند حاصله و .... ذکر شده است همه اموری خیالی و به دور از عرف جامعه است. عرف، نکاح و ازدواج را به یک معنی می گیرد و معاطات و سفید را اشاره به نبود تشریفات فقهی می داند.
5⃣ نقطه ی شروع مباحث اخیر سخنان بانوی محترمی بود که وی اساس ازدواج سفید را "عشق" بیان کرده بود. بدیهی است اساس در "عشق" بین یک زن و یک مرد، تعهد به یکدیگر و پاکدامنی در ارتباط با دیگران و مسئولیت پذیری نسبت به فرزند حاصل از این وصلت است. عشق چیزی ورای هوسبازی و رفیق گیری است.
6⃣ عرف، ازدواج سفید را وصلت دختر و پسری می داند که به دلایل عدیده حاضر به رعایت تشریفات فقهی نیستند. این دلایل می تواند فقر و محدودیت های اقتصادی و اجتماعی ناشی از ولایت مطلقه ی ۴۳ ساله ی فقهاء باشد یا ناشی از تردید نسبت به صداقت و امانت در آرای فقهی روحانیت.
7⃣ آنچه که از مرحومین کمپانی و خویی و خمینی و غیر مستقیم از فیض کاشانی نقل شد، کاملا مستند و با ذکر منبع بوده است. خدشه در این نقل قول ها خلاف تقوای الهی و اخلاق علمی است.
8⃣ در مورد بیع معاطاتی، در شرایع و لمعه و غیره به صراحت بیان شده است که هر یک از طرفین مال خود را به تملیک دیگری در نمی آورد بلکه صرفا به دیگری اجازه ی تصرف را می دهد! قولی عجیب که " ماقصد لم یقع و ما وقع لم یقصد". آن دو نفر قصد بیع کرده اند و خریده اند و فروخته اند و آقایان فقهاء می گویند نخریده اند و نفروخته اند. این قول عجیب و دیگر از این دست عجایب علتی ندارد جز دوری فقهاء از بطن عرف و جامعه.
9⃣ مخاطب این نوشتار مردم و فقهای آزاده است و نه مدیریت رسمی حوزه های علمیه ایران. این قلم سال ها است که از حوزه های علمیه ی ایران امید بریده است و اسلام را در جایی دیگر می جوید. حوزه هایی که حاکمیت مطلقه آنها حاصلی جز فقر و فحشا و فساد و تباهی نداشته و چون برای پیروان دلق ریا می فروشد، پس با عیان شدن تار مویی کفن می پوشد و در برابر نظری مخالف غضبناک می خروشد ولی برای مفاسد هزاران میلیارد تومانی شهد حلم و بردباری می نوشد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 اختتامیه ای بر پرونده ی ازدواج سفید 💢
1️⃣ می گویند در قرون وسطی در یکی از حوزههای علمیه ی مسیحی بحثی درباره تعداد دندانهای اسب درگرفت که ۱۳ روز ادامه یافت و هرچه در پی پاسخ آن کتابهای قدما را کاویدند، پاسخی نیافتند. روز چهاردهم خادم اصطبل پیشنهاد کرد به جای بحث و جدل نظری، بروند دندانهای اسب را بشمارند.
در بحث ازدواج سفید هم در روزهای اخیر بسیاری از فقهاء و مدرسین حوزه های علمیه و مراجع تقلید و ائمه جمعه و جماعات سخن ها راندند که این ازدواج نیست و فحشاء است و در آن تعهد و مسئولیت پذیری نسبت به هم و نسبت به فرزندان احتمالی وجود ندارد. از آن طرف هم گروهی به دفاع برخاسته و با سخنان گروه اول مخالفت کردند، هر چند تریبون هایشان به فراخی دسته ی اول نبود.
2️⃣ گروه اول با برهان و قیاس، صغری کبری می چینند با این صورتبندی :
کبری : هر آمیزش زن و مرد بدون نکاح حرام است.
صغری : ازدواج سفید نکاح نیست.
نتیجه : ازدواج سفید حرام است.
گروه دوم می گویند در کبرای استدلال شما بحثی نیست. دعوا بر سر صغرای آن است. شما به چه دلیل می گویید که ازدواج سفید نکاح نیست؟ فقهاء می گویند زیرا در آن اولا الفاظ مخصوصه گفته نمی شود. ثانیا حتی اگر معاطات را در نکاح بپذیریم، در ازدواج سفید تعهد و مسئولیت پذیری وجود ندارد و لذا اصلا نکاح نیست. گروه دوم می گوید اولا نشان دادیم جمعی از بزرگان فقهاء نکاح معاطاتی را از اقسام نکاح می دانند، ثانیا با استدلال می توان نشان داد ازدواج سفید هم از اقسام نکاح است.
و این مجادله تا قیام قیامت به پایان نخواهد رسید کما این که دیگر مسائل، حل نشده باقی مانده اند. علت این است که اساسا مسئله غلط طرح می شود.
3️⃣ اشکال در این مباحثه این است که، گروه اول دو مطلب را با هم خلط کرده اند و متاسفانه گروه دوم هم در دام این مغالطه افتاده اند. دو بحثی که خلط شده اند، یکی بحث فقهی مسئله یعنی همان کبرای استدلال است که مطابق شان فقیه، اعلام شود آمیزش زن و مرد بدون نکاح حرام است. دیگری صغرا و نتیجه گیری بحث است که اصلا شان فقیه نیست و مربوط می شود به عرف و سیره عقلاء . اصولا تشخیص بودن یا نبودن تعهد و مسئولیت پذیری در ازدواج سفید، نه برای فقهاء امکان دارد و نه اصولا به ایشان مربوط می شود.
4️⃣ این تشخیص برای فقهاء شدنی نیست زیرا لازمه اش این است که ایشان از سعی بین بیت و کلاس خود و حصار آقازادگان و آقا دامادان و خادمان و مریدان و مقلدان و ایضا اسپانسران، خارج شوند و به گزارش های دریافتی از اطرافیان و نیز پیش فرضهای بدبینانه ی خود از مردم و بخصوص جوانان، بسنده نکنند و برای خود یک تعریف من عندی از ازدواج سفید نساخته و آن را مقدمه ی استدلال خود قرار ندهند. بلکه به میان جوانانی بروند که چنین ازدواجی داشته اند و از آنها بپرسند که شما چه می کنید و به چه چیزی می گویید ازدواج سفید؟ امری که با ساختار مرید پرور روحانیت ما قطعا غیر ممکن است.
.
5️⃣ شان فقیه هم نیست زیرا تشخیص موضوع با عرف و مردم است نه فقیه(مصطفی خمینی، خیارات، ج۱، ص ۲۷۳). گروه دوم مدعیند ما که در میان عرف زندگی می کنیم، مشاهده کرده ایم در ازدواج سفید، چون زوج با هم زندگی می کنند، لذا اطرافیان و پدر و مادر خبر دارند. از طرفی زوج نسبت به هم و نسبت به فرزند احتمالی خود را متعهد و ملتزم می دانند. دلیل روی آوردن به این نحو ازدواج نیز علاوه بر مشکلات مادی و بی اعتباری فقه در نزد جوانان، دو دلیل دیگر هم هست که خانواده ها را هم به این نوع ازدواج ترغیب کرده است. اولین آن، این است که در فقه موجود اختیار طلاق با مرد است و لذا خانواده دختر ترجیح می دهند که ازدواج فرزندشان ثبت محضری نشود تا در صورت بروز مشکل، دخترشان به راحتی بتواند جدا شود. و دومی این که خانواده پسر هم به علت مهریه های سنگین که بعضا موجب به زندان رفتن ها شده است، این ازدواج را ترجیح داده اند. در ازدواج سفید الزام قانونی وجود ندارد ولی الزام و تعهد اخلاقی درمیان است. در صورت تولد فرزند نیز برای وی شناسنامه می گیرند که نام پدر در آن قید است بالتبع مسئله توارث نیز حل است. بنا بر این تمام خصوصیات یک ازدواج در آن هست منتها تشریفات فقهی در آن رعایت نشده است و فقها از همین ناراحتند. دلشان برای جوانان نسوخته، نگران آینده ی خودشانند.
✳️ اختتامیه ی این پرونده فقط یک چیز خواهد بود : بحث های طلبگی و قیاسی کنار گذاشته و بجای آن کار به جامعه شناسان به عنوان عصاره ی عقلای جمع در این تخصص، واگذار شود تا به میان خود جوانانی که ازدواج سفید کرده اند بروند و از خودشان بپرسند که آنچه که ازدواج سفید نامیده اند چیست؟ و آیا آن را ازدواج می دانند یا زنا؟ البته هنگام این پرسش قدری از آن جوانان فاصله بگیرند چون به احتمال زیاد آن جوانان این سوال را توهین به خود تلقی خواهند کرد و یک سیلی محکم بر صورت سوال کننده خواهند نواخت.
@Cmorghgrom30
.
💢 اختتامیه ای بر پرونده ی ازدواج سفید 💢
1️⃣ می گویند در قرون وسطی در یکی از حوزههای علمیه ی مسیحی بحثی درباره تعداد دندانهای اسب درگرفت که ۱۳ روز ادامه یافت و هرچه در پی پاسخ آن کتابهای قدما را کاویدند، پاسخی نیافتند. روز چهاردهم خادم اصطبل پیشنهاد کرد به جای بحث و جدل نظری، بروند دندانهای اسب را بشمارند.
در بحث ازدواج سفید هم در روزهای اخیر بسیاری از فقهاء و مدرسین حوزه های علمیه و مراجع تقلید و ائمه جمعه و جماعات سخن ها راندند که این ازدواج نیست و فحشاء است و در آن تعهد و مسئولیت پذیری نسبت به هم و نسبت به فرزندان احتمالی وجود ندارد. از آن طرف هم گروهی به دفاع برخاسته و با سخنان گروه اول مخالفت کردند، هر چند تریبون هایشان به فراخی دسته ی اول نبود.
2️⃣ گروه اول با برهان و قیاس، صغری کبری می چینند با این صورتبندی :
کبری : هر آمیزش زن و مرد بدون نکاح حرام است.
صغری : ازدواج سفید نکاح نیست.
نتیجه : ازدواج سفید حرام است.
گروه دوم می گویند در کبرای استدلال شما بحثی نیست. دعوا بر سر صغرای آن است. شما به چه دلیل می گویید که ازدواج سفید نکاح نیست؟ فقهاء می گویند زیرا در آن اولا الفاظ مخصوصه گفته نمی شود. ثانیا حتی اگر معاطات را در نکاح بپذیریم، در ازدواج سفید تعهد و مسئولیت پذیری وجود ندارد و لذا اصلا نکاح نیست. گروه دوم می گوید اولا نشان دادیم جمعی از بزرگان فقهاء نکاح معاطاتی را از اقسام نکاح می دانند، ثانیا با استدلال می توان نشان داد ازدواج سفید هم از اقسام نکاح است.
و این مجادله تا قیام قیامت به پایان نخواهد رسید کما این که دیگر مسائل، حل نشده باقی مانده اند. علت این است که اساسا مسئله غلط طرح می شود.
3️⃣ اشکال در این مباحثه این است که، گروه اول دو مطلب را با هم خلط کرده اند و متاسفانه گروه دوم هم در دام این مغالطه افتاده اند. دو بحثی که خلط شده اند، یکی بحث فقهی مسئله یعنی همان کبرای استدلال است که مطابق شان فقیه، اعلام شود آمیزش زن و مرد بدون نکاح حرام است. دیگری صغرا و نتیجه گیری بحث است که اصلا شان فقیه نیست و مربوط می شود به عرف و سیره عقلاء . اصولا تشخیص بودن یا نبودن تعهد و مسئولیت پذیری در ازدواج سفید، نه برای فقهاء امکان دارد و نه اصولا به ایشان مربوط می شود.
4️⃣ این تشخیص برای فقهاء شدنی نیست زیرا لازمه اش این است که ایشان از سعی بین بیت و کلاس خود و حصار آقازادگان و آقا دامادان و خادمان و مریدان و مقلدان و ایضا اسپانسران، خارج شوند و به گزارش های دریافتی از اطرافیان و نیز پیش فرضهای بدبینانه ی خود از مردم و بخصوص جوانان، بسنده نکنند و برای خود یک تعریف من عندی از ازدواج سفید نساخته و آن را مقدمه ی استدلال خود قرار ندهند. بلکه به میان جوانانی بروند که چنین ازدواجی داشته اند و از آنها بپرسند که شما چه می کنید و به چه چیزی می گویید ازدواج سفید؟ امری که با ساختار مرید پرور روحانیت ما قطعا غیر ممکن است.
.
5️⃣ شان فقیه هم نیست زیرا تشخیص موضوع با عرف و مردم است نه فقیه(مصطفی خمینی، خیارات، ج۱، ص ۲۷۳). گروه دوم مدعیند ما که در میان عرف زندگی می کنیم، مشاهده کرده ایم در ازدواج سفید، چون زوج با هم زندگی می کنند، لذا اطرافیان و پدر و مادر خبر دارند. از طرفی زوج نسبت به هم و نسبت به فرزند احتمالی خود را متعهد و ملتزم می دانند. دلیل روی آوردن به این نحو ازدواج نیز علاوه بر مشکلات مادی و بی اعتباری فقه در نزد جوانان، دو دلیل دیگر هم هست که خانواده ها را هم به این نوع ازدواج ترغیب کرده است. اولین آن، این است که در فقه موجود اختیار طلاق با مرد است و لذا خانواده دختر ترجیح می دهند که ازدواج فرزندشان ثبت محضری نشود تا در صورت بروز مشکل، دخترشان به راحتی بتواند جدا شود. و دومی این که خانواده پسر هم به علت مهریه های سنگین که بعضا موجب به زندان رفتن ها شده است، این ازدواج را ترجیح داده اند. در ازدواج سفید الزام قانونی وجود ندارد ولی الزام و تعهد اخلاقی درمیان است. در صورت تولد فرزند نیز برای وی شناسنامه می گیرند که نام پدر در آن قید است بالتبع مسئله توارث نیز حل است. بنا بر این تمام خصوصیات یک ازدواج در آن هست منتها تشریفات فقهی در آن رعایت نشده است و فقها از همین ناراحتند. دلشان برای جوانان نسوخته، نگران آینده ی خودشانند.
✳️ اختتامیه ی این پرونده فقط یک چیز خواهد بود : بحث های طلبگی و قیاسی کنار گذاشته و بجای آن کار به جامعه شناسان به عنوان عصاره ی عقلای جمع در این تخصص، واگذار شود تا به میان خود جوانانی که ازدواج سفید کرده اند بروند و از خودشان بپرسند که آنچه که ازدواج سفید نامیده اند چیست؟ و آیا آن را ازدواج می دانند یا زنا؟ البته هنگام این پرسش قدری از آن جوانان فاصله بگیرند چون به احتمال زیاد آن جوانان این سوال را توهین به خود تلقی خواهند کرد و یک سیلی محکم بر صورت سوال کننده خواهند نواخت.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 اسلام ساده است 💢
امام صادق(ع) برای تشخیص دینداران واقعی از متظاهران به دین، چنین می فرماید:
لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ (کافى، ج۲، ص۱۰۴، ح۲)
فریب نماز و روزه آنان(جانماز آبکشان) را نخورید، زیرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى کند که اگر آنها را ترک گوید، احساس ترس مى کند، بلکه آنها را به راستگویى و امانتدارى بیازمایید.
.
امام صادق(ع) در جای دیگر می فرماید :
انْظُرْ ما بَلغَ بهِ عليٌّ عندَ رسولِ اللّه ِ، فإنَّ عليّا إنّما بَلغَ ما بَلغَ بهِ عندَ رسولِ اللّه ِ بصِدقِ الحديثِ و أداءِ الأمانةِ .(كافی، ج ۲، ص ۱۰۴، ح ۵)
ببين على(ع) به چه چيز آن منزلت را نزد پيامبر(ص) پيدا كرد؟ او، فقط با راستگويى و امانتدارى ، آن مقام و منزلت را نزد پيامبر(ص) يافت.
عجیب است !
نفرمود علی (ع) با اطاعت از ولی امر وقت مسلمین ، یعنی پیامبر اکرم (ص) ، به آن مقام و منزلت دست یافت ، فرمود با دو چیز به آن جایگاه رفیع رسید :
۱- راستگویی
۲- امانتداری
آیا این حدیث با روایاتی که ارکان اسلام را نماز وزکات و روزه و حج و ولایت می دانند و برترین آنها را ولایت معرفی می کنند در تضاد نیست؟
چگونه قابل جمعند؟
به نظر می رسد ولایت، نه اطاعت، بلکه به معنی پیوند قلبی عمیق بین خوبان است. آنان که راس خوبی ها را دو چیز می دانند : راستگویی و امانتداری.
مابقی خوبی ها زاییده ی این دو خوبی است.
@Cmorghgrom30
.
💢 اسلام ساده است 💢
امام صادق(ع) برای تشخیص دینداران واقعی از متظاهران به دین، چنین می فرماید:
لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ (کافى، ج۲، ص۱۰۴، ح۲)
فریب نماز و روزه آنان(جانماز آبکشان) را نخورید، زیرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى کند که اگر آنها را ترک گوید، احساس ترس مى کند، بلکه آنها را به راستگویى و امانتدارى بیازمایید.
.
امام صادق(ع) در جای دیگر می فرماید :
انْظُرْ ما بَلغَ بهِ عليٌّ عندَ رسولِ اللّه ِ، فإنَّ عليّا إنّما بَلغَ ما بَلغَ بهِ عندَ رسولِ اللّه ِ بصِدقِ الحديثِ و أداءِ الأمانةِ .(كافی، ج ۲، ص ۱۰۴، ح ۵)
ببين على(ع) به چه چيز آن منزلت را نزد پيامبر(ص) پيدا كرد؟ او، فقط با راستگويى و امانتدارى ، آن مقام و منزلت را نزد پيامبر(ص) يافت.
عجیب است !
نفرمود علی (ع) با اطاعت از ولی امر وقت مسلمین ، یعنی پیامبر اکرم (ص) ، به آن مقام و منزلت دست یافت ، فرمود با دو چیز به آن جایگاه رفیع رسید :
۱- راستگویی
۲- امانتداری
آیا این حدیث با روایاتی که ارکان اسلام را نماز وزکات و روزه و حج و ولایت می دانند و برترین آنها را ولایت معرفی می کنند در تضاد نیست؟
چگونه قابل جمعند؟
به نظر می رسد ولایت، نه اطاعت، بلکه به معنی پیوند قلبی عمیق بین خوبان است. آنان که راس خوبی ها را دو چیز می دانند : راستگویی و امانتداری.
مابقی خوبی ها زاییده ی این دو خوبی است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 قلمرو دخالت فقیه 💢
1️⃣ تشخیص موضوع با کیست؟ عرف یا فقیه؟ مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود کلید حل تمامی مشکلات ایران و بلکه جهان اسلام، در گرو پاسخ به همین سوال است. هر از گاهی در یک گوشه ای از جهان اسلام فقیهی تشخیص می دهد که فردی مرتد است و عده ای گوش به فرمان، فورا سر او را گوش تا گوش می برند. فقیه تشخیص می دهد که با چه کشوری باید ارتباط داشت یا نداشت، باید به چه کشوری حمله کرد یا نکرد، باید با چه کشوری مذاکره کرد یا نکرد، باید واکسن زد یا نزد، چه فعلی جرم است و چه نیست و مجازات هر جرمی چیست. فقیه تشخیص می دهد که بانوان چگونه بپوشند و چگونه بخندند و چگونه رفتار کنند، حتی در خصوصی ترین وجوه زندگی خود. فقیه تشخیص می دهد چه فعلی نکاح است و چه فعلی فحشاء، چه معاملات اقتصادی را باید انجام داد و کدام ها را نه. فقیه تشخیص می دهد که مصلحت یک ملت چیست و چه مسیری را برای توسعه باید برگزیند. و ....
در همه ی این موضوعات ریز و درشت، فقیه تشخیص می دهد و مردم باید عمل کنند و گر نه خارج از اسلامند و همان بر سرشان می آید که بر سر منکر ضروری دین. گویی فقیه خدا است و حکم او، حکم خدا.
2️⃣ جایگاه خطیر کتاب "العروه الوثقی" در فقه سنتی بر اهل فن پوشیده نیست. این کتاب توسط سید محمد کاظم طباطبایی حدود ۱۰۰ سال پیش مقارن نهضت مشروطیت تالیف شده است. "صاحب عروه"، در تبیین مرجع "تشخیص موضوع"، در مسئله ۶۷ تقلید، بعد از بیان این که قلمرو تقلید، احکام فرعی عملی است و مسائل اعتقادی و نیز مسائل اصول فقه، و همچنین مبادی استنباط چون صرف و نحو و مانند آن هیچکدام مشمول تقلید نیست، موضوعات را به دو دسته تقسیم می کند : یکی موضوعات شرعی که مفهوم و شرایط و اجزای آنها در شرع تعریف شده اند مانند نماز و روزه و حج و دیگری موضوعات عرفی که در شرع تعریف نشده اند و تشخیص مفهوم و مصداق آنها به عرف واگذار شده اند مانند آب و خاک و صعید و بیع و ...
وی موضوعات عرفی را نیز به دو دسته ی صرفه(ساده مانند آب و بیع و ...) و مستنبطه(پیچیده چون صعید و غناء و .. ) تقسیم می کند که مرجع تشخیص اولی را عرف عام و دومی را عرف خاص متخصصین هر فن می داند. از دید وی اگر مقلد به حرف مرجع اعتماد هم بکند، از باب این است که مرجع یک فرد آگاهی است، اما به حیثیت فقاهتی او ارتباطی ندارد. از دید او قلمرو فقیه تنها بیان موضوعات شرعی است و هیچ کدام از این قلمروهای عرفی که مطرح شد، در قلمرو دخالت فقیه نیست.(العروه الوثقی، ج۱ ، ص۵۷)
3️⃣ فقه سنتی موجود، اساسش بر کتاب "العروة الوثقی"، استوار است که در صد سال اخیر، تمام مراجع تقلید آن کتاب را مبنای رساله های عملیه ی خود قرار داده اند و تنها در موارد خاصی که نظری متفاوت داشته اند جملات کتاب عروه را تغییر داده اند، و راز شباهت ۹۹ درصدی رساله های مراجع نیز در همین است.
مع الوصف مراجع تقلید پس از ایشان بر خود فرض دانستند که برای رهانیدن مقلدان از سردرگمی در تعریف موضوعات عرفی مستنبطه هم وارد شوند و استفتای آنان را پاسخ گویند. گر چه فقها خود اذعان دارند شأن فقیه نیست که به دایره موضوعات عرفی و خارجی ورود کند، بلکه مقلد باید خودش در این قلمرو وارد شود و تکلیف خود را روشن کند، اما به خاطر اینکه اگر این امور به مقلد واگذار شوند، مشکلات و مفسدههایی به وجود میآید و عوارضی دارد، لذا از این باب فقیه ورود میکند.(دایرهالمعارف فقه مقارن، زیر نظر مکارم شیرازی، ج۱ ، ص۴۳)
4️⃣ اما مرحوم مصطفی خمینی نه تنها مانند صاحب عروه دخالت فقیه در تشخیص انواع موضوعات(غیر از حقایق شرعیه) را شان فقیه نمی داند، بلکه اساسا آن را جایز نمی داند. وی سکوت آیات و روايـات در تعریف مفهومی موضوعات و ماهيت عقود و ايقاعات چون بیع و نکاح و طلاق و ... را دلیل بر این می داند که به عرف واگذار شده اند تا مردم بر اساس سرشت و عادت خود، تصميم گيري كنـند. بنـابراين وی دخالـت فقيهـان در تشخيص صغراهای فقهی كه دركتابها و رساله های عمليه آنان ديده ميشود را اشتباه و خطای غير عمدی و گاه اِغرای به جهل(یعنی به نادانی انداختن) مردم می داند. زيرا فقيهان، در عمل، تعریف تخیلی خود را در تعارض با فهم عرف خواهند یافت و چون جايز نيست فهم عرفی را كنـار زننـد، عاقبت خود را تخطئه كرده، بر خـلاف ميلـشان از مردم كوچه و بازار پيروي می كنند. وی در ادامه ضمن اذعان به این که اگر از دليلی استفاده شد شارع مقدس، دخالت كرده و نظری بر خـلاف فهـم عـرف داده است، در اين صورت بايد از نظر شـرع پيـروي كـرد و عرف را کنار نهاد، ولی بعد اضافه می کند كه البته این(مخالفت شرع با عرف) بسيار بعيد است.(خيارات، ج۱، ص ۲۷۳)
❇️ اگر تا یکصد سال اخیر ورود فقیه در موضوعات به علت بیسوادی عوام روا بود، اینک نیست. توصیه می شود به اینجا عنایتی داشته باشید.
@Cmorghgrom30
.
💢 قلمرو دخالت فقیه 💢
1️⃣ تشخیص موضوع با کیست؟ عرف یا فقیه؟ مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود کلید حل تمامی مشکلات ایران و بلکه جهان اسلام، در گرو پاسخ به همین سوال است. هر از گاهی در یک گوشه ای از جهان اسلام فقیهی تشخیص می دهد که فردی مرتد است و عده ای گوش به فرمان، فورا سر او را گوش تا گوش می برند. فقیه تشخیص می دهد که با چه کشوری باید ارتباط داشت یا نداشت، باید به چه کشوری حمله کرد یا نکرد، باید با چه کشوری مذاکره کرد یا نکرد، باید واکسن زد یا نزد، چه فعلی جرم است و چه نیست و مجازات هر جرمی چیست. فقیه تشخیص می دهد که بانوان چگونه بپوشند و چگونه بخندند و چگونه رفتار کنند، حتی در خصوصی ترین وجوه زندگی خود. فقیه تشخیص می دهد چه فعلی نکاح است و چه فعلی فحشاء، چه معاملات اقتصادی را باید انجام داد و کدام ها را نه. فقیه تشخیص می دهد که مصلحت یک ملت چیست و چه مسیری را برای توسعه باید برگزیند. و ....
در همه ی این موضوعات ریز و درشت، فقیه تشخیص می دهد و مردم باید عمل کنند و گر نه خارج از اسلامند و همان بر سرشان می آید که بر سر منکر ضروری دین. گویی فقیه خدا است و حکم او، حکم خدا.
2️⃣ جایگاه خطیر کتاب "العروه الوثقی" در فقه سنتی بر اهل فن پوشیده نیست. این کتاب توسط سید محمد کاظم طباطبایی حدود ۱۰۰ سال پیش مقارن نهضت مشروطیت تالیف شده است. "صاحب عروه"، در تبیین مرجع "تشخیص موضوع"، در مسئله ۶۷ تقلید، بعد از بیان این که قلمرو تقلید، احکام فرعی عملی است و مسائل اعتقادی و نیز مسائل اصول فقه، و همچنین مبادی استنباط چون صرف و نحو و مانند آن هیچکدام مشمول تقلید نیست، موضوعات را به دو دسته تقسیم می کند : یکی موضوعات شرعی که مفهوم و شرایط و اجزای آنها در شرع تعریف شده اند مانند نماز و روزه و حج و دیگری موضوعات عرفی که در شرع تعریف نشده اند و تشخیص مفهوم و مصداق آنها به عرف واگذار شده اند مانند آب و خاک و صعید و بیع و ...
وی موضوعات عرفی را نیز به دو دسته ی صرفه(ساده مانند آب و بیع و ...) و مستنبطه(پیچیده چون صعید و غناء و .. ) تقسیم می کند که مرجع تشخیص اولی را عرف عام و دومی را عرف خاص متخصصین هر فن می داند. از دید وی اگر مقلد به حرف مرجع اعتماد هم بکند، از باب این است که مرجع یک فرد آگاهی است، اما به حیثیت فقاهتی او ارتباطی ندارد. از دید او قلمرو فقیه تنها بیان موضوعات شرعی است و هیچ کدام از این قلمروهای عرفی که مطرح شد، در قلمرو دخالت فقیه نیست.(العروه الوثقی، ج۱ ، ص۵۷)
3️⃣ فقه سنتی موجود، اساسش بر کتاب "العروة الوثقی"، استوار است که در صد سال اخیر، تمام مراجع تقلید آن کتاب را مبنای رساله های عملیه ی خود قرار داده اند و تنها در موارد خاصی که نظری متفاوت داشته اند جملات کتاب عروه را تغییر داده اند، و راز شباهت ۹۹ درصدی رساله های مراجع نیز در همین است.
مع الوصف مراجع تقلید پس از ایشان بر خود فرض دانستند که برای رهانیدن مقلدان از سردرگمی در تعریف موضوعات عرفی مستنبطه هم وارد شوند و استفتای آنان را پاسخ گویند. گر چه فقها خود اذعان دارند شأن فقیه نیست که به دایره موضوعات عرفی و خارجی ورود کند، بلکه مقلد باید خودش در این قلمرو وارد شود و تکلیف خود را روشن کند، اما به خاطر اینکه اگر این امور به مقلد واگذار شوند، مشکلات و مفسدههایی به وجود میآید و عوارضی دارد، لذا از این باب فقیه ورود میکند.(دایرهالمعارف فقه مقارن، زیر نظر مکارم شیرازی، ج۱ ، ص۴۳)
4️⃣ اما مرحوم مصطفی خمینی نه تنها مانند صاحب عروه دخالت فقیه در تشخیص انواع موضوعات(غیر از حقایق شرعیه) را شان فقیه نمی داند، بلکه اساسا آن را جایز نمی داند. وی سکوت آیات و روايـات در تعریف مفهومی موضوعات و ماهيت عقود و ايقاعات چون بیع و نکاح و طلاق و ... را دلیل بر این می داند که به عرف واگذار شده اند تا مردم بر اساس سرشت و عادت خود، تصميم گيري كنـند. بنـابراين وی دخالـت فقيهـان در تشخيص صغراهای فقهی كه دركتابها و رساله های عمليه آنان ديده ميشود را اشتباه و خطای غير عمدی و گاه اِغرای به جهل(یعنی به نادانی انداختن) مردم می داند. زيرا فقيهان، در عمل، تعریف تخیلی خود را در تعارض با فهم عرف خواهند یافت و چون جايز نيست فهم عرفی را كنـار زننـد، عاقبت خود را تخطئه كرده، بر خـلاف ميلـشان از مردم كوچه و بازار پيروي می كنند. وی در ادامه ضمن اذعان به این که اگر از دليلی استفاده شد شارع مقدس، دخالت كرده و نظری بر خـلاف فهـم عـرف داده است، در اين صورت بايد از نظر شـرع پيـروي كـرد و عرف را کنار نهاد، ولی بعد اضافه می کند كه البته این(مخالفت شرع با عرف) بسيار بعيد است.(خيارات، ج۱، ص ۲۷۳)
❇️ اگر تا یکصد سال اخیر ورود فقیه در موضوعات به علت بیسوادی عوام روا بود، اینک نیست. توصیه می شود به اینجا عنایتی داشته باشید.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 فقیه را با امور نوپدید چکار؟ 💢
✅ یکی دیگر از عوامل فربهی فقه موجود، ورود فقهاء در مسائل مستحدثه (نوپدید) است. در این مسائل، موضوعات جديد بوده و در آیات و روایات، داراى نص خاصى نیستند و حتی در آرای فقهای گذشته هم به عنوان خاص وجود ندارند مانند بانک، بیمه، پول کاغذی، پول های دیجیتال، اینترنت، متاورس، پیوند اعضا، فروش خون، تولد انسان با شبیه سازی، دوچرخه سواری یا ورود به استادیوم بانوان و ....
در برخی از دیگر مسائل ظاهرا موضوع نوپدید نیست ولی در اثر تحولات تکنولوژیک یا دگردیسی های عرف مردم و ساختارهای اجتماعی، موضوعات تغییر ماهیت داده و لذا حکم آنها هم تغییر می یابد. مثالی که شهید مطهری برای این دسته از مسائل نوپدید می زند، حفر چاه است. طبق فقه سنتی هر کس که چاهی را حفر کند و به آب برسد، همو مالک چاه خواهد بود. شهید مطهری می گوید این حکم مربوط به گذشته بوده است که با امکانات آن زمان عمق چاه ها کم بوده است. ولی اکنون که با تکنولوژی های امروزی می توان چاه های عمیق زد و به سفره های زیر زمینی متصل شد و با پمپ های قوی تمام آب هایشان را مکید و تمام چاه های اطراف را خشکاند، دیگر این چاه، همان چاه نیست و تنها در لفظ مشترکند.
✅ فقهاء مدعی هستند که مقلدین باید در هر یک از این مسائل نوپدید از آنها استفتاء کنند تا آنها حکم خدا را استنباط و ابلاغ نمایند. فقهاء براى به دست آوردن احكام مسائل غير منصوص و مستحدثه، ضوابط و راههايى را بيان كردهاند (دایره المعارف فقه مقارن، زیر نظر مکارم شیرازی، ج ۲، ص ۸۳ تا ۸۷) كه عبارتند از :
🔹اطلاقات و عمومات : منظور دستورهای کلی است که در آیات و روایات آمده است و از آنها می توان حکم موارد خاص را نتیجه گرفت. مثلا دستور به وفای عهد و از طرفی منع ربا و ظلم و کم فروشی آمده است، لذا فقهاء با استفاده از این دستورهای کلی می توانند معاملات نوپدید را بررسی کرده و حکم به تجویز یا منع آنها دهند.
🔹قواعد فقهى : منظور دستورهای کلی است که قابل انطباق بر مسائل و مصادیق متعدد فقهی است مانند قاعده لاضرر، كه موجب تحریم اموری است که ضرر فردى يا اجتماعى دارند.
🔹قواعد اصولى : قواعدى هستند كه در علم اصول فقه بیان شده اند. مثلا در علم اصول فقه آمده است كه «امر به شىء، مقتضى نهى از ضد آن است». حال فقیه بر اساس اين قاعده اصولى، حكم نماز كسى را كه عمداً قرائت سوره را بر قرائت سوره حمد مقدم كرده به دست می آورد و حكم به بطلان آن می دهد.
🔹قياس منصوصالعلّه : چون هر حكم شرعى علتی دارد، چنانچه علت حكمى در برخى از نصوص معتبر ذكر شده باشد مىتوان حكم مسائل مستحدثه ای که تابع همان علت باشند، را به دست آورد. مثلًا براى اثبات حرمت انواع مواد مخدر كه در عصر ما پيدا شده به تعليلاتى كه در ابواب خمر و ساير مسكرات وارد شده، استناد مىجويند.
🔹تنقيح مناط (قياس مستنبط العلّه) : گاهى علت حکم در نصوص ذکر نشده ولی فقيه با بررسى و استقرای موارد احكام و ادله آنها، علت حكم را استنباط مىكند و در صورتى كه موردِ فاقد دليل با موردِ منصوص، هر دو تابع یک علت باشند، حكم را به مورد فاقد دليل هم سرايت مىدهد كه اين را «تنقيح مناط» مىگويند.
🔹الغاى خصوصيت : منظور حذف خصوصیات غیر ضرور از موضوعی است که حکم آنها در روایات وارد شده است؛ مثلًا اگر پیامبر دیه قتل را برای عرب ۱۴۰۰ سال پیش یکصد شتر تعیین کرده است، فقیه، عربیت و بادیه نشینی و ۱۴۰۰ سال پیش بودن را از خصوصیات موضوع حذف می کند و آن حکم را برای همه ی انسان ها در همه ی زمان ها و همه ی مکان ها تعمیم می دهد.
🔹قياس اولويت : منظور تسری دادن حکم از یک موضوع خفیف به یک موضوع شدیدتر است. مثلا در قرآن آمده است که به والدین حتی اف هم گفته نشود. به ترتیب اولی فقیه نتیجه می گیرد کتک زدن والدین هم مجاز نیست.
🔹اصول عمليه : منظور اصول کلی است که در هنگام نبود نصّى در كتاب و سنت به طور عام يا خاص، براى كشف حكم استفاده می شوند مانند اصل برائت، استصحاب، تخيير و احتياط.
✳️ آخرین راه حل فقهاء در مسائل نوپدید، مراجعه به عرف و عادت مردم در موضوعاتاست. آنها می گویند هرگاه بيان شرعى در مورد موضوعى وجود نداشت و هيچ گونه اجماع و شهرت و سيره قطعى متصل به عصرصدور روايات نبود، راه شناخت موضوع، رجوع به عرف مردم است. به تعبير ديگر؛ «مرجع در موارد فقدان حقيقت شرعى، حقيقت عرفى است».
حقیقت این است که این راهکار، تنها راهکار مشروع برای مسائل نوپدید است و تمام ۸ راهکار سابق الذکر تراوش های ذهنی است که عرف بهتر از پس آن بر می آید و چون در آیات و روایات نیامده اند، لذا در شان فقیه بما هو فقیه نیست. ضمنا در فرسته های قبل هم نشان دادیم تشخیص موضوع و مصداق که در نصوص نیامده اند، با عرف است و نه فقیه، و موضوعات تمام مسائل نوپدید از این دسته اند، همانطور که در تعریفشان آمد.
@Cmorghgrom30
.
💢 فقیه را با امور نوپدید چکار؟ 💢
✅ یکی دیگر از عوامل فربهی فقه موجود، ورود فقهاء در مسائل مستحدثه (نوپدید) است. در این مسائل، موضوعات جديد بوده و در آیات و روایات، داراى نص خاصى نیستند و حتی در آرای فقهای گذشته هم به عنوان خاص وجود ندارند مانند بانک، بیمه، پول کاغذی، پول های دیجیتال، اینترنت، متاورس، پیوند اعضا، فروش خون، تولد انسان با شبیه سازی، دوچرخه سواری یا ورود به استادیوم بانوان و ....
در برخی از دیگر مسائل ظاهرا موضوع نوپدید نیست ولی در اثر تحولات تکنولوژیک یا دگردیسی های عرف مردم و ساختارهای اجتماعی، موضوعات تغییر ماهیت داده و لذا حکم آنها هم تغییر می یابد. مثالی که شهید مطهری برای این دسته از مسائل نوپدید می زند، حفر چاه است. طبق فقه سنتی هر کس که چاهی را حفر کند و به آب برسد، همو مالک چاه خواهد بود. شهید مطهری می گوید این حکم مربوط به گذشته بوده است که با امکانات آن زمان عمق چاه ها کم بوده است. ولی اکنون که با تکنولوژی های امروزی می توان چاه های عمیق زد و به سفره های زیر زمینی متصل شد و با پمپ های قوی تمام آب هایشان را مکید و تمام چاه های اطراف را خشکاند، دیگر این چاه، همان چاه نیست و تنها در لفظ مشترکند.
✅ فقهاء مدعی هستند که مقلدین باید در هر یک از این مسائل نوپدید از آنها استفتاء کنند تا آنها حکم خدا را استنباط و ابلاغ نمایند. فقهاء براى به دست آوردن احكام مسائل غير منصوص و مستحدثه، ضوابط و راههايى را بيان كردهاند (دایره المعارف فقه مقارن، زیر نظر مکارم شیرازی، ج ۲، ص ۸۳ تا ۸۷) كه عبارتند از :
🔹اطلاقات و عمومات : منظور دستورهای کلی است که در آیات و روایات آمده است و از آنها می توان حکم موارد خاص را نتیجه گرفت. مثلا دستور به وفای عهد و از طرفی منع ربا و ظلم و کم فروشی آمده است، لذا فقهاء با استفاده از این دستورهای کلی می توانند معاملات نوپدید را بررسی کرده و حکم به تجویز یا منع آنها دهند.
🔹قواعد فقهى : منظور دستورهای کلی است که قابل انطباق بر مسائل و مصادیق متعدد فقهی است مانند قاعده لاضرر، كه موجب تحریم اموری است که ضرر فردى يا اجتماعى دارند.
🔹قواعد اصولى : قواعدى هستند كه در علم اصول فقه بیان شده اند. مثلا در علم اصول فقه آمده است كه «امر به شىء، مقتضى نهى از ضد آن است». حال فقیه بر اساس اين قاعده اصولى، حكم نماز كسى را كه عمداً قرائت سوره را بر قرائت سوره حمد مقدم كرده به دست می آورد و حكم به بطلان آن می دهد.
🔹قياس منصوصالعلّه : چون هر حكم شرعى علتی دارد، چنانچه علت حكمى در برخى از نصوص معتبر ذكر شده باشد مىتوان حكم مسائل مستحدثه ای که تابع همان علت باشند، را به دست آورد. مثلًا براى اثبات حرمت انواع مواد مخدر كه در عصر ما پيدا شده به تعليلاتى كه در ابواب خمر و ساير مسكرات وارد شده، استناد مىجويند.
🔹تنقيح مناط (قياس مستنبط العلّه) : گاهى علت حکم در نصوص ذکر نشده ولی فقيه با بررسى و استقرای موارد احكام و ادله آنها، علت حكم را استنباط مىكند و در صورتى كه موردِ فاقد دليل با موردِ منصوص، هر دو تابع یک علت باشند، حكم را به مورد فاقد دليل هم سرايت مىدهد كه اين را «تنقيح مناط» مىگويند.
🔹الغاى خصوصيت : منظور حذف خصوصیات غیر ضرور از موضوعی است که حکم آنها در روایات وارد شده است؛ مثلًا اگر پیامبر دیه قتل را برای عرب ۱۴۰۰ سال پیش یکصد شتر تعیین کرده است، فقیه، عربیت و بادیه نشینی و ۱۴۰۰ سال پیش بودن را از خصوصیات موضوع حذف می کند و آن حکم را برای همه ی انسان ها در همه ی زمان ها و همه ی مکان ها تعمیم می دهد.
🔹قياس اولويت : منظور تسری دادن حکم از یک موضوع خفیف به یک موضوع شدیدتر است. مثلا در قرآن آمده است که به والدین حتی اف هم گفته نشود. به ترتیب اولی فقیه نتیجه می گیرد کتک زدن والدین هم مجاز نیست.
🔹اصول عمليه : منظور اصول کلی است که در هنگام نبود نصّى در كتاب و سنت به طور عام يا خاص، براى كشف حكم استفاده می شوند مانند اصل برائت، استصحاب، تخيير و احتياط.
✳️ آخرین راه حل فقهاء در مسائل نوپدید، مراجعه به عرف و عادت مردم در موضوعاتاست. آنها می گویند هرگاه بيان شرعى در مورد موضوعى وجود نداشت و هيچ گونه اجماع و شهرت و سيره قطعى متصل به عصرصدور روايات نبود، راه شناخت موضوع، رجوع به عرف مردم است. به تعبير ديگر؛ «مرجع در موارد فقدان حقيقت شرعى، حقيقت عرفى است».
حقیقت این است که این راهکار، تنها راهکار مشروع برای مسائل نوپدید است و تمام ۸ راهکار سابق الذکر تراوش های ذهنی است که عرف بهتر از پس آن بر می آید و چون در آیات و روایات نیامده اند، لذا در شان فقیه بما هو فقیه نیست. ضمنا در فرسته های قبل هم نشان دادیم تشخیص موضوع و مصداق که در نصوص نیامده اند، با عرف است و نه فقیه، و موضوعات تمام مسائل نوپدید از این دسته اند، همانطور که در تعریفشان آمد.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
زمستان گذشت و ایرانیان نوروز را چون گذشته به رغم تنگ چشمی خشک مغزان، به جشن نشستند و دست افشان و پایکوبان، ماتم سرایان را در هلهله های شادکامی خود محو کردند، که بجای جنگیدن با ظلمت و سیاهی، باید شمع افروخت.
ماندگاری نوروز و یلدا و مهرگان و سور چهارشنبه ی آخر سال، نشانه هایی است از پیروزی عرف بر برداشت ظن محور پیرمردان حجره نشین از شریعت. و چه کسی است نداند هر که با عرف درافتد، ور افتد. چه ایزد متعال در کتابش بارها امر به معروف و عرف خواسته است و نه امر به حلال و حرام فقهاء.
عرف بر جمود و خشک مغزی پیروز است چنان که دوش حمام بر خزینه، و رشدیه بر مکتبخانه، و اینترنت بر فیلتر چیره است. و دادار آفریدگار در کتاب مبینش سودبخشی مردمان را نشانی از حق بودن و ماندگاری معرفی کرده است :
كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ(رعد/۱۷)
خدا این گونه (آب و کف روی آن را) برای حق و باطل مثل میزند که (باطل چون) آن کف به زودی نابود میشود و اما آنچه (مانند آب) به مردم منفعت می رساند (همان حق است و) در زمین درنگ میکند. خدا این گونه مثلها را بیان میکند.
نوروزتان پیروز
هر روزتان نوروز 🌹
@Cmorghgrom30
.
💢 یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
زمستان گذشت و ایرانیان نوروز را چون گذشته به رغم تنگ چشمی خشک مغزان، به جشن نشستند و دست افشان و پایکوبان، ماتم سرایان را در هلهله های شادکامی خود محو کردند، که بجای جنگیدن با ظلمت و سیاهی، باید شمع افروخت.
ماندگاری نوروز و یلدا و مهرگان و سور چهارشنبه ی آخر سال، نشانه هایی است از پیروزی عرف بر برداشت ظن محور پیرمردان حجره نشین از شریعت. و چه کسی است نداند هر که با عرف درافتد، ور افتد. چه ایزد متعال در کتابش بارها امر به معروف و عرف خواسته است و نه امر به حلال و حرام فقهاء.
عرف بر جمود و خشک مغزی پیروز است چنان که دوش حمام بر خزینه، و رشدیه بر مکتبخانه، و اینترنت بر فیلتر چیره است. و دادار آفریدگار در کتاب مبینش سودبخشی مردمان را نشانی از حق بودن و ماندگاری معرفی کرده است :
كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ(رعد/۱۷)
خدا این گونه (آب و کف روی آن را) برای حق و باطل مثل میزند که (باطل چون) آن کف به زودی نابود میشود و اما آنچه (مانند آب) به مردم منفعت می رساند (همان حق است و) در زمین درنگ میکند. خدا این گونه مثلها را بیان میکند.
نوروزتان پیروز
هر روزتان نوروز 🌹
@Cmorghgrom30
.
.
💢خبر واحد و حساب احتمالات 💢
1⃣ مستند شرعی تقریبا تمام احکام فقهی، خبر واحد است. خبر واحد، روایتی است که از یک یا چند طریق به ما رسیده باشد که آن تعدد طرق به حد تواتر نرسیده باشند. حال ببینیم در بهترین حالت که راویان همه ی طبقات سند روایت موثق باشند، با استفاده از حساب احتمالات، احتمال صحت یک خبر واحد چند درصد است؟
2⃣ در علوم حدیث شرایطی که برای وثاقت یک راوی گفته اند به ۶ تا ۱۰ شرط می رسد که باید به آنها شرط شجاعت را هم افزود که راوی از ترس اربابان زور، نقل نامعتبر نداشته باشد.
می توان تمام این شرایط را در ۵ شرط امامی بودن، درایت، عدالت، شجاعت و ضابطیت خلاصه کرد. بدیهی است احتمال صحت امام معصوم در هر یک از این ۵ شرط ۱۰۰٪ است و برای همین است که هر سخن امام معصوم برای ما حجت است. حال فرض کنیم راوی که از امام روایت می کند بسیار موثق، و احتمال صحت راوی در هر یک از ۵ شرط فوق ۹۵٪ باشد. یعنی احتمال این که پیرو فرق دیگر نباشد ۹۵٪، و احتمال این که حدیث را هم خوب بفهمد ۹۵٪، و احتمال این که بخاطر شهوات دنیوی دروغ نگوید هم ۹۵٪، و احتمال این که ترس مانع از گفتن حقیقتش نشود هم ۹۵٪، و احتمال این که دچار فراموشی نشود هم ۹۵٪ باشد. البته این احتمال برای حالت ایده آلی است که راوی تالی تلو معصوم باشد که در عمل هرگز رخ نداده است.
3⃣ در حساب احتمالات، احتمال وقوع مشترک چند رویداد مستقل، از اصل ضرب پیروی می کند. یعنی باید احتمال وقوع رویدادها را در هم ضرب کرد. در اینجا هم چون برای بدون لغزش بودن راوی در انتقال حدیث، راوی باید همه ی ۵ شرط فوق را همزمان داشته باشد، پس طبق اصل ضرب، احتمال این که یک راوی حدیث را به درستی منتقل کرده باشد، از ضرب احتمال صحت ۵ شرط فوق در راوی بدست می آید. پس در بهترین حالت ۹۵٪ را باید پنج بار در خودش ضرب کنیم که می شود ۷۷٪. یعنی معتبرترین راوی که تالی تلو عصمت باشد، احتمال صحت روایتش فقط ۷۷٪ است.
4⃣ فرض کنیم روایتی از امام صادق (ع) در کافی با سند صحیح اعلایی باشد. یعنی تمام سلسله روات، موثق در حد تالی تلو معصوم باشند. با توجه به این که فاصله رحلت امام (ع) تا وفات شیخ کلینی ۱۸۱ سال بوده است و در علم رجال فاصله طبقات را بطور متوسط ۲۵ سال فرض می کنند، با تقسیم ۱۸۱ بر ۲۵ تعداد طبقات راویان می شود ۷ راوی. جهت اطمینان در محاسبات حتی یک راوی هم کم می کنیم و به عدد ۶ می رسیم تا با واسطه ی کمتری روایت به شیخ رسیده باشد. حال اگر بخواهیم همه ی راویان، حدیث را درست منتقل کرده باشند، باز باید با استفاده از اصل ضرب، ۷۷٪ را ۶ بار در خودش ضرب کنیم که به عدد ۲۱٪ می رسیم. یعنی در بهترین حالت که یک خبر واحد مصون از جعل و دروغپردازی و نیرنگ بوده باشد، و روایت با سندی متصل با سلسله روات کاملا موثق به شیخ کلینی رسیده باشد، احتمال این که روایت عینا همانی باشد که امام صادق (ع) فرموده است، تنها ۲۱٪ است.
5⃣ فقهاء احتمال بالای ۵۰٪ را ظن می گویند و احتمالات زیر ۵۰٪ را وهم می خوانند. ما در بهترین حالت نشان دادیم که یک خبر واحد نه حتی ظن بلکه یک وهم نزدیک به جهل مطلق است.
ضمنا قدیمیترین نسخه خطی که از کافی در دسترس است، مربوط به قرن ۶ ق است، یعنی لااقل ۲۰۰ سال بعد. ما نمی دانیم در خلال این ۲۰۰ سال چه بر سر نسخه های کافی آمده است و چه مطالبی به آن اضافه یا کاسته یا تصحیف شده است.
لذا احتمالات خطا در نسخه برداری از روی کافی اصلی را هم باید در نظر گیریم.
غالب روایاتی که مستند احکام فقهی قرار می گیرند از ظن به مراتب پایینتری برخوردارند. یعنی هم احتمال وثوق راویانشان به مراتب کمتر از ۷۷٪ است. و هم در کتب متاخرتری از کافی آمده اند و لذا تعداد واسطه های راویان در آنها بیشتر است.
6⃣ حال بیاییم علوم دانشگاهی را بررسی کنیم. این علوم چون متکی بر آزمایش و تجربه و استقراء اند، و آزمایش ها، رویدادهایی موازی و نه متوالی هستند، لذا از اصل جمع پیروی می کنند. یعنی اگر آزمایشی احتمال درستی یک نظریه را ۲٪ اعلام کند، با تکرار آزمایش ها این احتمالات با هم جمع می شوند و در نهایت به عددی نزدیک به ۱۰۰٪ می رسند. یعنی تمام تئوری های دانشگاهی که از تمام آزمایش های طراحی شده سربلند بیرون آیند، با اطمینان قریب به یقین می توانیم آنها را درست بدانیم. در اینجا ما با تراکم ظنون روبروییم و نه با تضارب ظنون که در فقه بودیم.
✳️ حال خود قضاوت کنید که در هنگام تعارض یک تئوری دانشگاهی با یک حکم فقهی چه باید کرد؟ مثلا حکم به عدم صلاحیت بانوان در رهبری سیاسی و قضاوت، نه حتی مبتنی بر یک روایت صحیح، بلکه متکی بر یک خبر بسیار ضعیف است. از آن طرف با تجربه های فراوان عملا صلاحیت بانوان در این امور با اطمینان نزدیک به ۱۰۰٪ ثابت شده است.
به همین شکل در بقیه احکام غیر عبادی فقهی چون احکام اقتصادی و جزایی و ... نیز این وضعیت برقرار است.
@Cmorghgrom30
.
💢خبر واحد و حساب احتمالات 💢
1⃣ مستند شرعی تقریبا تمام احکام فقهی، خبر واحد است. خبر واحد، روایتی است که از یک یا چند طریق به ما رسیده باشد که آن تعدد طرق به حد تواتر نرسیده باشند. حال ببینیم در بهترین حالت که راویان همه ی طبقات سند روایت موثق باشند، با استفاده از حساب احتمالات، احتمال صحت یک خبر واحد چند درصد است؟
2⃣ در علوم حدیث شرایطی که برای وثاقت یک راوی گفته اند به ۶ تا ۱۰ شرط می رسد که باید به آنها شرط شجاعت را هم افزود که راوی از ترس اربابان زور، نقل نامعتبر نداشته باشد.
می توان تمام این شرایط را در ۵ شرط امامی بودن، درایت، عدالت، شجاعت و ضابطیت خلاصه کرد. بدیهی است احتمال صحت امام معصوم در هر یک از این ۵ شرط ۱۰۰٪ است و برای همین است که هر سخن امام معصوم برای ما حجت است. حال فرض کنیم راوی که از امام روایت می کند بسیار موثق، و احتمال صحت راوی در هر یک از ۵ شرط فوق ۹۵٪ باشد. یعنی احتمال این که پیرو فرق دیگر نباشد ۹۵٪، و احتمال این که حدیث را هم خوب بفهمد ۹۵٪، و احتمال این که بخاطر شهوات دنیوی دروغ نگوید هم ۹۵٪، و احتمال این که ترس مانع از گفتن حقیقتش نشود هم ۹۵٪، و احتمال این که دچار فراموشی نشود هم ۹۵٪ باشد. البته این احتمال برای حالت ایده آلی است که راوی تالی تلو معصوم باشد که در عمل هرگز رخ نداده است.
3⃣ در حساب احتمالات، احتمال وقوع مشترک چند رویداد مستقل، از اصل ضرب پیروی می کند. یعنی باید احتمال وقوع رویدادها را در هم ضرب کرد. در اینجا هم چون برای بدون لغزش بودن راوی در انتقال حدیث، راوی باید همه ی ۵ شرط فوق را همزمان داشته باشد، پس طبق اصل ضرب، احتمال این که یک راوی حدیث را به درستی منتقل کرده باشد، از ضرب احتمال صحت ۵ شرط فوق در راوی بدست می آید. پس در بهترین حالت ۹۵٪ را باید پنج بار در خودش ضرب کنیم که می شود ۷۷٪. یعنی معتبرترین راوی که تالی تلو عصمت باشد، احتمال صحت روایتش فقط ۷۷٪ است.
4⃣ فرض کنیم روایتی از امام صادق (ع) در کافی با سند صحیح اعلایی باشد. یعنی تمام سلسله روات، موثق در حد تالی تلو معصوم باشند. با توجه به این که فاصله رحلت امام (ع) تا وفات شیخ کلینی ۱۸۱ سال بوده است و در علم رجال فاصله طبقات را بطور متوسط ۲۵ سال فرض می کنند، با تقسیم ۱۸۱ بر ۲۵ تعداد طبقات راویان می شود ۷ راوی. جهت اطمینان در محاسبات حتی یک راوی هم کم می کنیم و به عدد ۶ می رسیم تا با واسطه ی کمتری روایت به شیخ رسیده باشد. حال اگر بخواهیم همه ی راویان، حدیث را درست منتقل کرده باشند، باز باید با استفاده از اصل ضرب، ۷۷٪ را ۶ بار در خودش ضرب کنیم که به عدد ۲۱٪ می رسیم. یعنی در بهترین حالت که یک خبر واحد مصون از جعل و دروغپردازی و نیرنگ بوده باشد، و روایت با سندی متصل با سلسله روات کاملا موثق به شیخ کلینی رسیده باشد، احتمال این که روایت عینا همانی باشد که امام صادق (ع) فرموده است، تنها ۲۱٪ است.
5⃣ فقهاء احتمال بالای ۵۰٪ را ظن می گویند و احتمالات زیر ۵۰٪ را وهم می خوانند. ما در بهترین حالت نشان دادیم که یک خبر واحد نه حتی ظن بلکه یک وهم نزدیک به جهل مطلق است.
ضمنا قدیمیترین نسخه خطی که از کافی در دسترس است، مربوط به قرن ۶ ق است، یعنی لااقل ۲۰۰ سال بعد. ما نمی دانیم در خلال این ۲۰۰ سال چه بر سر نسخه های کافی آمده است و چه مطالبی به آن اضافه یا کاسته یا تصحیف شده است.
لذا احتمالات خطا در نسخه برداری از روی کافی اصلی را هم باید در نظر گیریم.
غالب روایاتی که مستند احکام فقهی قرار می گیرند از ظن به مراتب پایینتری برخوردارند. یعنی هم احتمال وثوق راویانشان به مراتب کمتر از ۷۷٪ است. و هم در کتب متاخرتری از کافی آمده اند و لذا تعداد واسطه های راویان در آنها بیشتر است.
6⃣ حال بیاییم علوم دانشگاهی را بررسی کنیم. این علوم چون متکی بر آزمایش و تجربه و استقراء اند، و آزمایش ها، رویدادهایی موازی و نه متوالی هستند، لذا از اصل جمع پیروی می کنند. یعنی اگر آزمایشی احتمال درستی یک نظریه را ۲٪ اعلام کند، با تکرار آزمایش ها این احتمالات با هم جمع می شوند و در نهایت به عددی نزدیک به ۱۰۰٪ می رسند. یعنی تمام تئوری های دانشگاهی که از تمام آزمایش های طراحی شده سربلند بیرون آیند، با اطمینان قریب به یقین می توانیم آنها را درست بدانیم. در اینجا ما با تراکم ظنون روبروییم و نه با تضارب ظنون که در فقه بودیم.
✳️ حال خود قضاوت کنید که در هنگام تعارض یک تئوری دانشگاهی با یک حکم فقهی چه باید کرد؟ مثلا حکم به عدم صلاحیت بانوان در رهبری سیاسی و قضاوت، نه حتی مبتنی بر یک روایت صحیح، بلکه متکی بر یک خبر بسیار ضعیف است. از آن طرف با تجربه های فراوان عملا صلاحیت بانوان در این امور با اطمینان نزدیک به ۱۰۰٪ ثابت شده است.
به همین شکل در بقیه احکام غیر عبادی فقهی چون احکام اقتصادی و جزایی و ... نیز این وضعیت برقرار است.
@Cmorghgrom30
.
.
💢 تراکم ظنون و حساب احتمالات 💢
1️⃣ فرض کنید در محکمه ای دو فرد عادل، شهادت یکسانی دهند. احتمال درستی شهادت هر کدام را هم خیلی بالا نگیریم و فقط کمی بالاتر از شک ۵۰٪ بگیریم، مثلا ۵۵٪. در حساب احتمالات احتمال درستی شهادت آن دو بر روی هم از اصل جمع بدست می آید(علت منهای جمله سوم را در حساب احتمالات بجویید) :
٪۵۵ + ٪۵۵ - ٪۵۵×٪۵۵ = ٪۸۰
حاصل فوق، احتمالی بسیار بالا و محکمه پسند است. حال در نظر بگیرید که دو شاهد شهره به عدالت باشند و احتمال صحت شهادت هر یک بیش از ۵۵٪ باشد، بدیهی است که حاصل به ۱۰۰٪ نزدیکتر می شود. از اینجا معلوم می شود که چرا حداقل بینه، شهادت دو فرد عادل می باشد.
2️⃣ محاسبات فوق برای حالتی بود که شاهدین مستقیما شهادت خود را به گوش مستمعین برسانند. ولی در نقل روایت اینچنین نیست و مثلا زراره و ابوبصیر که روایتی را از امام صادق (ع) نقل می کنند، هر یک با پنج شش واسطه، روایت خود را به شیخ کلینی رسانده اند. فرض کنیم هر یک از این دو، زنجیره ی راویان مستقل خود را داشته باشند. احتمال صحت هر زنجیره در حالت ایده آل را در اینجا بدست آوردیم ۲۱٪ می شود. حال احتمال صحت هر دو زنجیره روی هم، طبق اصل جمع می شود :
٪۲۱ + ٪۲۱ - ٪۲۱×٪۲۱ = ٪۳۸
3️⃣ حال فرض کنیم علاوه بر دو صحابی فوق، محمد بن مسلم هم همان روایت را با زنجیره راویان مستقل دیگری به کلینی رسانده باشد. در این صورت احتمال صحت این سه زنجیره بر روی هم می شود :
٪۳۸ + ٪۲۱ - ٪۳۸×٪۲۱ = ٪۵۱
به همین ترتیب برای ۴ زنجیره مستقل، حاصل ۶۱٪ و برای ۵ زنجیره مستقل، حاصل ۷۰٪ و .... می شود. به همین ترتیب هر قدر تعداد زنجیره های مستقل بیشتر شود، احتمال صحت کل افزایش می یابد، تا این که بسیار نزدیک ۱۰۰٪ می شود که در این حالت گوییم روایت از حالت واحد و ظن بودن خارج شده است و خبر متواتر است و یقین آور.
4️⃣ باید توجه داشت که در تواتر نباید زنجیره ها در هیچیک از راویان مشترک باشند. باید تمام راویان در تمامی طبقات زنجیره ها با هم متفاوت باشند. زنجیره ها حتی اگر در یک طبقه از روات مشترک باشند، تواتر بهم می خورد. حال اگر در تمام ۵۰ باب فقه بررسی کنیم، حتی یک روایت هم نمی توانیم پیدا کنیم که چنین خصوصیتی داشته باشد. بنا بر این تمام روایاتی که در فقه مورد استناد قرار گرفته اند، بدون استثناء واحد هستند و به ناچار فقط افاده ی ظن می کنند و نه یقین.
5️⃣ البته فقهاء خود به این امر معترفند ولی می گویند در بسیاری از احکام تعدد روایات آنقدر هست که گر چه به تواتر نمی رسد ولی در حد استفاضه است که موجب اطمینان می شود. این ادعا نیز نادرست است. آنچه که تعدد روایات می نامند، زنجیره های مستقل نیستند و دارای راویان مشترک است. بسیاری از روایات در یک یا دو طبقه ارسال و افتادگی دارند. غالب راویان بخاطر امامی نبودن یا ضابط نبودن یا مجهول بودن یا مهمل بودن، از احتمال صحت بسیار پایینتر از ۷۷٪ در رنجند. اجله راویان که "اصحاب اجماع" نامیده می شوند، بسیاریشان یا ناووسی یا فطحی یا واقفی بوده اند. خاندان های اشعریان و یقطینیان و نوبختیان ارتباطات نزدیک با دستگاه حکومت عباسیان داشته اند که البته در روایات آمده که از سر تقیه بوده است. ولی خود این روایات نیز از قول همبستگان همین راویان، گزارش شده اند.
6️⃣ حال ما می خواهیم با چنین روایاتی که ظن اندر ظن هستند، در مورد جان و مال و ناموس مردم تصمیم بگیریم. به عنوان یک نمونه، روایات مربوط به رجم(سنگسار) فرد زناکار را که در کافی کلینی آمده اند را بررسی کنیم. می دانیم چنین حکمی اصلا در قرآن نیست و صرفا این حکم متکی بر روایات است. در باب "الرجم و الجلد و من يجب عليه ذلک"، ۷ روایت آمده است که بر اساس آنها سزای زناکار متاهل، سنگسار است. به نظر خیلی خوب می آید. ۷ روایت که در آنها با تراکم ظنون به اطمینانی بالا می رسیم. ولی با بررسی می بینیم که چنین نیست. در طبقه پنجم همه ی این روایت ها، یا به نام علی بن ابراهیم یا نام محمد بن یحیی عطار می رسیم. در طبقه چهارم یا نام احمد بن محمد اشعری یا نام ابراهیم بن هاشم است. در حالی که می دانیم این ۴ نفر در قم ارتباطات تنگاتنگی با هم داشتند و لذا راویان مستقل از هم محسوب نمی شوند. طبقه سوم آنها در ۴ روایت یونس بن عبد الرحمن و در ۲ روایت حسین بن سعید مشترک است، و یکی هم به نام ابن ابی نجران است. پس این ۷ روایت را با ارفاق می توان حداکثر ۲ زنجیره مستقل با راویانی ثقه فرض کرد(از ارسال و مجهول و مهمل بودن روایات می گذریم) که در بهترین حالت احتمال صحتی برابر ۳۸٪ خواهد داشت. بقیه روایاتی که در ابواب بعد در مورد رجم آمده اند تکرار همین وضع است. حال ما می خواهیم با چنین ظن ضعیفی حکم به دماء و فروج و جان و مال و ناموس مردم دهیم؟ آیا خدا به این امر راضی است؟ آیا این گونه اطاعت امر خدا در عدم پیروی از ظن و گمان می کنیم؟
@Cmorghgrom30
.
💢 تراکم ظنون و حساب احتمالات 💢
1️⃣ فرض کنید در محکمه ای دو فرد عادل، شهادت یکسانی دهند. احتمال درستی شهادت هر کدام را هم خیلی بالا نگیریم و فقط کمی بالاتر از شک ۵۰٪ بگیریم، مثلا ۵۵٪. در حساب احتمالات احتمال درستی شهادت آن دو بر روی هم از اصل جمع بدست می آید(علت منهای جمله سوم را در حساب احتمالات بجویید) :
٪۵۵ + ٪۵۵ - ٪۵۵×٪۵۵ = ٪۸۰
حاصل فوق، احتمالی بسیار بالا و محکمه پسند است. حال در نظر بگیرید که دو شاهد شهره به عدالت باشند و احتمال صحت شهادت هر یک بیش از ۵۵٪ باشد، بدیهی است که حاصل به ۱۰۰٪ نزدیکتر می شود. از اینجا معلوم می شود که چرا حداقل بینه، شهادت دو فرد عادل می باشد.
2️⃣ محاسبات فوق برای حالتی بود که شاهدین مستقیما شهادت خود را به گوش مستمعین برسانند. ولی در نقل روایت اینچنین نیست و مثلا زراره و ابوبصیر که روایتی را از امام صادق (ع) نقل می کنند، هر یک با پنج شش واسطه، روایت خود را به شیخ کلینی رسانده اند. فرض کنیم هر یک از این دو، زنجیره ی راویان مستقل خود را داشته باشند. احتمال صحت هر زنجیره در حالت ایده آل را در اینجا بدست آوردیم ۲۱٪ می شود. حال احتمال صحت هر دو زنجیره روی هم، طبق اصل جمع می شود :
٪۲۱ + ٪۲۱ - ٪۲۱×٪۲۱ = ٪۳۸
3️⃣ حال فرض کنیم علاوه بر دو صحابی فوق، محمد بن مسلم هم همان روایت را با زنجیره راویان مستقل دیگری به کلینی رسانده باشد. در این صورت احتمال صحت این سه زنجیره بر روی هم می شود :
٪۳۸ + ٪۲۱ - ٪۳۸×٪۲۱ = ٪۵۱
به همین ترتیب برای ۴ زنجیره مستقل، حاصل ۶۱٪ و برای ۵ زنجیره مستقل، حاصل ۷۰٪ و .... می شود. به همین ترتیب هر قدر تعداد زنجیره های مستقل بیشتر شود، احتمال صحت کل افزایش می یابد، تا این که بسیار نزدیک ۱۰۰٪ می شود که در این حالت گوییم روایت از حالت واحد و ظن بودن خارج شده است و خبر متواتر است و یقین آور.
4️⃣ باید توجه داشت که در تواتر نباید زنجیره ها در هیچیک از راویان مشترک باشند. باید تمام راویان در تمامی طبقات زنجیره ها با هم متفاوت باشند. زنجیره ها حتی اگر در یک طبقه از روات مشترک باشند، تواتر بهم می خورد. حال اگر در تمام ۵۰ باب فقه بررسی کنیم، حتی یک روایت هم نمی توانیم پیدا کنیم که چنین خصوصیتی داشته باشد. بنا بر این تمام روایاتی که در فقه مورد استناد قرار گرفته اند، بدون استثناء واحد هستند و به ناچار فقط افاده ی ظن می کنند و نه یقین.
5️⃣ البته فقهاء خود به این امر معترفند ولی می گویند در بسیاری از احکام تعدد روایات آنقدر هست که گر چه به تواتر نمی رسد ولی در حد استفاضه است که موجب اطمینان می شود. این ادعا نیز نادرست است. آنچه که تعدد روایات می نامند، زنجیره های مستقل نیستند و دارای راویان مشترک است. بسیاری از روایات در یک یا دو طبقه ارسال و افتادگی دارند. غالب راویان بخاطر امامی نبودن یا ضابط نبودن یا مجهول بودن یا مهمل بودن، از احتمال صحت بسیار پایینتر از ۷۷٪ در رنجند. اجله راویان که "اصحاب اجماع" نامیده می شوند، بسیاریشان یا ناووسی یا فطحی یا واقفی بوده اند. خاندان های اشعریان و یقطینیان و نوبختیان ارتباطات نزدیک با دستگاه حکومت عباسیان داشته اند که البته در روایات آمده که از سر تقیه بوده است. ولی خود این روایات نیز از قول همبستگان همین راویان، گزارش شده اند.
6️⃣ حال ما می خواهیم با چنین روایاتی که ظن اندر ظن هستند، در مورد جان و مال و ناموس مردم تصمیم بگیریم. به عنوان یک نمونه، روایات مربوط به رجم(سنگسار) فرد زناکار را که در کافی کلینی آمده اند را بررسی کنیم. می دانیم چنین حکمی اصلا در قرآن نیست و صرفا این حکم متکی بر روایات است. در باب "الرجم و الجلد و من يجب عليه ذلک"، ۷ روایت آمده است که بر اساس آنها سزای زناکار متاهل، سنگسار است. به نظر خیلی خوب می آید. ۷ روایت که در آنها با تراکم ظنون به اطمینانی بالا می رسیم. ولی با بررسی می بینیم که چنین نیست. در طبقه پنجم همه ی این روایت ها، یا به نام علی بن ابراهیم یا نام محمد بن یحیی عطار می رسیم. در طبقه چهارم یا نام احمد بن محمد اشعری یا نام ابراهیم بن هاشم است. در حالی که می دانیم این ۴ نفر در قم ارتباطات تنگاتنگی با هم داشتند و لذا راویان مستقل از هم محسوب نمی شوند. طبقه سوم آنها در ۴ روایت یونس بن عبد الرحمن و در ۲ روایت حسین بن سعید مشترک است، و یکی هم به نام ابن ابی نجران است. پس این ۷ روایت را با ارفاق می توان حداکثر ۲ زنجیره مستقل با راویانی ثقه فرض کرد(از ارسال و مجهول و مهمل بودن روایات می گذریم) که در بهترین حالت احتمال صحتی برابر ۳۸٪ خواهد داشت. بقیه روایاتی که در ابواب بعد در مورد رجم آمده اند تکرار همین وضع است. حال ما می خواهیم با چنین ظن ضعیفی حکم به دماء و فروج و جان و مال و ناموس مردم دهیم؟ آیا خدا به این امر راضی است؟ آیا این گونه اطاعت امر خدا در عدم پیروی از ظن و گمان می کنیم؟
@Cmorghgrom30
.
.
💢 آیه ی نفر و صنف روحانیت 💢
✅ روحانیت برای توجیه فلسفه ی وجودی خود، به آیه ی (توبه/۱۲۲) استناد می کند که به آیه ی نفر(بر وزن عقل) معروف است. نفر به معنی کوچ کردن است که در این آیه دو بار بکار رفته است :
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ
و مؤمنان را نسزد که همگی کوچ کنند؛ چرا از هر جمیعتی گروهی کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی یابند تا به هنگام بازگشت بسوی قومشان آنها را انذار دهند، باشد که حذر کنند.
✅ روحانیت موجود دارای چند ویژگی است که از جمله ی آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد :
🔹لباس روحانیت با لباس مردم زمانه متفاوت است. به عبارت دیگر لباس آنان لباس شهرت است که آنان را از دیگر مردم متمایز می کند.
🔹روحانیت شغل دیگری ندارد و از راه دین ارتزاق می کند.
🔹آنچه را روحانیت به عنوان دین تبلیغ می کند نص دین یعنی آیات و روایات نیست. بلکه صرفا محصول اجتهاد و تراوش های ذهنی خود است.
🔹حتی آن بخشی را هم که به روایات استناد می کنند، خود معترفند که یقین ندارند از معصوم(ع) باشد و صرفا ظن و گمان است.
🔹روحانیت برای فقاهت خود سالیان سال در حوزه های علمیه در قالب کلاس های رسمی مقدمات و فقه و اصول می خوانند.
🔹این روحانیت پس از فارغ التحصیلی و بازگشت به میان مردم، آنها را به فقاهت نمی رسانند. بلکه از آنها انتظار تقلید از خود را دارند.
🔹محتوای فقه روحانیت موجود دستورهای عملی یعنی حلال و حرام فقهی است که بصورت بخشنامه صادر می کنند و مردم هم به شکل تقلیدی موظف به اطاعتند.
✅ اینک بیاییم فقیهانی که در آیه نفر ذکر شده اند را بررسیم و ببینیم روحانیت موجود تا چه اندازه بر آنان تطبیق می کنند :
🔹قطعا لباس آنان همان لباس متعارف زمانه بوده است.
🔹آنها همچنان به کار کشاورزی یا دامداری خود مشغول بودند و بابت تبلیغ دین پولی نمی گرفتند.
🔹تفقه در دین برای آنان آموختن آیات قرآن و رفتار و گفتار پیامبر بوده است و هرگز اجتهاد در برابر نص نمی کردند.
🔹آنچه را به پیامبر نسبت می دادند، خود با چشم دیده بودند و به آن یقین داشتند.
🔹تفقه در دین تربیت یافتن در حضور پیامبر و تاثر از او در منش و کنش و گویش به هنگام معاشرت بود، نه این که در قالب کلاس های رسمی آموزشی باشد. لذا این امر مدت زمان بسیار کمی را صرف می کرد. اساسا مدینه النبی گنجایش پذیرایی طویل المدت از تمام قبایل جزیره العرب را نداشت.
🔹این فقیهان پس از بازگشت نزد قوم خود با انذار، آنها را به چنان قابلیتی از تفقه می رساندند که هر یک در امر دین خود بی نیاز از تقلید می شدند. و دستور رسیده است تفقه در دین بر هر مرد و زن واجب است.
🔹محتوای ابلاغ این فقیهان انذار و پند و نصحیت بوده است. در انذار و پند، مخاطب محتوای نصیحت را در اعماق وجود خود می یابد و امر جدیدی را نمی آموزد و صرفا تذکری است اخلاقی که وجدان خفته ی او را بیدار می سازد.
✅ ممکن است گفته شود در صدر اسلام ساختار اجتماعی بسیط و ساده بوده است و لذا تفقه در دین ساده و بدون نیاز متخصص بوده است. ولی چون در این ۱۴۰۰ سال امور نوپدیدی حادث شده اند که باید حکم فقهی آنها را استنباط نمود، لذا فقاهت به یک تخصص تبدیل شده است.
در جواب باید گفت که شما به چه حقی آنچه را که خدا و رسول در آنها ساکت بوده اند و حکمی صادر نکرده اند، وارد می شوید و به اسم خدا حلال و حرام می کنید؟ آیا خداوند سبحان نعوذ بالله علم غیب به آینده نداشته است که چنین مستحدثاتی واقع خواهند شد تا حکم آنها را از طریق رسولش به مردم ابلاغ کند؟!
این سکوت شارع مقدس در این امور یعنی ارجاع به عرف زمانه و همین عدم ردع شارع، امضایی است بر حکم عرف.
✳️ با این اوصاف قطعا نتیجه گرفته می شود که آیه نفر به هیچ وجه دلالت بر روحانیت موجود ندارد.
@Cmorghgrom30
.
💢 آیه ی نفر و صنف روحانیت 💢
✅ روحانیت برای توجیه فلسفه ی وجودی خود، به آیه ی (توبه/۱۲۲) استناد می کند که به آیه ی نفر(بر وزن عقل) معروف است. نفر به معنی کوچ کردن است که در این آیه دو بار بکار رفته است :
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ
و مؤمنان را نسزد که همگی کوچ کنند؛ چرا از هر جمیعتی گروهی کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی یابند تا به هنگام بازگشت بسوی قومشان آنها را انذار دهند، باشد که حذر کنند.
✅ روحانیت موجود دارای چند ویژگی است که از جمله ی آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد :
🔹لباس روحانیت با لباس مردم زمانه متفاوت است. به عبارت دیگر لباس آنان لباس شهرت است که آنان را از دیگر مردم متمایز می کند.
🔹روحانیت شغل دیگری ندارد و از راه دین ارتزاق می کند.
🔹آنچه را روحانیت به عنوان دین تبلیغ می کند نص دین یعنی آیات و روایات نیست. بلکه صرفا محصول اجتهاد و تراوش های ذهنی خود است.
🔹حتی آن بخشی را هم که به روایات استناد می کنند، خود معترفند که یقین ندارند از معصوم(ع) باشد و صرفا ظن و گمان است.
🔹روحانیت برای فقاهت خود سالیان سال در حوزه های علمیه در قالب کلاس های رسمی مقدمات و فقه و اصول می خوانند.
🔹این روحانیت پس از فارغ التحصیلی و بازگشت به میان مردم، آنها را به فقاهت نمی رسانند. بلکه از آنها انتظار تقلید از خود را دارند.
🔹محتوای فقه روحانیت موجود دستورهای عملی یعنی حلال و حرام فقهی است که بصورت بخشنامه صادر می کنند و مردم هم به شکل تقلیدی موظف به اطاعتند.
✅ اینک بیاییم فقیهانی که در آیه نفر ذکر شده اند را بررسیم و ببینیم روحانیت موجود تا چه اندازه بر آنان تطبیق می کنند :
🔹قطعا لباس آنان همان لباس متعارف زمانه بوده است.
🔹آنها همچنان به کار کشاورزی یا دامداری خود مشغول بودند و بابت تبلیغ دین پولی نمی گرفتند.
🔹تفقه در دین برای آنان آموختن آیات قرآن و رفتار و گفتار پیامبر بوده است و هرگز اجتهاد در برابر نص نمی کردند.
🔹آنچه را به پیامبر نسبت می دادند، خود با چشم دیده بودند و به آن یقین داشتند.
🔹تفقه در دین تربیت یافتن در حضور پیامبر و تاثر از او در منش و کنش و گویش به هنگام معاشرت بود، نه این که در قالب کلاس های رسمی آموزشی باشد. لذا این امر مدت زمان بسیار کمی را صرف می کرد. اساسا مدینه النبی گنجایش پذیرایی طویل المدت از تمام قبایل جزیره العرب را نداشت.
🔹این فقیهان پس از بازگشت نزد قوم خود با انذار، آنها را به چنان قابلیتی از تفقه می رساندند که هر یک در امر دین خود بی نیاز از تقلید می شدند. و دستور رسیده است تفقه در دین بر هر مرد و زن واجب است.
🔹محتوای ابلاغ این فقیهان انذار و پند و نصحیت بوده است. در انذار و پند، مخاطب محتوای نصیحت را در اعماق وجود خود می یابد و امر جدیدی را نمی آموزد و صرفا تذکری است اخلاقی که وجدان خفته ی او را بیدار می سازد.
✅ ممکن است گفته شود در صدر اسلام ساختار اجتماعی بسیط و ساده بوده است و لذا تفقه در دین ساده و بدون نیاز متخصص بوده است. ولی چون در این ۱۴۰۰ سال امور نوپدیدی حادث شده اند که باید حکم فقهی آنها را استنباط نمود، لذا فقاهت به یک تخصص تبدیل شده است.
در جواب باید گفت که شما به چه حقی آنچه را که خدا و رسول در آنها ساکت بوده اند و حکمی صادر نکرده اند، وارد می شوید و به اسم خدا حلال و حرام می کنید؟ آیا خداوند سبحان نعوذ بالله علم غیب به آینده نداشته است که چنین مستحدثاتی واقع خواهند شد تا حکم آنها را از طریق رسولش به مردم ابلاغ کند؟!
این سکوت شارع مقدس در این امور یعنی ارجاع به عرف زمانه و همین عدم ردع شارع، امضایی است بر حکم عرف.
✳️ با این اوصاف قطعا نتیجه گرفته می شود که آیه نفر به هیچ وجه دلالت بر روحانیت موجود ندارد.
@Cmorghgrom30
.
Forwarded from سی مرغ (ALI TABIATPOOR)
.
💢 چهار افسانه 💢
چهار افسانه ای که ما انقلابیون ۵۷ برساختیم :
1⃣ حق بر باطل پیروز است :
پیامبر در جنگ احد شکست خورد، امام علی ۲۵ سال خانه نشین شد و سپس از معاویه شکست خورد، امام حسن از معاویه شکست خورد و حکومت را واگذار کرد، امام حسین از یزید شکست خورد و به شهادت رسید، بقیه ی ائمه ی اطهار نیز حصر خانگی بودند و عملا نتوانستند برحکومت باطل پیروز شوند و حکومت حق را برپا سازند. آری برای پیروزی، صرف حق بودن کافی نیست. بلکه نیاز به امکانات است، هم امکانات سخت (تکنولوژی برتر ، منابع مالی و ...) و هم امکانات نرم (آگاهی و تربیت توده ها ، نظم و انسجام سازمانی ، مدیریت کارامد و ...). آن طرفی پیروز است که از امکانات برتری برخوردار باشد. حق تعالی در کتاب حکیمش وعده فرموده مادامی که شلختگی و تنبلی پیشه می کنیم، زیاد روی امدادهای غیبی حساب نکنیم. (رعد/۱۱)
2⃣ ما حقیم و آمریکا و غرب باطل :
احساس ما در دهه ی ۶۰ این بود که تمام دنیا را سیاهی و فساد و ظلم در برگرفته است و نوری الهی در ما جلوه گر شده است که با آن می توانیم تمام دنیا را روشنی بخشیم. تصور می کردیم که مسئولین ما قدیسانی هستند ساده زیست که تنها وظیفه ی ما دفاع و تایید آنها است. ولی به تدریج متوجه شدیم که در این ۴۱ سال تمامی مسئولین ما یا لیبرال و غربزده و نوکر بیگانه یا جزو سران فتنه یا بی بصیرت و یا جریان انحرافی بوده اند. از زمان احمدی نژاد هم که سران سه قوه مرتبا پرونده های فساد مالی و اخلاقی همدیگر را رو می کنند و صحبت از اختلاس ها و زمین خواری های سرسام آور است. آمار اعتیاد و طلاق و بیکاری و فقر و بزهکاری و ... که رشد وحشتناکی داشته است و به نقطه ی انفجارآمیزی رسیده است. از آن طرف شناخت هر چه بیشتر ما با آمریکا وغرب، که یا مستقیم بود (با سفر به آن کشورها) و یا غیر مستقیم (با کسب اطلاع از کسانی که در آنجاها زندگی کرده اند) و یا رسانه ای (اینترنت و ماهواره) ، ما را به این نتیجه رساند که آنجاها شر مطلق نیستند. همانطور که ما حق مطلق نیستیم. آنها هم بندگان همان خدایی هستند که ما بندگان اوییم. آنها هم همان خوبیهایی را دوست دارند که ما داریم : عدالت ، قانون ، نظم ، معنویت ، پاکدامنی ، اخلاق ، علم و.... گرچه که هنجارها و سبک زندگیشان با ما ممکن است متفاوت باشد. جامعه ی آمریکا یکی از دیندارترین جوامع دنیا است. سیستم تامین اجتماعی ، قانون کار ، آزادی مطبوعات و رسانه ها ، آزادی بیان و گردش قدرت بدون خونریزی در غرب ، این جوامع را به عادلانه ترین جوامع در حال حاضر بشری تبدیل کرده است.
3⃣ ملت های جهان با مایند و حکومت های دیگر کشورها رفتنی:
ما تصور می کردیم که حامل پیام ویژه ای هستیم و با ابلاغ این پیام به ملت ها، آنها کرور کرور به ما خواهند پیوست و حکومت های خود را ساقط خواهند کرد. پس منابع عظیمی را صرف این کار کردیم ولی در عمل شاهد تحکیم هرچه بیشتر هژمونی غرب بر جهان و انزوای روزافزون ایران شدیم.
4⃣ سازش حق با باطل خیانت است :
پیامبر در حدیبیه با مشرکان سازش کرد ، امام علی ۲۵ سال با خلفا سازش کرد ، امام حسن با معاویه سازش کرد ، امام حسین تا آخرین لحظات با سپاه یزید صحبت از سازش و عدم جنگ داشت و اصرار طرف مقابل کار را به مقاتله کشاند، بقیه ی ائمه ی اطهار نیز با حکومت های وقت سازش داشتند. اصولا مردان بزرگ در طول تاریخ سازشکاران بزرگ بوده اند. آنچه اصالت دارد اهداف است نه یک تاکتیک خاص. اهداف بلندی چون برپایی عدالت، معنویت، قانون، اخلاق و ... برای رسیدن به اهداف می توان از تاکتیک های متفاوتی استفاده کرد که البته آن تاکتیک ها باید با اهداف سنخیت داشته باشند. اصرار بر یک تاکتیک خاص نامش لجاجت است نه قاطعیت.
متاسفانه آن زمان همه ی انقلابیون اعم از روحانیون و روشنفکران متاثر از جو کمونیست زده ی زمانه بودند : اینکه بدبختی ما ناشی از غارت امپریالیسم است نه جهل و تنبلی خودمان، اینکه مذاکره با دشمن یعنی خیانت و ...
علیرغم اینکه تمام اسطوره های انقلابی آن زمان چون روسیه ی لنین و چین مائو و کوبای فیدل کاسترو و ویتنام هوشی مینه آن ادبیات کلیشه ای خود را کنار گذاشته اند و از موضع عزت و منافع ملی راه تعامل با غرب را پیش گرفته اند و از مواهب آن سود می برند ، شوربختانه ما همچنان چون کودکی لجوج بر مواضع واضح البطلان خود پای می فشاریم و ناجوانمردانه این نادانی خود را به دین ربط می دهیم.
@Cmorghgrom30
💢 چهار افسانه 💢
چهار افسانه ای که ما انقلابیون ۵۷ برساختیم :
1⃣ حق بر باطل پیروز است :
پیامبر در جنگ احد شکست خورد، امام علی ۲۵ سال خانه نشین شد و سپس از معاویه شکست خورد، امام حسن از معاویه شکست خورد و حکومت را واگذار کرد، امام حسین از یزید شکست خورد و به شهادت رسید، بقیه ی ائمه ی اطهار نیز حصر خانگی بودند و عملا نتوانستند برحکومت باطل پیروز شوند و حکومت حق را برپا سازند. آری برای پیروزی، صرف حق بودن کافی نیست. بلکه نیاز به امکانات است، هم امکانات سخت (تکنولوژی برتر ، منابع مالی و ...) و هم امکانات نرم (آگاهی و تربیت توده ها ، نظم و انسجام سازمانی ، مدیریت کارامد و ...). آن طرفی پیروز است که از امکانات برتری برخوردار باشد. حق تعالی در کتاب حکیمش وعده فرموده مادامی که شلختگی و تنبلی پیشه می کنیم، زیاد روی امدادهای غیبی حساب نکنیم. (رعد/۱۱)
2⃣ ما حقیم و آمریکا و غرب باطل :
احساس ما در دهه ی ۶۰ این بود که تمام دنیا را سیاهی و فساد و ظلم در برگرفته است و نوری الهی در ما جلوه گر شده است که با آن می توانیم تمام دنیا را روشنی بخشیم. تصور می کردیم که مسئولین ما قدیسانی هستند ساده زیست که تنها وظیفه ی ما دفاع و تایید آنها است. ولی به تدریج متوجه شدیم که در این ۴۱ سال تمامی مسئولین ما یا لیبرال و غربزده و نوکر بیگانه یا جزو سران فتنه یا بی بصیرت و یا جریان انحرافی بوده اند. از زمان احمدی نژاد هم که سران سه قوه مرتبا پرونده های فساد مالی و اخلاقی همدیگر را رو می کنند و صحبت از اختلاس ها و زمین خواری های سرسام آور است. آمار اعتیاد و طلاق و بیکاری و فقر و بزهکاری و ... که رشد وحشتناکی داشته است و به نقطه ی انفجارآمیزی رسیده است. از آن طرف شناخت هر چه بیشتر ما با آمریکا وغرب، که یا مستقیم بود (با سفر به آن کشورها) و یا غیر مستقیم (با کسب اطلاع از کسانی که در آنجاها زندگی کرده اند) و یا رسانه ای (اینترنت و ماهواره) ، ما را به این نتیجه رساند که آنجاها شر مطلق نیستند. همانطور که ما حق مطلق نیستیم. آنها هم بندگان همان خدایی هستند که ما بندگان اوییم. آنها هم همان خوبیهایی را دوست دارند که ما داریم : عدالت ، قانون ، نظم ، معنویت ، پاکدامنی ، اخلاق ، علم و.... گرچه که هنجارها و سبک زندگیشان با ما ممکن است متفاوت باشد. جامعه ی آمریکا یکی از دیندارترین جوامع دنیا است. سیستم تامین اجتماعی ، قانون کار ، آزادی مطبوعات و رسانه ها ، آزادی بیان و گردش قدرت بدون خونریزی در غرب ، این جوامع را به عادلانه ترین جوامع در حال حاضر بشری تبدیل کرده است.
3⃣ ملت های جهان با مایند و حکومت های دیگر کشورها رفتنی:
ما تصور می کردیم که حامل پیام ویژه ای هستیم و با ابلاغ این پیام به ملت ها، آنها کرور کرور به ما خواهند پیوست و حکومت های خود را ساقط خواهند کرد. پس منابع عظیمی را صرف این کار کردیم ولی در عمل شاهد تحکیم هرچه بیشتر هژمونی غرب بر جهان و انزوای روزافزون ایران شدیم.
4⃣ سازش حق با باطل خیانت است :
پیامبر در حدیبیه با مشرکان سازش کرد ، امام علی ۲۵ سال با خلفا سازش کرد ، امام حسن با معاویه سازش کرد ، امام حسین تا آخرین لحظات با سپاه یزید صحبت از سازش و عدم جنگ داشت و اصرار طرف مقابل کار را به مقاتله کشاند، بقیه ی ائمه ی اطهار نیز با حکومت های وقت سازش داشتند. اصولا مردان بزرگ در طول تاریخ سازشکاران بزرگ بوده اند. آنچه اصالت دارد اهداف است نه یک تاکتیک خاص. اهداف بلندی چون برپایی عدالت، معنویت، قانون، اخلاق و ... برای رسیدن به اهداف می توان از تاکتیک های متفاوتی استفاده کرد که البته آن تاکتیک ها باید با اهداف سنخیت داشته باشند. اصرار بر یک تاکتیک خاص نامش لجاجت است نه قاطعیت.
متاسفانه آن زمان همه ی انقلابیون اعم از روحانیون و روشنفکران متاثر از جو کمونیست زده ی زمانه بودند : اینکه بدبختی ما ناشی از غارت امپریالیسم است نه جهل و تنبلی خودمان، اینکه مذاکره با دشمن یعنی خیانت و ...
علیرغم اینکه تمام اسطوره های انقلابی آن زمان چون روسیه ی لنین و چین مائو و کوبای فیدل کاسترو و ویتنام هوشی مینه آن ادبیات کلیشه ای خود را کنار گذاشته اند و از موضع عزت و منافع ملی راه تعامل با غرب را پیش گرفته اند و از مواهب آن سود می برند ، شوربختانه ما همچنان چون کودکی لجوج بر مواضع واضح البطلان خود پای می فشاریم و ناجوانمردانه این نادانی خود را به دین ربط می دهیم.
@Cmorghgrom30