Telegram Web Link
#پارت630
#تپش❤️‍🔥



راه افتادم که بالاخره بعد از ساعتی صداشو شنیدم که پرسید :تا
کی قراره نقش بازی کنیم ؟
_تا ...تا وقت برگشت .
_اونو که میدونم ولی بهتره که هر چه زودتر برگردیم .شرکتو
بهونه کن تا زیاد تو آبادی نمونیم ؟
_خوب شرکت ،پدرام هست . حالا نوبت منه که تو تعطیالت باشم
.
_از آبادی که زود برگشتیم با خانوم بچه ات میتونی بری
تعطیالت اصلا حس خوبی برای این نقش بازی کردن ندارم .
دوست ندارم بیشتر از این خونواده امو فریب بدم!
ماشینو انداختم تو اتوبان گفتم :نترس همین که برگردیم تا یه سال
فقط پشت تلفن با خونواده ات حرف میزنی دیگه نیاز نداری که
نقش بازی کنی و معذب بشی ؟
_خوبه دوس ندارم بیشتر از این از پدرام جدا بشم .
تو مغزم اسم پدرام پژواک شد . پدرام پدرام لعنت به تو پدرام !
فکر کنم پی به احوالم برد که سکوت کرد . و سرشو به صندلی
تکیه داد
چشماشو بست هر از گاهی نیم نگاهی به نیم رخش میانداختم .
چطور تونسته بودم بهش خیانت کنم ؟ چطور تونسته بودم ازش
دست بکشم ؟ اصلا نمیتونستم خودمو درک کنم که چرا ؟


❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتی دوسم داری🖤


❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
به قول بهروز وثوق:
بهتره نداشته باشمت تا اینکه
داشته باشم و ندونم با چند نفر شریکم!



❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه جوری عاشقی کنیم دنیا تماشا کنه❤️



❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قرار نبود برای هم خاطره شیم🖤🙂




❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

میشود دلتنگ شد و ادامه داد
میشود مُرد و زندگی کرد
میشود گریه کرد در عینِ لبخند
میشود فریاد زد در حالِ سکوت
ولی بی تو نمیشود ...
بی تو، شهر من بارانی است
...

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

عشق یعنی ...🕊💔
یه نفر قلب تو رو میشکنه
ولی تو هنوزم با تیکه های
قلب شکسته ات خیلی دوستش داری...


❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

تا حالا دنیا رو بهت دادن ؟
اره وقتی ....
صداش میزنم میگه جانم !


‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎
❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
#پارت631

#تپش❤️‍🔥


من دوسش داشتم . عاشقش بودم . ولی با بودن با مهدیس
بزرگترین حماقت زندگیمو مرتکب شده بودم . اگه مرتکب اون
حماقت نمی شد حالا دیگه نیازی نداشتم که نقش شوهرشو تو
آبادی بازی کنم . بلکه واقعا شوهرش بودم .و خوشبخترین مرد
روی زمین ...
گوشیم زنگ زد . منصور برادر مژگان بود . پرسید :الو الان
کجایید؟
_تو جاده خاکی ورودی آبادی ؟ چطور ؟
_صبر کنید بابا میخواد که با ساز و دهل استقبال نو عروس و
دومادش بیاد .
خنده ایی کردم و گفتم :نه بابا !
_آره بابا اگه بفهمی مژگان خانوم چه عزیز کرده شده این حرف
رو نمیزدی ؟
نگاهمو به مژگان که تو خواب بود دوختم و گفتم :مژگان که برا
من همیشه عزیز کرده بودش !
_خدا تا آخرشو خوش بنویسه براتون ! منتظریم زود بیایید.
ماشینو به طرف مرزعه کشیدم و توقف کردم . دوباره به چهره
ی معصوم تو خواب فرو رفته اش چشم دوختم . دلم نمیاومد که
بیدارش کنم . تا سرمو جلو بردم نگام به رو دستش افتاد که روی
گونه ی چپش بود . حلقه ی نا آشنای پدرامو رو به دست داشت .

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
#پارت632
#تپش❤️‍🔥


پدرام بهم اعتماد کرده بود که گذاشته بود با زنش بیام آبادی نباید
از اعتمادش سو ء استفاده میکردم .
من با ندیدن مژگان میمردم نباید بذارم که مژگانو ازم دور کنه
من به این دیدارهای از دور گاه و بی گاهش نیاز داشتم .
من احمق به این دوری کنار پدرام بودنش هم راضی بودم . هر
حماقتی کردم فقط، فقط برا خوشبختی اون بوده و بس ...
_مژی .مژگان خانوم بیدار شو رسیدیم . سر ورودی آبادی
خونواده ات اومدن برا استقبال بیدار شو خانومی ...
چشمای قشنگ آبیشو باز کرد . و پرسید :رسیدیم ؟
_آره
حالم خیلی گرفته بود . استارت زدم دوباره صدای گوشیم بلند شد
منصور بود گفتم :رسیدیم دارم صدای دهل و ساز رو میشنوم
_پس زود بیایین دیگه ؟
گوشی رو قطع کردم عینک آفتابیمو از رو داشبورد برداشتم به
چشم زدم واقعا صدای دهل میاومد مژگان با لبخند گفت :چه
خوب انگار تو آبادی عروسیه ؟
لبخند تلخی زدم تو دلم گفتم :آره عروسی منو تو .
جلوی ماشین چند تا جوون با دستماالی تزیین پولک دوزی داشتن
کردی میرقصیدن .

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش هیچ وقت
خوبی کردن زیاد وظیفه نمیشد
کاش هیچ وقت
آدما حسادت نمیکردن ومیتونستن
لذت کنار هم زیستن رو بچشند
کاش هیچ وقت
هیچ انسانی محتاج غیر از خودش نشه


❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ♥️👌

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
#پارت633

#تپش❤️‍🔥


اونطرفتر پدر مژگان آماده سر بریدن گوسفندی بودن مژگان با
استرس گفت :من میترسم اگه بابا بفهمه داریم دروغ میگیم حتما
منو میکشه ؟
بی اختیار دستشو به دستم گرفتم و گفتم :نترس من کنارمت .
سرشو بلند کرد و به چشمام با بی اعتماد نگاه کرد . میدونستم
سالها هم بگذره دیگه نمیتونم اعتمادشو به دست بیارم .
مهدیس
سه روزی میشه که بهرامو مژگان رفته بودن آبادی مژگان اینا
برا پاگشا ، اونم بعد از عروسیشون .
وقتی فکرشو می کردم که الان باهم تنهان کفری میشدم . از
وقتی مژگان رو بهرام طلاق داده بود بهرامو تموم و کاملا برا
خودم میدونستم . دیوونه وار عاشق بهرام بودم .
به زندگی با بهرام علاقمند و این بچه رو حاصل عشق منو بهرام
بود دوسش داشتم .
هر چند بهرام کمی ازم به خاطر سهل انگاریم برا زود بچه دار
شدنمون ازم دلخور بود .ولی با این وجود به این بچه خیلی تمایل
نشون میداد معلوم بود که خیلی دوسش داره .
هر چند یه بارم ازم میپرسید که به چیزی هوس یا میلی ندارم .

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
#پارت634

#تپش❤️‍🔥

تو این سه روز تو نبود بهرام پدرام برا خونه خرید کرده بود .
زمانی که مونده بودم به داخل کدوم واحد برم . پدرام گفت که برو
همون واحد قبلیمون ...اولش جا خودم ولی بعدش بهم توضیح داد
که شاید یه مدت این بازی طول بکشه برا همین درسته ظاهرا
واحدا به اسم منو و بهرامه ولی باطنا تو و مژگان صاحب خونه
اید و قراره که در طول روز تو خونه باشین برا همین فقط منو
بهرام خونه هامون رو عوض میکنیم وشما دوتا سرجاهاتون
بمونید .
از این پیشنهاد استقبال کردم چون واقعا دوس نداشتم تو خونه ایی
بچرخم و بگردم که یه زمانی خانوم خونه اش مژگان بود اونوقت
باید همه ی وسایل و روکشای خونه رو عوض میکردم . هر
چند با شواهد و گفته های بهرام هیچ اتفاقی بین بهرام و مژگان
نیفتاده بود . ولی با این وجود دوست نداشتم .
بهرام کلید واحدشون رو به پدرام داده بود که بهم داد تا اونو به
خدمتکاری که برا تمیزی میاومد بدم . منم از فرصت استفاده
کردم و تموم لباسای پدرام رو بردم اون واحد و لباسای بهرامو
آوردم این یکی واحد ....
با بازی که اینا شروع کرده بودن تکلیفمون معلوم نبود . دوس
نداشتم مژگان به عنوان زن بهرام دیده بشه ولی مجبور بودم که
قبول کنم نمیدونم پدرام چطور قبول کرده بود مژگان با بهرام
بره ....

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
دانیال هندیانی
من دلم تنگه
من دلم تنگه تو دلت سنگه❤️‍🔥

❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
Begoo Ke Yadete
Pouya Bayati
#پویا_بیاتی

بگو که یادته
❅•| درد و دل |•❅
❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥

از وقتی "شوخی" اختراع شد.
دیگه هیچ حرفی تو دل کسی نموند...
حکایت کسایی هست که دل اطرافیانشون را با شوخی های بی جا میشکنند👉


❅•| درد دل |•❅

❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
🐷🌸
𝗬𝗼𝘂𝗿 𝗹𝗶𝗳𝗲 𝗶𝘀𝗻'𝘁 𝘆𝗼𝘂𝗿𝘀 𝗶𝗳 𝘆𝗼𝘂
ᵃˡʷᵃʸˢ ᶜᵃʳᵉ ʷʰᵃᵗ ᵒᵗʰᵉʳˢ ᵗʰⁱⁿᵏ.


زندگیت متعلق به خودت نیست اگه همیشه نگران
این باشی که دیگران در موردت چی فکر میکنند.


❅•| درد دل |•❅

❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

یه وقتائیم هست
آدم دلش می‌خواد فرار کنه...
نه از بقیه ، بلکه از خودش !
و هرچی که مربوط به خودشه!
می‌دونی ؟ نمیشه !
واسه همینم هست
که بعضیا دیوونه می‌شن...
اینجوری دیگه میتونن خودشون نباشن...
هیچ‌کسم به خنده ها و گریه های
بی دلیلشون گیر نمیده دیگه!
دیوونگی یه وقتا خیلی قشنگه...
مثل نارنجی موقع پائیز
مثل بارون وسط بیابون
مثل بخار چایی توی برف
مثل خنده لابلای گریه
می‌دونی؟!
یه وقتایی دیوونگی خیلی خوبه...
خیلی می‌چسبه!
اصلا یه وقتایی هست که
عقل و منطق جواب نمیده دیگه...
اون موقعا دیوونگی قشنگترین
راه فرار از مشکلات دنیاست !


❅•| درد دل |•❅

❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


اولین تپش قلبم 🕊❤️
زمانی بود که تو رو دیدم


‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌❅•| درد دل |•❅

❤️‍🔥~ @DarDvaDel ~❤️‍🔥
2024/05/14 00:59:05
Back to Top
HTML Embed Code: