امروز تولد من است..!
روزی که باید جشن باشد، اما در دل من بیشتر شبیه حساب و کتاب است.
حساب روزهایی که گذشتند، سختیهایی که روی شانههایم نشستند،
شبهایی که با بغض خوابیدم و صبحهایی که با ناامیدی بیدار شدم.
زندگی تا اینجا برایم آسان نبود؛
هر آرزویی که ساختم، انگار زیر دست و پای تقدیر شکست.
هر امیدی که روشن کردم، مثل شمعی در باد خاموش شد.
بارها زمین خوردم، بارها احساس کردم دیگر توان برخاستن ندارم.
گاهی حتی با خودم فکر کردم: شاید دنیا هیچ وقت جایی برای من نخواهد داشت...
و حالا، در این روزی که به اسم من است، به عقب نگاه میکنم و فقط ردپای زخمها را میبینم.
من از مسیرهایی عبور کردم که بیشترشان پر از سنگ و خار بود.
از آدمهایی گذشتم که قول ماندن دادند اما رفتند،
از لحظههایی گذشتم که دلم میخواست برای همیشه همانجا بمانم اما نشد.
امروز تولدم است،
و من میان همهی این غصهها، آرام در گوش خودم زمزمه میکنم:
تولدم مبارک…
چون با همهی سختیها، هنوز زندهام.
عاشق کسی شدم که خودش معشوقی دیگر داشت ..!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو رفتی و من ماندهام با سکوتی که هر شب سنگینتر میشود. دعاهای هر شب من هنوز نام تو را زمزمه میکنند، اما هیچ ستارهای پاسخی نمیدهد، هیچ نوری از دوردستها نمیآید. رویاهای من، همان رؤیاهایی که با تو ساخته بودم، یکییکی فرو ریختند؛ نه با فریادی، نه با انفجاری، بلکه آرام، مثل برگهایی که پاییز آرام میکشدشان و هیچوقت بازنمیگردند.
گریه کردم، بارها و بارها، و میدانم که گریه چیزی را درست نمیکند. اشکهایم نه میتوانند زمان را بازگردانند، نه میتوانند تو را دوباره به کنارم بیاورند. هر قطرهی اشک، تکهای از قلبم را با خود میبرد، و تنها یاد تو میماند؛ یاد عشقی که تمام شد، اما هنوز شعلهاش در من میسوزد.
همه چیز بیصدا تمام شد، حتی جدایی. نه نفرتی بود، نه خشم، فقط سکوتی تلخ که هر روز بزرگتر میشود. هنوز صدای تو را در ذهنم میشنوم، هنوز نگاهت را در خاطرم میبینم، و هنوز لمس دستانت را حس میکنم، حتی اگر بدانم هیچچیز از آن دوباره بازنمیگردد.
عشق ما پایان خوش نداشت، اما زنده ماند؛ زنده ماند در اشکها، در شبهای طولانی، در قلبی که هنوز برای تو میتپد. شاید این تنها حقیقت تلخ است: بعضی عشقها، حتی وقتی تمام میشوند، تا ابد درونت میمانند، تا ابد میسوزانند، و تا ابد یادآور روزهایی هستند که دیگر هیچگاه تکرار نخواهند شد.
و من هنوز دعا میکنم، حتی اگر بدانم هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد. دعا میکنم که شاید بتوانم روزی با این درد زندگی کنم، با این نبودن تو کنارم زندگی کنم، و شاید، روزی، تنها روزی، بتوانم به آرامش برسم، حتی اگر هیچوقت به آغوشت برنگردم.
آیدل یا بازیگر مورد علاقتون رو بگید و سه کلمه بگید
هم مودبرد بزنم هم یه متن با اون کلمات براتون بنویسم