Telegram Web Link
در آداب صحبت

🍃 هم‌صحبتی را دوست دارم، اما سخن گفتن با دوستانی که ویژگی‌هایی اینگونه دارند برایم دشوار و خسته‌کننده است:

۱. با ایشان حرف که می‌زنی احساس می‌کنی گوش نمی‌دهند یا اگر هم گوش می‌دهند آنچه خود می‌خواهند می‌شنوند و به همان پاسخ می‌دهند.

۲. سخنت را پیوسته قطع می‌کنند اما با اصرار به ادامهٔ سخن خود اجازهٔ قطع شدن سخنشان را مطلقا نمی‌دهند.

۳. علاقه دارند تنها در یک موضوع خاص سخن بگویند و بشنوند. حوزهٔ موضوعات مورد علاقه‌شان بشدت تنگ است.

۴. اصرار به قانع شدن یا قانع کردن دارند. تاب گذر از بحثی که در آن به توافق نظر نرسیده باشید را ندارند.

۵. تحمل رها کردن گوشی‌شان را در میانهٔ گفتگو ندارند.

۶. اگر در میان جمع سخن می‌گویند با نگاه پیوسته اصرار دارند که همگان سخن خود با بغل‌دستی را رها کنند و گوش جان به ایشان بسپارند.

۷. در میان جمع افسار سخن را رها نمی‌کنند و به دیگران فرصت سخن گفتن نمی‌دهند.

۸. طولانی و پیوسته سخن می‌گویند. سخن گفتنشان بسان سخنرانی است.

۹. واکنش‌های از پیش تعیین شده‌ای را برای سخنان خود انتظار دارند.

۱۰. در جای خود از هم‌نشینی در سکوت لذت نمی‌برند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی یعنی گرفتن و رها کردن…
یعنی یاد بگیریم به دست بیاریم،
اما مهم‌تر اینکه یاد بگیریم رها کنیم. 🌿

صبح بخیر

🎁
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پرسید: فرق بین دوست و رفیق،

گفتم : دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا،

دوستی یک آشنایی‌ست که با یک سلام شروع می‌شود گاهی خداحافظی نگفته تمام می‌شود.
یک اشتباه از دوست بیگانه می.سازد

اما رفاقت ریشه دارد به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه می‌دواند، می‌رود تا مغز استخوانت، توی تمام جانت، دلت را قرص می کند رفیق به بودنش، به ماندنش، به رفاقتش،

دوباره پرسید :
فرقش،
گفتم : به هر کس نمی‌گویی رفیق،
رفیق یک جوری آرام جان است، قرار است، دنیا دنیا، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره رفیق رفیق می‌ماند
که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست👌🏻👌🏻👌🏻

👤مریم سمیع زادگان
پذیرش یعنی چی؟

*پذیرش تو روانشناسی یعنی اینکه افکار و احساساتت رو همون‌طور که هستن ببینی، بدون اینکه باهاشون بجنگی یا انکارشون کنی.
یعنی بگی: «من دارم اضطراب رو تجربه می‌کنم» نه اینکه «نباید مضطرب باشم».

چطور به پذیرش برسیم؟
*آگاهی از لحظه‌ی حال؛ نفس عمیق بکش و حالا رو ببین.
*اسم گذاشتن روی احساسات؛ فقط تماشا کن، قضاوت نکن.
+رها کردن کنترل افراطی؛ لازم نیست همه‌چی رو تغییر بدی.
*مهربونی با خودت؛ مثل یک دوست نزدیک با خودت رفتار کن.
*پذیرش یعنی به جای جنگیدن با درونت، یاد بگیری باهاش هم‌مسیر بشی.
علت اینکه موسیقی غمگین برای برخی افراد جذاب است چیست؟
موسیقی غمگین نقشِ واسطِ هیجانی (بُعد محافظت‌کننده و بیان‌گر) را دارد؛ نه تسهیل رنج، بلکه فراهم‌کردنِ چارچوبی امن که در آن احساساتِ ناپیدا دیده، نامگذاری و پردازش می‌شوند.

1. هم‌صدایی (resonance) و اعتباردهی هیجانی: وقتی موسیقی احساسات ناگفته را «به زبان می‌آورد»، شنونده تجربه‌اش را معتبر می‌بیند. این اعتبارگرایی داخلی (self-validation) فشارِ اضطرابِ ناشی از انکار یا سرکوب را کاهش می‌دهد و امکانِ تنظیم هیجانی بهتر را فراهم می‌سازد.

2. تنظیم هیجانی شبه‌اجتماعی: افراد از یک رابطهٔ نمادین با آثار هنری برای تنظیم احساسات استفاده می‌کنند؛ تجربه‌ای شبیه داشتن یک همراه که بدون قضاوت «حس کردن» را تحمل می‌کند. این سازوکار به ویژه وقتی حمایت اجتماعی واقعی محدود است، کارآمد است.

3. نام‌گذاری و نمادپردازیِ احساسات (affect labeling & symbolization): موسیقی به کسانی که ممکن است در یافتن کلمات (آلکسیتیمیا یا کمبود واژگان هیجانی) مشکل دارند کمک می‌کند احساسات را به قالب نمادین تبدیل کنند؛ این خود مرحله‌ای عملی برای کاهش آشفتگی است.

4. معنابخشی و هویت‌روایتی: شنیدنِ اثراتی که «همان چیزی را گفته‌اند که من حس می‌کنم» به بازسازی روایتِ شخصی کمک می‌کند؛ افراد می‌توانند تجربه‌ها را در چارچوبی معنا‌دار قرار دهند و احساسِ پیوستگیِ هویتی را بازیابند.

5. امنیتِ عاطفی مقابل تنهاییِ تجربه: ریشهٔ مشکل، ترس از مواجههٔ تنها با غم است نه خود غم. موسیقی «حضورِ بدون مداخله» می‌سازد که مشابه نقش «پناهگاه هیجانی» در نظریه‌های دلبستگی است.

جمع‌بندی: موسیقی همچون آینه و همراهِ بی‌قضاوت عمل می‌کند؛ ابزاری که احساسات پنهان را شفاف می‌کند و امکانِ مواجههٔ امن و معنادار با غم را فراهم می‌آورد، به شرطی که به‌عنوان مکملِ حمایت و نه جایگزین آن استفاده شود.

🌐
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نادرند مردانی که از زن نمی‌هراسند و فراتر از لذت جنسی، تحمل این پیوند متقابل اما مبهم، میان دو «تفاوت» مطلق را دارند: نوعی عشق روشن‌بینانه که «در سایه خود عشق» به وجود می‌آید، عشقی بزرگ، همان عشق توده‌های احساساتی، که کولت این نویسنده درخشان به سخره‌شان می‌گیرد. آنهایی که فکر می‌کنند به این نوع عشق دست یافته‌اند، اغلب همراه با آن، تخیل زیر پا گذاشتن ممنوعیت زنا با محارم را، که شکل‌دهنده بشریت است، نیز تجربه می‌کنند؛ ژرژ باتای شاهد نیرومندی بر این ادعاست؛ شامل حال من اما نمی‌شود.

من عقده ادیپ پدرانه و مادرانه‌ام را از راه‌های دیگر حل کرده‌ام؛ راه‌هایی که افراط‌شان کمتر از زنا با محارم نیست و تبعید و فعالیت فرهنگی از نمادهای آنند و پس از این انتخاب‌ها، انتخاب روانکاوی کار را تمام کرد و این راه را به انتها رساند: انتقال، روشنگری، تعالی. در نتیجه من از آن گروه زنانی هستم که مردان می‌خواهند با آنها ازدواج کنند. طبیعتا، امکانش نیست. یک بار ازدواج کرده‌ام و برای همیشه. واقعیتی برگشت‌ناپذیر.

ژولیا کریستوا از کتاب خودم را می‌سفرم
☑️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
زیستن خود هنری است و در حقیقت مهم‌ترين و در عین حال مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین هنری است که انسان تجربه می‌کند. هدف این هنر انجام کار به‌خصوصی نیست، بلکه هدف آن زندگی شایان تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنه هنر زیستن انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم مجسمه‌ساز است هم سنگ مرمر، هم پزشک است هم بیمار.

❤️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مشڪلات زندگے هر ڪسے
به اندازه ظرفیتشه، به اندازه تحملشه...
وقتی یڪے از درداش واست میگه،
نگو خوشے زده زیر دلش ...
نگو اگه زندگے فلانے رو داشت چے ڪار می‌ڪرد. شاید اون درد یا اون مشڪل ڪوچیک باشه، اما امونشو بریده ڪه به زبون اومده !
وقتے یڪے از درداش واست میگه، نگو چے بگم والا ...
بگو: «می‌فهممت» درسته ڪه نمی‌فهمے ...
یعنی نمی‌تونے بفهمے دردے رو ڪه تجربه نڪردے ... ولے بگو می‌فهممت !
حداقل فڪر می‌ڪنه تو هم اون درد رو داشتے و فقط خودش نیست ڪه اون رو تجربه ڪرده.

دلداری دادن ڪه هیچ ،
ڪاش حداقل یاد بگیریم
چطورے به درد دل دیگران گوش ڪنیم ...
آن زمان که این لحظه را به طور کامل پذیرا شوى و هنگامی که دیگر با «آنچه هست» جر و بحث نداشته باشی، وسواس فکر کردن کاهش می یابد و سکونی هوشمند جای آن را می گیرد. در این حالت به طور کامل آگاه هستی ، اما ذهن به هیچ عنوان برچسبی بر این لحظه نمی زند. این حالت عدم مقاومت درونی، در آگاهی نامشروط را که بی نهایت از ذهن بشر بزرگ تر است به روی تو می گشاید. آنگاه این شعور عظیم می تواند خود را از طریق تو ابراز نماید و هم از درون و هم از بیرون یاری ات کند. به همین دلیل است که اغلب با رها کردن مقاومت درونی، وضعیت بهبود می یابد.

#اکهارت_تله

🌸
Forwarded from بهترین هارا با ما دنبال کنید
قبولی در کنکور ارشد و کتری روانشناسی با روان‌آموز

کافیه برای قبولی فقط عضو روان‌آموز بشی

☑️https://www.tg-me.com/+O5vrlf0eVxkSo0Yo
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🍃معنا🍃 (𝒻𝒶𝓇𝓃𝑜𝑜𝓈𝒽 𝒶𝒻𝓏𝒶𝓁𝒾𝒻𝒶𝓇)
با شعلهٔ خورشيد
      چه سازد نفسِ صبح ...

روشن‌تر از آنم
      که توان کردخموشم ...

#صائب_تبریزی

🍂صبحی که بوی پائیز بده، خود پائیزه🍂

@ExistentialMeaningTherapist
نمی‌دانم اولین بار چه کسی در گوش ما خواند که باید همیشه برنده باشیم، در واقع به ما آموختند که با برنده شدن چیزهای زیادی را به دست می‌آوریم، مثل محبت، تحسین، توجه، احترام.
همین شد که ما از باختن ترسیدیم و به گمانم بازنده شدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک می‌شود که اراده‌ی دوباره بلند شدن را از دست می‌دهیم و خودمان را سرزنش می‌کنیم. دروغ چرا صادقانه می‌گویم که من بیشتر باخته‌ام تا برنده شوم و با هربار باختن چیزهایی را از دست داده‌ام آدم‌هایی را... حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفته‌ام که این باختن حقیقت زندگی‌ست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده می‌شوم کسی باشد که حلقه‌ی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند. حالا می‌دانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش می‌شود زندگی من!

📚 اضطراب منزلت
👤 آلن دوباتن


🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


ره می سپاریم از تابستان به پاییز
🍂و اینک فصل رنگها
      فصل عاشقی
🍂و فصل مهر و مهربانی
               باهم
🍂دل به مهر میسپاریم...

امروز
با شفقت و مهربانی
اتفاقی خوب در زندگی همدیگر باشیم...

🌸 امروز ۱ مهر
#صبحتون_به_شادی
🌞
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM



حالت ایده‌آل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بی‌اعتنایی و بی‌توجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم.

اگر کسی تعریف فریبنده‌ای از ما کرد، بی‌جهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانه‌ای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بی‌اهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم.

#اضطراب_منزلت📕
#آلن_دوباتن🖊
Forwarded from 🍃معنا🍃 (𝒻𝒶𝓇𝓃𝑜𝑜𝓈𝒽 𝒶𝒻𝓏𝒶𝓁𝒾𝒻𝒶𝓇)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی "باغ تماشای خداست"
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها
لبخندها
آوازها ...

صبح پاییزیتون بخیر 🍂

@ExistentialMeaningTherapist
اضطراب واکنش بیمناک ما به جهانی است که بنا نیست ژرف‌ترین نیازهای ما را برآورد؛ حاصل تحلیل اضطراب چشم‌اندازی تراژیک از هستی است. اضطراب سیر پیشروی زندگی ما را از یک ناکامی واقعی به ناکامی‌های فرضی دیگر رقم می‌زند، با به یاد آوردن تروماهای گذشته و فعال کردن ترس‌های قدیمی در این فرآیند.

اضطراب همچون خودشناسی بر ما ظاهر می‌شود، زیرا از طریق تجربه اضطراب است که ما حضور تعارض و کشمکش را در روانمان تشخیص می‌دهیم و می‌فهمیم که ما در خانه‌ای تکه‌تکه به سر می‌بریم نه در خانه‌ای یکپارچه؛ می‌فهمیم که سرکوب در درونمان به کمین نشسته است؛ می‌فهمیم که در سرگذشتمان ناکامی‌هایی را از سر گذرانده‌ایم که از تکرارشان در زندگی‌مان هراس داریم؛ و می‌فهمیم خطری آشنا و بااین‌حال دیرینه همواره زندگی‌مان را به شکلی پیشگویانه و رعب‌آور تهدید می‌کند.

اگر بتوانیم آن امنیت خیالی، امنیتی را که همچون خاطره‌ای تلخ به یاد می‌آوریم و جهان دیگر نمی‌تواند برایمان فراهمش کند، برای همیشه کنار بگذاریم، آنگاه دریافته‌ایم که چگونه از اضطراب‌هایمان در «خود»های در حال تکامل‌مان بهره بجوییم.

🪴
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🍂

برای هم نسلان ما پاییز خیلی متفاوت بود. برای ما شروع مدرسه ای بود که هم بعد از سه ماه دلتنگش شده بودیم و هم دوباره از خواب صبحگاهی دل کندنش برایمان زجرآور بود.
بوی کتاب های نو که معمولا دو سه هفته بعد از شروع مدرسه می رسید و منگنه کردن و جلد نایلونی برای کتاب ها جزو واجبات بود.

هم‌شاگردی‌های تازه و معلم جدیدی که سعی می کردیم نقاط ضعف و راه های دست انداختنش را یاد بگیریم.

خرید لوازم التحریر هم داستانی داشت.
در شهر ما شرکت تعاونی بود که ارزان تر از بقیه جاها لوازم التحریر را می فروخت و ساعت ها بایستی در صف می ایستادیم تا دفتر با نقش معروف تعلیم و تعلم عبادت است و آن آدمک پیکسلی و خودکار بیک و مداد سوسماری و پاک کن دورنگ آبی و قرمز که هیچ وقت نفهمیدیم قسمت آبی اش به چه دردی می خورد را ارزان تربخریم.(البته می گفتند قسمت آبی اش برای پاک کردن خودکار است که هر وقت امتحان کردیم منجر به سوراخ شدن کاغذ شد و نه پاک شدن نوشته)

تلویزیون هم همه کارتون های خوبش را از پاییز شروع می کرد و حرص ما ازاینکه چرا تابستان اینها رو پخش نمی کردید؟
روز پخش دکتر ارنست و مهاجران و پینوکیو را هنوز به خاطر دارم و دیدن کارتن همراه با استرس مشقهای پرحجمی که باید به فردا می رساندیمشان.

برای من پاییز چند خاطره اختصاصی هم دارد. پسته تازه هایی که از اقوام و دوستان می رسید و ما مامور پوست کندن آنها بودیم و اینقدر فراوان بود که به همسایه ها هم سهم می رسید. مثل الان نبود که همه حساب و کتاب کنند قیمت پسته را و بذل و بخشش آن را محدود به نزدیکان و در حد تحفه کنند.
گونی گونی پسته می رسد و ما نگران و ناراحت از اینکه چطوری باید این همه پسته را پوست بکنیم.
مادر هم پسته های پوست کنده شده را در آفتاب خشک می کرد و پسته خشک سال و آجیل عید هم تامین می شد.

در پاییز آن روزها انار هم فراوان می شد و من یادم نمی آید هیچ وقت انار را از میوه فروشی خریده باشیم.

بذل اقوام و دوستان بود که می رسید و مادر که انارهایی که داشت خشک می شد را دانه می کرد و ما هم دور از چشم مادر تازه ترهایش را آب لمبو می کردیم و هیچ وقت هم درست و حسابی نتوانمستیم آب انار رادربیاوریم و همیشه مزه تلخ و گس گوشت هایش بود که نصیبمان می شد.

درخت‌های انگور خانه(به قول کرمانی ها رز) هم آخرین انگورهایشان را به ما می بخشیدند و کم کم برگ های خشکشان و انگور های کشکمش شده‌شان به زمین می ریخت و جمعه های ما را خراب می کرد که باید حیاط را میان آن موزاییک های ناهموار و درب و داغون جارو می زدیم و برگ ها را می زدودیم.

یکی از تفریحات من هم سوزاندن این برگ ها با ذره بینی بود که به دست آورده بودم و از آخرین رمق های خورشید استفاده می کردم تا برگ ها را بسوزانم و چه بوی دلپذیری بلند می شد از برگ تاک وقتی می سوخت. 

حوض حیاط که تابستان ها پررونق بود خالی می شد و کم کم توالت انتهای حیاط متروک می شد و ما مجوز می یافتیم تا از توالت داخل منزل استفاده کنیم. در نسل ما همه چیز طبقاتی بود و طبقه ای که استفاده از همه امکانات منزل برایش مجاز بود مهمان بود.

اتاق مهمانی، ظرف های مهمانی، خوراکی های ویژه مهمان، غذاهای خاص مهمان، حتی توالت هم برا مهمانان مجاز بود غیر از زمستان که دیگر اگر هم می خواستی از توالت روی حیاط استفاده کنی نمی توانستی چون آب داخل لوله ها یخ می زد.

کرمانی ها خوب می دانند که کویر بهار و پاییز بسیار کوتاهی دارد و سریع تابستان و زمستان می شود. نیمه های پاییز کم کم چراغ علاءالدین به میدان می آمد و سرمای سخت کویر را کمی قابل تحمل تر می کرد و ما که بایستی پیت نفتی را پر می کردیم و محال بود نفت روی دستمان نریزد و دستانمان بوی گند و رنگ سفید نگیرد. به همین دلیل در خانه ما آوردن نفت نوبتی
بود و همیشه سر اینکه نوبت کیست دعوا.

اون روزها ما مثل امروزی ها نبودیم و نه به خنکی در تابستان عادت داشتیم و نه گرما در زمستان. پذیرفته بودیم که زمستان یعنی سرما و لرز و تحمل سرماخوردگی های گاه و بیگاه که منتهی می شد به آمپول پنی سیلین دردآور و بینی ما که همیشه فعال بود و دستمال های پارچه ای که هیچ وقت نبایستی لای آن را نگاه می کردیم.

از سختی ها و گرفتاری های دوران کودکی‌‎مان گفتم ولی آنچه که اون روزها رو در ذهن ما ماندگار کرده اینها نبود.

صفا و صمیمت بود، عدالت بود، همدلی مردم در همه کمبودها و مشکلات بود.
همسایه های عزیزتر از فامیل بود و عشقی بود که همه مصائب را شیرین می کرد. 
  
🪴 
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🌸

این اعجاب‌آور است که زندگی چگونه پیرامون معیارهایی که برای خود در نظر می‌گیرید، جمع و جور می‌شود.
بعضی‌ها فکر می‌کنند قربانی رفتار بقیه هستند؛ ولی در واقع این ما هستیم که نوع رفتار کردن دیگران را با خود کنترل می‌کنیم،
اگر فضای احساسی، ذهنی و جنسی خود را محافظت کنید، می‌توانید در عوض زندگیِ در آشوب و استرس و اضطرابی که دنیا به سوی شما پرتاب می‌کند در آرامش و آسودگی زندگی کنید.


#اثر_مرکب📕
#دارن_هاردی🖊
زندگی اونقدر جدی نیست که سخت بگیرید.
و زندگی اونقدر اسون نیست که شل بگیرید.

صبح بخیر ☕️

🪴
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📚 اگر کل کتاب های روانشناسی رو بخونید به این 30 نکته می‌رسید :

1. روز تولد دیگران را به‌ خاطر داشته باش.
2. حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب رو تماشا‌ کن.
3. برای فردات برنامه‌ریزی کن
4. وقت شناس باش
5. بدان در چه‌وقت باید سکوت کنی.
6. زیر دوش آب برای خودت آواز بخون
7. از حدی‌ که لازم است، مهربان تر باش
8. برای هر مناسبت کوچیک جشن بگیر.
9. متواضع و فروتن باش
10. همیشه در حال آموختن باش.
11. آنچه میدانی به دیگران بیاموز
12. روز تولدت یک درخت بکار
13. دوستان جدید پیدا‌ کن اما دوستان قدیمی را از یاد نبر
14. به دیگران متکی نباش
15. رازدار باش
16. فرصت لذت بردن از خوشی‌هایت را به بعد موکول نکن
17. اشتباه‌هات رو بپذیر
18. شجاع باش، حتی اگر نیستی، وانمود کن که هستی؛ هیچ‌کس نمیتواند تفاوت این دو را تشخیص دهد!
19. به بچه هایت بگو که آن‌ها فوق‌العاده‌اند.
20. سحرخیز باش.
21. وقتی عصبانی هستی سراغ کاری نرو.
22. بهترین دوستِ همسرت باش
23. تا وقتی شغلی پیدا نکردی، شغل فعلیت رو از دست نده
24. برای‌ تمام موجودات زنده ارزش قائل باش
25. شکست رو بپذیر
26. هرگز به کسی نگو خسته و افسرده به‌نظر میاد
27. به قولت وفادار باش
28. زندگی رو سخت نگیر.
29. انتظار نداشته باش که پول برات خوشبختی بیاره
30. خودت رو دست کم نگیر

📚
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/10/20 08:03:09
Back to Top
HTML Embed Code: