Forwarded from چند ثانیه
بین زندان اوین و گرین‌کارت آمریکا، اوین را انتخاب می‌کنم

🎙️ علی دهباشی در گفتگو با رادیو مضمون:

🔹 من هم هرچه بیشتر نا‌امید می‌شوم، بیشتر برای ایران کار می‌کنم. یعنی برعکس بعضی‌ها که در این شرایط از ایران می‌روند؛ یعنی اگر الان از این در بیایند داخل و بگویند این حکم اوین و این گرین کارت آمریکا، درجا اوین را انتخاب می‌کنم! هرگز و هیچ وقت از زندگی در ایران پشیمان نمی‌شوم.

🔹 وقتی که ما را در دادگاه فرهنگ و رسانه بردند، همین آقای منصوری (قاضی) که در یوگسلاوی کشته شد، از ما بازجویی می‌کرد. مدام به من می‌گفت اعتراف کن  اين کار را انجام دادی ولی پشیمان هستی. پیاده از میدان ارگ تا پارک شهر می‌رفتم. بعد جوراب هایم را درمی‌آوردم و پایم را در جوی آب روان می‌گذاشتم و با خودم فکر می‌کردم که کجا بروم و چه کار کنم؟

🔹 آن زمان هنوز طالبان به افغانستان نیامده بود. تصمیم گرفتم به افغانستان یا تاجیکستان بروم. یعنی اگر فشار زیادی بیاورند، به آنجا بروم. خارج از حوزهٔ تمدنی نمی‌توانم باشم. غرب هیچ جذابیت شغلی و مالی و کاری برای من ندارد. هرکسی هر کجا که هست، باید برای ایران کار کند و سر بر این خاک بگذارد و برود.

#چند_ثانیه
@chandsanieh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✍️ بهروز مرادی

مدرنیته‌ ناشناخته

اولین جلسه‌ی کلاس جامعه‌شناسی کشورهای اسلامی در یک دانشگاه دولتی در تهران بود. دانشجویان ترم ٧ علوم اجتماعی بودند. بعد از معرفی خودم و معرفی دانشجوها، قبل از اینکه کمی در مورد سرفصل‌های درس و جوامع در کشورهای مسلمان‌نشین صحبت‌های مقدماتی بکنم، پرسیدم در باره‌ی کشورهای مسلمان چه می‌دانند.
کسی پاسخی نداد.

پرسیدم مثلاً در مورد جوامع مسلمان در کشورهای همسایه چه می‌دانند؟
کسی پاسخی نداد.
پرسیدم مثلاً در مورد جوامع عراق یا ترکیه یا آذربایجان یا افغانستان و پاکستان چه می‌دانند؟
کسی گفت: "ما در مورد کشورهای مدرن می‌دونیم و در مورد کشورهای اسلامی چیزی نمی‌دونیم."
چند نفر در کلاس حرف او را تأیید کردند. لحن‌شان نزد من در تقبیح کشورهای اسلامی و تکریم کشورهای مدرن بود. گویی کسر شأن‌شان بود که اطلاعاتی در مورد کشورهای مسلمان‌نشین داشته باشند و نیز مایه‌ی مباهات‌شان که خود را آگاه به کشورهای غربی معرفی می‌کردند.

پرسیدم: "خوب در مورد کشورهای مدرن چه می‌دونيد؟ مثلاً می‌تونید کمی در مورد جوامع مدرن از منظر جامعه‌شناسی صحبت کنید؟"
کسی پاسخی نداد.
ادامه دادم: "می‌دونید جامعه‌ی مدرن به چه نوع جامعه‌ای گفته می‌شود؟
کسی پاسخی نداد.
_می‌تونید مشخصات یک جامعه‌ی مدرن را نام ببرید؟ "
کسی پاسخی نداد.
_می‌تونید اصلی‌ترین ویژگی‌های مدرنیته رو نام ببرید؟"
_کسی پاسخی نداد.
_شاید بتوان گفت که یک جامعه‌ی مدرن ١٠ ویژگی اساسی و اصلی دارد. می‌تونید اونا رو نام ببرید؟ "
_سکوت.
_می‌تونید چندتا از ویژگی‌های یک جامعه‌ی مدرن را نام ببرید؟"
_سکوت.
_فقط یکی. فقط یک ویژگی جوامع مدرن رو؟"
_سکوت و سکوت و سکوت.

حدود ٣٠ نفر بودند و ترم ٧ علوم اجتماعی در یک دانشگاه دولتی، اما حتی یکی از ویژگی‌های مدرنیته را نمی‌دانستند.

بعد روی تخته این ١٠ اصل بنیادین مدرنیته را نوشتم و هر کدام را توضیح مختصری دادم:

علم‌گرایی، عقل‌گرایی، قانون‌گرایی، تفکیک و استقلال قوای حکومتی، آزادی فردی و جمعی، فعالیت جامعه‌ی مدنی، تکثرگرایی، دموکراسی، تفرد و رعایت حقوق فردی، شفافیت و عدالت در روندهای قضایی.

در همان جلسه‌ی اول دیدم که نمایندگان نسل حاضر جامعه در کلاس نشسته‌اند: کسانی که از پای‌بندی به هنجارها و ارزش‌های "سنت" بریده‌اند ولی مدرنیته را نمی‌شناسند و نظری بسیار انحرافی در مورد آن دارند. امیل دورکیم جامعه‌شناس این وضعیت را "بی‌هنجاری" نامیده است و می‌گوید در چنین وضعیتی جامعه دچار خلأ هنجاری است و هر کاری در آن مجاز شمرده می‌شود و اعضای دچارشده به آن، به هیچ چارچوب مشخصی برای سازماندهی رفتارشان متعهد نیستند و رابرت مرتون جامعه‌شناس نیز معتقد است در وضعیت بی‌هنجاری، اعضای جامعه ازجمله از هر ابزاری برای رسیدن به هدف خود استفاده می‌کنند، بدون آن‌که به مشروع بودن آن هدف اهمیت بدهند.

جامعه‌ی ما از سنت بریده و متعاقباً هیچ درکی از اصول مدرنیته ندارد. بی‌هنجاری به هزار زبان در سخن است. آنهایی که در این میانه پوک و پوچ قرار گرفته‌اند، نه به سنت متعهدند و نه به اصول مدرنیته.

                        ١۶ اردیبهشت ١۴٠٣
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پایه ششم دبستان معلم الیگودرز
آموزگار گرامی : عرفان رضایی
اجرای هیاری آبهمن علاءالدین (مسعود بختیاری)

هیاری از آلبوم تاراز استاد آبهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) ، روایتگر بخشی از فرهنگ مهرورزی و همیاری بختیاری‌ها در هنگام درو کردن محصولات کشاورزی می‌باشد که چگونه به کمک هم می‌شتابند.
این ترانه با حال و هوای بخصوص خود خاطرات را تداعی می‌کند و انسان را به گذشته و ریشه ها گره می‌زند.
آبهمن مردی بود ، محترم ، با اصالت ، بی ادعا و حرفه‌ای که موسیقی لری بختیاری را به جهان شناساند.

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
ایشان سرکار خانم «جین لِویسون» هستند. این خانم فهیم و دانشمند، چند سال از عمر خود را صرف جمع‌آوری مجموعه کامل برنامه «گل‌ها» رادیوی ایران کردند. ایشان با ابتکار خودشان با بنیاد میراث ایران (Iran Heritage Foundation) و پژوهشگاهِ مطالعات ایرانی بريتانيا (British Institute of Persian Studies) و بخشِ موسيقی دانشگاهِ سوآس (SOAS) تماس گرفتند و با تشریح اهمیت این گنجینه و با استفاده از كمك هزينه‌ٔ كتابخانه‌ٔ بريتانيا برای برنامه‌های بایگانی شدۀ در معرض خطر (Endangered Archives Programme) توانستند تمامی برنامه‌های گل‌ها که در طی ٢٣ سال اجرا شده بود را از اقصی‌نقاط جهان پیدا کنند و در پایان تعداد ١٣٨٨ نسخه‌ٔ ديجيتالی كامل مجموعه‌ٔ گل‌ها به بایگانیِ صداهای جهانِ كتابخانه‌‌ٔ بريتانيا (British Library’s World Sound Archive) سپرده شد.....تمامی برنامه گل‌ها به همراه اطلاعات مربوط به هر برنامه در اینجا قابل شنیدن و دانلود است:

https://digital.library.yorku.ca/node/125

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
تا حالا در زندگی‌ام دو چیز خریده‌ام که خیلی از گرفتن‌شان راضی‌ام. اولی قابل گفتن نیست. اما دومی‌ش یک نان‌پز است که زندگی‌ام را متحول کرده است. آرد و آب و شکر و نمک و فلان را می‌ریزم توی آن و در شیشه‌ای‌اش را می‌بندم و دکمه‌اش را می‌زنم و خلاص. دو ساعت بعد یک کیلو نان مرغوب تحویلم‌ می‌دهد. خانه بوی نان تازه می‌گیرد. بوی نان تازه، به تک تک سلول‌هایم‌ امید به زندگی تزریق می‌کند. از قدیم همین‌طور بوده‌ام. صف بیست متریِ جلوی نانوایی خیابان بوستانِ اهواز-ساعت چهار عصر مرداد- را فقط با منطق بوی نان می‌شد تحمل کرد. دنبال دستور پخت‌های جورواجور هستم. آرد سفید. آرد سبوس‌دار. کشمش. زیره. گل‌ گاوزبان. دنبه. قیسی. هر چیزی که قابل جویدن باشد. پیدا کردن دستور پخت خوب کار راحتی نیست. دو روز پیش توی یک پادکست شنیدم که هوش مصنوعی بلد است دستور پخت بدهد. رفتم سراغ چت‌جی‌پی‌تی. راست می‌گفت. دستور پخت نان فلان را گرفتم ازش. خیلی خوب بود. انگار رزا منتظمی و مرحوم دریابندری با هم شور کرده باشند.

هوش‌مصنوعی خیلی شگفت‌انگیز است. دستکم برای من. همان دیروز خواستم باهاش مزاح کنم و بهش گفتم که حالا دستور پخت نان فلان از زبان یک آدم غمگین و افسرده را بگو. نتیجه درخشان بود. آرد را اول توی ظرف بریزید و به آرامی هم بزنید. به همان آرامی که هزاران تاسف زندگی‌تان را در ذهن‌تان به هم می‌زنید. به میزانِ ناچیزِ امیدی که در زندگیِ یک‌نواخت‌تان دارید، به آن شکر اضافه کنید. و همین طور تا ته ماجرا. خیلی باحال بود. آمدم بیشتر مزاح کنم و مثلا بهش بگویم دستور پخت را از زبان یک آدم عصبانی که مثلا سقف خانه‌اش ریخته بگو. اما این کار را نکردم. من خیلی دوست ندارم با هوش مصنوعی شوخی کنم. امروز مصنوعی است وگرنه از فردا که خبر نداریم. من همین حالا هم وقتی می‌خواهم از چت‌جی‌پی‌تی سوال کنم، حتما از لطفا، استدعا دارم، اگه زحمت نیست، خیلی ممنونم و دمت گرم استفاده می‌کنم. چه می‌دانم. هیچ بعید نیست که بشر مریض دو صباح دیگر این نرم‌افزار را وصل کند به یک ربات غول‌تشن که هر روز به خودش چیز جدیدی یاد می‌دهد. تهش هم می‌شود یک مهاجم خود سرِ بی‌احساس که هیچ چیزی از حافظه‌اش پاک نشده و نمی‌شود. آدرسم را پیدا می‌کند و سرِ همین لوس بازی‌های امروز و مودب نبودنم، خودم را توی نان‌پز، نان می‌کند.

من به این‌ها باور دارم. معتقدم که دیگر همه چیز شدنی است. از روزی که فهمیدم ستاره‌ی دریایی با خودش جفت‌گیری می‌کند. یا مثلا کی فکر می‌کرد محمود یک روز رییس‌جمهور بشود؟ ولی شد. یا ترامپ. یادم هست که صد سال پیش با اسنوپ‌داگ آمدند توی یک برنامه‌ی تلویزیونی و بابت سرگرم کردن مخاطب‌ها به هم فحش می‌دادند. فحش‌هایی که محور‌شان بین ناف و زانو در تردد بود. بعد گفتند ممکن است رییس‌جمهور شود. گفتیم مگر می‌شود؟ اما شد. دوباره هم قرار است بشود. محمود هم همین‌طور. هنوز شهردار تهران بود که آمد بازدید تونل فلان. جورابش سوراخ بود. از کجا می‌دانم؟ چون پشت کفش‌ش را تا زده بود و آن حفره‌ی پوپولیستی دیده می‌شد. بعد گفتند قرار است رییس جمهور شود. گفتیم امکان ندارد. اما شد. ولی حالا درسم را یاد گرفتم. همه چیز ممکن است. من با چت‌جی‌پی‌تی مودبانه برخورد می‌کنم. ممکن است به زودی پا شود و بیاید دم در خانه‌مان.

خلاصه در جهانی زندگی می‌کنم که هیچ چیز در آن ناممکن نیست و کلا فعل تعجب‌کردن خیلی کمرنگ شده است. همه چیز شدنی است. مثلا من که فرق کدو و بادمجان را تازه فهمیده‌ام، حالا دارم شاطری می‌کنم. تنها چیز عجیب جهان همین رسیدن به فاز تعجب نکردن است وگرنه همه چیز عادی است. البته عادی که نیست. من فقط دارم جهان را عادی می‌بینم. بگذریم. نان خوب است. نان بپزید. بوی نان، بوی گند را مرتفع می‌کند. جدن.
فهیم عطار

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
دو پارامتر موذی.pdf
1.1 MB
🔲⭕️دو پارامتر موذی توسعه نیافتگی ایران

در این گزارش با دو پارامتر موذی که به باور مهندس آل یاسین نویسنده کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران یکی ۱۰۰۰ سال و دیگری ۸۰۰ سال موثر بوده اند آشنا می شویم.
مهم ترین یافته های این کتاب به زبانی ساده تحلیل شده و در نهایت با رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی ایران از کتاب چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟) ارایه شده توسط مجتبی لشکربلوکی مقایسه و تطبیق صورت گرفته است.

این گزارش به تلخیص و صورت بندی این کتاب پرداخته و وارد نقد آن نشده است. درج این گزارش به معنای تایید نظر نویسنده آن نیست. نظر هیات تحریریه شبکه توسعه این است که این گزارش را با نگاهی انتقادی مطالعه کنید.


https://www.tg-me.com/I_D_Network


https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
🔲⭕️ایران جامعه ای آونگی (حرکت پاندول‌وار)
امیر ناظمی


◻️ما و تکرار بیهوده تاریخ: سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قله‌ای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین می‌غلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا می‌برد، اما سنگ دوباره به پایین می‌غلتید و دوباره و دوباره ...

سیزیف استعاره‌ای است از تکرارِ تلاشی نافرجام. او محکوم به تکرار چرخه‌ای پایان‌ناپذیر و بی‌حاصل بود. با وجود این‌که تاریخ، رویدادهای شکل‌دهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن می‌تواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاش‌های نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آن‌ها باشیم، توان خروج از چرخه‌های تکراری‌شان را نداریم و گویی در اسطوره‌ی سیزیف زندگی می‌کنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی می‌داند، به همان شیوه‌ای که رهایی از چرخه‌های تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان می‌یابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم می‌شویم به تکرار چرخه‌ای پایان‌ناپذیر و بی‌حاصل.

◻️پاندولی میان استبداد و هرج‌ومرج:
وقتی حکومت‌ها فشارها را از حد گذارنده و از آستانه‌ تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور می‌کنند، یک ضربه‌ی سخت دریافت می‌کنند. ضربه‌ سخت است که حکومت‌ها را از ادامه دادن به قدرت بازمی‌دارد. در حقیقت ضربه‌ سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران می‌شود. به دنبال این ضربه‌ سخت است که جامعه‌ ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت می‌کند، اما به دلیل آن‌که ظرفیت‌های نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرج‌ومرج دست‌وپا می‌زند.

این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانه‌ تحمل حکومت رد می‌شود و حکومت (فارغ از آن‌که در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپس‌گیری قدرت انحصاری خود برمی‌آید. بنابراین ضربه‌ سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانه‌ تحمل حکومت رنگ می‌گیرد.

ضربه‌های سخت پی‌درپی و گیجی‌های بامداد خمارِ پس از آن‌ها الگوی تکرارشونده‌ تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعه‌ ایرانی با هر ضربه‌ سخت بخشی از توانمندی‌های خود را از دست داده و پس از هر ضربه‌ سخت مجبور شده است زمان و انرژی‌اش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدست‌رفته کند. محکومیت تکرار بیهوده‌ گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی می‌تواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد می‌دهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر آمده.


◻️جامعه آونگی
این حرکت‌های زیگزاگی در میانه‌ی دو دیواره‌ی صخره‌ای، تکرار اصلی در تاریخ ایران بوده. دوره‌های متعددی از هرج‌ومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعه‌ای آونگی (پاندول‌وار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربوده‌ و با ضربه‌های متناوب سخت، ما را در میانه‌ دو دیواره‌ گروگان گرفته‌اند. در این الگوی تکراری، حکومت‌ها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت می‌کنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره می‌برند که سرنوشت محتوم ایران ضربه‌های سختِ مکرر می‌شود.

حکومت‌های شیفته‌ استبداد، بی‌توجه به آستانه‌ تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت می‌گیرند که عصیان جامعه در قالب انقلاب‌ها و درگیری‌های نظامی و گاهی نیز توسل به قدرت‌های خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته می‌شود. حکومت‌های استبدادی به صورت هم‌زمان ظرفیت‌های حکمرانی جامعه را نیز کاهش می‌دهند؛ ظرفیت‌هایی که می‌توانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکت‌ورزی جامعه توانمندتر کنند.

به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را هم‌زمان کاهش می‌دهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربه‌ سخت، حکومت تغییرات شدید می‌کند و ثبات جامعه تضعیف می‌شود و از سوی دیگر، زمانی که جامعه‌ ایرانی پس از آن ضربه‌ سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس می‌گیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی می‌شود و به سرعت به سوی هرج‌ومرج می‌رود.

☑️⭕️ تجویز راهبردی
مهم‌ترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیت‌های نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژه‌ای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیت‌هایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرج‌ومرج می‌شود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
این متن برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» (لینک اطلاعات بیشتر) است.

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
◀️ آزمون حکمرانی

گاهی برای بررسی یک ایده و نظریه لازم نیست به ارزیابی علمی دلایل و تبیین رابطه منطقی آنها با اصل نظریه پرداخت، بلکه تامل و دقت در نتایج برآمده از اجرا و پیاده کردن آن نظریه نیز می‌تواند ما را به صحت و سقم نظریه رهنمون سازد.
گاهی ایده‌ها و نظریه‌ها را بهتر است در میدان عمل آزمود تا میدان گفتگوهای تحلیلی و انتزاعی محض.

فرض کنید شما هیچ چیزی از آشپزی نمی‌دانید، در عین حال شما را برای داوری میان چند آشپز حرفه‌ای دعوت کرده‌اند. آنها هرکدام شیوه خود را برای پختن یک غذای خاص به تفصیل و دقت توضیح می‌دهند و شما که هیچی از آشپزی نمی‌دانید از داوری درست و منطقی میان آنها عاجز هستید. ولی این به معنای این نیست که شما هیچ راهی برای قضاوت میان آن آشپزها ندارید. شما می‌توانید از آنها درخواست کنید که غذای خود را به همان شیوه‌ای که مدافع آن هستند تهیه کنند و شما پس از مهیا شدن غذاها، آنها را تناول کنید. در این صورت به راحتی می‌توانید یک آش شور بدمزه را از یک آش خوش طعم و گوارا تشخیص دهید و بدون هیچ دانشی از آشپزی میان آشپزهای حرفه‌ای داوری منطقی و صحیحی داشته باشید.
این مثال ساده را به همه حوزه‌هایی که نتایج نظریات برای عموم مردم و غیر متخصصان، ملموس و قابل درک است توسعه دهید. یکی از این حوزه‌ها حکمرانی است.

کمونیستها سالها شعارهای فریبنده برای برپایی برابری و عدالت و رفاه در حکومت پرولتاریا و جامعه کمونیستی دادند و ذهن روشنفکران و تحصیل‌کردگان را به بحث‌های تئوریک محض مشغول نمودند، ولی در میدان عمل شکست خوردند و سالها فقر، استبداد و عقب ماندگی را به جوامعی که فریب آنها را خورده بودند، تحویل دادند.

نظام جمهوری اسلامی هم راهی برای فرار از این آزمون عملی ندارد. مردم حق دارند که بر اساس نتایج و دستاوردهای ملموس جمهوری اسلامی در مورد آن قضاوت ‌کنند، حتی اگر فاقد هرگونه دانش سیاسی یا دانش دینی و فقهی باشند و اطلاعی از مبانی حقوقی نظام جمهوری اسلامی در قانون اساسی یا مبانی تشکیل حکومت دینی و نظریه ولایت فقیه نداشته باشند.

✳️ امام کاظم (ع) درباره اثر وضعی و نتیجه عملی برقراری عدالت در جامعه می‌فرماید:
لَوْ عُدِلَ‏ فِي‏ النَّاسِ‏ لَاسْتَغْنَوْا (کافی، ج 1، ص 542)
«اگر به عدالت در میان مردم عمل شود آنها بی‌نیاز خواهند گشت»

پس اگر جامعه‌ای با وجود منابع و ذخایر سرشار طبیعی و انسانی همچنان گرفتار فقر و تنگدستی است، علت آن را در بی‌عدالتی حاکم بر جامعه باید یافت.

✳️ از سوی دیگر امام علی (ع) خطاب به یکی از کارگزاران حکومت خود، نتیجه و اثر خشونت و ستم بر مردم و بی تدبیری در اداره جامعه را اینگونه بیان کرده است:
اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ (نهج البلاغه ص 502)
«به عدالت عمل کن و از خشونت، بی‌تدبیری و ستم پرهیز کن که خشونت و بی تدبیری، مردم را به مهاجرت و ترک وطن، و ستم آنان را به جنگ و شورش وامی‌دارد».

دو معنا در کتب لغت برای کلمه «عسف» دیده می‌شود. اول بی‌تدبیری و دوم خشونت.
امام علی (ع) در این روایت به کارگزار خود می‌آموزد که رفتار حاکمیت نتایج قهری در پی دارد که حتی ممکن است مقصود و مطلوب حاکمان نیز نباشد، ولی نتایج رفتارما به خوشایند و ناخوشانید ما کاری ندارند، بلکه آنها تابع نظام علت و معلول در جامعه و طبیعت هستند. هیچ حاکمی به دنبال این نیست که مردم علیه او شورش کنند، اما حاکمان گاهی چنان مست قدرت و غافل از مردم می‌شوند که این سنت دیرین تاریخ بشر را که ستمگری نتیجه‌ای جز شورش ندارد از یاد می‌برند.

امام در این کلام کوتاه دو واکنش متفاوت از مردم را در مقابل ستم، خشونت و بی‌خردی حاکمان ذکر می‌کند. اول مهاجرت. این واکنش کسانی است که توان فرار از وطن را دارند و بدین طریق می‌توانند خود را از ظلم حکومت نجات دهند. دوم شورش مسلحانه. این راه اقشاری از جامعه است که هیچ چاره‌ای جز ماندن ندارند و همه راههای اصلاح حکمرانی را مسدود می‌بینند.

وقتی حاکمان، افراد غیر متخصص و بی‌تدبیری باشند که نه صلاح جامعه را تشخیص می‌دهند و نه حتی صلاح بقای حکومت خود را و شیوه‌های غیر علمی و بی‌خردانه خود را با خشونت و ستم بر مردم تحمیل می‌کنند، مانند آنچه امروز در داستان غم‌انگیز و رنج آور حجاب اجباری می‌بینیم، آیا انتظاری غیر از مهاجرت گسترده از وطن یا انقلابی خونین می‌توان داشت؟

@islamjomhoriat

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جوادی یگانه بدون آنکه بفهمد دارد آرزو میکند که اقشار مذهبی سنتی با تحولات همراه شود
او بی اختیار دارد التماس میکند که شرایط به سمتی برود که مذهبیون سنتی به چنان اعتمادی برسند که وارد کنش شوند


https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
مرگ یزدگرد،فایل صوتی
بهرام بیضایی
مرگ یزدگرد نمایشنامه‌ای تاریخی از بهرام بیضایی است دربارهٔ مرگِ یزدگردِ سوّم آخرین پادشاه ساسانی که در  سالِ ۱۳۵۸ نوشته و اجرا شد و در  سالِ ۱۳۶۰ استاد بیضایی فیلمی هم از این نمایشنامه ساخت.
این اثر بی شک یکی از بهترین آثار هنری ایران است درونمایه اثر درباره شکست ایرانیان ، فرار ومرگ یزدگرد ،پیروزی اعراب و برآمدن اسلام است اتفاقی که در همان سالهای اجرای نمایش نیز به نوعی دیگر رخداد .....در انتهای نمایش
همسرِ آسیابان به سردار ایرانی و موبد زرتشتی می‌گوید :
 داوری به پایان نرسیده‌است و اینک داورانِ اصلی، با درفش‌های سیاه، از راه می‌رسند شما را که درفش سپید بود این بود داوری تا رای درفش سیاه آنان چه باشد.....

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
تعداد بارداری های کشور براساس مجموع آمار رسمی و آماری که سخت پوستان عقیدتی از تعداد سقط های جنین غیر ثبت شده ارائه میدهند حدود ۱.۵ میلیون است که گفته میشود از این تعداد ۵۰۰ هزار سقط میشوند
سقط در جوامع غربی اغلب در بارداری های ناشی از نزدیکی های جنسی اتفاقی ، ناخواسته و یا حتی تجاوز رخ میدهد و تعداد سقط در بین خانواده های تعریف شده ( چه ازدواج رسمی و چه غیر آن ) درصد بسیار کمتری را شامل میشود در حالیکه طبق منابع غیر رسمی فوق الذکر بیشترین تعداد سقط های ثبت نشده در ایران در خانواده های رسمی رخ میدهد

به این معنی که هزاران هزار خانواده توان جنسی لازم برای باروری دارند و هیچ نیازی به انواع و اقسام خزعبلاتی که شیادان طب اسلامی برای افزایش رفتارهای جنسی آموزش میدهند ندارند و از دولت هم برای چنین امری مدد نمیخواهند ولی امکان نگاهداری جنین را ندارند

اینکه در بین سقط های رخ داده چه نسبتی درخانواده هایی است که فرزند قبلی دارند مشخص نیست کار قضاوت را در مورد اینکه چه تعداد خانواده بدون فرزند مطلق می مانند را بسیار سخت میکند اما هر چند باشد آسیب ناشی از آن بخصوص وقتی که تنها فقر باعث آن شده باشد بسختی ماندگار خواهد ماند

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
گشت غمناک دل و جان عقاب / چو ازو دور شد ایام شَباب
دید کش دور به انجام رسید / آفتابَش به لب بام رسید
باید از هستی دل برگیرد / ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چارهٔ ناچار کند / دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چارهٔ کار / گشت بر باد سبک سیر سوار
گلّه کاهنگ چرا داشت به دشت / ناگه از وحشت پر ولوله گشت
وان شبان، بیم زده، دل نگران / شد پی برهٔ نوزاد دوان
کبک، در دامن خاری آویخت / مار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو اِستاد و نگه‌کرد و رمید / دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سَر دیگر داشت / صید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره‌ی مرگ، نه کاریست حقیر / زنده را دل نشود از جان سیر
صید هر روزه به چنگ آمد زود / مگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت در آن دامن دشت / زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده / جان ز صد گونه بلا در برده
سال‌ها زیسته افزون ز شمار / شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب / ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت که: «ای دیده ز ما بس بیداد / با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی / بکنم هرچه تو می فرمایی»
گفت: «ما بندهٔ درگاه توییم / تا که هستیم؛ هواخواه توییم
بنده آماده، بگو فرمان چیست؟ / جان به راه تو سپارم، جان چیست؟
دل، چو در خدمت تو شاد کنم / ننگم آید که ز جان یاد کنم»
این همه گفت ولی با دل خویش / گفت و گویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه، کنون / از نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود / زو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد / حَزْم را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزید / پر زد و دورتَرَکْ جای گزید
زار و افسرده چنین گفت عقاب / که: «مرا عمر، حبابی است بر آب
راست است این که مرا تیز، پر است / لیک پرواز زمان تیزتر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت / به شتاب ایام از من بِگُذشت
گر چه از عمر،‌ دل سیری نیست / مرگ می‌آید و تدبیری نیست
من و این شهپر و این شوکت و جاه / عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز / به چه فن یافته‌ای عمر دراز؟
پدرم از پدر خویش شنید / که یکی زاغ سیه روی پلید
با دوصد حیله به هنگام شکار / صد ره از چنگش کرده‌است فرار
پدرم نیز به تو دست نیافت / تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم بازپسین / چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت با من فرمود / کاین همان زاغ پلید است که بود
عمر من نیز به یغما رفته است / یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایهٔ این عمر دراز؟ / رازی این جاست، تو بگشا این راز»
زاغ گفت: «ار تو در این تدبیری / عهد کن تا سخنم بِپْذیری
عمرتان گر که پذیرد کم و کاست / دگری را چه گنه؟ کاین ز شماست
ز آسمان هیچ نیایید فرود / آخر از این همه پرواز چه سود؟
پدر من که پس از سیصد و اند / کان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت که بر چرخ اثیر / بادها راست فراوان تاثیر
بادها کز زبر خاک و زند / تن و جان را نرسانند گزند
هر چه از خاک، شوی بالاتر / باد را بیش گزندست و ضرر
تا بدانجا که بر اوج افلاک / آیت مرگ شود، پیک هِلاک
ما از آن، سال بسی یافته‌ایم / کز بلندی،‌ رخ برتافته‌ایم
زاغ را میل کند دل به نشیب / عمر بسیارَش ازان گشته نصیب
دیگر این خاصیت مردار است / عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمان ست / چارهٔ رنج تو زان آسان ست
خیز و زین بیش،‌ ره چرخ مپوی / طعمهٔ خویش بر افلاک مجوی
ناودان، جایگهی سخت نکوست / به از آن کنج حیاط و لب جوست
من که بس نکتهٔ نیکو دانم / راه هر برزن و هر کو دانم
خانه‌ای در پس باغی دارم / واندر آن گوشه سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست / خوردنی‌های فراوانی هست»
آنچه زان زاغ چنین داد سراغ / گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد، رفته از آن تا ره دور / معدن پشّه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان / سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه / زاغ بر سفرهٔ خود کرد نگاه

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
گفت: «خوانی که چنین الوان‌است / لایق حضرت این مهمان‌است
می‌کنم شکر که درویش نیم / خجل از ما حضر خویش نیم»
گفت و بنشست و بخورد از آن گند / تا بیاموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلک بُرده به سر / دم‌زده در نفس باد سَحَر
ابر را دیده به زیر پر خویش / حَیَوان را همه فرمانبر خویش
بارها آمده شادان ز سفر / به رهش بسته فلک طاق ظفر
سینهٔ کبک و تَذَرْو و تِیهو / تازه و گرم‌شده طعمهٔ او
اینک افتاده بر این لاشه و گند / باید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش، دل و جان تافته بود / حال بیماری دق یافته بود
دلش از نفرت و بیزاری، ریش / گیج شد، بست دمی دیدهٔ خویش
یادش آمد که بر آن اوج سپهر / هست پیروزی و زیبایی و مهر
فر و آزادی و فتح و ظفرست / نفس خرم باد سحرست
دیده بُگشود به هر سو نگریست / دید گِردَش اثری زین‌ها نیست
آن چه بود از همه سو خواری بود / وحشت و نفرت و بیزاری بود
بال بر هم زد و برجِست از جا / گفت که: «ای یار ببخشای مرا
سال‌ها باش و بدین عیش بناز / تو و مردار تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی / گند و مردار تو را ارزانی
گر بر اوج فلکم باید مرد / عمر در گند به سر نتوان برد»
شهپرِ شاهِ هوا، اوج گرفت / زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شد / راست با مهر فلک، همسر شد
لحظه‌ای چند بر این لوح کبود / نقطه‌ای بود و سپس هیچ نبود

شعر عقاب
استاد ناتل خانلری


https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
♻️ چه وقت باورهایمان عین حماقت است؟

✍️ زهره سعیدی

🔘باور داشتن به اموری که قابل سنجش و ارزیابی هستند عین حماقت است. مثلاً اگر صاحب یک کشتی پیش از حرکت کشتی از بازبینی آن سربازبزند و بگوید من به استحکام کشتی خود باور دارم آنگاه به دریا برود و غرق شود باور او هر چقدر هم صادقانه باشد، نه تنها کمکی به او نکرده، بلکه عین حماقت بوده است. چنین کسی حتی اگر غرق هم نشود باز در باور خود حماقت به خرج داده است.

🔘برخی از باورهای ما ناشی از حماقت ماست. مثلاً در باور به اینکه ویروس بر من اثر نمی‌کند، حتی اگر به آن ویروس مبتلا نشده باشیم یا پس از ابتلا بهبود پیدا کرده باشیم، حماقت به خرج داده‌ایم؛ زیرا اولاً پژوهش‌های علمی نشان داده است که ویروس بر اثر تماس افراد با یکدیگر منتقل می‌شود. ثانیاً چه بسا از این ویروس جان سالم به در برده باشیم اما بی‌آنکه بدانیم دیگران را مبتلا کرده و باعث ستاندن جانی شده باشیم.

🔘این موضوع وقتی اهمیت مضاعف پیدا می‌کند که خط مشی زندگی، فرهنگ، اجتماع و سیاست را بر اساس باورهای ناموجه و نه واقعیاتِ موجود تعیین کنیم. مثلاً اگر واقعیات موجود نشان دهد که توان مقابله با رقیبمان را نداریم، آنگاه خط مشی کاری‌مان را با باور به اینکه او به زودی از صحنه رقابت حذف خواهد شد پی‌گیری کنیم، حماقت به خرج داده‌ایم.

1403/02/17

https://www.tg-me.com/TeachingCriticalThinking

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
غمگین که می‌شوم، با دستمال و اسپری می‌افتم به جان کمدها و قفسه‌ها. به کتاب‌ها که می‌رسم، ساعت و تقویم از کار می‌افتند. یکی یکی برشان می‌دارم؛ ماههای خورشیدی و میلادی، و سال‌های تقویمی، و سده‌های تاریخی رنگ می‌بازند. تقویمم عوض می‌شود: سالی که این کتاب را خواندم؛ همان سالی بود که به همه باورهای قبلی‌ام شک کرده بودم! کتاب بعدی را در فصل دوستی‌های ناب دانشجویی خوانده‌ام انگار! این یکی را ببین: همان ماهی بود که شور تغییر در سر داشتم! این یکی را انگار هنوز هم باردارم، نفهمیدم تاثیر کتاب بود یا هورمون‌ها، که به قول قدیمی‌ها جن زده‌ام کرده بود!
قدمت ندارند هیچ کدام! این یکی هنوز هم صفحه‌هایش بوی روزهای تابستانی را می‌دهد که کنکور قبول شده بودم؛ بوی سرخوشی! این کتاب شب است؛ شب کشیک‌های بخش روانپزشکی؛ همان شبی که برق رفته بود، و صدای آدم‌های بستری در بخش… و شمعی که می‌لرزید …
صفحه‌های یکی مضطربم می‌کند؛ اضطراب بازجویی و دادگاه و وکیل و قاضی به جانم می‌اندازد. رنگ سبز جلد این کتاب، حس تسلی دارد؛ تسلی استراحت وسط درس خواندن‌های پر استرس روزهای قبل از امتحان.
یکی دیگر را بو می‌کشم هنوز بوی بخش شیمی‌درمانی زیرزمین نمازی از صفحه‌هایش نرفته؛ روزهای کشیک رزیدنتی خواندمش حتماً. پشت جلد این یکی را می‌خوانم و شور عشق جوانی به جانم می‌افتد؛ همان عشق‌های بی‌فرجام تکرارناپذیر! حتی بوی عطری خاص در سرم می‌چرخد… خاص!
هیچ کدام را یادم نیست چه ماهی بود یا چه سالی یا چه روزی یا چه سنی از من؟! تقویم ننوشته کتاب‌هایی که خوانده‌ام تقویم حس و حال‌های درونم هست.
غمگین که می‌شوم، آلیس می‌شوم در سرزمین کتاب‌هایم؛ به جای صبح و ظهر و شب می‌گویم: به وقت صفحه بیست کتاب آبی؛ به وقت صفحه هشتاد و هشت کتاب سبز! به جای فصل بهار و تابستان و …، فصل‌هایم می‌شود: همان فصلی که این کتاب را با فرشته از کتابفروشی روبروی دانشکده پزشکی خریدم؛ به وقت رمان‌ها و دوستی‌های لذیذی که فراموشم شدند. تقویمم می‌شود همان روزی که روی مبل نسکافه‌ای خانه قدیمی مان لم داده بودم و زیر جمله این کتاب خط می‌کشیدم ! حتی رنگها هم عوض می‌شوند؛ نمی‌دانم چرا کتابی را که سبز لجنی است، بنفش می‌بینم؟! این کتاب قرمز هم مطمئنم که خاکستری است…

گاهی باید آدم غمگین که می‌شود جایی داشته باشد تا خودش و امروزش را در آن گم کند ؛ بلکه دوباره پیدا شود …

دکتر سمیرا رزاقی
متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی

https://www.tg-me.com/metastatic

https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
«سه» کار کردن اقتصاد


وقتی موتور خودرو «ریپ» می‌زند، تعمیرکاران می‌گویند؛ موتور «سه» کار می‌کند. به این معنی که یکی از سیلندرهای خودرو به هر دلیلی از کار افتاده است. وقتی یک یا دو سیلندر از کار می‌افتد، خودرو نمی‌تواند به درستی حرکت کند و باید خودرو را به تعمیرگاه برد.
هر اقتصادی برای رشد به شش سیلندر قوی نیاز دارد؛ حکمرانی خوب، سیاست داخلی دور از تنش، سیاست‌ اقتصادی باثبات، روابط خارجی بدون تنش، نظام تأمین مالی کارآمد و بخش‌خصوصی با‌انگیزه.
در این نوشته کوتاه، وضعیت شش سیلندر اقتصاد ایران را برای تحرک بخشیدن به اقتصاد کشور بررسی می‌کنیم.

🔹نخستین سیلندر، حکمرانی خوب است که عیار آن در احترام به حقوق مالکیت، سطح پایین فساد، حفاظت از منافع اکثریت و برنامه‌ریزی برای توسعه خلاصه می‌شود و برادری نظام حکمرانی خوب، زمانی ثابت می‌شود که منابع عمومی را برای منافع عمومی مصرف ‌کند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات اقتصاد ایران، نمره پایین نظام حکمرانی در شاخص‌های مورد اشاره است.

🔹 دومین پیشران مورد نیاز برای تحرک اقتصاد، سیاست داخلی معطوف به رشد است که شامل مجموعه سازوکارهایی می‌شود که زمینه بازی برابر و رقابت عادلانه را برای آحاد جامعه فراهم می‌کند. سیاست داخلی خوب به دنبال حاکمیت قانون است و از تنش‌های غیر ضروری دوری می‌کند تا بستر مناسب برای رونق کسب‌وکار و تشویق سرمایه‌گذاری پدید آید. گمان نمی‌کنم ناظری پیدا شود که به این پیشران، نمره قبولی بدهد.

🔹اما هیچ اقتصادی رشد نمی‌کند مگر این‌که سیاست‌های اقتصادی معطوف به آن، ثبات داشته باشد و آحاد اقتصادی قادر به پیش‌بینی متغیرهای اصلی آن باشند. در حال حاضر وجود تورم بالای 40 درصد و دشواری پایین آوردن آن به‌دلیل موانع ساختاری و نفوذ ذی‌نفعان، محیط اقتصادکلان را بی‌ثبات کرده است. به میزانی که اقتصاد به ثبات و پایداری نزدیک شود و محیط کسب و کار مساعد باشد، انگیزه برای سرمایه‌گذاری بلندمدت و تولید و ایجاد ارزش افزوده افزایش می‌یابد و به میزانی که اقتصاد در ورطه بی‌ثباتی و تورم بالا گرفتار شود، انگیزه سرمایه‌گذاری و کارآفرینی از بین می‌رود. در حال حاضر تورم باعث شده نرخ بازده حاصل از نگهداری دارایی‌ها، بیش از بازده حاصل از ایجاد ارزش افزوده باشد. در چنین اقتصادی، انگیزه برای تملک انواع دارایی، عاقلانه‌تر از تولید و کارآفرینی با همه گرفتاری‌هایش است.

🔹چهارمین پیشران اقتصاد برای رشد، روابط خارجی بدون تنش است. همه ما در سال‌های پرتلاطم گذشته به تجربه دریافته‌ایم که ده‌ها تصمیم نهادهای اقتصادی برای جلوگیری از شوک‌های اقتصادی نمی‌تواند به اندازه یک تصمیم وزارت امور‌خارجه برای بهبود اقتصاد مفید باشد. به همین دلیل از نظر اقتصاددانان، تنش‌زدایی از روابط خارجی شرط لازم برای توسعه و پیشرفت است. در دنیای امروز هیچ کشوری را نمی‌توانیم مثال بزنیم که بدون تنش‌زدایی از روابط خارجی به رشد مستمر و توسعه پایدار دست پیدا کرده باشد اما سال‌های طولانی است که از این اجاق خاموش، آبی برای اقتصاد ایران گرم نمی‌شود.

🔹 نظام تأمین مالی کارآمد هم که دسترسی کارآفرینان و بنگاه‌های اقتصادی را به منابع مالی مورد نیاز برای تولید فراهم می‌کند، یکی از پیشران‌های رشد اقتصاد است. در حال حاضر بنگاه‌های تولیدی ما اغلب با تنگنای مالی مواجه هستند و مساله تامین مالی به ویژه سرمایه در گردش همواره یکی از محدودیت‌ها و موانع جدی تولید تلقی می‌شود. بزرگ‌ترین مشکل برای تأمین مالی بخش تولید، از بین رفتن انگیزه سرمایه‌گذاری است. در اثر ناامن شدن محیط اقتصاد کلان، انگیزه سوداگری در بازارها تشدید شده که نتیجه‌اش کاهش انگیزه برای سرمایه‌گذاری بلندمدت است. حاشیه سود تولید هم به‌شدت پایین آمده و در مقابل بر جذابیت سوداگری و واسطه‌گری افزوده شده و در نتیجه انگیزه سرمایه‌گذاری در تولید از بین رفته است. بنگاه ایرانی زمین بازی بسیار ناهمواری پیش رو دارد و باید با نااطمینانی و مشکلاتی مانند فضای غیررقابتی، انحصار، قیمت‌گذاری دولتی و خطاهای سیاستگذاری مواجه شود که مجموع این شرایط، موجب کاهش انگیزه سرمایه‌گذاری جدید و خروج بنگاه‌ها از چرخه تولید شده است.

🔹 نتیجه تصمیم‌های آگاهانه و ناآگاهانه سیاستمداران در از کار انداختن سیلندرهای اقتصاد، کاهش تولید و کاهش ظرفیت‌های بالقوه اقتصادی کشور است. بنگاه‌های بخش خصوصی موتور اصلی تحرک اقتصاد و ایجاد شغل هستند اما بنا به دلایلی که اشاره شد، از کار افتاده‌اند. دوام و بقای یک کشور نیازمند رشد اقتصاد است و اگر سیلندرهای اقتصاد به درستی کار نکنند، رشدی اتفاق نمی‌افتد.

نتیجه این‌که موتور بخش‌خصوصی در ایران از حرکت باز مانده و رشدی که سیاستمداران به آن دل‌خوش کرده‌اند، رشد اقتصاد دولتی است؛ اقتصادی که با نفت می‌سوزد و مواهبش نصیب دولت می‌شود اما دودش به چشم مردم می‌رود.

محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
چرا دروغ میگویند ؟

معاونت آموزشی وزارت بهداشت و درمان رو به دروبین ها ایستاده و در مورد آمار آزمون دستیاری دروغ های عجیب میگوید چرا ؟

بگذارید از آمار سالهای قبل شروع کنیم
ثبت نام کنندگان آزمون ۴۰۱: ۱۱۸۰۰نفر
شرکت کنندگان آزمون ۴۰۱: ۱۱۰۸۰نفر
ثبت نام کنندگان آزمون ۴۰۲: ۱۳۰۰۰نفر
شرکت کنندگان آزمون ۴۰۲ : ۱۰۸۰۰نفر
ثبت نام کنندگان آزمون ۴۰۳: ۱۲۳۵۸ نفر
شرکت کنندگان آزمون : ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!

این اعداد همگی از مصاحبه های سالهای قبل خود آقایان اخذ شده است و کار رسانه های معاند نیست

آیا دکتر باقری فرد عدد و رقم نمیفهمد ؟
خیر میفهمد
اما اینکه در زمان اعلام آمار تعداد داوطلبان را با تعداد شرکت کنندگان مقایسه میکند و به دروغ اعلام میکند که افزایش در آن وجود داشته است به علت این است که علیرغم همه هو و جنجال ها برسر حقوق دستیاران این گروه از پزشکان اینک آسیب پذیرترین نفرات جامعه پزشکی هستند و منشاء این اسیب در اکثریت قریب به اتفاق خود وزارت و معاونت آموزشی آن است

بالاترین میزان خودکشی در بین جامعه پزشکی در بین دستیاران رخ میدهد که همین دو روز قبل شاهد یک مورد دیگر آن بودیم و این پاشنه آشیل وزارت است اما انها به جای حل مسئله، آمار سازی و دستاورد سازی میکنند و وزیر با افتخار از افزایش ۱۲ درصدی جایگاه های پذیرشی میگوید

بهتر است دکتر باقری فرد به جای افتخار به این اعداد بی ارزش کمی نگران تک تک جانهایی باشد که در اثر سوء مدیریت انها هدر میرود


https://www.tg-me.com/drmoazenofficial
2024/05/14 08:20:34
Back to Top
HTML Embed Code: