یادمه بچه که بودم هر بار که چیزیو جا میزاشتم میگفتن مواظب باش خودتو جا نزاری!
اون موقع من میخندیدم که مگه میشه آدم خودشو جا بزاره؟
ولی الان فهمیدم که آره میشه!
من خودمو توی اون روز و شبایی که با کنار تو بودن میگذشت و توی اون خاطره های خوب و بد جا گذاشتم.
اون موقع من میخندیدم که مگه میشه آدم خودشو جا بزاره؟
ولی الان فهمیدم که آره میشه!
من خودمو توی اون روز و شبایی که با کنار تو بودن میگذشت و توی اون خاطره های خوب و بد جا گذاشتم.
نیاز دارم بغلت کنم، نیاز دارم باهات ساعت ها حرف بزنم، نیاز دارم چشماتو از نزدیک ببینم جوری که مژه هامون بخورن به هم، نیاز دارم دستاتو بگیرم، نیاز دارم بریم طبیعت، بریم مسافرت، نیاز دارم دستامو بکنم لای موهات، نیاز دارم بخندی و نگاهت کنم، نیاز دارم نفست بکشم، نیازت دارم که بمونی. برای همیشه؛"
-لانگ دیستنس.
-لانگ دیستنس.
اُپِن مایند بودن
به روابط چندضلعی و با هرکسی گشتن نیست؛ به گفتن هر حرفی و انجام دادن هر کاری تو هر موقعیتی نیست؛ به خورد کردن شخصیت کسی که نظرش باهات متفاوته هم نیست؛ اتفاقا به اینه که ذهنت انقدر باز باشه که تحمل شنیدن صداهای مخالفو داشته باشی... به اینه که شرایطشو داشته باشی؛ ولی تصمیمت این باشه که وفادار بمونی... به اینه که کسی رو بالاتر و پایینتر از خودت ندونی و یادت باشه که هر آدمی تو کائنات جایگاه خودشو داره... به اینه که قدرت پذیرش داشته باشی و بتونی آدما رو با تموم تاریکیهای وجودشون بپذیری و براشون ارزش قائل بشی... و مهمتر از همهی اینا، به اینه که انقدر از درون پُر باشی؛ که بتونی از عشق و آرامشِ وجودیت
به بقیه هم ببخشی :)
- فاطمه سپید
به روابط چندضلعی و با هرکسی گشتن نیست؛ به گفتن هر حرفی و انجام دادن هر کاری تو هر موقعیتی نیست؛ به خورد کردن شخصیت کسی که نظرش باهات متفاوته هم نیست؛ اتفاقا به اینه که ذهنت انقدر باز باشه که تحمل شنیدن صداهای مخالفو داشته باشی... به اینه که شرایطشو داشته باشی؛ ولی تصمیمت این باشه که وفادار بمونی... به اینه که کسی رو بالاتر و پایینتر از خودت ندونی و یادت باشه که هر آدمی تو کائنات جایگاه خودشو داره... به اینه که قدرت پذیرش داشته باشی و بتونی آدما رو با تموم تاریکیهای وجودشون بپذیری و براشون ارزش قائل بشی... و مهمتر از همهی اینا، به اینه که انقدر از درون پُر باشی؛ که بتونی از عشق و آرامشِ وجودیت
به بقیه هم ببخشی :)
- فاطمه سپید
وقتی توفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتّی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعاً تمام شده باشد. امّا یک چیز مسلّم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت!
-کافکا در کرانه
-کافکا در کرانه
بیا به هم قول بدیم:
قهرامون بیشتر از ۵ روز طول نکشه، به هم هیچ وقت دروغ نگیم، تنبیه بشیم ولی جدا نه ، ناراحتیمونو با رفتار به هم نشون ندیم، بیانشکنیم ، کنار هم برای آیندمون بجنگیم ، توی این شرایط بیشتر همو درک کنیم، باهم رفیق باشیم و از هم چیزیو پنهان نکنیم ، و قول بدیم سر قولامون بمونیم. باشههه؟!!
قهرامون بیشتر از ۵ روز طول نکشه، به هم هیچ وقت دروغ نگیم، تنبیه بشیم ولی جدا نه ، ناراحتیمونو با رفتار به هم نشون ندیم، بیانشکنیم ، کنار هم برای آیندمون بجنگیم ، توی این شرایط بیشتر همو درک کنیم، باهم رفیق باشیم و از هم چیزیو پنهان نکنیم ، و قول بدیم سر قولامون بمونیم. باشههه؟!!
ببخشید که گاهی اوقات ناخواسته باعث ناراحتیت میشم.
آخه خیلی روت حساسم و همه ی تو
فقط و فقط مال منه.
نمیدونم چجوری حس خوبمو بهت توصیف کنم، فقط میتونم بگم اگه یه روز قرار باشه داستان زندگیمو بنویسم از اونجایی شروع میکنم که تو اومدی تو زندگیم و با اومدنت دنیامو تغییر دادی.
از اون روزی که دلمو به چشای قشنگت باختم.
من تو را نه تنها دوس خواهم داشت بلکه عاشقانه خواهم پرستید آنگونه که هیچ بنده ای معبود خود را نپرستیده.
بمونی برام نفسم دوستت دارم.
آخه خیلی روت حساسم و همه ی تو
فقط و فقط مال منه.
نمیدونم چجوری حس خوبمو بهت توصیف کنم، فقط میتونم بگم اگه یه روز قرار باشه داستان زندگیمو بنویسم از اونجایی شروع میکنم که تو اومدی تو زندگیم و با اومدنت دنیامو تغییر دادی.
از اون روزی که دلمو به چشای قشنگت باختم.
من تو را نه تنها دوس خواهم داشت بلکه عاشقانه خواهم پرستید آنگونه که هیچ بنده ای معبود خود را نپرستیده.
بمونی برام نفسم دوستت دارم.
میدونی، یه چیزایی به خواستنه.
قبلا هربار که وسط غم و مشکل غرق میشدم، با خودم میگفتم چیزی نیست، این طوفانم تموم میشه، دوباره خرابه هارو میسازی، تو میتونی همه چیو درست کنی.
نمیدونم چیشد، نمیدونم کی با تبرش زد به ریشه م که دیگه نمیتونم بلند شم، شایدم نمیخوام بلند شم.
یادته گفتم یه چیزایی به خواستنه؟
آره دیگه نمیخوام بلند شم.
خسته شدم از بس هربار که بلند شدم دفعه بعد محکم تر زمین خوردم؛ دیگه نا ندارم.
نفسی نمونده برام.
فقط یه چیزی، اگه یه شمع به جای من بود تا الان تموم شده بود؛ اگه چوب تنه یه درخت تنومند به جای من بود تا الان پوسیده بود؛ اگه یه اقیانوس به جای من بود تا الان خشک شده بود؛
پس چرا من خشک نمیشم؟
نمیپوسم؟ تموم نمیشم؟
-ماهلین
قبلا هربار که وسط غم و مشکل غرق میشدم، با خودم میگفتم چیزی نیست، این طوفانم تموم میشه، دوباره خرابه هارو میسازی، تو میتونی همه چیو درست کنی.
نمیدونم چیشد، نمیدونم کی با تبرش زد به ریشه م که دیگه نمیتونم بلند شم، شایدم نمیخوام بلند شم.
یادته گفتم یه چیزایی به خواستنه؟
آره دیگه نمیخوام بلند شم.
خسته شدم از بس هربار که بلند شدم دفعه بعد محکم تر زمین خوردم؛ دیگه نا ندارم.
نفسی نمونده برام.
فقط یه چیزی، اگه یه شمع به جای من بود تا الان تموم شده بود؛ اگه چوب تنه یه درخت تنومند به جای من بود تا الان پوسیده بود؛ اگه یه اقیانوس به جای من بود تا الان خشک شده بود؛
پس چرا من خشک نمیشم؟
نمیپوسم؟ تموم نمیشم؟
-ماهلین
در پایان این تاریکی چیزی گذرا و کوچیکه که هرگز دستش به روشنایی و زیبایی اعلی نمیرسه؛ روشنایی رو پیدا کن تا تاریکی وجودت رو نگیره...
🎥 The Lord of The Rings: The Rings of Power
🎥 The Lord of The Rings: The Rings of Power
بین من و تو
چهل زندان بود
حیاط به حیاط زندان
با پرچم صلحی در دست آمدم
تو نبودی
"شمس لنگرودی"
چهل زندان بود
حیاط به حیاط زندان
با پرچم صلحی در دست آمدم
تو نبودی
"شمس لنگرودی"
ولی واقعا چطوری دلتون تنگ نمیشه؟!
چطوری انقدر صبورین؟!
چطوری انقدر بیتفاوتین؟!
چطور میتونین رها کنین آدمایی رو که دوستتون دارن؟!
بعد راحت نفس بکشین..! راه برین..! بخندین..! غذا بخورین..! تفریح کنین..! یا از زندگی لذت ببرین..!
شاید مشکل از اینجاست، که شما اصلا ما رو دوس ندارین..!
وگرنه آدم وقتی یکی رو دوس داشته باشه، هم دلتنگ میشه..! هم بیقرار..! هم سِمِجْ..!
هم احساس خفگی میکنه..!
هم پاهاش جون راه رفتن نداره..!
هم خنده رو لباش نمیاد..!
هم آب خوش از گلوش پایین نمیره..!
و هم دنیا براش میشه زندون..!
آره شاید مشکل از اینه که اونقدری که ما دوستتون داریم، شما دوستمون ندارین...
چطوری انقدر صبورین؟!
چطوری انقدر بیتفاوتین؟!
چطور میتونین رها کنین آدمایی رو که دوستتون دارن؟!
بعد راحت نفس بکشین..! راه برین..! بخندین..! غذا بخورین..! تفریح کنین..! یا از زندگی لذت ببرین..!
شاید مشکل از اینجاست، که شما اصلا ما رو دوس ندارین..!
وگرنه آدم وقتی یکی رو دوس داشته باشه، هم دلتنگ میشه..! هم بیقرار..! هم سِمِجْ..!
هم احساس خفگی میکنه..!
هم پاهاش جون راه رفتن نداره..!
هم خنده رو لباش نمیاد..!
هم آب خوش از گلوش پایین نمیره..!
و هم دنیا براش میشه زندون..!
آره شاید مشکل از اینه که اونقدری که ما دوستتون داریم، شما دوستمون ندارین...
هنگامی که آدمی پی به محال میبرد درصدد نگارش آیین خوشبختی برمیآید. خواهند گفت: «عجب! از همین کورهراهها میخواهید به سرزمین سعادت برسید؟» در پاسخ میگویم: ولی یک دنیا بیشتر وجود ندارد، بهروزی و محال دو فرزند همین خاکدانند. این دو را نمیتوان از هم جدا ساخت. اگر بگوییم سعادت الزاماً مولود کشف محال است، اشتباه کردهایم. چرا که گاهی احساس بیهودگی زاییده خوشبختی است. ادیپ میگوید: «من معتقدم که همهچیز خوب است.» چه سخن مقدسی! این سخن در جهان رموک و وحشی و محدودآمیزادگان طنین میافکند.
دلهره اصلی – آلبر کامو
دلهره اصلی – آلبر کامو
این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد، از کوچکتر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید.
"رضا قاسمی"
"رضا قاسمی"
دیگر نمیخواهم کسی به من عادت کند یا من به کسی عادت کنم،
یک روز باید جدا شد
باید تنها ماند
باید شکست
"بهمن فرسی"
یک روز باید جدا شد
باید تنها ماند
باید شکست
"بهمن فرسی"
تو فیلم The walking dead یه جملهای بود که میگفت:
«شاید اون کسی که داره میره من باشم؛ ولی این تو هستی که منو تنها گذاشتی..!»
و چقدر درست میگفت!
دوست داشتنهای عمیق ما هیچوقت تموم نشدن، فقط ما مجبور به رها کردن شدیم :)
«شاید اون کسی که داره میره من باشم؛ ولی این تو هستی که منو تنها گذاشتی..!»
و چقدر درست میگفت!
دوست داشتنهای عمیق ما هیچوقت تموم نشدن، فقط ما مجبور به رها کردن شدیم :)
هنگامی که آدمی پی به محال میبرد درصدد نگارش آیین خوشبختی برمیآید. خواهند گفت: «عجب! از همین کورهراهها میخواهید به سرزمین سعادت برسید؟» در پاسخ میگویم: ولی یک دنیا بیشتر وجود ندارد، بهروزی و محال دو فرزند همین خاکدانند. این دو را نمیتوان از هم جدا ساخت. اگر بگوییم سعادت الزاماً مولود کشف محال است، اشتباه کردهایم. چرا که گاهی احساس بیهودگی زاییده خوشبختی است. ادیپ میگوید: «من معتقدم که همهچیز خوب است.» چه سخن مقدسی! این سخن در جهان رموک و وحشی و محدودآمیزادگان طنین میافکند.
دلهره اصلی – آلبر کامو
دلهره اصلی – آلبر کامو