آسف
لأنكِ حزينة
ويداي بعيدتان.
متأسفم،
به خاطر اینکه غمگینی
و دستانم دور است.
لاادری.فارسیِ فاطمه بهارمست.
لأنكِ حزينة
ويداي بعيدتان.
متأسفم،
به خاطر اینکه غمگینی
و دستانم دور است.
لاادری.فارسیِ فاطمه بهارمست.
نگاهش به من، چون نگاه موسیقیدانی پیش از شروع به نواختن به سازش بود؛
احساس درک و بالاتر قرار داشتن، احساس میکردم چنان درونم را میبیند که گویی جزئی از او هستم.
و چقدر دوست داشتم سازی باشم که او مینوازد.
" خاطرات یک گیشا - آرتور گلدن "
احساس درک و بالاتر قرار داشتن، احساس میکردم چنان درونم را میبیند که گویی جزئی از او هستم.
و چقدر دوست داشتم سازی باشم که او مینوازد.
" خاطرات یک گیشا - آرتور گلدن "
من دلم میخواد بنویسم ازون ارامش چشات که دریای طوفانی دلمو اروم میکنه؛ دوست دارم غرق شم تو آوای پراز ناز صدات وقتی که اروم اسممو صدا میکنی و نخودی میخندی واسم، من دوست دارم قربون اون پشتِچشم نازک کردنات که میریم کافه برا دخترا میری من دوست دارم بگردم دور هر کدوم از تار های موهات، دلم میخواد اون زندگی ایدهعالی که توی ذهنم ساختم با تو تصورش کنم برای تو درستش کنم اخه میدونی من جون میدم برای اینکه صبحا وقتی چشامو باز میکنم اولین چیزی که میبینم تو باشی؛ لبخندت باشه بغلت باشه و هرچیزی که مربوط به توعه.
دوست دارم وقتایی که برمیگردم خونه بوی تو رو بشنومم بغلتو احساس کنم و سرمو بزارم روی نرمی پاهات.
کاش بمونی کنارم و با گرمی وجودت کمکم کنی که این زندگیو بسازم، بهشتِ من.
- ترشح
دوست دارم وقتایی که برمیگردم خونه بوی تو رو بشنومم بغلتو احساس کنم و سرمو بزارم روی نرمی پاهات.
کاش بمونی کنارم و با گرمی وجودت کمکم کنی که این زندگیو بسازم، بهشتِ من.
- ترشح
بحث،دعوا،قهر،ناراحتی،هميشه هست!
ببينيد كى واقعاً با اين چيزا بازم به پاتون ميمونه و متعهد و عاشقه؛
ببينيد كى حواسش به حال و احوالِ دلِتونه؛
اين روزا همه ياد گرفتن توى ظاهر نشون بدن بى عيب و نقصن؛
اما تو خودت باش؛
متعهد،مهربون؛
ببينيد كى واقعاً با اين چيزا بازم به پاتون ميمونه و متعهد و عاشقه؛
ببينيد كى حواسش به حال و احوالِ دلِتونه؛
اين روزا همه ياد گرفتن توى ظاهر نشون بدن بى عيب و نقصن؛
اما تو خودت باش؛
متعهد،مهربون؛
تو واسه همیشه برای من بهترین آدم زندگیم میمونی!
میدونی چرا؟
چون هر وقت نیازت داشتم و نداشتم تو همیشه بودی!
هر وقت هر مشکلی برام پیش اومد پشت سرمو نگاه کردم تورو دیدم و دلم گرم شد،
هر وقت حتی ازت کمک نخواستم تو بهم کمک کردی،
هر وقت مشکلی خواست منو از پا در بیاره تو دلگرمی شدی که از پسش بر بیام!
برای تمام لحظه های بودنت ازت ممنونم.
میدونی چرا؟
چون هر وقت نیازت داشتم و نداشتم تو همیشه بودی!
هر وقت هر مشکلی برام پیش اومد پشت سرمو نگاه کردم تورو دیدم و دلم گرم شد،
هر وقت حتی ازت کمک نخواستم تو بهم کمک کردی،
هر وقت مشکلی خواست منو از پا در بیاره تو دلگرمی شدی که از پسش بر بیام!
برای تمام لحظه های بودنت ازت ممنونم.
بیا بغلم.
جفتمون خسته ایم و زانوهامون زخمیه.
زندگی هم این راندو برد.
اما عیب نداره؛
به جاش ما همو داریم.
تو برای من یه دلیلی برای دو دقیقه بیشتر زنده موندن.
پس بیا بغلم.
شاید من شونه هایی شدم برای اینکه سرتو بذاری و با خیال راحت اشک بریزی و بدونی که من پیشتم. توی هر شرایطی هواتو دارم و بهت گوش میدم. بدون اینکه قضاوت بشی.
-شقایق.
جفتمون خسته ایم و زانوهامون زخمیه.
زندگی هم این راندو برد.
اما عیب نداره؛
به جاش ما همو داریم.
تو برای من یه دلیلی برای دو دقیقه بیشتر زنده موندن.
پس بیا بغلم.
شاید من شونه هایی شدم برای اینکه سرتو بذاری و با خیال راحت اشک بریزی و بدونی که من پیشتم. توی هر شرایطی هواتو دارم و بهت گوش میدم. بدون اینکه قضاوت بشی.
-شقایق.
عید واقعی روزیه که تو برای نو شدن در درون خودت تلاش میکنی. روزی که برای ایجاد تغییرات مثبت برنامه ریزی میکنی و در کنار پذیرش خودت با وجود خوبی ها و کاستی ها و نقاط ضعفی که داری سعی میکنی خودتو بیشتر دوست داشته باشی
عید اصلی و جشن واقعی، در درون تو باید اتفاق بیوفته تا متحول بشی ..
"سپهر خدابنده"
عید اصلی و جشن واقعی، در درون تو باید اتفاق بیوفته تا متحول بشی ..
"سپهر خدابنده"
ميدوني هيچكي الكي الكي كه نميره تولاك خودش!
اين وسطا يكي نا اميدش كرده،
يكي مهربونياش ناديده گرفته،
يكي دلشو شكسته و يكي آرزوهاشو آتيش زده،
و بدترينش اينه، همه اين كارا رو…
كسي كه با تموم وجود بهش اعتماد داشته كرده…:)
اين وسطا يكي نا اميدش كرده،
يكي مهربونياش ناديده گرفته،
يكي دلشو شكسته و يكي آرزوهاشو آتيش زده،
و بدترينش اينه، همه اين كارا رو…
كسي كه با تموم وجود بهش اعتماد داشته كرده…:)
انسان از چیزی که بسیار دوست میدارد خود را جدا میسازد؛
در اوج خواستن نمیخواهد
در اوج تمنا نمیخواهد.
دوست دارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد.
امیدوار است که امیدوار نباشد
همواره به یاد می آورد که نمی خواهد فراموش کند
انسان از آن چیزی که بسیار دوست میدارد خود را جدا میسازد .
"دیالوگی از هامون - داریوش مهرجویی"
در اوج خواستن نمیخواهد
در اوج تمنا نمیخواهد.
دوست دارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد.
امیدوار است که امیدوار نباشد
همواره به یاد می آورد که نمی خواهد فراموش کند
انسان از آن چیزی که بسیار دوست میدارد خود را جدا میسازد .
"دیالوگی از هامون - داریوش مهرجویی"
برای قلبم چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد تا بعد؟
و حال آنکه روزی که تو را نبینم
بی نهایت است ...!
- نزار قبانی
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد تا بعد؟
و حال آنکه روزی که تو را نبینم
بی نهایت است ...!
- نزار قبانی
عید واقعی روزیه که تو برای نو شدن در درون خودت تلاش میکنی. روزی که برای ایجاد تغییرات مثبت برنامه ریزی میکنی و در کنار پذیرش خودت با وجود خوبی ها و کاستی ها و نقاط ضعفی که داری سعی میکنی خودتو بیشتر دوست داشته باشی
عید اصلی و جشن واقعی، در درون تو باید اتفاق بیوفته تا متحول بشی ..
"سپهر خدابنده"
عید اصلی و جشن واقعی، در درون تو باید اتفاق بیوفته تا متحول بشی ..
"سپهر خدابنده"
هرموقع ناراحت بودی، فقط بدون که خدا منو آفریده تا همهی غماتو به جون بخرم، تا نذارم غصه بشینه تو اون چشمایِ قشنگت، تا نور باشم تو شبای تاریکت، من میخام همیشه شاد نگهت دارم پس غماتو ازم مخفی نکن، خب؟
هر کار که بکنی میدانم که درست است، چون از وقتی میشناسمت با احساسی عمیق فهمیدهام که تو هرگز چیزی نمیگویی که با هستیات در تضاد باشد.
درواقع من اگر مرد به دنیا آمده بودم دلم میخواست یکی مثل تو باشم.
بعد از این چطور از من میخواهی که دوستت نداشته باشم؟ بعد از درک اینها، بعد از تحولی عمیق که در وجودم که در وجودم ایجاد شده، چطور میخواهی که این رابطه تا آخر طول نکشد؟
"از نامهی ماریا به کامو"
درواقع من اگر مرد به دنیا آمده بودم دلم میخواست یکی مثل تو باشم.
بعد از این چطور از من میخواهی که دوستت نداشته باشم؟ بعد از درک اینها، بعد از تحولی عمیق که در وجودم که در وجودم ایجاد شده، چطور میخواهی که این رابطه تا آخر طول نکشد؟
"از نامهی ماریا به کامو"
من توو زندگیم آدمای زیادی رو از دست دادم.
از اعضای خونواده بگیر تا دوست و رفیق و حتی دشمن.
هرکدومشونم یه تیکه از منو کندن و با خودشون بردن من الان هم اینجام هم اونجا؛ هم زندهم هم مُرده!
جسمم زنده و سر و مر و گنده اینجا تنها لب دریا نشسته عزا گرفته ولی یه تیکههایی از روحم پیششونه که نداشتنشون جسممو ضعیف کرده و حسمو قوی تر!
تو آدم بودی سهیل حداقل آدم تر از من. خیلی آدم تر از من..!
امروز که رفتی فهمیدم چیزه زیادی از روحم نمونده ولی هنوز یه عالمه جسم دارم که متاسفانه دیگه به کارم نمیاد؛ اونجا اگه کسی یه جسم و چند تا تیکه روح خواست بهم خبر بده!
من اینجام خوب بخوابی شب بخیر.
-آریانفر
از اعضای خونواده بگیر تا دوست و رفیق و حتی دشمن.
هرکدومشونم یه تیکه از منو کندن و با خودشون بردن من الان هم اینجام هم اونجا؛ هم زندهم هم مُرده!
جسمم زنده و سر و مر و گنده اینجا تنها لب دریا نشسته عزا گرفته ولی یه تیکههایی از روحم پیششونه که نداشتنشون جسممو ضعیف کرده و حسمو قوی تر!
تو آدم بودی سهیل حداقل آدم تر از من. خیلی آدم تر از من..!
امروز که رفتی فهمیدم چیزه زیادی از روحم نمونده ولی هنوز یه عالمه جسم دارم که متاسفانه دیگه به کارم نمیاد؛ اونجا اگه کسی یه جسم و چند تا تیکه روح خواست بهم خبر بده!
من اینجام خوب بخوابی شب بخیر.
-آریانفر
احساس میکنم یه جایِ زندگیم راه رو غلط رفتم
ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برایِ برگشت ندارم
خواهش میکنم این یادت بمونه مارتین !
اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچوقت برایِ برگشت دیر نیست
حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی
نگو راهِ برگشت طولانی و تاريکه
نترس از این که هیچی به دست نیاری ...!
- استیو تولتز
ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برایِ برگشت ندارم
خواهش میکنم این یادت بمونه مارتین !
اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچوقت برایِ برگشت دیر نیست
حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی
نگو راهِ برگشت طولانی و تاريکه
نترس از این که هیچی به دست نیاری ...!
- استیو تولتز
شاید اگر تو اینجا بودی
اشکهایی را که حالا توی چشمهایم
با زحمت نگه میدارم روی دستهایت میریختم.
“فروغ فرخزاد”
اشکهایی را که حالا توی چشمهایم
با زحمت نگه میدارم روی دستهایت میریختم.
“فروغ فرخزاد”
وقتی میبینی همه چی مثل زنجیر قفل شده توهم تا تورو از بخشی از وجودت دور کنه،
مثل این میمونه که کسی بزور پوست کف دستتو میکنه،
همونقدر دردناکه،تو میمونی و اشک پیله بسته کنج چشم و صدای موزون هقهق ها پشت لب و دهن بسته شده،
ولی تو ذهنت اینو تصور کن که بعدش یکی پماد آ د میاره و با نوک انگشتش خیلی آروم کف دستتو پماد میزنه،
به خیال خام خوش باش.
-سان.
مثل این میمونه که کسی بزور پوست کف دستتو میکنه،
همونقدر دردناکه،تو میمونی و اشک پیله بسته کنج چشم و صدای موزون هقهق ها پشت لب و دهن بسته شده،
ولی تو ذهنت اینو تصور کن که بعدش یکی پماد آ د میاره و با نوک انگشتش خیلی آروم کف دستتو پماد میزنه،
به خیال خام خوش باش.
-سان.
هیچ چیز واضح تر، محسوس تر و ملموس تر از لحظهٔ حال نیست. با اینهمه، لحظهٔ حال کاملا فرار است. تمامی حزن و اندوه زندگی در همین است. تنها در ظرف یک ثانیه، حس بینایی ما، حس شنوایی ما و حس بویایی ما دانسته یا ندانسته انبوهی از رویدادها را ضبط می کنند و رشته ای از احساسها و افکار از مغز ما می گذرد. هر لحظه ای نماینگر جهانی کوچک است، که ناگزیر در لحظهٔ بعدی فراموش می شود.
📕 هنر رمان
👤 #میلان_کوندرا
📕 هنر رمان
👤 #میلان_کوندرا
ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺷﻤﺎ میتوﺍﻧﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺭﺳﯿﺪﻩ، ﺁﺑﺪﺍﺭ، ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ. ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﻏﻮﺑﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺯ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻡ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ ..
#لئو_بوﺳﮑﺎﻟﯿﺎ
📚زندگی،عشق و دیگر هیچ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﻏﻮﺑﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺯ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻡ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ ..
#لئو_بوﺳﮑﺎﻟﯿﺎ
📚زندگی،عشق و دیگر هیچ
عزيز من!
زندگی، بدون روزهای بد نمی شود،
بدون اشك و درد و خشم و غم نمی شود.
اما، روزهای بد، همچون برگهای پاييزی؛
باور كن كه شتابان فرو می ريزند،
و در زير پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می شكنند
و درخت استوار و مقاوم بر جای می ماند.
عزيزمن!
برگهای پاييزی، بی شك، در تداوم بخشيدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشيدن به تداوم درخت، سهمی از ياد نرفتنی دارند.
نادرابراهیمی
زندگی، بدون روزهای بد نمی شود،
بدون اشك و درد و خشم و غم نمی شود.
اما، روزهای بد، همچون برگهای پاييزی؛
باور كن كه شتابان فرو می ريزند،
و در زير پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می شكنند
و درخت استوار و مقاوم بر جای می ماند.
عزيزمن!
برگهای پاييزی، بی شك، در تداوم بخشيدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشيدن به تداوم درخت، سهمی از ياد نرفتنی دارند.
نادرابراهیمی