Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
‍ باستانی پاریزی
شناسنامه کرمان، هویت ایران

سوم دی‌ماه ۱۳۰۴، زادروز یکی از نامداران تاریخ نگاری و از مشاهیر و بزرگان فرهنگ و ادب معاصر استاد زنده‌یاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی است؛

من متاسفانه در هیچ یک از دوره های دانشگاهی افتخار شاگردی استاد را نداشتم، اما همواره با کتاب های استاد مأنوس بودم و نکته یابی های او از افراد و حوادث، آموزه‌های کارم بود.

نظر به علاقه ای که به کارهای استاد دارم نکته هایی درباب شیوه‌های پژوهش استاد از آثارشان گردآوری کردم تا در زمانی مناسب به چاپ برسانم؛ به ذهنم رسید چند نکته‌ای درباب آثار استاد، به صورت مختصر، در محضر تاریخ پژوهان عرض کنم.

نخست استاد را به واقع، افزون بر مورخ، مردم نگار نیز باید نامید؛ در همه آثار قلمی استاد،  همه اقوام و فرهنگ‌ها و نیز طبقات جامعه از عالی رتبه تا دون پایه حضور دارند و متناسب با موضوع اصلی، نقش آفرینی می‌کنند.

دیگر اینکه استاد همواره افزون بر دیده‌ها، شنیده هایش را نیز دربارۀ معاصرینش، برای آیندگان مکتوب می‌کرد؛ این نکته به وفور در مقالات ایشان به چشم می خورد.

نکته مهم تر این که امکان نداشت استاد مطلبی درباره کسی جایی و یا رخدادی بنویسد، اما از کرمان و کرمانی حرفی به میان نیاورد. استاد با خود و خدایش عهد کرده بود که در هیچ یادواره و مراسمی شرکت نکند و سخن نگوید مگر آنکه در آن مراسم به تقریبی یا تحقیقی سخن از کرمان به میان نیاورد؛

جالب است بدانیم استاد اگر کسی زن کرمانی هم داشته باشد، کرمانی محسوب می کرد و به طنز می نویسد: «کسی که از کرمان زن گرفته، به قول لغویون از کرمان کسب تأنیث کرده است».

نکته ای دیگر این که آثار او شناسنامه و هویت کرمان است و به واقع می توان دانشنامه کرمان اعم از رجال، تاریخ، فرهنگ عامه، جغرافیای تاریخی و تا حدودی گویش کرمانی را از روی آثار استاد گرداوری کرد.

از دیگر ویژگی‌های استاد نقد خود یا به تعبیر استاد خود مشت و مالی و نیز نقد دیگران و جامعه است که در آثار استاد در لفافه‌ای از طنز بیان و در مستوره‌ای از واژگان پیچیده شده است، این نقد هم درباب دوستان بود و هم با رجل سیاسی.

شیوه نگارش استاد در آثارش متفاوت از دیگران بود و به نوعی، نگارش استاد خود سَبکی شده بود.  به قول دکتر مشکور "سبک باستانی تاریخ نویسی"

استاد باستانی پاریزی در یکی از آثارش می نویسد: «[خواننده] خواهد گفت این باستانی آسمان و زمین را به هم می دوزد تا بتواند یک مقاله ... جمع و جور کند؛ حرف شما صحیح است، ولی این را هم عرض کنم که حرف های من با وجود پراکندگی، مثل موم‌ها و چربی‌های همان شمع می‌ماند که اطراف یک رشته نازک و باریک جمع شده‌اند و وقتی آن رشته را آتش بزنید، گوشه‌هایی را روشن می کند و ...، شعله‌ای نازک بر گوشه‌ای تاریک می افکند».
https://www.tg-me.com/bazmavard
‍ ‍ پنجم فروردین‌ماه سالروز درگذشت محمدابراهیم باستانی پاریزی

آنچه یک عالم و دانشمند و متخصص را به این آب و خاک پیوند می‌دهد آب و زمین و ثروت و تخصص نیست، آشنایی و پیوند با فرهنگ و ادب و خصوصیات این کشور است. تاریخ و ادب و دین و آداب و رسوم در حکم رشته‌های باریکی هستند که ستون تخصص را به این آب و خاک پیوند می‌زنند.

یک پزشک عالی‌قدر اگر به فرهنگ خود پیوسته باشد یعنی درست تاریخ خود را خوانده باشد و ادب کشور خود را بداند، خیلی دیر و خیلی کم حاضر به ترک خانۀ آباء و اجداد خود می‌شود. نقص تحصیلات عالیه در ایران به‌ طور کلی و در خارج خیلی روشن و چشم‌گیر همین بوده است که به قدر کافی دانشجو را با فرهنگ مملکت پیوند نداده‌اند. امروز تنها جراحان و پزشکانی در زیر بمباران شب و روز جان می‌کنند که ده بیست جلد کتاب تاریخ فارسی توی اتاق خود دارند.
خرگاه پیوستگی با علایق مذهبی و فرهنگی و قومی‌ به‌وسیلۀ رشته‌های باریکی به هم گره می‌خورد. این رشته‌ها را علوم‌ انسانی، ازجمله تاریخ تاب می‌دهند.
ستون علاقه به این آب و خاک را در طبیب و متخصص و عالم و مهندس فقط رشته‌های باریک و نامرئی می‌تواند نگاه دارد که به فرهنگ و ادب و ذوق و میراث فرهنگی معروف است. آنها که با این رشته‌ها به این آب و خاک دوخته نشده باشند، خیلی زود از کشور خارج می‌شوند: برگ کاهی در مسیر تندباد.
من یک جای دیگر هم گفته‌ام که معلمین تاریخ و اصولاً معلمین رشته‌های علوم انسانی مثل ناخدایان و ملوانان کشتی هستند، و در هنگام طوفان و غرق کشتی ناخدا طبق معمول آخرین نفر است که خود را نجات می‌دهد. دلیل آن هم این است که آنچه اینان در خاک و سرزمین خود اهمیت و اولویت بدان می‌دهند، در کشور دیگر در حکم دهم و صدم اهمیت و اولویت است.
چون این روزها باز هم یکی دو جای دیگر نسبت به اهل تاریخ کم‌لطفی شده و حتی نویسندگان تاریخ‌های دو سه هزارصفحه‌ای که در خاک خفته‌اند هم از آسیب طعن و لعن محفوظ نمانده‌اند این چند سطر به عنوان تذکر قلمی گردید که لااقل در مقام مقایسه و تمثیل هم بهانه به دست معاندین ندهد.
یک مورخ فرنگی‌ می‌گوید و هرچند فرنگی است مثل اینکه درست هم می‌گوید که: «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند جریمۀ او تنها همین کافی است که باید بسیاری از تجربه‌های تاریخی را دوباره تجریه کند و مجازاتش همین بس که ناچار است بسیاری از آموزه‌ها را از سر نو بیاموزد.»

برگرفته از:
هشت الهفت، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات نوین، ۱۳۶۳، ص ۱۶۱-۱۶۴.


@kheradsarayeferdowsi
🌲راه یکی است و آن راستی است.
زردشت

همه برگ او پند و بارش خرد
کسی کز خرد بر خورد، کی مرد!

خجسته پیی نام او زردهشت
کز اهرمنی دست گیتی بشست
فردوسی

🌲ششم فروردین زادروز #زردشت اندیشمند و فیلسوف ایرانی گرامی باد

https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
درنگی بر ایران، آیین ایرانی، آینده ایران

ششم نوروز ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
در روزی که به زادروز زرتشت، پیامبر ایرانی، نامبردار شده جا دارد که سخنانی درباره فرهنگ ایرانی به میان گذاشته شود. با این یادآوری که نگارنده بر سر آن نیست که آوازه‌گری (تبلیغ) برای آیین کند.

ایرانیان تا پیش از درآمدن آیین اسلام، بر دین زرتشت بوده‌اند. درست نمی‌دانیم که در آن روزگاران چه کوشش‌ها و چه بالش‌های فرهنگی و علمی شده است. آن چه در تاریخ سیاسی بمانده، می‌گوید که ایرانیان سرزمین‌های پهناوری را می‌رایانیده‌اند، از رود سند تا رود نیل.
نتوان پذیرفت که چنان دستگاه فرمانروایی بی‌بهره از دانش‌ها و بی آدمیانی دانشی، هوتخشی (صنعتکار)، هنرمند، برزگر، کارگر و ... برپا شده و بمانده است. این کوشش‌ها از فرمانروایی تا کارگری بر بستر دین زرتشتی روییده و پا داشته است.
در چنان گِردَکی (محیطی) بوده‌اند کسانی که بر همان بستر اندیشیده، خیال پرورده و دستاوردهای خود را بنبشته‌اند.

پس از درآمدن اسلام به ایران زرتشتیان به نگاهداری ابرماندهای روزگاران پیشین کوشیدند. اما هرچه گذشت، به شمار و به نیرو کاهیدند و داشته‌های کهن هم با گذر زمان از میان رفت.

آنچه امروز از آیین کهن ایرانی داریم جز اوستا و دیگر کتاب‌هایی نیست که به زبان اوستایی یا زبان پهلوی بمانده و آن همه هم بیشتر در اندرون دین زرتشتی جا می‌گیرد. پذیرفتنی نیست که مردمانی که نیمه‌ای از دنیا را به دست داشته‌اند یک برگ هم ننوشته‌ باشند، در هوتخشی، پزشکی، شناختن آتش، آب، خاک، هوا و هر آنچه اندران میانه است. پس بیشتر داشته‌های ما را از میان برده‌اند.

شاید که بپذیریم دین ایرانی هم به روزگاری که بر سرزمین‌های ایرانی چیره بوده، ریستک‌هایی (فرقه‌هایی) داشته و هر ریستک، رایمندان (صاحبان نظر) و باورمندانی داشته است. یک نمونه که از آن ریستک‌ها به دست این نگارنده آمده، در پیشگفتار دکتر رقیه بهزادی بر گردانیده فارسی "شایست ناشایست" است.
ایشان از "سه حوزه فقهی پذیرفته قانونی" به دوران ساسانیان سخن رانده‌اند. دکتر بهزادی یادی از نبرد اسفندیار با رستم هم کرده و آنجا نام از "آیین هوشنگ" آورده‌اند.
هم نگارنده دریافته که زرتشتیان امروز ایران، باورمندان دو ریستک بزرگ "تک بُنی" و "دو بُنی" هستند.
این‌ها بنیادهای اندیشه ایرانی است.

چنددستگی‌های فکری، آغازگر پیشرفت است. بشود که زمانی گوناگونگی دستاوردهای رایمندان و باورمندان آیین ایرانی، آیین‌های ایرانی را وارسیم و به اندرونه آن راهی باز کنیم. به آگاهیدن از آن چنددستگی‌ها و گوناگونگی‌ها نیازمندیم تا بر پایه آن راهی به آینده بکشیم، و آن را بگسترانیم. زیرا شوند (علت) این همه دست‌اندازها و برشدن‌ها و فروافتادن‌های پیاپی، دور افتادن ما از بنیادهای هستی خویش در همین یک دو سده کنونی بوده است:
- از تباه شدن این سرزمین بر دست فرمانروایان تباهکار قاجار
- از گسست ناچار از آن دوره و پرتاب شدن به آینده ناشناخته که به جنبش مشروطه‌خواهی نامبردار شد.

نگارنده با اندک نگاه‌هایی که در فکر و فرهنگ کهن ایران کرده دریافته که بازگشتن به سرچشمه‌های ایرانیت، یگانه راه بازآوردن آبرو، و به فرموده فردوسی "بر سرنهادن کلاه مِهی" است.
آن سرچشمه‌ها، ابرماندهای باستانی ماست:
از کتاب اوستا تا دینکرد و بندهش و شاهنامه و متن‌های اوستایی و پهلوی، نظام فرمانروایی آزموده ایرانی، سنگ‌نگاره‌ها و مهرازی (معماری) شگرف ایرانی و ... و هر آنچه ما را با گذشته خویش آشنا کند.

تا انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی الگو باشد، تا قانون را از روی دست بلژیکی‌ها بنویسیم، تا در دانشگاه تاریخ اندیشه مغرب زمین و ... درس دهیم، تا مشق مدرسه بچگکان ایرانی نگارش زندگی‌نامه ناپلئون باشد، تا دین ایرانی و کتاب آن را نشناسیم و سخن از آن را خدانشناسی پنداریم، و تا "ناسزایان" را بزرگ بداریم و "از ایشان امید بِهی" بداریم؛ "سرِ مایه خویش" را گم کرده خواهیم داشت، و مار در آستین خواهیم پرورد.
مردمی نبوده که به ابرماندهای خویش پشت کند و روی رستگاری ببیند.

ششم فروردین زادروز زرتشت، پیامبر ایرانی، گرامی باد. بسیار گرامی باد.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Forwarded from ایران بوم
خاطره‌ی نوروزی

شادروان دکتر محمدامین ریاحی

وقتی بهار می‌آید و نوروز نزدیک می‌شود، خاطرات خوش نوروزی در دل‌ها موج می‌زند. خاطرات نوروزهای روزگاران کهن ملت‌مان که از راه تاریخ در حافظه‌ی قومی راه یافته و در دل‌ها نشسته است.

درست سی‌وشش سال پیش بود که ایام نوروزی 1346 را همراه خانواده در کرانه‌های مدیترانه در جنوب ترکیه گذراندم و از دیدن آثار زیبای یونانی و رومی و بازمانده‌هایی از عصر هخامنشی لذت‌ها بردم.
خوش‌ترین خاطره‌ی نوروزی را از آلانیا دارم. آلانیا تلفظ عامیانه‌ی علائیه، یادگار شهر و بندری است که آن را علاءالدین کی‌قباد یکم، پادشاه سلجوقی روم در سال 626 تا 634 در محل یک شهر ویران‌شده‌ی یونانی ساخته است. آلانیا شبه‌جزیره‌ای است کوهستانی و سبز و خرم به ارتفاع دویست سیصد متر از سطح دریا که از ساحل به درون دریا کشیده شده و پیرامون آن بارویی است از بناهای سلطان کی‌قباد و تا اندازه‌ای سالم مانده است.

در جست‌وجوی آثار تاریخی، در میان مزارع و باغ‌ها راه می‌رفتیم و از منظر زیبا و هوای بهشتی لذت می‌بردیم. فرزندانم اظهار تشنگی کردند. از پیرزنی که در کنار در ورودی باغی نشسته بود و جوراب می‌بافت آب خواستیم. با لطف و مهربانی گفت : «بفرمایید تو، آب بخورید و دهنی هم شیرین کنید. آخر نوروز است و عید ماست».

از شنیدن این که گفت نوروز عید ماست، کنجکاو شدم. به درون باغ رفتیم و با حیرت کنار سفره‌ی هفت‌سین نشستیم. وقتی پیرزن فهمید که ایرانی هستیم، مهربانی‌اش بیشتر شد و اصرار کرد که ناهار باید بمانید. آخر من هم ایرانی هستم. پرسیدم در چه تاریخی از ایران به این گوشه‌ی دورافتاده که دورترین نقطه‌ی ترکیه از ایران است آمده‌ای؟ گفت: «من تازه نیامده‌ام، از بازماندگان سلجوقیانم و نام خانوادگی‌ام هم سلجوقی است!».

از آن روزها درست سی‌وشش سال می‌گذرد. در این مدت همیشه فکر کرده‌ام که آداب و رسوم زیبا و منطقی و طبیعی ما در خارج از ایران، در شرق و غرب و شمال و جنوب کشور ما هم گسترده شده است. نوروز که در حافظه‌ی قومی ما به جمشید، پادشاه اساطیری نسبت داده شده از هند تا بالکان و از سمرقند تا بخارا و کوه‌های قفقاز تا کرانه‌های جنوبی خلیج فارس با آداب و رسوم مشابهی جشن گرفته می‌شود.

علاوه بر کردها و مردم افغانستان و تاجیکستان و قفقاز که هر جا باشند خود را ایرانی می‌دانند و ایرانی هستند، بسیاری از مردم کشورهای همسایه هم نوروز را کم‌وبیش با همان مراسمی که در ایران معمول است، جشن می‌گرفته‌اند و می‌گیرند.

نوروز در طی هزاران سال در سراسر پهنه‌ی فرهنگی ایران، پیام‌آور شادی و امید برای همگان بود. حتا در سده‌هایی هم که تقویم قمری در کشور ما رسمیت داشت باز هم مردم سراسر ایران و روستاییان در هر دشت و کوهسار حساب نوروز را داشتند.

نوروز در کنار زبان و فرهنگ و تاریخ ایران از ارکان قومیت و از موجبات بقای ملت ماست. بی‌سبب نیست که دشمنان ملت ما در هر دوره‌ای سعی در کاستن از جلال و شکوه نوروز داشته‌اند. وقتی هم که می‌دیدند نمی‌توانند مردم را از برگزاری مراسم عید ملی خود باز دارند ترجیح می‌دادند که نوروز، جشن بهار نامیده شود.
در این سال‌ها در چند کشور، دولت‌ها هم با ملاحظه‌ی ژرفای سنت‌های ملی، نوروز را عید ملی مردم خود و تعطیل عمومی اعلام کرده‌اند. ما از این کار ناراضی نیستیم و خوشحال هم هستیم که توجه به فرهنگ مشترک موجب افزایش دوستی و هم‌بستگی شود، جز این که آن‌ها مردم خود را گول می‌زنند و چنین وانمود می‌کنند که ایرانیان این عید را از آن اقوام گرفته‌اند. اما چه جوابی دارند به این که نوروز لفظ فارسی است و از چند هزار سال پیش در سده‌هایی که هنوز پای آن قوم‌ها به مسکن امروزی‌شان نرسیده بود به همین نام در سرزمین ایران جشن گرفته می‌شد؟

ایرانیان از چند هزار سال پیش در هر سال دو روز را عید می‌گرفتند. نوروز را در اول بهار در نیمه‌ی اول سال، و مهرگان را در اول پاییز در آغاز نیمه‌ی دوم سال. در قرون متأخر جلال و شکوه نوروز از رونق مهرگان کاست.

شادی همگانی ملت ایران در مراسم گونه‌گون نوروز که از چهارشنبه‌سوری آغاز می‌شود و تا سیزده فروردین در سراسر ایران ادامه می‌یابد با سایر یادگارهای روزگاران کهن از شواهد هویت ملی ماست. فرهنگ ملی در معنی وسیع کلمه، رمز بقای زندگی سعادت‌مند ملت‌هاست. در سراسر جهان چند کشور و ملت را می‌توان نشان داد که آداب و رسوم و زبان و ادب و تاریخ و فرهنگی به دیرینه‌گی ملت ما داشته باشند؟ این همه ضامن بقای ملت ما و نگهبان حیات ملی ما در برابر حوادث بوده است و خواهد بود.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/mirase-manavi/306-khatere-norozi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
میلۀ نوروزی

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۶۵ - یادداشت مدیر مسئول

درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانی‌تبار و سرزمین‌های ایرانی‌نشین

هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلۀ نوروزی، جشن سال نو، آغاز می‌گردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلۀ نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچم همبستگی همۀ مردمان ایرانی‌تبار و سرزمین‌های ایرانی‌نشین است، چنان دیرین است که در « وندیداد» (پیش‌داد) از آن به نام « بلخ افراشته درفش» یاد می‌شود. در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیش‌داد)، که از سرزمین‌های اهورا آفریده نام می‌برد، می‌خوانیم:
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورامزدا – آفریدم، « بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
می‌دانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایران‌زمین را مورد آفند قرار دادند و در آتشکدۀ بلخ، چندان کُشتند که آتش مقدس، از خون آنان فرومرد. پاره‌ای از بن‌نبشت‌ها (مدارک و مآخذ)، نشان‌دهندۀ آن هستند که در این گیر و دار، اشو زرتشت نیز به شهادت رسید.
در این شهر بود که اخترشناسان پایگاه اخترشناسی بلخ که از دانش پیش‌رفته‌ای در زمینۀ اخترشناسی برخوردار بودند، ساعت و دقیقه درست گذر کردن خورشید را از برج حوت(ماهی) به برج حمل یا بره (لحظۀ نوروز)، حساب می‌کردند و در این لحظه‌ بود که با برافراشته شدن میلۀ نوروزی، جشن‌‌های سال نو، در سرتاسر فلات ایران آغاز می‌گردید. از آن‌جا که این میله را با گل‌های سرخ می‌آراستند، آن را میلۀ گل‌سرخ نیز می‌نامند. جشن گل‌سرخ که تا دوران صفویان و حتا آغاز قاجاریان، گسترده گرفته می‌شد، وابسته به آن است.
برای برافراشتن میلۀ نوروزی (میلۀ گل‌سرخ) و یا پرچم وحدت همۀ مردمان ایرانی‌تبار و همۀ سرزمین‌های ایرانی‌نشین، چندین هزار تن از راه دور و نزدیک، گرد می‌آمدند و هنگامی که ساعت تحویل سال در شب‌هنگام بود، آتش‌های بزرگ می‌افروختند.
امروزه، برای این که کار گردآمدن مردمان آسان‌تر گردد و مراسم از نظر باشندگان، افت و خیز نداشته باشد، میلۀ نوروزی یا درفش وحدت را در ساعت 8 صبح بامداد نوروز، برپا می‌کنند.
در زمان‌های پیش بلخ زیبای افراشته درفش، بر اثر یک زمین‌لرزۀ پرقدرت، به کلی نابود شد و شهر به جای امروزین آن، یعنی قریه «خیر» که آتشکدۀ پیشین بلخ نیز در آن‌جا قرار داشت، جابه‌جا شد. با بنای « مزارشریف»، بر فراز آتشکدۀ بلخ، قریۀ خیر به شهر مزارشریف، معروف گشت که به حضرت علی(ع) نسبت داده می‌شود.

از چند روز پیش از آغاز سال نو، مردمان از سرتاسر سرزمین‌های ایرانی‌نشین در خوارزم و فرارود، هندوستان و پاکستان، ایران و... برای حضور در برافراشتن میلۀ نوروزی، به شهر مزارشریف می‌روند.
ساعت 8 صبح که لحظۀ برافراشتن میلۀ نوروزی یا درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانی‌تبار و همۀ سرزمین‌های ایرانی‌نشین است، کمابیش یک‌صد هزار تن از زن و مرد و کودک در دشت لاله‌های سرخ شادیان،گرد هم می آیند.

در این ساعت، میله را که با گل‌های سرخ دشت شادیان تزیین کرده‌، در میان شور و شادی باشندگان، برمی‌افرازند و تا چهل روز، برافراشته می‌ماند.
جشن‌گاه، آکنده از سرور است و پایکوبی و شادمانی و از آیین‌های این جشن، هم‌خوانی سرود «میلۀ نوروزی» است:

 پیراهن زردوز/ پوشیده‌ای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت زیبا و رسایت، مزه میده
 آیم به درِ تو/ گیرم خبرِ تو/ قربان سرِ تو
  هر مهر و وفا، ناز و ادایت، مزه میده
 با عشوه و تمکین/ با خندۀ شیرین/ بر عاشق مسکین
ای شوخکِ در دانه، جفایت مزه میده
 پیراهن زردوز/ پوشیده‌ای امروز/ در میلۀ نوروز
 بر قامت موزون و زیبایت، مزه میده

چنین بود که در نوروز، وزیران امور خارجه سه کشور فارسی‌زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، در ساعت 8 بامداد، در آیین برافراشتن میلۀ نوروزی، به نمایندگی از سوی همۀ مردمان ایرانی‌تبار و همۀ سرزمین‌های ایرانی‌نشین، شرکت جستند. بدون هرگونه دودلی، این اجتماع تبلور فراگشتی بود که از تجزیۀ ایران آغاز گردید، و به وحدت خواهد انجامید.

http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/2021-mile-norozi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from ادب‌سار
🌱☀️ جشن‌های شنبه‌گردش و چهارشنبه‌های چهارگانه در گوشه و کنار ایران


🌱☀️ آنچه درباره‌ی جشن‌های ایرانی باید بدانیم این است که ایران، سرزمین بسیار پهناوری بود و رسانه‌ای برای همسان‌سازی مردم نبود و چه‌بسا برخی جشن‌ها در هر گوشه از کشور به روشی دیگرسان برگزار می‌شد. هرچند که در جشن‌های بزرگ، بسیاری از آیین‌ها در سرتاسر کشور همانند بودند.

🌱☀️ بی‌گمان جشن‌های نخستین شنبه و چهارشنبه‌ی سال در ایران پس از پیدایش هفته در گاهشماری(تقویم) آغاز شده است. این جشن‌ها همچون سیزده‌به‌در، همراه با خانواده در دشت‌ها و باغ‌ها و در دل نوروز برگزار می‌شد. در این جشن‌ها آش می‌پختند، پایکوبی می‌کردند و جایگاه آب را در زندگی گرامی می‌داشتند. روز نخست هفته نماد آغاز کوشش و روز پنجم هفته یا چهارشنبه، روزی همایون و ارجمند در ایران بوده و آنچه ما درباره‌ی این دو جشن می‌دانیم، بر پایه‌ی نوشته‌های پراکنده است.

🌱☀️ اکنون نخستین شنبه‌ی سال در بسیاری از شهرهای کشور به نام «شنبه‌گردش» شناخته شده است. شنبه‌گردش بهانه‌ای برای بهره‌گیری از آب‌وهوای خوش بهاری است ولی درباره‌ی پیشینه و پیدایش آن هیچ نمی‌دانیم.
این جشن به‌ویژه در نیمروز(جنوب) خراسان، نایین و چهارمحال‌وبختیاری همچنان پایدار است و گمان می‌رود که بیش از ۴۰۰سال پیشینه دارد. مردم در این روز از رفتن به خانه خویشان پرهیز می‌کنند و یکی از راین(دلیل)های برگزاری آن، زورآزمایی پهلوانان و نمایش زور و توان آن‌ها است. این زورآزمایی هنوز در سیزده‌به‌در امروزی دیده می‌شود و در استان‌های خورآیی(شرقی) و برخی شهرهای افغانستان پررنگ‌تر است که گمان می‌رود ریشه در فرهنگ پهلوانی سرزمین سیستان داشته باشد.
همچنین می‌گویند که شنبه‌گردش به‌جا مانده از «جشن شکار» است که در روزگاران کهن فرمانروایان بدان می‌پرداختند ولی درباره درستی این گمان نمی‌توان به روشنی داوری کرد.
در شهرکرد برای پخت آش، سبزی‌های تازه را می‌چینند و آش مچه و آش شنگ می‌پزند. آش شنبه‌گردش در شهر انار کرمان، آش «شنبه‌سال» نام دارد.

🌱☀️ جشن نخستین چهارشنبه سال در آذربادگان(آذربایجان) «چهارشنبه‌سو» یا «چهارشنبه‌آب» نام دارد و جشنی نمادین برای آب شدن یخ رودخانه‌ها و روان شدن آن‌ها است. دومین چهارشنبه سال «چهارشنبه آتش» و زمان گرم شدن زمین و آمادگی برای کشت، سومین چهارشنبه سال «چهارشنبه باد» و جشن وزیدن باد و بیدار کردن خاک و درختان بود. چهارمین چهارشنبه هم «چهارشنبه خاک» بود که خاک آماده کشت می‌شد و کشاورزی را آغاز می‌کردند. اکنون جشن‌های چهارگانه‌ی چهارشنبه در کشور آذربادگان برگزار می‌شود.

🌱☀️ درباره‌ی نخستین شیوه‌ی برگزاری جشن نخستین چهارشنبه‌ی فروردین آگاهی نداریم. اکنون در مهاباد و روستاهای پیرامون آن، در نخستین چهارشنبه سال جشن میرنوروزی برگزار می‌شود. در این روز مردم از میان خود یک تن را برمی‌گزینند و نام «میر نوروزی» بر او می‌نهند. به او خونگر(خنجر)، تاگ(تاج)، کمربند، بازوبند، اسب و چیزهای دیگر می‌دهند. «غریب‌پور» در نبیگ(کتاب) «تئاتر در ایران» نوشته است که نمایش «میر نوروزی» نمایشی شوخناک(کمدی) و راهی برای هشدار دادن به فرمانروایان درباره‌ی دادگری و مردم‌داری است. گفته می‌شود جشن میر نوروزی نمادی از فرمانروایی جمشید، پادشاه باستانی ایران است.
در این جشن میر نوروزی یا امیر بهاری برای خود دو ویچیر(وزیر)، یک تلخک(دلقک) و یک میرزابنویس برمی‌گزیند و با همراهانش به میان مردم می‌رود؛ گران‌فروشان را به شیوه‌ی نمایشی کیفر می‌کند، خانواده‌ها را آشتی می‌دهد و به نیازمندان رسیدگی می‌کند.
در شوش دانیال مردم شبانه برای او خوراکی می‌گذارند تا بخورد و از او درخواست مُروا(دعای خیر) دارند. آن‌ها این کار را برای فراوانی یافتن خوان(سفره) و دارایی‌شان انجام می‌دهند.
میر نوروزی اگر بخندد از جایگاه چندروزه‌اش برکنار می‌شود. در پایان جشن او به خانه‌ی یکی از بزرگان پناهنده می‌شود. در برخی شهرها و روستاها او را در آب می‌اندازند و جشن به پایان می‌رسد. در نبیگ «آثار فرهنگی، باستانی و تاریخی استان کردستان» به این جشن پرداخته شده است.


✍🏼 #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #نوروز #شنبه_گردش #فروردینگان

☀️🌱 @AdabSar
📚خور روز
خور روز یا خورشیدروز، نام یازدهمین روز در ماه‌های ایرانی است. این روز تعلق به خورشید دارد که از ایزدان روشنایی است. این ایزد را نباید با ایزد مهر (میترا) اشتباه گرفت. هندواروپاییان، خداوند را از جنس روشنایی می‌انگاشتند، پس خورشید پیوندی بس نزدیک با خداوند داشته‌است. خورشیدروز در ایران برای تعلیم نیز بسیار مهم بوده و در اندرزنامه‌ای بازمانده از روزگار شاپور دوم ساسانی در آداب این روز آمده‌است: «کودک به دبیرستان فرست تا دبیر فرزانه بُود».
خورشید مرکب از دو جزء خور+ شید است. جزء دوم، صفت روشنایی است و جزء نخست، نام آن ایزد است. خور در زبان فارسی میانه «خوَر» (xwar) است و در زبان اوستایی، «هور» است. هر دو تلفظ خور و هور به فارسی نو رسیده‌است. به سبب هم‌ارز بودن h و s در زبان‌های هندواروپایی، هور در سنسکریت به صورت «سوریا» حضور دارد و ایزدی توانمند و با چند تجلّی است. نیز به سبب هم‌ارزی r و l در زبان‌های هندواروپایی، هور و سوریا در زبان لاتین به صورت sol و در دیگر زبان‌های اروپایی به همین صورت یا صورت‌های نزدیک به آن است و ایزد روشنایی به شمار می‌آید.

#خور
#خورشید
#خورشیدروز
#نوروز
@iranshahr1353
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
#خور_ایزد

خور یا هْوَر به چم (: معنی) خورشید، نام یازدهمین روز از هر ماه در گاهشمار زرتشتی است. آفتاب‌خوان خور، خوان خور در گاتها به چـم خورشید آمده و اوستا هْوٓر آمده در پارسی خُور و هور یا خورشید مى‌گویند. هَورَخْشَئِتَو در پهلوى خْوَرَشتٓ در گاتها بدون شئت آمده است.

خراسان  نیز از واژه‌های كهن و سرزمین‌ های خاوری بوده و به خورآسان مى‌خواندند به چم بر آینده و بالا رونده همان خورشید را گویند.

«ویس و رامین نوشته‌ی فخرالدین گرگانی»

بر آمدن گاه خورشید هركس سر آید،
خراسان آن بود كز وی خور آید.

خراسان پهلوی باشد خور آید،
عراق و پارس را زو خور بر آید.

خراسان هست معنی خور آبان،
كجا زو خور بر آید سوی ایران.


«سروده‌ی مسعود سعد سلمان، بر پایه‌ی کتاب بندهش»

روز خور است ای به دو رخ هم چو خور،
تافت خور از چرخ فلک باده خور.

باده خور و نیز مرا باده ده،
افسوس احوال زمانه مخور.

اندرزنامه ی آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم) :

کودک به دبیرستان کن تا دبیر فرزانه بود.

اندرزنامه ی آذرباد مهر اسپندان در سروده‌ی استاد ملک‌الشعرای بهار :

به (خور) روز، کودک به استاد ده،
که گردد دبیری خردمند و به.

گل مرو سپید نماد خور ایزد است.

@khashatra
یازدهم فروردین‌ماه زادروز محمد قزوینی

بنده به یک کلمه عرض می‌کنم که زبان هر قومی آلت تفهیم و تفهّم و واسطۀ تبادل افکار بین افراد آن قوم است و هرچه آلت تفهیم و تفهّم و واسطۀ تبادل افکار روشن‌تر و مفهوم‌تر باشد، نزدیک‌تر به غرض از وضع زبان است و هرچه تاریک‌تر و مشکل‌تر و صعب‌‌الفهم‌تر باشد، دورتر از غرض از استعمال زبان است والسلام.
و همچنان که عربی «آب‌نکشیده» باعث صعوبت فهم زبان فارسی معمولی می‌شود، همان‌طور فارسی متروک قدیمی یا فارسی ساختگی دساتیری یا کلمات خارجۀ فرانسوی یا انگلیسی یا آلمانی و غیره همه باعث تاریکی و تعسّر فهم کلام می‌شود والّا نه من عداوت مخصوصی با زبان فرانسه و آلمانی و انگلیسی دارم (بلکه برعکس) و نه خصوصیت مخصوصی با عربی و نه نفرتی العیاذبالله از فارسی قدیم.
اصلاً و ابداً در این مسئله حکایت حبّ و بغض و عواطف و احساسات قلبی در میان نیست. اصل غرض حفظ زبان شیرین لطیف سلیس، یعنی زبان فارسی آباء و اجدادی و متعارف امروزۀ خودمان است که حافظ و سعدی و صدها مثل آنها در آن شعر گفته‌اند و مفهوم خاص و عام است؛ چنان‌که جمیع دهاتی‌های بختیاری و مازندرانی که هیچ سواد خواندن و نوشتن ندارند، اشعار شاهنامه را می‌فهمند و غالباً آن را از بر دارند و جمیع مطرب‌ها و اهل عیش و طرب بدون اشعار حافظ و سعدی هنگامۀ شور را نمی‌توانند گرم کنند.

«دربارۀ زبان فارسی»، محمد قزوینی

در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ص ۲۴-۲۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ‍ ‍ یازدهم فروردین‌ماه زادروز علی دشتی

علی دشتی تنگستانی


مشهورترین نویسندۀ ارزشمند قرن اخیر این ناحیه علی دشتی است. خاندان او از مردم اهرم تنگستان‌اند. در کربلا متولد شد و جوانی را در طلب علم در عتبات گذرانید. پس از آنکه به بوشهر بازگشت چون جویای دریای پهناوری بود، با سری پرشور به تهران آمد و توانست به میدان سیاست درافتد و به نیروی قلم پرهیجان و تازه‌پرداز به آوازه برسد و به مراکز قدرت و سیاست نزدیک شود. عاقبت وکیل و وزیر شد و نامی که می‌خواست یافت. بی‌گمان نامش در تاریخ ادبیات ماندگار خواهد ماند و در تاریخ سیاسی چند سطری به فعالیت‌های او مصروف می‌شود.
در شرح زندگانی او دو رسالۀ مستقل می‌شناسم: یکی نوشتۀ ابراهیم خواجه‌نوری (از سلسلۀ بازیگران عصر طلایی) که دو سه بار طبع شده است و دیگر رساله‌ای است انتقادی به قلم استاد مرحوم غلامحسین مصاحب که در بحبوحۀ فعالیت‌های سیاسی دشتی در سال ۱۳۲۴ به نام «شیخ علی دشتی» منتشر شد و سال‌هاست که کمیاب است.
سه رشته در نویسندگی او قابل تشخیص است: ۱) نویسندگی روزنامه‌ای و سیاسی، ۲) نویسندگی داستانی و ترجمه، ۳) نویسندگی در زمینه‌های نقد ادبی. امضای مستعار دشتی «مجهول» بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۷۰۶-۷۱۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
🌲دوازدهم فروردین، زادروز احسان یارشاطر (۱۲۹۹-۱۳۹۷) گرامی باد
آموزه ۱۹۶

👤 دکتر احسان یارشاطر

🔰 هویت ملّی از احساسی درونی می‌زاید. چنان‌که از مقالات دانشمندان... برمی‌آید عواملی چند مثل زبان و مذهب و نژاد و وطن و از همه مهم‌تر اشتراک در تجارب تاریخی در تکوین آن مؤثر است. بحران هویت هنگامی روی می‌دهد که یکی یا بیشتر از این عوامل در خطر بیفتد یا در اثر رویدادها و دگرگونی‌ها پریشان شود. ایران در طی تاریخ پر فراز و نشیب خود چند بار با چنین بحرانی روبه‌رو شده است. سرزمینِ آن گاه به تصرف بیگانگان (آسوریان، مقدونیان، تازیان، ترکان و مغولان) درآمده، مذهب ملّی آن به مذهبی دیگر جای سپرده، اقوام دیگر در آن سکنی گرفته و نژادی آمیخته در آن ساخته‌‌اند، خط آن دیگرگون شده و زبان آن پاکی خود را از دست داده است. با این همه، ایران به پای خود ایستاده و هویت خود را از معرکه به در برده است... باید گفت ایران برای حفظ خودی خود و پرهیز از گمنامی وسیله‌ای در اختیار دارد که از دیرباز وی را در پاسداری هویت ملّی یاری کرده و از بر افتادن هخامنشیان تا کنون پیوسته دستگیر و مددکار ما بوده است و آن تجارب مشترک تاریخی و حاصل آنهاست که به صورت میراث ملّی به ما رسیده است. ظرف این میراث و پاسبان قوام آن زبان فارسی است که صرف نظر از زبان‌های محلّی از روزگار ساسانیان زبان رسمی و ادبی ایران بوده است. زبان فارسی بستر فرهنگ و تمدن و تاریخ ما، گنجینۀ افکار ما و دستمایۀ شاعران و نویسندگان ماست. تنها با گرامی داشتن زبان فارسی و آموختن و آموزاندن آن و مهر ورزیدن به آن و بارورتر کردن آن است که می‌توانیم امیدوار باشیم که از تنگنای بحران کنونی نیز برهیم و خطر را از سر بگذرانیم و از زوال هویت دیرپای خود مصون بمانیم.

🔸 یادش  گرامی

┏━━━🪷━━━┓
⠀      @foalborz
┗━━━🪷━━━┛
نگاهی تاریخی به جشن سیزده بدر....

سیزدَه‌به‌دَر ، سیزدهمین روزِ فروردین‌ماه و از جشن‌های نوروزیِ ایران است....

در تقویم‌های رسمیِ ایران، بعد ازانقلاب، این روز روز طبیعت نامگذاری شده‌است و ازتعطیلات رسمی است...

برخی بر این باورند که در این روز باید برای راندن نحسی، از خانه بیرون روند و نحسی را در طبیعت به‌درکنند...

اما برای اثبات اینکه ایرانیان قدیم هم این دیدگاه را داشتند هیچ روایت تاریخی و قابل استنادی وجود ندارد....

بعد از سیزده‌به‌در، جشن‌های نوروزی پایان می‌پذیرد...

هیچ سندی وجود ندارد که مردمان نسل‌های پیشین از نحسی «سیزده» سخن گفته باشند...

شاید در یکی دو سدهٔ اخیر، به دلیل اینکه عدد ۱۳ در برخی دین‌ها و فرهنگ‌ها بدشگون پنداشته می‌شود، در ایران نیز این توجیهِ بی‌پایه را به سیزده‌به‌در افزوده باشند....

به‌طور کلی در میان جشن‌های ایرانی جشن «سیزده‌به‌در» کمی مبهم است، زیرا مبنا و اساس دیگر جشن‌ها را ندارد.

در کتاب‌های تاریخی اشارهٔ مستقیمی به وجود چنین مراسمی نشده‌است، اما در منابع کهن اشاره‌هایی به «روز سیزدهم فروردین» هست...

گفته می‌شود ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن‌گرفتن و شادی‌کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده‌ای‌ست به باغ و صحرا می‌رفتند و شادی می‌کردند و درحقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان می‌رسانیدند.

در گاهشماری ایرانی، هر روز ماه، نام ویژه‌ای دارد...
به‌عنوان مثال، روز نخست هر ماه، اورمزد روز و روز سیزدهم هر ماه تیر روز نامیده می‌شود و متعلق به ایزد تیراست.
تیر در زبان اوستایی «تیشتَریَه» خوانده می‌شود، و هم نام تیشتر، ایزد باران می‌باشد.

با توجه به اطلاق گرفتن نام ایزد باران، می‌توان گفت که تیر در نزد ایرانیان باستان نمادی از رحمت الهی بوده‌است...

تیر در کیش مزدیسنی مقام بلند و داستان شیرین و دلکشی دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیرماه نیز که جشن تیرگاناست به نام او می‌باشد....

روز طبیعت (سیزده‌به‌در) سنت ایرانیان باستان به مناسبت پیروزی ایزد باران بر دیو خشکسالی اَپوش می‌باشد؛ و از قبل از اشو زرتشت (۱۸۰۰ قبل از میلاد) مرسوم بوده، چنان‌که در کتاب «از نوروز تا نوروز» پژوهش و نگارش آقای کوروش نیکنام (نمایندهٔ مجلس زرتشتیان) ص ۴۱ و ۴۲ آمده.
«سیزدهم روز از ماه فروردین، تیر یا تِشتَر نام دارد.

ایزد تیر یا تشترکه در اوستا، یَشتی هم به نام آن وجود دارد ایزد باران است و در باور پیشینیان پیش از آشو زرتشت برای این که ایزد باران در سال جدید پیروز شود و دیو خشکسالی نابود گردد باید مردمان در نیایش روز تیر ایزد از این ایزد یاد کنند و از او در خواست باریدن باران نمایند...

در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروزی سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها می‌رفتند و به شادی و پایکوبی می‌پرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند می‌نمودند....

اکنون هم زرتشتیان از بامداد روز تِشتَر ایزد و فروردین ماه، سفره نوروزی را برمی‌چینند، خوردنی‌ها و مقداری آجیل و شیرینی‌های باقی‌مانده در سفره نوروز را با خود به طبیعت می‌برند، و شِشه سبزه‌های موجود در سفره را با خود برمی‌دارند و به دشت و صحرا و کنار چشمه‌ها یا آب‌های روان می‌روند...

سبزهٔ خود را در کنار جویبارها به آب روان می‌سپارند و آرزو می‌کنند که سالی پربرکت و خرم داشته باشند...

تا پسین آن روز را بیرون از خانه هستند و در طبیعت و میان سبزه و صحرا به شادمانی می‌پردازند...

(توضیح: در اسطوره‌های ایرانی، ایزد باران همواره به‌صورت اسبی با دیو خشکسالی که دیواپوش نام دارد در جنگ و مبارزه است و اگر تیر ایزد پیروز شود، باران می‌بارد و چشمه‌ها می‌جوشند و رودها روان می‌گردند و سرسبزی را به ارمغان می‌آورند).

✍️ مهرداد قدردان
 
💎
🆔 @maneshparsi

🔴 درباره سیزده‌بدر

✍️ سجاد‌آیدنلو، شاهنامه‌پژوه و دکترای زبان و ادبیات فارسی

تصریح شاهنامه به اینکه خسروپرویز، به‌هنگام نوروز، «دو هفته» در باغ خویش به بزم می‌نشسته، نکتهٔ مهمی است و بااینکه شاهد واحدی است و غیر از آن ظاهراً گواه دیگری برای دوهفته بودنِ جشن نوروز در روزگار ساسانیان یا ایرانِ پس از اسلام تا دورهٔ صفویه نیست، از نظر مشابهت با سنت‌های معاصر و پایان بزم نوروزی پس از سیزده روز درخور تأمل است... . در آغاز منظومهٔ ویس و رامین ــ که داستان آن اصلی پارتی (فارسی میانهٔ اشکانی) دارد ــ توصیفی از یک جشن عمومی در فصل بهار آمده که در آن، هم شاه و هم عموم مردم به باغ و راغ می‌روند و نشاط و پایکوبی می‌کنند. هرچند در اینجا هیچ قرینه و اشاره‌ای به برگزاری آن در سیزدهم فروردین نیست، زمان و نحوهٔ اجرای آن کاملاً شبیه مراسم «سیزده‌بدر» است:
یکی جشن نوآیین کرده بُد شاه
که بُد درخوردِ آن دیهیم آن گاه

چه خرم جشن بود اندر بهاران
به جشن اندر سراسر نامداران
...
همه کس رفته از خانه به صحرا
برون بُرده همه سازِ تماشا...



🔴 برگرفته از: سجاد‌ آیدنلو، مقالهٔ «سیزده‌به‌در»، در نشریهٔ فرهنگ و ادبیات عامه، سال ششم، خرداد و تیر ۱۳۹۷، شمارهٔ ۲۰، ص ۱۳۸

@IranDel_Channel

💢
📚گوش روز
گوش روز، نام روز چهاردهم در ماه‌های ایرانی است. این روز به ایزد گوش (Gōš) تعلق دارد که ایزد نگاهبان ستوران و جانوران سودمند است.
گوش، به معنی جهان، گیتی، زمین و گاو است و گاو به معنی هرگونه جانور سودمند است. در نگاه آریاییان، گاو با زمین پیوند دارد و همه‌ی برکت و سودمندی زمین، در گاو گردآمده‌است. نیز گوشورون (Gōš-urwan) در اوستا، روان جانوران است و او نزد هُرمَزد از بیدادی که از کشتن جانوران بر آنان می‌رود، شکوه می‌کند.
ایزد گوش در نگاهبانی از ستوران با ایزدان ماه، رام و بهمن، همکار است. گوش، گوهر گاوان را از ماه می‌گیرد و به زمین می‌سپارد. چهار روز متعلق به این چهار ایزد، روزهایی بوده‌است که آریاییان از کشتن جانوران سودمند، پرهیز می‌کردند و هندیان هنوز هم از کشتن گاو، می‌پرهیزند. در گوش‌روز، خوردن گوشت، کراهت داشته و بلکه منع می‌شده‌است و این رسم را برجای‌مانده از روزگاری می‌دانستند که جمشید به سبب خوردن یک شرحه از گوشت گاو، بر دست دیوان کشته شد و دیوان بر زمین مستولی شدند.
ایرانیان در گوش‌روز، گاو وَرزا به دشت‌ها می‌بردند و زمین را شخم می‌زدند تا برای کشت آماده شود.
#گوش
#گوش‌روز

@iranshahr1353
#ژاله_آمورگار:
میراث نامحسوس ما آشنایی با تفکرات گذشته‌مان است

میراث‌ها انواع مختلف دارند. ملموس و ناملموس، محسوس و نامحسوس، پنهان یا آشکار. آثار محسوس و ملموس را می‌توان در کاخ‌های تخت جمشید از سویی و در کاشی‌های آبی و دلپذیر مسجد شیخ‌لطف‌الله از سویی دیگر، در ارگ تبریز و در ارگ بم، در استوانه کورش و در ستون‌های مسجد جامع یزد، در قله سر به فلک کشیده دماوند، در کرانه‌های آبی خلیج‌فارس، در کوه‌های بیستون و در آب‌های هیرمند تشنه آب و بسیاری آثار دیگر یافت. میراث نامحسوس ما آشنایی با تفکرات گذشته‌مان است که آن را در رزم‌نامه و حکمت‌نامه فردوسی، در بزم‌نامه‌های نظامی، در لابه‌لای معنویت مثنوی مولوی، در تفکر عمیق خیام، در داده‌های فلسفی گاهان و دینکرد، در نکته‌سنجی‌های صائب، در فضای آسمانی غزلیات حافظ، در نثر زیبای گلستان، در دیوان‌ها و تاریخ‌نامه‌ها و در دیگر آثار بازمانده از گذشته و در لابه‌لای نسخه‌های خطی در خطر از میان رفتن که میراث مکتوب بیشترین تلاشش را در این زمینه به کار گرفته است، می‌توان یافت.
@shahnamehpajohan

#علی_اشرف_صادقی:
میراث مکتوب ایران بیش از سه هزار سال قدمت دارد

معمولاً می‌خوانیم و می‌شنویم که ایران ۲۵۰۰ سال تاریخ دارد. این گفتار برابر است با سند مکتوبی که از دوره هخامنشی بر جای مانده است. میراث مکتوب ما بسیار کهن‌تر از این تاریخ است. کهن‌ترین میراث مکتوب ایران اوستا است که قبل از ساسانی و احتمالاً قبل از عهد اشکانی مکتوب نبوده، زیرا در ایران همیشه سنت شفایی بوده است. در آن زمان از حفظ کردن اوستا ثواب داشت. احتمالاً این اثر در دوره ساسانی به خطی که از خط پهلوی گرفته شده بود، مکتوب و بر روی پوست نوشته شد. باید بگویم میراث مکتوب ایران بیش از سه هزار سال قدمت دارد. اوستا حدوداً در هزاره اول قبل از میلاد سروده شده است. اوستا کهن‌ترین میراث ماست. در دوره اشکانی به دلیل نبود کاغذ بر روی پوست، چرم و پارچه و گاهی چوب می‌نوشتند و پیداست که نوشتن بر روی چرم و پارچه چقدر دشوار است و ناپایدار.

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#اصغر_دادبه:
میراث مکتوب زبان عربی⁩ به برکت خرد شدن کمر نیاکان ما بالیده است

دشمنی با زبان ارزشمند فارسی تاریخی طولانی دارد، چنانچه این دشمنی با زبان فارسی وجود داشته و ادامه دارد. میراث مکتوب زبان عربی به برکت خرد شدن کمر نیاکان ما، بالیده و زبان حسابی شده است. با زبان ارزشمند فارسی دشمنی می‌شود، اگر زبان فارسی میراث ارزشمند نداشت، این همه دشمنی برای چه بود؟ با چیزی که ارزش دارد و حس می‌کنند مزاحم است، دشمنی می‌کنند. تمدن جنبه‌های مختلف دارد از موشک تا ساختمان اما فرهنگ انسانیت و اخلاق و رفتار نیک است، بشر و بشریت متمدن شده اما با فرهنگ نشده است، اگر با فرهنگ شده بود این همه آدم را نمی‌کشتند، پا روی حق نمی‌گذاشتند و با زبان که آکنده از فرهنگ است، ستیز نمی‌کردند. کسی با شغادها دشمنی نمی‌کند بلکه با رستم‌ها دشمنی می‌کنند.

@shahnamehpajohan

https://www.tg-me.com/eshtadan
شهنامه چه می‌گفت ...


این دفتر دانایی، این طرفه ره‌آورد،
الهام خدایی‌ست که «فردوسی توسی»
از جان و دل آن را بپذیرفت
با جان و دل خویش بیامیخت،
بیاراست، بپرورد
ده قرن فزون است که در پهنهٔ گیتی                  
میدان شکوهش را
کس نیست هماورد
... جان‌مایهٔ شعرش همه ایرانی و ایران
طومار نسب‌نامهٔ گردان و دلیران
نظمی که پی افکند
کاخی که بنا کرد

شهنامه به ایران و به ایرانی می‌گفت:
یک روز شما در تنتان گوهر جان بود
یک روز شما بر سرتان تاج کیان بود
وآن پرچمتان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود

شهنامه به آن مردم خودباخته می‌گفت
بار دگر آن‌گونه توانمند توان بود

این دفتر دانایی
این طرفه ره‌آورد
الهام خدایی
فرمان اهوراست
روح وطن ماست که فردوسی توسی
با جان و دل خویش بیامیخت، بیاراست، بپرورد
آنگاه چنین نغز و دل‌افروز و دلاویز
در پیش نگاه همه آفاق بگسترد


فریدون مشیری

@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from ادب‌سار
🐓 سروشگان، جشنی در ستایش ایزد آگاهی‌بخش


🐓 «سروش» یکی از ایزدان بزرگ و باستانی ایران و نگهبان سامان‌مندی(نظم) و پیمان‌ها بود. جشن «سروشگان» یا جشن «هفده‌روز» در سروش‌روز از فروردین، برابر با هفدهم فروردین در ایران برگزار می‌شد.
#سروش از ریشه‌ی «سرُو»، در اوستا «سِرااوشا» به چَم(معنی) فرمانبرداری و در پارسی میانه «سرُوشُو» به چَم شنیدن است. بر پایه‌ی باورهای کهن، به‌ویژه در باورهای زرتشتی، «سروش ایزدی» نخستین ایزدی است که زبان به ستایش خداوند گشود و نیایش را به مردم آموخت. او پیش از سر زدن آفتاب بانگ زده و مردم را برای نیایش پروردگار فرا می‌خواند. درباره‌ی آیین #جشن_سروشگان تنها این را می‌دانیم که ایرانیان در این روز به نیایشگاه‌ها می‌رفتند.

🐓 بر پایه‌ی افسانه‌ها، ایزد سروش بر بلندای البرز کاخی دارد با یک‌هزار ستون که به خودی خود روشن و ستاره‌نشان است. گردونه‌ی او را در آسمان، چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سم‌های زرین می‌رانند. هیچ جانداری نمی‌تواند از او پیشی بگیرد و از این‌رو او دشمنان خود را در هر کجا که باشند دستگیر می‌کند.
سروش همیشه بیدار است و از آفریدگان مزدا پاسبانی می‌کند و برای این کار هر روز و هر شب سه بار به دور زمین می‌گردد. نماد مادی سروش «خروس» است که با بانگ بامدادی خود مردم را بیدار می‌کند. از این‌رو خروس به‌ویژه خروس سپیدرنگ، ارزش والایی برای ایرانیان داشت.

🐓 سروش دارای ویژگی‌هایی چون بازوی پرتوان، چالاکی و شهریاری بر جهان است. او دارای جنگ‌افزار سخت و ابزار مینوی است. ابزار مینوی پیکری آمیخته با سخنان سپند(مقدس)، اندیشه‌ی والا، خوش‌سخنی، نگهبانی آفریدگان، پاسبانی سرار گیتی و پناه دادن به بینوایان است.
«ایزد سروش» بر آن است تا نیروهای اهریمنی چون خشم، مستی، بوشاسپ یا خواب و تنبلی و به‌ویژه دروغ را از میان ببرد.
سروش نابودکننده‌ی دیو آز و خشم است و به همراه مهر و رَشَن (دو ایزد باستانی ایران) کردار مردم را سنجیده و به نیکوکاران پاداش و به بدکاران سزا می‌دهد. او پیک اهورامزدا و فرمانروای خورآسان تا خوربران(شرق تا غرب) جهان است.


🐓 در شاهنامه‌ی #فردوسی سروش نخستین باشنده‌ی(موجود) فرازمینی در جهان است.
در داستان‌های شاهنامه او بر کیومرس، فریدون، سام، گودرز و خسروپرویز نمایان می‏شود و آن‌ها را از بدخواهی‌ها آگاه کرده و یاری‌شان می‌کند.
ز گیتی برآمد سراسر خروش
به آذربد این جشن روز سروش


🐓 در سروده‌های #حافظ نیز سروش همان «روح‌القُدُس» است.
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داده است


✍️ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #فروردینگان


📚 برگرفته از:
۱- فرهنگ نام‌های شاهنامه #منصور_رستگارفسایی
۲- بندهش #مهرداد_بهار
۳- جشن‌ها و آیین‌های ایرانی با تکیه بر استوره و مردم‌شناسی #حسام_الدین_مهدوی
۴- راهنمای زمان جشن‌ها و گردهمایی‌های ملی #رضا_مرادی_غیاث_آبادی


🌠 @AdabSar
Forwarded from آسمانه
✏️مسجد در شهر ایرانی؛ به خاطر مجادله‌ی اخیر بر سر جای مسجد
حمیدرضا خوئی
.
مسجد نزد ایرانیان:
مسجد ایرانی -به‌جز دوران اخیر- در میان زندگی شهری نشسته بود. در ایرانْ مسجدْ چون کوشکِ میان باغْ برپا نمی‌شد و چهره‌ی بنایی منفرد در میان فضای باز شهری و برون شهریْ به خود نمی‌گرفت. مطلب منحصر به ایران نبود. در شهرهای مسلمین جهان هم این رویه کم و بیش ساری بود- منتها در ایران عمومیت داشت و معمولاً قاعده‌ی قطعی بود.
مسجد کبودْ و‌ نظیر آن نادر بود؛ اما در کشورهای مسلمان‌نشین ترکیبی از هر دو اطوار وجود داشت و گاه یکی از اطوار غالب می‌شد.
در قلمروی عثمانی مسجد بزرگْ اغلب از بافتْ جدا می‌شد و گرداگرد خود را آب و جارو می‌کرد و همسایگان را به پس می‌راند و گاه بر تپه‌ می‌نشست و مجزا و‌ منفرد می‌گشت- چیزی که در سنت کلیساسازی در شهر قرون‌وسطایی و باروک جاری بود و تا شهر مدرن هم ادامه یافت.
باریْ جداره‌ی مسجد ایرانیْ بسته بود و جز در محل دروازهْ‌ نما نداشت و‌ عالمی منزوی پیدا می‌کرد. به رغم این انزواْ درها را به همه سو می‌گشود و مشتاقان را به سوی خود می‌خواند. با این کارْ حیاطْ به مسیر میان‌بُرِ شهری بدل می‌شد و لاجرم ساکن شهر و‌ محله در حین زندگیِ روزمرهْ و بی‌آنکه نیتی کند با مسجد دمخور می‌شد.
در جامع‌اصفهان و جامع‌یزد و جامع‌اردستان و مسجدسلطانی/امام‌تهران و مسجدالنبی‌قزوین و مسجدعتیق‌شیراز و مسجد‌سیداصفهانْ گاه مسجدْ مَفصلِ بین محلات مسکونی بود و گاه مفصل بین محله و بازار و گاه مفصل میان محله و باغ و گاه مفصلی میان راسته‌های بازار.
پسْ از یک سوْ مسجد ایرانی کسی را به خود راه نمی‌داد مگر آنکه که «اهل» باشدْ اما از دیگر سوْ «اصرار» داشت که «همه» را «اهل» کند.
بنابراین مسجدْ بر سر راه مردم می‌نشست و نه‌تنها اجازه می‌داد که مردم از آن عبور کنندْ بلکه با پهنه‌ای که برای دروازه و جلوخانْ‌ در میان راه و بازار و‌ میدانْ می‌گشودْ مخاطب را از میان مسیر هر روزه‌اش می‌رُبود و به درون می‌‌خواند.
.
دینی که منحصر به جمعه نیست:
پیوستگی مسجد با شهر از «زمینه‌ای اجتماعی» خبر می‌دهد -زمینه‌ای که پیوند «عبادت» با «زندگی» را نزد ایرانیان برملا می‌کند. مطابق آن‌ْ «عرصه‌ی عبادیْ» عرصه‌ای جدا از عرصه‌های تجاری و کار و صنعت و سکونت و زیارت نیست. مخاطبی که به مسجد می‌رفت لازم نبود که از همه جا دور شود و «قصد» کند و رو سوی مسجد کند. به سخن دیگرْ عرصه‌های دیگر مزاحم مسجد نبودند سهل استْ خویشاوند او بودند و در رُتبه‌های گوناگونْ مکانِ عبادت تلقی می‌شدند.
ظریفان و اهل‌ معرفت گفته‌اند که به چَشمِ دیندارِ ماْ «عبادتْ» منحصر به مسجد نیست؛ بلکه نزد اوْ کسب و کار و صنعت و معاملهْ و حتی معاشرت و دوستیْ جملگیْ «عبادت»‌ است.
این قاعده با فرهنگ مسیحی یکسره متفاوت است. کلیساْ در شهر اروپاییِ مسیحیْ -با همه‌ی زیبایی‌‌اش- جعبه‌ی بسته‌ای بود که به بیرون نظر نمی‌کرد و اگر پنجره داشتْ بالاتر از قامت انسان بود. منتها با نمای پُرتراش از هر سو دلبری می‌کرد. با نماهای متعدد از همه مجزا می‌شد و از مابقی فاصله می‌گرفت. با گستردنِ پلازاهای بزرگْ این تفکیکْ مؤکد می‌شد و لاجرم انقطاعی قاطع میان «کار عبادی» و «زندگی روزمره» رخ می‌داد.
با این نگاهْ در فرهنگ مسیحیْ «کارِ عبادی»ْ «کارِ روز یکشنبه» است؛ در حالی که برای مسلمان ایرانیْ «کارِ عبادیْ» «کارِ روز جمعه» نیست.
قدماْ مسجد را در معاشرت با شهر و روستا ساختند و اگر مسجدی چون جامع ورامین را با فاصله بنا کردند به اُمیدِ گسترشِ آتیِ بافتِ شهر تا جوار آن بودند. در تاریخ معماری ایران ندیده‌ام که مسجدی را در باغ و راغ بنا کرده باشند؛ و اگر مصداقی از این دست از چشم پنهان ماندهْ کمیاب بوده است. البته برخی مساجد مصلایی پیدا می‌شدند که آشکارا مساجدی با اهداف خاص بوده‌اند و یکه و یگانه حساب می‌شدند.
.
بر پایه‌ی این ملاحظات آشکار است که جمعی از متولیان مسجدسازی امروز کشورمان که بر ساخت مسجد در باغ‌ و بوستان‌ پافشاری می‌کنند -بی‌آنکه بدانند- به زمینه‌ی فرهنگی کلیسایی -و یا در بهترین گمان به زمینه‌ی فرهنگی مساجد عثمانی- تعلقِ خاطر دارند تا زمینه‌ی فرهنگی مسجد ایرانی.
ایشان بر طبلی می‌کوبند که «طنین طبلش» به گوش دیندار ایرانی ناخوش است.

#یادداشت #حمیدرضا_خوئی
@asmaaneh
2024/05/20 17:44:18
Back to Top
HTML Embed Code: