Telegram Web Link
نهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت ذبیح‌الله صفا

زبان فارسی، حافظ فرهنگ ایرانی


زبان نماینده و نشان‌دهندۀ نوع تفکر انسان است. یک ملّت که دارای آداب و رسوم و عقاید خاصی است، ناچار فرهنگ خاصی دارد و اگر زبان واحدی نباشد که آن فرهنگ و آن نوع تفکر و همچنین آداب و رسوم و امثال اینها را نشان دهد، طبعاً اجزاء آن ملّت کم‌کم از یکدیگر دور می‌شوند و تحت تأثیر عوامل محیط و اقالیم و احتیاجات خاص هر ناحیه، فرهنگی خاص می‌یابند.
❇️بازگردیم به ایران؛ اگر زبان فارسی نبود که بنده و سعدی و حافظ را به هم ارتباط بدهد، من در مازندران نشان‌دهندۀ فرهنگ خاصّ خود می‌شدم به زبان مازندرانی و بعدها در مازندران بنابر مقتضیات اقلیمی آنجا و احتیاجات آنجا ما یک رسوم خاصی پیدا می‌کردیم که آن رسوم خاص را فارسی‌ها نداشتند. نتیجه آن بود که ما روزبه‌روز از فارس و فارسی‌ها دورتر می‌شدیم و فارسی‌ها روزبه‌روز دورتر از ما می‌شدند چنان‌که بعداً خوارزمی‌ها از ما بسیار دور شدند و یا همین امروز اقوام آریایی ایرانی که هنوز در پامیر و اطراف آنجا پراکنده‌اند، از ما بسیار دورند چون تحت تأثیر زبان‌های دیگر رفته‌اند.
چیزی که در این میان توانست فکر یک شرقی ایرانی را با یک غربی ایرانی پیوند بدهد و یا یک خاقانی را با یک جامی در دو دورۀ متمایز از یکدیگر ارتباط دهد، زبان فارسی است.
زبان فارسی درحقیقت حافظ فرهنگ ایرانی شد و بار فرهنگ ملّی ما روی دوش زبان فارسی قرار گرفت؛ چه در مکان‌های مختلف و چه در طول زمان‌های متفاوت، یعنی اندیشه‌های ایرانی پیش از اسلام و آغاز دورۀ اسلامی را شاهنامه به ما رسانده و در طول زمان اساطیر ایرانی و حماسۀ ایرانی را زبان فارسی حمل کرده و به ما داده است.
🍃اگر زبان فارسی وجود نمی‌داشت و امروزه می‌خواستیم دنبال حماسه‌ها و اساطیر ایرانی برویم اولاً چیز زیادی به دست ما نمی‌رسید برای اینکه در لهجه‌ها پراکنده بود و احیاناً ربطی به یکدیگر نداشت و ثانیاً اگر می‌خواستیم چیزی بدانیم می‌بایست که پنجاه لهجه و زبان را یاد بگیریم تا مطلبی از آنها دربیاوریم، درحالی‌که اینها جمعاً و یکجا در ادب فارسی و در آثار فردوسی و دقیقی و امثال آنان آمده است.

ذبیح‌الله صفا

[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ۴۶۹-۴۷۰]

.
💎
🆔 @maneshparsi
🌊 به‌مناسبت روز #خلیج_فارس

کهنه‌ترین نامی که از خلیج فارس به جای مانده‌است، نامی است که در کتیبه‌های کهن آسوری و پیش از ورود نژاد آریا به فلات ایران آمده و از این دریا به نام «نارمرتو»، به‌معنی رود تلخ یاد شده‌است. در کتیبه‌ای از داریوش کبیر در تنگهٔ سوئز آن را «دریایی که از پارس آید» ذکر کرده‌اند. در روزگار ساسانیان این خلیج را «دریای پارس» می‌گفتند. بطلمیوس در کتاب معروف جغرافیای خویش، که به زبان لاتین نوشته‌است، از این دریا به نام «پرسیکوس سینوس» یاد کرده‌است که درست به‌معنای خلیج فارس است.

(متن برگرفته از: مقالهٔ زنده‌یاد دکتر #احمد_اقتداری در کانال تلگرامیِ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، به نشانی @AfsharFoundation)
@cheshmocheragh
💠 ایران‌شناسی | باستان‌شناسی | تازه‌های نشر

💠 نخستین شماره مجلۀ خلیج فارس (Sinus Persicus) منتشر شد

💠 نخستین شماره مجلۀ بین‌المللی Sinus Persicus (خلیج فارس) همزمان با ۱۰ اردیبهشت‌ماه روز ملی خلیج فارس، در زمینۀ باستان‌شناسی و تاریخ و فرهنگ خلیج فارس به زبان انگلیسی منتشر شد.

به گزارش ایران ورجاوند به نقل از گروه پژوهشی باستان‌کاوی تیسافرن، خلیج فارس از دیرباز نقش پر رنگی در تاریخ پر فراز و فرود ایران داشته است و مردمان این سرزمین از کهن‌روزگار تا امروز همواره دل و دین به این دریای پهناور سپرده‌اند و از کرانه‌ها و بندرها و جزیره‌های خلیج فارس همچون بوشهر و دلوار، خمیر و گواتر، خارگ و خارگو، هنگام و نَجیرم، لاوان و مهروبان، سیراف و سیری و تمب بزرگ و کوچک و ابوموسی و جاهای دیگر با سرزمین‌های آن سوی دریا همچون زنگبار و چين و ماچین و هندوستان در پیوند و دادوستد فرهنگی و اقتصادی بوده‌اند و اگر نه همۀ راه‌ها بلکه بخشی از راه‌ها به این دریای تنیده شده در تار و پود ایرانیان می‌رسیده است چنانکه سراسر کرانه‌ها و پس‌کرانه‌های شمالی و جنوبی خلیج فارس و دریای عمان آکنده است از آثار فرهنگی و تمدنیِ بشکوه ایرانی.

بطلمیوس از جغرافی‌دانان جهان کهن در سدۀ دوم میلادی از خلیج فارس با نام «سینوس پرسیکوس» یاد کرده است که این نام در نقشه‌های جغرافیایی سده‌های سپسین نیز به کار رفته است. ازهمین‌رو گروه پژوهشی باستان‌کاوی تیسافرن با برگزیدن نام Sinus Persicus برای مجلۀ علمی خود بر آن است تا در هنگامۀ هجمه‌ها و کارزارهای ایران‌ستیزانۀ برخی کشورها، با انتشار مقاله‌‌های پژوهشی در سطح جهانی، گوشه‌هایی از فرهنگ و تمدن ایرانی پیرامون خلیج فارس و تنگۀ هرمز و دریای مکران را از دیروز تا امروز نشان دهد.

پژوهشگران گرامی می‌توانند مقاله‌‌های پژوهشی خود را به زبان فارسی یا انگلیسی برای انتشار در شماره‌های آیندۀ این مجله، از وبگاه مجله به نشانی https://www.caspianjournal.ir/ بفرستند.

گفتنی است روند ثبت این مجله در نمایه‌های جهانی اسکوپوس و…
Forwarded from ایران بوم
نام‌ها، نخست با خون نوشته شد بر جای‌ها « نام خلیج فارس»
@iranboom_ir

عبدالله مرادعلی بیگی

ايرانيان چون در فلات ايران مستقر گشتند، جاي‌ جاي اين پهن‌ دشت فراز آمده (فلات بزرگ ايران)، كوه‌ها،‌دشت‌ها ، رودها ، دره‌ها و درياهاي آن، در همه‌جا ، نام دوده‌ها و تيره‌هاي قوم بزرگ ايراني را بر خود گرفت و قلمروي جغرافيايي زيست ‌بوم هر دودماني از اين قوم ، با نام‌ ورجاوند همان دودمان شناخته گشت .
از همان هنگام نيز تاريخ، گستره‌ي بزرگ قلمروي جغرافيايي زيست بوم مشترك همه‌ي اين دوده‌ها و تيره‌ها را يك ‌جا «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ايران» نام كرد. اين نام‌ گذاري ممكن نشد، مگر با ايثار خون‌هاي بسيار از سوي همه‌ي دوده‌ها و تيره‌هاي قوم بزرگ ايراني .
بعدها ، به دوران جهان‌ سالاري دودمان هخامنشي، ‌يعني در دوران وحدت و يگانگي جامعه‌ي بزرگ دودمان‌هاي ايراني، آن نام‌هاي بايسته ، بر سنگ ‌نوشته ‌ها جاودانه گرديد. تا پهنه ی قلمروي نياخاك ايرانيان از ديگران شناخته گردد و مرزهاي آن از هر سو، مرز « ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ايران » باشد با « ‌‌‌‌‌‌‌‌‌انيران».
آن نام‌ هاي بر سنگ ‌نبشته كه ثبت دفتر تاريخ است ، سند مالكيت ملت ايران است بر گوشه‌ گوشه‌ي نياخاكي كه نام دوده‌هاي ايراني , از؛ اراني، آذري، كرد، فارس، پشتون، تاجيك، كوچ، بلوچ، … را بر خود دارد .
از جمله‌ي آن نام‌هاي ورجاوند كه بر سنگ‌ نوشته‌ها، جاودانه گشته تا هر زمان سند زنده‌ي تاريخ باشد بر حقانيت حضور تاريخي و حاكميت کهن ملي ايرانيان، نام پرشكوه‌ي «‌‌‌‌‌ درياي پارس » و «‌‌‌‌‌‌‌ خليج فارس » است.
داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي، پس از كندن آبراهه‌ (ترعه) ای كه درياي سرخ را از طريق رود نيل به درياي مديترانه متصل مي‌ساخت، در سنگ نبشته‌اي كه به فرمان او در كنار اين آبراه نصب گرديده بود (1)، در بند سوم اين سنگ‌ نبشته، از درياي پارس اين‌ گونه ياد مي‌كند: «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داريوش شاه مي‌گويد؛‌ من پارسي هستم ، از پارس ، مصر را گرفتم. فرمان كندن اين ترعه را دادم، از رودخانه‌اي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس مي‌آيد ( درايه : تيه : هچا : پارسا : آيي‌تي ). پس اين ترعه كنده شد. چنان‌كه فرمان دادم و كشتي‌ها از مصر، از وسط اين ترعه به سوي پارس روانه شدند، چنان‌كه ميل من بود.»(2)
به‌جز شاهنشاه هخامنشي،‌ تمام مورخان، جغرافي‌دانان و نقشه‌ نگاران باستان، از يوناني و رومي (انيراني)، ‌هنگام نام بردن از درياي جنوبي ايران، آن را با نام درياي پارس ياد كرده‌اند .
از جمله ؛ « ‌‌‌هكاتوس ميلتي» (/ 473-549 پ‌م) ، اراتوستن (Eratosthenes / 195-347 پ‌م) ،« استرابون »(
(Strabon
/ نيمه نخست قرن اول ميلادي)، معروف به پدر جغرافيا، « كلوديوس پتوله مااوس» (Claudius Ptole Maeus/ قرن دوم ميلادي)، معروف به« بطلميوس» معروف‌ترين جغرافي‌دان عصر باستان و ديگر جغرافي‌دانان آن دوران، همه در نقشه‌هاي جهان‌نماي خود، اين دريا را با نام « ‌‌‌‌سينوس پرسيكوس» (Sinus Persicus) مشخص ساخته‌اند.(3)
در زبان لاتين «‌‌‌‌ سينوس پرسيكوس» يعني « ‌‌‌‌خليج فارس ». باز در زبان لاتين گاه نام درياي جنوبي ايران را «‌‌‌‌ ماره پرسيكوم» (Mare Persicum) ثبت كرده‌اند كه به معناي «‌‌‌‌ درياي پارس » مي‌باشد.(4)
در عصر شاهنشاهان اشكاني و سپس ساساني ، سراسر سرزمين‌هاي ساحلي دوسوی کرانه ی خليج‌فارس و جزاير آن، از سوي دولت مركزي در قلمروي فرماندهي و اداري فرمانداران پارس قرار داشته است . از اين‌رو گاه مورخان رومي و يوناني درياي جنوبي ايران را يك درياچه داخلي پارسي قلمداد مي‌كرده اند.
چنان‌كه: «‌‌‌‌كوين توس كورسيوس روفوس» مورخ رومي كه در قرن اول ميلادي مي‌زيست،‌اين دريا را به زبان لاتين « اكواروم پرسيكو»؛ يعني « ‌‌‌آبگير پارس » خوانده است.(5)
« ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فلاويوس آريانوس» معروف به « آريان» مورخ يوناني كه در قرن دوم ميلادي مي‌زيست در كتاب تاريخ خود « ‌‌‌آنابازيس» نام درياي جنوبي ايران را «‌‌‌‌ّپرسيكون كااي تاس» نوشته است كه به معني «‌‌‌‌خليج فارس»‌ است.
در دوران اسلامي، تمام مورخان و جغرافي‌نگاران مسلمان، چه ايراني و چه عرب و عرب زبان ، در آثار تاريخي و جغرافيايي خود، نام درياي جنوبي ايران را « ‌‌‌‌‌بحر فارس» ‌و « ‌‌‌‌‌خليج فارس» نوشته‌اند.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/1108-namha-khon-khalijfars.html


@iranboom_ir
Forwarded from عکس نگار
👁‍🗨 یازدهم اردیبهشت زادروز پرویز ورجاوند باستان‌شناس سرشناس ایرانی

🔸میراث فرهنگی یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌رود که روح آن ملت در وجود آنها جنبۀ ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش‌نشدنی آن مردم است و عامل مؤثری در جهت شناختن خویش و شناساندن خود به دیگران به شمار می‌رود.

📕ارج ورجاوند یادنامۀ پرویز ورجاوند

🔸ارج ورجاوند یادنامه‌ای است که به پاس بیش از پنجاه سال خدمت میهنی، علمی و فرهنگی زنده‌یاد دکتر پرویز ورجاوند به کوشش شاهین آریامنش تهیه شده است. کسی که دلبستگی به ایران و ایرانیان و آرزوی سربلندی آنان، شاه‌بیت غزل زندگی‌اش بود. میهن برای ورجاوند آب و خاک نبود، بلکه گِل سرشت او بود. او فرزند پرویز ورجاوندِ ایران بود و دلش یکپارچه نه تنها برای ایران و ایرانیان بلکه برای مردمان جهان ایرانی می‌تپید؛ چراکه عشق به ایران و جهان ایرانی در دل او خیمه زده بود.

کتاب را از وبگاه ایران ورجاوند دریافت کنید:

http://iranvarjavand.ir/?p=944
یازدهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت محمّد بهمن‌بیگی

بهمن‌بیگی از زمانی که دیگر دستی در کار آموزش عشایری نداشت به مطالعۀ درونی نسبت به ایل و عشیره پرداخت و به آنچه خو کرده و موجب دگرگونی زندگی نسل جوان ایلی شده بود می‌اندیشید. پس فرصت یافت که یادداشت‌های دلپذیری را به قلم تابناک خود بنویسد. ولی دلیری برای چاپ آنها نداشت. نوعی احتیاط را پسند خاطر خود کرده بود، نمی‌خواست نابهنگام برایش زبانزدی به وجود آورده شود.
در آن ایام مجلۀ آینده منتشر می‌شد. یکی از روزها که از شیراز به تهران آمده بود لطف کرد و به خانه‌ام آمد. مقداری نوشته همراهش بود. گفت این نوشته‌ها حاصل زندگی نوین من است از گذشته. داستان‌هایی است حقیقی مربوط به آنچه بر ایل گذشته است. گفتم چرا چاپ نمی‌کنی؟ گفت: شاید بی‌موقع باشد، چون نمی‌دانم از آن چه برخاسته خواهد شد. گفتم یکی را بخوان. قصۀ «آل» را خواند. چون برایم بسیار دل‌انگیز و جذاب بود گفتم بده تا در آینده چاپ کنم. با ناراحتی و کم‌رغبتی رضایت داد. چون در آینده (۱۳۶۶) چاپ شد مورد تحسین بسیار قرار گرفت. پس دو قصۀ دیگر: «ترلان» و «کرزاکنون» هم به چاپ رسید. پس از آن کتاب بخارای من، ایل من ظهور کرد که بسیار مطلوب قرار گرفت و به قدرت او در نویسندگی و بینایی او در مباحث اجتماعی به‌طور شاخص زبانزد شد. پس از آن هم دو مجموعۀ دیگر منتشر کرد که یکی از آنها نوشته‌هایی گویا بود از آنچه او در راه سوادآموزی به ایلات انجام داد. همه درس‌های تاریخ بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۵۴۴-۱۵۴۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
🔷به فراخور ۱۲ اردیبهشت ماه روز ملی بزرگداشت معلم
《من با این علایق به بویراحمد می‌رفتم تا کودکان و نوجوانانش را باسواد کنم تا شجاعت را با فضیلت و شمشیر را با قلم آشنا سازم و به جرأت های چشم بسته بصیرت و آگاهی دهم.
🔸این گوشه از خاک وطن را بیش از هر جا ارج می نهادم،راه بویراحمد با همه ی درشتی ها برایم فرشی از پرند و پرنیان بود،از بختم خرسندم که چنین راهی پیش پایم گذاشته است.از پایم خشنود بودم که بر چنین خاکی قدم میگذارد ،از دستم راضی بودم که دست بویراحمدی ها را میگیرد》

از کتاب: ایل من بخارای من
#محمد_بهمن_بیگی
https://www.tg-me.com/eshtadan
آموزگار، مانند آینه است.
📚 از کتاب ششم دینکرد.

دینکرد (dēnkart)، مجموعه‌ای عظیم در ۹ کتاب با ۱۶۹هزار واژه به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) است که به موضوعات گوناگون دینی، علمی، اخلاقی و فرهنگی از دریچه‌ی نگاه ایرانیان باستان می‌پردازد. دو کتاب نخست این مجموعه و بخشی از کتاب سوم به روزگار ما نرسیده‌است. دینکرد را دو دانشمند ایرانی به نام‌های آذرفَرْنْبَغِ فرخزادان و آذربادِ امیدان  در قرن نهم میلادی و قرن سوم هجری در زمان خلافت مأمون عباسی گردآوردند و تدوین کردند. نخستین بار دانشمند پارسی، دستور پشوتن سنجانا و پسرش داراب در بمبئی این مجموعه را به چاپ رساندند. دینکرد به فارسی نو نیز ترجمه و چاپ شده‌است.

#دینکرد
#دینکرت
#آذرفرنبغ_فرخزادان
#آذرباد_امیدان
#دستور_پشوتن_سنجانا
@iranshahr1353
#ابوالفضل_خطیبی

شالوده اصلی «شاهنامه» اوستا است


«شاهنامه» به سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیم‌بندی شده است، اما اگر به لحاظ تاریخی به «شاهنامه» نگاه کنیم، شاهد یک خلاء تاریخی در آن خواهیم بود. این خلاء نبود بخش تاریخی مادها، اشکانیان و هخامنشیان است و فردوسی تنها در 10 بیت اشاره‌ای به نام پادشاهان اشکانی دارد، اما بعدها پهلوانی‌های اشکانیان در سراسر دوره کیانی جریان می‌یابد. شالوده اصلی «شاهنامه» اوستا است و تاکید بیشتر آن بر پادشاهانی چون جمشید و کی‌کاووس بوده است. درباره همین پادشاهان در ادبیات دوره میانه یکسری داستان‌ها از سوی نقالان پرداخته و روایت شده است. بنابراین ما یکسری روایت‌های کیانی داریم، که به‌طور حتم ماهیت دینی دارند، البته فراموش نکنیم که در دو مرحله یکسری روایات به تاریخ ملی ما وارد شد و پس از آن در «شاهنامه» و توسط فردوسی نیز به آن‌ها پرداخته شده ‌است. در مرحله نخست روایت‌های مربوط به خاندان‌های کهن ایران‌شهر مانند روایت خاندان گودرز شکل گرفته است و در مرحله دوم روایت‌های مربوط به خاندان رستم به تاریخ ملی ایران وارد شده‌اند.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#ابوالفضل_خطیبی :
با شاهکار فردوسی اندیشه ایرانی متحد شکل می گیرد


«شاهنامه» بر مبنای «شاهنامه» ابومنصوری و این اثر نیز بر مبنای «خدای‌نامه» ابو پهلوی بوده است. فردوسی یک ابزار و متنی را در اختیار داشته که در قالب آن احساس میهن‌دوستی و وطن‌پرستی را ارایه کرده است. این روح میهن‌دوستی را می‌توان به هویت ملی تعبیر کرد که باید دید چه نقشی در جامعه ایران داشته است. این هویت ملی در آن دو اثر نیز دیده می‌شود، اما در «شاهنامه» چندین برابر و پر رنگ‌تر شده است. این روح ملی‌‌گرایی پشتوانه اساسی ایرانیان است. در آن زمان در هر گوشه ایران حکومت‌های مختلفی برپا بوده است که با یکدیگر در جنگ و ستیزه بوده‌اند و در حقیقت مفهوم و ایده ایران یک‌پارچه در ذهن افراد جای داشته است، اما با شاهکار فردوسی اندیشه ایرانی متحد شکل می‌گیرد.

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
چهاردهم اردیبهشت‌ماه زادروز علی‌محمد حق‌شناس

همواره می‌گفت سرم در زبان‌شناسی است، اما دلم در ادبیات می‌تپد. و چه خوش نشسته بود اجتماع این هر دو با هم در وجود نازنینی چون او. لیسانس زبان و ادبیات فارسی از تهران داشت و دکتری زبان‌شناسی از لندن. در آغاز دهۀ هفتاد به اشارت شفیعی کدکنی دانشجویان دکتری ادبیات حق‌شناس را به گروه ادبیات آورده بودند. حضورش در این گروه حلقه‌ای تشکیل داد که بعدها تأثیرات خوبی در هر دو رشته گذارد.
اگر از دکتر حق‌شناس تنها فرهنگ هزاره باقی مانده بود کافی بود تا نامش همواره در میان خادمان راستین این سرزمین بدرخشد؛ حال آنکه او مقالات و کتاب‌های بسیار مهمی نیز به رشتۀ تحریر درآورد یا به نثری استوار و درست ترجمه کرد که بی‌گمان ماندگار خواهند بود. بر آن بود باید کتابی را ترجمه کرد که در کشور مبدأ هنوز خوانندگان جدی داشته باشد. البته با اینکه زمان بعضی از کتاب‌هایی که به ترجمۀ آنها دست یازید گذشته بود باور داشت که ابتدا باید اینها را خوب درک کرد تا بتوان بی‌ آنکه خلأی پیش آید به مراحل بعدی ره یافت. دیگر آنکه می‌گفت ما به آدم‌هایی نیاز داریم که بتوانند گذشته و اکنون را خوب به هم پیوند بزنند. از آثار دیگر وی می‌توان اشاره کرد به: آواشناسی (آگاه، ۱۳۵۶)؛ بازگشت و دیالکتیک در تاریخ (تهران، ۱۳۵۸)؛ مقالات ادبی- زبان‌شناختی (نیلوفر، ۱۳۷۰)؛ زبان و ادبیات فارسی در گذرگاه سنّت و مدرنیته (مجموعۀ مقالات، آگه، ۱۳۸۲). همچنین ترجمه‌های خوبی که از کتاب‌های زیر انجام داده است:
رمان به روایت رمان‌نویسان، اثر میریام فریز آلوت (جاده، ۱۳۶۸؛ چاپ‌های بعدی این کتاب را نشر مرکز منتشر کرده است.)؛ تاریخ مختصر زبان‌شناسی، اثر رابرت هنری روبینز (مرکز، ۱۳۷۰)، تولستوی، اثر گیفورد (طرح نو، ۱۳۷۱)؛ سروانتس، اثر پیتر ادوارد راسل (طرح نو، ۱۳۷۲)؛ وطن‌فروش، اثر سامرست موام (مرکز، ۱۳۷۲)؛ زبان، اثر لئونارد بلوم فیلد (مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۹) و ... .

«مرگ بر مرگ» (در سوگ علی‌محمد حق‌شناس)، محمد افشین‌وفایی، بخارا، سال دوازدهم، شمارۀ ۷۵، فروردین-تیر ۱۳۸۹، ص ۵۷۸-۵۸۰.

@AfsharFoundation
شاهنامه ستایش شاهان نیست؛
ستایشِ مردمِ ایران است.



#شاهنامه تاریخ و سیرت شاهان است اما بر خلاف آنچه گاهی برخی خام‌اندیشان و نا‌آگاهان و مغرضان پنداشته و گفته‌اند، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و مردم ایران است. ستایش همهٔ نیکان و دلاوران و خردمندان است.

شاهان سلطنت می‌کردند اما  قدرت مطلقهٔ حکومت به دست آنان نبود. شهریاری رشته‌ای بود که ایرانیان را به هم می‌پیوست و مرزهای ایران و سنن و آیین و فرهنگ ایران را نگاهبانی می‌کرد و رمز قدرت و شوکت ایران بود.

شاهنامه مجموعهٔ تجارب تاریخی ایرانیان در ادارهٔ صحیح اجتماع و تأمین آسایش مردم است. خرد و دانش و ژرف‌بینی و باریک‌نگری حکیم فردوسی سبب گردیده که شاهکار او به صورت آیین کشورداری و درس فرمانروایی خردمندانه‌ای درآید و منطبق با اصول صحیح مدیریت باشد. حتی امروز هم فرمانروایان و زمامداران در همهٔ جهان حتی یک فرماندار و بخشدار ناحیه‌ای کوچک می‌تواند از شاهنامه نکاتی در مدیریت توأم با عدالت بیاموزد.

در میان پنجاه پادشاه ایرانی شاهنامه، شاهانِ خوب هستند، شاهانِ بد هم هستند. فردوسی شاهان خوب را می‌ستاید و شاهانِ بد را می‌نکوهد. شاهِ خوب گوش به فرمان سروش دارد و فرّ کیانی یا فرّ ایزدی (تأیید خداوندی) با اوست و در دادگری و آبادی کشور و آسایش مردم می‌کوشد. شاهِ بد گوش به اهرمن و جادو می‌سپارد و فرّ ایزدی از او دور می‌شود و مردم هم از او بر می‌گردند.

از نمونه‌های شاهان خوب، فریدون، کیخسرو، بهرام گور، نوشیروان و نمونه‌های شاهان بد، ضحّاک و کیکاوس و گشتاسب و هرمز
و شیرویه هستند.
آنچه فردوسی دربارهٔ فریدون می‌گوید خطاب به همهٔ فرمانروایان است:
فریدونِ فرخ فرشته نبود
به مُشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن فریدون توی


برگرفته از:
کتاب فردوسی، استاد دکتر محمدامین ریاحی، ۱۳۸۷، طرح نو، صص ۲۰۸- ۲۰۷.


@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالروز خاموشی حضرت استاد،
عالی‌جناب بدیع الزمان فروزانفر رحمة الله علیه



محمدرضا شفیعی کدکنی:
استادی که مانند ندارد بدیع الزمان فروزانفر است‌.

او هر وقت می‌خواست از شاعر مطلق صحبت کند می‌گفت:
سعدی!
من یادم هست سر کلاس
صحبت می‌کرد که هر کسی باید خلاقیّت ذاتی خودش را داشته باشد.
یک‌مرتبه گفت:
گیرم شدی سعدی!
وجودِ مکرّری خواهی بود.
#سعدی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
فیلم: رامتین نظری‌جو
⁠⁣شانزدهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت بدیع‌الزمان فروزانفر

وظیفۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز


مقصود نهایی از تأسیس دانشکدۀ ادبیات تبریز این است که این دانشکده ادبیات فارسی را به دنیا معرفی کند. زبان فارسی یکی از ثروتمندترین و غنی‌ترین السنۀ ادبی دنیاست. پس هرگاه طریق صاف و درستی مبتنی بر روش‌های جدید محققانه در میان محصّلان پرشور و شوق ما رایج شود امید است که ادبیات فارسی مقام دیرین را دوباره به دست آورد. یقین بدانید روزی خواهد شد که اوضاع دنیا حاجت اهل دنیا را به معنویات ثابت خواهد کرد. امروز دنیای غرب در مادیات مستغرق است و جز اتم و سیب‌زمینی و نفت مبحث مهمی در دنیا نیست. مسائل معنوی را که حقیقت تمدن است احتیاجات مورد توجه قرار نمی‌دهد، ولی روزی بشر از این خواب گران برخواهد خاست و روی به ادبیات خواهد آورد. این دنیای کهن از این تحولات بسیار دیده و مذاهب مادی مکرر بر سایر عقاید غالب شده است، ولی سرانجام حقیقت آنچه را که مقتضی بوده به مردم نشان داده است. روزی که بشر از تجاوز به حقوق هم آسوده شود، قیمت حافظ و سعدی و مولوی و شعرای دیگر فارسی‌زبان بر مردم روشن‌تر خواهد شد. پس کار دانشکدۀ ادبیات تبریز حفظ زبان فارسی و پرورش کسانی است که با ادبیات فارسی آشنایی کامل داشته باشند.

بخشی از سخنرانی بدیع‌الزمان فروزانفر در دانشگاه تبریز، خردادماه ۱۳۲۷

به نقل از:
سایۀ سرو سهی: یادنامۀ دکتر منوچهر مرتضوی، به اهتمام محمد طاهری خسروشاهی، انتشارات ستوده، ۱۳۹۱، ص ۸۱۱-۸۱۲.

عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار

از راست: مصطفی مقربی، شیخ‌الاسلام کردستانی، بدیع‌الزمان فروزانفر، فکری سلجوقی و صادق بهداد
۱۳۳۷ مسجد جمعۀ هرات

@AfsharFoundation
شانزدهم اردیبهشت، سالگرد درگذشت بدیع‌الزمان فروزانفر (۱۲۷۶-۱۳۴۹)

بی‌گمان بالاترین پایگاه فروزانفر در قلمرو تحقیقات ادبی و عرفانی است و در این پهنه، هیچ‌کسی را همتای او نداشته‌ایم. شاید کسانی بوده‌اند که بیش از او کتاب خوانده‌اند، یا بیشتر از او نسخۀ خطی و عکسی دیده‌اند؛ اما او در روشنای هوش سرشار خویش، در حوزۀ تحقیقات، توانست به آفاقی دست یابد که دیگران یکسره از آن محروم بوده‌اند. به همین دلیل، تحقیقات فروزانفر در زبان فارسی، هیچ‌گاه کهنه نخواهد شد. بارقۀ هوش او به کشف نکته‌ها و جست‌و‌جوی روابط بسیار پیچیدۀ مسائلی پرداخته است که جز با گونه‌ای نبوغ، بدان مسائل نمی‌توان دست یافت. سخن و سخنوران او هنوز هم بزرگ‌ترین تاریخ انتقادی شعر فارسی است که معاصران ما، از نوشتن یک فصل مانند آن هنوز عاجزند.

برگرفته از: «فروزانفر و شعر»، محمدرضا شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه، سخن، ۱۳۹۰، صص ۴۳۸-۴۵۰.

@theapll
Forwarded from ایران بوم
عجم زنده کردم بدین پارسی

دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن

یک جوان فرهنگ‌دوست، آماری از «اینترنت» بیرون آورده است که مأخذ آن «پایگاه اطّلاع‌رسانی خانۀ کتاب» است. برحسب این آمار در سال 1390، یعنی سال گذشته، نود و سه رساله و کتاب دربارۀ فردوسی و شاهنامه در ایران انتشار یافته است. این رقم ناظر به چاپ اوّل است. هفتاد کتاب هم دربارۀ همین موضوع به تجدید چاپ رسیده که مجموع آن می‌شود رقم اعجاب‌انگیز یکصد و شصت و سه کتاب. امر بی‌سابقه‌ای است، پرداختن به اثری و فردی که هیچ اجر مادّی و دنیوی از آنها انتظار نمی‌رود. آن هم در دورانی که کتاب دستخوش بحران است، چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ چندی پیش در مجلّه‌ای آمده بود که هر روز یک کتاب در سراسر جهان دربارۀ شکسپیر انتشار می‌یابد. خوب، این مربوط به سراسر جهان است با هفت میلیارد جمعیّت، و زبانش انگلیسی است که زبانی جهانی است و پشتوانه‌اش امپراطوری بریتانیا و سپس سرمایه‌داری امریکا بوده است، امّا شاهنامه بر پایۀ خود حرکت می‌کند.

در مورد فردوسی این سؤال پیش می‌آید که چرا؟ این بازار تا چند سال پیش سالی سه کتاب هم به زحمت دربارۀ شاهنامه به نوشتن می‌آمد. بالاترین رقم زمانی بود که «انجمن آثار ملّی» در دهۀ پنجاه، یک سلسله کتاب به تعداد ده ـ دوازده عدد دربارۀ فردوسی انتشار داد، و این یک امر استثنائی بود و تکرار هم نشد.

به هر حال، در سالی که گذشت، روی‌بُرد به شاهنامه تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. باید چنین تصوّر کرد که ایرانی به دنبال گمشده‌ای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است. می‌خواهد به جستجوی سرچشمه برود، حسرت دوران سربلندی ایران را دارد. دوران نبرد نیکی با بدی و امید به پیروزی نیکی. شاهنامه کتاب خرد است و هیچ مسئله‌ای از مسائل بنیادی بشر نیست که در آن مطرح نشده باشد.

گذشته از آن، کتاب داد و دهش نیز هست. مگر نه آن است که بشریّت در طلب کیمیای عدالت شب و روز آرام نگرفته است و از ناهمواری روزگار رنج می‌برد.

هر کسی به سبک خود و به نوعی می‌خواهد از تزلزل زندگی رهائی یابد؛ و به تکیه گاه محکمی دست بزند. مولانا جلال‌الدین، از دید عرفانی، آن را در پیوستن به هستی کلّ می‌جست، می‌گفت:

هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

ولی او نیز اصل دیگری را هم از یاد نمی‌برد و آن انسانیّتی بود که در فرهنگ ایران بازتاب یافته است: انسانیّتی که در همین زندگی زمینی قابل دسترس است، و نمونه‌اش انسان والامنش بود.

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست

در دنیائی به سر می‌بریم که با همۀ ادّعای علم و اعجاز فنّی، هنوز سر انسان به سامانی گذارده نشده است. برعکس، پیوسته خبر از بی‌اخلاقی روز افزون، تروریسم، ویرانی و کشتار و نفرت‌پراکنی می‌رسد، بدانگونه که به قول حافظ: که کس به یاد ندارد چنین عجب ز منی.... بنابراین تعجّبی ندارد که در سرچشمه‌های دیگر پناه جسته شود.

این یکصد و شصت و سه کتابی که طیّ یک سال گذشته، به انتشار گذارده شده است، لابد خوانندگانی داشته. از این‌رو یک رویداد استثنا به شمار می‌رود، باید نتیجه گرفته که رهنمودی در شاهنامه سراغ گرفته شده است، یا لااقل تسلاّی خاطری.

شاهنامه از زمانی که ایجاد شده تا به امروز هرگز فضای فکری ایرانی را بی نصیب نگذاشته، منتها گاهی تجلّی او پررنگ‌تر می‌شده، گاهی کم رنگ تر، تا حدّی در ارتباط با اقتضای زمان. ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را «سرو سایه فکن» خواند، یعنی کتابی که سایه بر سر ایران می‌افکند، و شخص او این روشن بینی و تعیین را داشت که بگوید:

هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین

نمیرم از این پس که من زنده‌ام
که تخم سخن را پراکنده‌ام

http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5164-ajam-zende-kardam-bedin-parsi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
هجدهم اردیبهشت‌ماه زادروز غلامرضا رشید یاسمی

یهود و ایرانیان


ارنست رنان گوید: «مقام ایران در عالم خیلی عظیم است. تمدن و فرهنگ یهود و نصاریٰ عموماً مرهون حمایت ایرانیان است. بنی‌اسرائیل که به حکّام یونانی شوریدند و در برابر روم عصیان‌ها کردند تا عاقبت روم دولت آنها را از صفحۀ روزگار برافکند، همواره ایرانیان را محترم و بزرگ می‌شمردند و هیچ‌وقت شکایتی از ساتراپ‌های ایرانی نکرده‌اند».
یهود در زمان اقامت در بابل و در عهدی که مستقیماً در فلسطین رعیت ایران شناخته می‌شدند اقتباس بسیار از عقاید زردشتی کرده‌اند. یکی از آنها اعتقاد به فرشتگان و موجودات مجرّد معیّن است.
عقاید ایرانیان خیلی جذّاب و عظیم بود. اعتقاد به فروهران تأثیری بزرگ در دین یهود کرده است. تصویر یهوه خدای بنی‌اسرائیل که در کشور یهود روی سکۀ ساتراپ ایرانی نقش شده مأخوذ از اشکال ایرانی است. یهودیان در معبد بزرگ خود قربانگاهی دائمی ساختند که شبیه آتشکده بود و آتش همیشه‌سوز آنجا مثل آتشکدۀ بادکوبه که از بخار نفت مدد می‌گرفت دائماً در حال اشتعال بود. فرگوسن در اسلوب بنای این پرستشگاه گوید: «در بین آثار آشور بنایی شبیه این معبد دیده نمی‌شود. نمونۀ آن را می‌توان در تخت جمشید ایران یافت».
بنی اسرائیل علاوه بر نکات دینی طرز سالشماری خود را هم از ایران گرفتند، چنان‌که تاریخ اتمام معبد سلیمان را سوم آذر ششمین سال سلطنت داریوش نوشته‌اند که همان آذرماه فعلی است.
اعتقاد به رستاخیز هم مأخوذ از تعالیم زردشتی است و به دین مسیح انتقال یافته است. عقیده به دوره‌های هزارساله و ظهور بزرگی در رأس هر هزارک نیز که یهود و نصاریٰ دارند اقتباس از اخبار ایرانی است. چنان‌که ظهور یکی از سه فرزند زردشت در سر هر هزار سال در کتب دینی ایرانی عنوان مشروحی دارد. رنان گوید یهود هم در قدیم معتقد به موجودات مجردی در پیرامون عرش یهوه بوده‌اند و آنها را فرزندان خدا می‌نامیده‌اند، ولی آن مجردات از هم تمایزی نداشته‌اند. نامی و عملی برای آنها قائل نبوده‌اند، بعد از آنکه یهود تحت نفوذ ایران افتاد برای هریک از مجردات هم تعیّن و عمل و وظیفۀ خاصی قائل گردیدند. جبرئیل و میکائیل و رافائیل و اوریل دارای شغلهای اختصاصی گشتند. ایرانیان به هفت امشاسپندان اعتقاد داشتند، یهود نیز هفت ملک مقرب در پایۀ عرش الهی قائل گردیدند.

[مقاله‌ها و رساله‌ها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۱۱۵-۱۱۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹استاد شفیعی کدکنی از نقش مهم و ارزنده فردوسی توسی در برابر سلطه‌ی اعراب می گوید

👈اهل قلم و فرهنگ:
🆔 @ahleghalamvafarhang
Forwarded from عکس نگار
🔹نوزدهم اردیبهشت ماه، زادروز آموزگار بزرگ ناشنوایان زنده یاد #میرزا_جبار_عسگر_زاده مشهور به #جبار_باغچه_بان  گرامی  باد

🔹به مناسبت زادروز شادروان جبار باغچه‌بان - نقاش ِ دنیای سکوت

فرینوش اکبرزاده

پاشیدن ِ رنگ ِ کلمات به دنیایی که سرشار از سکوت بوده، کاری است که باغچه‌بان باغچه اطفال با دل و جان انجام داده و اکنون دنیایی رنگین تر را برای فرزندان این سرزمین موجب شده است.

امروز، یادآور روزی است که ما مردم ایران زمین را در سوگ از دست دادن یکی از نوابغ پر مهر خود نشاند؛ هرچند «جبار باغچه‌بان (میرزا جبار عسگرزاده)» همواره در میان حرکات و اصوات بی صدایی که خلق کرده، زنده و جاوید خواهد ماند.

باغچه بان را خیلی ها در حد اسم می شناسند، اما برای کودکان ناشنوا، او پدری مهربان بوده و تا همیشه یادش با کلماتش گرامی می ماند.

این را وقتی خیلی خوب لمس کردم که وارد حیاط مدرسه باغچه‌بان شدم، مدرسه‌ای قدیمی و بسیار ساکت تر از تصویری که از یک مدرسه ابتدایی در ذهن دارید؛ با حیاطی نه چندان بزرگ و کودکانی که مشتقانه به صورت و دستهایت نگاه می کنند.

مدرسه باغچه‌بان اگرچه در همان مکان قدیمی و اولیه بنیان گذاری‌اش توسط جبار باغچه بان قرار ندارد، اما محلی است برای آموزش کودکانی که دنیای ساکتشان را با کلماتی از جنس حرکت دستان مشتاق و پر توانشان، رنگ و رویی دیگر بخشیده‌اند.

هرچند صحبت با این کودکان برای ما که با زبان ارتباطی آنها آشنا نیستیم کمی دشوار می نماید، اما سخت نیست در گوشه گوشه حیاط و سالن مدرسه یافتن کودکانی که با حرکاتشان مفهومی را منتقل می کند؛ و ناگهان صدای خنده ای شادمانه و کودکانه آدم را به دنیایی که در آن قرار دارد باز می گرداند.

آموزش با حرکات دست و ایما و اشاره با تلاشهای او وارد نظام آموزشی ایران شد و وسایل کمک آموزشی متفاوتی که امروز کودکان ناشنوا برای یادگرفتن مفاهیم مختلف از آنها بهره می گیرند هم ثمره تلاشهای این مرد خوش قلب و مهربان است. هرچند این تنها دغدغه باغچه بان نبود و امروز فعالیت صدها مهدکودک و مرکز پیش دبستانی را نیز مدیون همین تلاشگر آموزش کودکان هستیم. اعتقاد وی به اهمیت آموزشهای قبل از دبستان، کودکانی را که در سالهای اول دبستان به دلیل کمبود آموزش مفاهیم مختلف با مشکل مواجه می شدند، یاری رساند و اکنون شاهد توسعه گسترده این مراکز و  آموزشهای ارائه شده در آنها برای کودکان خردسال هستیم.

مولف کتاب «بابا برفی» اولین نویسنده و ناشر کتاب کودک در ایران نیز است. او از سال ۱۳۰۷ علیرغم دشواری های فراوان چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای مخصوص کودکان را با تصاویری که خود آنها را ترسیم می کرد آغاز نمود و در نهایت بابا برفی باغچه بان، از سوی شورای جهانی کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب شد.

نگارش کتاب حساب ویژه و کتاب آموزش کر و لال ها، تنظیم روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، اختراع گوشی استخوانی یا تلفن گنگ، کشف خواص اصوات و تقسیم بندی آنها تهیه وسایل مختلف بصری برای تدریس ناشنوایان و اختراع گاه‌نما از دیگر خدماتی است که باغچه بان باغچه اطفال طی سالهای زندگی اش برای تسهیل زندگی ناشنوایان انجام داده و به یادگار گذاشته است.

اگر امروز کودک ناشنوا و ناگویایی را می‌بینیم که قادر به صحبت کردن هست، بی شک به دلیل تلاشها و اقدامات باغچه بان در طراحی و به کار گیری روش آموزشی شفاهی برای این افراد است؛ روشی مبتنی بر صحبت کردن و لب خوانی که توانسته تاثیر زیادی در زندگی ناشنوایان بگذارد.

۸۲ سال زندگی پرثمر این قهرمان ملی، او را به معلم همیشگی کودکان ناشنوای ایران و بسیاری کشورهای دیگر تبدیل کرده است؛ مردی که به کودکان ناشنوا یاد داد از چشم به جای گوش خود بهره بگیرند و دنیای خود را با ارتباطی بسیار گسترده تر از قبل بسازند.

چهارم آذرماه سالروز درگذشت بنیانگذار آموزش ناشنوایان در ایران، باغچه‌بان باغچۀ اطفال و نقاش دنیای سکوت، جبار باغچه بان است.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
مردم کدام فردوسی و شاهنامه را می‌پسندیدند؟
(بررسی تلقیات عامیانه دربارۀ فردوسی و شاهنامه)

سجاد آیدِنلو

مقدّمه:
هنگامی که از «تلقّیات عامیانه» دربارۀ فردوسی و شاهنامه سخن گفته می‌شود، این نگرشها یا به بیان دقیقتر صاحبان تلقّی را باید به دو دسته تقسیم کرد: نخست فرهیختگان و اهل قلمی که نوع نگاه آنها غالباً در مقدّمه‌های منثور دست‌نویس‌های شاهنامه، تذکره‌ها و ضمن روایات متون ادبی و تاریخی نمود یافته است و  به دلیل تعلّق این آثار و پدید آورندگانشان به حوزۀ فرهنگ و ادبیات «رسمی» به کار بردن صفت «عامیانه» دربارۀ آنها با توجّه به مفهوم اصطلاحی این واژه چندان درست و دقیق نیست و «عامیانه» را در اینجا باید به معنای عامّ «مردمی» دانست. دستۀ دوم، معتقدات و پسندهای اصناف دیگر ـ و عموماً کم دانش ترِ ـ مردم است که برخلاف گروه نخست، مجالی برای گردآوری و کتابت تلقّیات خویش نیافته‌اند و چون خاستگاه و حفظ و انتقال اینگونه از روایات، شفاهی و به صورتهای غیر رسمی بوده است، مراد از «عامیانه» در معنای خاصّ  واژه، همین گروه از باورها و داستانها خواهد بود.

حدودِ آگاهی‌ها و چگونگی تصورات موجود در شماری از روایات و اشارات منابع رسمی ادبی و تاریخی (بخش نخست از تلقیات مردم ایران) پیشتر در پژوهشهای چند تن از محققان طبقه بندی و بررسی شده است (رک: دبیرسیاقی، 1383: 201-350؛ ریاحی، 1372؛ متینی، 1375: 121-151؛ نوریان، 1371: 131-164، یا حقّی ، 1387کم 53-68) و مطابق این تحقیقات ، مهمترین موضوعهایی که در این گزارشها مورد توجّه بوده، عبارت است از: پیش بینی شهرت فردوسی ، پرهیزگاری و دینداری فردوسی، آزادگی و بزرگ منشی شاعر، صراحت سخن و ایران دوستی او، روابط فردوسی و سلطان محمود و دربار غزنه، بدخواهان فردوسی و .... (در این باره ، رک: متینی، 1357: 121-151).

اما آن دستۀ دیگر از روایتهای و باورداشتهای مردمی ـ شاید به سبب ماهیت عامیانه و تبعاً غیر رسمی آنها ـ به طور کامل و دقیق مطالعه نشده است1 تا معلوم شو.د که عموم مردم ایران ـ غیر از شاعران،نویسندگان و مورّخان ـ فردوسی و شاهنامه را چگونه می‌شناخته و می‌خواسته‌اند. این داستانها که بخشی از آنها به کوشش انجوی شیرازی گردآوری شده2، دقیقاً گزارش راویان آنهاست و از همین روی بی واسطه و بدون تصرّف ، نوعِ دانسته‌ها، اعتقادات و خواسته‌های عامیانۀ مردم را دربارۀ فردوسی و شاهنامه نشان می‌دهد؛ ضمن اینکه تأخّر تدوین و ثبت مکتوبشان هرگز دلیل کم قدمتی یا بی پیشینگی آنها نیست (در این باره، رک: آیدنلو ، 1387: 74-83) و محتملاً مأخذ یا درونمایۀ کلّی برخی از افسانه‌های مربوط به فردوسی و شاهنامه نیز در منابع رسمی ادبی و تاریخی، همین روایات شفاهی به اصطلاح عامیانه بوده (برای اشاره ای، رک: ریاحی، 1372: 72) که در آنجا قالب و بیان ادبی / رسمی یافته است.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/6573-mardom-kodam-ferdosi-va-shahname-ra-mishenasnd.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
📖 گزیده‌ای از برترین کانال‌های علمی و فرهنگی تلگرام:
---------
🌍 اندیشکده اقبال‌؛ مرجع‌ تحلیل‌ و‌ شناخت‌ پاکستان
🇵🇰 @AndishkadehIqbal

🔮 دل‌واژه‌های تنهایی
@Gandomzaran

🔮 کانال تخصصی روابط بین‌الملل
@Internationalrel

🔮 کلبه‌ی سبز
@Kolbh_Sabzz

🔮 ارتش مخوف ساسانی
@Iran_Sarzamin_Tamadon

🔮 آهنگ‌های نوستالژی
@Muzic3000

🔮 بازخوانی تاریخ ایران‌زمین
@Khonjibook

🔮 کارگروه پژوهشی ایران‌بان کُرد
@Iranban_Kord

🔮 اندیشه‌ی ایرانشهری و دین زرتشتی
@AshemVohu2581

🔮 کهنه‌سربازان ایران
@Kohnesrbazaniran

🔮 اینفوگرافی‌های تاریخی و سیاسی
@Infographicer

🔮 کتابخانه متون و مطالعات زردشتی
@Zardoshti_Book

🔮 دنیاۍ بک‌گرآند کارتونی تِم فآنتزئ
@FantasyPaper

🔮 پویش ملی‌فرهنگی سیمرغ
@Pooyeshesimorgh

🔮 کوئیز تاریخ: پرسش و پاسخ روزانه
@HistoQuiz

🔮 تاریخ و فرهنگ دولت عثمانی
@DorreShahvar

🔮 اشتادان
@Eshtadan

🔮 فرهنگ مردم خوروبیابانک
@Hatefta

🔮 مرجع میم و مستند تاریخی
@Tarikh_TV

🔮 آهنگ‌های شاد و اشعار جان‌فزای پارسی
@BazmeParviz

🔮 کانال شعر لری
@Skeyani

🔮 پایگاه ایران دوستان مازندران
@Jolgeshomali

🔮 ایران‌شهر (درباره‌ی خط و زبان فارسی میانه)
@Iranshahr1353

🔮 مجلۀ نشنال‌جئوگرافیک و.. رو اینجا بخون!
@Iran_News_Magazine

🔮 آلبوم جنگاوران تاریخ (میلیتاریسم تاریخی)
@Marzupan

🔮 درگاه وهومن امشاسپند
@Khashatra

🔮 تاریخ و فرهنگ بلوچستان
@Balochs_History

🔮 الفبای توسعه درگرو مطالعه و خرد
@Alefbaietousee

🔮 تاریخ و فرهنگ ملل جهان
@Tarikhe_Melal

📕 سرای فرزندان ایران: درست‌نویسی زبان پارسی
📕 @FARZANDAN_PARSI
---------
📣 شرکت در تبادلات یا ثبت تبلیغات:
👤 @FiruzMehr
2024/05/09 21:13:46
Back to Top
HTML Embed Code: