Forwarded from تات های آذربایجان
Forwarded from توالش
کتاب مرثیه تالشی اسرک(اشک)
از شاعران سرزمین تالش
تالیف:حامدرضوان طلب
محل فروش:میدان مرکزی شهرماسال(امام خمینی) مغازه سیدحامدموسوی
وجناب سجادرحمانی(ماسال)
+989112380748
🏴کانال توالش🏴
@tavaalesh
از شاعران سرزمین تالش
تالیف:حامدرضوان طلب
محل فروش:میدان مرکزی شهرماسال(امام خمینی) مغازه سیدحامدموسوی
وجناب سجادرحمانی(ماسال)
+989112380748
🏴کانال توالش🏴
@tavaalesh
Forwarded from 💚♥️💙 تالشه گف 💙♥️💚 (ღ꧁ღ╭⊱ꕥ مهرداد پورمحمد ꕥ⊱╮ღ꧂ღ)
محرم و زبان تالشی: فرصتی برای صیانت از هویت قومی
با فرارسیدن ماه محرم و باور عمیق اقوام ایرانی به برگزاری آیینهای عزاداری و بزرگداشت حماسه عاشورا، وظیفهای نیز بر دوش ما تالشان نهاده میشود؛ نهفقط برای سوگواری، بلکه برای حراست از زبان، فرهنگ و هویت کهنمان.
در شهرها و روستاهای تالشنشین گیلان، از آستارا و لیسار تا اسالم، پرهسر، رضوانشهر، ماسال، شاندرمن، فومن، شفت و دیگر مناطق، آیینهای محرم با شور برگزار میشود، اما حضور زبان تالشی در این مراسم چشمگیر نیست.
زبان تالشی فقط ابزار سخن گفتن نیست، بلکه گنجینهای از احساس، تاریخ و حافظه جمعی ماست. اگر این زبان در فضاهای مذهبی و اجتماعی شنیده نشود، بهتدریج کمرنگ شده و نسلهای آینده از آن بیبهره خواهند ماند.
محرم، فرصتی است بینظیر تا زبان مادری خود را از حاشیه به متن بیاوریم. باید شاعران تالشزبان نوحه و مرثیه بسرایند، مداحان و مرثیهخوانان آثار را به زبان تالشی اجرا کنند، واعظان بخشی از منابر خود را به زبان مردم ایراد نمایند و هیئتهای مذهبی شرایطی فراهم کنند تا مردم زبان مادری را در آئینها بشنوند و احساس تعلق بیشتری داشته باشند.
در نبود رسانهای فراگیر برای ما تالشان، هر موقعیتی برای بیان هویتمان حیاتی است. اگر امروز زبانمان را در این صحنهها بهکار نبندیم، فردا ممکن است صدایمان شنیده نشود.
بیایید دست در دست هم، با افتخار و بدون تردید، زبان تالشی را در کنار ایمان و عشق به اهلبیت زنده نگهداریم؛ زیرا حفظ زبان، یعنی حفظ ریشهها، حافظه تاریخی و آیندهمان.
✍️ با احترام: مهرداد پورمحمد
Muharram and the Taleshi Language: A Call to Preserve Our Cultural Identity
With the arrival of Muharram and the heartfelt devotion of Iran’s ethnic groups to mourning rituals and commemorating the epic of Ashura, a responsibility also falls upon us—the Talesh people—not only to mourn, but to protect our language, culture, and ancient identity.
In Taleshi-speaking towns and villages across Gilan—from Astara and Lisar to Asalem, Pareh Sar, Rezvanshahr, Masal, Shanderman, Fuman, Shaft, and beyond—Muharram is observed with passion. Yet, the Taleshi language is rarely heard in these gatherings.
Taleshi is not merely a tool for communication; it is a treasure of emotion, history, and collective memory. If it is absent from religious and social spaces, it will gradually fade, depriving future generations of their roots.
Muharram offers a vital opportunity to bring our mother tongue to the center stage. Taleshi poets should compose laments and elegies; mourners and reciters should deliver them in the native language; preachers should incorporate Taleshi into their sermons; and religious groups should make space for it, so that the language is heard, felt, and embraced.
In the absence of a strong Taleshi media network, every opportunity for cultural expression becomes essential. If we don’t make our language heard today, it may be lost tomorrow.
Let us proudly, hand in hand, keep the Taleshi language alive alongside our devotion to Ahl al-Bayt—for to protect our language is to protect our roots, our historical memory, and our future.
✍️ With respect, Mehrdad Pourmohammad
با فرارسیدن ماه محرم و باور عمیق اقوام ایرانی به برگزاری آیینهای عزاداری و بزرگداشت حماسه عاشورا، وظیفهای نیز بر دوش ما تالشان نهاده میشود؛ نهفقط برای سوگواری، بلکه برای حراست از زبان، فرهنگ و هویت کهنمان.
در شهرها و روستاهای تالشنشین گیلان، از آستارا و لیسار تا اسالم، پرهسر، رضوانشهر، ماسال، شاندرمن، فومن، شفت و دیگر مناطق، آیینهای محرم با شور برگزار میشود، اما حضور زبان تالشی در این مراسم چشمگیر نیست.
زبان تالشی فقط ابزار سخن گفتن نیست، بلکه گنجینهای از احساس، تاریخ و حافظه جمعی ماست. اگر این زبان در فضاهای مذهبی و اجتماعی شنیده نشود، بهتدریج کمرنگ شده و نسلهای آینده از آن بیبهره خواهند ماند.
محرم، فرصتی است بینظیر تا زبان مادری خود را از حاشیه به متن بیاوریم. باید شاعران تالشزبان نوحه و مرثیه بسرایند، مداحان و مرثیهخوانان آثار را به زبان تالشی اجرا کنند، واعظان بخشی از منابر خود را به زبان مردم ایراد نمایند و هیئتهای مذهبی شرایطی فراهم کنند تا مردم زبان مادری را در آئینها بشنوند و احساس تعلق بیشتری داشته باشند.
در نبود رسانهای فراگیر برای ما تالشان، هر موقعیتی برای بیان هویتمان حیاتی است. اگر امروز زبانمان را در این صحنهها بهکار نبندیم، فردا ممکن است صدایمان شنیده نشود.
بیایید دست در دست هم، با افتخار و بدون تردید، زبان تالشی را در کنار ایمان و عشق به اهلبیت زنده نگهداریم؛ زیرا حفظ زبان، یعنی حفظ ریشهها، حافظه تاریخی و آیندهمان.
✍️ با احترام: مهرداد پورمحمد
Muharram and the Taleshi Language: A Call to Preserve Our Cultural Identity
With the arrival of Muharram and the heartfelt devotion of Iran’s ethnic groups to mourning rituals and commemorating the epic of Ashura, a responsibility also falls upon us—the Talesh people—not only to mourn, but to protect our language, culture, and ancient identity.
In Taleshi-speaking towns and villages across Gilan—from Astara and Lisar to Asalem, Pareh Sar, Rezvanshahr, Masal, Shanderman, Fuman, Shaft, and beyond—Muharram is observed with passion. Yet, the Taleshi language is rarely heard in these gatherings.
Taleshi is not merely a tool for communication; it is a treasure of emotion, history, and collective memory. If it is absent from religious and social spaces, it will gradually fade, depriving future generations of their roots.
Muharram offers a vital opportunity to bring our mother tongue to the center stage. Taleshi poets should compose laments and elegies; mourners and reciters should deliver them in the native language; preachers should incorporate Taleshi into their sermons; and religious groups should make space for it, so that the language is heard, felt, and embraced.
In the absence of a strong Taleshi media network, every opportunity for cultural expression becomes essential. If we don’t make our language heard today, it may be lost tomorrow.
Let us proudly, hand in hand, keep the Taleshi language alive alongside our devotion to Ahl al-Bayt—for to protect our language is to protect our roots, our historical memory, and our future.
✍️ With respect, Mehrdad Pourmohammad
راه ییلاقهای آرننگا
✍: محمدحسین شمسایی
آرنَنگا یکی از پهنههای بزرگ ییلاقی تالشان در جنوب شهرستان شفت است. آرننگا، چندین پارچه آبادی را دربر دارد: شَلَمَهجار، آفیر، تؤیَه لؤم، پاشتون، لؤت، پِشتی سَر، سَرَندول، خونی و آفیرَهسر.
آرننگا، نشیمن دامداران روستاهای خَرفَهکول، دَواخشر، نصیرمحله، شالما، گنجار، لپندون، بخشی از روستاهای دهنۀ امامزاده ابراهیم، علیسرا و توسۀ سیامزگی است؛ هرچند دامداران برخی از روستاها مانند دواخشریها نزدیک پنج دهه است دامداری را رها کرده و دیگر رفتوآمدی بدین سامان ندارند.
از راههای گوناگون میشود به این پهنه رفت:
1ـ راه فومن از جادۀ قَلَهروخون به ییلاق مَتَّهخونی، زردَهخونی، دایلَهسر، خالئهکول و آنگاه یال (بند) مرزی گیلان و زنجان که سمت چپ یا شرق آن ییلاقهای مینجانی، لؤت و گزنهدشت جای دارند و ادامۀ آن به سمت جنوب شرق به پِشتی سر، سَرَندول و خونی میرسد.
2ـ راه تارم که از جادۀ خاکی گیلَهوُون به نْمِکْرَه رْبار و زِرْشکی و از آنجا با حرکت به سمت شمال شرق به یال مرزی و سپس به خونی و پِشتی سر میرسد.
3ـ راه رستمآباد که از غرب این شهر به ییلاق سِلون سر (سِلانِه سر) و از آنجا با حرکت به غرب و گذر از دْگاهَه و «تؤلاوی بَرَه»، به گْرداو میرسد و در اول گرداو با سرازیر شدن به سمت شمال و گذر از ییلاق سوستون به آفیرَهسر و سپس به خونی میرسد.
این هر سه راه، درازند و برای گردشگران و کوهنوردان خوبند. با دانستن این راهها موقعیت جغرافیایی آرننگا به خوبی بهدست میآید.
بهترین و شناختهشدهترین راه این ییلاقها، راه بزرگ دهنۀ سیامزگی است که از دیرباز، برپا بوده و اکنون نیز برجاست و به تازگی برخی از گردنهها و گلوگاههای آن بازسازی شده است.
از جنوب غربی شهر شفت که جادۀ سیامزگی کشیده شده، تا روستای خَرَهکَش نزدیک 25 کیلومتر جادۀ آسفالته دارد. از خَرَهکَش تا شالَئش نزدیک دو کیلومتر جادۀ خاکی و از آن پس راه مالرو است.
پس از پشتِسر گذاشتن خرهکش (آخرین روستای سیامزگی)، آبادی کوچکی به نام «آوَینَـهرْبار» جای دارد که تا آغاز دهۀ 1360 هجری خورشیدی، خانههای آن برپا بود و خاندانهای گوهری در آنجا میزیستند که پیشۀ آنها ساخت دستسازهای چوبی بود و کارخانهای ساده و سنتی نیز در آنجا داشتند، ولی از آنجا که دسترسی به آموزشگاه و درمانگاه و دیگر ابزار زندگی در آنجا دشوار بود، آنان با رهاسازی پیشۀ خود و برگرفتن پیشههای دیگر، به روستاهای سیامزگی و دیگر روستاها و برخی نیز به شهرهای پیرامون کوچیدند.
آوَینَهرْبار، ایستگاه کوچندگان و روندگان ییلاق ـ قشلاق است. تا پایان دهۀ 1360 خورشیدی، سید عابدین واحدی، پسر بزرگ زندهیاد «آقا سید کاسآقا» در آنجا دکان خواروبار داشت که با چای و کلوچه از رهگذران پذیرایی میکرد. پس از وی پسرش مختار در آنجا دکانی ساخت که هم اینک نیز برپاست؛ اگرچه مختار خود چشم از جهان بسته است. همۀ رهگذران از پیاده و سواره و چوبدار و چاربادار و کوهنوردان لختی در آنجا میآسایند. پس از آنجا از «کَسلاو» میگذرند و به «ویزَهلات» و سپس به «گِنبوئَهرو» میرسند. از اینجا رودخانۀ بزرگی پشت سر گذاشته میشود که از کوههای غربی مانند «مْلبْهار» سرچشمه گرفته و ییلاقهای «گِنبو»، «گَزنَهدشت» و میانکوه «رَمَگَهدشت» را پشت سر گذاشته است. پل گِنبوئَهرو، برای همۀ کسانی که آن راه را رفتهاند، یادمانهای بسیار دارد؛ زیرا یک سر تیرهای پل بر خاک و سنگ این سوی رودخانه و سر دیگر آن بر روی سنگ بلند و بزرگی به رنگ زرد قهوهای در آن سوی نهاده شده بود و چون شتاب آب، کف رودخانه را گود انداخته بود، کسی که روی پل میایستاد، هم خود را بر بلندی میدید و هم تکانها و لرزشهای چوبهای پل را حس میکرد؛ بهویژه هنگام روان شدن سیل، صدای دهشتناک آب و نگاه به موجهای آن در زیر پا، مایۀ لذت و شگفتی و بیم راهگذران میشد. با کاسته شدن از رفتوآمد دامداران و کاهش دامداری، این پل خراب شد و سالها رهگذران از پل کوچکی در بالادست این گذرگاه میگذشتند تا آنکه در سال 1399 خورشیدی، شماری از معلمان کوهنورد شفتی با همکاری جوانان و دامداران و مردم بومی، پلی آهنین بر جای پل قدیمی و روی همان سنگ ساختند و اکنون بار دیگر از گذرگاه قدیمی با پل تازهساز رفتوآمد میشود.
گفتنی است از آغاز روستای لَپَندون در چوکومَهکْندَه، راه آسفالته و خاکی و مالرو، همچنان از کنار رودخانۀ بزرگ سیامزگی به پیش میرود و این راه و رودخانه، یار همراه روندگانند تا دو راهی پس از گِنبوئَهرو. تا آنجا بارها راه از روی رودخانه میگذرد و در همۀ این مدت، صدای دلنشین آب، گوش رهگذران را مینوازد و جانشان را آرام میکند.
ادامه دارد...
🆔 https://www.tg-me.com/Espiarodakora
✍: محمدحسین شمسایی
آرنَنگا یکی از پهنههای بزرگ ییلاقی تالشان در جنوب شهرستان شفت است. آرننگا، چندین پارچه آبادی را دربر دارد: شَلَمَهجار، آفیر، تؤیَه لؤم، پاشتون، لؤت، پِشتی سَر، سَرَندول، خونی و آفیرَهسر.
آرننگا، نشیمن دامداران روستاهای خَرفَهکول، دَواخشر، نصیرمحله، شالما، گنجار، لپندون، بخشی از روستاهای دهنۀ امامزاده ابراهیم، علیسرا و توسۀ سیامزگی است؛ هرچند دامداران برخی از روستاها مانند دواخشریها نزدیک پنج دهه است دامداری را رها کرده و دیگر رفتوآمدی بدین سامان ندارند.
از راههای گوناگون میشود به این پهنه رفت:
1ـ راه فومن از جادۀ قَلَهروخون به ییلاق مَتَّهخونی، زردَهخونی، دایلَهسر، خالئهکول و آنگاه یال (بند) مرزی گیلان و زنجان که سمت چپ یا شرق آن ییلاقهای مینجانی، لؤت و گزنهدشت جای دارند و ادامۀ آن به سمت جنوب شرق به پِشتی سر، سَرَندول و خونی میرسد.
2ـ راه تارم که از جادۀ خاکی گیلَهوُون به نْمِکْرَه رْبار و زِرْشکی و از آنجا با حرکت به سمت شمال شرق به یال مرزی و سپس به خونی و پِشتی سر میرسد.
3ـ راه رستمآباد که از غرب این شهر به ییلاق سِلون سر (سِلانِه سر) و از آنجا با حرکت به غرب و گذر از دْگاهَه و «تؤلاوی بَرَه»، به گْرداو میرسد و در اول گرداو با سرازیر شدن به سمت شمال و گذر از ییلاق سوستون به آفیرَهسر و سپس به خونی میرسد.
این هر سه راه، درازند و برای گردشگران و کوهنوردان خوبند. با دانستن این راهها موقعیت جغرافیایی آرننگا به خوبی بهدست میآید.
بهترین و شناختهشدهترین راه این ییلاقها، راه بزرگ دهنۀ سیامزگی است که از دیرباز، برپا بوده و اکنون نیز برجاست و به تازگی برخی از گردنهها و گلوگاههای آن بازسازی شده است.
از جنوب غربی شهر شفت که جادۀ سیامزگی کشیده شده، تا روستای خَرَهکَش نزدیک 25 کیلومتر جادۀ آسفالته دارد. از خَرَهکَش تا شالَئش نزدیک دو کیلومتر جادۀ خاکی و از آن پس راه مالرو است.
پس از پشتِسر گذاشتن خرهکش (آخرین روستای سیامزگی)، آبادی کوچکی به نام «آوَینَـهرْبار» جای دارد که تا آغاز دهۀ 1360 هجری خورشیدی، خانههای آن برپا بود و خاندانهای گوهری در آنجا میزیستند که پیشۀ آنها ساخت دستسازهای چوبی بود و کارخانهای ساده و سنتی نیز در آنجا داشتند، ولی از آنجا که دسترسی به آموزشگاه و درمانگاه و دیگر ابزار زندگی در آنجا دشوار بود، آنان با رهاسازی پیشۀ خود و برگرفتن پیشههای دیگر، به روستاهای سیامزگی و دیگر روستاها و برخی نیز به شهرهای پیرامون کوچیدند.
آوَینَهرْبار، ایستگاه کوچندگان و روندگان ییلاق ـ قشلاق است. تا پایان دهۀ 1360 خورشیدی، سید عابدین واحدی، پسر بزرگ زندهیاد «آقا سید کاسآقا» در آنجا دکان خواروبار داشت که با چای و کلوچه از رهگذران پذیرایی میکرد. پس از وی پسرش مختار در آنجا دکانی ساخت که هم اینک نیز برپاست؛ اگرچه مختار خود چشم از جهان بسته است. همۀ رهگذران از پیاده و سواره و چوبدار و چاربادار و کوهنوردان لختی در آنجا میآسایند. پس از آنجا از «کَسلاو» میگذرند و به «ویزَهلات» و سپس به «گِنبوئَهرو» میرسند. از اینجا رودخانۀ بزرگی پشت سر گذاشته میشود که از کوههای غربی مانند «مْلبْهار» سرچشمه گرفته و ییلاقهای «گِنبو»، «گَزنَهدشت» و میانکوه «رَمَگَهدشت» را پشت سر گذاشته است. پل گِنبوئَهرو، برای همۀ کسانی که آن راه را رفتهاند، یادمانهای بسیار دارد؛ زیرا یک سر تیرهای پل بر خاک و سنگ این سوی رودخانه و سر دیگر آن بر روی سنگ بلند و بزرگی به رنگ زرد قهوهای در آن سوی نهاده شده بود و چون شتاب آب، کف رودخانه را گود انداخته بود، کسی که روی پل میایستاد، هم خود را بر بلندی میدید و هم تکانها و لرزشهای چوبهای پل را حس میکرد؛ بهویژه هنگام روان شدن سیل، صدای دهشتناک آب و نگاه به موجهای آن در زیر پا، مایۀ لذت و شگفتی و بیم راهگذران میشد. با کاسته شدن از رفتوآمد دامداران و کاهش دامداری، این پل خراب شد و سالها رهگذران از پل کوچکی در بالادست این گذرگاه میگذشتند تا آنکه در سال 1399 خورشیدی، شماری از معلمان کوهنورد شفتی با همکاری جوانان و دامداران و مردم بومی، پلی آهنین بر جای پل قدیمی و روی همان سنگ ساختند و اکنون بار دیگر از گذرگاه قدیمی با پل تازهساز رفتوآمد میشود.
گفتنی است از آغاز روستای لَپَندون در چوکومَهکْندَه، راه آسفالته و خاکی و مالرو، همچنان از کنار رودخانۀ بزرگ سیامزگی به پیش میرود و این راه و رودخانه، یار همراه روندگانند تا دو راهی پس از گِنبوئَهرو. تا آنجا بارها راه از روی رودخانه میگذرد و در همۀ این مدت، صدای دلنشین آب، گوش رهگذران را مینوازد و جانشان را آرام میکند.
ادامه دارد...
🆔 https://www.tg-me.com/Espiarodakora
Telegram
تالشان سپیدرود تا کورا/Dınyo Tolışon/ایسپی رو دا کورا
لینک ورودبه کانال 👇
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
با گذر از این رودخانه، آرامآرام راه بالا رفتن از کوهی بلند در دست راست و سمت غرب آغاز میشود؛ کوهی که از
دو سو کشیده شده است. یک سوی آن از "بْزَه بَرَه " در یال (بند) مرزی گیلان و زنجان به سمت شرق به پایین کشیده میشود. این سوی کوه با چند دره از کوههای دایلَهسر جدا میشود: درهای که از گنبو به گزنهدشت و «مِدی گورا» و سپس به «گِنبوئَهرو» میریزد. درۀ دیگر از جنوب غرب «مینجانی» به «بَرزَه لئاشون» و لؤت پایین و سپس به «مِدی گورا» میریزد و چندین شاخه درۀ کوچک دیگر که در سینهکش کوهها به هم میرسند و سپس به «گِنبوئَهرو» میریزند و به رودخانۀ بزرگ سیاهمزگی می پیوندند. سویۀ دیگر کوه از فرورفتگی پایین «دینارَهبند» آغاز میشود و از فرورفتگی جنوب آفیرَهسر به شرق آن پایین میرود و به «کَلَماسُونَهرْبار» میرسد که سرچشمۀ رودخانۀ بزرگ سیاهمزگی است و از آنجا به شمال شرق روانه میشود تا در «گِنبوئَهرو» به رودخانۀ گِنبومیپیوندد و با هم رودخانۀ سیاهمزگی را میسازند.
چندی پس از گذشتن از گِنبوئَهرو، دو راهی بزرگی در پیش است که دست چپ به ییلاقهای «کَشَه مَرز» و «زَئرا سْرا»، «اَلَنز» و آفیرَهسر» میرود و دست راست به «تَبلَئهدَرَه» میرسد. از اینجا گامها بر پهنۀ بزرگ ییلاق «آرنَنگا» گذاشته میشود. در آغاز شیب، گورستان باستانی بزرگی جای دارد که اکنون در کانون راه قرار گرفته و درون برخی از گورهای آن نمایانند و برخی دیگر ازهم پاشیده شدهاند. از تبلَئهدَرَه دو راه در پیش است: راه دست چپ با نزدیک هزار گَـز به ییلاق آفیر میرسد. دست راست هم راه بزرگی است که به خاطر کَندوکولها و برآمدگیها و فرورفتگیهای ویژهای که دارد، به آن «کُـولَـهرا» میگویند. کـولهرا، پر از میوههای کوهی مانند گلابی، ولیک (ماملی)، آلوچه، ازگیل و سیاکوتیر است. راهی دلنواز که آرام آرام نسیم خنک ییلاقی سر و روی آدمی را نوازش میدهد. دنبالۀ این راه پرپیچوخم و زیبا ازکنار «نادْرفی لاس» میگذرد و پس از طی چند پیچ به شَلَمَهجار میرسد. شَلَمهجار نیز یکی از ایستگاههای آسودن و غنودن و سخن گفتن و خبر دوسوبه دادن است؛ زیرا در این دکان همواره ییلاقنشینان برای خرید یا گپ و گفت آمدهاند که با دیدن کوچندگان، از رویدادهای گیلون (قشلاق) خبر میگیرند و نیز روندگان از باشندگان ییلاق، خبر رویدادهای ییلاقی را جویا میشوند. شَلَمهجار و دکان و دکاندار آن زنده یاد «باجیگُـلَه» داستانهایی دراز دارد که امیدوارم روزی بتوانم در بارۀ آن نیز چیزی بنویسم. پس از شلمهجار، دوراهی «سایَهدار» و «تُـؤیَه لُئوم» در پیش است. دست راست به تُـؤیَه لُئوم و سرراست به سایَهدار میرود. از دوراهی تا آبادی تُـؤیَه لُئوم، کمی بیش از دو هزار گز راه است. از تُـؤیَه لُئوم به «دَرَهمینَه» و از آنجا به «پاشتون» میرسد. این سه آبادی، پایگاه و پاتوق و چراگاه و بارگاه روستاییان خرفهکول، است؛ هر چند شماری از لپندونیها، سیاهمزگیها و نصیرمحلهایها نیز در آنجا چراگاه و خانه داشتهاند و برخی هنوز هم دارند. از پاشتون یک راه از دست راست به ییلاق لُـؤت میرود و به «بَرزَه لئاشؤن» و «مینجانی» میرسد و راه دیگر از دست چپ به پِشتی سَر میرود. ییلاق لؤت، نشیمن شماری از علیسراییها مانند خاندانهای جهانگیری و غیرتمند و شماری از توسهایها مانند خاندانهای باقرنژاد، صفیپور، و ... است.
از دوراهی تُـئویَه لُئوم که راه سایَهدار و پِشتی سَر در پیش گرفته میشود، رفتهرفته از پهنای دو سوی دماغۀ آرننگا کاسته میشود و بر شیب آن افزوده میگردد. اگر از دور به آن بنگریم، دماغهای مثلثیشکل سرسبز و زیبا با دامنهای از پوشش جنگلی و سری با پوشش استپی، با شیبی تند خواهیم دید که رأس هِرَم آن در دل کوههای بلند پیرامونش سر برکشیده است.
آنگاه که از دوراهی میگذری و میخواهی از سایَهدار به بالا بروی، اگر به پیرامونت بنگری، در سویۀ راست یا شمال و شمال غرب، در دوردست، میانکوه «چَرَه مَندَن» و سپس تپۀ بلند و سنگ معروف «سیادلفا لاس» در ییلاق «مِندَران» و از پس آنها کوههای ییلاق «سُوتَه» و «زَردَهخونی»و نیز ییلاق دایلَهسَر و سنگ و خارۀ بزرگ آن (شمشیرژَندَه لاس) به چشم میآیند. در سویۀ چپ یا جنوب، کوه گْرداو» و آبادیهای ییلاقی سینهکش آن دیده میشوند. از پشت سر نیز کوه بلند «نِراو» یا «نِراوَه تْک» سر برکشیده است. این دماغه را «سایَهدار» مینامند. تا کمرههای آن از درختان کهنسال راش، مِمرَز، و ولیک (ماملی) پوشیده شده و هرچه به سر مخروط یا هرم نزدیکتر میشویم، از پوشش جنگلی کاسته میشود و به پوشش استپی میرسیم.
ادامه دارد...
🆔https://www.tg-me.com/Espiarodakora
دو سو کشیده شده است. یک سوی آن از "بْزَه بَرَه " در یال (بند) مرزی گیلان و زنجان به سمت شرق به پایین کشیده میشود. این سوی کوه با چند دره از کوههای دایلَهسر جدا میشود: درهای که از گنبو به گزنهدشت و «مِدی گورا» و سپس به «گِنبوئَهرو» میریزد. درۀ دیگر از جنوب غرب «مینجانی» به «بَرزَه لئاشون» و لؤت پایین و سپس به «مِدی گورا» میریزد و چندین شاخه درۀ کوچک دیگر که در سینهکش کوهها به هم میرسند و سپس به «گِنبوئَهرو» میریزند و به رودخانۀ بزرگ سیاهمزگی می پیوندند. سویۀ دیگر کوه از فرورفتگی پایین «دینارَهبند» آغاز میشود و از فرورفتگی جنوب آفیرَهسر به شرق آن پایین میرود و به «کَلَماسُونَهرْبار» میرسد که سرچشمۀ رودخانۀ بزرگ سیاهمزگی است و از آنجا به شمال شرق روانه میشود تا در «گِنبوئَهرو» به رودخانۀ گِنبومیپیوندد و با هم رودخانۀ سیاهمزگی را میسازند.
چندی پس از گذشتن از گِنبوئَهرو، دو راهی بزرگی در پیش است که دست چپ به ییلاقهای «کَشَه مَرز» و «زَئرا سْرا»، «اَلَنز» و آفیرَهسر» میرود و دست راست به «تَبلَئهدَرَه» میرسد. از اینجا گامها بر پهنۀ بزرگ ییلاق «آرنَنگا» گذاشته میشود. در آغاز شیب، گورستان باستانی بزرگی جای دارد که اکنون در کانون راه قرار گرفته و درون برخی از گورهای آن نمایانند و برخی دیگر ازهم پاشیده شدهاند. از تبلَئهدَرَه دو راه در پیش است: راه دست چپ با نزدیک هزار گَـز به ییلاق آفیر میرسد. دست راست هم راه بزرگی است که به خاطر کَندوکولها و برآمدگیها و فرورفتگیهای ویژهای که دارد، به آن «کُـولَـهرا» میگویند. کـولهرا، پر از میوههای کوهی مانند گلابی، ولیک (ماملی)، آلوچه، ازگیل و سیاکوتیر است. راهی دلنواز که آرام آرام نسیم خنک ییلاقی سر و روی آدمی را نوازش میدهد. دنبالۀ این راه پرپیچوخم و زیبا ازکنار «نادْرفی لاس» میگذرد و پس از طی چند پیچ به شَلَمَهجار میرسد. شَلَمهجار نیز یکی از ایستگاههای آسودن و غنودن و سخن گفتن و خبر دوسوبه دادن است؛ زیرا در این دکان همواره ییلاقنشینان برای خرید یا گپ و گفت آمدهاند که با دیدن کوچندگان، از رویدادهای گیلون (قشلاق) خبر میگیرند و نیز روندگان از باشندگان ییلاق، خبر رویدادهای ییلاقی را جویا میشوند. شَلَمهجار و دکان و دکاندار آن زنده یاد «باجیگُـلَه» داستانهایی دراز دارد که امیدوارم روزی بتوانم در بارۀ آن نیز چیزی بنویسم. پس از شلمهجار، دوراهی «سایَهدار» و «تُـؤیَه لُئوم» در پیش است. دست راست به تُـؤیَه لُئوم و سرراست به سایَهدار میرود. از دوراهی تا آبادی تُـؤیَه لُئوم، کمی بیش از دو هزار گز راه است. از تُـؤیَه لُئوم به «دَرَهمینَه» و از آنجا به «پاشتون» میرسد. این سه آبادی، پایگاه و پاتوق و چراگاه و بارگاه روستاییان خرفهکول، است؛ هر چند شماری از لپندونیها، سیاهمزگیها و نصیرمحلهایها نیز در آنجا چراگاه و خانه داشتهاند و برخی هنوز هم دارند. از پاشتون یک راه از دست راست به ییلاق لُـؤت میرود و به «بَرزَه لئاشؤن» و «مینجانی» میرسد و راه دیگر از دست چپ به پِشتی سَر میرود. ییلاق لؤت، نشیمن شماری از علیسراییها مانند خاندانهای جهانگیری و غیرتمند و شماری از توسهایها مانند خاندانهای باقرنژاد، صفیپور، و ... است.
از دوراهی تُـئویَه لُئوم که راه سایَهدار و پِشتی سَر در پیش گرفته میشود، رفتهرفته از پهنای دو سوی دماغۀ آرننگا کاسته میشود و بر شیب آن افزوده میگردد. اگر از دور به آن بنگریم، دماغهای مثلثیشکل سرسبز و زیبا با دامنهای از پوشش جنگلی و سری با پوشش استپی، با شیبی تند خواهیم دید که رأس هِرَم آن در دل کوههای بلند پیرامونش سر برکشیده است.
آنگاه که از دوراهی میگذری و میخواهی از سایَهدار به بالا بروی، اگر به پیرامونت بنگری، در سویۀ راست یا شمال و شمال غرب، در دوردست، میانکوه «چَرَه مَندَن» و سپس تپۀ بلند و سنگ معروف «سیادلفا لاس» در ییلاق «مِندَران» و از پس آنها کوههای ییلاق «سُوتَه» و «زَردَهخونی»و نیز ییلاق دایلَهسَر و سنگ و خارۀ بزرگ آن (شمشیرژَندَه لاس) به چشم میآیند. در سویۀ چپ یا جنوب، کوه گْرداو» و آبادیهای ییلاقی سینهکش آن دیده میشوند. از پشت سر نیز کوه بلند «نِراو» یا «نِراوَه تْک» سر برکشیده است. این دماغه را «سایَهدار» مینامند. تا کمرههای آن از درختان کهنسال راش، مِمرَز، و ولیک (ماملی) پوشیده شده و هرچه به سر مخروط یا هرم نزدیکتر میشویم، از پوشش جنگلی کاسته میشود و به پوشش استپی میرسیم.
ادامه دارد...
🆔https://www.tg-me.com/Espiarodakora
Telegram
تالشان سپیدرود تا کورا/Dınyo Tolışon/ایسپی رو دا کورا
لینک ورودبه کانال 👇
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
کوچندگان و روندگان بومی برای آنکه شیب تند سایَهدار را با رنجی کمتر فراز و فرود روند، و حیوانهای باربر نیز از نفس نیفتند، راه را چنان پیچ و خم دادهاند که راه رفتن در آن، دلنواز و جانبخش شده است؛ هرچند با این کار، راه کمی درازتر شده، ولی به زیبایی و جانفزایی آن میا
رزد.
آنگاه که شیب تند این دماغۀ بزرگ به پایان میرسد، راهی هموار در پیش روی نمایان میشود که استپهای دو سوی آن، زیبایی و چشمانداز ویژهای به آن بخشیده است. آرامآرام به پشتهای خرم و دشتگونه میرسیم که یال (بند) مرزی گیلان و زنجان، از «بْزَه بَرَه» تا «کَلَه بَند» را در پیش روی بیینده آشکار میکند. این پشتۀ سرسبز، «پِشتی سَر» نام دارد. در شمال آن پس از سرازیری تندی، ییلاق «پاشتون»، در جنوب، ییلاق «سَرَندول»، در غرب، «کْردَه قَبرَهسر» و راه بزرگ تارم میباشد؛ راهی که کمی بالاتر، دو شاخه میشود: یک شاخۀ آن به راست به سوی ییلاق قدیمی «بازاری سر»، و یال و پهنۀ «چَنداچال» و سپس به یال بزرگ مرزی و بْزَه بَرَه و از آنجا به آبادی های روستاییان ترک زبان تارم میرسد، و دست چپ نیز از بالای ییلاق پرآوازۀ «خونی» و از پای «کَلَهبند» میگذرد و از آنجا به درون مرز استان زنجان و ییلاقهای تارم میرسد و پس از طی یک شیب بلند به سر رودی میرسد که به آن نْمِکْرَه رْبار» گویند.
پِشتی سَر، گوراب (بازار و جای گردهمآمدن و کارهای همگانی) آرننگا است. سالخوردگان امروزی به یاد دارند که در گذشتههای دورتر، در پِشتی سَر، همواره دو یا سه دکان برپا و باز بوده که نیازهای مردمان ییلاقنشین را برآورده میکردهاند، جایی برای دید و بازدیدهای مردان در هنگام بیکاری بوده است، جایی برای کدخدامنشی و حل اختلافات و دعواها، و نیز جایی برای بازیهای بومی، همچون کشتی، بندباری (لافندبازی) و لَپَهبازی نیز در آنجا برگزار میشده است.
از هنگامی که نگارنده به یاد میآورد، یعنی از سال 1351 یا 1352 ش که نخستین بار همراه پدر به ییلاق رفتم، تنها یک دکان در پِشتی سَر برپا بود و در دو سوی آن زیرسازی ساختمانهای برچیدهشده نیز به چشم میآمد که نشان از آبادی بیشتر در پیشترها داشت؛ بهویژه آنکه بزرگان از برپایی دو دکان خیاطی و نعلبندی هم سخن میگفتند. از همان هنگام، یگانه دکاندارِ پِشتی سَر، مَشته نازَه (جواد) نجفی خَرفَهکولی بوده است: مردی بلندبالا، تنومند، پاکیزه، خوشچهره، با چشمانی کاس و دلربا؛ با موهایی سفید و لبانی خندان و چهرهای باز و درخشان.
درست در میانه و پشتۀ دشت سرسبز پِشتی سَر، دکانی برپا بود به درازای نزدیک ده گز، یا کمی بیشتر، در سه درگاهی تودرتو که از شمال به جنوب کشیده شده بود. درِ دکان از جنوب باز میشد. از در که به اندرون درگاه نخست میرفتی، گویی به انبار هیزم درآمدهای. هیزمهای ریز و درشت، با دستهبندی ویژهای چیده شده بود. این هیزمها را یا فرزندان مشتهنازه برایش میآوردند یا گاهی برخی چارباداران و روندگان که به هنگام رفتن به ییلاق، بار کمی داشتند، از کولَه را یا از سایَهدار، بار میکردند و به ایشان میرساندند تا پیرمرد در آن کوهستان ـ که همواره سرد بود و بیشتر پخت و پز نیز با آتش بود ـ لَنگ نماند. در درگاه دوم، فراوردههای دامی همچون گونیهای پشم گوسفندان و خیکهای پرشمار پنیر چیده شده بود که به روش ییلاقنشینان آرننگایی به بار میآید و به آن «پنیر سیامزگی» میگویند. درگاه سوم که بزرگ و درازتر بود، فروشگاه و قهوهخانه و پاتوق به شمار میرفت. دورتادور این درگاه، میز و نیمکت گذاشته بودند برای نشستن مردم. در میانۀ درگاه نیز اجاق آتش برپا بود. دیوارههای شمالی و غربی دکان، گنجهها و اشکافهای سادهای داشت که کالاهای فروشی در آن چیده میشدند. کالاهایی چون: کشمش، نخود، لامپ چراغ شیشهای نفتسوز به نام لَمپا (چرا لَلَه)، لامپ فانوس، فتیلۀ چراغ و فانوس، کبریت، قرقرۀ نخ، سوزن، مایۀ صنعتی پنیر، مایۀ سنتی پنیر ـ که به آن «خْرشَه» میگویند ـ کلوچه، شکلات، بستههای چای، آبنبات و برخی کالاهای خرد و ریز دیگر؛ و گاهی چند زنگوله و جرس و ...
ادامه دارد...
🆔 https://www.tg-me.com/Espiarodakora
رزد.
آنگاه که شیب تند این دماغۀ بزرگ به پایان میرسد، راهی هموار در پیش روی نمایان میشود که استپهای دو سوی آن، زیبایی و چشمانداز ویژهای به آن بخشیده است. آرامآرام به پشتهای خرم و دشتگونه میرسیم که یال (بند) مرزی گیلان و زنجان، از «بْزَه بَرَه» تا «کَلَه بَند» را در پیش روی بیینده آشکار میکند. این پشتۀ سرسبز، «پِشتی سَر» نام دارد. در شمال آن پس از سرازیری تندی، ییلاق «پاشتون»، در جنوب، ییلاق «سَرَندول»، در غرب، «کْردَه قَبرَهسر» و راه بزرگ تارم میباشد؛ راهی که کمی بالاتر، دو شاخه میشود: یک شاخۀ آن به راست به سوی ییلاق قدیمی «بازاری سر»، و یال و پهنۀ «چَنداچال» و سپس به یال بزرگ مرزی و بْزَه بَرَه و از آنجا به آبادی های روستاییان ترک زبان تارم میرسد، و دست چپ نیز از بالای ییلاق پرآوازۀ «خونی» و از پای «کَلَهبند» میگذرد و از آنجا به درون مرز استان زنجان و ییلاقهای تارم میرسد و پس از طی یک شیب بلند به سر رودی میرسد که به آن نْمِکْرَه رْبار» گویند.
پِشتی سَر، گوراب (بازار و جای گردهمآمدن و کارهای همگانی) آرننگا است. سالخوردگان امروزی به یاد دارند که در گذشتههای دورتر، در پِشتی سَر، همواره دو یا سه دکان برپا و باز بوده که نیازهای مردمان ییلاقنشین را برآورده میکردهاند، جایی برای دید و بازدیدهای مردان در هنگام بیکاری بوده است، جایی برای کدخدامنشی و حل اختلافات و دعواها، و نیز جایی برای بازیهای بومی، همچون کشتی، بندباری (لافندبازی) و لَپَهبازی نیز در آنجا برگزار میشده است.
از هنگامی که نگارنده به یاد میآورد، یعنی از سال 1351 یا 1352 ش که نخستین بار همراه پدر به ییلاق رفتم، تنها یک دکان در پِشتی سَر برپا بود و در دو سوی آن زیرسازی ساختمانهای برچیدهشده نیز به چشم میآمد که نشان از آبادی بیشتر در پیشترها داشت؛ بهویژه آنکه بزرگان از برپایی دو دکان خیاطی و نعلبندی هم سخن میگفتند. از همان هنگام، یگانه دکاندارِ پِشتی سَر، مَشته نازَه (جواد) نجفی خَرفَهکولی بوده است: مردی بلندبالا، تنومند، پاکیزه، خوشچهره، با چشمانی کاس و دلربا؛ با موهایی سفید و لبانی خندان و چهرهای باز و درخشان.
درست در میانه و پشتۀ دشت سرسبز پِشتی سَر، دکانی برپا بود به درازای نزدیک ده گز، یا کمی بیشتر، در سه درگاهی تودرتو که از شمال به جنوب کشیده شده بود. درِ دکان از جنوب باز میشد. از در که به اندرون درگاه نخست میرفتی، گویی به انبار هیزم درآمدهای. هیزمهای ریز و درشت، با دستهبندی ویژهای چیده شده بود. این هیزمها را یا فرزندان مشتهنازه برایش میآوردند یا گاهی برخی چارباداران و روندگان که به هنگام رفتن به ییلاق، بار کمی داشتند، از کولَه را یا از سایَهدار، بار میکردند و به ایشان میرساندند تا پیرمرد در آن کوهستان ـ که همواره سرد بود و بیشتر پخت و پز نیز با آتش بود ـ لَنگ نماند. در درگاه دوم، فراوردههای دامی همچون گونیهای پشم گوسفندان و خیکهای پرشمار پنیر چیده شده بود که به روش ییلاقنشینان آرننگایی به بار میآید و به آن «پنیر سیامزگی» میگویند. درگاه سوم که بزرگ و درازتر بود، فروشگاه و قهوهخانه و پاتوق به شمار میرفت. دورتادور این درگاه، میز و نیمکت گذاشته بودند برای نشستن مردم. در میانۀ درگاه نیز اجاق آتش برپا بود. دیوارههای شمالی و غربی دکان، گنجهها و اشکافهای سادهای داشت که کالاهای فروشی در آن چیده میشدند. کالاهایی چون: کشمش، نخود، لامپ چراغ شیشهای نفتسوز به نام لَمپا (چرا لَلَه)، لامپ فانوس، فتیلۀ چراغ و فانوس، کبریت، قرقرۀ نخ، سوزن، مایۀ صنعتی پنیر، مایۀ سنتی پنیر ـ که به آن «خْرشَه» میگویند ـ کلوچه، شکلات، بستههای چای، آبنبات و برخی کالاهای خرد و ریز دیگر؛ و گاهی چند زنگوله و جرس و ...
ادامه دارد...
🆔 https://www.tg-me.com/Espiarodakora
Telegram
تالشان سپیدرود تا کورا/Dınyo Tolışon/ایسپی رو دا کورا
لینک ورودبه کانال 👇
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
پیشخوان و جایگاه دکان در کنار دیوار شمالی برپا بود. روی چهارپایۀ بزرگی، دو سماور بزرگ نهاده بود: یکی سماور آتشخور مسی که بیشتر خاموش بود، و دیگری سماوری برنجی. همیشه روی هر دو سماور، دو قوری چینی بندزده جا خوش کرده بودند. دور و بر سماورها نیز افزون بر سینیهای کوچک برنجی، و استکان و نعلبکیها، گونیهای قند کلهای و قالبی برای فروش دم دست گذاشته شده بود. نایلونهای دیگری هم بر دیوارها و قفسهها آویزان بودند که از دود بسیار به رنگ قهوهای درآمده بودند و گاهی نیز خاکستر آتش چنان بر آنها نشسته بود که از دور گویی بر آنها برف شادی افشاندهاند. هرچه بود، درون این نایلونها کالاهایی بود که دکاندار نمیخواست دود مستقیم بخورند و رنگ و روی خود را ببازند.
نگارش در اسفند 1392؛ بازنگری و ویرایش امرداد 1403 خورشیدی
🆔https://www.tg-me.com/Espiarodakora
نگارش در اسفند 1392؛ بازنگری و ویرایش امرداد 1403 خورشیدی
🆔https://www.tg-me.com/Espiarodakora
Telegram
تالشان سپیدرود تا کورا/Dınyo Tolışon/ایسپی رو دا کورا
لینک ورودبه کانال 👇
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi
//www.tg-me.com/Espiarodakora
مهمترین اخبار فرهنگی و اجتماعی
قوم تالش
.
.
.
ارسال مقالات علمی و پژوهشی، نظرات، پیشنهادات و ...
ارسال مطالب و ارتباط با ما
اشتن دیلی لوئه/گفی امَه را آدیَن(روکَیَه)👇
@Said11364
@mag1881
@Aztoleshi