Telegram Web Link
عمیق نفس کشیدن را بیاموز
در هنگام غذا خوردن طعم غذا را دریاب
و هنگامی که به خواب می‌روی به‌واقع بخواب
با تمام توان بکوش تا زندگی کنی
و وقتی می‌خندی با تمام وجود بخند.

✍🏻 #ویلیام_سارویان
📕 #دوران_زندگی_تو

🍂🌼

ما چون دو دریچه روبه‌روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده

عمر آینه بهشت اما ... آه
بیش از شب و روز تیر و دی، کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته‌ست
زیرا یکی از دریچه‌ها بسته‌ست

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد

#اخوان_ثالث

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
تو مَپندار که در فِکر تنم
نگران سرطان وطنم!

او که بیمار شود ما همه نیز
من که بیمار شوم، یک بدنم

وطنم از تن من خسته‌تر است
درک کن درد مرا از سخنم

به تو سوگند که از غُصّه خویش
لحظه‌ای پیش تو من دم نزنم

من از آن یوسف گم‌گشته خویش
مالک بوی خوش پیرهنم!

کی برون آید از این چاه وطن؟
کاش روزی که در او زنده منم

غرب در راحت و من در صددِ
آب در هاون خود کوفتنم

من شفا می‌طلبم بهر #وطن
نه شفای بدن خویشتنم!

هر کجا جان مرا یار گزید
جسمم اما بِگُزیند وطنم

و پس از من بگذارید کمی
خاک #ایران به میان کفنم 💔

گرچه بی‌شعله و بی‌دود رَوم
عشق تایید کند سوختنم

شعلۀ شهر فرو خفت، ولی
من پی شعله برافروختنم

زنده‌یاد #مجتبی_کاشانی

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
پر سوخته شرار پرهیز تو ام
دیوانه چشم فتنه‌انگیز تو ام

گنجایش دیگری ندارد دل من
همچون قدح شراب لبریز تو ام

استاد #شفیعی_کدکنی

🍂🌼

تنها راه معنی دادن به زندگی
این است که خودت را
وقف دوست داشتن دیگران کنی.

✍🏻 #میچ_آلبوم
📕 #سه‌شنبه‌ها_با_موری

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
🍂🌼 #یلدا گرامی باد. 🌼🍂

آبروی بهارها با تو
عطش شوره‌زارها با تو

خون لبخند گل به گردن باد
خونبهای بهارها با تو

گل به گل شعله شقایق‌ها
سرخ در سبزه‌زارها با تو

سبز و سرخش به ناز می‌بالند
سروها با تو، سارها با تو

خنده سبز سنگ‌ها از تو
هم‌صدا کوهسارها با تو

شانه دست بادها از تو
گیسوی بیدها رها با تو

هر چه دل دانه دانه می‌ترکد
خون سرخ انارها با تو

سرنخ رشته دل حلاج
گره کور دارها با تو

به شمار ستاره‌ها گل کرد
داغ چشم انتظارها با تو

همچو آیینه حیرت آئین باد
آه آیینه‌وارها با تو

ذره ذره غبار شد دل ما
آفتابا، غبارها با تو

دل ما بی‌قرار قول و غزل
قول‌ها و قرارها با تو

روی هر کنده‌ای به ناخن خویش
کنده‌ام یادگارها با تو

از دل کنده دود اگر برخاست
آتش از تو شراره‌ها با تو

خط به خط قصیده و غزلم
هر چه گفتم اشاره‌ها با تو

بارها از تو گفته‌ام از تو
بارها از تو بارها با تو

ای حقیقی‌ترین مجاز ای عشق
ای همه استعاره‌ها با تو

#قیصر_امین‌پور

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
#یلدا نام فرشته‌ای است بالا بلند، با تن‌پوشی از شب و دامنی از ستاره. یلدا نرم‌نرمک با مهر آمده بود، با اولین شب پاییز و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان می‌کشید تا آدم‌ها زیر گنبد کبود آرام‌تر بخوابند.

یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می‌رفت و لابه‌لای خواب‌های زمین لالایی‌اش را زمزمه می‌کرد. گیسوانش در باد می‌وزید و شب به‌بوی او آغشته می‌شد.

یلدا شبی از خدا پاره‌ای آتش قرض گرفت. آتش که می‌دانی، همان عشق است. یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد. آتش در یلدا بارور شد.

فرشته‌ها به‌هم می‌گفتند: یلدا آبستن است، آبستن خورشید. و هر شب قطره‌قطره خونش را به خورشید می‌بخشد و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد ماند.

فرشته‌ها گفتند: فردا که خورشید به دنیا بیاید، یلدا خواهد مرد. یلدا همیشه همین کار را می‌کند؛ می‌میرد و به دنیا می‌آورد. یلدا آفرینش را تکرار می‌کند

راستی فردا که خورشید را دیدی‌، به یاد بیاور که او دختر یلداست و یلدا نام همان فرشته‌ای است که روزی از خدا پاره‌ای آتش قرض گرفت

#عرفان_نظرآهاری

یلدا گرامی باد🌼🍂

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
ز دستم برنمی‌خیزد که یک دم بی‌تو بنشینم
به‌جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچکس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین در افتادم
که چون‌فرهاد باید شست دست‌از جان شیرینم

ترا من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه‌است در عقلم اگر رخنه‌است در دینم

وگر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی‌شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

برآی ای‌صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که‌بگرفت این‌شب #یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟

رقیب‌انگشت‌می‌خاید که #سعدی چشم بر هم‌نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم، نمی‌چینم

🍂🌼 یلدا گرامی باد

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
مرا یلداترین یلداست آن شب
که در آن سینه‌ای را غم نباشد

در آن یلدا حراج چشم یاران
محبت باشد و ماتم نباشد

#یلدا فرخنده باد 🌺🍃

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
تو را با جوهر زر می‌نویسم
شبیه دُرّ و گوهر می‌نویسم

درون دفتر شعرم همیشه
به‌جای عشق «مادر» می‌نویسم

روز #مادر گرامی باد

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
روز #مادر فرخنده باد

زنان و درختان چقدر به هم شبيه‌اند!
هر دو ريشه دارند و برگ و بار می‌دهند
هر دو بهارهای بسيار دارند
و زمستان‌های بسيارتر
هر دو به نور محتاجند
و هر دو نفس می‌بخشند و زندگی
و در كمين هر دويشان تبرهای بسيار است
برای بريدن‌ها، برای شكستن‌ها
برای قطع اميدها

اما هنر زن بودن
جوانه زدن‌های پی در پی است
حتی وقتی شاخه‌هايت را شكستند
حتی وقتی ساقه‌هايت را زدند
حتی وقتی بی‌رحمی تبر
تنت را
تنه‌ات را از ته بريد
تو اما ريشه‌ات را نگه دار
دستهايت را به آسمان بلند كن
تو دوباره سبز خواهی شد....

#عرفان_نظرآهاری

قوی‌ترین آدم جهان
کسی نیست که وزنه ۲۵۰ کیلوگرمی را بلند می‌کند!
قوی‌ترین آدم جهان «بانویی» ست که با وجود نامرادی‌ها، مزاحمت‌ها، زورگویی‌ها، ترس‌ها، تحقیرها و تبعیض‌ها هنوز هم درس می‌خواند، رانندگی می‌کند، کار می‌کند، اعتماد می‌کند، تلاش می‌کند، عشق می‌ورزد، مادر می‌شود و به فرزندش «انسان» بودن را می‌آموزد.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
🌼🍂
کارم مرمت آثار باستانی است
کتیبه دلت را مرمت می‌کنم
و الفبای ناخوانای روانت را
که به حروفی ناشناخته نوشته‌اند
باز می‌خوانم

کارم کشیدن جاده است
ساختن راه
از روزمرّگی‌هایت
به ملکوت راه می‌کشم

خیاطم
برایت پیراهن می‌دوزم
پیراهنی که اگر آن را بپوشی
عاشق می‌شوی
تنت در باد می‌وزد
و‌ جانت در جنّت می‌دود

رفوگرم
تار و‌ پود عشق را رفو می‌کنم
پارگی‌های لباس بخت را کوک می‌زنم
وصله می‌کنم دل را به آسمان
و پینه می‌کنم سرِ زانوی خستگی‌ها را

پرستارم
روی جراحت جانت مرهم می‌گذارم
مرهمی از کلمات درست می‌کنم
ضمادی از خرسندی و خوش وقتی
و اگر بخواهی
بریدگی‌های روحت را بخیه می‌زنم
سوزنی دارم بی‌درد و نخی نازک
که جذب می‌شود
در سلول‌های ظریفِ تازه رُسته‌ات
زخمت جوش می‌خورد

آشپزخانه‌ای دارم
از شور و شیرین زمانه
شوربای زندگی بار می‌گذارم
روی اجاق دقایق
کمی چاشنی اندوه در آن می‌ریزم
اما چنان اندازه‌ها را بلدم
که هرگز کامت تلخ نخواهد شد
حلوای معرفت و شیرینی شعور هم  دارم
و دمنوشی از آویشن که آن را دم می‌کنم
روی هر نفست
روی هر دم و بازدمت
بوی آویشن تازه می‌گیری
بودنت عطری می‌شود
که در کوهستانی ناپیدا می‌وزد…

✍️#عرفان_نظرآهاری

من زنم، مادرم، مهربانویم
آخر صدف من نیستم
من دُرّ شهوار آمدم...

روزم مبارک باد...

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
خُرَّم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که به جایی نَبَرد راه، غریب!
من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم

دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم

چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم

در رهِ او چو قلم، گر به سرم باید رفت
با دلِ زخم‌کَش و دیده گریان بروم

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل‌خوان بروم

به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان
تا لب چشمه‌ خورشید درخشان بروم

تازیان را غم احوال گران‌باران نیست
پارسایان مددی، تا خوش و آسان بروم

ور چو #حافظ ز بیابان نبرم رَه بیرون
همرهِ کوکبهٔ آصف دوران بروم

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دَستان نیز هم

چون سر آمد دولتِ شب‌هایِ وصل
بگذرد ایامِ هِجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغِ رویِ اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کارِ جهان
بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد مِی بیار
بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم

حضرت #حافظ
استاد #شجریان
#دماوند باشکوه سربلند 👌

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
🟡 پناه بر ادبیات

از سیاست که ناامید شدی
به هنر امیدوار می‌شوی.
بی‌چارگی که گریبانت را گرفت،
چاره را در عشق خواهی یافت.
زمین و آسمان که تنگ شد
به وسعت کلمات پناه می‌بری.
غوغای مردمان که تو را آزرد
به آرامش ادبیات دل خوش می‌کنی.

جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد
به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید
به شوق می‌آیی.

بیرون جنگ است،
بیرون کسی حرف ما را در نمی‌باید،
مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛
اما من پناهگاهی می‌شناسم که قرن‌هاست
آنها که انسان‌شان آرزوست به آنجا می‌روند.

انسان یک بیماری مدام است،
یک درد مستمر،
دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.

#عرفان_نظرآهاری

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن‌ های و هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
✴️ وقتی #فروغ_فرخ‌زاد از زن جذامی، امید آموخت!

فروغ فرخزاد در کارنامه هنری‌اش مستندی دارد به نام «خانه سیاه است» که به کمک #ابراهیم_گلستان در سال ۱۳۴۲ در آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخت.

آن روزگار #جذام بیماری خطرناکی بود. صورت فرد، دست و پا و اعصاب و حتی سیستم تنفسی‌اش تخریب می‌شد. مردم از جذامی‌ها وحشت داشتند. کسی با آنها غذا نمی‌خورد. عفونت چنان صورتشان را می‌بلعید که به نماد وحشت تبدیل می‌شدند و آنها را به جذام‌خانه می‌فرستادند.

فروغ توانست با جلب اعتماد جذامی‌ها در طول ۱۲ روز به آنها نزدیک شود و از لحظه‌های عادی و روزمره تا لحظات استثنایی زندگی آنها مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن‌شان فیلم بسازد.

خودش جایی می‌گوید: یک روز زنی جذامی را دیدم که تقریباً چیزی به اسم صورت نداشت. تنها دهانش مثل حفره‌ای خالی باقی مانده بود. در گوشه‌ای آینه‌ای دستش گرفته بود و تلاش می‌کرد به همان حفره رژ بمالد و خودش را زیباتر کند!

هر وقت مثل این روزها وسط #تابستان هم احساس می‌کنم «زمستان است و سرها در گریبان است»، امیدم به تاراج رفته و آدم‌ها مدام می‌گویند: «ما مُرده‌ایم»، «دیگر امیدی نیست»، « ما بدبخت‌ترین مردم جهانیم»، «همه چیز دارد نابود می‌شود و تلاش کردن بی‌فایده است!» و ... ذهنم می‌رود می‌نشیند کنار آن زن جذامی؛ زُل می‌زند به آینه و تلاشش را برای زیباتر شدن نگاه می‌کند...

آن زن با آن رُژ لب که لابد لای انگشت‌های فروریخته‌اش گرفته، برایم نماد #امید است. نماد #زندگی. اینکه «همیشه امیدی هست»، اینکه حتی تا آخرین نفس باز هم آدمی امیدوار است به رخ دادن یک اتفاق #خوب؛ اینکه حتی در واژه ناامیدی هم یک امید #زنده است!

با همه اتفاقات تلخ پیرامون‌مان، بیشتر ما دروغ می‌گوییم اگر ادعا کنیم از آن زن جذامی روزگار با ما نامهربان‌تر بوده! به جای تکثیر ناامیدی، به هم #امید بدهیم.

ابراهیم گلستان در آن فیلم یک تک‌گویی فوق‌العاده دارد. می‌گوید: دنیا زشتی کم ندارد. زشتی‌های دنیا بیشتر بود، اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود؛ امّا آدمی #چاره‌ساز است.

💥آدمی چاره‌ساز است، آدمی چاره‌ساز است... تن ندهیم به جُذام ناامیدی، به جُذام سیاهی، به جُذام یأس... به جای تزریق زهر ناامیدی به روح و جان هم، به فکر چاره باشیم. که آدمی چاره‌ساز است...

#احسان_محمدی

@FirstStartFromMyself
2025/07/06 19:44:03
Back to Top
HTML Embed Code: