Telegram Web Link
وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

دهم اردیبهشت
روز ملی #خلیج_پارس گرامی باد.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
پیش از آن کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود

ما به بغداد جهان جان، اناالحق می‌زدیم
پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود

پیش از آن کاین نفس کل در آب و گل معمار شد
در خرابات حقایق عیش ما معمور بود

جان ما همچون جهان بد، جام جان چون آفتاب
از شراب جان، جهان تا گردن اندر نور بود

ساقیا این معجبان آب و گل را مست کن
تا بداند هر یکی کو از چه دولت دور بود

جان فدای ساقی‌ای کز راه جان در می‌رسد
تا براندازد نقاب از هر چه آن مستور بود

ما دهان‌ها باز مانده پیش آن ساقی کز او
خمرهای بی‌خمار و شهد بی‌زنبور بود

یا دهان ما بگیر ای ساقی ور نی فاش شد
آنچ در هفتم زمین چون گنج‌ها گنجور بود

شهر تبریز ار خبر داری بگو آن عهد را
آن زمان کی شمس دین بی‌شمس دین مشهور بود


#حضرت_مولانا

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به نام نامی ایران
به نام نامی انسان
به آیین وفاداران
به راه و رسم بیداران
دلی دارم پر از خورشید
نگاهی روشن از باران
جز دوست نمی‌خوانم
جز مهر نمی‌دانم
جز عشق نمی‌خواهم
من زاده ایرانم
جز مهر نمی‌دانم
تویی دلبستگی‌هایم
پناه خستگی‌هایم
به هر جا می‌روم از تو
دوباره در تو می‌آیم
کران تا بیکران عشق است
بیابان در بیابانت
هوای زندگی دارد
خیابان در خیابانت
جهان تا هست خواهم بود
اگر تو‌ جان من باشی
برایم خانه باشی
خاک باشی و وطن باشی
دیار عاشقی‌هایم
تمام سهم دنیایم
تو را من زندگی کردم
به تعداد نفس‌هایم
کران تا بیکران عشق است
بیابان در بیابانت
هوای زندگی دارد
خیابان در خیابانت
تو آن آغوش بی‌اندازه هستی
برای وسعت تنهایی من
من از چشم تو می‌بینم جهان را
تویی آیینه بینایی من
جهان تا هست خواهم بود
اگر تو‌ جان من باشی
برایم خانه باشی
خاک باشی و وطن باشی
من از تو جان گرفته‌ام
کنم فدای تو
ز‌ جان گذر نمی‌توان
مگر برای تو
دل از تو بر نمی‌کنم
تویی جهان من
دچار تو‌ نمی‌کند
دل از هوای تو

آواز #همایون_شجریان
شعر #اسحاق_انور و #بهمن_محمدزاده
آهنگ #غلامرضا_صادقی

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram: @maerefat_
🍃🌺

شاید عمیق‌ترین معنای #معلم در تک‌تک حروف آن‌ نهفته است:

🔸«میم» یعنی مسئولیت‌پذیری؛ وقتی می‌پذیری گروهی را هدایت کنی تا بیاموزند و بدانند و تغییر کنند و مراقب باشی مرید و وابسته نسازی و انسانی مستقل و منطقی تربیت کنی.

🔸«عین»‌ یعنی عشق؛ عشق به آموختن و آگاه کردن و راه نشان دادن.

🔸«لام» یعنی لیاقت؛ که قطعا هر کسی لیاقت معلمی را ندارد و باید تلاش کنی تا شایستگی معلمی پیدا کنی و هر روز تلاش کنی تا شایسته‌تر باشی.

🔸«میم» یعنی معنا؛ که تو‌ در معلمی معنای زندگی را درک‌‌ می‌کنی که اگر زندگی رنج است، باید برای عبور از رنج‌ها معنایی یافت و‌ چه معنایی بزرگتر از معنابخشی به انسان که معلم در والاترین جایگاه خود معنا می‌دهد و معنا می‌یابد.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
🍃🌺

اگر معلم نبودم شاید گل‌فروش می‌شدم. از آن گل‌فروش‌هایی که هر روز صبح به گل‌های خود سلام می‌کنند و شبها به آنها شب به‌خیر می‌گویند. از آنهایی که با وسواس هرچه تمام‌تر گلهای خود را می‌چینند. اگر گل‌فروش می‌شدم مغازه‌ام را پر می‌کردم از لاله و شقایق و رزهای زیبا.

یا کسی چه می‌داند شاید عطرفروش می‌شدم. کلکسیونی از عطر گلها را جمع‌آوری می‌کردم و ساعت‌ها در مورد مستی آنها با مشتری‌ها صحبت می‌کردم.

اما اکنون یک معلم هستم. اتاق من پر است از ناگفته‌هایی که به سختی و با احتیاط بیان شدند. پر است از شکستن بغض‌هایی که سالها در برابر شکستن مقاومت کرده بودند. خلوتم پر است از رازهایی که قرار است هیچ وقت به زبان آورده نشوند. سکوت کلاس من بارها شاهد رها کردن تمام دستاویزها و رسیدن به باور توانستن‌ها و اندیشیدن‌ها بوده است. اطراف من پر است از نگاه‌های مهربان و چهره‌های دوست‌داشتنی، پر از عزیزترین‌های این عالم...

من #معلم هستم، عشق می‌آموزم...


@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
یک معلم می‌تواند نماینده مجلس تربیت کند با حقوق عالی و آینده‌ای تضمین شده؛ اما ۲۹۰ نماینده مجلس نمی‌توانند قانونی تصویب کنند برای زندگی آسوده‌تر آن معلم!

بزرگداشت #معلم بر آنان که با تمام سختی‌ها برای فرزندان این آب و خاک خالصانه زحمت می‌کشند گرامی باد.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
«من معلم هستم»
هر شب از آينه‌ها می‌پرسم:
به کدامين شيوه
وسعتِ ياد خدا را بکشانم به کلاس؟
بچه‌ها را ببرم تا لب درياچه عشق
غرق دریایِ تفکّر بکنم
با تبسّم يا اخم؟

«من معلّم هستم»
نيمکت‌ها نفس گرم قدم‌هایِ مرا می‌فهمند
بال‌هایِ قلم و تخته سياه
رمز پروازِ مرا می‌دانند
سيب‌ها دستِ مرا می‌خوانند.

«من #معلم هستم»
دردِ فهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال من است.

🍃🌸 آینه تمام‌نمای عشق و محبت و ایثار
روزت مبارک 🌸🍃

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

حضرت #مولانا

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
✴️ روز بانوان ریاضی‌دان
و زادروز برترین بانوی ریاضی‌دان جهان
#مریم_میرزاخانی گرامی باد

مریم میرزاخانی در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برندهٔ مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سال‌های ۱۹۹۴ (هنگ‌کنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد و در این سال به‌عنوان نخستین دانش‌آموز ایرانی نمرهٔ کامل را به‌دست آورد. وی نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت و نخستین دانش‌آموز ایرانی بود که دو سال مدال طلا گرفت. او سپس در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ ریاضی از دانشگاه شریف و دکتریِ خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مک‌مولن، از برندگان مدال فیلدز، گرفت.

از مریم میرزاخانی به‌عنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیدهٔ سال ۲۰۰۵ از سوی نشریهٔ پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشتهٔ ریاضیات تجلیل شد. میرزاخانی برنده جوایزی چون جایزه #ستر از انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ و جایزهٔ #کلی بود. وی از یازدهم شهریورماه ۱۳۸۷ (اول سپتامبر ۲۰۰۸) در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشتهٔ ریاضیات بود. پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود.

او در سال ۲۰۰۹ به خاطر دستاوردهایش در ریاضیات برنده جایزه #بلومنتال شد. در اعلامیه‌ای که انجمن ریاضی آمریکا به مناسبت برنده شدن این جایزه برای میرزاخانی منتشر کرد، دلیل گرفتن این جایزه مهم ریاضی، "خلاقیت استثنایی، و تز دکترای مبتکرانه که در آن، ابزارهای گوناگونی از هندسه هذلولوی گرفته تا روشهای کلاسیک فرمهای اتومورفیک و تقلیل سیمپلکتیک برای بدست آوردن نتایجی در سه مسئله مهم ترکیب شده‌اند " عنوان شد.

او در سال ۲۰۱۴ برندهٔ مدال #فیلدز شد که بالاترین نشان علمی رشتهٔ ریاضیات است و هر چهار سال یک‌بار به دانشمندان برگزیدهٔ زیر ۴۰ سال اهدا می‌شود و از آن به نوبل ریاضیات نیز تعبیر می‌شود. وی نخستین زن و نخستین ایرانی بود که موفق به دریافت این جایزه گشت.

روح بزرگش آرام 🌺🍃

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«تولد یک ذهن زیبا»

نقاشی چهره مریم میرزاخانی با فرمول‌های ریاضی در ۲۲ اردیبهشت، سالروز تولدش که به روز جهانی زنان در ریاضیات نامگذاری شده‌است.

زادروز #مریم_میرزاخانی
برترین بانوی ریاضی‌دان جهان گرامی باد.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
🍃🌸 بیست و پنجم اردیبهشت
روز بزرگداشت فردوسی پاکزاد گرامی باد 🌸🍃

خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی‌چشم شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن را سه پاس:

سه‌پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان

خرد را و جان را که یارد ستود؟
و گر من ستایم، که یارد شنود؟

حکیما چو کس نیست، گفتن چه سود؟
ازین پس بگو کافرینش چه بود؟

تویی کردهٔ کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان

به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی

ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی

چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن

#فردوسی

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
چو #ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

#فردوسی

روز بزرگداشت فردوسی خردمند
گرامی باد 🌹

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
#فردوسی می‌گوید:

تو را دین و دانش رهاند نخست
در رستگاری ببایدت جست


یعنی دینی که توام با دانش باشد،
نه توام با تعصبات و جهل!

درود بر فردوسی پاکزاد 🌸🍃

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

حضرت #مولانا
#عبدالجبار_کاکایی

🍂🌼

مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست

#حسن_دهلوی
🍂🌼

با خویشتنم خوش است
زین‌ پس من و من.

#شمس_تبریزی

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا
چو گیرد او به کنارم چه خوش بود به خدا

چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش
که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا

گریزپای رهش را کشان کشان ببرند
بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا

بدان دو نرگس مستش عظیم مخمورم
چو بشکنند خمارم چه خوش بود به خدا

چو جان زار بلادیده با خدا گوید
که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا

جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا

شب وصال بیاید شبم چو روز شود
که روز و شب نشمارم چه خوش بود به خدا

چو گل شکفته شوم در وصال گلرخ خویش
رسد نسیم بهارم چه خوش بود به خدا

بیابم آن شکرستان بی‌نهایت را
که برد صبر و قرارم چه خوش بود به خدا

امانتی که به نه چرخ در نمی‌گنجد
به مستحق بسپارم چه خوش بود به خدا

خراب و مست شوم در کمال بی‌خویشی
نه بدروم نه بکارم چه خوش بود به خدا

به گفت هیچ نیایم چو پر بود دهنم
سر حدیث نخارم چه خوش بود به خدا

#حضرت_مولانا

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده‌ایم

ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها
چه خطرها کرده‌ایم

ما برای آنکه #ایران خانه خوبان شود
رنج دوران برده‌ایم

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دل‌ها خورده‌ایم

ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده‌ایم

ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر
چه خطرها کرده‌ایم

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
رنج دوران برده‌ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
خون دل‌ها خورده‌ایم

شعر: #نادر_ابراهیمی
آواز: استاد #محمد_نوری
نقش زیبای ایران بر فراز آسمان دزفول 🌹

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ﻣﻦ اون ﺷﻬﺮ دورم ﻛﻪ درﻳﺎ ﻧﺪاره
ﻛﻪ ﺑﻰ‌ﺗﻮ ﻏﺮوﺑﻢ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﺪاره
ﻣﻦ اون ﺷﻬﺮ دورم ﭘﺮ از ﺟﺎی ﺧﺎﻟﻰ
ﭘﺮ از آرزوی ﻳک ﺟﺸﻦ ﺧﻴﺎﻟﻰ

ﭼﻘﺪر ﻓﻜﺮ ﻛﺮدم ﺑﻪ دﻟﺒﺴﺘﮕﻰ‌ﻫﺎم
ﺑﻪ یک ﺧﻮاب راﺣﺖ واﺳﻪ ﺧﺴﺘﮕﻰ‌ﻫﺎم
ﺑﺎ یک ﺑﺎﻟﺶ ﭘﺮ ﭘﺮ از آرزوﻫﺎ
ﭼﻘﺪر ﻓﻜﺮ ﻛﺮدم ﺑﻪ ﭘﺮواز ﻗﻮﻫﺎ

ﺧﺪا رو ﭼﻪ دﻳﺪی ﺷﺎﻳﺪ ﭘﺮ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ
ﺷﺎﻳﺪ ﺧﻨﺪه ﻫﺎﻣﻮن رﻮ از ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ
ﻧﮕﻮ ﭼﻰ گذشت ﻮ ﻧﮕﻮ ﭼﻰ ﻛﺸﻴﺪﻳﻢ
ﺷﺎﻳﺪ ﺷﺐ ﺗﻤﻮم ﺷﺪ ﺧﺪا رو ﭼﻪ دﻳﺪی

ﺧﺪا رو ﭼﻪ دﻳﺪی ﺷﺎﻳﺪ ﺟﻮن ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺷﺎﻳﺪ دستت رو زﻳﺮ ﺑﺎرون ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺗﻮ ﺷﺎﻳﺪ دوﺑﺎره ﺑﻪ دادم رﺳﻴﺪی
ﺷﺎﻳﺪ ﺧﻨﺪه ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺧﺪا رو ﭼﻪ دﻳﺪی

من اون شهر دورم که بغضش شکسته
که دلتنگی راه نفس‌هاش رو بسته
خیابون خیابون پر از انتظارم
تو نیستی و راهی به جایی ندارم

چقدر غم شمردیم چقدر دل سپردیم
پریدیم و هر بار به دیوار خوردیم
خوشی دورمون زد بلا دورمون گشت
غمهام رو بغل کن شاید خنده برگشت

آواز: #علیرضا_قربانی
شعر: #حسین_غیاثی
آهنگ: #علیرضا_افکاری
#تاسیان

#ایرانم

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
اسفند ۱۳۶۶ بود. کلاس پنجم دبستان. شب تا صبح، موشک پشت موشک بر سر تهران می‌ریخت.
الان که ۳۸ سال از آن شب‌ها گذشته، شاید گفتنش سورئال باشد، اما وقتی رضا یزدانی در ترانه “تهران” می‌خواند: «خط موشکو تو دستت نسل من خط کشی می‌کرد» برای نسل ما، دقیقاً دارد یک سکانس از آن شب‌ها را تصویر می‌کند. در دل یک شهر خاموش، مردم ترس‌خورده با انگشت آسمان را نشان می‌دادند. جسمی آتشین، آرام از فراز آسمان می‌گذشت، و چند لحظه بعد—صدای انفجار. بوی مرگ. ما این شب‌ها و روزها را زندگی کرده‌ایم.

یادم هست فردای یکی از همان شب‌های موشک‌ باران که مدارس را تعطیل کرده بود، مثل یک صبح عادی بیدار  و راهی مدرسه شدم. امتحان ثلث دوم داشتیم. آن سال‌ها نه تلفنی بود، نه اینترنت، نه شبکه اجتماعی.وقتی رسیدم مدرسه، سرایدار—که آن سال‌ها به او می‌گفتیم بابای مدرس مرا که دید، گفت: «اینجا چه کار می‌کنی باباجان؟» گفتم: «امتحان داریم.» گفت: «تعطیله پسر. جنگه جنگ…»

و آن سال دیگر به مدرسه نرفتیم. شاید اولین کشوری بودیم که آموزش از راه دور را «راه‌اندازی» کرد؛ پای تلویزیون نشستیم و با برنامه‌ها درس خواندیم. سال‌ها بعد، فیلمی آمد که بخشی از آن روزها را واقعی و بی‌نقاب به تصویر کشید. بمب یک عاشقانه.

امروز جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، می‌خواستم وارد مجتمعی شوم که کافه محبوبم در آن‌ جاست. دم در، با تردیدی پرسیدم از نگهبان: «پدر جان، کافه بازه؟» لبخند زد و با سر تأیید کرد. ناگهان پرت شدم به صبح همان سه‌شنبه اسفند ۶۶. چهره بابای مدرسه آمد جلوی چشمم. دیشب باز موشک بود. باز انفجار. باز همان حس لعنتی. چهار دهه گذشته، اما همان طعم گس، همان تعلیق بی‌پایان، هنوز گریبان آدم را می‌گیرد.

عزیزی تماس گرفته از آن‌ سوی دنیا. حال‌ و‌ احوال می‌پرسد. سعی می‌کنم شوخی کنم، سر به سرش بگذارم. اما از ته وجودم می‌دانم چه رنجی می‌کشد. فکر کن سال‌ها بجنگی، هرچه ساختی را رها کنی، از صفر در جغرافیایی دیگر شروع کنی، و تهش بفهمی فقط جسمت مهاجرت کرده و روحت هنوز گروی این خاک است. صدای بغضش از آن‌ ور خط اشکم را درمی‌آورد. تماس را قطع می‌کنم. سی ثانیه بعد دوباره زنگ می‌زنم، فحشی به اینترنت می‌دهم و سعی می‌کنم حالش را بهتر کنم—آن‌ قدری که بتواند برود سر کار. این خاصیت نسل ماست. نه فقط درد خودمان را می‌خوریم، که حال دیگران را هم باید خوب کنیم.

امروز خوشحالم که تهرانم. فکر اینکه این صبح لعنتی را جای دیگری از دنیا بیدار می‌شدم، به‌ راحتی می‌توانست یک ایست قلبی کامل باشد. برای آنها که ایرانی بودن را تجربه نکرده‌اند، این تناقض غریب است—به عظمت کوه دماوند.

دوست لبنانی‌ام پیام داده و جویای اوضاع است. برایش نوشتم: «داریم مثل بیروت می‌شویم.» شهری که عاشقانه دوستش دارم. هر بار که دیدمش، خراب‌تر از قبل بود، اما زنده‌تر.
تصویر ساختمان‌های شهرآرا، سعادت‌آباد، جهان کودک… روی اسکرین، قلبم را فشار می‌دهد. یاد جای گلوله‌ها روی دیوارهای بیروت می‌افتم.

یکی دیگر از دوستانم دلواپس است. رفته بود با زن و بچه‌اش به سیاحت خارج از کشور. چند روز پیش داشتیم حرف می‌زدیم و من خوشحال بودم از این‌که چقدر درست دارد زندگی می‌کند. حالا نوشته: «دارم سکته می‌کنم. مادرم سر خیابان فلان زندگی می‌کنه که…»

قرار بود امروز صبح با دوستی برویم مرکز شهر صبحانه. پیام داده: «اومدم پیش پدر و مادرم، تنها نباشند.» برایش فیلم «بمب، یک عاشقانه» را فرستادم و نوشتم: «شاید امروز بهترین وقت برای دیدنش باشه.» جواب داد: «انشالله جنگ نشه، یه صبحونه دلچسب می‌زنیم.» 

یاد اسفند ۱۳۹۸ افتادم. داشتم اعلامیه تعطیلی یک‌هفته‌ای دفتر شرکت را می‌نوشتم، با این امید که هفته بعد همه‌چیز به روال برگردد…و بعد؟ رفتیم توی سیاهی بی‌پایان کرونا.

ایرانی بودن، با اختلاف، سخت‌ترین کار دنیاست. یک ایرانی، درگیر حجم عظیمی از تناقض‌ها و سطحی از اضطراب مزمن است که فقط یک «ابر انسان» شاید بتواند تابش بیاورد. ایرانی که باشی، گذشته‌ پرست می‌شوی. چون آینده همیشه تار است. مبهم. تهدیدآمیز.
و حتی اگر با پاسپورت دیگر، کنار ساحلی دنج، با آتشی گرم و امنیتی بی‌نقص باشی… ته دلت آرام نیست.

اما ایرانی—بیا نزدیک‌تر.
بگذار بگویم:
میهنت قدیمی‌ترین کشور جهان است. قبل از تاریخ بوده و باز هم خواهد بود و انسان ایرانی، گل آفتاب‌گردان است.

#امير_تقوى
#ایرانم

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به نام نامی ایران
به نام نامی انسان
به آیین وفاداران
به راه و رسم بیداران
دلی دارم پر از خورشید
نگاهی روشن از باران
جز دوست نمی‌خوانم
جز مهر نمی‌دانم
جز عشق نمی‌خواهم
من زاده ایرانم
جز مهر نمی‌دانم
تویی دلبستگی‌هایم
پناه خستگی‌هایم
به هر جا می‌روم از تو
دوباره در تو می‌آیم
کران تا بیکران عشق است
بیابان در بیابانت
هوای زندگی دارد
خیابان در خیابانت
جهان تا هست خواهم بود
اگر تو‌ جان من باشی
برایم خانه باشی
خاک باشی و وطن باشی
دیار عاشقی‌هایم
تمام سهم دنیایم
تو را من زندگی کردم
به تعداد نفس‌هایم
کران تا بیکران عشق است
بیابان در بیابانت
هوای زندگی دارد
خیابان در خیابانت
تو آن آغوش بی‌اندازه هستی
برای وسعت تنهایی من
من از چشم تو می‌بینم جهان را
تویی آیینه بینایی من
جهان تا هست خواهم بود
اگر تو‌ جان من باشی
برایم خانه باشی
خاک باشی و وطن باشی
من از تو جان گرفته‌ام
کنم فدای تو
ز‌ جان گذر نمی‌توان
مگر برای تو
دل از تو بر نمی‌کنم
تویی جهان من
دچار تو‌ نمی‌کند
دل از هوای تو

آواز #همایون_شجریان
شعر #اسحاق_انور و #بهمن_محمدزاده
آهنگ #غلامرضا_صادقی

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram: @maerefat_
2025/07/06 19:45:17
Back to Top
HTML Embed Code: