Telegram Web Link
Forwarded from انجمن علمی اقتصادپژوهان (Jafar Saeiniya)
کتاب اخلاق آزادی مورای روتبارد منتشر شد:
لینک خرید

دستاورد روتبارد در این کتاب والاترین دستاورد فکری ممکن است چرا که او توانسته به بینشهای قدیمی وفادار بماند خطاهای اندک آنها را برطرف کند و آنها را به شکل یک عمارت فکری کامل درآورد. حتی انسانهای اولیه و کودکان نیز بطور ضمنی اعتبار اخلاقی اصول مالکیت برخود و تصرف اولیه را درک میکنند. فهرست اندیشمندانی که روتبارد خود را وامدار آنها میبیند به دوران باستان بر میگردد اما روتبارد به لطف آگاهی روش‌شناختی دقیق که حاصل تسلط کاملش بر روشهای پراکسیولوژیکی و قیاسی بود توانست اثباتهای محکمتری برای نهادهای اخلاقی مالکیت برخود و تسلط اولیه بعنوان اصول اخلاقی نهایی یا اکسیومها و یک دکترین اخلاقی و حقوقی نظام‌مندتر و جامعتر نسبت به پیشینیان ارائه دهد بدین ترتیب اخلاق آزادی تحقق تقریبی آرزوی فلاسفه خردگرای کهن برای تاسیس اخلاقی انسانی است که به گفته هوگو گروتیوس، «حتی اراده قادر مطلق نیز نتواند آن را باطل کند یا تغییر دهد» و «حتی اگر بر فرض محال هیچ خدایی وجود نداشت یا اهمیتی برای امور انسانی قائل نبود همچنان اعتبار عینی خود را حفظ کند»

#مورای_روتبارد

🆔 @anjoman_elmi_eqtesad
باید این نکته را دقیق فهمید که ارزشگذاری یعنی ترجیح الف به ب. چه از حیث منطقی و چه از دید روانشناسانه و چه از لحاظ معرفت‌شناختی و کنش‌شناختی، فقط یک الگوی رجحان وجود دارد. مهم نیست که یک عاشق از یک دختر بیشتر خوشش می‌آید یا یک نفر یک دوست را به دیگران ترجیح می‌دهد یا یک آدم آماتور نقاشی خاصی را بیشتر از سایر نقاشی‌ها می‌پسندد یا از نگاه مشتری یک قرص نان بر یک دانه شمع مرجح است. ترجیح همیشه یعنی میل و خواست بیشتر به الف تا ب. درست همانگونه که هیچ معیار و سنجه‌ای برای اندازه‌گیری عشق جنسی و دوستي و شفقت و لذت زیبایی‌شناسانه وجود ندارد به همین سیاق هیچ سنجه‌ای هم برای اندازه‌گیری ارزش کالاها وجود ندارد.

لودویگ فون میزس
کنش انسانی
داستان شهر و فساد فردیت

توییت حامد قدوسی در مورد مسکن اجتماعی در شهرهای اروپایی (مسکن اجتماعی اسم عقیم‌شده‌ی شاپینگ سوسیالیستی یا همان مسکن مهر خودمان است) من را به یاد این مقاله‌ی قدیمی از حنایی کاشانی انداخت. بریده‌ای از آن را اینجا می‌گذاریم:

ابن خلدون «شهر» را هم «غایت» آمال و تمدن بشری و هم «پایان» آن می‌دانست. از نظر او، انسان برای ارضای نیاز‌های طبیعی در مبارزۀ دائمی با طبیعت است. همین امر او را نیرومند و دلیر می‌سازد. «فردیت» او رشد می‌کند و او می‌تواند دفاع از حقوقش را خود به عهده بگیرد. با این همه، انسان در این مرحله بیش از هرچیز دلمشغول برآوردن نیازهای ابتدایی و ضروری خود است. این اهتمام به نیازهای ضروری هیچ جایی برای رشد دیگر امکانهای وجودی انسان باقی نمی‌گذارد. اما «شهر» جایی است که در آنجا انسان به آسایش و آرامش و فراغت دست می‌یابد. از «آرامش» و «آسایش» و «فراغت» است که علوم و فنون گسترش می‌یابد و انسان فرهیخته‌تر می‌شود. با این همه، اینها فردیت انسان را ضعیف می‌کنند، چون در «شهر» پیش از هرچیز فرد می‌باید «اطاعت» کند. این «اطاعت» هنگامی که با قدرت قاهرۀ دولت به فرد تحمیل می‌شود و جایی برای انتخاب آزاد او باقی نمی‌گذارد به آفریدن فرد ضعیف و سست عنصر می‌انجامد. بنابراین، بزرگترین عیب «دولت» این است که جایی برای «فرد» باقی نمی‌گذارد. ابن خلدون سقوط دولتها و شهرها به دست بیابانگردان دلیر را در ضعف و سستی و رخوتی می‌بیند که انسان «شهرنشین» بدان مبتلا می‌شود. این سستی و زبونی شهرنشینان مسؤولی جز «دولت» ندارد. دلیل برتری «بادیه‌نشینان» بر «شهرنشینان» و نقش «دولت» در سرکوب «فرد» را او به خوبی توصیف می‌کند، هنگامی که می‌نویسد:
بادیه‌نشینان از شهرنشینان دلیرترند، زیرا شهرنشنیان بر بستر آسایش و آرامش آرمیده و غرق ناز و نعمت و تجمل‌پرستی شده‌اند و امر دفاع از جان و مال خویش را به فرمانروا و حاکمی واگذار کرده‌اند که تدبیر امور و سیاست ایشان را بر عهده گرفته است و به نگهبانان و لشکریانی اتکا کرده‌اند که ایشان‌ را از هرگونه دستبردی حمایت می‌کنند... در نتیجه خوی زنان و کودکان در آنان رسوخ یافته که باید خداوند خانه متکفل امور آنان باشد و به خود هیچ‌گونه اعتمادی ندارند (ابن خلدون، ۲۴۱/۱: ۱۳۴۵)
او سپس شرح می‌دهد که این واگذاری امور به «دولت» چگونه شهرنشینان را به ضعف می‌کشاند و چگونه فرمانبری از «دولت» و نیز نافرمانی از «دولت»، که با ارعاب و ‍شکنجۀ «دولت» همراه است، «فرد» را در هم می‌شکند:
و این بدان جهت است که در شهر هیچ کس فرمانروا و صاحب اختیار خود نیست، چه رئیسان و امیرانی که عهده‌دار امور مردم و مسلط بر آنان می‌باشند نسبت به دیگران گروهی اندک‌اند... ولی اگر فرمانروای مردم روشی در پیش گیرد که فرمانهای خود را با زور و جبر و تهدید بر مردم تحمیل کند در این صورت روح سرسختی و دلاوری ایشان در هم شکسته می‌شود و حس خویشتنداری و مناعت آنان زایل می‌گردد زیرا نفوس رنجدیده و ستمکش به سستی و زبونی می‌گرایند. ... اگر فرمانها با شکنجه و بازخواست شدید همراه باشد، روح سرسختی و دلاوری را یکسره از انسان می‌زداید، زیرا شکنجه رسیدن به کسی که نتواند از خود دفاع کند آنچنان او را به خواری و مذلت می‌افکند که بی‌شک حس سرسختی و دلاوری وی را در هم می‌شکند. (همان، ۲۴۲)
بنابراین، سرسختی و دلیری «بادیه‌نشینان» از آنجاست که آنان از دولت «بی‌دولتی» برخوردارند:
ولی بادیه‌نشینان به سبب جدایی از اجتماعات بزرگ و تنها به سر بردن در نواحی دورافتاده و دور بودن از نیروهای محافظ و نگهبان و نداشتن باره‌ها و دروازه‌ها به خودی خود عهده‌دار دفاع از جان و مال خویش‌اند و آن را به دیگری واگذار نمی‌کنند و به هیچ‌کس در این باره اعتماد ندارند، از این رو پیوسته مسلح و مجهز می‌باشند .... با اتکا به دلاوری و سرسختی و اعتماد به نفس خویش تنها سفر می‌کنند چنانکه گویی سرسختی خوی ایشان و دلاوری سجیت و سرشت آنان شده است
. (همان، ۲۴۱)
بازار آزاد
داستان شهر و فساد فردیت توییت حامد قدوسی در مورد مسکن اجتماعی در شهرهای اروپایی (مسکن اجتماعی اسم عقیم‌شده‌ی شاپینگ سوسیالیستی یا همان مسکن مهر خودمان است) من را به یاد این مقاله‌ی قدیمی از حنایی کاشانی انداخت. بریده‌ای از آن را اینجا می‌گذاریم: ابن خلدون…
در باب شهر و فساد فردیت ۲

«اهل حقیقت، آزاده‌جانان، همواره در بیابان زیسته‌اند و خداوندگاران بیابان بوده‌اند. اما فرزانگان نامدار خوش‌علف، این جانوران بارکش، در شهرها می‌زیند. زیرا همیشه چون خر، گاری مردم را می‌کشند!»
نیچه
لیست حقوق کارمندان شرکت بیمه ایران در سال ۱۳۱۵.
در آن زمان، قیمت یک مثقال طلای خالص ۶۲ ریال و قیمت سکه پهلوی جدید ۱۲۰ ریال بوده.
در میان حمایت یکپارچه محافظه‌کاران از دولت اسراییل و پروپاگاندای چپ جهانی برای تشکیل دولت فلسطینی، لیبرتارینها همچنان به دنبال محو همه‌ی دولتها هستن 😁
نظریه سنتی با سرمایه به عنوان یک کمیت مقداری همگن برخورد میکند که بر حسب پول بیان میشود. اگرچه که ممکن است این مفهوم از سرمایه از بسیاری جنبه‌ها با مفهومی از سرمایه که عملا در زندگی تجاری بکار می‌رود هماهنگی داشته باشد (به ویژه در جنبه‌های حسابداری و مالی)، از منظر لاخمان اما منابع سرمایه‌ای اصولا به شکل ناهمگن در اختیار کارآفرینِ درحال‌طراحی قرار میگیرند: ساختمان‌ها، ماشین‌آلات و تجهیزات، ابزارآلات و نظایر اینها.

تشخص بوهم‌باورک درباره ناهمگن بودن ذاتی ساختار سرمایه در زمان خودش بسیار درخشان بود، اما نظریه سرمایه او یک ایراد بزرگ داشت: لاخمان میگوید "نظریه او اصولا تلاشی است برای تحویل این "مجموعه پیچیده" از عوامل سرمایه به یک مخرج مشترک و اندازه‌گیری تمام تغییرات آن در یک بُعد زمانی واحد. نگرش اولیه او به مسئله سرمایه از لحاظ بنیادی معتبر و بی‌نقص بود، اما هنگامی با شکست مواجه شد که تلاش کرد عنصر ناهمخوان اندازه‌گیری تک‌بعدی ( single-demension measurement) را وارد نظریه‌ای کند که ابتدا به صورت نظریه محصولات ناهمگن شکل گرفته بود.

خلاصه‌ای از فصل سوم و پنجم کتاب:
📚سرمایه و ساختار‌ آن
🆓@freemarketeconomy
دو دهه اصلاحات شوروی و سپس روسیه سه رهبر سیاسی به خود دید: میخائیل گورباچف، بوریس یلتسین و ولادیمیر پوتین. نگرش و توانایی‌های هر یک از آنان تاثیرات عمیق بر تحولات این کشور گذاشت. رانت خواری گسترده مشخصه و همزاد فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و اوایل دوره بعد از فروپاشی بود، گورباچف به طور ناخواسته و با اصلاحات کند و تدریجی این ماشین رانت خواری را ساخت زیرا مدیران بنگاه‌های دولتی که به طور همزمان تصمیم گیری‌های سیاسی را نیز در اختیار داشتند، به غیر از آن رضایت نمی دادند.
در سال ۱۹۹۰، خرید نفت خام از یک بنگاه دولتی به قیمت رسمی یک دلار در تن، فروش آن در خارج از کشور به قیمت ۱۰۰دلار در تن و تامین مالی این معاملات از طریق اعتبارات ارزان دولتی، بهترین راه دستیابی به ثروتهای کلان بود.

📚آزادسازی و عملکرد اقتصادی
🖋دکتر موسی غنی‌نژاد

🆓@freemarketeconomy
فقط می‌خواهم جلوی خودکشی دنیا را بگیرم. نمی‌خواهم دنیا خودش را با دست خودش نفله کند.

لودویگ فون میزس
«فلسفه‌ی حزب نازی‌‌، یعنی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان، خالص‌ترین و یکدست‌ترین ظهور روح سوسیالیستی و ضدسرمایه‌داری عصر ماست.»

لودویگ فون میزس
بازار آزاد
«فلسفه‌ی حزب نازی‌‌، یعنی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان، خالص‌ترین و یکدست‌ترین ظهور روح سوسیالیستی و ضدسرمایه‌داری عصر ماست.» لودویگ فون میزس
برای تقریب به ذهن شاید با ارفاق بشود جمهوری اسلامی را ورژنی خنده‌دار و آبکی از نازیسم به حساب آورد؛ که وقتی می‌خواهد جمهوری باشد اسلامی می‌شود، وقتی می‌خواهد مقتدر باشد مضحک می‌شود، وقتی می‌خواهد کوبنده و دشمن‌شکن باشد به هواپیمای خودی حمله می‌کند، وقتی می‌خواهد ملی باشد پاسدار و لباس شخصی می‌شود، وقتی می‌خواهد علمی باشد مستعان می‌شود، وقتی می‌خواهد تورم را کنترل کند قیمتها را بالا می‌برد و وقتی می‌خواهد طرفدار فقیر باشد، غارت سیستماتیک می‌شود. در همه چیز کمیک. در یک کلام، جمهوری کوتوله‌ها؛ جمهوری علیل‌ها.
از نظر میزان تفاوت !

🆓@freemarmeteconomy
کل تعالیم مارکس را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: از آدمی که از تو بهتر است متنفر باش.

هنری هازلیت
هانس هرمان هوپه اعتقاد داشت جنگ جهانی اول نه رویارویی دو کشور که تقابل دو جهان و دو سبک بود: سبک اتریشی در برابر سبک آمریکایی. در این رویارویی فقط امپراطوری اتریش نبود که در سمت بازنده قرار گرفت، بلکه با ظهور سبک آمریکایی و استقرار نظم جدید، اقتصاد اتریشی هم رو به افول گذاشت و در اروپای پساجنگ از اریکه افتاد و به جای وین، دانشگاههای آمریکایی به کانون مباحث نظری تبدیل شد و اقتصاد به راهی رفت که خواست‌های جامعه دموکراتیک اقتضا می‌کرد؛ و خواست جامعه‌ی دموکراتیکی ‌که زیر بار بدهی سنگین دو جنگ رفته بود برنامه‌هایی نظیر نیودیل بود که به تعبیر رتبارد مفهوم حکومت در آمریکا را به کل دگرگون کرد. تفوق ایده‌های کینز در قیاس با کسانی چون میزس و هایک را باید از چشم‌انداز این ترانسفورماسیون سیاسی اجتماعی نگریست. میزس و هایک آخرین شهسواران عصر امپراطوری باشکوه اتریش بودند که در دفاع از ارزش‌های عالم کهن شمشیر می‌کشیدند تا اینکه دموکراسی آمریکایی آنها را از نفس انداخت و افسار جامعه را به دست مهندسانی سپرد که نه از جامعه درک درستی داشتند و نه هندسه را به قاعده یاد گرفته‌اند. سردرگمانی بودند وارث مارکسیسم و پوزیتیویسم. آماده‌ی تقلیل مسائل و تولید زخارف به سبک انبوه!
یکی از آیرونی‌های دوران ما این است که کارشناسان بانکهای مرکزی مرجع نظریات اقتصادی پیرامون پول و تورم‌اند. در حالی که بانکهای مرکزی (بانک دولت) جیب‌ مردم را خالی می‌کنند کسانی دقیقا از همان پول تغذیه می‌کنند تا برای مردم تعریف کنند که معنی جیب چیست و چرا خالی کردن جیب نه به معنی دزدی که به معنی رشد اقتصادی است. تنها از طریق ژیمناستیک کلامی نهادینه شده در علم اقتصاد می‌توان چنان اسطوره‌ای را عقلانی جلوه داد و به دیگران فرو‌خت.
تخمین تورم در دوران امپراطوری روم. میانگین نرخ تورم در ۲۵۰ سال نخست زیر یک درصد و در ۱۰ سال پایانی ۲۳ درصد.
«کِیْنز مبتکر و قهرمان شیوه‌های جدید اداره امور اقتصادی نبود. کار اصلی او دلیل‌تراشی برای سیاست‌هایی بود که قبلا به اجرا در آمده ‌بودند. او «انقلابی» آنگونه که برخی اقتصاددانان این لقب را به او می‌دهند نبود. "انقلاب کینزی" مدتها قبل از این که کینز نظراتش را طرح کند و برای آنها توجیهات شبه‌علمی بتراشد اتفاق افتاد. کاری که واقعا کینز کرد این بود که دفاعیه‌ای برای سیاستهای متداول و باب روز زمانه نوشت.»

لودویگ فون میزس
دیوید هیوم مساله عدالت را معلول کمیابی می‌دانست. از نظرگاه او، اگر چیزهای مطلوب به میزان فراوان در اختیار همگان قرار می‌داشت طبعا مساله عدالت به وجود نمی‌آمد. مشکل از جایی شروع می‌شود که چیزهای مطلوب به اندازه کافی در اختیار همگان نیست. این ایده‌ی هیومی پیکره‌ای از اندیشه‌ها را شکل داد که بعدها آن را علم اقتصاد نامیدند. امروز تقریبا مساله اصلی یعنی 'کمیابی' فراموش شده و مساله بازتوزیع چیزهای مطلوب فراوان در کانون مباحث اقتصادی قرار گرفته است. هایک این را مظهر زوال اندیشه‌ی اقتصادی می‌دانست که حضور همه‌جایی مساله کمیابی و ارزش در اقتصاد-فلسفه‌ی کلاسیک جای خود را به مسائل مهندسی و بازتوزیع داده است.
روزگاری پیش از اینکه حسادت زیر لوای جدید 'عدالت اجتماعی' به یکی از پسندیده‌ترین فضائل تبدیل شود، آن را یکی از هفت گناه کبیره (در الاهیات مسیحی) می‌دانستند.

توماس ساول
2024/06/16 21:00:58
Back to Top
HTML Embed Code: