آنجا که تویی نابترین جای جهان است
اینجا که منم غربت و قلبی نگران است
دلتنگترین مرد منم در همه آفاق
در هر رگ من خاطرهای در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
اینجا که منم غربت و قلبی نگران است
دلتنگترین مرد منم در همه آفاق
در هر رگ من خاطرهای در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
خشکیده تنم، ابر بشو، بوسه بباران
تا اینکه شود دشتِ پُر از یاس، کویرم
بگذشت جوانی و اجل صبر ندارد
نگذار که با حسرتِ دیدار بمیرم
#حمیدرضا_آبروان
تا اینکه شود دشتِ پُر از یاس، کویرم
بگذشت جوانی و اجل صبر ندارد
نگذار که با حسرتِ دیدار بمیرم
#حمیدرضا_آبروان
H.R.A
عقل! بیهوده نکن سعی به فهمیدنِ عشق چون که این مسئله صد راز و معمّا دارد #حمیدرضا_آبروان
زاهد از ذکر به وجد آمد و من از می ناب
من در این راهم و او راه خودش را دارد
میکشد کار دل آخر به جنون میدانم
در من انگار کسی میل به صحرا دارد
#حمیدرضا_آبروان
من در این راهم و او راه خودش را دارد
میکشد کار دل آخر به جنون میدانم
در من انگار کسی میل به صحرا دارد
#حمیدرضا_آبروان
علاجِ قلبِ دلتنگ و پریشان چیست؟دیدار است
اگرچه پاسخش آسان ولی این راه دشوار است
بیا ای ماه پایینتر، بیا در نزد من بنشین
که دیگر عمرمان کوتاه امّا حرف بسیار است
#حمیدرضا_آبروان
اگرچه پاسخش آسان ولی این راه دشوار است
بیا ای ماه پایینتر، بیا در نزد من بنشین
که دیگر عمرمان کوتاه امّا حرف بسیار است
#حمیدرضا_آبروان
وطن دارد به حال زارمان پیوسته میگرید
شبیهِ مادری بی بال و پر در سوگ فرزند است
#حمیدرضا_آبروان
#الههـحسیننژاد
شبیهِ مادری بی بال و پر در سوگ فرزند است
#حمیدرضا_آبروان
#الههـحسیننژاد
H.R.A
کوچه ها را دوره کردم تا ببینم روی او شوق دیدارش مرا هی میکشانَد سوی او از جنون سرشارم و لبریز از دلتنگیام عشق میداند چه با من میکند جادوی او #حمیدرضا_آبروان
از همان روزی که سر بر شانههای من گذاشت
مانده بر پیراهنم عطر خوشی از بوی او
چون نقاب از چهره بردارد تحمّل کی کنم؟
طاقت از دل میبَرَد آن چشم و آن ابروی او
#حمیدرضا_آبروان
مانده بر پیراهنم عطر خوشی از بوی او
چون نقاب از چهره بردارد تحمّل کی کنم؟
طاقت از دل میبَرَد آن چشم و آن ابروی او
#حمیدرضا_آبروان
H.R.A
رنج و آشوب مکرّر، غم و بی حوصلگی
از همه خستهام و دست به دامان توام
ترسم این بود که جانم برود بر سر عشق
عشق با خندهی خود گفت که من جانِ توام
#حمیدرضا_آبروان
از همه خستهام و دست به دامان توام
ترسم این بود که جانم برود بر سر عشق
عشق با خندهی خود گفت که من جانِ توام
#حمیدرضا_آبروان
H.R.A
مینویسم ز تو که مالکِ اشعار منی همهی ذهن من و صاحبِ افکار منی #حمیدرضا_آبروان
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM