Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از حریفان چه هراسی و غمی وقتی که
در رگَت مردِ وطن، خون‌ سیاوش جاریست

#حمیدرضا_آب‌روان
عاشقم مثلِ نهنگی که به خشکی دل بست
که اگر واردِ ساحل بشوم می‌میرم

#حمیدرضا_آب‌روان
دو جهان سهم شما باد برو ای زاهد
گوشه‌ی خلوت و دنجی و غمی ما را بس

#حمیدرضا_آب‌روان
کویری گرم و سوزانم لبم خشکیده از حسرت
تو را همچون ترنّم های باران دوستت دارم... :)
#حمیدرضا_آب‌روان
من خدا را لابلای موهای تو یافتم
بهشت را در گوشه ای از لبانت
وقتی که به خنده باز می شدند
و هبوط زمانی بود
که از چشمان تو افتادم
تنها در گوشه‌ای از هستی
پیامبران از سر انگشتان تو باریدند
و با نفس هایت
هر یک به اعجاز رسیدند
من در تو
خدا را
خودم را دیدم
با سکوت تو بت‌ها شکستند
و آن لحظه بود که به ایمان رسیدم...

#حمیدرضا_آب‌روان
Dooset Daram
Kasra Zahedi
دوستت دارم
اما این بار ساده نه!
دوست داشتنی همراه با دلتنگی
چون دورمانده‌ای از وطن
که غربت را
با تار و پود تنش
هر روز احساس می‌کند...

#حمیدرضا_آب‌روان
چون که شب آمد بیا ای ماه بنشین روبرویم
تا برایت از خودم، از درد و دل‌هایم بگویم

گر نیایی از تو خواهد ماند عمری یادگاری
بغض سنگینی که می‌مانَد همیشه در گلویم

#حمیدرضا_آب‌روان
Moroor
Haamim
دیوارهای خانه پُر از قابِ عکسِ ماست
هر شب مرور می‌کنم این خاطرات را

#حمیدرضا_آب‌روان
«زاده شدم تا که تو را دوست بدارم»
از غم تو هر شب و هر روز ببارم

زاده شدم با کمک و معجزه‌ی عشق
در دل تاریک زمین نور بکارم

#حمیدرضا_آب‌روان
تضمین: #محمود_درویش

          «انّی وُلدت لکی أحبّک»

                 زاده شدم تا
          تو را دوست بدارم...
گاهی به دریا می‌زنم دل را نگاهت می‌کنم
دانم که با این زل زدن‌هایم جسارت می‌کنم

#حمیدرضا_آب‌روان
شیشه‌ی عمر دلم در کفِ دستانت هست
چون که با غیرِ تو همدل بشوم می‌میرم

نفس و نبض و تپش‌های من از دیدن توست
اگر از روی تو غافل بشوم می‌میرم

#حمیدرضا_آب‌روان
تو همان میوه‌ی ممنوعه‌ی هر سال منی
به دلم مانده بگویم که تو هم مال منی

چون که از حافظ شیراز گرفتم مددی
غزل خواجه بگفتا که تو در فال منی

#حمیدرضا_آب‌روان
«ناگهان آیینه حیران شد گمان کردم تویی»
زخم‌های کهنه درمان شد گمان کردم تویی

#حمیدرضا_آب‌روان
تضمین: #فاضل_نظری
اولین باری که بوسیدم تو را غمگین شدم
که چرا من زودتر از این نبوسیدم تو را

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
اولین باری که بوسیدم تو را غمگین شدم که چرا من زودتر از این نبوسیدم تو را #حمیدرضا_آب‌روان
آمدی و اندک اندک نور تاباندی به دل
ظلمتم پایان گرفت و ماه نامیدم تو را

#حمیدرضا_آب‌روان
شوق دیدار تو دارم به کجا باید رفت؟
به بیابان؟ لب دریا؟ نوکِ قلّه؟ تو بگو

#حمیدرضا_آب‌روان
ای عشق بگو با دل بیچاره چه کردی؟
می‌خندی و این خنده خودش عینِ جواب است

هر چند که آرامم و در صبر زبانزد
یک چهره‌ی بی ‌تاب ولی پشتِ نقاب است

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
آمدی و اندک اندک نور تاباندی به دل ظلمتم پایان گرفت و ماه نامیدم تو را #حمیدرضا_آب‌روان
برق چشمانت ربود از من توانِ اختیار
گر خدا مانع نمی‌شد می‌پرستیدم تو را

#حمیدرضا_آب‌روان
2025/07/07 15:02:50
Back to Top
HTML Embed Code: