باز بردار ز سر شال و به رقص آی که من
مست و دیوانهی موهای پریشان توام
رنج و آشوب مکرّر، غم و بی حوصلگی
از همه خستهام و دست به دامان توام
#حمیدرضا_آبروان
مست و دیوانهی موهای پریشان توام
رنج و آشوب مکرّر، غم و بی حوصلگی
از همه خستهام و دست به دامان توام
#حمیدرضا_آبروان
چشمهی ذوق و هنر بودم و امّا امروز
روحم از شوق تهی هست و تنم مرداب است
دست و پا می زنم و مرگ مرا میخواند
مثل ماهی که گرفتار نخ و قلّاب است
#حمیدرضا_آبروان
روحم از شوق تهی هست و تنم مرداب است
دست و پا می زنم و مرگ مرا میخواند
مثل ماهی که گرفتار نخ و قلّاب است
#حمیدرضا_آبروان
ای غزالی که به آزادی خود مغروری
آید آن روز که در بند و گرفتار منی
«خواب در چشم ترم میشکند» شب تا صبح
همچنان باعثِ بیداریِ بسیار منی
#حمیدرضا_آبروان
آید آن روز که در بند و گرفتار منی
«خواب در چشم ترم میشکند» شب تا صبح
همچنان باعثِ بیداریِ بسیار منی
#حمیدرضا_آبروان
ببین از من چه مانده؟ جز تنی رنجور و فرسوده
همین را هم بگیر از من، مرا چون شمع آبم کن
هزاران بار میخواهم به پای تو شوم ویران
مرا از نو بساز و باز هم از نو خرابم کن
#حمیدرضا_آبروان
همین را هم بگیر از من، مرا چون شمع آبم کن
هزاران بار میخواهم به پای تو شوم ویران
مرا از نو بساز و باز هم از نو خرابم کن
#حمیدرضا_آبروان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عالَمی را گشتم و دیوانهتر از من نبود
گر چه در ظاهر شبیهِ عالِمی وارستهام
حرفها دارم ولی در سینه پنهان مانده است
من هزاران نامهی ناخوانده و ننوشتهام
#حمیدرضا_آبروان
گر چه در ظاهر شبیهِ عالِمی وارستهام
حرفها دارم ولی در سینه پنهان مانده است
من هزاران نامهی ناخوانده و ننوشتهام
#حمیدرضا_آبروان
مهربانی کن و هر روز نیازار مرا
در بغل گیرم و بر سینه بیفشار مرا
پیچکی باش و به دور تن من حلقه بزن
هر چه خواهی بکن ای عشق، گرفتار مرا
#حمیدرضا_آبروان
در بغل گیرم و بر سینه بیفشار مرا
پیچکی باش و به دور تن من حلقه بزن
هر چه خواهی بکن ای عشق، گرفتار مرا
#حمیدرضا_آبروان