Telegram Web Link
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
H.R.A
درون سینه‌ام گویی کسی غمگین و در بند است به روی شانه‌های ناتوانش نعشِ لبخند است صدایش می‌رسد اینجا که می‌گوید به زیر لب حوالیِ شماها قیمتِ احوال خوش چند است؟ #حمیدرضا_آب‌روان
اگر چه هیچ کس جز غم سراغ از ما نمی‌گیرد
همین که یک نفر یادی کند از ما خوشایند است

وطن دارد به حال زارمان پیوسته می‌گرید
شبیهِ مادری بی بال و پر در سوگ فرزند است

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
پناهم می‌شود شعر و نوشتن‌های پی در پی اگر چه نیست این‌ها چاره و درمان دلتنگی #حمیدرضا_آب‌روان
به ظاهر گر چه ساکت مثل اقیانوس آرامم
ولی در سینه غوغا می‌کند طوفان دلتنگی

#حمیدرضا_آب‌روان
همه اشعار من انگار گره خورده به عشق
دور از این دست مسائل بشوم می‌میرم

#حمیدرضا_آب‌روان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می‌نویسم ز تو که مالکِ اشعار منی
همه‌ی ذهن من و صاحبِ افکار منی

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
به ظاهر گر چه ساکت مثل اقیانوس آرامم ولی در سینه غوغا می‌کند طوفان دلتنگی #حمیدرضا_آب‌روان
منِ تنها چه بر‌ می‌آید از دستم زمانی که
گلو را می‌فشارد روز و شب دستان دلتنگی

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
گنجشک هراسانم و بگذار که ای عشق بر شانه‌ی پُر مهر تو آرام بگیرم #حمیدرضا_آب‌روان
از کُل جهان با همه زیبایی و حُسنش
تو سهم منی کمتر از این را نپذیرم

خشکیده تنم، ابر بشو، بوسه بباران
تا اینکه شود دشتِ پُر از یاس کویرم

#حمیدرضا_آب‌روان
خیالِ نازنین یاری به رویا می‌برَد ما را
به هر جایی که می‌خواهد همانجا می‌برَد ما را

کنار آب و آیینه، کنار جنگل و باران
کنار ماه و گاهی هم به دریا می‌برَد ما را

#حمیدرضا_آب‌روان
Bi To Har Shab
Novan
برای گریه کردن شانه‌ی امنی نمی‌بینم
سرم را می‌گذارم باز بر دامان دلتنگی

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
Novan – Bi To Har Shab
به صحرا رفتم‌ و‌ آنجا کسی در گوش من میگفت
جهان با این همه وسعت شده زندان دلتنگی

جوانی‌‌ رفت‌ و‌‌ هستم‌‌ همچنان‌ دلخوش به‌ این‌‌ جمله:
که یک روزی به پایان می‌رسد دوران دلتنگی

#حمیدرضا_آب‌روان
اینکه من تشنه‌ی دیدار توام، کافی نیست؟
یا شب و روز گرفتار توام، کافی نیست؟

اینکه با رنج و عذابی که روا می‌داری
همچنان یار وفادار توام کافی نیست؟

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
عمری نگرفتی خبر از حال و هوامان دیوانه دل ماست که دائم نگران است #حمیدرضا_آب‌روان
احساس زلالم به تو هرگز نشود خشک
چون رود جلو می‌رود و در جریان است

دل زنده به آن است که بیمار تو باشد
بی روی تو چیزی که ندارد ضربان است

#حمیدرضا_آب‌روان
آمدی و اندک اندک نور تاباندی به دل
ظلمتم پایان گرفت و ماه نامیدم تو را

برق چشمانت ربود از من توانِ اختیار
گر خدا مانع نمی‌شد می‌پرستیدم تو را

#حمیدرضا_آب‌روان
H.R.A
هزاران زخم را با یک تبسّم می‌کنم پنهان و هر جایی به صورت می‌گذارم این نقابم را #حمیدرضا_آب‌روان
نبودی و همیشه با خیالت زندگی کردم
خوشم با فکر و رویاها، نگیر از من سرابم را

بده ساقی به دستم جام و پیوسته مرا دریاب
که امشب مثل هر شب تلخ می‌نوشم شرابم را

#حمیدرضا_آب‌روان
امشبم تاریکم و در آسمانم ماه نیست
جز خدا از حال و احوالم کسی آگاه نیست

#حمیدرضا_آب‌روان
2025/06/30 11:35:46
Back to Top
HTML Embed Code: