تو را سرودهام شب و روز
تنها
در کوچههای بی عبور
تو را سرودهام
بسیار
در مهمان خانههای سوت و کور
تو را سرودهام زیر نور ماه
با قلبِ بی غرور
با اشکهای خیس خود
کرده ام تو را مرور...
باید تو را سرود
باید تو را شنید
با ذرّه ذرّه جان خویش
باید تو را چشید...
#حمیدرضا_آبروان
تنها
در کوچههای بی عبور
تو را سرودهام
بسیار
در مهمان خانههای سوت و کور
تو را سرودهام زیر نور ماه
با قلبِ بی غرور
با اشکهای خیس خود
کرده ام تو را مرور...
باید تو را سرود
باید تو را شنید
با ذرّه ذرّه جان خویش
باید تو را چشید...
#حمیدرضا_آبروان
دیریست که به کنج خلوت خزیدهام
چون موجِ خستهام که ز دریا بریدهام
تنها و بیصدا و به دور از نگاهِ خلق
پروانهوار پیله به دورم تنیدهام
#حمیدرضا_آبروان
چون موجِ خستهام که ز دریا بریدهام
تنها و بیصدا و به دور از نگاهِ خلق
پروانهوار پیله به دورم تنیدهام
#حمیدرضا_آبروان
بیگمان با عشق باید همنشین باشی تو ای دل
چون که میبینم درونت نغمه و آواز داری
عشق با خود برد بالاتر تو را، تا کهکشانها
آنچنان که باورت شد قدرتِ پرواز داری
#حمیدرضا_آبروان
چون که میبینم درونت نغمه و آواز داری
عشق با خود برد بالاتر تو را، تا کهکشانها
آنچنان که باورت شد قدرتِ پرواز داری
#حمیدرضا_آبروان
Roshani
Amir Rashvand
پیچکی باش و به دور تن من حلقه بزن
هر چه خواهی بکن ای عشق، گرفتار مرا
تشنهام،تشنهی بوسیدن و بوسیده شدن
هی بزن از دل و جان بوسهی بسیار مرا
#حمیدرضا_آبروان
هر چه خواهی بکن ای عشق، گرفتار مرا
تشنهام،تشنهی بوسیدن و بوسیده شدن
هی بزن از دل و جان بوسهی بسیار مرا
#حمیدرضا_آبروان
منم آن یوسفِ در بند و پریشانخاطر
برس از راه و بخر از سرِ بازار مرا
گوهرِ اصلم و در کنج دکان افتادم
تا ابد جز تو کسی نیست خریدار، مرا
#حمیدرضا_آبروان
برس از راه و بخر از سرِ بازار مرا
گوهرِ اصلم و در کنج دکان افتادم
تا ابد جز تو کسی نیست خریدار، مرا
#حمیدرضا_آبروان
هر چند گوشه گوشهی قلبم شکسته است
جانم ولی به فکر و خیال تو بسته است
چون موج بازگرد که اینجا هنوز هم
یک مرد، منتظر، لبِ ساحل نشسته است
#حمیدرضا_آبروان
جانم ولی به فکر و خیال تو بسته است
چون موج بازگرد که اینجا هنوز هم
یک مرد، منتظر، لبِ ساحل نشسته است
#حمیدرضا_آبروان
آنجا که تویی نابترین جای جهان است
اینجا که منم غربت و قلبی نگران است
دلتنگترین مرد منم در همه آفاق
در هر رگ من خاطرهای در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
اینجا که منم غربت و قلبی نگران است
دلتنگترین مرد منم در همه آفاق
در هر رگ من خاطرهای در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
خشکیده تنم، ابر بشو، بوسه بباران
تا اینکه شود دشتِ پُر از یاس، کویرم
بگذشت جوانی و اجل صبر ندارد
نگذار که با حسرتِ دیدار بمیرم
#حمیدرضا_آبروان
تا اینکه شود دشتِ پُر از یاس، کویرم
بگذشت جوانی و اجل صبر ندارد
نگذار که با حسرتِ دیدار بمیرم
#حمیدرضا_آبروان
H.R.A
عقل! بیهوده نکن سعی به فهمیدنِ عشق چون که این مسئله صد راز و معمّا دارد #حمیدرضا_آبروان
زاهد از ذکر به وجد آمد و من از می ناب
من در این راهم و او راه خودش را دارد
میکشد کار دل آخر به جنون میدانم
در من انگار کسی میل به صحرا دارد
#حمیدرضا_آبروان
من در این راهم و او راه خودش را دارد
میکشد کار دل آخر به جنون میدانم
در من انگار کسی میل به صحرا دارد
#حمیدرضا_آبروان
علاجِ قلبِ دلتنگ و پریشان چیست؟دیدار است
اگرچه پاسخش آسان ولی این راه دشوار است
بیا ای ماه پایینتر، کمی در نزد من بنشین
که دیگر عمرمان کوتاه امّا حرف بسیار است
#حمیدرضا_آبروان
اگرچه پاسخش آسان ولی این راه دشوار است
بیا ای ماه پایینتر، کمی در نزد من بنشین
که دیگر عمرمان کوتاه امّا حرف بسیار است
#حمیدرضا_آبروان