#ذکر_الله"
كَلِمَتانِ حَبِيبَتانِ إلى الرَّحْمَنِ، خَفِيفَتانِ علَى اللِّسانِ، ثَقِيلَتانِ في المِيزانِ " :
" سُبْحانَ اللَّهِ وبِحَمْدِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ العَظِيمِ.."
#سبحان_الله_و_بحمده
#سبحان_الله_العظیم
كَلِمَتانِ حَبِيبَتانِ إلى الرَّحْمَنِ، خَفِيفَتانِ علَى اللِّسانِ، ثَقِيلَتانِ في المِيزانِ " :
" سُبْحانَ اللَّهِ وبِحَمْدِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ العَظِيمِ.."
#سبحان_الله_و_بحمده
#سبحان_الله_العظیم
شیخ عبدالعزیز طریفی:
عبادت پنهان بهتر از عبادت آشکار است؛ برای همین نماز وتر که [کمترینش] یک رکعت است، بهترینِ نوافل است زیرا آخرین نمازِ شب و پنهانترین آن است و هر چه دیرتر در شب خوانده شود بهتر است.
#وتر
عبادت پنهان بهتر از عبادت آشکار است؛ برای همین نماز وتر که [کمترینش] یک رکعت است، بهترینِ نوافل است زیرا آخرین نمازِ شب و پنهانترین آن است و هر چه دیرتر در شب خوانده شود بهتر است.
#وتر
Forwarded from دکتر حسین تاجی گله داری
سلسله دروس مصطلح الحدیث
شرح کتاب: #المنظومة_البیقونیة
مولف کتاب: عمر بن محمد بن فتوح البیقونی
شارح:دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
درس اول: مقدمهای بر مصطلح الحدیث
⏰ 15 دقیقه
https://www.tg-me.com/drhussin_tajgialadari
شرح کتاب: #المنظومة_البیقونیة
مولف کتاب: عمر بن محمد بن فتوح البیقونی
شارح:دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
درس اول: مقدمهای بر مصطلح الحدیث
⏰ 15 دقیقه
https://www.tg-me.com/drhussin_tajgialadari
Telegram
سلسله دروس دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
سلسله دروس صوتی دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
فارغ التحصیل دکتری علوم حدیث از دانشگاه مدینه منوره
کانال شخصی دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
https://www.tg-me.com/drhgaladari
پیچ اینستاگرام دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
http://Instagram.com/dr.hussin_galadari
فارغ التحصیل دکتری علوم حدیث از دانشگاه مدینه منوره
کانال شخصی دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
https://www.tg-me.com/drhgaladari
پیچ اینستاگرام دکتر شیخ حسین تاجی گلهداری
http://Instagram.com/dr.hussin_galadari
Forwarded from 𝑵𝒂𝒎𝒐...🦋
Forwarded from 𝑵𝒂𝒎𝒐...🦋
اللَّـهُــمَّ صَـلِّ وَ سَـــلِّمْ وَ بَارِكْ ؏َـلَے نَبِيِّنَـــا مُحَـمَّد ﷺ❤
https://www.tg-me.com/Namo87927
https://www.tg-me.com/Namo87927
سبحان الله والحمدلله والله أكبر | عبدالكريم مهيوب (تكرار 99 مرة)
Ayah Channel l قناة آية
🎶 #سرود #نشید #قصیده
✨سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر
☺️اینو فقط جون میده هنگام رانندگی بهش گوش بدی و ترازوی اعمالتون رو سنگین کنید گناهانتان را باهاش نابود کنید.
🎙 #عبدالکریم_مهیوب
✨سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر
☺️اینو فقط جون میده هنگام رانندگی بهش گوش بدی و ترازوی اعمالتون رو سنگین کنید گناهانتان را باهاش نابود کنید.
🎙 #عبدالکریم_مهیوب
Forwarded from هدایة الحیاری
خوشا به حال این چشمها...!
جبیر بن نفیر رحمه الله میگوید که روزی نزد مقداد بن اسود رضی الله عنه نشسته بودیم که مردی از نزد ما گذشت و به ایشان گفت: «طوبى لهاتين العينين اللتين رأتا رسول الله صلى الله عليه وسلم! والله لوددنا أنا رأينا ما رأيت، وشهدنا ما شهدت!» (رواه أحمد)، یعنی: خوشا به حال این دو چشمی که رسول الله صلی الله علیه وسلم را دیدهاند! به الله سوگند که آرزو داریم آنچه دیدی را میدیدیم و آنچه شاهد بودی را شاهد میبودیم!
مقداد رضی الله عنه خشمگین شد. جبیر رحمه الله میگوید که از خشم ایشان تعجب کردم، زیرا آن مرد سخن خوبی بر زبان آورد و چیز بدی نگفت!
مقداد رضی الله عنه به آن مرد رو کرده و فرمود: «ما يحمل الرجل على أن يتمنى محضرا غيبه الله عنه لا يدري لو شهده كيف كان يكون فيه!»، یعنی: چه چیزی مرد را به این وامیدارد که آرزوی محضری را داشته باشد که الله از او غائب گردانده است و نمیداند که اگر شاهدش میبود، حالش چگونه میبود [و ایمان میآورد یا نه]!
تنها چشمان مقداد رضی الله عنه نبود که آخرین پیامبر خدا را دیده باشد. ابولهبها هم ایشان را دیدند، اما «لم يجيبوه ولم يصدقوه»، یعنی: دعوتش را اجابت و ایشان را تصدیق نکردند!
سپس فرمود: «أولا تحمدون الله إذ أخرجكم لا تعرفون إلا ربكم مصدقين لما جاء به نبيكم؟!»، یعنی: آیا خدا را سپاس نمیگویید، که درحالی شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد که تنها پروردگارتان را میشناسید [و خبری از بتها نیست] و آنچه پیامبرتان آورده را تصدیق میکنید؟!
سیدنا مقداد رضی الله عنه آن مرد را متوجه این ساختند که در اسلام به دنیا آمدن جای حمد و سپاس فراوان دارد! آیا شکر این نعمت را به جای آوردهایم؟ چقدر بابت نعمت توحید و سنت از پروردگارمان تشکر کردهایم؟ آنان که در مرداب شرک و الحاد افتادهاند را نمیبینی؟ میخواهی در عوض اینکه ثروتمندترین آدم دنیا باشی، به جای آنها باشی و با اعمالشان دفن شوی؟!
امام ابن قیم رحمه الله فرموده است:
لو شاء ربك كنت أيضا مثلهم ... فالقلب بين أصابع الرحمن
اگر خدایت میخواست، تو هم چون آنها بودی! زیرا قلب انسان بین انگشتهای خداوند رحمان است [و هر طور بخواهد میگرداند و دگرگون میسازد]!
{الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله} [الأعراف: 43]
#هكذا_تألق_جيل_الصحابة
جبیر بن نفیر رحمه الله میگوید که روزی نزد مقداد بن اسود رضی الله عنه نشسته بودیم که مردی از نزد ما گذشت و به ایشان گفت: «طوبى لهاتين العينين اللتين رأتا رسول الله صلى الله عليه وسلم! والله لوددنا أنا رأينا ما رأيت، وشهدنا ما شهدت!» (رواه أحمد)، یعنی: خوشا به حال این دو چشمی که رسول الله صلی الله علیه وسلم را دیدهاند! به الله سوگند که آرزو داریم آنچه دیدی را میدیدیم و آنچه شاهد بودی را شاهد میبودیم!
مقداد رضی الله عنه خشمگین شد. جبیر رحمه الله میگوید که از خشم ایشان تعجب کردم، زیرا آن مرد سخن خوبی بر زبان آورد و چیز بدی نگفت!
مقداد رضی الله عنه به آن مرد رو کرده و فرمود: «ما يحمل الرجل على أن يتمنى محضرا غيبه الله عنه لا يدري لو شهده كيف كان يكون فيه!»، یعنی: چه چیزی مرد را به این وامیدارد که آرزوی محضری را داشته باشد که الله از او غائب گردانده است و نمیداند که اگر شاهدش میبود، حالش چگونه میبود [و ایمان میآورد یا نه]!
تنها چشمان مقداد رضی الله عنه نبود که آخرین پیامبر خدا را دیده باشد. ابولهبها هم ایشان را دیدند، اما «لم يجيبوه ولم يصدقوه»، یعنی: دعوتش را اجابت و ایشان را تصدیق نکردند!
سپس فرمود: «أولا تحمدون الله إذ أخرجكم لا تعرفون إلا ربكم مصدقين لما جاء به نبيكم؟!»، یعنی: آیا خدا را سپاس نمیگویید، که درحالی شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد که تنها پروردگارتان را میشناسید [و خبری از بتها نیست] و آنچه پیامبرتان آورده را تصدیق میکنید؟!
سیدنا مقداد رضی الله عنه آن مرد را متوجه این ساختند که در اسلام به دنیا آمدن جای حمد و سپاس فراوان دارد! آیا شکر این نعمت را به جای آوردهایم؟ چقدر بابت نعمت توحید و سنت از پروردگارمان تشکر کردهایم؟ آنان که در مرداب شرک و الحاد افتادهاند را نمیبینی؟ میخواهی در عوض اینکه ثروتمندترین آدم دنیا باشی، به جای آنها باشی و با اعمالشان دفن شوی؟!
امام ابن قیم رحمه الله فرموده است:
لو شاء ربك كنت أيضا مثلهم ... فالقلب بين أصابع الرحمن
اگر خدایت میخواست، تو هم چون آنها بودی! زیرا قلب انسان بین انگشتهای خداوند رحمان است [و هر طور بخواهد میگرداند و دگرگون میسازد]!
{الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله} [الأعراف: 43]
#هكذا_تألق_جيل_الصحابة
🍁☘🍁
داستان کودک دعوتگر در آمستردام
امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت» درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند.
در یکی از روزهای جمعه هوا خیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند.
و گفت : پدرجان من آماده ام!
پدر پرسید : آماده برای چی؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم.
پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر با اصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند.
پدر گفت : من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من بروم و کارتها را پخش کنم ؟
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد . وپسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد.
بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود و میگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت.
بنابراین یک خانه روبروی خود را انتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد.
زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ را به صدا درآورد و چند بار دیگر هم تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت : ببخشید باعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشما را واقعا دوست دارد وبه شما توجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده را به شما بدهم کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .
سپس کارت را به او داد و خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد.
بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرانمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش را هم نمیکردم که مسلمان شوم.
ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مرا ترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم .
برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور میکردم و باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم و خود را خلاصکنم !!!
که ناگهان زنگ به صدادر آمد، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار با شدت در را کوبید و زنگ را هم میزد بار دیگر گفتم که کیست !!؟
به ناچار طناب را از گردنم پایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و صدایی قشنگ گفت: خانم؛ آمده ام که به شما بگویم که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده و سپس کارتی را بدستم داد!
کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در را بستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...
چون من دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کرده ام ...
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت !
چشمان نماز گذاران پر از اشک شد و همه با هم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند ...الله اکبر ...
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم
آیا این وسایل پیغام رسانی مثل واتس آپ و ... را در مسیر دعوت به کار گرفته ایم یا ...
جواب رابه خودتان واگذار میکنم ..
از خدا میخواهم که من وشما از جمله کسانی قرار دهد که هدایت یافته و هدایت کننده باشیم.
😭😭😭😭😭😭😭
داستان کودک دعوتگر در آمستردام
امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت» درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند.
در یکی از روزهای جمعه هوا خیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند.
و گفت : پدرجان من آماده ام!
پدر پرسید : آماده برای چی؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم.
پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر با اصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند.
پدر گفت : من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من بروم و کارتها را پخش کنم ؟
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد . وپسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد.
بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود و میگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت.
بنابراین یک خانه روبروی خود را انتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد.
زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ را به صدا درآورد و چند بار دیگر هم تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت : ببخشید باعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشما را واقعا دوست دارد وبه شما توجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده را به شما بدهم کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .
سپس کارت را به او داد و خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد.
بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرانمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش را هم نمیکردم که مسلمان شوم.
ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مرا ترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم .
برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور میکردم و باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم و خود را خلاصکنم !!!
که ناگهان زنگ به صدادر آمد، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار با شدت در را کوبید و زنگ را هم میزد بار دیگر گفتم که کیست !!؟
به ناچار طناب را از گردنم پایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و صدایی قشنگ گفت: خانم؛ آمده ام که به شما بگویم که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده و سپس کارتی را بدستم داد!
کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در را بستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...
چون من دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کرده ام ...
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت !
چشمان نماز گذاران پر از اشک شد و همه با هم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند ...الله اکبر ...
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم
آیا این وسایل پیغام رسانی مثل واتس آپ و ... را در مسیر دعوت به کار گرفته ایم یا ...
جواب رابه خودتان واگذار میکنم ..
از خدا میخواهم که من وشما از جمله کسانی قرار دهد که هدایت یافته و هدایت کننده باشیم.
😭😭😭😭😭😭😭
Forwarded from 𝑵𝒂𝒎𝒐...🦋
#تغریدات_شیخ_طریفی
برای کسی که به جهل خود در مسالهای پی برده یا از وی چیزی پرسیدهاند که آن را نمیداند، مستحب است که تسبیح گوید:
«قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»
«[فرشتگان] گفتند: تو پاک و منزه از [هر عیبی] هستی، جز آنچه خودت به ما آموختهای علمی نداریم؛ تویی دانای حکیم»
نامـStrangeـۆ...🦋
برای کسی که به جهل خود در مسالهای پی برده یا از وی چیزی پرسیدهاند که آن را نمیداند، مستحب است که تسبیح گوید:
«قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»
البقرة: ٣٢
«[فرشتگان] گفتند: تو پاک و منزه از [هر عیبی] هستی، جز آنچه خودت به ما آموختهای علمی نداریم؛ تویی دانای حکیم»
نامـStrangeـۆ...🦋
Forwarded from 𝑵𝒂𝒎𝒐...🦋
عکس نوشته اسلامی
لەیادمان نەکردویت تا یادت بکەینەوە ئەی پێغەمبەرمان موحەممەد ﷺ♥️ نامـStrangeـۆ...🦋
توصیه میکنم این کانال زیبا و پر محتوا رو عضو بشید😊
Forwarded from 𝑵𝒂𝒎𝒐...🦋
#تغریدات_شیخ_طریفی
هر که صادقانه تمنای انجام کار نیک کند، الله اجر او را خواهد داد.
«آنی که نیتش صادق است میگوید: اگر مالی داشتم، با آن فلان کار [خیر] را انجام میدادم؛ پس [اجر] او بر [اساس] نیتش هست و در اجر [با کسی که آن کار را انجام داده] برابر است».
نامـStrangeـۆ...🦋
هر که صادقانه تمنای انجام کار نیک کند، الله اجر او را خواهد داد.
در حدیث آمده است:
«آنی که نیتش صادق است میگوید: اگر مالی داشتم، با آن فلان کار [خیر] را انجام میدادم؛ پس [اجر] او بر [اساس] نیتش هست و در اجر [با کسی که آن کار را انجام داده] برابر است».
[ترمذی، علامه آلبانی در صحیح ترمذی آن را حسن دانسته است]
نامـStrangeـۆ...🦋
Forwarded from 🕊 پیام_مسلم 🕊
شیخ عبدالله عزام (رحمه الله):
« اگر در یک جماعت اسلامی قرار داری ، برحذر باش که گمان کنی تمام حق در آن جماعت و تمام باطل در غیر آن قرار دارد! »
@payam_muslim
« اگر در یک جماعت اسلامی قرار داری ، برحذر باش که گمان کنی تمام حق در آن جماعت و تمام باطل در غیر آن قرار دارد! »
@payam_muslim