Telegram Web Link
مدهوشِ کلماتِ می‌زده

حیران و خسته و سنگ،
نگاه می‌کنم؛
مار بر شقیقه‌ی شب
لیسه می‌کشد.
ستمگران... سرتاسر افق را
برای کدام حادثه
آب و جارو کرده‌اند!؟

سنگ و خسته و حیران،
بارانِ سَم
بر سپیده‌دمِ نومید می‌بارد.

با این همه حیرت و سنگ،
من مایوس نمی‌شوم:
ما، همه‌ی ما روزی
از مُردابِ مُرده‌گان
خواهیم گذشت‌.

باری... باران را بخواهید،
بخواهید تا از این پاییزِ پتیاره
بگذریم.

باران را‌... باران را بخواهید
وگرنه بشارتِ هر بود و نبودی
برای تشنگیِ کلماتِ ما کافی نیست.

حیرتا، حیرانا
سنگم نزن!
من شما را از خواب خَردل
به تخیلِ آزادی فراخوانده‌‌ام.

یک لحظه... فقط یک لحظه
گوش فرا دهید:
رویشِ رویاها را آیا
در میانبرِ نان و باران و هلاهل
می‌شنوید...؟!

«سید علی صالحی »

@Honare_Eterazi
آن‌چه كه پايانى ندارد نه تو هستى و نه من. اين«انسانيت»است كه تا «ابد» فرياد كشيده خواهد شد!

«ارنستو چگوارا»

@Honare_Eterazi
غافلان
هم‌سازند،
تنها توفان
           کودکانِ ناهمگون می‌زاید.
 
هم‌ساز
سایه‌سانانند،
محتاط
       در مرزهای آفتاب.
در هیأتِ زندگان
                  مردگانند.
 
وینان
دل به دریا افگنانند،
به‌پای دارنده‌ی آتش‌ها
زندگانی
        دوشادوشِ مرگ
                           پیشاپیشِ مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
                     که زیسته بودند،
که تباهی
از درگاهِ بلندِ خاطره‌شان
                             شرمسار و سرافکنده می‌گذرد.
 
کاشفانِ چشمه
کاشفانِ فروتنِ شوکران
جویندگانِ شادی
                   در مِجْری‌ِ آتشفشان‌ها
 
شعبده‌بازانِ لبخند
                     در شبکلاهِ درد
با جاپایی ژرف‌تر از شادی
در گذرگاهِ پرندگان.

«احمد شاملو»

@Honare_Eterazi
اول اردیبهشت


دو خط سرخ دو ناگاه
که از دو نقطه‌ی شفاف عصر می‌آغازد می‌تپد
می‌آراید
و در توازی سال از بهار می‌گذرد تا نوری را از خود کند
که دیرگاهی تابیده است در چشم به راهی.

نگاه اول اردیبهشت
در چشم‌انداز
باز می‌گردد
و مردمک‌ها آرام می‌گیرند
تا سایه‌ای به سایه و
نوری به نور
بپیچد
و کودکی لبخندش را بیاویزد باز از حواشی بازیگوشی

زن از کنار زمان
وزیده است
که مرد
تولدش را در آفتاب جشن بگیرد.
نگاه کودک از صفحه ی سپید ساعت می‌رهد
و روی مردمک رو به رو می‌آرامد.
دو خط سرخ از انگشت‌های نازک
به دست دنیا می‌پیچد
و گل می‌اندازد رخسار زمان

گذار در گل صد برگ
زنی کنار مردی می‌رود
بهار از سر دیوار عصر می‌نگرد
و شاخه‌های بید سر می‌نهند
و سر برمی‌دارند
همچنان که کودکی دو گل سرخ را
به اهتزار در می‌آورد
در انتهای خیابان عصر.


«محمد مختاری»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم مستند «برهنه و باد»

مستندی از گورخوابی در ایران

کارگردان:نیما سروستانی
تولید سال:2001

@Hoare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 سرود

شهر شد به رنگ ارغوان

هنرمندان ناشناس

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 فیلم کوتاه

«رهایی»

اثری از «ناصر تقوایی»

موسیقی: اسفندیار منفردزاده

محصول سال ۱۹۷۲

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 فیلم مستند کوتاه

«آرایشگاه آفتاب»

ناصر تقوایی مستند آرایشگاه آفتاب را در سال ۱۳۴۶ و بعد از مستند نان‌خورهای بی‌سوادی ساخت. او این‌بار دوربین خود را به میان آرایشگرهای خیابانی تهران برده است. این مردان اغلب مهاجرانی هستند که پس از اصلاحات ارضی به علت بیکاری به تهران آمده‌اند و اکنون در وضعیت رقت‌باری روزگار می‌گذرانند

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم مستند «باد جن»
نویسنده و کارگردان: ناصر تقوایی
گوینده: احمد شاملو
محصول ۱۳۴۸

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﺴﻢ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ ﻭ
ﺗﻨﻬﺎ
ﺑﺮﺩﺭﯾﺪﻧﺪ .

ﭼﻨﺪ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺷﮏ ﻣﯽﺑﺎﯾﺪ
ﺗﺎ ﺩﺭ ﻋﺰﺍﯼ ﺍُﺭﺩﻭ ﺍُﺭﺩﻭ ﻣُﺮﺩﻩ ﺑﮕﺮﯾﯿﻢ؟
ﭼﻪ ﻣﺎﯾﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺯﺥ ﺩﻭﺯﺥ ﻧﺎﺑﮑﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺭﯾﻢ؟

‏«ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ‏»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گزیده‌ای از صداهای ماندگار خوانندگان زن در تاریخ ایران

@Honare_Eterazi
من از زیر شکنجه می‌آیم
سر و رویم پر از فریاد و ضجه،
لبانم را نمی‌توانم بر روی لبانت بگذارم
زیرا که دهانم بوی برق می‌دهد!

کلمه‌ها در دهانم به جان هم افتاده‌اند،
اگر بگریم
چشم‌هایم خواهند سوخت،
من نیز زمانی می‌دویدم
و موهایم موج‌موج در باد پرواز می‌کرد.

از زیر شکنجه می‌آیم
درد را با امید آمیختم،
برای به آغوش‌کشیدنم نزدیک مشو
من
دست‌هایم را نیز در آویزه‌های شکنجه‌گاه جاگذاشتم.

برایم
به دنبال بالینی نرم مباش،
جایی برای گذاشتن سرم می‌یابم
من اگر بخواهم که بخوابم
روی ابرهای پر از آذرخش نیز می‌خوابم.

تو
هرگز از پا میفت و از خود مگذر!
من این لاشه‌ی ناراستم را با خود می‌کشم،
اگر  بهایش از دست دادن تو نیز باشد،
در پایان
من شکنجه را در زیر بار شکنجه شکست دادم!

«نوزات چلیک»
ترجمه:فرید فرخ زاد

@Honare_Eterazi
«مکثِ انسانیت»

وزیرِ امورِ
نسل‌کشی اسراییل
به رسانه‌ها اطمینان داد
آن‌گاه که عملیات خاتمه یافت
مردم غزه
راهی امن برای بازگشت
به خانه‌های‌شان خواهند داشت
آن‌ها
به عنوانِ روح
می‌توانند در کمالِ آرامش
میانِ خرابه‌های‌شان زندگی کنند!


«سنان آنطون»
ترجمه: فرنام پورکاظم

@Honare_Eterazi
هیتلر را در جهنم
به چه کاری وا داشته اند؟

آیا دیوارها و جَسدها را نقاشی می کند
یا دود مردگان مُرده را نفَس می کشد؟

غذایش آیا
خاکستر کودکان سوخته است؟

آیا از روز مرگش برای نوشیدن
با قیف، خون به حلق او ریخته اند؟

آیا دندان های طلایی را که کشیده بود
با چکش در دهانش می کوبند؟

یا اینکه او را
روی سیم های خاردارش می خوابانند؟

یا بر پوست تنش
شکل لامپ های جهنم را خالکوبی می کنند؟

یا سگ های سیاه آتشین
بی رحمانه گازش می گیرند؟

یا وادارش کرده اند شب و روز
با زندانیانش راه برود؟

یا بمیرد تا ابَد
در کوره ی گاز؟

«پابلو نرودا»
ترجمه: احمد پوری

@Honare_Eterazi
کاش می‌فهمیدی
در خزانی که از این دشت گذشت
سبزه‌ها باز
چرا زرد شدند.

خیل خاکستری لک‌لک‌ها
در افق‌های مسی‌رنگ غروب
تا کجاهای کجا
کوچیده‌ست

کاش می‌فهمیدی
زندگی محبس بی‌دیواری‌ست
و تو محکوم
به حبس ابدی
و عدالت ستم معتدلی‌ست
که درون رگ قانون
جاری‌ست.

کاش می‌فهمیدی
دوستی آش دهن‌‌سوزی نیست
عشق بازار متاع جنسی‌ست
آرزو گور جوانمردان‌ست
مرده از زنده
همیشه،
هرآن،
در جهان بیشتر است.

کاش می‌فهمیدی
چیزهایی‌ست که باید تو بفهمی، اما....
بهتر آن است
کمی گریه کنم.

«کيومرث منشی‌زاده»

@Honare_Eterazi
شما چنان کردید که برای اولین بار
دوزخ از بهشت زیباتر جلوه کند.
دریایی از خاکستر برجای نهادید ؛
وگفتید : اینست  روشنایی.
آب تیره ی گل آلود را در جام ریختید ؛
و گفتید: اینست شراب.
شیطان را بیاراستید؛
و گفتید: اینست خدایتان.
کینه را در دلمان نهادید؛
و گفتید: اینست آزادی.
شما چنان کردید که برای اولین بار
آوارگی زیباتر از خانه چهره بگشاید.
اینست رهاورد شما.
ملتی لابه کنان طوفان را به آرزو می خواهد؛
که دریا را به ارمغان آورد.
ملتی قیامت را به رهن آورد.
و محشر را بیاراید.
تابوت ها را می شمارد
و شباهنگام کفن ها را قسمت می کند.
به تریاک همه ی جنگ ها خشنود است.
و با حشیش همه کینه ها خرسند.
شما چنان کردید که برای اولین بار
شیطان زیباتر از خدا رخ نماید.

«بختیار علی»
ترجمه : بهروز حسن زاده

@Honare_Eterazi
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
         خداست

و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
             پست است.

آن کو به یکی «آری» می‌میرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمی‌رسد
مگر آن که از تبِ وهن
                         دق کند.

قلعه‌یی عظیم
که طلسمِ دروازه‌اش
کلامِ کوچکِ دوستی‌ست.

انکارِ عشق را
                چنین که به سرسختی پا سفت کرده‌ای
دشنه‌یی مگر
                به آستین‌اندر
                               نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
           اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.

نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می‌شکند
رخساره‌یی که توفان‌اش
                             مسخ نیارست کرد.

چه فروتنانه بر آستانه‌ی تو به خاک می‌افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.

نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.

نگاه کن!

«احمد شاملو»

@Honare_Eterazi
شبح میان مه از بوی سوختن می‌گفت
و حدس و حادثه در چشم او سخن می‌گفت

هزار واژه‌ی نارنجی تب آلوده
از آتش نو و خاکستر کهن می‌گفت

کبوتری که پر و بال ارغوانی داشت
ز قتل عام گل سرخ در چمن می‌گفت

دوباره چشم فلق هول تیرباران داشت
وز آن جنازه‌ی بی گور و بی کفن می‌گفت

که با دهان بی آواز نیم باز انگار
در آن سپیده‌ی خونین وطن وطن می‌گفت

صدای گریه‌ی رودابه بود و مویه‌ی زال
که از تداعی تابوت و تهمتن می‌گفت

غبار و خون به هم از راه می رسید به ماه
سوار اگر چه همه از نیامدن می‌گفت

به باغ سوخته با چشم اشک‌بار نسیم
برای تسلیت از بوی یاس من می‌گفت

«حسین منزوی»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
انیمیشن " پیرمرد و دریا "
کاری از " الکساندر پتروف "
محصول سال 1999
بر اساس داستانی از
"ارنست همینگوی"

@Honare_Eterazi
2025/10/21 11:16:35
Back to Top
HTML Embed Code: