Telegram Web Link
گفت: زندانیِ سیاسی نداریم
اما
عفو معیاری داریم و معیاری-
برای عفوها؛
گفتم: کاری به عفوهای معیاری یا مصداقیِ شما ندارم
یا حتی اصلا به انبوهه‌ی زندانی‌ها...
حرفی هم از گروه‌ها و قشرهای دیگرِ زندانی‌نمی‌زنم!
تا بهانه نکنی:
داری حرف‌های سیاسی می‌زنی؛
فقط می‌خواهم بدانم چرا
کارگران!
بازنشستگان!
و معلمان!
در زندان‌اند؟
گفت: این‌ها
برای حق‌خواهی‌شان
به سیاست‌های اتخاذی و
سیاست‌های اعمالیِ ما
اعتراض کرده‌اند!
پس-
سیاسی‌کاری کرده‌اند
دارند سیاست...
می‌شوند
تا
با سیاست؟!
بازی نکنند؛
دانستم بحث-
بحثِ اقناعی نیست
حرف-
از جَدَل است
از مغلطه
از حضورِ یک جدالِ پایدار؛
یادِ آمریکا افتادم
یادِ اروپا
قلدری قدرت‌ها
که سیاست‌های تحریمی را
اعمال می‌کنند.

ساکت
راه‌ام را کشیده
رفتم؛
تا
پای‌کوبان
در خیابان
به دنبالِ جدال‌ام-
بدَوَم.

«فلزبان»


www.tg-me.com/Honare_Eterazi
- «آقا! مجسمه می‌سازی؟»
- «فرمایشی‌ست؟ به فرمانم.»
- «من یک مجسمه می‌خواهم
اما چه شکل؟ نمی‌دانم.»

- «صد شکل بیش‌تر اینجا هست؟
از هر نژادی و هر جنسی؛
از هر کدام بفرمایی
حاضر به ساختنِ آنم.»

- «من یک مجسمه می‌خواهم
از چوبِ تاغِ بیابانی
زشت‌ آن‌چنان که به یاد آید
تصویرِ غول بیابانم.

دستش به طولِ تطاول‌ها
دزدیده دار و ندارم را
جسمش دویده به بی‌شرمی
در ذهن جامه و دامانم.

من یک مجسمه می‌خواهم
ابلیس طینت و آدم‌کُش
خلقی به پاش درافتاده
او برنشسته که: سلطانم!»

- «خانم، به چشم! ولی باید
مقصود فاش کنی با من
تا با رعایت آن معنا
بر چوبْ تیشه بلغزانم.»

- « بسیار خوب، چه خوش گفتی!
من این مجسمه را باید
از شام تا به سحرگاهان
در تشتِ نفت بخوابانم

پس آن مجسمه برگیرم
آیم به جانبِ میدانی
فریادخوان و فغان‌گویان
خلقی عظیم فراخوانم.

تنبیه ظالمِ بدخو را
در آن نماد تبه‌کاری
کبریت برکشم و او را
در پیشِ خلق بسوزانم.»

«سیمین بهبهانی»

@Honare_Eterazi
آنان را تیرباران کردند
امّا به‌زودی آفتاب بردمید
تا تصویر سیاه‌شان را
بر دیوار سپید نقش کند.

هم اکنون، افسر
در شب‌های نگهبانی
میان دود و خیال
به‌دیوار مقابل نظر می‌دوزد و گاه
چندان که سربازی بر درگاه نمایان شود
فریاد می‌کشد.

گاه اتفاق می‌افتد
که در کوچه، مردی جوان را ببیند
در ایستگاه اتوبوس
که به‌انتظار ایستاده است.
آنگاه قدم تند می‌کند
و با صدای شتاباهنگ گام‌هایش پا به‌گریز می‌گذارد.
امّا کوچه، اکنون دیگر
پر از مردانی تازه است،
مردانی جوان
همچون آن پنج تن مردانی که
در آن سپیده دمان
تیرباران شدند.

«پسوس لوپنر پاچکو»

@Honare_Eterazi
اگر انسان نباشد
گُل چیست؟
هرچند زیبا
هرچند خوش‌بو.

اگر زن نباشد
زندگانی چیست؟
هزار سال هم زندگی کرده باشم.
نوای موسیقی در خانه اگر نپیچید
«شنیدن»…چرا باشد؟

اگر شعر وجود را نلرزاند
اگر در خیال چراغِ خویش نیفروزد
هرازگاهی تکانت ندهد
بگو… چرا باید نوشت!

در غیابِ آزادی
گُل
زن و موسیقی به چه معنی‌ست؟
شعر
و خود زندگانی…چیست؟

 
«شیرکو بیکس»

@Honare_Eterazi
زمین را انعطافی نبود
سیاره‌یی آتی بود
لُکِّه سنگی بود
آونگ
که هنوز مدار نمی‌شناخت زمین،
و سرگذشتِ سُرخش
تنها
التهابی درک‌ناشده بود
فراپیشِ زمان.
سنگ‌پاره‌یی بی‌تمیز که در خُشکای خمیره‌اش هنوز
«خود» را خبر از «خویشتن» نبود،
که هنوز نه بهشتی بود
نه ماری و سیبی،
نه انجیربُنی که برگش
درزِ گندم را
شرم آموزد
از آن پس که بشکافد
از آن پس که سنگ‌پاره واشِکافد
و زمین به اُلگوی ما شیار و تخمه شود:
سیّاره‌یی به عشوه گریزان
بر مدارِ خشک و خیس‌اش
نا‌ آگاه از میلاد و
بی‌خبر از مرگ.
چه به یکدیگر ماننده! شگفتا، چه به یکدیگر ماننده!

حضوری مشکوک در درون و
حضوری مشکوک در برون
مرزی مشکوک میانِ برون و درون ــ
عشق را چگونه بازشناختی؟
کجا پنهان بود حضورِ چنین آگاهت
بر آن توده‌ی بی‌ادراک
در آن رُستاقِ کوتاهنوز؟
خفته‌ی بیدارِ کدام بستر بودی
کدام بسترِ ناگشوده؟
نوزاده‌ی بالغِ کدام مادر بودی
کدام دوشیزه‌ْمادرِ نابِسوده؟
سنگ
از تو
خاکِ بُستانی شدن چگونه آموخت؟
خاک
از تو
شیارِ پذیرا شدن چگونه آموخت؟
بذر
از شیار
امانِ محبت جُستن
جهان را
مَضیفِ مهربانِ گرسنگی خواستن
زنبور و پرنده را
بشارتِ شهد و سرود آوردن
ریشه را در ظلمات
به ضیافتِ آب و آفتاب بردن
چشم
بر جلوه‌ی هستی گشودن و
چشم از حیات بربستن و
باز
گرسنه گداوار
دیده به زندگی گشودن
مردن و بازآمدن و دیگرباره بمردن...
این همه را
از کجا آموختی؟


آن پاره‌سنگِ بی‌نشان بودم من در آن التهابِ نخستین
آن پاره‌ْسکونِ خاموش بودم من در آن ملالِ بی‌خویشتنی
آن بوده‌ی بی‌مکان بودم من
آن باشنده‌ی بی‌زمان. ــ
به کدام ذکرم آزاد کردی
به کدام طلسمِ اعظم
به کدام لمسِ سرانگشتِ جادوی؟
از کجا دریافتی درختِ اسفندگان
بهاران را با احساسِ سبزِ تو سلام می‌گوید
و ببرِ بیشه
غرورش را در آیینه‌ی احساسِ تو می‌آراید؟
از کجا دانستی؟

هنوز این آن پرسشِ سوزان است،
و چراغِ کهکشان را
به پُفی چه دردناک خاموش می‌کند اندوهِ این ندانستن:
برگِ بی‌ظرافتِ آن باغِ هرگزتاهنوز
عشق را
ناشناخته
بَرابَرْنهادِ آزرم
چگونه کرد؟
(هنوز
این
آن پرسشِ سوزان است.)


«احمد شاملو»

@Honare_Eterazi
هی.....بوزینگان ایستاده روی دوپا!


کودکان مان کشتارهای شما را دیده‌اند
واز راه مدرسه می‌ترسند

ما‌ نسل ویرانیم
و پدران مان فریب خوردگان
دروغ‌ های شما هستند.

جهان همان دوزخی است
که شما آفریده‌اید.
و هیزم آن را فرزندان مان
به دوش می‌کشند.

اکنون بر ویرانه‌ها ایستاده‌اید
و فرمان آتش می‌دهید
ونان کودکان مان
دود می‌شود
و به هوا می‌رود

هی‌....بوزینگان ایستاده روی دوپا
به همان غار‌ها برگردید
که اجدادتان از آن برخاسته‌اند،
بگذارید
ما کشتگان مان را
از خیابان‌ها جمع کنیم

«علی صبوری»

@Honare_Eterazi
عالیجناب
گلوی من و تپانچه‌ی تو
ازخفه‌ کن می‌گریزد.

به گوش باش!
این کلمات بی‌وطن!
تنها از دهان همین شعر ممنوع
به گوش درختان بلند می‌رسد.

عالیجناب
این شعر با تپانچه‌ی تو
دستهایش را بالا نمی‌برد.
پوزه‌ی این شعر
از بهار و سپیده و گوزن و جنگل ؛
پر شده است.

حالا بیا پناه ببریم
به احتمالات آمار،
احتمال دارد این شعر
دستهای تپانچه‌ی تو را بالا ببرد.

این خط
این نشان!

«سیاوش اکبری»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 سازدهنی
کارگردان : امیر نادری
تدوین : سهراب شهید ثالث
محصول سال ۱۳۵۳

@Honare_Eterazi
"پاییز"

کاری مشترک از شعر زنان ایران
_______


برگ در برگ ، بغض کرده درخت
شاخه در شاخه ، شور و فریاد است
با دهان شکفته می‌خندد
چون اناری که در کف باد است .

بال در بال هم نسیم و درخت
برگ‌ها را ردیف می‌بافند
بر زمین نقش بسته فرش خزان
ریز نقش و ظریف می‌بافند

باغ پوشیده بر تنش انگار
شال و تن پوش زرد مخمل را
باد بر شانه های خود دارد
بوی موهای خیس جنگل را

شده زنبیل بادها لبریز
جمعه بازار صبح پاییز است
دل گل شور می‌زند بی تو
خنده‌ی آسمان نمک‌ریز است

جنگل از حظ رنگ در برگش
داده تن را به دست بادا باد
شاخه در رقص قرمزانه‌ی خود
پیش پای دلم زمین افتاد

ای غمت راز شاعرانگی ام
با تو اندوه هم دل انگیز است
نظم تقویم را بهم زده‌ای
بی تو حتی بهار پاییز است

در هوایت چه حس نمناکی
چه غزل خوانی غم انگیزی
در خیالم نشسته‌ای و هنوز
چای لب سوز عشق می‌ریزی

شب که کوتاه می‌شود در من
وعده‌ هایت بلند خواهد شد
نیستی و تمام زندگی ام
به خیال تو بند خواهد شد

گر چه پیچیده لای گیسویت
باز هم بادهای پاییزی
ریشه‌ات محکم است و پا بر جا
به همین سادگی نمی‌ریزی

می توانی شبیه من باشی
با شکوه است برگ ریزانم
دست در دست باد می‌رقصم
زیر لبخند ها‌ی پنهانم

سرخ ، مثل شکفتن قلبم
زرد ، مثل طلایی رویا
قصه‌ی برگ‌های نارنجی
در تپش‌های باد طوفان زا...

مثل مرغی که در قفس باشد
در گلویم ترانه زندانی ست
اگر این رسم عاشقی باشد
واقعیت چقدر بحرانی است

همه‌ی روز‌های بعد از تو
ماه مهرم هوای کینه گرفت
شربت مهربانی‌ات خشکید
عشق بعد از تو درد سینه گرفت

مهر ماهی شدم که دریا را
در دهان نهنگ‌ها گم کرد
من درختی شدم که برگش را
زیر انبوه سنگ‌ها گم کرد

مثل یک رنگ زرد مزمن بود
متن پاییز در حواشی باد
رفتنت مثل برگ خشکیده
اول مهر ، اتفاق افتاد

تکیه دادم به زندگی اما
مرگ محکم‌ ترین طنابم بود
برگ برگ از درخت افتادم
کوچ تو آخرین عذابم بود

من حواسم هنوز غرق تو بود
دیدم انگار برگ ریزان شد
هی خزان در خزان گره خورد و
همه فصل ها زمستان شد

می دوم بی جهت به هر سویی
شاید این کوچه‌ی شما باشد
در و دیوارهای خسته شهر
کاش یک خانه آشنا باشد

لحظه‌ها و دقیقه‌ها در من
از صدای عبور لبریز است
خش خش برگ‌های افتاده
شهر در انحصار پاییز است

من همان تک درخت پاییزم
ریشه در خاک خسته‌ای دارم
میوه‌هایم نچیده پوسیدند
شاخه‌های شکسته‌ای دارم

ریشه‌ام می رسد به تاکستان
خوشه‌ها با اشاره‌ام مست‌اند
چادرم را گرفته‌ام به خودم
باد ها تازیانه در دست‌اند

...ماه مهر است و ماه من رفته
آسمان بی حضور او سنگ است
حق بده برگ‌ها که می‌ریزند
قاب عکس بهار دلتنگ است

پرده‌ها را کنار می‌زنم و
آسمان از کلاغ لبریز است
برگ زردی می‌افتد از شاخه
فصل دلتنگی است ...پاییز است !

@Honare_Eterazi

شاعران :
لیلا محمودی ، شیوا فرازمند ، نغمه مستشار نظامی ، نگین فرهود ،پاییز رحیمی ، معصومه لمسو ، لیلا احمدی ، نگین ایمانی زاده ،مهناز فرهودی،فاطمه قائدی،فلورا تاجیکی ، شیربن خسروی ، مرضیه فر مانی ، پونه نیکویی ، صدیقه عظیمی نیا ، محبوبه راه پیما ، لیلا داد راست ،محدثه الماسی،مرضیه فرمانی ، کبری موسوی، حدیث لرز غلامی،عالیه محرابی

@Honare_Eterazi
Audio
«کبوتر»

کبوتری در آسمان نبود
بی‌آن‌که همدیگر را بشناسیم!
ما-
به سوی آن‌ها شلیک می‌کردیم
آن‌ها-
به سوی ما؛
ما سرباز بودیم و ناگزیر
هر نشانه‌ی حضورِ همدیگر را
هدف قرار می‌دادیم
غافل
که سردارانِ‌مان همدیگر را می‌شناسند
و ژنرال‌هامان
گاه
جام به جامِ هم می‌زند
تا
ما مجالی داشته باشیم
کشته‌ها را از زمین جمع کنیم
میدان
آماده‌ی فردا باشد
مادران
آماده‌ی داغ
کودکان
آماده‌ی یتیمی
مردم
آماده‌ی آوارگی
آماده‌ی فقر؛
ما
تقصیری نداشتیم!
جنگ
سوغاتِ دیگری-
نداشت.

شعر و اجرا:
«فلزبان»


@Honare_Eterazi
خانه های دم کرده
Hossein Monzavy
"طرح شهر خاکستر"

شعر و صدا:حسین منزوی

موزیک زمینه: Empyrium

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سرود «پاییز آمد»

اجرای ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
هنر اعتراضی
سرود «پاییز آمد» اجرای ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار @Honare_Eterazi
متن سرود «پاییز آمد»
سروده‌ی: "سعید سلطان‌پور"

پاییز آمد
در میان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم
با تمام غرورش پشت ابر سیاهی
عاشقانه به گریه می‌نشیند

من با قلبی به سپیدی صبح
با امید بهاران
می‌روم به گلستان
همچو عطر اقاقی
لابلای درختان می‌نشینم
باشد روزی به امید بهاران
روی دامن صحرا لاله روید

شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری
می‌روم در کوه و دشت و صحرا
ره‌پیمای قله‌ها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران می‌نوردم

دارم امید که دهد روزی سختی کوهستان
بر روان و جانم
پاکی این کوه و دشت و صحرا
باشد روزی برسد به جهان شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسان‌ها را در نوردم

ره‌پیمای قله‌ها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران می‌نوردم
در کوهستان یا کویر تشنه
یا که در جنگل‌ها
رهنوردی شاد و پر امیدم
شعر هستی
بودن و کوشیدن
رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن
جان فدا کردن در راه خلق است...

@Honare_Eterazi
چقدر شک نداری
که این پیراهن سیاه
که پابرهنه و سراسیمه پیشاپیش قافله‌ی تابوت
روی هوا راه می‌رود ،
راه قبرستان را پیدا خواهد کرد.

هی مادر
به تو می‌گویم اینقدر ضجه نزن
نه فکر کنی که از پایین آمدن آسمان می‌ترسم
نه؛
این آواز
هزار سال است که روی گردنهای بی سر
و صلیب های سنگین
آن بالا مانده‌است
صلیب هایی که هی قد کشیده‌اند
و هی میوه داده‌اند
تا کی ،کجا ،کدام قصه گو؛
دنباله‌ی داستان را برای کودکی روایت کند
که از پیوند بردگی
و اسارت به دنیا خواهد آمد.

برده‌ی بازرگانی در ونیز،
کنیز پیله‌وری در چین،
کودکی پسر بردگی و پدر آزادی
دختر بردگی و مادر آزادی

با غزلی در یک دست
و سازی در دست دیگر
و زمزمه‌گر ترانه‌ای
که چون فواره‌ای بلند خواهد شد.

چون ابری بر سر جهان خواهم ایستاد
و چون بارانی بر سراسر جهان
تو را سر می‌دهم ای ترانه‌ی آزادی
به بهای تیری که بر گلویم می‌نشیند
و تبری که بر انگشتانم،
تو را سر میدهم ای آزادی
ای ترانه‌ی خونین...

«حسین منزوی»

@Honare_Eterazi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلمِ کوتاهِ مستندِ
«پ مثل پلیکان»

به‌کارگردانیِ
"پرویز کیمیاوی"

سال ۱۳۵۱

@Honare_Eterazi
بمن بگویید:
از شرق تا به غرب،
از بالا تا پایین ،
این سرزمین ها
از قدیم الایام تا به امروز
طناب های دار
چه چیزی را توانسته‌اند
در ما بکشند!؟

چه کاری توانسته‌اند
با فریاد بلند مبارزه
و آزادی مان بکنند

طناب های دار توانسته اند
«شاهو» را بترسانند..؟
توانسته اند دریاچه ی
« وان» و «ارومیه»
را خاموش کنند..؟
توانسته اند
« پیر مگرون»
را به زانو درآورند ؟

 چه چیزی را به طناب دار نسپرد
و اعدام نکرد؟
از رویا تا شعر
واز شعر تا زن
و از زن تا نان
و تا آب و
تا گل و
تا چشمه...

آن چه را هرگز هرگز نتوانست
اعدام کند آینده
و آزادی است.

«شیرکو بیکس»

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
داستان کوتاه تولد.pdf
796.6 KB
داستان کوتاه «تولد»
علی یزدانی
منبع: گاهنامه ی هنر و ادبیات اعتراض/
شماره ی صفر/ ویژه نامه ی روز جهانی کارگر/ اردیبهشت 1395

@Honare_Eterazi
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪﻩ،
ﺷﻨﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﻫﻢ .

ﺩﺭ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻟﺒﺎﺱ ﺩﻭﺧﺘﻢ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻡ .

ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺯﺧﻢ ﺧﻠﯿﺞﻫﺎﯼ ﭘﻮﺳﺘﻢ
ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﮑﺎﺭﻡ .
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻫﺪﺍﺭﯼ
ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻭ ﮔﻞ ﺁﻓﺘﺎﺑﮕﺮﺩﺍﻥ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ

ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺑﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﮊﺭﻑ ﭼﻤﻦ ﺭﺍ
ﻭﺳﻌﺖ ﺩﻫﻢ...

«اﺣﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ»

@Honare_Eterazi
سیاه همچون اعماق افریقایی خودم
احمدشاملو _ لنگستن هیوز
از آن کسان که زالو وار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را بار دیگر باز پس بستانیم
آه آری
آشکارا می‌گویم
این وطن برای من هرگز وطن نبود

«لنگستون هیوز»
ترجمه و دکلمه احمد شاملو

@Honare_Eterazi
Forwarded from هنر اعتراضی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬«مُری زن می‌خواد»

کارگردان: بکتاش آبتین


@Honare_Eterazi
2025/10/26 03:54:59
Back to Top
HTML Embed Code: