چترباز ایرلندی از هواپیما بیرون پرید و ناگهان یادش آمد که فراموش کرده تا چتر نجاتش را با خودش بیاورد. همانطور که با سرعت به سمت زمین میرفت، مناظر زیبای اطرافش را نگاه کرد و با خودش گفت،“خیلی منظرهی زیبایی است، فقط کاش کمی بیشتر طول میکشید!”
ولی وضعیت ما چنین است، در حال سقوط به سمت زمین هستیم، بدون چترنجات، البته، مناظر اطراف زیبا هستند، ابرهایی که اشعههای آفتاب از میان آنها عبور میکنند و تمام آن سبزینههای زیر پا و فضایی بسیار ساکت. نه سروصدایی و نه آلودگی هوا....همه چیز زیباست، ولی مشکل اینجاست، "نمیتواند دوامی داشته باشد" ظرف چند لحظه همه چیز از بین خواهد رفت. تا چند لحظهی دیگر نقش زمین خواهی شد و تمام...
برای همین است که روشن ضمیران همواره مرگ را به یاد تو میآوردند. مرگ در همین گوشه منتظر است. (مرگ در گوشه ای نشسته است و به ما مینگرد"سهراب سپهری") ما سعی داریم زندگی خود را همیشگی و دایمی کنیم. ما هرگونه تلاشی را میکنیم تا از مرگ پرهیز کنیم، ولی مرگ پدیدهای غیرقابل اجتناب است. ما سعی داریم خودمان را فریب دهیم که ما استثناء هستیم، ولی هیچکس استثناء نیست. مرگ بدیهی و اجتنابناپذیر است.
تنها پدیدهای که در زندگی قابل اجتناب نیست، مرگ است. ولی ما در اطراف خود توهماتی خلق میکنیم که“چنین اتفاقی برای من نخواهد افتاد، دستکم نه امروز....”و چه کسی زحمت فردا را به خود میدهد،“ وقتی فردا بیاید آنوقت خواهیم دید. بگذار از این لحظه لذت ببریم، "بخور و بنوش و خوش باش...”
بودا میگوید که این فلسفهی“بخور و بنوش و خوش باش،” ناهشیاری و ناآگاهیِ محض است. ناهشیاری رنج است، پس اگر زندگی تو ناهشیار باشد، رنج است. هشیاری، سرور است. اگر زندگی ات هشیار باشد، آنوقت سرور است، آنگاه زندگی تو نوعی کاملاً متفاوت خواهد بود، زندگیِ یک بیدار، زندگی یک فرد روشنضمیر خواهد بود.
اشو
@hooshmandy
ولی وضعیت ما چنین است، در حال سقوط به سمت زمین هستیم، بدون چترنجات، البته، مناظر اطراف زیبا هستند، ابرهایی که اشعههای آفتاب از میان آنها عبور میکنند و تمام آن سبزینههای زیر پا و فضایی بسیار ساکت. نه سروصدایی و نه آلودگی هوا....همه چیز زیباست، ولی مشکل اینجاست، "نمیتواند دوامی داشته باشد" ظرف چند لحظه همه چیز از بین خواهد رفت. تا چند لحظهی دیگر نقش زمین خواهی شد و تمام...
برای همین است که روشن ضمیران همواره مرگ را به یاد تو میآوردند. مرگ در همین گوشه منتظر است. (مرگ در گوشه ای نشسته است و به ما مینگرد"سهراب سپهری") ما سعی داریم زندگی خود را همیشگی و دایمی کنیم. ما هرگونه تلاشی را میکنیم تا از مرگ پرهیز کنیم، ولی مرگ پدیدهای غیرقابل اجتناب است. ما سعی داریم خودمان را فریب دهیم که ما استثناء هستیم، ولی هیچکس استثناء نیست. مرگ بدیهی و اجتنابناپذیر است.
تنها پدیدهای که در زندگی قابل اجتناب نیست، مرگ است. ولی ما در اطراف خود توهماتی خلق میکنیم که“چنین اتفاقی برای من نخواهد افتاد، دستکم نه امروز....”و چه کسی زحمت فردا را به خود میدهد،“ وقتی فردا بیاید آنوقت خواهیم دید. بگذار از این لحظه لذت ببریم، "بخور و بنوش و خوش باش...”
بودا میگوید که این فلسفهی“بخور و بنوش و خوش باش،” ناهشیاری و ناآگاهیِ محض است. ناهشیاری رنج است، پس اگر زندگی تو ناهشیار باشد، رنج است. هشیاری، سرور است. اگر زندگی ات هشیار باشد، آنوقت سرور است، آنگاه زندگی تو نوعی کاملاً متفاوت خواهد بود، زندگیِ یک بیدار، زندگی یک فرد روشنضمیر خواهد بود.
اشو
@hooshmandy
برند
ناشناس باشید. چراغخاموش باشید. از مطرح کردن خودتان، از جلوهگری فرار کنید. زیبایی عمیقی در گمنام بودن هست.
حرفهای جامعه را، که «برندسازی کنید از خودتان» به پشیزی نگیرید. یاوهسرایانی مخرب هستند که مسحور القای جمعاند.
چرا خجالت کشیدن، شرم کردن از خودجلوهگری از روان بسیاری انسانها رخت بربسته است و جای آن را بیشرمی و زشتکاری مطرح کردن خود گرفته است؟
دانه پنهان کن!
دانه باشی مرغکانت بر چنند
غنچه باشی کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن بکلی دام شو
غنچه پنهان کن گیاه بام شو
مولانا
@hooshmandy
برند
ناشناس باشید. چراغخاموش باشید. از مطرح کردن خودتان، از جلوهگری فرار کنید. زیبایی عمیقی در گمنام بودن هست.
حرفهای جامعه را، که «برندسازی کنید از خودتان» به پشیزی نگیرید. یاوهسرایانی مخرب هستند که مسحور القای جمعاند.
چرا خجالت کشیدن، شرم کردن از خودجلوهگری از روان بسیاری انسانها رخت بربسته است و جای آن را بیشرمی و زشتکاری مطرح کردن خود گرفته است؟
دانه پنهان کن!
دانه باشی مرغکانت بر چنند
غنچه باشی کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن بکلی دام شو
غنچه پنهان کن گیاه بام شو
مولانا
@hooshmandy
آوردن ذهن به سکوت آسان است. شما به آن نیاز دارید توجه را بر فقط یک چیز مبذول کنید. تا زمانی که ذهن شما به باران گوش فرا دهد او درباره هیچ چیز دیگری فکر نمیکند. شما به آن نیاز ندارید که تلاش کنید تا ذهن خودتان را ساکت کنید. شما فقط به آن نیاز دارید که راحتی اختیار کنید و به شنیدن باران ادامه دهید. هر چه که بتوانید طولانیتر اینطور کنید ، ذهن شما باز هم ساکتتر میشود.
نشستن مثل این در سکوت به ما اجازه میدهد که پدیدهها را همانگونه که آنها واقعاً هستند ببینیم. وقتی بدن راحت باشد و ذهن به آرامش برسد، ما میتوانیم به روشنی ببینیم. ما به ساکتی و شفافیتِ آب در دریاچه کوهستانی میشویم که سطح آرام او آسمان آبی بالا ، ابرها ، و قلههای محیط پرصخره را درست همانگونه که آنها هستند منعکس میکند.
تیک نات هان
نشستن مثل این در سکوت به ما اجازه میدهد که پدیدهها را همانگونه که آنها واقعاً هستند ببینیم. وقتی بدن راحت باشد و ذهن به آرامش برسد، ما میتوانیم به روشنی ببینیم. ما به ساکتی و شفافیتِ آب در دریاچه کوهستانی میشویم که سطح آرام او آسمان آبی بالا ، ابرها ، و قلههای محیط پرصخره را درست همانگونه که آنها هستند منعکس میکند.
تیک نات هان
از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزاردهنده بود . گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالک کسی نیست . این تجربه واقعی آزادی است : داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی .
یازده دقیقه / پائولو کوئلیو
@hooshmandy
یازده دقیقه / پائولو کوئلیو
@hooshmandy
"حسین بن منصور حلاج" را در ظهر ماه صیام
گذر به کوی جذامیان افتاد، جذامیان به نهار مشغول بودند و به "حلاج" تعارف کردند،"حلاج" بر سر سفره نشست و چند لقمه به دهان برد.جذامیان گفتند:
دیگران بر سر سفره ما نمینشینند
و از ما میترسند!
حلاج گفت؛ آنها روزهاند و برخاست!
غروب هنگام افطار حلاج گفت خدایا روزه مرا قبول بفرما!
شاگردان گفتنداستاد ما دیدیم که روزهشکستی!
"حلاج" گفت؛ما مهمان خدا بودیم،
روزه شکستیم ولی دل نشکستیم!
آنجاکه دلیبود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولیدل نشکستیم !
@hooshmandy
گذر به کوی جذامیان افتاد، جذامیان به نهار مشغول بودند و به "حلاج" تعارف کردند،"حلاج" بر سر سفره نشست و چند لقمه به دهان برد.جذامیان گفتند:
دیگران بر سر سفره ما نمینشینند
و از ما میترسند!
حلاج گفت؛ آنها روزهاند و برخاست!
غروب هنگام افطار حلاج گفت خدایا روزه مرا قبول بفرما!
شاگردان گفتنداستاد ما دیدیم که روزهشکستی!
"حلاج" گفت؛ما مهمان خدا بودیم،
روزه شکستیم ولی دل نشکستیم!
آنجاکه دلیبود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولیدل نشکستیم !
@hooshmandy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنگام بحرانی شدن رابطهتان و عصبی شدن از دوستتان، قبل از هر عملی این دستور دوفوریتی را اجرا کنید:
تمام دوران خوب، اوقات زیبایی که با هم داشتهاید را در ذهنتان تداعی کنید، بخاطر آورید.
باشد که شرم نجاتتان دهد از عمل ناشایستی که میخواهید انجام دهید.
@hooshmandy
هنگام بحرانی شدن رابطهتان و عصبی شدن از دوستتان، قبل از هر عملی این دستور دوفوریتی را اجرا کنید:
تمام دوران خوب، اوقات زیبایی که با هم داشتهاید را در ذهنتان تداعی کنید، بخاطر آورید.
باشد که شرم نجاتتان دهد از عمل ناشایستی که میخواهید انجام دهید.
@hooshmandy
من عجب دارم ز جویای صفا
کاو رمد در وقت صیقل از جفا
عشق چون دعوی جفا دیدن گواه
چون گواهت نیست شد دعوی تباه
چون گواهت خواهد این قاضی مرنج
بوسه ده بر مار تا یابی تو گنج
آن جفا با تو نباشد ای پسر
بلک با وصف بدی اندر تو در
بر نمد چوبی که آن را مرد زد
بر نمد آن را نزد، بر گرد زد
گفت چندان آن یتیمک را زدی
چون نترسیدی ز قهر ایزدی؟
گفت او را کی زدم؟ ای جان و دوست
من بر آن دیوی زدم کاو اندر اوست
ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس شوم خویش
کآن گروهی که رهیدند از «وجود»
چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
چون نداری طاقت سوزن زدن
ز این چنین شیر ژیان رو دم مزن
مثنوی معنوی
@hooshmandy
کاو رمد در وقت صیقل از جفا
عشق چون دعوی جفا دیدن گواه
چون گواهت نیست شد دعوی تباه
چون گواهت خواهد این قاضی مرنج
بوسه ده بر مار تا یابی تو گنج
آن جفا با تو نباشد ای پسر
بلک با وصف بدی اندر تو در
بر نمد چوبی که آن را مرد زد
بر نمد آن را نزد، بر گرد زد
گفت چندان آن یتیمک را زدی
چون نترسیدی ز قهر ایزدی؟
گفت او را کی زدم؟ ای جان و دوست
من بر آن دیوی زدم کاو اندر اوست
ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس شوم خویش
کآن گروهی که رهیدند از «وجود»
چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
چون نداری طاقت سوزن زدن
ز این چنین شیر ژیان رو دم مزن
مثنوی معنوی
@hooshmandy
Forwarded from 👁 هوشمندى
@hooshmandy
روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هر آنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما باشد، سم است مانند: قدرت، ثروت، بلند پروازی، نفرت و یا هر چیز دیگری.
شاگرد دوبار پرسید: ترس چیست؟
استاد پاسخ داد:
عدم پذیرش ناپایداری چیزها در زندگی...
چنانچه ما این ناپایداری را در زندگی پذیرا باشیم، به ماجراجویی تبدیل خواهد شد!
شاگرد بار دیگر پرسید: حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشته ها و موقعیت های خوب در دیگران.
اگر ما آن خوبیها در دیگران را بپذیریم،
به الهام و انگیزه تبدیل خواهد شد.
شاگرد پرسید: خشم چیست؟
استاد پاسخ داد
رد و عدم قبول چیزهایی که فراتر از کنترل و توانایی ما است.
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد.
شاگرد: نفرت چیست؟
استاد:
عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
اگر ما شخص را بدون قید و شرط پذیرا باشیم، این نفرت به عشق تبدیل خواهد شد...
روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هر آنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما باشد، سم است مانند: قدرت، ثروت، بلند پروازی، نفرت و یا هر چیز دیگری.
شاگرد دوبار پرسید: ترس چیست؟
استاد پاسخ داد:
عدم پذیرش ناپایداری چیزها در زندگی...
چنانچه ما این ناپایداری را در زندگی پذیرا باشیم، به ماجراجویی تبدیل خواهد شد!
شاگرد بار دیگر پرسید: حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشته ها و موقعیت های خوب در دیگران.
اگر ما آن خوبیها در دیگران را بپذیریم،
به الهام و انگیزه تبدیل خواهد شد.
شاگرد پرسید: خشم چیست؟
استاد پاسخ داد
رد و عدم قبول چیزهایی که فراتر از کنترل و توانایی ما است.
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد.
شاگرد: نفرت چیست؟
استاد:
عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
اگر ما شخص را بدون قید و شرط پذیرا باشیم، این نفرت به عشق تبدیل خواهد شد...
عالم چهار فصلست، فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن، هرگز قرار ماند؟
پیش آ بهار خوبی ،تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
مولانا
@hooshmandy
با جنگ چار دشمن، هرگز قرار ماند؟
پیش آ بهار خوبی ،تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
مولانا
@hooshmandy
عید آمد و ما خانهٔ خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغلهٔ شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
مانندهٔ افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانهٔ بیهوده نخواندیم
از نُه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانهٔ خود را نتکاندیم
مهدی اخوان ثالث
@hooshmandy
عید آمد و ما خانهٔ خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغلهٔ شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
مانندهٔ افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانهٔ بیهوده نخواندیم
از نُه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانهٔ خود را نتکاندیم
مهدی اخوان ثالث
@hooshmandy
بیاموز تا هر لحظه را با خوشی زندگی کنی
به دنبال نتیجهها نباش
آنها وجود ندارند
زندگی به هیچکجا ختم نمیشود
پایانی ندارد....
زندگی وسیلهای برای هدفی نیست
زندگی فقط اینک اینجاست
آن را زندگی کن...
با تمامیت زندگی اش کن
هشیارانه زندگی اش کن
با لذت آن را زندگی کن
رضایت را نباید به تعویق انداخت
وگرنه هرگز راضی نخواهی بود
رضایت باید در اکنون باشد
حالا یا هرگز....
اشو
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
@hooshmandy
به دنبال نتیجهها نباش
آنها وجود ندارند
زندگی به هیچکجا ختم نمیشود
پایانی ندارد....
زندگی وسیلهای برای هدفی نیست
زندگی فقط اینک اینجاست
آن را زندگی کن...
با تمامیت زندگی اش کن
هشیارانه زندگی اش کن
با لذت آن را زندگی کن
رضایت را نباید به تعویق انداخت
وگرنه هرگز راضی نخواهی بود
رضایت باید در اکنون باشد
حالا یا هرگز....
اشو
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
@hooshmandy
وقتی خوشست ما را لابد نبید باید
وقتی چنین به جانی جامی خرید باید
ما را نبید و باده از خم غیب آید
ما را مقام و مجلس عرش مجید باید
هر جا فقیر بینی با وی نشست باید
هر جا زحیر بینی از وی برید باید
بگریز از آن فقیری کو بند لوت باشد
ما را فقیر معنی چون بایزید باید
از نور پاک چون زاد او باز پاک خواهد
و آنک از حدث بزاید او را پلید باید
اما چو قلب و نیکو مانندهاند با هم
پیش چراغ یزدان آن را گزید باید
بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم کردش
از بهر فتح این در در غم طپید باید
سگ چون به کوی خسبد از قفل در چه باکش
اصحاب خانهها را فتح کلید باید
سالی دو عید کردن کار عوام باشد
ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید
جان گفت من مریدم زاینده جدیدم
زایندگان نو را رزق جدید باید
ما را از آن مفازه عیشیست تازه تازه
آن را که تازه نبود او را قدید باید
ای آمده چو سردان اندر سماع مردان
زنده ز شخص مرده آخر پدید باید
گر زانک چوب خشکی جز ز آتشی نخنبی
ور زانک شاخ سبزی آخر خمید باید
آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد
بنهاد در دهانت آخر مکید باید
خامش که در فصاحت عمر عزیز بردی
در روضه خموشان چندی چرید باید
ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی
روزی دو در خموشی دم درکشید باید
@hooshmandy
نبید : شراب
مجید : کسی که کار نیکو بکند
وقتی چنین به جانی جامی خرید باید
ما را نبید و باده از خم غیب آید
ما را مقام و مجلس عرش مجید باید
هر جا فقیر بینی با وی نشست باید
هر جا زحیر بینی از وی برید باید
بگریز از آن فقیری کو بند لوت باشد
ما را فقیر معنی چون بایزید باید
از نور پاک چون زاد او باز پاک خواهد
و آنک از حدث بزاید او را پلید باید
اما چو قلب و نیکو مانندهاند با هم
پیش چراغ یزدان آن را گزید باید
بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم کردش
از بهر فتح این در در غم طپید باید
سگ چون به کوی خسبد از قفل در چه باکش
اصحاب خانهها را فتح کلید باید
سالی دو عید کردن کار عوام باشد
ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید
جان گفت من مریدم زاینده جدیدم
زایندگان نو را رزق جدید باید
ما را از آن مفازه عیشیست تازه تازه
آن را که تازه نبود او را قدید باید
ای آمده چو سردان اندر سماع مردان
زنده ز شخص مرده آخر پدید باید
گر زانک چوب خشکی جز ز آتشی نخنبی
ور زانک شاخ سبزی آخر خمید باید
آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد
بنهاد در دهانت آخر مکید باید
خامش که در فصاحت عمر عزیز بردی
در روضه خموشان چندی چرید باید
ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی
روزی دو در خموشی دم درکشید باید
@hooshmandy
نبید : شراب
مجید : کسی که کار نیکو بکند
یکی از جاهایی که سعدی ایجاز رو تموم کرده:
موسی قارون را نصیحت کرد که
اَحْسَن کما اَحسنَ اللهُ الیک.
(و نیکی کن همانگونه که خداوند بر تو نیکی کرد.)
نشنید و عاقبتش شنیدی.
نشنید و عاقبتش شنیدی.
همین سه کلمه!
@hooshmandy
موسی قارون را نصیحت کرد که
اَحْسَن کما اَحسنَ اللهُ الیک.
(و نیکی کن همانگونه که خداوند بر تو نیکی کرد.)
نشنید و عاقبتش شنیدی.
نشنید و عاقبتش شنیدی.
همین سه کلمه!
@hooshmandy