Telegram Web Link
مجله بین‌الملل
Photo
ایمان و ترس
می گویند "ترس مادر همه ی احساسات است" و می گویند "ترس برادر مرگ است". در فرهنگ ها و زبان های دیگر هم زبانزدهای مشابهی در باره ی ترس وجود دارد. عرب ها می گویند "ترس نیمی از مرگ است" و آلمانی ها می گویند "کسی که می‌ترسد، دوبار رنج می‌برد".
در زندگی ترس های بسیاری ما را احاطه کرده اند: ترس از مرگ، ترس از آینده، ترس از  بیگانه، ترس از دشمن، ترس از تاریکی، ترس از ناشناخته ها، ترس از بزرگ ترها و قوی ترها، ترس از قدرت های سیاسی و اجتماعی، ترس های درونی، ترس های بیرونی و ده ها ترس دیگر.
اما ترس ویژه ای وجود دارد که مستقیماً با ایمان دینی ارتباط دارد؛ و آن ترس از خدا و آخرت است. ترسی که از کودکی در ما کاشته و نهادینه شده است: ترس از آتش سوزان جهنم و شکنجه های پایان ناپذیر آن! به دخترکان ما در مدارس می آموزند که "هر تار مویی که به نامحرمان آشکار گردد، ماری می شود و  بر سر و گردن او می پیچد!" کودکی که با این ترس زندگی و رشد می کند، چگونه می تواند بر دیگر ترس های زندگی اش غلبه کند؟ یک انسان ترس زده، اساساً چگونه می تواند اعتماد به نفس داشته باشد و روی پاهای خودش بایستد؟
وقتی به این ترس ها، ترس سیاسی و اجتماعی نیز اضافه می شود، دیگر چه جایی برای اراده ی آزاد و آزادی فردی و اجتماعی می ماند؟ وقتی در خانواده و محیط اجتماعی تو را از"کفرگویی" می ترسانند و تو جرئت نمی کنی حتی کوچک ترین پرسش و کمترین تردیدت را بر زبان بیاوری؛ وقتی مراجع دینی برای نقد و پرسش های به حق ات، فتوا صادر می کنند و خونت را باطل اعلام می کنند؛ وقتی قدرت سیاسی بر اساس احکام دینی، انواع مجازات ها تا اعدام را علیه دگراندیشان، به نام قانون اجرا می کند؛ دیگر چه جای نفس کشیدن است؛ چه رسد به اندیشیدن؟!
و این ها همه در حالی است که ترس (از خدا)، از سوی دینمردان و سیاستمردان به مثابه ی امری ضروری و حتی فضیلت ستوده می شود و به عنوان حربه ای برای کنترل و مدیریت فکری جامعه به کار می رود.
با این همه، کم نیستند در تاریخ، کسانی که همه ی این ترس ها و شکنجه ها و مجازات ها را به جان خریده و می خرند و بر "خود بودنِ" خود، پای می فشرند و برای آن، "حرمت" قائل می شوند و  هستی خود را در آن راه، فدا می کنند: از سقراط تا سهروردی و از حلاج  تا قُرةالعین؛ از برونو تا ژاندارک و از گالیله تا سلمان رشدی و هزاران هزار نامداران و گمنامان دیگر!
ما بارها و بارها شاهد این بوده و هستیم که پیروان ادیان مختلف، "تشرف دیگران به دین خود" را با افتخار اعلام می کنند؛ اما تاکنون ندیده و نشنیده ایم که خروج افراد از ادیان، با افتخار اعلام و جشن گرفته شود؛ گرچه هر روز شاهد خروج روزافزون افراد از ادیان در سراسر جهان بوده و هستیم. خروجی که در سکوت صورت می گیرد و هنوز، خطراتی را با خود به همراه دارد.
حال تصور کنیم، اگر این همه ترس نمی بود، انسان ها اکنون چگونه می اندیشیدند و کجا ایستاده بودند؟
👍32
صلح اجتماعی، ضرورتی فراتر از فقدان جنگ

✍️ کیخسرو یزدانی
مهر ماه ١۴٠۴

در روزگاری که جهان با بحران‌هایی چون جنگ، تبعیض، شکاف‌های عمیق طبقاتی، انواع گسست ها، فروپاشی اعتماد‌عمومی و تخریب محیط زیست دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، مفهوم "صلح اجتماعی" بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازخوانی و بازتعریف است. صلح اجتماعی نه صرفاً فقدان خشونت، بلکه حضور فعالانه‌ی همدلی، عدالت، گفت‌و‌گو و نشاط در بطن جامعه است.
واژگان "صلح"، "ناصلح" و "پادصلح" را می‌توان سه وضعیت بنیادین در روابط انسانی دانست.
▪️صلح، حالت همزیستی و پذیرش تفاوت‌هاست؛
▪️ناصلح، بی‌تفاوتی و انفعال در برابر بی‌عدالتی
▪️پادصلح، نمود آشکار ستیز، خشونت و نفرت.
این سه‌گانه در همه ساحت‌های زندگی بشر جاری‌اند: از رابطه فرد با خویشتن، تا تعامل با دیگری، طبیعت، و در جهان خداباوران، با خدا.

🔹 صلح با خویشتن:
صلح با خویشتن نخستین گام فردی در مسیر صلح اجتماعی است. انسانی که با خود در ستیز است، نمی‌تواند در جامعه نقش‌آفرین صلح باشد. خودشناسی، پذیرش ضعف‌ها، و آشتی با گذشته، بنیان‌های این صلح درونی‌اند. این صلح، نه انکار خود، بلکه آغوش گشودن به پیچیدگی‌های خویشتن است.

🔹 صلح با دیگری:
در سطح اجتماعی، صلح با دیگری یعنی پذیرش تفاوت‌ها، پرهیز از خشونت کلامی و رفتاری، و تلاش برای گفت‌و‌گو به‌جای حذف. خانواده، مدرسه، رسانه و خصوصا دولت و سیستم حکمرانی، همگی در شکل‌گیری این نوع صلح نقش دارند. نهادهای اجتماعی باید به‌جای بازتولید تبعیض، بستری برای همزیستی و گفت‌و‌گو فراهم کنند.

🔹 صلح با طبیعت:
صلح با طبیعت نیز بُعدی مهم و اغلب مغفول‌مانده از صلح اجتماعی است. تخریب محیط زیست، نوعی پادصلح با طبیعت است که پیامدهای اجتماعی گسترده‌ای دارد؛ از مهاجرت‌های اقلیمی گرفته تا نابرابری‌های زیست‌محیطی. صلح با طبیعت یعنی زندگی پایدار، مصرف مسئولانه، و حفظ منابع برای نسل‌های آینده.

🔹 صلح با خدا مواجهه‌ی اخلاقی وتاریخی:
در جهان خداباوران، صلح با خدا اغلب به معنای زندگی بر پایه اخلاق، عدالت و مسئولیت‌پذیری تعریف می‌شود. اما این تعریف، اگر بدون بازخوانی تاریخ و نقد ساختارهای قدرت دینی باشد، به سادگی به یک پیش‌فرض آرمان‌گرایانه بدل می‌شود.
صلح با خدا، در معنای عمیق‌تر، نه فقط رابطه‌ای معنوی، بلکه مواجهه‌ای تاریخی و اجتماعی با میراث دین و مذهب است. در طول تاریخ، جنگ‌های بی‌شمار میان مذاهب، فرقه‌ها و ادیان نشان داده‌اند که دین می‌تواند هم منبع صلح باشد و هم ابزار پادصلح. جنگ مذهب علیه مذهب، از جنگ‌های صلیبی گرفته تا نسل‌کشی‌های فرقه‌ای، گواهی است بر این واقعیت تلخ که نام خدا، اغلب بهانه‌ای برای خشونت بوده است.
در این میان، کشیشان، خاخام‌ها، کاهنان، موبدان و روحانیون، اغلب نه قربانیان، بلکه عاملان و مشروع‌سازان این خشونت بوده‌اند. قدرت‌های سیاسی و مذهبی، بارها از ایمان مردم برای تحکیم سلطه، توجیه ظلم و سرکوب آزادی بهره برده‌اند.
صلح با خدا، اگر بخواهد صادقانه و اجتماعی باشد، باید با نقد سوءاستفاده‌های تاریخی از دین آغاز شود. باید بپذیرد که ایمان، اگر از اخلاق تهی شود، می‌تواند به ابزار سلطه بدل گردد. صلح با خدا یعنی بازگشت به معنای عدالت‌محورِ ایمان، نه اطاعت کور از نهادهای دینی. یعنی بازخوانی متون مقدس با رویکردی اخلاقی، انسانی و ضدخشونت.
در این معنا، صلح با خدا نه فقط عمل صالح، بلکه مقاومت در برابر پادصلحی است که به نام خدا رخ می‌دهد. یعنی ایستادن در برابر فساد مذهبی، نقد ساختارهای قدرت دینی و تلاش برای بازسازی رابطه‌ای آزاد، اخلاقی و انسانی با امر قدسی. چنین صلحی، نه در انکار دین، بلکه در پالایش آن از خشونت، تبعیض و تحمیل شکل می‌گیرد.

🔹 تحقق صلح اجتماعی پروژه‌ای جمعی:
در نهایت، تحقق صلح اجتماعی پروژه‌ای جمعی است. این صلح نه از بالا تحمیل می‌شود، نه صرفاً با شعار محقق می‌گردد. بلکه نیازمند آموزش، مشارکت مدنی، عدالت ساختاری، و بازسازی اعتماد عمومی است. در جهانی که پادصلح در قالب جنگ، تبعیض و تخریب طبیعت رخ می‌نماید، صلح اجتماعی نه یک آرمان، بلکه ضرورتی حیاتی است.
👍3
2025/10/19 00:33:05
Back to Top
HTML Embed Code: