Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پزشکان و فعالان هلندی ۱۴۰۰ جفت کفش سفید را در میدانی در آمستردام قرار دادند تا به ۱۴۰۰ تن از کادر درمان فلسطینی که در جریان نسل‌کشی کشته شدند، ادای احترام کنند.
👍3
سعید مدنی در سه چهره

کیوان مهتدی

 ▪️برای هرکسی که در کنار دکتر سعید مدنی زندگی کرده، پرداختن به او با اندوه، همدلی، و ستایش فراوانی همراه است؛ اندوه، از رنج ظالمانه‌ای که به او و خانواده‌اش تحمیل شده؛ ستایش از ثبات قدم و ایستادگی او در برابر این ظلم؛ و همدلی بابت تک‌تک لحظاتی که بسیاری از هم‌بندیان، همین همدلی را بی‌دریغ از او دریافت کرده‌اند. نوشته‌ای که با این احساسات شدید همراه باشد، نمی‌تواند با بی‌طرفی به بررسی کارنامه‌ی یک چهره‌ی تاثیرگذار اجتماعی و سیاسی بپردازد. اما تلاش می‌کنم نشان دهم، همین عواطف مشترک خود بخشی از تاثیر ماندگار سعید مدنی بر طیفی از فعالان اجتماعی و سیاسی است.
 
🔸در واقع، وقتی سخن از سعید مدنی می‌شود، باید توجه داشته باشیم که هم‌زمان از سه چهره مختلف صحبت می‌کنیم: نخست دکتر سعید مدنی جامعه‌شناس که باید همچون یک چهره علمی به آن پرداخت؛ دودیگر چهره‌ی سیاسی سعید مدنی است، هم به عنوان نظریه‌پرداز در یک مشی سیاسی مشخص و هم به عنوان یک زندانی سیاسی با سالیان دراز سابقه زندان؛ و در آخر چهره‌ی انسانی سعید مدنی که به باور من اگر مهم‌تر از دو چهره‌ی قبلی نباشد، دست‌کم به اندازه‌ی آنها حائز اهمیت است.
 
▪️در فقر علمی جامعه ما، به ویژه در حوزه علوم اجتماعی و علوم انسانی، یک پروژه‌ی فکری مستمر که با رویکردی عینی به ابعاد مختلف حیات اجتماعی ما بپردازد غنیمتی برای تمام پژوهشگران به حساب می‌آید. و در این میان، پروژه‌ی فکری دکتر مدنی یکی از منسجم‌ترین نمونه‌ها در این معدود منظومه‌های نظری است. به این اعتبار، هر کسی که در سالیان اخیر با موضوع جنبش‌‌‌های اجتماعی، یا آسیب‌های اجتماعی جامعه معاصر ما درگیر شده باشد، خواه‌ناخواه در جایی از تحقیقات خود با پژوهش‌های دکتر مدنی مواجه می‌شود. از اعدام تا اعتیاد، و از خیزش آب خوزستان تا شورش بنزین آبان ۹۸، این پژوهش‌ها گره‌گاه‌های مهم حیات اجتماعی ما را در برمی‌گیرد. مثل هر پروژه‌ی فکری دیگری، می‌توان بحث‌های متعددی درباره‌ی کم و کیف این پژوهش‌ها مطرح کرد، و این خصلت ذاتی هر کار علمی است که باید نقد شود، بهبود یابد، و به درک و دریافت‌های جدیدی منجر شود.
 
🔸این یادداشت فرصت مناسبی برای پرداختن به این جنبه نیست، و همین اشاره کافی است که هر کسی که مشغول پژوهش در زمینه‌ی جنبش‌های اجتماعی معاصر ما باشد، از این میراث علمی بهره‌مند بوده، و در برخی نمونه‌ها مانند اعدام یا خیزش‌های چند سال اخیر، به ندرت نمونه‌ی دیگری پیدا می‌کند که در داخل کشور، مستقل از نهادهای حکومتی، و به شکل گروهی و با روش علمی صورت گرفته باشد.
  
▪️اما دکتر مدنی یک چهره‌ی علمی محض نیست. ممکن است در هر کدام از پژوهش‌ها تلاش کند با بی‌طرفی و رویکردی عینی به موضوع بپردازد. اما منظومه‌ای که مجموعه‌ی این پژوهش‌ها می‌سازند، آشکارا حاکی از یک اراده به تغییر و بهبود شرایط اجتماعی را در دل خود دارد. میل به تغییر شرایط اجتماعی ما را با جنبه‌ی دیگر سعید مدنی، در حکم یک چهره‌ی سیاسی آشنا می‌کند. در عرصه‌ی سیاسی حتی اگر با مشی دکتر مدنی مخالف باشیم، باز هم نمی‌توانیم برای آن احترام قائل نباشیم، یا آن را نادیده بگیریم. به باور من، مهم‌ترین ویژگی‌ اندیشه‌ی سیاسی دکتر مدنی، عطف توجه به جامعه در برابر دولت است، نگاهی که راه‌های برون‌رفت و تغییر را از درون جامعه دنبال می‌کند، و این موضوع هم در کارهای علمی و هم در تاثیرگذاری سیاسی او قابل مشاهده است. در تقویت جنبش‌های اجتماعی، بارزترین خط مشی دکتر مدنی تاکید بر فعالیت خشونت‌پرهیز است. خشونت‌‌پرهیزی که دکتر مدنی از آن دفاع می‌کند فراتر از یک الزام اخلاقی و امر کلی، نتیجه‌ی ارزیابی او از مجموعه‌ی برهمکنش‌های متقابل بین جامعه‌ای است که امکان تشکل‌یابی آن به شدت تضعیف شده، در برابر حکومتی که جز با زبان زور و سرکوب با زبان دیگری آشنا نیست. این دو ویژگی (جامعه‌باوری و خشونت‌پرهیزی) دکتر مدنی را به یک چهره‌ی قابل اعتماد و قابل گفتگو در میان طیف گسترده‌تری از همفکران بلاواسطه‌ی او تبدیل می‌کند.
 
🔸برای ارزیابی یک چهره‌ی علمی، یا یک چهره‌ی سیاسی، نشانه‌ها و ملاک‌های کمابیش روشنی وجود دارد. می‌توان با اتکا به نوشته‌های مکتوب، یا فعالیت‌های عملی یک شخص، و با در نظر گرفتن نتایج و پیامدهای آنها، نقاط قوت و ضعف یک چهره‌ی علمی یا سیاسی را ترسیم کرد. اما جنبه‌ی انسانی و اخلاقی یک فرد، چنین نمود واضحی در عرصه‌ی عمومی پیدا نمی‌کند، برای همین پرداختن به آن دشوار است و گاه ممکن است جنبه‌ی شخصی پیدا کند. شناخت این جنبه‌ی فردی نیازمند مواجهه مستقیم و مستمر به ویژه در موقعیت‌های بحرانی است، تا به مرور کیفیت‌های انسانی یک فرد بروز پیدا کنند. زندان با تمام دشواری‌هایش این فرصت را برای بسیاری از ما داشت تا به چنین شناختی از دکتر مدنی برسیم.
ویژگی انسانی دکتر مدنی فقط در همدلی او با تمام زندانیان (حتی زندانیان غیرسیاسی) محدود نمی‌شود؛ یا به نقش حمایتی و مراقبتی که  نسبت به دیگر هم‌بندیان داشت؛ یا حتی به نظم دقیق روزانه که گویی نخستین سال زندانش باشد. انسجام شخصیت و اراده‌ی دکتر سعید مدنی که می‌تواند از او یک الگو یا مرجع بسازد، نتیجه‌ی عمق باور او به تلاش‌های مستمری است که به رغم هزینه‌ی فراوان در تمام این سالیان پیش برده است. مثل هر انسان دیگری، می‌توان پروژ‌ه فکری یا فعالیت سیاسی او را نقد کرد، اما هم‌‌خوانی بین آنچه می‌گوید و آنچه انجام می‌دهد گوهری گرانبها و در این زمانه نادر است که نمی‌توان بدون ستایش بی‌دریغ از آن یاد کرد.
 
▪️روزی که دکتر مدنی را به زندان دماوند تبعید کردند، یکی از تلخ‌ترین روزها برای آن نسل از زندانیان اوین بود، امیدوارم، شیرینی آزادی هر چه زودتر ایشان، خاطره آن تلخی را کمرنگ کند.

@iranfardamag
3
📖پراگماتیسم در مقابل ایدئولوژی

✍️فرخ نعمت‌پور

سخنان ترامپ در عربستان سعودی در مورد جمهوری اسلامی، بستن قراردادهای اقتصادی بسیار کلان با دولت ریاض و ملاقات با احمد الشرع بار دیگر اثبات کردند کە او اساسا یک تاجر است و اهمیتی اساسی برای هیچ ایدئولوژی قائل نیست. برای او حتی آمریکا هم یک کالا محسوب می‌شود. کالایی در جهت کسب سود. زیرا کە این سود و سرمایە است میهن واقعی او بشمار می‌رود. ملاقات او با رهبر کرە شمالی در دور اول ریاست جمهوری‍‌‌اش، همان زمان واضح‌ترین نشانە در این زمینە بود.
فارغ از درستی یا نادرستی چنین موضعی، یا اینکە او فقط تظاهر می‌کند یا واقعا بدان معتقد است باید گفت کە چنین خصیصەای می‌تواند فرصتی باشد برای کشورهایی کە بە تعمیق روابط خود با آمریکا و استفادە از مکانات اقتصادی آن معتقداند. می‌توان با ترامپ مخالف بود، اما همزمان از سیاست‎‌هایی پیروی کرد در جهت کسب منافع.
آیا جمهوری اسلامی قادر بە اتخاذ چنین تصمیمی است؟ آیا حکومت فقها توانایی آن را دارد انعطاف در ایدئولوژی بخرج دادە، از شعارهای ضد آمریکایی دست کشیدە و دوران نوینی را از روابط آغاز کند؟
کاملا مشخص است کە آنچە جمهوری اسلامی در پی آن است تنها توافقات موردی، آن هم برای گذر موقتی از بحران‌های خود است. تمام ترم‌هایی کە خامنەای در سخنرانی‌های رسمی خود بکار بردە، از جملە 'نرمش قهرمانانە' و 'نە جنگ، نە صلح'، بخوبی موید این امراند کە جمهوری اسلامی نیازی بە عادی کردن روابط نە تنها نمی‌بیند، بلکە در بهترین حالت انعقاد قراردادی همچون برجام مورد نظرش است کە بدون ایجاد و تعمیق روابط تنها بە ایجاد و دسترسی بە امکاناتی منجر شود کە امکان ادامە سیاست‌های موجود را ممکن سازد.
ترامپ یک پراگماتیست است، در مقابل پراگماتیست‌ها باید پراگماتیست بود، البتە اگر هدف رشد اقتصادی و عادی سازی اوضاع کشور باشد.
آنچە امکان چنین تحولی را در جمهوری اسلامی تا حدود زیادی ناممکن می‌سازد، بحث ماندگاری رژیم است. نظامی کە از همان ابتدا ایدئولوژی سفت و سختی برای خود انتخاب و تعریف کردە است و در تمامی دهەهای عمر خود، علیرغم همە فراز و نشیب‌ها بە آن چسبیدە، برایش دشوار است گذشتن از چنین هویتی. گذشتە از این، جمهوری اسلامی ماندگار بە دشمنی خود با جهان خارج است. هرگونە عادی سازی و گذر از چنین خصلتی، اعلام مرگ خود نظام بشمار می‌آید، چە در فرم هویتی و ایدئولوژیکی آن و چە در زمینەسازی برای فعال سازی جامعە در تاثیرگذاری بر فضای سیاسی کشور.
👍2👎1
۱۶۰ نفر از اعضای خانواده‌ام را در غزه از دست داده‌ام اما امیدم را نه

من، احمد حلو، این واژه‌ها را از ژرف‌ترین نقطه‌ی رنج انسانی می‌نویسم. در طول سال گذشته، ۱۶۰ نفر از اعضای خانواده‌ی گسترده‌ام را از دست داده‌ام؛ مردان، زنان و کودکان. همه‌ی آن‌ها غیرنظامی بودند، همه‌ی آن‌ها بی‌سلاح. در جریان جنگ در غزه، در حملات هوایی و تیراندازی‌ها کشته شدند. در عرض چند دقیقه، نسل‌های کاملی از خانواده‌ی حلو نابود شدند: عمه‌ها، دایی‌ها، خاله‌ها، عموها، دخترعموها، پسرعموها، خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌ها؛ همه در خانه‌های خود کشته شدند.

پیکرهایشان زیر آوار پیدا شد؛ گاه در حالی که هنوز همدیگر را در آغوش داشتند، گاه پراکنده. بعضی‌شان روزها ناشناخته ماندند. خانواده‌ای که پیش‌تر در مناسبت‌های مذهبی گرد یک سفره جمع می‌شد، اکنون به فهرستی از اسامی کشته‌شدگان بدل شده است. ۱۶۰ نفر. ۱۶۰ زندگی. ۱۶۰ آینده‌ای که هرگز تحقق نخواهد یافت.

اندوهم بی‌انتهاست. گاه حتی نفس کشیدن دشوار می‌شود. اما حتی در این جایگاه – جایی که گویی همه چیز از دست رفته – تصمیم گرفته‌ام برخیزم و بگویم: نباید تسلیم شویم. نباید خود را به نفرت، فقدان یا انتقام بسپاریم. اکنون، بیش از هر زمان دیگر، از هر دو ملت، فلسطینی و اسرائیلی، می‌خواهم که راه دیگری را انتخاب کنند؛ راهی نه از خون، بلکه از زندگی؛ نه از انتقام، بلکه از امید.

از خشم تا تغییر

من فلسطینی‌ام، اهل اریحا. اگرچه در اریحا زاده شده‌ام، ریشه‌هایم در غزه و بئرالسبع است. پدربزرگ و مادربزرگم در غزه به دنیا آمدند و اوایل قرن بیستم برای گسترش کسب‌وکارشان به بئرالسبع مهاجرت کردند. پدر و مادرم نیز در همانجا بزرگ شدند. طی جنگ ۱۹۴۸، تلاش کردند به غزه بازگردند اما در نهایت به اریحا گریختند، به امید اینکه نزدیکی به مرز اردن در صورت بدتر شدن اوضاع راه فراری برایشان باشد. در سال ۱۹۶۷، بار دیگر مجبور به فرار شدند، این بار به اردن؛ جایی که شاهد خشونت و مرگ بیشتری بودند.

از کودکی قصه‌های ترس، فرار و قتل را شنیدم. خشمگین شدم. خواستم انتقام بگیرم. در ده سالگی، در جریان جنگ ۱۹۸۲ اسرائیل علیه لبنان، برای تظاهرات لاستیک به خیابان می‌کشیدم. باور داشتم باید بجنگم. در پانزده سالگی به جنبش محلی حماس پیوستم. سنگ پرتاب می‌کردم. پرچم‌های فلسطین می‌دوختم، کاری که آن زمان غیرقانونی بود و می‌دانستم ممکن است به زندان بیفتم، که همین هم شد. سال ۱۹۹۲ به‌عنوان زندانی سیاسی به هفت ماه زندان نظامی اسرائیل محکوم شدم.

اما زندان چیزی دیگر هم با خود آورد: دیدار با کسانی که افقی متفاوت برای آینده داشتند. در دوره‌ی حبسم، روند صلح اسلو آغاز شد. وقتی خانواده‌ام به ملاقاتم آمدند، از پیمان جدید صلح با اسرائیل گفتند، از دو دولت و از اینکه حالا پرچم فلسطین قانونی شده است. این حرف‌ها در من بذر کوچکی کاشت؛ بذر امکانی که تا آن زمان به خود اجازه نداده بودم به آن بیندیشم.

پس از آزادی، تمرکزم را بر بازسازی جامعه‌ام گذاشتم. یک گروه جوانان در اریحا تأسیس کردیم. در مدارس، بیمارستان‌ها و خانه سالمندان داوطلبانه کار کردیم. دوره کمک‌های اولیه گذراندم و به عنوان امدادگر هلال احمر فلسطین فعالیت کردم.

زخمی که ماند، راهی که باز شد

در جریان درگیری‌های ۱۹۹۶ در شرق اورشلیم، هنگام کمک‌رسانی به زخمی‌ها، به دوستی برخوردم که بیهوش افتاده بود: فیراس. هنگامی که داشتم او را به آمبولانس می‌رساندم، سربازی اسرائیلی از پشت به من شلیک کرد. بر زمین افتادم. در راه بیمارستان، شنیدم دکتر به امدادگر گفت کمک به دوست دیگرم را متوقف کند؛ او مرده بود.

وقتی به اریحا بازگشتم و سراغ فیراس را گرفتم، برادرم مرا به قبرستان برد. چهار قبر آنجا بود: یکی برای فیراس، دانشجوی ۲۱ ساله‌ی حقوق؛ یکی برای پسری ۱۷ ساله؛ یکی برای یک افسر پلیس فلسطینی. از برادرم پرسیدم قبر چهارمی برای چه کسی است؟ گفت: «این یکی برای تو بود. فکر می‌کردیم می‌میری.» من زنده ماندم، اما گلوله هنوز نزدیک ستون فقراتم مانده است.

گام‌های کوچک صلح

سال ۲۰۰۴، دوستی مرا به کارگاهی دعوت کرد که قرار بود در آن با اسرائیلی‌ها دیدار کنیم. خشمگین شدم. فریاد زدم: «چطور می‌توانی از من بخواهی با دشمن دیدار کنم؟ با کسانی که مردمم را کشتند، سرزمینم را گرفتند، آواره‌ام کردند؟»

اما رفتم. روز اول سکوت کردم. روز دوم حرف زدم. روز سوم با آنها قهوه نوشیدم. روز چهارم با ناباوری پرسیدم: «تو واقعاً یهودی هستی؟ واقعاً اسرائیلی؟» تا آن زمان تنها چهره‌ای که از یهودیان دیده بودم، سربازانی با اسلحه بودند، نه انسان‌هایی که از صلح و آینده حرف بزنند.
ادامه 👇
👍2
ادامه ☝️
کم‌کم به این کارگاه‌ها بیشتر رفتم. بعدها به آلمان سفر کردم برای سمیناری با اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها. سال ۲۰۰۶، «مبارزان برای صلح» از من دعوت کردند در اریحا با آنان دیدار کنم. ابتدا آمادگی نداشتم، اما به یادگیری ادامه دادم. سال ۲۰۱۳ در مراسم مشترک روز یادبود اسرائیلی–فلسطینی سخنرانی کردم. از آن پس، به عضوی فعال در مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز علیه اشغال بدل شدم.

امروز، پس از همه‌ی این دردها

در سی سالگی با هیبا ازدواج کردم؛ او هم اصالتاً از غزه است. سال‌هاست که نتوانسته‌ایم خانواده‌ی او را ببینیم. حتی پیش از جنگ اخیر، هشت سال بود که چهار فرزندمان اجازه دیدار با پدربزرگ و مادربزرگشان در غزه را نداشتند. و حالا، از ۷ اکتبر تاکنون، بیش از ۱۶۰ نفر از بستگانمان را از دست داده‌ایم.

اما باور دارم که تنها همکاری بین‌المللی و مبارزه‌ی بدون خشونت است که می‌تواند اشغال را پایان دهد و صلح را محقق سازد. می‌دانم که تندروهای دو طرف می‌خواهند ما از یکدیگر متنفر باشیم، بترسیم و امید را از دست بدهیم. می‌خواهند باور کنیم که جنگ تنها راه است و بقای یک ملت تنها با نابودی دیگری ممکن است.

من این روایت را نمی‌پذیرم. صلح، ضعف نیست؛ شجاعت است. شجاعت برای انتخاب راهی دشوارتر: شنیدن درد دیگری، به رسمیت شناختن رنج او، و ساختن پلی بر فراز رودخانه‌های خون.

در اسرائیل، بارها شنیده‌ام که می‌گویند: «شریکی برای صلح وجود ندارد.» اما این درست نیست. ما اینجا هستیم: فلسطینی‌هایی که به برابری، همزیستی و عدالت برای هر دو ملت باور داریم. اندکیم، اما مصمیم: برای زندگی، نه مرگ؛ برای ساختن، نه ویران کردن. حتی پس از از دست دادن همه چیز.

من تصمیم گرفته‌ام زندگیم را وقف صلح و مبارزه‌ی بدون خشونت با بی‌عدالتی، اشغال و افراط‌گرایی کنم، هم در میان خودمان، هم در میان شما. تنها راه باقیمانده همین است: آینده‌ای مشترک، بر پایه‌ی شناخت متقابل و باور به اینکه صلح هنوز ممکن است.

عزیزانم را از دست داده‌ام، اما امیدم را نه.
صلح شعار نیست؛ تنها راه زیستن است.

احمد حلو – هاآرتص – ۲۹ آوریل ۲۰۲۵
ترامپ و آینده جهان با دولت‌های پلتفرمی

سعید مقیسه‌ای

سفر اخیر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده به خاورمیانه ـ که اولین سفر خارجی او پس از اعلام بازگشت به صحنه سیاست بود ـ در سطح بین‌المللی و به‌ویژه برای ما ایرانیان، با دقت و حساسیت دنبال شد. این سفر به عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر، نه‌تنها به‌دلیل موقعیت ژئوپولیتیک این کشورها، بلکه به‌خاطر همراهی چهره‌های شاخص فناوری و اقتصاد آمریکا، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود.
در کنار رهبران فناوری سیلیکون ولی، برخی از نمایندگان اقتصاد سنتی آمریکا ـ به‌ویژه از بخش‌های مالی، صنعتی و املاک و مستغلات ـ نیز ترامپ را در این سفر همراهی کردند. آن‌ها نقش کلیدی در مذاکره و انعقاد قراردادهای کلان اقتصادی داشتند؛ از جمله:
- فروش ۲۱۰ فروند هواپیمای بوئینگ به قطر، به‌عنوان بزرگ‌ترین سفارش تاریخ این شرکت.
- سرمایه‌گذاری مشترک در پروژه‌های زیرساختی، مانند فرودگاه بین‌المللی ملک سلمان و پارک ملک سلمان در عربستان سعودی.
- قرارداد تسلیحاتی ۱۴۲ میلیارد دلاری با عربستان سعودی.
- قرارداد تسلیحاتی ۱.۴ میلیارد دلاری با امارات متحده عربی.
- قرارداد فروش تجهیزات دفاعی شرکت Raytheon به قطر.
 همزمان، حضور چندین چهره برجسته سیلیکون ولی در این سفر به امضای تفاهم‌نامه‌هایی در حوزه‌های هوش مصنوعی، انرژی، و زیرساخت‌های دیجیتال منجر شد که نویدگر آینده‌ای فناورانه و بازتعریف‌شده از مناسبات بین‌المللی در سایه «دولت‌های پلتفرمی» است.
 
ترامپ و ترامپیسم؛ از بازاری‌گری تا بازتعریف قدرت
رفتار دونالد ترامپ را صرفاً در چارچوب یک سیاستمدار کاسب‌کار و خودمحور تحلیل کردن، اگرچه نادرست نیست، اما نگاهی ساده‌انگارانه به پدیده‌ای پیچیده و چندلایه به نام «ترامپیسم» است. واقعیت این است که ترامپ نماینده صرف یک شخصیت فردی یا سبک مدیریتی نیست، بلکه سخنگوی نوعی جابجایی ساختاری در قدرت اقتصادی و سیاسی معاصر جهان است.
اگر بپذیریم که در دمکراسی‌های نمایندگی به‌ویژه در آمریکا، پیروزی سیاسی کاندیداها غالباً به حمایت سرمایه‌های کلان وابسته است، می‌توان گفت که در دوران اخیر، این سرمایه‌گذاران سنتی (متعلق به صنایع کلاسیک دوران انقلاب صنعتی سوم) جای خود را به بازیگران تازه‌نفس اقتصاد پلتفرمی داده‌اند. بازیگرانی که عمدتاً در سیلیکون ولی متمرکز شده‌اند و درعرصه‌های فناوری دیجیتال، هوش مصنوعی و اقتصاد پلتفرمی پیشتازند.
در این معنا، ترامپ بیش از آن‌که نماینده اقتصاد سنتی آمریکا باشد، صدای سیاسی نسل نوین سرمایه‌داری فناورانه است؛ طبقه‌ای از میلیاردرهای پلتفرمی که نه‌تنها در ثروت، بلکه تصمیم دارند در شکل‌دهی به آینده سیاسی و تکنولوژیک جهان سهمی فزاینده داشته باشند.
در گذشته، سرمایه‌داران سنتی از دولت‌ها انتظار فراهم‌آوردن منابع اولیه، گسترش بازار و اعطای یارانه داشتند. اما سرمایه‌داری پلتفرمی با آغاز انقلاب پنجم صنعتی، سودای تغییر پارادایم حکمرانی، بازطراحی سبک زندگی و دگرگونی شیوه تعاملات انسانی را در سر دارد. آنان معتقدند ساختارهای کلاسیک سیاسی، ازجمله دموکراسی نمایندگی، مانعی در برابر رشد آزاد فناوری‌ها هستند.
ترامپ با وعده‌هایی چون کاهش مقررات دست‌وپاگیر، توسعه هوش مصنوعی، تسهیل فضای رمزارزها و کاهش مالیات، توانست حمایت این سرمایه‌داران نوظهور را جلب کند. از این رو، ترامپیسم را باید بخشی از پروژه جهانی گذار به نظم پلتفرمی درک کرد؛ نظمی که نه‌فقط اقتصاد، بلکه دولت، جامعه و حتی مفهوم «قدرت» را بازتعریف می‌کند.
 
رهبران فناوری و رویای دولت‌های پلتفرمی
رهبران فناوری در سیلیکون ولی، چشم‌اندازی از رهبری جهانی را ترسیم می‌کنند که بر پایه نوآوری پرشتاب، حداقل مداخله دولتی و تسهیل در توسعه فناوری‌های نوین بنا شده است. در میان بسیاری از چهره‌های برجسته فناوری، گرایش فزاینده‌ای به‌سوی ساختارهای حکمرانی نوین، موسوم به «دولت‌های پلتفرمی» یا «دولت‌های الگوریتمی»، به‌چشم می‌خورد.
در افق انقلاب پنجم صنعتی، این دولت‌ها مبتنی بر منطق پلتفرم‌های دیجیتال طراحی می‌شوند: حداکثر دیجیتالی‌سازی خدمات عمومی، از مالیات‌گیری تا بهداشت و آموزش؛ تصمیم‌گیری مبتنی بر الگوریتم‌ها و کلان‌داده؛ مشارکت غیرمتمرکز شهروندان از طریق ابزارهایی چون رأی‌گیری الکترونیکی؛ بهره‌گیری از بلاک‌چین برای شفافیت فرآیندها؛ و کاهش نقش دولت‌های کلاسیک تا جایی که به هماهنگ‌کننده‌ای بین پلتفرم‌ها تبدیل شوند.
این مدل در تضاد با دولت‌های رفاه سنتی یا الگوهای مداخله‌گرای اقتصادی دولت‌ها است و بیشتر با نگاه بازارمحور و کارآفرینانه رهبران تکنولوژی همخوانی دارد.
ادامه👇
7
هرچند این رهبران نگاهی جهانی به آینده دارند، تاکنون آزمایش‌های عملی آن‌ها عمدتاً در ایالات متحده اجرا شده است. اما آن‌ها آمریکا را نه مقصد، بلکه آزمایشگاهی برای آینده جهان می‌دانند. در این نگاه، قدرت در دست سیاستمداران نیست، بلکه در اختیار تکنولوژیست‌ها و کارآفرینان جهانی قرار می‌گیرد.
 
سفر اخیر همراه با ترامپ به عربستان، امارات و قطر، نخستین تلاش جدی آنان برای صدور این فلسفه سیاسی نوین به خارج از مرزهای آمریکا بود. از دید آن‌ها، کشورهای غربی، از جمله اروپا و حتی اسرائیل، به دلیل چسبندگی به پارادایم لیبرال دموکراسی، از جهش فناورانه بازمانده‌اند. در مقابل، کشورهای ثروتمند و فاقد ساختار دولت-ملت کلاسیک، نظیر عربستان، قطر و امارات، بهترین بستر برای آزمودن مدل‌های نوین حکمرانی فناورمحور محسوب می‌شوند.
در این کشورها، تمرکز قدرت در دستان چند نفر، اجرای سریع پروژه‌های عظیم را ممکن می‌سازد؛ پروژه‌هایی همچون ساخت شهر نئوم یا دیتاسنترهای کلان، که در غرب با تأخیرهای قانونی، چالش‌های مدنی و مخالفت‌های نهادی مواجه می‌شوند.
در غیاب پارلمان‌های نیرومند، مطبوعات آزاد، و جنبش‌های مدنی، رهبران فناوری و حامیان سیاسی‌شان، آینده جهان را در پیوند با حکمرانی سریع، متمرکز و فاقد موانع لیبرالی تصور می‌کنند؛ آینده‌ای که به تعبیر آنان، از خاورمیانه آغاز می‌شود.
 
خاورمیانه: آزمایشگاه آینده فناوری جهانی
سفر اخیر دونالد ترامپ به عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر، نه‌تنها یک رویداد دیپلماتیک بود، بلکه نقطه عطفی در همگرایی سیاست، فناوری و سرمایه‌گذاری در سطح جهانی محسوب می‌شود. در این سفر، رهبران فناوری سیلیکون ولی به همراه ترامپ، به دنبال ایجاد پایگاه‌های امن و قابل پیش‌بینی برای توسعه فناوری‌های پیشرفته در خارج از ایالات متحده بودند.
کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با سرمایه‌گذاری‌های کلان در حوزه‌هایی مانند هوش مصنوعی، رباتیک، دیتا سنترها، انرژی‌های نو و اینترنت اشیاء، به مراکز اصلی تولید، آزمایش و سرمایه‌گذاری در این زمینه‌ها تبدیل شده‌اند. برای مثال، در امارات، توافقی برای صادرات سالانه ۵۰۰٬۰۰۰ تراشه پیشرفته هوش مصنوعی ساخت آمریکا به ارزش ۱.۴ تریلیون دلار امضا شد. همچنین، عربستان سعودی با راه‌اندازی شرکت «Humain» و همکاری با شرکت‌هایی مانند Nvidia و AMD، به دنبال ساخت دیتاسنترهای عظیم و توسعه زیرساخت‌های هوش مصنوعی است.
این کشورها با ارائه تسهیلاتی مانند قوانین ساده‌تر، مالیات‌های پایین‌تر و حمایت‌های دولتی، محیطی مناسب برای فعالیت شرکت‌های بزرگ فناوری فراهم کرده‌اند. این اقدامات، خلیج فارس را به مرکزی برای تبادل داده و اتصال جهانی تبدیل می‌کند.
برای سیلیکون ولی، این مشارکت‌ها مزایای متعددی دارند: دسترسی به منابع مالی عظیم، امکان آزمایش فناوری‌ها در مقیاس بالا، گسترش نفوذ جهانی بدون ورود مستقیم به کشورهایی با مقررات سخت‌گیرانه مانند اروپا، و حضور در بازارهای جدید با رشد سریع و تقاضای بالا.
گرایش ترامپ به نفی جنگ‌های پرهزینه کلاسیک نیز با اهداف استراتژیک اقتصادی و فناوری‌محور در منطقه خلیج فارس هم‌راستا است. پروژه‌های عظیم فناوری شهری، مانند شهر هوشمند نئوم در عربستان سعودی، نیازمند ثبات و عدم درگیری نظامی هستند. سیلیکون ولی برای گسترش زیرساخت‌های دیجیتال، انرژی پاک، هوش مصنوعی و داده به محیطی امن با صلحی پایدار نیاز دارد.
رویکرد جدید آمریکا در منطقه، به‌جای سلطه نظامی مستقیم، بر نفوذ تکنولوژیک و اقتصادی از طریق پلتفرم‌ها و شرکت‌ها متمرکز است. این نیازمند همکاری با دولت‌های محلی، از جمله با ایران، و نه درگیری با آن‌هاست. سیلیکون ولی مایل است بدون اشغال و حمله‌های نظامی، بلکه با کنترل داده، زیرساخت و با استفاده از قدرت فناوری، نظم جدیدی بر پایه دولت‌های پلتفرمی و آمرانه تکنوکراتیک بسازد.
در نتیجه، نفی جنگ توسط ترامپ، برخلاف رویکرد نئوکان‌ها، نه از سر صلح‌طلبی، بلکه ازنوعی واقع‌گرایی و عملگرایی اقتصادی و فناوری‌محوری سرچشمه می‌گیرد که با منافع سیلیکون ولی در منطقه هم‌جهت است.
 
5
بازگشت ترامپ؛ بازتعریف استراتژی ایران در برابر سیاست‌های غیرسنتی کاخ سفید

فرزاد محمودی

دونالد ترامپ در دوره نخست ریاست‌جمهوری‌اش با چهره‌ای غیرقابل پیش‌بینی و رفتاری متفاوت از رؤسای جمهور پیشین آمریکا، ساختار سنتی دیپلماسی را به چالش کشید. خروج از توافق هسته‌ای (برجام) و صدور دستور ترور قاسم سلیمانی، تنش میان تهران و واشنگتن را به آستانه یک درگیری تمام‌عیار رساند. اما اکنون، در دور دوم حضور خود در قدرت، ترامپ با چهره‌ای نوین و رفتاری بازتعریف‌شده به میدان بازگشته است؛ چهره‌ای که تحلیل‌گران کهنه‌کار را نیز در پیش‌بینی مسیر آینده دچار تردید کرده است.

در همین مدت کوتاه، او موفق شده قراردادهای اقتصادی تازه‌ای در خلیج فارس امضا کند، بخشی از تحریم‌ها علیه سوریه را بردارد، مستقیماً با گروه حماس درباره آزادی یک شهروند آمریکایی مذاکره کند، حوثی‌ها را مجدداً در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار دهد و آنها را در انزوای تسلیحاتی قرار دهد. از سوی دیگر، تعرفه‌ها علیه چین را کاهش داده و توانسته نقش میانجی را میان روسیه و اوکراین در ترکیه ایفا کند. حتی در مناقشه مزمن میان هند و پاکستان، نشانه‌هایی از تأثیرگذاری در مسیر آتش‌بس از خود نشان داده است.

چنین شتابی در بازتعریف سیاست خارجی ایالات متحده باعث شده کشورهای منطقه و جهان تلاش کنند گام‌های خود را با ریتم جدید واشنگتن هماهنگ کنند.

اما ایران در این میانه جایگاهی ویژه و پیچیده دارد. ترامپ این بار نه با تهدیدهای پرطمطراق نظامی، بلکه با رویکردی محاسبه‌شده و تعاملات دیپلماتیک هدفمند، جمهوری اسلامی را در یک بازی پیچیده و پرهزینه وارد کرده است؛ بازی‌ای که بر خلاف گذشته، بیشتر رنگ «دیپلماسی هجومی» دارد تا «درگیری مستقیم».

جمهوری اسلامی امروز با بحرانی عمیق در مشروعیت داخلی و اعتبار خارجی مواجه است. فشارهای اقتصادی و سیاسی در کنار شکاف‌های گسترده اجتماعی، پایه‌های حکومت را متزلزل کرده‌اند. در چنین شرایطی، رفتار هدفمند ترامپ می‌تواند بیش از هر زمان دیگری برای تهران تهدیدآمیز باشد؛ نه از آن جهت که با بمب و موشک به میدان آمده، بلکه به این دلیل که او این بار، سلاح‌های دیپلماتیک را به‌درستی و به‌موقع به کار گرفته است.

این شرایط البته ممکن است در کوتاه‌مدت، فضا را برای برخی مانورهای داخلی نظام باز کند، اما در بلندمدت، انزوای بیشتر و احتمالاً فرسایش تدریجی آن را به‌دنبال خواهد داشت. در این میان، مردم ایران – به‌ویژه نیروهای دگراندیش و تحول‌خواه – می‌توانند از این روزنه، فرصتی برای تجدیدنظر در آینده سیاسی کشور بیابند.

امروز، نارضایتی عمومی در ایران عیان‌تر از هر زمان دیگری است. افکار عمومی نسبت به ساختار موجود بی‌اعتماد شده و بسیاری از ایرانیان، ادامه وضعیت فعلی را تنها به زیان کشور می‌دانند. در این بزنگاه تاریخی، وطن‌دوستی نباید با هیچ ایدئولوژی یا جناح‌بندی سیاسی گره بخورد. نجات ایران، وظیفه‌ای فراتر از گرایش‌های گذشته است و نیازمند اتحاد، گفت‌وگو و کنشگری هوشمندانه‌ است.

جایی برای تکرار اشتباهات نیست. هر تلاشی برای بازتولید اختلاف‌ها یا تحمیل روایت‌های شکست‌خورده گذشته، تنها به سود کسانی است که از تفرقه و آشفتگی تغذیه می‌کنند. در شرایط کنونی، هر فرد، جریان یا گروهی که به جای وحدت، بر طبل تفرقه بکوبد، باید نه‌تنها در برابر افکار عمومی، بلکه در برابر تاریخ پاسخ‌گو باشد.
@Farzad Mahmoudi
1👍1
📖رویای رهایی خود

✍️فرخ نعمت‌پور

دور پنجم مذاکرات میان جمهوری اسلامی و آمریکا در رم برگزار شد. باز هم مذاکرەای بدون نتیجە مشخص و در بهترین حالت خوش‌بینانە برای مقامات ایرانی کە گویا می‌تواند در آیندە هم بخوبی پیش برود. این در حالی است کە آمریکا مرتب بر تهدیدات و تحریم‌های خود می‌افزاید، و جمهوری اسلامی هم با رجزخوانی‌های همیشگی‌ پیرامون مواضع ضد میهنی‌اش در میدان خودنمایی می‌کند.

ظاهرا جمهوری اسلامی خوشحال از اینکە از طریق پیشبرد مذاکرات تا این لحظە امر حملە نظامی بە ایران را بە عقب انداختە، کرکری می‌خواند و همین خودبخود برایش پیروزی بزرگی محسوب می‌شود! وقت گذرانی و از امروز بە فردا کردن تنها برای اینکە شاید در این میان فرجی حاصل آید، روش همیشگی آنهاست. آنها آمادە نیستند در بنیان‌های سیاسی و ایدئولوژیکی خود بە جهان و ایران تغییری ایجاد کنند تا مذاکرات بشیوە مثبت، آنگونە کە نیاز مردم و کشور است پیش بردە شود. برای آنها طبق معمول حفظ نظام و عبور دادن کشتی درهم شکستە آن از میان طوفان‌ها در اولویت است.

علی اکبر نیکواقبال در مطلبی در ستارە صبح بە مورد بسیار خوبی اشارە کردە. او می‌گوید توافق بدون اصلاحات ساختاری نمی‌تواند رشد اقتصادی ایجاد کند. تحلیلی بسیار درست، اما آیا جمهوری اسلامی بدنبال رشد اقتصادی است، یا تنها تامین منابع برای ادامە برنامەهای خود؟ جمهوری اسلامی تنها در پی سبک کردن تحریم‌ها برای ایجاد فضایی جهت نفس کشیدن است. اگر آنها در پی رشد اقتصادی بودند بە سیاست‌های مخرب خود، چە در عرصە خارجی و چە داخلی، مدت‌ها بود پایان می‌دادند. بە همین علت مذاکرات هم درد آنچنانی از مردم و کشور دوا نخواهد کرد. آنچە در کمین است، بفرض تفاهم، همانا ادامە راە پیشین است.

اصلاحات ساختاری مورد نظر علی اکبر نیکواقبال البتە ترم بسیار وسیع و همە جانبەای است. از تغییر در ساختار سیاسی نظام گرفتە تا ساختار اقتصادی را شامل می‌شود. و این یعنی از جملە پایان دادن بە انحصار نیروهای امنیتی ـ نظامی بر ارکان اقتصادی کشور، و نیز امکان مشارکت مردمی در روندهای سیاسی.

جمهوری اسلامی طبق معمول از مذاکرات، رویای رهایی خود را می‌جوید و نە کشور و مردم را.
👍21
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جعفر پناهی:
به امید اینکه به روزی برسیم کسی به ما نگوید چه بکن و چه نکن، چه بپوش و چه نپوش، و اینکه چه چیزی بسازیم و چه نسازیم.

نرگس محمدی:
جعفر پناهی کارگردان شجاع و برجسته ایرانی برنده نخل طلایی شد.
او نه با یک تصادف ساده که در روندی خستگی ناپذیر برای تعمیق مفاهیمی انسانی و حقوق بشری در این جایگاه ممتاز ایستاده است.
7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نگاهی به فیلم "یک تصادف ساده" اثر جعفر پناهی، برنده نخل طلایی


منبع
3
در این سرزمین پرتلاطم و بحران‌زده، هر از چندگاهی، به بهانه‌ی رویدادی، موضوع اقوام، زبان‌های ملی و مادری و مسئله‌ی همبستگی ملی، تمامیت ارضی و جداخواهی یا تجزیه‌خواهی قومی سر باز می‌کنند و در کشاکش دو قطب افراطی اوج می‌گیرند و همچون آتشی، دوباره به زیر خاکستر می‌روند. بروز چنین چالش‌هایی، بیش و پیش از هر چیز، نشانگر آن است که سرزمین و مردم ما از مسائل و مشکلات حل ناشده‌ای رنج می‌برند که ریشه در سده‌ها دارند. در میان این کشمکش‌ها، در هر دو قطب، هم نیروهای دلسوز و دوستدار این مرزوبوم حضور دارند و هم جریان‌های سوءاستفاده‌گر و دشمن و البته در میانه‌ی این دو، نیروهای کم‌آگاهی که با انگیزه‌ها و اهداف متفاوت، به دنبال این دو جریان افراطی در حرکت و نوسان‌اند. آنچه در این میان، بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند، ....                                                                             متن کامل در  👇👇👇                                                          https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/121189/
اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری علیه زندگی

✔️ اگر همه کشورها به این نتیجه برسند که باید مصرف سوخت‌های فسیلی را کاهش دهند، تبعات آن بر زندگی کارگرانی که در بخش سوخت‌های فسیلی فعالیت می‌کنند، چیست؟ آیا باید روی سازگاری با تغییراقلیم متمرکز شویم یا «کاهش انتشار»،؟ چرا سرمایه‌داری مانعی بر سر مقابله با گرمایش جهانی است؟ چه راه‌حل‌هایی را روی میز داریم؟ پرداختن به این پرسش‌ها و موارد دیگر موضوع نشستی درباره تغییراقلیم با محوریت کتاب «بحران آب‌وهوایی و پیمان نوین سبز جهانی» نوشته «نوام چامسکی» و «رابرت پالین» بود. در این نشست که توسط انجمن علمی دانشجویی شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد، «بهزاد ملک‌پور اصل» و «مهسا غفوری‌نام» مترجمان این اثر و «محمدرضا جعفری» پژوهشگر تغییراقلیم سخنرانی کردند.

محمدرضا جعفری: واقعیت این است که سرمایه‌داری همیشه از بحران‌ها سود برده است. امروز هم انرژی سبز به حوزه جدیدی برای انباشت سرمایه تبدیل شده است. درنهایت، این طرح با وجود مزایایش، در عمل با موانع ساختاری جدی روبه‌روست؛ در بنیان اقتصاد سیاسی موجود تغییری نمی‌دهد، کاری به مصرف تجملاتی و تولید کالاهای غیرضروری ندارد و مسئله استثمار و کارگران را نادیده می‌گیرد. درنتیجه بدون تغییر در منطق حاکم بر نظام اقتصادی و سیاسی، و بدون بسیج مردمی گسترده، بدون مالکیت دموکراتیک اجتماعی بر ابزار تولید، طرحی خوشبینانه روی کاغذ است.

بهزاد ملک‌پور: عدالت اجتماعی و برابری، هنوز محل اختلاف و چالش جدی هستند. بحث توزیع بار مالی این تغییرات از کشورهایی که بیشترین تولید کربن را دارند، به کشورهای کمترتوسعه‌یافته یکی از مباحث حساس است. بدون بسیج سیاسی جهانی، هیچ راهکار اقتصادی و فنی به‌تنهایی نمی‌تواند موفق باشد. خروج آمریکا از این توافقنامه پاریس نشان داد که بدون اراده سیاسی، حتی بهترین برنامه‌ها نیز به شکست منجر می‌شوند.


مهسا غفوری‌نام: وقتی سیاستمدارانی مثل دونالد ترامپ، که در رأس قدرت هستند، انکار می‌کنند که اصلاً تغییراقلیم وجود دارد و آن را غیرانسان‌زاد می‌دانند، این انکار به کل دولت و ملت سرایت می‌کند. مردم ازدست‌دادن شغل و معیشتشان را ترسناک‌تر از بحران اقلیم می‌بینند و درنتیجه به‌جای پایداری محیط‌زیستی، نوعی «گذشت جمعی» برای حفظ منافع اقتصادی دولتمردان شکل می‌گیرد. به همین دلیل، اقشار ضعیف جامعه چندان تمایلی به پذیرش گذار عادلانه از سوخت‌های فسیلی به‌سمت اقتصاد سبز ندارند و اغلب محافظه‌کارانه برخورد می‌کنند.

🖇️ گزارش کامل را اینجا بخوانید

@Azegaar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مسابقه دو در شهر بن آلمان برای یادآوری وضعیت حقوق بشر در ایران
👏2
زوال سیاسی، مذاکرات ایران و آمریکا و گذار دموکراتیک

سعید مدنی

آیا آغاز مذاکرات علنی مجدد ایران و آمریکا حکایت از ورود جمهوری اسلامی به دورهای جدید از مناسبات داخلی و خارجی دارد؟ آیا در صورت توافق جامع یا غیرجامع، انتظار توقف روند فرسایشی و توسعه گریز کنونی کشور واقع بینانه است؟ در صورت توافق و سرازیر شدن احتمالی دلار بیشتر حاصل از این توافق به اقتصاد، آیا جمهوری اسلامی می تواند از تله بحرانهای کنونی خارج شود؟ آیا وقتی نظام ناچار به موافقت برای مذاکره با ترامپ (قاتل قاسم سلیمانی) و نمایندگانش می شود، می توان انتظار داشت که حاضر به گفتگو با منتقدان و مخالفان جدی داخل کشور شود و اپوزیسیون داخل را به رسمیت بشناسد؟ و بلاخره چه نسبتی بین اصلاح رویکرد سیاست خارجی و بهبود روابط ایران و غرب و گذار دموکراتیک وجود دارد؟ پاسخ روشن به همه این سوالات اگر هم ممکن باشد، در این یاداشت نمی توان به همه آنها پرداخت، از این رو در تلاش برای پاسخ به سوالات بالا، برخی ابعاد مهم وضعیت کنونی و چشم انداز پس از مذاکرات بررسی می شود.

🔗 مطالعه کامل مطلب
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«هجرت»

آهنگساز و ویولونیست: مهدی خسروی
رقص: زهرا معصوم‌زاده

▪️نوازندگان
گیتار برقی: پارسا فاضل
عود: آرمان فلاح
کوبه‌ای: میلاد حیدری
👍4
اعتصابِ کامیونداران و وظایف مردم در حمایت و شیوه‌ی دفاع ازخواسته‌های آن‌ها

راهکار سوسیالیستی

اعتصاب صنفی کامیون‌داران در ایران در اعتراض به وضعیت معیشتی و اقتصادی_اجتماعی که اولین گزارش‌های آن در اواخر اردیبهشت ماه اعلام شد و از اول خرداد ۱۴۰۴ شروع شد، همچنان ادامه دارد. با گذشت نُه روز از آغاز رسمی اعتصاب آنها، مسئولان هنوز واکنش روشنی و مثبتی جز موضوع نادیده گرفتن هزینه سوخت سه نرخی برای دارندگان بارنامه الکترونیکی نشان نداده اند و در عوض تعدادی از رانندگان را بازداشت کرده اند.
انگیزه‌ی اعتصاب:
با مرگ چند راننده و آسیب دیدن کامیون‌ها در انفجارهای اسکله رجایی بندرعباس، در کنار گزارش‌هایی درباره ورود رانندگان ناوگان افغانستانی از مرز دوغارون و همین طور اعلام افزایش حق بیمه، باعث شکل‌گیری اعتصاب‌ها و اعتراضاتی در نقاط مختلف شده بود.

مطالعه کامل مطلب
2025/10/27 15:26:26
Back to Top
HTML Embed Code: