یاد دکتر مصدق، سیاستمدار پاکدست و ملی و آزاده گرامی
✍ پرویز
آنچه مسلمه کودتای ۲۸ مرداد و بسته شدن فضای سیاسی پس از آن، نقش بسیاری در تحولات بعدی و انحراف مبارزات از مسیر دموکراتیک و توسعه تشکلها و نهادهای مدنی و فرهنگی و... به کوره راههای پر هزینه و کم راندمان و دور از مردم داشت... تماماً ضرر برای مردم و تماماً نعمت برای پیروان کاشانی و اخلاف شیخ فضل ا...نوری
بنظرم هنوز که هنوزه جامعه ما داره عواقب شوم و نحس آنرا بر دوش میکشه...
بهترین بیان و توصیف نحوست و شومی کودتا در این شعر "سایه" آمده :
ﺁﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻍِ ﺑﯽ ﺩﺭﺧﺘﯽِ ﻣﺎ
ﺍﯾﻦ ﺗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﻞ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﺪ؟ !
ﭼﻪ ﺗﺒﺮ ﺍﮊﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺯﺥ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﻭﺍﻧﺪ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺘﺮﻭﻥ ﺷﻮﻡ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
ﻫﯿﭻ ﮔﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﺖ
ﻫﯿﭻ ﺑﻠﺒﻞ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺁﺫﺭ ۱۳۳۲
🌹🌹
✍ پرویز
آنچه مسلمه کودتای ۲۸ مرداد و بسته شدن فضای سیاسی پس از آن، نقش بسیاری در تحولات بعدی و انحراف مبارزات از مسیر دموکراتیک و توسعه تشکلها و نهادهای مدنی و فرهنگی و... به کوره راههای پر هزینه و کم راندمان و دور از مردم داشت... تماماً ضرر برای مردم و تماماً نعمت برای پیروان کاشانی و اخلاف شیخ فضل ا...نوری
بنظرم هنوز که هنوزه جامعه ما داره عواقب شوم و نحس آنرا بر دوش میکشه...
بهترین بیان و توصیف نحوست و شومی کودتا در این شعر "سایه" آمده :
ﺁﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻍِ ﺑﯽ ﺩﺭﺧﺘﯽِ ﻣﺎ
ﺍﯾﻦ ﺗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﻞ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﺪ؟ !
ﭼﻪ ﺗﺒﺮ ﺍﮊﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺯﺥ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﻭﺍﻧﺪ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺘﺮﻭﻥ ﺷﻮﻡ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
ﻫﯿﭻ ﮔﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﺖ
ﻫﯿﭻ ﺑﻠﺒﻞ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺁﺫﺭ ۱۳۳۲
🌹🌹
👍6
کدام زمان تاریخ را میسازد؟
کرونوس یا کایروس؟
در گفتمان گذار دموکراتیک که به همت مجموعهای از کنشگران سیاسی و مدنی در ایران شکل گرفته، یکی از پرسشهای کلیدی مردم این است: «چه زمانی؟»
پاسخ به این پرسش در دو برداشت بنیادین از مفهوم «زمان» نهفته است؛ مفاهیمی که یونانیان باستان آنها را با دقت از یکدیگر تفکیک میکردند:
۱. زمان کرونوس (Chronos):
زمانی کمّی، خطی و قابل اندازهگیری؛ همان زمان فیزیکی که با روز، ماه، سال، ساعت و دقیقه سنجیده میشود.
کرونوس، زمانِ تقویم است؛ همیشه رو به جلو حرکت میکند و متوقف نمیشود. برای مثال:
تا لحظه نگارش این متن، دقیقاً ۴۶ سال، ۶ ماه، ۵ روز، ۳ ساعت، ۱۰ دقیقه و ۵۰ ثانیه از انقلاب ۵۷ گذشته است. این یعنی "کرونوس عددی".
یا هر چهار سال، نظام ولایی حاکم در ایران یک «انتخابات نمایشی» برگزار میکند. این یعنی "کرونوس چرخهای".
۲. زمان کایروس (Kairos):
کایروس اما، زمان کیفی و رویدادیست. سنجه آن نه ساعت و روز، بلکه تحولات اجتماعی و آمادگی عمومی برای دگرگونیست.
کایروس میتواند لحظهای جهشی و سرنوشتساز باشد. نقطهای که اگر درک و در آن عمل نشود، فرصت از دست میرود.
این زمان برخلاف کرونوس، میتواند مکث کند، منحرف شود یا حتی به عقب برگردد، همان خطری که اکنون با آن روبهرو هستیم
کایروس آن لحظههای است که تاریخ در آن نفس میکشد؛ زمانی که دیوارهای به ظاهر نفوذناپذیر، ترک برمیدارند و ارادهٔ جمعی میتواند سرنوشت را دگرگون کند.
کایروس را نمیتوان با تقویم اندازه گرفت؛ تنها میتوان آن را احساس کرد.
فروریختن دیوار برلین (۱۹۸۹) پس از دههها سرکوب، در "لحظهای کایروسی" رخ داد.
در ایران، خیزش ژینا در سال ۱۴۰۱، یک کایروس بود؛ زمانی که فریاد "زن، زندگی، آزادی" از کردستان تا تهران طنین انداخت.
واحد اندازهگیری زمان در فرآیند گذار دمکراتیک "کایروس" است، چون روندی غیرخطی است که با معیارهای زمانِ کرونیک قابل پیشبینی نیست:
۱. آغازش نه با تظاهرات خیابانی، که با «چرخش گفتمانی» آغاز شدهاست.
۲. اوجش میتواند ناگهانی و به مانند جرقه در انبار باروت باشد.
زمان به فرجام رسیدن گذار دمکراتیک در پرتغال (انقلاب میخک۱۹۷۴) تنها ۲۴ ساعت طول کشید، اما دههها نارضایتیِ زیرپوست جامعه سازنده فرآیند آن بود.
۳. پایانش نامشخص است و توسط هیچ فرمولی و مکانیزمی نمیتوان محاسبه کرد که آیا گذار ۲ یا ۲۰ سال به طول خواهد کشید؟
کایروس، زمان را از محاسبهگران میگیرد و به دست رویاپردازان میسپارد.
با استفاده از واحد زمان کایروتیک میتوان ادعا کرد که زمان گذار دمکراتیک فرا رسیده است و هماکنون ما در آن بسر میبریم.
البته نقش ما انسانها در زمان کایروسی، آمادهسازی کشتی است و نه پیشبینی طوفان.
گذار دموکراتیک مانند تخممرغی در آستانهٔ شکستن است:
از بیرون، هیچ تغییری دیده نمیشود (کرونوسِ ظاهری).
اما درون آن، جنبندهای هست که با هر ضربه، ترکهای نامرئی ایجاد میکند (کایروسِ پنهان).
نظام با هزار تاکتیک میکوشد با زمانکُشی گذار را به تعویق اندازد، اما آمادهسازی کایروس گذار با ماست:
هر دیوارنوشتهٔ "زن، زندگی، آزادی"، هر شجاعت، هر نافرمانی مدنی دختران ، هر استفاده از پلتفرم مشارکت مدنی دِسیدیم Decidim برای به بحث گذاشتن همگانی موضوع رفراندم و اصل به اصل پیشنویس قانون اساسی آینده در فضای مجازی، هر زمزمهٔ امید در تاکسیهای شبانهٔ تهران، خشتهاییاند برای ساختن لحظهی کایروسیِ فردا.
ما نمیدانیم این "فردا" چه زمانی از راه میرسد، اما میدانیم که اکنون، زمانِ رویش "گذار دمکراتیک" است.
کایروس، زمانهٔ غنچههاست.
شاید هنوز غنچهها شکوفا نشدهاند، اما بوِی شکفتن، فضا را پر کرده است.
این راستینترین نشانهٔ کایروس است: هنگامی که جامعه در سکوت، زمزمه میکند:
«ما آمادهایم».
اما در همین حال، رژیم نیز آماده است و اگر ما نتوانیم در این فرصت تاریخی اقدام مؤثری انجام دهیم، ممکن است حاکمیت نهتنها زمان را متوقف کند، بلکه آن را به عقب نیز برگرداند.
از سوی دیگر، اپوزیسیون راست افراطی هم در کمین است و اگر ما ناتوان باشیم و آنها موفق شوند، ممکن است جامعه را به پیش از انقلاب شکستخورده بهمن بازگردانند.
تفاوت زمان کایروسی با زمان کرونوسی دقیقاً همینجاست: یکی لحظهای سرنوشتساز برای دگرگونی است، و دیگری زمان خطی و تکرارشوندهای که ممکن است واحد اندازه زمانیِ بازتولید گذشته باشد.
آنان که گفتهاند "تاریخ به عقب بازنمیگردد"، دچار یک خلط مفهومی شدهاند؛ چرا که زمانِ اجتماعی را با معیار کرونوسی، یعنی زمان خطی و تقویمی سنجیدهاند. اما در ساحت تحولات سیاسی و اجتماعی، زمان از نوع کایروسیست: کیفی، پرنوسان، گاه جهشی، گاه ایستا، و حتی گاه بازگشتپذیر. تاریخ اگر در لحظههای حیاتی درک نشود، نهتنها پیش نمیرود، بلکه به عقب پرت میشود.
سعید مقیسهای
کرونوس یا کایروس؟
در گفتمان گذار دموکراتیک که به همت مجموعهای از کنشگران سیاسی و مدنی در ایران شکل گرفته، یکی از پرسشهای کلیدی مردم این است: «چه زمانی؟»
پاسخ به این پرسش در دو برداشت بنیادین از مفهوم «زمان» نهفته است؛ مفاهیمی که یونانیان باستان آنها را با دقت از یکدیگر تفکیک میکردند:
۱. زمان کرونوس (Chronos):
زمانی کمّی، خطی و قابل اندازهگیری؛ همان زمان فیزیکی که با روز، ماه، سال، ساعت و دقیقه سنجیده میشود.
کرونوس، زمانِ تقویم است؛ همیشه رو به جلو حرکت میکند و متوقف نمیشود. برای مثال:
تا لحظه نگارش این متن، دقیقاً ۴۶ سال، ۶ ماه، ۵ روز، ۳ ساعت، ۱۰ دقیقه و ۵۰ ثانیه از انقلاب ۵۷ گذشته است. این یعنی "کرونوس عددی".
یا هر چهار سال، نظام ولایی حاکم در ایران یک «انتخابات نمایشی» برگزار میکند. این یعنی "کرونوس چرخهای".
۲. زمان کایروس (Kairos):
کایروس اما، زمان کیفی و رویدادیست. سنجه آن نه ساعت و روز، بلکه تحولات اجتماعی و آمادگی عمومی برای دگرگونیست.
کایروس میتواند لحظهای جهشی و سرنوشتساز باشد. نقطهای که اگر درک و در آن عمل نشود، فرصت از دست میرود.
این زمان برخلاف کرونوس، میتواند مکث کند، منحرف شود یا حتی به عقب برگردد، همان خطری که اکنون با آن روبهرو هستیم
کایروس آن لحظههای است که تاریخ در آن نفس میکشد؛ زمانی که دیوارهای به ظاهر نفوذناپذیر، ترک برمیدارند و ارادهٔ جمعی میتواند سرنوشت را دگرگون کند.
کایروس را نمیتوان با تقویم اندازه گرفت؛ تنها میتوان آن را احساس کرد.
فروریختن دیوار برلین (۱۹۸۹) پس از دههها سرکوب، در "لحظهای کایروسی" رخ داد.
در ایران، خیزش ژینا در سال ۱۴۰۱، یک کایروس بود؛ زمانی که فریاد "زن، زندگی، آزادی" از کردستان تا تهران طنین انداخت.
واحد اندازهگیری زمان در فرآیند گذار دمکراتیک "کایروس" است، چون روندی غیرخطی است که با معیارهای زمانِ کرونیک قابل پیشبینی نیست:
۱. آغازش نه با تظاهرات خیابانی، که با «چرخش گفتمانی» آغاز شدهاست.
۲. اوجش میتواند ناگهانی و به مانند جرقه در انبار باروت باشد.
زمان به فرجام رسیدن گذار دمکراتیک در پرتغال (انقلاب میخک۱۹۷۴) تنها ۲۴ ساعت طول کشید، اما دههها نارضایتیِ زیرپوست جامعه سازنده فرآیند آن بود.
۳. پایانش نامشخص است و توسط هیچ فرمولی و مکانیزمی نمیتوان محاسبه کرد که آیا گذار ۲ یا ۲۰ سال به طول خواهد کشید؟
کایروس، زمان را از محاسبهگران میگیرد و به دست رویاپردازان میسپارد.
با استفاده از واحد زمان کایروتیک میتوان ادعا کرد که زمان گذار دمکراتیک فرا رسیده است و هماکنون ما در آن بسر میبریم.
البته نقش ما انسانها در زمان کایروسی، آمادهسازی کشتی است و نه پیشبینی طوفان.
گذار دموکراتیک مانند تخممرغی در آستانهٔ شکستن است:
از بیرون، هیچ تغییری دیده نمیشود (کرونوسِ ظاهری).
اما درون آن، جنبندهای هست که با هر ضربه، ترکهای نامرئی ایجاد میکند (کایروسِ پنهان).
نظام با هزار تاکتیک میکوشد با زمانکُشی گذار را به تعویق اندازد، اما آمادهسازی کایروس گذار با ماست:
هر دیوارنوشتهٔ "زن، زندگی، آزادی"، هر شجاعت، هر نافرمانی مدنی دختران ، هر استفاده از پلتفرم مشارکت مدنی دِسیدیم Decidim برای به بحث گذاشتن همگانی موضوع رفراندم و اصل به اصل پیشنویس قانون اساسی آینده در فضای مجازی، هر زمزمهٔ امید در تاکسیهای شبانهٔ تهران، خشتهاییاند برای ساختن لحظهی کایروسیِ فردا.
ما نمیدانیم این "فردا" چه زمانی از راه میرسد، اما میدانیم که اکنون، زمانِ رویش "گذار دمکراتیک" است.
کایروس، زمانهٔ غنچههاست.
شاید هنوز غنچهها شکوفا نشدهاند، اما بوِی شکفتن، فضا را پر کرده است.
این راستینترین نشانهٔ کایروس است: هنگامی که جامعه در سکوت، زمزمه میکند:
«ما آمادهایم».
اما در همین حال، رژیم نیز آماده است و اگر ما نتوانیم در این فرصت تاریخی اقدام مؤثری انجام دهیم، ممکن است حاکمیت نهتنها زمان را متوقف کند، بلکه آن را به عقب نیز برگرداند.
از سوی دیگر، اپوزیسیون راست افراطی هم در کمین است و اگر ما ناتوان باشیم و آنها موفق شوند، ممکن است جامعه را به پیش از انقلاب شکستخورده بهمن بازگردانند.
تفاوت زمان کایروسی با زمان کرونوسی دقیقاً همینجاست: یکی لحظهای سرنوشتساز برای دگرگونی است، و دیگری زمان خطی و تکرارشوندهای که ممکن است واحد اندازه زمانیِ بازتولید گذشته باشد.
آنان که گفتهاند "تاریخ به عقب بازنمیگردد"، دچار یک خلط مفهومی شدهاند؛ چرا که زمانِ اجتماعی را با معیار کرونوسی، یعنی زمان خطی و تقویمی سنجیدهاند. اما در ساحت تحولات سیاسی و اجتماعی، زمان از نوع کایروسیست: کیفی، پرنوسان، گاه جهشی، گاه ایستا، و حتی گاه بازگشتپذیر. تاریخ اگر در لحظههای حیاتی درک نشود، نهتنها پیش نمیرود، بلکه به عقب پرت میشود.
سعید مقیسهای
❤9👍5
مجله بینالملل
پیت کِلِه، نام تبری جغد است؛ نماد دید در تاریکی، آگاهی پنهان، و دانایی. او شبگرد است، اما به دقت میبیند آنچه در روز پنهان مانده، و در سکوت، حقیقت را آشکار میکند. اینجا، حکایتهای پیت کِلِه نیشدار و طنزش گزنده نه برای خنده، برای بیداری. اگر صدای…
👁️ حکایت روباه و شیر در دربار ظلم
روزی شیرِ جنگل، که به ظلم و قهر شهره بود، بر تخت سلطنت نشسته و فرمان میداد که هر که دَم زند، دُمش ببُرند.
در دربار او روباهی بود، زبانچرب و دلسیاه، که هر روز مدح شیر میگفت و ظلم او را عدل مینامید.
شیر پرسید: «ای روباه ❗ خلق از من همی نالان و تو ستایشم میکنی❓»
روباه گفت: «ای سلطانِ سرافراز، نالهی خلق از نادانی و بیبصیرتی است، و مدح من از بصیرت. تو اگر نان از دهانشان بربایی، باز هم نعمت است، که از دست توست.»
شیر خشنود شد و گفت: «تو را مقام وزارت دادم، که زبانت شیرینتر از عسل است.»
و چون دیگر حیوانات دیدند که مدح، مقام میآورد، هر یک زبان به تملقگشودند و ظلم را حکمت خواندند.
حکیمی که در گوشهای خاموش نشسته بود، گفت:
چاپلوسان ستون ظلم اند، نه از ترس بلکه از سر طمع سخنگویند.
اگر شیر درنده است، روبهان برایش تاج میدوزند.
و آن که ظلم را بستاید، خود ظالمی است در جامهی مداح...
🦉پیت کِلِه ۲ pit keleh🦉
مرداد ۱۴۰۴
روزی شیرِ جنگل، که به ظلم و قهر شهره بود، بر تخت سلطنت نشسته و فرمان میداد که هر که دَم زند، دُمش ببُرند.
در دربار او روباهی بود، زبانچرب و دلسیاه، که هر روز مدح شیر میگفت و ظلم او را عدل مینامید.
شیر پرسید: «ای روباه ❗ خلق از من همی نالان و تو ستایشم میکنی❓»
روباه گفت: «ای سلطانِ سرافراز، نالهی خلق از نادانی و بیبصیرتی است، و مدح من از بصیرت. تو اگر نان از دهانشان بربایی، باز هم نعمت است، که از دست توست.»
شیر خشنود شد و گفت: «تو را مقام وزارت دادم، که زبانت شیرینتر از عسل است.»
و چون دیگر حیوانات دیدند که مدح، مقام میآورد، هر یک زبان به تملقگشودند و ظلم را حکمت خواندند.
حکیمی که در گوشهای خاموش نشسته بود، گفت:
چاپلوسان ستون ظلم اند، نه از ترس بلکه از سر طمع سخنگویند.
اگر شیر درنده است، روبهان برایش تاج میدوزند.
و آن که ظلم را بستاید، خود ظالمی است در جامهی مداح...
🦉پیت کِلِه ۲ pit keleh🦉
مرداد ۱۴۰۴
👍5❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواست ملی برای آزادی همه زندانیان سیاسی
❤4
«مقصرنامریی»
پیرساعتساز، زیرزمین خانهاش، دادگاهِ مخفی برگزارکرده بود.
متهم؟ زمان
معاونت درجرم؟ عقربهها
اتهام؟خرابکاری دراقتصاد،محیط زیست،واعصاب عمومی.
روی دیوار،تقویمهایی آویزان بودکه ازهرعددش هزاربدبختی چکه میکرد ۱۴۰۴بدتراز۱۴۰۳بدتراز۱۴۰۲
هرسال بدترازسال قبل.
پیرمردمثل روانیهاباخودش صحبت میکرد ومیگفت:هرچه زمان جلوترمیری،یه چیزایی ازمون کم میشه.آب،برق،گاز،امید،حتا خنده.
گاهی نفسی میکشید،انگار دودِتاریخ رابلعیده باشد میگفت:من چندین ساله دنبالت توی عقربه وچرخ دنده وپیچ ومهره های ریزگشتم پیدات نکردم.هیچ نشونی ازتو هم هیچکی نداره ،هیچکی نمیدونه تو چه ریختی هستی ،مسلمن بدجنس ترازادمائی که اوضاع ماراهرسال بدترازسال قبل میکنی.
درِزیرزمین بازشد.یکی،شبیه قبض اب وبرق، بالبخند یارانهای وقامتی بلند ودرحال رشدمثل دلار واردشد.
پیرمرد،دام توری رابسمتش پرت کرد.
زمان خندید.
گفت:منونمیتونی بگیری. من توی قانون، توی بودجه، توی وعدههام.
پیرمردگفت:قانون وبودجه و... همه خوبند.تواستاددروغی، همهی مصیبتهای مازیر سر توئه.
زمان! ازجات تکون نخور! ازاونجا که هستی جلوترنرو! مارابدبختروجرم خودتو سنگینتر نکن!
کراتتلی ۴/۵/۲۶
پیرساعتساز، زیرزمین خانهاش، دادگاهِ مخفی برگزارکرده بود.
متهم؟ زمان
معاونت درجرم؟ عقربهها
اتهام؟خرابکاری دراقتصاد،محیط زیست،واعصاب عمومی.
روی دیوار،تقویمهایی آویزان بودکه ازهرعددش هزاربدبختی چکه میکرد ۱۴۰۴بدتراز۱۴۰۳بدتراز۱۴۰۲
هرسال بدترازسال قبل.
پیرمردمثل روانیهاباخودش صحبت میکرد ومیگفت:هرچه زمان جلوترمیری،یه چیزایی ازمون کم میشه.آب،برق،گاز،امید،حتا خنده.
گاهی نفسی میکشید،انگار دودِتاریخ رابلعیده باشد میگفت:من چندین ساله دنبالت توی عقربه وچرخ دنده وپیچ ومهره های ریزگشتم پیدات نکردم.هیچ نشونی ازتو هم هیچکی نداره ،هیچکی نمیدونه تو چه ریختی هستی ،مسلمن بدجنس ترازادمائی که اوضاع ماراهرسال بدترازسال قبل میکنی.
درِزیرزمین بازشد.یکی،شبیه قبض اب وبرق، بالبخند یارانهای وقامتی بلند ودرحال رشدمثل دلار واردشد.
پیرمرد،دام توری رابسمتش پرت کرد.
زمان خندید.
گفت:منونمیتونی بگیری. من توی قانون، توی بودجه، توی وعدههام.
پیرمردگفت:قانون وبودجه و... همه خوبند.تواستاددروغی، همهی مصیبتهای مازیر سر توئه.
زمان! ازجات تکون نخور! ازاونجا که هستی جلوترنرو! مارابدبختروجرم خودتو سنگینتر نکن!
کراتتلی ۴/۵/۲۶
❤3👍1
ITUC request for urgent intervention with Iran 20082025.pdf
212.8 KB
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری خواهان لغو حکم اعدام شریفه محمدی شد
کنفدراسیون بینالمللی اتخادیههای کارگری (ITUC) بزرگترین نهاد بینالمللی کارگری جهان است که از ۳۳۰ سندیکا و اتحادیه کارگری از حدود ۱۷۰ کشور جهان که نماینده حدود ۲۰۰ میلیون کارگر هستند، تشکیل شده است، با ارسال نامهای رسمی به مدیرکل سازمان بینالمللی کار (ILO) در ژنو، خواستار مداخله فوری این نهاد در برابر دولت جمهوری اسلامی ایران شده است. این نامه با استناد به موارد متعدد نقض آزادیهای بنیادین کارگران و فعالان صنفی در ایران، از جمله بازداشت و سرکوب سندیکالیستها، از مدیرکل ILO خواسته است که موضوع را به کمیته آزادی انجمنها و دیگر نهادهای نظارتی سازمان ارجاع دهد و اقدامات عملی برای واداشتن دولت ایران به رعایت مقاولهنامههای بینالمللی کار، بهویژه مقاولهنامه شماره ۱۱۱ درباره تبعیض در اشتغال و حرفه، صورت گیرد.
در این نامه آمده است:
ما عمیقاً نگران تأیید حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی، توسط دیوان عالی کشور در مرداد ماه هستیم؛ حکمی که بر اساس اتهامات نادرست «قیام مسلحانه علیه حکومت» صادر شده است.
کنفدراسیون بینالمللی اتخادیههای کارگری (ITUC) بزرگترین نهاد بینالمللی کارگری جهان است که از ۳۳۰ سندیکا و اتحادیه کارگری از حدود ۱۷۰ کشور جهان که نماینده حدود ۲۰۰ میلیون کارگر هستند، تشکیل شده است، با ارسال نامهای رسمی به مدیرکل سازمان بینالمللی کار (ILO) در ژنو، خواستار مداخله فوری این نهاد در برابر دولت جمهوری اسلامی ایران شده است. این نامه با استناد به موارد متعدد نقض آزادیهای بنیادین کارگران و فعالان صنفی در ایران، از جمله بازداشت و سرکوب سندیکالیستها، از مدیرکل ILO خواسته است که موضوع را به کمیته آزادی انجمنها و دیگر نهادهای نظارتی سازمان ارجاع دهد و اقدامات عملی برای واداشتن دولت ایران به رعایت مقاولهنامههای بینالمللی کار، بهویژه مقاولهنامه شماره ۱۱۱ درباره تبعیض در اشتغال و حرفه، صورت گیرد.
در این نامه آمده است:
ما عمیقاً نگران تأیید حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی، توسط دیوان عالی کشور در مرداد ماه هستیم؛ حکمی که بر اساس اتهامات نادرست «قیام مسلحانه علیه حکومت» صادر شده است.
❤4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تاریخ یک دشمنی؛ ریشههای ستیز با بهائیان در گفتگو با عباس امانت
سپهر عاطفی
🔸 در این گفتوگوی مفصل با عباس امانت، تاریخنگار نامدار و استاد دانشگاه ییل، به بررسی زمینهها و دلایل تاریخی ستیز روحانیت شیعه با آیینهای بابی و بهائی میپردازیم. امانت که آثار متعددی در این حوزه نوشته، در این گفتوگو همچنین دربارهی کتاب از طهران تا عکا: بابیان و بهائیان در اسناد دوران قاجار سخن میگوید؛ اثری پژوهشی که با همکاری فریدون وهمن نگاشته شده و نیم قرن نخستِ تاریخ پرفرازونشیب این دو آیین را، از تبعید بابیان به بغداد در سال ۱۸۵۳ تا انتقال نهایی آنان به عکا در ۱۸۶۹، از خلال اسناد تاریخی بازخوانی میکند.
@NashrAasoo
سپهر عاطفی
🔸 در این گفتوگوی مفصل با عباس امانت، تاریخنگار نامدار و استاد دانشگاه ییل، به بررسی زمینهها و دلایل تاریخی ستیز روحانیت شیعه با آیینهای بابی و بهائی میپردازیم. امانت که آثار متعددی در این حوزه نوشته، در این گفتوگو همچنین دربارهی کتاب از طهران تا عکا: بابیان و بهائیان در اسناد دوران قاجار سخن میگوید؛ اثری پژوهشی که با همکاری فریدون وهمن نگاشته شده و نیم قرن نخستِ تاریخ پرفرازونشیب این دو آیین را، از تبعید بابیان به بغداد در سال ۱۸۵۳ تا انتقال نهایی آنان به عکا در ۱۸۶۹، از خلال اسناد تاریخی بازخوانی میکند.
@NashrAasoo
👍2
درخواست توقف حکم اعدام شریفه محمدی؛ اتحادیههای کارگری ایتالیا و نهادهای بینالمللی وارد عمل شدند
در پی تأیید مجدد حکم اعدام شریفه محمدی توسط شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور ایران، سه اتحادیه بزرگ کارگری ایتالیا، «چیجیال» (CGIL)، «چیزل» (CISL) و «اویل» (UIL)، با ارسال نامهای رسمی به آنتونیو تاجانی، وزیر امور خارجه ایتالیا، خواستار دخالت فوری دیپلماتیک برای توقف اجرای این حکم شدند.
این دومین بار است که این اتحادیهها به طور رسمی نسبت به وضعیت شریفه محمدی ابراز نگرانی میکنند. در این نامه آمده است که با وجود تعلیق موقت حکم در اکتبر سال گذشته، دیوان عالی اکنون رأی به اجرای اعدام داده است.
شریفه محمدی، فعال کارگری، در سال ۲۰۲۳ به اتهام «اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی» بازداشت شد؛ اتهامی که اتحادیههای کارگری آن را بیاساس دانسته و صرفاً مرتبط با فعالیتهای مشروع او در دفاع از حقوق کارگران میدانند. به گفته نویسندگان نامه، او بخش عمده دوران بازداشت را در سلول انفرادی گذرانده، تحت شکنجههای روانی و جسمی قرار گرفته و حتی از تماس با خانوادهاش محروم بوده است.
در پی تأیید مجدد حکم اعدام شریفه محمدی توسط شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور ایران، سه اتحادیه بزرگ کارگری ایتالیا، «چیجیال» (CGIL)، «چیزل» (CISL) و «اویل» (UIL)، با ارسال نامهای رسمی به آنتونیو تاجانی، وزیر امور خارجه ایتالیا، خواستار دخالت فوری دیپلماتیک برای توقف اجرای این حکم شدند.
این دومین بار است که این اتحادیهها به طور رسمی نسبت به وضعیت شریفه محمدی ابراز نگرانی میکنند. در این نامه آمده است که با وجود تعلیق موقت حکم در اکتبر سال گذشته، دیوان عالی اکنون رأی به اجرای اعدام داده است.
شریفه محمدی، فعال کارگری، در سال ۲۰۲۳ به اتهام «اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی» بازداشت شد؛ اتهامی که اتحادیههای کارگری آن را بیاساس دانسته و صرفاً مرتبط با فعالیتهای مشروع او در دفاع از حقوق کارگران میدانند. به گفته نویسندگان نامه، او بخش عمده دوران بازداشت را در سلول انفرادی گذرانده، تحت شکنجههای روانی و جسمی قرار گرفته و حتی از تماس با خانوادهاش محروم بوده است.
مجله بینالملل
(235) به جای پرداختن به رنگ لباس دیگران، به ننگ های خود بپردازید!
دلواپسانِ" عاقبتِ خود (نه عاقبت ایران) اخیراً به کشف "فتنه"ای جدید نایل شدند: لباس و تخت صورتی رنگ محمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق، در بیمارستانی که بستری بود، سیگنالی است در همراهی و همبستگی با انقلاب زنان!
شگفت است که این "دلواپسانِ" عاقبتِ خود، شاخکهای حسیِ سیاسی-اجتماعیشان رنگهای لباس و تارموی این و آن را سریع و روشن میبینند و واکنش نشانمیدهند؛ اما این همه دزدی و جنایت و غارت و فقر و فلاکت و بیعدالتی را نمیبینند و در برابر آن سکوت میکنند!!!
ایکاش آنها بهجای اینکه به رنگهای لباس دیگران بپردازند، به ننگهایی که خودشان در این ۴۷ سال به بار آوردهاند، میپرداختند. از سطح به عمق میرفتند و میکوشیدند تا بفهمند چهشد که چنینشد؟
چهشد که "نایب امام" به منتقد امام و سپس به مخالف امام و حتی مخالف نظریهی "ولایت فقیه" خودش بدلشد؟
چهشد که "نخست وزیر محبوب امام" از جمهوریاسلامی عبورکرد؟
چهشد که "محبوبترین رئیسجمهور مردم" به اپوزیسیون نظام پیوست؟
چهشد که یاران وفادار رهبری و نظام، یکی پساز دیگری، از جبههی او بیرون آمده و روبروی او قرار گرفتهاند؟
چهشد که روحانیون متعهد و اسلامشناسان آگاه کشور که هرکدام از ستونهای فرهنگی این نظام بودند، یکی پس از دیگری از نظام و رهبری برائت میجویند، خلعلباس یا خلعمقام میشوند و یا کشف حجاب میکنند و نظام را به چالش میکشند؟
چهشد که این ملت میلیونی همیشه در صحنه، هر سال، هر ماه، هر روز، به هر بهانهای در خیابانها "میشورند" و "اغتشاش" میکنند و "فتنه" میآفرینند؟
چهشد که دوستان همه به دشمنان بدل شدند؟
چهشد که رژیم پهلوی روسفید شد؟
چهشد که مردم و کشور از قلهی فقر و فلاکت در پرتگاه نیستی و نابودی قرارگرفتند؟
چه شد.....؟
اگر شما "دلواپسانِ" عاقبتِ خود، برای این پرسشها پاسخی یافتید، برای یکبار هم که شده، جلوی آینه بروید و خودتان را خوب برانداز کنید. همانطور که دیگران "برانداز" میکنید. شاید بتوانید مسببان همهی این ننگها را بیابید!
شگفت است که این "دلواپسانِ" عاقبتِ خود، شاخکهای حسیِ سیاسی-اجتماعیشان رنگهای لباس و تارموی این و آن را سریع و روشن میبینند و واکنش نشانمیدهند؛ اما این همه دزدی و جنایت و غارت و فقر و فلاکت و بیعدالتی را نمیبینند و در برابر آن سکوت میکنند!!!
ایکاش آنها بهجای اینکه به رنگهای لباس دیگران بپردازند، به ننگهایی که خودشان در این ۴۷ سال به بار آوردهاند، میپرداختند. از سطح به عمق میرفتند و میکوشیدند تا بفهمند چهشد که چنینشد؟
چهشد که "نایب امام" به منتقد امام و سپس به مخالف امام و حتی مخالف نظریهی "ولایت فقیه" خودش بدلشد؟
چهشد که "نخست وزیر محبوب امام" از جمهوریاسلامی عبورکرد؟
چهشد که "محبوبترین رئیسجمهور مردم" به اپوزیسیون نظام پیوست؟
چهشد که یاران وفادار رهبری و نظام، یکی پساز دیگری، از جبههی او بیرون آمده و روبروی او قرار گرفتهاند؟
چهشد که روحانیون متعهد و اسلامشناسان آگاه کشور که هرکدام از ستونهای فرهنگی این نظام بودند، یکی پس از دیگری از نظام و رهبری برائت میجویند، خلعلباس یا خلعمقام میشوند و یا کشف حجاب میکنند و نظام را به چالش میکشند؟
چهشد که این ملت میلیونی همیشه در صحنه، هر سال، هر ماه، هر روز، به هر بهانهای در خیابانها "میشورند" و "اغتشاش" میکنند و "فتنه" میآفرینند؟
چهشد که دوستان همه به دشمنان بدل شدند؟
چهشد که رژیم پهلوی روسفید شد؟
چهشد که مردم و کشور از قلهی فقر و فلاکت در پرتگاه نیستی و نابودی قرارگرفتند؟
چه شد.....؟
اگر شما "دلواپسانِ" عاقبتِ خود، برای این پرسشها پاسخی یافتید، برای یکبار هم که شده، جلوی آینه بروید و خودتان را خوب برانداز کنید. همانطور که دیگران "برانداز" میکنید. شاید بتوانید مسببان همهی این ننگها را بیابید!
❤3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بحران نمایندگی سیاسی در ایران
امین بزرگیان،
پژوهشگر اجتماعی در دانشگاه نیس فرانسه
دیدن این ویدیوی در کانال یوتوب "پارند"
امین بزرگیان،
پژوهشگر اجتماعی در دانشگاه نیس فرانسه
دیدن این ویدیوی در کانال یوتوب "پارند"
❤1👍1
مجله بینالملل
پیت کِلِه، نام تبری جغد است؛ نماد دید در تاریکی، آگاهی پنهان، و دانایی. او شبگرد است، اما به دقت میبیند آنچه در روز پنهان مانده، و در سکوت، حقیقت را آشکار میکند. اینجا، حکایتهای پیت کِلِه نیشدار و طنزش گزنده نه برای خنده، برای بیداری. اگر صدای…
👁️ حکایت اول :
شیخ و زن بی چادر
روزی شیخی در بازار به رسم امر به معروف و نهی عن المنکر بر سر زنی فریاد برآورد که: چادرت کو؟
مردی از اهل بازار گفت: «ای شیخ، مگر تو خود چندی پیش نگفتی که بیچادری عیب نیست؟»
شیخ گفت: «آن روز مصلحت بود، امروز مفسدت است!»
دیگری گفت: «پس چادر را به وقت انتخابات آزاد میکنی و به وقت قدرت، قفلش میزنی؟»
شیخ گفت: «ما چادر را چون کلید خزانه میدانیم، هر وقت بخواهیم، درش را باز میکنیم، هر وقت نخواهیم، قفلش میزنیم.»
👁️ حکایت دوم
"چادر و چماق"
در یکی از بلاد، حکومتی بود که چادر را چون پرچم فتح بر سر زنان میخواست، و چماق را چون عصایموسی بر سر مردمان میکوبید.
هر وقت انتخابات میشد، چادر را میگذاشتند کنار، چماق را هم قایم میکردند، و میگفتند: «بیایید، بیایید، همه آزادید اگر حتی مَلِک را دوست ندارید مُلک را که دوست دارید !»
اما همین که رأیها شمرده میشد، چادر میشد واجب، چماق میشد لازم، و مردم میشدند متهم.
امروز رئیس الوزراء گفت: «زنان بیحجاب و بدحجاب و شُلحجاب در جنگ دوازده روزه با اسرائیل از ما حمایت کردند. نیکوست که از الطاف ملوکانه بهرمندشوند»
پیرمردی که در قهوهخانه نشسته بود، گفت: «آره، حمایت کردن، ولی نه از شما، از خاک و مردم ایران. شما فقط دنبال این هستین که چادر رو به رأی وصل کنید و چماق رو به امنیت.»
و قهوهچی گفت: «تا وقتی چادر ابزار سیاسته و چماق ابزار قدرت، نه چای شیرین میشه، نه کام مردم.»
👁️ حکایت سوم
حجاب و حکمرانان بیثبات
یکی از بزرگان بلاد، مدتی بعد از ایامِ حَرب اثنی عشر یومه مع الاسرائیل، بر منبر شد و گفت: «ما را زنان بیحجاب و بدحجاب و شُلحجاب در روز مصیبت حمله دشمن صهیون، یاریکردند و در صف عزاداران حسینی نیز همیشه پای کار و اشکشان چو باران بهاری جاریست. پس بر ماست که ایشان را حرمت نهیم.»
یکی از پیران مجلس گفت: «ای امیر، آن روز که قدرت در کف داشتی، حجاب را چون زنجیر بر گردن خلق نهادی و هر که از آن سر باز زد، به بند و تازیانه و جریمه و توقیف مَرکَب گرفتار آمد. اکنون که تختت لرزان گشته و مردم از تو روی گردان، به یاد مِهر ایشان فتادهای ؟!
امیر گفت: «مصلحت نظام اقتضا کند که با خلق نرم باشیم.»
پیر خندید و گفت: «مصلحتت چون باد است، هر روز به سویی روان! اما خلق، چون کوه. اگر بر ایشان ستم روا داری، روزی از جای برآیند و تو را در کام خود فرو برند.»
پند سعدی را بهنگام نشنیدی:
هر که با خلق خدا نرمی نکرد
روز سختی به درِ خلق نیاز آرد!
پند شهریار را نیز درنیافتی:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
🦉پیت کِلِه ۳ pit keleh🦉
مرداد ۱۴۰۴
شیخ و زن بی چادر
روزی شیخی در بازار به رسم امر به معروف و نهی عن المنکر بر سر زنی فریاد برآورد که: چادرت کو؟
مردی از اهل بازار گفت: «ای شیخ، مگر تو خود چندی پیش نگفتی که بیچادری عیب نیست؟»
شیخ گفت: «آن روز مصلحت بود، امروز مفسدت است!»
دیگری گفت: «پس چادر را به وقت انتخابات آزاد میکنی و به وقت قدرت، قفلش میزنی؟»
شیخ گفت: «ما چادر را چون کلید خزانه میدانیم، هر وقت بخواهیم، درش را باز میکنیم، هر وقت نخواهیم، قفلش میزنیم.»
👁️ حکایت دوم
"چادر و چماق"
در یکی از بلاد، حکومتی بود که چادر را چون پرچم فتح بر سر زنان میخواست، و چماق را چون عصایموسی بر سر مردمان میکوبید.
هر وقت انتخابات میشد، چادر را میگذاشتند کنار، چماق را هم قایم میکردند، و میگفتند: «بیایید، بیایید، همه آزادید اگر حتی مَلِک را دوست ندارید مُلک را که دوست دارید !»
اما همین که رأیها شمرده میشد، چادر میشد واجب، چماق میشد لازم، و مردم میشدند متهم.
امروز رئیس الوزراء گفت: «زنان بیحجاب و بدحجاب و شُلحجاب در جنگ دوازده روزه با اسرائیل از ما حمایت کردند. نیکوست که از الطاف ملوکانه بهرمندشوند»
پیرمردی که در قهوهخانه نشسته بود، گفت: «آره، حمایت کردن، ولی نه از شما، از خاک و مردم ایران. شما فقط دنبال این هستین که چادر رو به رأی وصل کنید و چماق رو به امنیت.»
و قهوهچی گفت: «تا وقتی چادر ابزار سیاسته و چماق ابزار قدرت، نه چای شیرین میشه، نه کام مردم.»
👁️ حکایت سوم
حجاب و حکمرانان بیثبات
یکی از بزرگان بلاد، مدتی بعد از ایامِ حَرب اثنی عشر یومه مع الاسرائیل، بر منبر شد و گفت: «ما را زنان بیحجاب و بدحجاب و شُلحجاب در روز مصیبت حمله دشمن صهیون، یاریکردند و در صف عزاداران حسینی نیز همیشه پای کار و اشکشان چو باران بهاری جاریست. پس بر ماست که ایشان را حرمت نهیم.»
یکی از پیران مجلس گفت: «ای امیر، آن روز که قدرت در کف داشتی، حجاب را چون زنجیر بر گردن خلق نهادی و هر که از آن سر باز زد، به بند و تازیانه و جریمه و توقیف مَرکَب گرفتار آمد. اکنون که تختت لرزان گشته و مردم از تو روی گردان، به یاد مِهر ایشان فتادهای ؟!
امیر گفت: «مصلحت نظام اقتضا کند که با خلق نرم باشیم.»
پیر خندید و گفت: «مصلحتت چون باد است، هر روز به سویی روان! اما خلق، چون کوه. اگر بر ایشان ستم روا داری، روزی از جای برآیند و تو را در کام خود فرو برند.»
پند سعدی را بهنگام نشنیدی:
هر که با خلق خدا نرمی نکرد
روز سختی به درِ خلق نیاز آرد!
پند شهریار را نیز درنیافتی:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
🦉پیت کِلِه ۳ pit keleh🦉
مرداد ۱۴۰۴
خشت کج غنیسازی و مسئله ایران فردا
✍ سعید مدنی
اکنون که گرد و غبار تهاجم ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا به سرزمینمان ایران به زمین نشسته و فضای پرشور علیه مهاجمان با برگشت به امور روزمره و گرفتاریهای اقتصاد و بیش از پیش بحران زده آرام شده، فرصت مغتنمی است تا فارغ از فضای احساسی و هیجانی جنگ، واقعیتهای زیرین حوادث واکاوی شود و با نگاهی واقع بینانه مبتنی بر مصالح و منافع ملی به ایران فردا اندیشید.
✍ سعید مدنی
اکنون که گرد و غبار تهاجم ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا به سرزمینمان ایران به زمین نشسته و فضای پرشور علیه مهاجمان با برگشت به امور روزمره و گرفتاریهای اقتصاد و بیش از پیش بحران زده آرام شده، فرصت مغتنمی است تا فارغ از فضای احساسی و هیجانی جنگ، واقعیتهای زیرین حوادث واکاوی شود و با نگاهی واقع بینانه مبتنی بر مصالح و منافع ملی به ایران فردا اندیشید.
Telegraph
خشت کج غنیسازی و مسئله ایران فردا
سعید مدنی اکنون که گرد و غبار تهاجم ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا به سرزمینمان ایران به زمین نشسته و فضای پرشور علیه مهاجمان با برگشت به امور روزمره و گرفتاریهای اقتصاد و بیش از پیش بحران زده آرام شده، فرصت مغتنمی است تا فارغ از فضای احساسی و هیجانی جنگ، واقعیتهای…
"آینه مقدس"
شهر را با آینه آذین کردند
تا عظمتشان را در بازتاب ببینند.
آینه را مقدس میدانند،
و در برابر تصویر خویش،
سجده میکنند
نه از فروتنی،
بلکه از شیفتگی به خویش.
هرکس، در خلوتِ انعکاس،
خویش را امام دانایی میپندارد.
نه بر سر حقیقت،
بلکه از توهمِ دانستن.
و من،
در سکوتِ ندیدن،
آموختم که تصویر،
نه عدالت است،
نه حقیقت.
من کورم.
نه از چشم،
که از تصویر.
در شهری که آینه را میپرستند،
بیچهرهام.
نه چون ندارم،
بلکه چون دیده نمیشوم.
آینه، سلطهایست بیصدا،
که تنها بازتاب میکند
آنکس را که دیده میشود.
و من،
در حاشیهی این بازتاب،
به خشم رسیدم.
نه از نادیدهانگاری،
که از تقدسِ تحمیلشده.
سنگی برداشتم.
نه برای انتقام،
که برای رهایی.
پرتاب کردم.
صدای ترکخوردن آینه،
چون نالهای از دیوار برخاست.
و آنچه فرو ریخت،
نه شیشه
که توهمِ مقدس بود.
و من،
برای نخستینبار،
خود را دیدم
نه در آینه،
که در صدای شکستن آن.
در جهانِ تصویر، من غایب بودم؛
در جهانِ ترکها،
من آغاز شدم.
در جهانی که دیدن، معیار بودن است،
من با ندیدن،
معنای بودن را از نو نوشتم.
کرات تلی ۱۴۰۴/۶/۲
شهر را با آینه آذین کردند
تا عظمتشان را در بازتاب ببینند.
آینه را مقدس میدانند،
و در برابر تصویر خویش،
سجده میکنند
نه از فروتنی،
بلکه از شیفتگی به خویش.
هرکس، در خلوتِ انعکاس،
خویش را امام دانایی میپندارد.
نه بر سر حقیقت،
بلکه از توهمِ دانستن.
و من،
در سکوتِ ندیدن،
آموختم که تصویر،
نه عدالت است،
نه حقیقت.
من کورم.
نه از چشم،
که از تصویر.
در شهری که آینه را میپرستند،
بیچهرهام.
نه چون ندارم،
بلکه چون دیده نمیشوم.
آینه، سلطهایست بیصدا،
که تنها بازتاب میکند
آنکس را که دیده میشود.
و من،
در حاشیهی این بازتاب،
به خشم رسیدم.
نه از نادیدهانگاری،
که از تقدسِ تحمیلشده.
سنگی برداشتم.
نه برای انتقام،
که برای رهایی.
پرتاب کردم.
صدای ترکخوردن آینه،
چون نالهای از دیوار برخاست.
و آنچه فرو ریخت،
نه شیشه
که توهمِ مقدس بود.
و من،
برای نخستینبار،
خود را دیدم
نه در آینه،
که در صدای شکستن آن.
در جهانِ تصویر، من غایب بودم؛
در جهانِ ترکها،
من آغاز شدم.
در جهانی که دیدن، معیار بودن است،
من با ندیدن،
معنای بودن را از نو نوشتم.
کرات تلی ۱۴۰۴/۶/۲
ایران به مثابه زندگی نه ایدئولوژی
✍ مجتبی نجفی
ایراندوستی، ایدئولوژی نیست، خود "زندگی" است. در ملیگرایی مدنی، امر مقدس، توهینناپذیر و شوخیناپذیر نداریم هر قدر هم شوخی لوس و زننده باشد.
فردوسی، شاعر بزرگ ملی است که با قدرت کلمه هویت ملی ما ایرانیان را از تاراج اغیار نجات داد، کتابی را سرود که بسان قلعهای سترگ، ما را از گزند طوفان نجات داد:
"پی افکندم از نظم، کاخی بلند
که از باد و باران، نیابد گزند"
جسم او سدهها پیش در خاک آرامش گرفت اما کلماتش، میهمان ما شد. با فردوسی در سختترین شرایطی که غرور ملیمان مخدوش شد، ایستادگی کردیم. "شعر" ادبیات و هنر، پایگاه ما برابر تاخت و تاز و از هم گسیختگی بوده و در این میان، شاهنامه، نقشی نمادین داشته، چون بازنمایی ایستادگی ملی در برابر تعدی مهاجم بوده.
فردوسی و شاهنامه، زمانی که ایرانیت ما پس از انقلاب نفی شد، به میدان آمدند و یادآوری کردند "امت گرایی" چون بید لرزان است و شعری که از خانه تا مدرسه و خیابان سروده میشود، دژی محکم برای پناه یافتن و چسبی محکم برای به هم وصل شدن است.
هیچ نماد ملی نه مقدس است، نباید ابزار دولت شود. اهمیت فردوسی در این است که در چنگ دولتها نمیرود، رها میشود و در بطن جامعه زاینده. ایران از آن شهروندان است و ایران یعنی زندگی نه ایدئولوژی. ایران یعنی رنگارنگی، یعنی در بین ما طنزپرداز بیمزه و هتاک هم هست و باید تحمل شود. یعنی هجو و توهین با نمادهایمان مجازات نداشته باشد، یعنی در ایران مدنی آینده، کسی به اتهام "توهین به مقدسات" محاکمه نشود. از اکنون "توهین به مقدسات" را دایره واژگانمان حذف کنیم و فراموش نکنیم چه بلایی را حکومت دینی بر سر نمادهای دینی آورد.
"ایران" اگر زندگی و فرهنگ باشد، زاینده است اما اگر در چارچوب ایدئولوژی قدرتها گرفتار شود، ابزار سرکوب ایرانیان میشود، همچنانکه بسیاری مسلمانان ایرانی قربانی تفسیر ایدئولوژیک حاکم از اسلام شدند.
آیا دژ مستحکمی که حکیم طوس ساخته، با هجو به ظاهر طنز فردی در نظر من لوس، فرو میریزد؟ زهی خیال باطل. فردوسی تا بوده همین بوده، مظلوم اما مقتدر در برابر هجوم. برای همین از نصب مجسمه سیوهشت متریاش ترسیدند دریغ از اینکه قدرت فردوسی نه به مجسمه که به کلمهاش است.
"ایران" عشق است، فرهنگ است، زندگی است، متولی ندارد، برای همه ایرانیان است. کلمه است نه ابزار قدرت. برای همین تهاجمهای خارجی را هضم کرد و خود را حفظ، برای همین حکومت دینی نه حریف "ای ایران" شد نه حریف حکیم طوس. همه اینها برای این است زایندگی "ایران"، از درون برمیخیزد. ایران، برای همه ایرانیان است، نه ملک شخصی دیکتاتورها نه ابزار سرکوب فرقههاست.
✍ مجتبی نجفی
ایراندوستی، ایدئولوژی نیست، خود "زندگی" است. در ملیگرایی مدنی، امر مقدس، توهینناپذیر و شوخیناپذیر نداریم هر قدر هم شوخی لوس و زننده باشد.
فردوسی، شاعر بزرگ ملی است که با قدرت کلمه هویت ملی ما ایرانیان را از تاراج اغیار نجات داد، کتابی را سرود که بسان قلعهای سترگ، ما را از گزند طوفان نجات داد:
"پی افکندم از نظم، کاخی بلند
که از باد و باران، نیابد گزند"
جسم او سدهها پیش در خاک آرامش گرفت اما کلماتش، میهمان ما شد. با فردوسی در سختترین شرایطی که غرور ملیمان مخدوش شد، ایستادگی کردیم. "شعر" ادبیات و هنر، پایگاه ما برابر تاخت و تاز و از هم گسیختگی بوده و در این میان، شاهنامه، نقشی نمادین داشته، چون بازنمایی ایستادگی ملی در برابر تعدی مهاجم بوده.
فردوسی و شاهنامه، زمانی که ایرانیت ما پس از انقلاب نفی شد، به میدان آمدند و یادآوری کردند "امت گرایی" چون بید لرزان است و شعری که از خانه تا مدرسه و خیابان سروده میشود، دژی محکم برای پناه یافتن و چسبی محکم برای به هم وصل شدن است.
هیچ نماد ملی نه مقدس است، نباید ابزار دولت شود. اهمیت فردوسی در این است که در چنگ دولتها نمیرود، رها میشود و در بطن جامعه زاینده. ایران از آن شهروندان است و ایران یعنی زندگی نه ایدئولوژی. ایران یعنی رنگارنگی، یعنی در بین ما طنزپرداز بیمزه و هتاک هم هست و باید تحمل شود. یعنی هجو و توهین با نمادهایمان مجازات نداشته باشد، یعنی در ایران مدنی آینده، کسی به اتهام "توهین به مقدسات" محاکمه نشود. از اکنون "توهین به مقدسات" را دایره واژگانمان حذف کنیم و فراموش نکنیم چه بلایی را حکومت دینی بر سر نمادهای دینی آورد.
"ایران" اگر زندگی و فرهنگ باشد، زاینده است اما اگر در چارچوب ایدئولوژی قدرتها گرفتار شود، ابزار سرکوب ایرانیان میشود، همچنانکه بسیاری مسلمانان ایرانی قربانی تفسیر ایدئولوژیک حاکم از اسلام شدند.
آیا دژ مستحکمی که حکیم طوس ساخته، با هجو به ظاهر طنز فردی در نظر من لوس، فرو میریزد؟ زهی خیال باطل. فردوسی تا بوده همین بوده، مظلوم اما مقتدر در برابر هجوم. برای همین از نصب مجسمه سیوهشت متریاش ترسیدند دریغ از اینکه قدرت فردوسی نه به مجسمه که به کلمهاش است.
"ایران" عشق است، فرهنگ است، زندگی است، متولی ندارد، برای همه ایرانیان است. کلمه است نه ابزار قدرت. برای همین تهاجمهای خارجی را هضم کرد و خود را حفظ، برای همین حکومت دینی نه حریف "ای ایران" شد نه حریف حکیم طوس. همه اینها برای این است زایندگی "ایران"، از درون برمیخیزد. ایران، برای همه ایرانیان است، نه ملک شخصی دیکتاتورها نه ابزار سرکوب فرقههاست.
❤2
📖بنبست مذاکرە تاکتیکی
✍️فرخ نعمتپور
بعد از جنگ دوازدە روزە و ضربات وارد آمدە بر جمهوری اسلامی، تندروهای درون نظام با دست پرتری بر مواضع خود پای میفشارند. آنها خواهان پایان دادن بە امر مذاکرە با آمریکا، و بطورکلی غرب هستند. بە نظر آنها جمهوری اسلامی باید چهار نعل بسوی پایان دیپلماسی و گفتگو برود. در نگاە آنها هیچ وقت نظام فقەها قادر بە تحمیل خواستهای خود بر غرب و یا بدست آوردن آنچە مورد نظرش است، نخواهد بود. بە این طریق مذاکرە و دیپلماسی در بنبست کامل است.
بدون شک منطقی در این گفتمان هست. قبل از هر چیز بە این دلیل کە جمهوری اسلامی از همان ابتدا خود را در تقابل و دشمنی با غرب تعریف کردە است. درست است کە همیشە در مراودات اقتصادی، سیاسی و غیرە با جهان غرب بودە، اما بنیان نگاە ایدئولوژیک آن، نفی نهایی لیبرال ـ دمکراسی بودە. چنین پایەای، وضعیت را صدها فرسنگ از احتمال برپایی یک مذاکرە جدی و استراتژیک دور میکند. بیهودە نیست کە جمهوری اسلامی همیشە بە امر مذاکرە یک نگاە تاکتیکی داشتە است.
نگاە تاکتیکی، چنانکە در معنای آن مستتر است، یعنی تفاهم روی موارد جزئی و نە کلان. تاکتیک قرار است تنها بعضی مواضع سطحی را جابجا کند. درست است تاکتیک در نهایت از اهمیت ویژە خود برخوردار است، اما اگر نگاە استراتژیک همانا نابودی طرف مقابل باشد آن هم بە اهداف خود نخواهد رسید.
بنابراین امر مذاکرە خودبخود پدیدە مثبتی نیست. اگر نگاە کلان ناظر بر مذاکرە، نگاهی متفاهم و در نهایت همسو در بنیانهای استراتژیک نباشد، علیرغم تاثیرات محدود و موضعی، هیچگاە قادر بە حل مشکلات فی مابین نخواهد شد.
و این داستان جمهوری اسلامی است. برجام امضا شد، اما بلافاصلە امر ایدئولوژیک با نوشتن شعار مرگ بە اسراییل بر موشکها برجستە شد. و یا نگذاشتند آمریکا بە اقتصاد و بازار ایران ورود کند. جمهوری اسلامی از شرایط پیش آمدە و کسب پول برای تجهیز نیروهای نیابتی در منطقە استفادە کرد. پس طبیعی است کە برجام از میان برود.
خامنەای هنوز هم دولا دولا شترسواری میکند. تازە اگر بتوان از این اصطلاح برای توصیف واقعی وضعیت موجود استفادە کرد. او میخواهد تاکتیکی با غرب تفاهم کند، تنها برای اینکە دوبارە رویای ایدئولوژیکی خود را دنبال و متحقق کند. غرب هم کە احمق نیست!
نە جمهوری اسلامی در ظرف غرب جای میگیرد، و نە غرب در جمهوری اسلامی. آنها دو دنیای کاملا متفاوتاند. و نگاەهای ایدئولوژیک متفاوت ناچار بە درگیریاند. حتی بشیوە جنگ عریان. تنها بحث بر سر زمان و چگونگی اجرا و پیشبرد آن است.
پس تندروها حق دارند. آنها میدانند حالا هم نجنگند، فردا بایستی جنگید. آنها خوب میدانند با نگاە تاکتیکی نمیتوان در امر مذاکرە پیروز شد.
✍️فرخ نعمتپور
بعد از جنگ دوازدە روزە و ضربات وارد آمدە بر جمهوری اسلامی، تندروهای درون نظام با دست پرتری بر مواضع خود پای میفشارند. آنها خواهان پایان دادن بە امر مذاکرە با آمریکا، و بطورکلی غرب هستند. بە نظر آنها جمهوری اسلامی باید چهار نعل بسوی پایان دیپلماسی و گفتگو برود. در نگاە آنها هیچ وقت نظام فقەها قادر بە تحمیل خواستهای خود بر غرب و یا بدست آوردن آنچە مورد نظرش است، نخواهد بود. بە این طریق مذاکرە و دیپلماسی در بنبست کامل است.
بدون شک منطقی در این گفتمان هست. قبل از هر چیز بە این دلیل کە جمهوری اسلامی از همان ابتدا خود را در تقابل و دشمنی با غرب تعریف کردە است. درست است کە همیشە در مراودات اقتصادی، سیاسی و غیرە با جهان غرب بودە، اما بنیان نگاە ایدئولوژیک آن، نفی نهایی لیبرال ـ دمکراسی بودە. چنین پایەای، وضعیت را صدها فرسنگ از احتمال برپایی یک مذاکرە جدی و استراتژیک دور میکند. بیهودە نیست کە جمهوری اسلامی همیشە بە امر مذاکرە یک نگاە تاکتیکی داشتە است.
نگاە تاکتیکی، چنانکە در معنای آن مستتر است، یعنی تفاهم روی موارد جزئی و نە کلان. تاکتیک قرار است تنها بعضی مواضع سطحی را جابجا کند. درست است تاکتیک در نهایت از اهمیت ویژە خود برخوردار است، اما اگر نگاە استراتژیک همانا نابودی طرف مقابل باشد آن هم بە اهداف خود نخواهد رسید.
بنابراین امر مذاکرە خودبخود پدیدە مثبتی نیست. اگر نگاە کلان ناظر بر مذاکرە، نگاهی متفاهم و در نهایت همسو در بنیانهای استراتژیک نباشد، علیرغم تاثیرات محدود و موضعی، هیچگاە قادر بە حل مشکلات فی مابین نخواهد شد.
و این داستان جمهوری اسلامی است. برجام امضا شد، اما بلافاصلە امر ایدئولوژیک با نوشتن شعار مرگ بە اسراییل بر موشکها برجستە شد. و یا نگذاشتند آمریکا بە اقتصاد و بازار ایران ورود کند. جمهوری اسلامی از شرایط پیش آمدە و کسب پول برای تجهیز نیروهای نیابتی در منطقە استفادە کرد. پس طبیعی است کە برجام از میان برود.
خامنەای هنوز هم دولا دولا شترسواری میکند. تازە اگر بتوان از این اصطلاح برای توصیف واقعی وضعیت موجود استفادە کرد. او میخواهد تاکتیکی با غرب تفاهم کند، تنها برای اینکە دوبارە رویای ایدئولوژیکی خود را دنبال و متحقق کند. غرب هم کە احمق نیست!
نە جمهوری اسلامی در ظرف غرب جای میگیرد، و نە غرب در جمهوری اسلامی. آنها دو دنیای کاملا متفاوتاند. و نگاەهای ایدئولوژیک متفاوت ناچار بە درگیریاند. حتی بشیوە جنگ عریان. تنها بحث بر سر زمان و چگونگی اجرا و پیشبرد آن است.
پس تندروها حق دارند. آنها میدانند حالا هم نجنگند، فردا بایستی جنگید. آنها خوب میدانند با نگاە تاکتیکی نمیتوان در امر مذاکرە پیروز شد.