Telegram Web Link
مجلس مؤسسان، کلید تعیین سرنوشت در دوره‌ی گذار؟‌

مریم فومنی در گفت‌وگو با رها بحرینی

  تأسیس مجلس مؤسسان برای گذار از نظام‌های استبدادی به نظام‌های دموکراتیک تقریباً ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است، چون بدون تدوین قانون اساسیِ جدید در روندی مشارکتی، شفاف و منطبق بر حقوق بشر و موازین جهانی، پایه‌های نظم حقوقی دموکراتیک شکل نمی‌گیرد. مجلس مؤسسان راهی برای اِعمال حاکمیت مردم است، اما تنها زمانی می‌تواند این نقش را ایفا کند که عموم مردم در فرایند تدوین آن مشارکت داشته باشند. رفراندوم اما یکی از راهکارهای ممکن در مسیر گذار است و الزاماً گامی ضروری برای آغاز فرایند گذار محسوب نمی‌شود. رفراندوم نوعی دموکراسی مستقیم است که در آن مردم درباره‌ی یک پرسش مهم رأی می‌دهند. مثلاً رفراندوم برای پاسخ به این پرسش که: «آیا خواهان تدوین قانون اساسی جدید هستید؟» وقتی حکومت‌ها در برابر تغییرات دموکراتیک مقاومت می‌کنند، مطالبه‌ی رفراندوم می‌تواند به ابزاری برای فشار و مطالبه‌گری تبدیل شود و اولین گام رسمی در جهت بیان خواست مردم برای گذار از نظام قبلی باشد. 

  پرسش‌هایی مثل زمان‌بندی انتخابات، زیرساخت‌ها و چارچوب‌های قانونی، قواعد حقوقی مربوط به حوزه‌های انتخاباتی و شرایط نامزدی، و مسئولیت‌های اجرایی، جزئی از معضل رایج در فرایندهای گذار و تدوین قانون اساسی است که اصطلاحاً به آن معضل «اول مرغ بود یا تخم‌مرغ» می‌گویند. از یک طرف، ابتدا باید چارچوب‌های قانونی و قواعد دموکراتیک تدوین شوند تا امکان برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه برای ایجاد دستگاه‌های مقننه و مجریه‌ی دموکراتیک فراهم شود؛ از طرف دیگر، بدون وجود دستگاه‌های مقننه و مجریه‌ی دموکراتیک و پایبند به حقوق مدنی و سیاسی، معلوم نیست که این چارچوب‌ها و قواعد ضروری را چه نهادهایی و به چه شکلی باید تصویب و اجرا کنند. برای حل این مشکل، بسیاری از جوامع از «ترتیبات انتقالی موقت» استفاده کرده‌اند. این ترتیبات، چارچوب موقتی ایجاد می‌کنند تا مسیر برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان و ضوابط حکمرانی موقت تا زمان ایجاد نظم سیاسی و حقوقی جدید مشخص شود.

  به نظر متخصصانِ فرایندهای قانون اساسی، نوع حکومت بهتر است در ابتدای کار و صرفاً از طریق رفراندوم تعیین نشود. تعیین نوع حکومت یکی از مسائل بسیار پیچیده و حساس در فرایند تدوین قانون اساسی است که با تعیین ساختار قوا از جمله قوه‌ی مجریه، مقننه و قضائیه، سازوکارهای نظارتی، اصول تفکیک قوا و سازوکارهای کنترل و تعادل قوا و حتی مباحث اقتصادی و بودجه‌ای گره خورده است. انتخاب هر الگوی حکومتی هم منافع و مخاطرات سیاسی و هم پیامدهای مالی و هزینه‌ای خاص خود را به همراه دارد و شفاف‌سازی این پیامدها بخش جدایی‌ناپذیر از طراحی ساختار حکومت است. بنابراین، منطقی نیست که چنین تصمیمی پیش از بررسی‌های تخصصی، فراهم‌سازی آموزش عمومی و ایجاد فرصت کافی برای شکل‌گیری احزاب سیاسی و بسترهای دموکراتیک گرفته شود. 

@NashrAasoo 💭
2
گفتم این کیست
که پیوسته مرا می‌خواند؟
خنده زد از بُنِ جانم
که منم :《ایرانم》

گفتم ای جان و جهان
چشم و چراغِ دلِ من
من همان عاشقِ دیرینه‌ی جان‌‌افشانم

به هوای تو
جهان گِرد سَرم می‌گردد
ورنه دور از تو
همین《سایه‌ی سرگردانم》

هوشنگ ابتهاج  ۱۴۰۱ - ۱۳۰۶
  (ه.ا.سایه)
7
📖استالینیسم چپ همکار پهلویسم

✍️فرخ نعمت‌پور


برخی از افراد چپ‌گرا کە از جملە خود را در جنبش فدایی باز می‌یافتند، در تلاش برای بازیابی یک آلترناتیو کە قادر بە جایگزینی جمهوری اسلامی باشد، معتقد بە همکاری با جریان سلطنت‌طلب هستند. آنها در همایش‌های سلطنت‌طلبان شرکت می‌کنند، بە امید اینکە بتوانند بە بحران امر نیرویی کە می‌تواند بەقول معروف عامل ذهنی انقلاب باشد، جواب درست را دادە باشند. تلاش برای متحد کردن جریان جمهوری خواهی و سلطنت‌طلب در امر گذار از جمهوری اسلامی، کە در نگاە آنها دو نیروی اصلی امر تحول‌خواهی در کشوراند، بە نقطە ثقل تلاش‌های آنها تبدیل شدە است.
در دنیای سیاست تغییر جایگاە افراد امری پذیرفتە شدە است، بویژە اینکە چپ دچار یک بحران مزمن تاریخی است و نتوانستە بە وظیفە تاریخی خود در نفی نظام مرتجع حاکم بر ایران عمل کند. اینکە افراد حتی در مبانی کیفی چپ بودن خود هم بازنگری کنند، و بە کیفیت دیگری برسند. تا اینجای کار ظاهرا مشکلی نیست.
اما مشکل از آنجا شروع می‌شود کە تناسبی میان آنچە گذشت و آنچە باید پدید آید، موجود نیست. بهتر توضیح دهم:
ـ جریان سلطنت طلب در ایران، حتی بە اضافە پهلویسم کە معرف سیاسی تاریخ مدرنیسم در کشور است، جریانی مستبد، دیکتاتور و سرکوبگر بودە است. در کتاب 'موانع توسعە سیاسی در ایران' بە قلم دکتر حسین بشیریە در صفحە ٧٨ آمدە کە "مسلما تاریخ سیاسی معاصر ایران را می‌توان تحت عنوان تکریم دولت مطلقە و پاتریمونیالیسم جدید بهتر فهمید تا تحت عنوان تکوین ساخت دولت مشروطە و پارمانتاریسم." واقعیت این است کە پهلویسم با طلوع خود بە امر مدرن کردن ایران بویژە از لحاظ زیرساخت‌های اقتصادی تا حدودی مبادرت ورزید، اما بە اهداف انقلاب مشروطە در تامین آزادی‌ها و ایجاد یک جامعە مبتنی بر رئوس سیاسی و فرهنگی لیبرالیسم خیانت ورزید. امری کە بشدت در دوران پهلوی دوم هم ادامە یافت، و علیرغم پیشرفتە شدن نسبی کشور در آن زمان، محمد رضا شاە بەجای بازکردن فضای سیاسی بیش از پیش بە امر سرکوب و تشدید دیکتاتوری روی آورد. بە این ترتیب عدم تقارن در سیر تحول کشور سرانجام بە امر انقلاب تبدیل شد. پهلویسم چنانکە بازرگان می‌گفت رهبر منفی انقلاب بود،
ـ دوستان چپ متمایل بە همکاری با سلطنت‌طلبان این واقعیت مسلم تاریخی را فراموش کردە، و با بسندە کردن صرف بە سخنان رضا پهلوی در خصوص تعهد او بە امر دمکراسی و آزادی و انتخابات آزاد در کشور، بدون نقد جدی آنچە در زمان پهلوی گذشت، تنها بە ادبیات کلامی او در بارە آیندە بسندە می‌کنند. بویژە اینکە با توجە بە نوع برخورد و تبلیغات جریان سلطنت‌طلب کە هم اکنون در فضای مجازی و واقعی در جریان است، آنها باز بر تبلیغ فرهنگ پاتریمونیالیستی و تحقیر مخالفان خود ادامە می‌دهند. این دوستان باید جواب دهند کە چگونە می‌توان بە جریان پهلویسم تنها با تکیە بر کلام آنها اعتماد کرد؟ چگونە جریانی کە هنوز از نوع حکومتمداری خود در زمان سابق از مردم معذرت خواهی نکردە، و زندانی کردن و قتل و کشتار زندانیان سیاسی را پاسخگو نیست، می‌تواند مبشر نظام دمکراتیک آیندە باشد؟
ـ ظاهرا یکی از دلایل این افراد مقایسە تاریخی میان جمهوری اسلامی و پهلویسم است. واضح است کە رژیم شاە رژیمی با گرایشات سکولار و نیمە مدرن بود با اعتقاد بە آزادی زنان و بطورکلی آزادی‌های اجتماعی. اما آیا بە صرف چنین خصوصیتی می‌توان بنوعی شرایط را برای بازگشت نیرویی (در کنار جمهوری خواهان)، فراهم آورد کە تاریخا مترقی‌تر از جمهوری اسلامی است بدون اینکە مسئولیت اولیە و برجستە آن را در امر انقلاب ٥٧ برجستە کرد؟ پهلویسم تا مسئولیت خود را در امر ایجاد شرایط برای انقلاب بر عهدە نگیرد، قادر بە نهادینە کردن امر دمکراسی و آزادی و عدالت در درون خود نیست،
ـ رژیم شاە رژیمی وابستە بود. امر فرار شاە پیش از کودتای ٣٢، و نیز فرار او از ایران پیش از ٢٢ بهمن سال ٥٧، بخوبی عدم ریشە مردمی جریان سلطنت پهلوی را در کشور نشان می‌دهد. شاهی کە با ایماء و اشارە خارجی‌ها از کشور خارج می‌شد را نمی‌توان دارای ریشە اجتماعی و مردمی دانست. تلاش برای قائل شدن بە ریشە اجتماعی پهلویسم، و یا وارد کردن آنها بە امر بازی قدرت سیاسی در آیندە کشور، بازی از پیش باختەای است. صرف نفرت مردم از جمهوری اسلامی، معرف میل آنها برای بازگشت نیرویی نیست کە تاریخا باختە است،
ـ افراد چپ متمایل با همکاری با پهلویسم برای توجیە رفتار خود از جملە بە نقد جریان سازمانی کە زمانی بە آن تعلق داشتند، می‌پردازند. بسیار خوب انتقادها وارد! اما اگر بحث بر سر کشتار و قتل باشد، رضا شاە و محمد رضا شاە کە بسیار بدتر عمل کردند. این افراد کافیست کە بە متون تاریخی در لشکرکشی پهلوی اول بە اقصا نقاط کشور مراجعە کنند تا ببینند کە چگونە رضا شاە برای برپایی امنیت و ایجاد ایران کنونی کە بر پایە خون برپا شدە، بە قتل و عام مردم دست می‌زد. مگر اینکە این دوستان این بخش از داستان را امری لاجرم و از نظر تاریخی ضروری فرض کنند. اینکە قتل و سرکوب و کشتار بخشی از پروسە ایجاد دولت مدرن است. اما اگر بحث بر سر قتل و سرکوب وحشیانە است (بدون توجە بە علل و یا پیامدهای آن)، اینکە پیش از هر چیز یقە پهلویسم را می‌گیرد و نە جریان‌های دیگر را!
ـ همکاری این افراد با پهلویسم، بنوعی فرار بەجلو است. این افراد کە بشیوە انفرادی عمل می‌کنند، و هیچ جریان جدی چپ و یا جمهوری‌خواە را همراە خود ندارند، قبل از اینکە بە اجماع در جریان جمهوری خواهی رسیدە باشند، بە اردوی مقابل کوچیدەاند. بنابراین حضور آنها قبل از اینکە بە معنای حضور جریان جمهوری‌خواهی باشد، بە معنای سلطنت‌‌طلب شدن است. افراد منفرد بە راحتی می‌توانند در جریان‌های متشکل با قدرت مالی زیاد، جذب شوند، حتی اگر خود آن را بشیوە زبانی نفی کنند. این افراد بەجای جذب جمهوری خواهان باعث تفرقە میان آنها شدەاند. عمل آنها نە تنها منجر بە انعطاف این جریان‌ها نشدە، بلکە موجبات مقاومت بیشتر آنها را فراهم آوردە است. اگر هدف ایجاد اتحاد میان جریان جمهوری خواهی و سلطنت طلب است، این کە دیگر اوج فاجعە است،
ـ نهایتا اینکە باید گفت کە جریان سلطنت در ایران تاریخا از مردم ایران 'نە بزرگ' را دریافت کردە است. حتی بە فرض اشتباە وقوع انقلاب ٥٧، نمی‌توان این 'نە تاریخی' را پس گرفت. نمی‌توان بعلت جنایت‌های جمهوری اسلامی بە توجیە امکان بازگشت جریان پهلویسم در کشور پرداخت و عملا بە آن کارت کریدیت داد. حتی هرگونە گرایش بە همکاری با این جریان بە معنای تهی کردن خود و تاریخی است کە مهر خود را بر روند حوادث در ایران زدە است. این دوستان نباید فراموش کنند کە پهلویسم در میان اتنیک‌های ایرانی هیچ جایگاهی ندارد. نباید فراموش کرد کە آیندە ایران تا حدود زیادی منوط بە جذب این بخش از مردم ایران بە امر تحول در مرکز است. پهلویسم جریانی ضد اقوام ایرانی با قدرت سرکوب بالاست،
ـ کاملا مشخص است کە بخش مهمی از انگیزە این افراد بە جذب همکاری با پهلویسم از نقد و نفرت آنها از گذشتە سیاسی خودشان می‌گذرد. چنانکە گفتە شد می‌توان گذشتە خود را نقد کرد و بە ایدئولوژی و یا تفکر سیاسی دیگری رسید، اما نفرت از گذشتە خود با این عنوان کە جریانی نامسئول و اساسا شکست خوردە بودە منطقا نباید بە همکاری با پهلویسم برسد کە خود از همە بیشتر معرف شکست بودە است. این درست مانند آن است کە روسیە کنونی بخواهد بە استالینیسم برگردد، زیرا کە استالین توانست علیرغم ایجاد رژیمی پلیسی، روسیە را بشدت صنعتی کند.
3
چگونه درخواست رفراندوم به گفتمان مشترک ملی تبدیل می‌شود؟

بهزاد حق‌پناه



مقدمه
بحث رفراندوم در ایران اگرچه تازه نیست، اما در سال‌های اخیر با تشدید بحران‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دوباره در مرکز توجه قرار گرفته است. اصل پنجاه و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح دارد که در مسائل مهم، مراجعه به آرای عمومی از طریق همه‌پرسی می‌تواند راه‌حل تصمیم‌گیری باشد. اجرای این اصل البته منوط به تصویب دوسوم نمایندگان مجلس است. اما هنگامی که مجلس اراده‌ای برای طرح چنین موضوعی نداشته باشد، خواست عمومی مردم و اصرار اجتماعی می‌تواند این مطالبه را به صحنه سیاسی بازگرداند. پرسش اصلی این است: چگونه یک درخواست  می‌تواند به گفتمان مشترک ملی بدل شود؟

مبنای حقوقی و اهمیت رفراندوم
رفراندوم به‌عنوان یکی از ابزارهای دموکراتیک، در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاه دارد و بنابراین طرح آن برخلاف برخی تصورها، یک مطالبه‌ی صرفاً سیاسی یا خارج از قانون نیست. رجوع مستقیم به آرای مردم می‌تواند در بزنگاه‌های تاریخی، مسیر آینده کشور را روشن کند و هم هزینه تغییر را کاهش دهد و هم از فروپاشی‌های پرهزینه جلوگیری کند.

گستره حامیان
در سال‌های اخیر طیف وسیعی از نیروها بر ضرورت برگزاری رفراندوم تأکید کرده‌اند:
بدنه خاموش و خاکستری جامعه که در انتخابات اخیر  پای صندوق‌ها نرفت، عملاً  اعتراض خود را به وضع موجود  اعلام و ضرورت رفراندوم را نشان داده اند.
اصلاح‌طلبان و نهضت آزادی ایران با بیانیه‌های خود، این مطالبه را وارد عرصه رسمی سیاست کرده‌اند.
چهره‌هایی چون میرحسین موسوی، مصطفی تاجزاده و ابوالفضل قدیانی بارها  و بسیار زودتر از دیگران بر مراجعه به آرای ملت برای تعیین تکلیف ساختار کنونی تأکید کرده‌اند.
سلطنت‌طلبان و مشروطه‌خواهان نیز، با نگاه متفاوت خود، بر لزوم برگزاری رفراندوم تأکید دارند.
جز اقلیتی کوچک که از وضع موجود بهره‌مندند یا نگران بی‌ثباتی‌اند، بخش قابل توجهی از نیروهای اجتماعی بر سر ضرورت مراجعه به آرای عمومی اشتراک نظر دارند.

نقدها و چالش‌ها
با وجود این گستره حامیان، موانع مهمی بر سر راه وجود دارد.
از نظر برخی روزنامه‌نگاران و منتقدان  طرح رفراندوم بدون ارائه راهکار عملی، بیشتر به یک شعار شبیه است.شکاف‌های عمیق میان نیروهای سیاسی و نبود همگرایی، توان تبدیل ایده به گفتمان ملی را کاهش داده  و سرکوب و فشارهای امنیتی نیز توان سازماندهی جریان‌های سیاسی را به شدت محدود کرده است.
با این حال، بی‌توجهی به آرمان‌خواهی و تسلیم‌شدن به وضع موجود ،خطر بن‌بست و رکود بیشتر را در پی دارد.

راهکار برای گفتمان مشترک ملی
برای آنکه رفراندوم از یک ایده پراکنده به یک گفتمان ملی تبدیل شود، چند شرط اساسی لازم است:

تشکیل شورایی فراگیر
شورایی از نیروهای مختلف ـ از اصلاح‌طلبان تا جمهوری‌خواهان گذارطلب، از تحولات خواهان و ملی‌مذهبی‌ها تا مشروطه‌خواهان ـ باید شکل گیرد. شرط اصلی این شورا، برابری آرا و همکاری جمعی است، و با برتری خواهی یک جریان یا فرد  به نتیجه نمی رسد.
تجربه دهه‌های اخیر نشان داده که دوران رهبری کاریزماتیک فردی در کشور  به سر آمده است. جامعه ایران به‌قدری متنوع و پیچیده شده که تنها یک مدیریت جمعی و ائتلافی می‌تواند همه صداها را نمایندگی کند.

نقش نیروهای خوش‌نام
شخصیت‌هایی که از اعتماد اجتماعی برخوردارند و سابقه سیاسی روشن دارند، می‌توانند حلقه واسط میان طیف‌های مختلف باشند. این حلقه واسط نقش تعیین‌کننده‌ای در عبور از شکاف‌ها و بی‌اعتمادی‌ها دارد.

تبدیل مطالبه به روایت مشترک
رفراندوم نباید صرفاً ابزار یک نیرو ویا حزب  باشد.  بلکه می بایست به‌عنوان کم‌هزینه‌ترین راه برای گذار آرام و پرهیز از فروپاشی به جامعه معرفی شود. در این صورت حتی بخش‌هایی از حاکمیت نیز ممکن است آن را راهی برای حفظ بقا خود و کشور  بدانند.

نتیجه‌گیری
بحران‌های اقتصادی و اجتماعی ایران هر روز عمیق‌تر می‌شوند و جامعه را با سرعتی بالا به نقطه‌ای سرنوشت‌ساز می‌رسانند. تجربه شوروی نشان داد که فروپاشی می‌تواند حتی بدون اعتراضات خیابانی و رفراندوم رخ دهد. اما اگر ایران بخواهد مسیر تغییر را با کمترین هزینه طی کند، برگزاری رفراندوم تنها گزینه‌ای است که می‌تواند هم مردم و هم حاکمیت را از هزینه‌های سنگین آینده برهاند.
به بیان دیگر، راه نجات ایران در برابر بحران‌های پیش رو نه در ادامه وضع موجود، بلکه در مراجعه به رأی ملت و همگرایی ملی برای تغییر  است. اگر نیروهای سیاسی و اجتماعی بر سر این اصل متحد شوند، درخواست رفراندوم می‌تواند به‌تدریج از یک ایده پراکنده به گفتمان مشترک ملی بدل شود؛ گفتمانی که آینده ایران را رقم خواهد زد.
👍4
اعتراض صدها رسانه بین‌المللی به کشته شدن خبرنگاران در غزه

بابک بهمنش

به گفته "گزارشگران بدون مرز"، سازمان فعال در حوزه آزادی رسانه، بیش از ۲۵۰ رسانه در بیش از ۷۰ کشور جهان روز دوشنبه اول سپتامبر (۱۰ شهریور) در صفحه نخست خود، به کشته شدن ده‌ها خبرنگار در جریان جنگ اسرائیل علیه حماس در غزه اعتراض می‌کنند.
تیبو بروتن، مدیر این سازمان در بیانیه‌ای گفت: «با این سرعتی که خبرنگاران در غزه به دست ارتش اسرائیل کشته می‌شوند، به زودی هیچ‌کس باقی نخواهد ماند که شما را در جریان امور قرار دهد.»
به گفته گزارشگران بدون مرز، این اعتراض در صفحات نخست وب‌سایت‌هایی از جمله شبکه الجزیره قطر، وب‌سایت خبری بریتانیایی ایندیپندنت، روزنامه‌های فرانسوی "لاکروآ" و "اومانیته" و همچنین روزنامه‌های آلمانی "تاتس" و "فرانکفورتر روندشاو" بازتاب یافته است.
طبق داده‌های این سازمان، حدود ۲۲۰ خبرنگار در جریان حمله نظامی اسرائیل به غزه، که در واکنش به حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد، کشته شده‌اند.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، این اعتراض هماهنگ یک هفته پس از آن صورت می‌گیرد که پنج خبرنگار، که برخی از آنان برای الجزیره، آسوشیتدپرس و رویترز کار می‌کردند، در حملات هوایی اسرائیل به بیمارستان ناصر در شهر خان یونس غزه کشته شدند.
طبق همین گزارش، در ماه اوت نیز شش خبرنگار دیگر در حمله هوایی اسرائیل در خارج از بیمارستان شفا در شهر غزه کشته شده بودند.
اسرائیل درباره حمله به بیمارستان ناصر اعلام کرد که هدف نیروهایش در واقع حمله به "دوربین رصد" متعلق به حماس بوده است.
با وجود این، حمله به این بیمارستان با محکومیت گسترده بین‌المللی روبه‌رو شد. حتی دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و متحد کلیدی اسرائیل، گفت که از این موضوع "راضی نیست."

در بیانیه "گزارشگران بدون مرز" آمده است، رسانه‌های شرکت‌کننده در اقدام اعتراضی روز دوشنبه خواستار "پایان دادن به مصونیت از مجازات در قبال جنایات اسرائیل علیه خبرنگاران غزه، تخلیه اضطراری خبرنگارانی که خواهان ترک نوار غزه هستند و نیز دسترسی مستقل به رسانه‌های خارجی" شده‌اند.
گزارشگران بدون مرز اعلام کرده که تاکنون چهار شکایت را به دیوان کیفری بین‌المللی، درباره "جنایات جنگی ارتش اسرائیل طی ۲۲ ماه گذشته علیه خبرنگاران در غزه" ارائه کرده است.
طبق همین گزارش، از زمان آغاز جنگ ، رسانه‌های بین‌المللی از دسترسی آزاد به نوار غزه  محروم بوده‌اند و تنها چند رسانه منتخب اجازه یافته‌اند خبرنگاران خود را به همراه یگان‌های ارتش اسرائیل که در سرزمین‌های فلسطینی فعالیت می‌کنند، آن هم تحت سانسور شدید نظامی، به این باریکه اعزام کنند.
طبق اطلاعات خبرگزاری فرانسه که بر اساس آمار رسمی تهیه شده، در حمله گروه تروریستی حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳، هزار و ۲۱۹ نفر کشته شدند. از ۲۵۱ نفری نیز که در آن زمان ربوده شدند، اکنون حدود ۴۷ نفر در غزه هنوز در اسارت‌اند، هرچند گفته می‌شود که تنها ۲۰ نفر از آنان زنده هستند.
گفته می‌شود که در حمله تلافی‌جویانه اسرائیل نیز تاکنون دست‌کم ۶۳ هزار و ۴۵۹ نفر در نوار غزه کشته شده‌اند؛ آماری که وزارت بهداشت دولت تحت مدیریت حماس ارائه کرده و سازمان ملل آن را معتبر می‌داند.
2
کنسرت آزادی، نمایش فریب یا شکست؟

مجتبی نجفی

حکومت به کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی مجوز داده؟ بیایید از این زاویه نگاه کنیم، حاکم در حال تسلیم شدن است. مجوز یا بی مجوز، مای معترض ایرانی فضا را تصاحب کرده. اکنون، نه صدای زنان حذف شدنی است نه لزوما نیاز به کنسرت های مجوز دار است، صدای موسیقی به مثابه اعتراض به حکومت دینی که با زندگی و شادی عناد دارد، پیچیده شده.

سالهاست استخوانهای حکومت دینی در حال خرد شدن است اما باز هم عده ای نمی‌خواهند این پیام ویژه را بگیرند که مهم این است صدای شادی سوژه ایرانی حتی در دل بحران های تمام نشدنی ایران ستیز، در آسمانهای شهر طنین انداخته و حکومت دینی نتوانست و نخواهد توانست، صدای رنگارنگ مای معترض ایرانی را حذف کند.

روزی ما را از شنیدن صدای آواز خوانی زنان محروم کردند، روزی با موسیقی ستیز داشتند، روزی از ابراز عشق متنفر شدند و روزی از لباسهای رنگارنگ ایرانیان و موهای آزاد زنان. اما هر جا بر حماقت تاکید شد، اراده سوژه ایرانی برای تحمیل خود به فضا، به عرصه عمومی قوی تر شد.

میدان آزادی را معترض ایرانی بارها فتح کرده. با خون بسیاری از جوانان این کشور آبیاری شده. با چه هدفی؟ اعاده زندگی. برای همین است اعتراض سوژه ایرانی اگر چه پر از رنج و زخم و غم است، اما با موسیقی و گاهی شادی و آواز و هنر گره خورده و علیه سلطه حکومت بر میدان‌های ایران ایستاده  و گفتمان زندگی را علیه مرگ زنده نگاه داشته، و به زبان جان اعلام کرده ما برای " ایران" نمی‌خواهیم بمیریم، برای ایران می‌خواهیم زندگی کنیم.

مجوز کنسرت همایون شجریان لغو بشود یا نشود، فرقی ندارد. هدف حکومت چیست هم مهم نیست، مهم این است به رغم خواست حکومت، " ما" در تعریف آنانکه زندگی را با آزادی و همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان فارغ از هر عقیده و  مسلک و جنسیتی می‌خواهند، حذف شدنی نیستیم.

اگر حکومت بر مجوزش بماند چه بهتر، آزادی زیباترین صحنه رویت پذیری از رنگارنگی جامعه ایرانی، از همخوانی مرغ سحر، آشیانه های بربادرفته از جور صیاد و ظلم ظالم خواهد شد و محجبه و بی حجاب، مرد و زن، پیر و جوان، " سحر" به عنوان نماد آزادی از چنگ دیکتاتوری را مطالبه خواهند کرد و باز به حاکم جبار یادآوری می‌شود که میل رهایی از چنگ شب و نیل به طلوع خورشید، ساری و جاری است و میدان آزادی از آن ایرانیان است و بس‌، و ما در دل شلاق استبداد و بمب و موشک مهاجم، زندگی می‌خواهیم و بس.
👍8
مجله بین‌الملل
Photo
صمود؛ کاروانی دریایی برای همبستگی با فراموش شده‌ها

در روزگاری که خشونت عادی شده، صدای اعتراض نه از خیابان، که از  دریا برخاسته است.
کاروان جهانی صمود (Global Sumud Flotilla) تلاشی‌ست فراملی، فرهنگی، انسانی، خشونت‌پرهیز و نمادین برای شکستن محاصره غزه.
نام این کاروان، "صمود" (به معنی پایداری)،  واژه‌ای برخاسته از فرهنگ مقاومت فلسطینی است.

در روزهای پایانی اوت ۲۰۲۵، این کاروان بشردوستانه‌ از بنادر بارسلونا و جنوا به‌سوی نوار غزه حرکت کرده است.  هدف اصلی این کاروان، شکستن محاصره دریایی اسرائیل و ایجاد یک گذرگاه انسانی دریایی به غزه و جلب توجه جهانی به وضعیت بحرانی مردم این این منطقه و رساندن کمک‌های انسانی به مردم غزه است.

حدود ۲۰ کشتی با بیش از ۳۰۰ فعال از ۴۴ کشور در این کاروان حضور دارند.
چهار کشتی از بندر جنوا ایتالیا، در ۳۰ اوت و بقیه کشتی‌های دیگر از بارسلونا در ۳۱ اوت حرکت کردند. در جنوا، بیش از ۴۰٬۰۰۰ نفر در مراسم بدرقه شرکت کردند و شهردار شهر نیز حضور داشت.

فعالان این حرکت را پاسخی به ناکامی دولت‌ها در حمایت از حقوق بشر و اجرای قوانین بین‌المللی می‌دانند.

از چهره‌های برجسته می‌توان به گرتا تونبرگ، فعال محیط‌زیست سوئدی، و لیام کانینگهام، بازیگر ایرلندی، اشاره کرد.
گرتا تونبرگ سکوت جهانی در برابر نقض قوانین بین‌المللی را محکوم کرد.

کشتی‌ها قصد دارند در تونس توقفی داشته باشند و در آنجا با کشتی‌های دیگری از یونان و ایتالیا همراه شوند. در مجموع، انتظار می‌رود که تا روزهای آینده، حدود ۷۰ کشتی در این کاروان شرکت کنند.

برخی از کشتی‌های کوچک‌تر به دلیل شرایط بد آب‌وهوایی مجبور به بازگشت به بندر بارسلونا شدند. با این حال، کشتی‌های دیگر به سفر خود ادامه دادند.

دولت اسرائیل فعالان این کاروان را «تروریست» خوانده و تهدید کرده است که در صورت ورود به آب‌های اسرائیلی، آن‌ها را بازداشت و به زندان‌های امنیتی منتقل خواهد کرد.

اتحادیه کارگران بندر جنوا (USB) و بارسلون اعلام کرده اند که در صورت ایجاد مشکل برای کاروان، حتی برای مدت کوتاه، تمام صادرات دریایی به اسرائیل را متوقف خواهند کرد.

کاروان صمود، دعوتی است به ورود به صحنه؛
نه با سلاح، که با صدا
نه با نفرت، که با حضور
نه برای نجات یک ملت، بلکه برای نجات حافظه انسانی‌. آنها معتقد هستند که: «انسانیت را نمی‌توان محاصره کرد
5
چرا از شادی می‌ترسند؟

سعید مقیسه‌ای

در روزهایی که جامعه ایران زیر فشارهای اقتصادی، سیاسی و روانی ناشی از جنگ، سرکوب و بحران‌های مداوم، به دنبال روزنه‌ای برای تنفس جمعی و بازیابی امید است، حتی خبر ساده‌ای مثل «اجازه برگزاری یک کنسرت موسیقی»، می‌تواند موجی از اشتیاق و شادی در دل مردم ایجاد کند.
اما همان‌طور که بارها دیده‌ایم، این شادی‌ها دوام نمی‌آورند. کنسرتی که قرار بود برای ساعاتی، جمعی از مردم را گرد هم بیاورد تا نفس بکشند و لبخند بزنند، به دلایل مبهم و نامشخص لغو می‌شود. این رخداد استثنا نیست، بلکه بخشی از الگوی تکراری مواجهه حکومت با فعالیت‌های فرهنگی مستقل و مردمی است.
در نظام‌های اقتدارگرا ــ فارغ از نوع ایدئولوژی حاکم ــ شادی جمعی پدیده‌ای سیاسی و بالقوه خطرناک تلقی می‌شود. چرا؟ چون شادی، نشانه زندگی، نشانه امید، تحرک، و از همه مهم‌تر، پیوندهای انسانی است. و قدرتی که بر پایه‌ی ترس و انزوا بنا شده، نمی‌خواهد مردم به هم نزدیک شوند، با هم احساس مشترک داشته باشند یا حس تعلق جمعی را تجربه کنند.
کنسرت، صرفاً یک اجرای موسیقی نیست. حضور در کنسرت شجریان، یا هر هنرمند محبوب دیگر، تنها برای شنیدن صدا یا قطعه‌ای موسیقی نیست؛ این یک بازگشت جمعی‌ست به ریشه‌های فرهنگی، به هویتی مستقل از روایت رسمی، و به زبانی که مردم سال‌ها با آن زندگی کرده‌اند اما از بیان آزادانه‌اش محروم بوده‌اند.
نظام‌های اقتدارگرا به‌خوبی می‌دانند مردمی که آواز می‌خوانند، می‌رقصند، دست می‌زنند، می‌خندند و با یک صدا فریاد شادی سر می‌دهند، قادر می‌شوند بسرعت ترس خود را کنار بگذارند. و مردمی که از ترس عبور کرده‌اند، دیگر به‌راحتی مهار نمی‌شوند.
لغو یک کنسرت، یعنی:
"نمی‌گذاریم حتی برای یک شب، فراموش کنید که کنترل در دست ماست."
برگزاری یک کنسرت موسیقی، در این شرایط، تنها یک رویداد هنری نیست؛ بلکه کنشی اجتماعی و حتی سیاسی است. هزاران نفر که با حس مشترک گرد هم می‌آیند، حتی اگر شعار سیاسی ندهند، حتی اگر سکوت کنند، حامل «ظرفیتی برای نافرمانی پنهان» هستند. حضور جمعی‌شان، هم‌صدایی‌شان، و اشتیاقشان به بودن کنار یکدیگر، برای قدرتی که به انزوا و پراکندگی مردم وابسته است، تهدید به‌شمار می‌رود.
این نگرانی زمانی عمیق‌تر می‌شود که مردم، به‌جای انفعال و افسردگی، نشانه‌هایی از امید، مطالبه‌گری فرهنگی، یا حتی مقاومت احساسی از خود نشان دهند. حاکمیت نگران است، چون خوب می‌داند شادی، موسیقی، اشک، لبخند و هم‌خوانی جمعی، ابزارهایی برای اتصال عاطفی مردم‌اند. و این «اتصال» بزرگ‌ترین دشمن یک نظم مبتنی بر ترس است.
در حقیقت، شادی، شکلی از مقاومت نرم است. مقاومت بی‌سلاح، اما نیرومند. مقاومتی که نه فریاد می‌زند، نه می‌جنگد، اما دوام می‌آورد و فراموش نمی‌کند.
در ایرانِ امروز، هر شکل از شادی جمعی، نه یک فرار از واقعیت، بلکه تلاشی برای بازسازی حیات اجتماعی‌ست.
قدرت از «موسیقی» نمی‌ترسد، از «هم‌صدایی» می‌ترسد.
از جمع‌شدن مردم می‌ترسد، نه از آهنگ.
لغو این کنسرت، تنها لغو یک برنامه‌ی فرهنگی نیست؛ لغو امکان "با هم بودن" است. لغو تمرین همدلی، تمرین گفت‌وگوی بدون خشونت، تمرین زیستن در کنار هم.
اما آن‌ها فراموش می‌کنند:
مردمی که موسیقی را در دل خود نگه می‌دارند،
حتی در سکوت هم با یکدیگر هم‌صدا می‌مانند.
شادی در کنسرت، رقصیدن در خیابان، خندیدن در جمع، و آواز خواندن با دیگران، همه این‌ها تمرینی برای دموکراسی احساسی هستند؛ مقدمه‌ای برای آن‌چه بعدها ممکن است به دموکراسی سیاسی منجر شود.
ترومای شانزده ساله، تداوم هراس

مجتبی نجفی

در بحثهای اخیر در مورد کنسرت لغو شده همایون شجریان، آنچه که عده ای توجه نکردند اهمیت میدان آزادی به عنوان نمادین ترین میدان ایران بود. وقتی خبر کنسرت شجریان را شنیدم به دوستی گفتم "لغو" خواهد شد. مساله ای که مخالفان توجه نکردند این است، مردم میدان فراخ آزادی، سوژه های منفعلی نخواهند شد تا سرود سفارشی بخوانند یا اسیر چارچوب‌های تعیین شده شوند.

وقتی جایی رنج، عمیق و ساختاری می‌شود، زبان، همه محدودیت‌های ساختاری را خواهد شکست. عده ای بدون توجه به این مساله تلاش کردند، مقاومت مدنی خوانندگان ایرانی را در برابر حق شهروندی برگزاری کنسرت، قرار دهند. این دوگانگی ها بیهوده است. میدانها همه از آن شهروندان ایرانند و مجوز و بی مجوز، حاکم حق تصاحب عرصه عمومی را ندارد.

عکس زنده یاد "عاشوری" از بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت از تجمعی است که صداوسیما به صورت مداوم از ممنوعیت آن خبر می‌داد اما مردم معترض آن روز به تقلب انتخاباتی، بی اعتنا به هشدارها، از خیابان‌ها سرازیر شدند و من خود شاهد بودم چگونه "من ها" "ما" و قطره ها، دریا شدند. از  آنروز به بعد، حاکم هر جمع شدن مردم در معنای متکثرش را در این میدان بزرگ یا اجازه نداد یا سرکوب کرد. تمام تلاش این بوده یک بار دیگر صحنه ای اینچنین خلق نشود، صحنه ای آراسته از پیر و جوان، زن و مرد، که خلق بزرگترین و منحصر به فردترین، گردهمایی اعتراضی در تاریخ معاصر ایران شد.

وقتی این صحنه زیبای آزادی خلق شد، حاکم خشمگین شد، چندین نفر در تیراندازی انتهای مراسم کشته شدند. از آنروز به ضرب گلوله، زندان و باتوم تلاش کرد از امکان جمع شدن این جمعیت متکثر جلوگیری کند. تمام گلوله ها و‌قربانیان بعدی، سرکوب مداوم جنبش ها برای جلوگیری از خلق چنین صحنه ای بود. آزادی، جمعیت متکثر، همراهی بدن‌های خارج از سلطه همه کلیدواژه های  هراس هسته سخت قدرت از اجتماعی دوباره است.

اگر کنسرت هم برگزار می‌شد، اتفاق خاص سیاسی نمی‌افتاد اما یک یادآوری تلخ شانزده سال پیش به هسته سخت قدرت بود که روزی روزگاری این جمعیت انبوه نادیده گرفته شد. برای همین ترس حاکم همیشه از تکرار چنین صحنه ای ساری و جاری است. از این‌رو اگر بخواهیم لغو کنسرت آزادی را ریشه یابی کنیم باید به ترومای شانزده سال پیش برگردیم و ترس از اینکه تکرار چنین نمایش شکوهمندی، می‌توانست به او یادآوری کند، حماسه های خودساخته ای چون نه دی،" سلام فرمانده" و راهپیمایی‌های اقلیت حکومتی در مراسم بیست و دو بهمن حوضچه ای در برابر دریای بزرگ ملت ایران است. پس این کابوس آنها را رها نمی‌کند، برای همین فرمان لغو دادند.
2
هدف‌ها روشن‌تر می‌شوند، صف‌بندی‌ها نیز

محمدرضا نیکفر

وارد دوره‌ی‌ پرشماریِ بیانیه‌ها شده‌ایم. ارزیابی آنها از زاویه‌ی مضمون، مخاطب، پیوندپذیری و توان برانگیزانندگی.

دور تازه‌ای از انتشار بیانیه‌های خواهان تحول دموکراتیک در کشور آغاز شده است. بیانیه‌های متعدد تشکل‌های کارگران و معلمان، بیانیه‌های زندانیان سیاسی، اعلامیه‌هایی که تجاوز آمریکا و اسرائیل و  همزمان جنگ‌طلبی رژیم ولایی را محکوم کرده‌اند، بیانیه‌ی اخیر میرحسین موسوی، سپس بیانیه‌ی پربازتاب «نگران سرنوشت ایرانیم» و در ادامه، بیانیه‌ی جمعی از جمهوری‌خواهان داخل کشور، همه حاکی از روند شتاب‌گیرنده‌ی تدقیق خواسته‌ها و هدف‌ها برای دگرگونی‌ای دارند که از مسیر خشونت و جنگ نگذرد و به تحقق آزادی و برابرحقوقی راه برد.
بیانیه‌ها آرمان‌ها و آرزوها را به طور کلی فهرست نمی‌کنند، بلکه هر یک به نوعی از نقد واقعیت موجود عزیمت می‌کنند.

تفکیک صف‌ها
بر پیشانی بیانیه‌ی جمعی‌ای که در آغاز جنگ دوازده روزه با عنوان «علیه جنگ، جنگ‌طلبی، و امید بستن به حمله‌ی خارجی» منتشر شد، چنین آمده است: «هنگام تفکیک قطعی صف‌هاست». بیانیه که مضمون آن ترویج رویکردی جز تبعیت از رژیم و جز همراهی با متجاوزان است، این تأکید خود را چنین توضیح می‌دهد:
جنگ فضا را تیره و تار و در همان حال قطبی می‌سازد. رژیم فضا را به گونه‌ی همیشگی خود، قطبی می‌کند و خود را در قطب مدافع کشور و پیروز جنگ می‌نشاند. با رژیم نباید همراه شد و مدام باید جنگ‌طلبی آن، شکست برنامه‌های اقتدارطلبانه‌ی آن در منطقه و دون‌صفتی‌اش را در قلدرمنشی در برابر مردم یادآور شد. اما تلاش دیگری هم برای قطبی‌سازی صورت می‌گیرد که نسخه‌ی بدیل جنگ «حق علیه باطل» رژیم است. در این نسخه‌ی بدیل، نتانیاهو و ترامپ در مقام «حق» قرار می‌گیرند. تکرار مداوم اینکه مردم از سر استیصال به حمله‌ی خارجی امید بسته‌اند، چیزی از سفاهت این نسخه‌ی بدیل نمی‌کاهد. مردم ما از آستانه‌ی انقلاب مشروطیت تا کنون مدام برای آزادی و برابری رزمیده‌اند. این دون شأن آنان است که چشم امیدشان به آدم‌کشان، اقتدارگرایان، نژادپرستان و دشمنان دموکراسی و برابری انسان‌ها باشد.
بیانیه در ادامه می‌افزاید:
اغتشاش در صف‌بندی‌ها −که پیشینه‌ای دراز دارد و همه دست‌کم به لحاظ کم‌کاری در اندیشه‌ورزی انتقادی بر موضوع در آن سهم داریم− اکنون بسیار خطرانگیز شده است. باید قاطعانه به تفکیک صف‌ها اهتمام ورزیم و در باره‌ی مسائل پدیدآورنده‌ی این وضعیت روشنگری کنیم. ما همه را فرامی‌خوانیم در این‌باره نظر دهند، آن هم با تمرکز بر موضوعِ جنگی که درگرفته. پرسش اصلی، پرسش درباره‌ی مسیر دست‌یابی به صلح و آزادی است.

سه خط
در فضای سیاسی کنونی ایران می‌توان بی‌ هیچ زحمتی سه موضع را از هم تفکیک کرد: ۱) موضع رژیم و هوادارانش، ۲) موضع براندازان پیرو نتانیاهو و ترامپ، و ۳) موضعی که «خط سوم» یا «صدای سوم» خوانده می‌شود.[1]

🔗 مطالعه کامل مطلب
4
نوستالژی سیاسی
فرخ نعمت‌پور
نوستالژی یک حس عمیق انسانی است. حسی کە از تعلق بە زندگی و گذشتە بر می‌خیزد. انسان‌ها در هر صورت بە یاد گذشتە و وقایع آن می‌افتند، و علیرغم همە مشکلات و مصائبی کە داشتەاند در مقطعی بە آن دلبستگی پیدا کردە و تقدیر می‌کنند. نوستالژی، تکریم گذشتە است. یک نوع گذشتەگرایی بیهودە هم هست، زیرا آنچە کە گذشت باز نمی‌گردد. می‌شود بشیوە احساسی بە آن دلبستە بود، اما تکرار آن غیرممکن است. بە همین جهت بسیاری آنرا احساسی منفی می‌نامند. زیرا ما را از توجە بە حال و آیندە باز می‌دارد،... توان ما را سلب می‌کند.
باید گفت کە درجەای از نوستالژی تا آنجایی کە بە حس انسانی ما بر می‌گردد، مجاز است. نوستالژی می‌تواند یک حس عمیق انسانی در ما ایجاد کند، اما نباید گذاشت چنین حسی بە حال و آیندە ما و تلاش‌های بی وقفە انسان‌ها ضربە بزند. انسان محکوم بە زندگی کردن در حال است، و همزمان با پتانسیل نگاە بە آیندە.
اما شاید بدترین نوع نوستالژی، نوستالژی سیاسی باشد. در نوستالژی سیاسی آنچە مد نظر است توجە و دلبستگی بە یک مقطع زمانی از رویدادهای سیاسی است کە زمانشان گذشتە است، اما فرد هنوز با وجود سپری شدن آن دوران در فکر احیا و یا بازگشت بە آن است. نفرت از وضعیت کنونی و اوتوپیا فرض کردن آن زمان، چنان در فرد ریشە می‌دواند کە چارە را احیای گذشتە می‌داند. نوستالژی یک انتخاب است. در چنین نگاهی قرار است دوبارە حال و آیندە بشیوەای درست بازسازی شوند، پس باید بە گذشتە بازگشت! باید بە احیا و یا بازگشت آن نیروهایی دل بست کە با از دست دادن آنها ما خوشبختی فرضی را از دست دادیم. در نگاە نوستالژیک گذشتە چراغ راە آیندە نیست.
اما چنانکە گفتە شد این بدترین نوع نوستالژی است. چنین نیروهایی درک گسست با آنچە را کە واقعا گذشت، ندارند. آنها بدون توجە بە گذر زمان و تغییراتی کە بە همراە خود می‌آورد، بدون تمرکز بر آیندە کە جهت اصلی تغییر است، بە گمان خود دوبارە بدن را روی پاهای خود قرار می‌دهند. فرد نوستالژیک از پیوند برقرار کردن انتقادی با آنچە کە گذشت، قاصر است. بە حال توجهی ندارد، بنابراین بشیوە اتوماتیکی آیندە را هم از دست دادە است. واقعیت این است با علم کردن دوبارە شخصیت‌های اکسپایر نمی‌توان بە بازسازی رادیکال تاریخ دست زد.
نوستالژی سیاسی نشانە عمیق توقف اندیشە و تفکر است. نسخەبرداری از راهکارهای قبلی است بدون توجە بە منطق تغییر زمان و شرایط. بیهودە نیست کە فرد نوستالژیک، از نوع سیاسی آن، به شدیدترین وجهی احساسی و دگم است. از لحاظ رفتاری پرخاشگر و از نظر عملی نامتعادل.
👍31
پلتفرم گفت‌گوی مشارکتی «همگان» 
https://pol.is/6evzhdpezd

در این پلتفرم گفت‌وگوی مشارکتی، می‌توانیم با حفظ کامل ناشناس‌بودن و امنیت، دیدگاه‌های خود را بیان کنیم و در معرض رأی دیگران بگذاریم.
در این فضا، موضوعات کلیدی و آینده‌ساز جامعه ایران را به بحث بگذاریم:
- سیاست اتمی و آینده برنامه هسته‌ای 
- رابطه با غرب، آمریکا و کشورهای منطقه 
-جنگ و صلح و سیاست‌های نظامی حاکمیت
- حذف قانون اعدام
- آزادی زندانیان سیاسی
- رفراندوم، قانون اساسی و مجلس مؤسسان 
- نظام حکمرانی آینده: جمهوری، پادشاهی، پارلمانی، فدرال یا دیگر اشکال 
- عدالت انتقالی و رسیدگی به نقض حقوق بشر 
- ساختار اقتصادی و عدالت اجتماعی 
- آزادی رسانه‌ها، احزاب، دین و اندیشه 
- حقوق زنان، اقوام، اقلیت‌ها و جامعه دگرباش 
- آموزش، محیط‌ زیست و توسعه پایدار 

«همگان» فضایی‌ست برای تمرین دموکراسی پیش از تحقق آن؛
آینده‌ای که مدت‌هاست آغاز شده را با اندیشه و عمل مشارکتی خود، سریع‌تر، مطمئن‌تر و دمکراتیک‌تر شکل دهیم.
7
راه‌اندازی نسخه آزمایشی پلتفرم گفتگوی مشارکتی «همگان»

دوستان گرامی،
به اطلاع می‌رسانیم که نسخه آزمایشی پلتفرم مشارکتی «همگان» راه‌اندازی شده است.
«همگان» بر پایه‌ی ابزار مشارکتی "پلی‌ایز"  طراحی شده و به ما کمک می‌کند تا با هر گرایش سیاسی و مدنی، در تعامل با یکدیگر دیدگاه‌های خود را به اشتراک بگذاریم و با تنوع نظرهای جامعه درباره موضوعات مختلف آشنا شویم.

🔹 ویژگی‌ها و مزایا
برای مشارکت در این پلتفرم کافی‌ست روی این لینک کلیک کنید:👇
https://pol.is/6evzhdpezd

نیازی به ثبت‌نام با ارائه اطلاعات شخصی (نام، ایمیل، شماره تلفن) وجود ندارد. کاربران از ابتدا تا انتها ناشناس باقی می‌مانند.
داده‌های جمع‌آوری‌شده عمومی، غیرشخصی و تحلیل‌محور هستند و قابل ردیابی فردی نیستند.
برخلاف شبکه‌های اجتماعی، در این فضا امکان پرخاشگری، حملات شخصی یا جدل مستقیم وجود ندارد.

🔹 نحوه‌ی مشارکت
در «همگان» هر فرد می‌تواند:
به دیدگاه‌های دیگران با سه گزینه‌ی ساده پاسخ دهد: موافقم / مخالفم / می‌گذرم.
اگر موضوع مهمی در ذهن دارد، دیدگاه خود را در قالب یک جمله کوتاه، در بخش مخصوص «افزودن دیدگاه جدید» وارد کند تا دیگران بتوانند به آن رأی دهند.
نتایج را به‌صورت نمودار و گروه‌بندی مشاهده کند.

🔹 تحلیل و نتایج
الگوریتم‌های تحلیلی نقاط اشتراک میان دیدگاه‌ها را شناسایی و خوشه‌های فکری (Clustering) را ترسیم می‌کنند.
به جای برجسته‌کردن اختلاف‌ها، پیشنهادهایی که بیشترین توافق را میان گروه‌های مختلف دارند، در مرکز توجه قرار می‌گیرند.
حتی اگر کسی چند بار از طریق IPهای مختلف نظر دهد، اثرگذاری آن محدود است، زیرا هدف اصلی پلتفرم ترسیم نقشه افکار عمومی است نه صرف شمارش رأی‌ها.
این ویژگی‌ها «همگان» را به ابزاری امن و کارآمد برای مشارکت عمومی در شرایط سیاسی و امنیتی حساس ایران بدل می‌سازد.

حضور و صدای شما بخش ارزشمندی از این تجربه‌ی جمعی خواهد بود.
با احترام
مجله بین‌الملل
7
📖پیروز باد چپ نروژی

✍️فرخ نعمت‌پور

یکی از دستاوردهای مهم دمکراسی نروژی کە مبنای لیبرال ـ دمکراسی با غلظت بالایی از تاثیر سوسیال دمکراسی البتە بە شمول چپ‌های دیگر بر آن دارد، وارد شدن مبارزە طبقاتی در این کشور بە مرحلە غیر خشونت آمیز است. در این کشور تمام گرایش‌های سیاسی ـ ایدئولوژیکی موجود از طریق انتخابات وارد مرحلە رقابت مسالمت آمیز شدە، و با بلوک‌هایی کە تشکیل می‌دهند (بلوک راست و چپ)، در صورت بدست آوردن اکثریت رای‌ وارد مجلس شدە و از امکان تشکیل دولت بهرەمند می‌شوند.
امسال هم انتخابات مجلس برگزار شد. در بحرانی کە جهان بە آن گرفتار آمدە و متاسفانە راست افراطی جان تازەای در آن گرفتە است، پیروزی امشب بلوک چپ نروژی (متشکل از سوسیال دمکرات‌ها، سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها، سبزها و یک حزب میانە)، در انتخابات رویداد مبارکی‌ست کە باید آن را بە فال نیک گرفت. چپ‌ها می‌رزمند و از امکان پیروزی برخوردارند.
با تبریک بە چپ نروژی کە پیروز انتخابات امسال این کشور بود، و برای چهار سال دیگر سکان ادارە کشور را بر عهدە می‌گیرند بی‌گمان مردم این کشور با تاکید بر آزادی، دمکراسی و عدالت افق‌های نوینی را خواهند گشود.
متاسفانە در ایران دهەهاست راست افراطی مذهبی حاکم است کە با ایجاد حکومت دیکتاتوری اکثریت قاطع مردم ایران را از خود سازمان‌یابی در تشکل‌ها و احزاب و سازمان‌های مستقل محروم کردە است. باشد کشور ما هم بە آزادی، دمکراسی و عدالت رسیدە، و یکبار برای همیشە تومار استبداد و سرکوب را برچیند.
6👍2
«هیولاهای عصر ما» در برزخ نظم کهنه و نو

✍️ سعید مقیسه‌ای

بر گردهٔ اشتباهات استراتژیک و گزاف رهبری نظام ولایی در کشور عزیزمان ایران، اسرائیل در آغاز جنگ دوازده‌روزه کوشید برای اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی خود توجیهاتی بتراشد؛ از ادعای تمایل ایران به حذف اسرائیل گرفته تا سازماندهی حملهٔ حماس، حمایت از گروه‌های نیابتی در مرزهای فلسطین و لبنان، و پروژهٔ غنی‌سازی اتمی.
اما حملهٔ غیرقانونی و تروریستی اخیر اسرائیل به قطر ـ کشوری که نه دشمن اسرائیل است و نه رقیب آن، بلکه متحد آمریکا و شریک راهبردی تل‌آویو محسوب می‌شود ـ با بهانهٔ حذف تعدادی از رهبران حماس، نشان داد که جهان امروز با پدیده‌ای فراتر از نزاع‌های کلاسیک سیاسی روبه‌روست:
ما در برابر یک «هیولا» ایستاده‌ایم.
این رخدادها یادآور سخن آنتونیو گرامشی است که در دفترهای زندان نوشت:
«بحران درست در این است که جهان کهنه در حال مرگ است و جهان نو هنوز نمی‌تواند زاده شود؛ در این برزخ، هیولاها سر برمی‌آورند.»

واقعیت آن است که نظم‌های قدیم ـ از نظام امنیتی جنگ سرد گرفته تا توازن‌های سنتی قدرت و قواعد حقوق بین‌الملل ـ کارایی خود را از دست داده‌اند. اما هنوز نظمی نو و مشروع برای ادارهٔ روابط جهانی پا نگرفته است. در این خلأ، قدرت‌هایی همچون اسرائیل با رفتارهای بی‌مهار و فراتر از هر قاعده و قانون میدان پیدا می‌کنند و به‌مثابه «هیولاهای عصر ما» در صحنهٔ تاریخ ظاهر می‌شوند.

همین شرایط در سپهر سیاسی ایران نیز حکم‌فرماست. نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را در خطوط کلی از دست داده و سلطه‌اش بر جامعه رو به افول است، اما هنوز نظم سیاسی تازه‌ای جایگزین نشده است. در این فضای برزخی، «هیولاهای جدید» سر برآورده‌اند: از پوپولیست‌های دیجیتالی که با شعارهای سطحی، غیردموکراتیک و حتی نژادپرستانه مخاطب می‌گیرند، تا سرکوبگران قضایی و نظامی که برای استمرار اقتدار می‌کشند، زندان و اعدام می‌کنند؛ و نیز راست افراطی در اپوزیسیون که در پوشش سلطنت‌طلبی رؤیای بازگشت گذشته را تبلیغ می‌کند.

اگر به زبان گرامشی سخن بگوییم، اکنون هم در جهان و هم در ایران با همان وضعیت تاریخی روبه‌روییم: جهان کهنه در حال مرگ است، جهان نو هنوز متولد نشده، و در این میانه هیولاها می‌کوشند خلأ را پر کنند.

برای آن‌که هیولاها بر آینده مسلط نشوند و نظمی انسانی‌تر جایگزین گردد، در آغاز باید بپذیریم که نظام برآمده از اتمام جنگ جهانی دوم، قواعد کلاسیک حقوق بین‌الملل و سازوکارهای قدیمی دموکراسی نمایندگی دیگر کارایی ندارند و درحال از دست دادن مشروعیت هستند.
باید بپذیدیم که بحران‌های کنونی صرفاً محصول جنگ‌ها، تجاوزها، تروریسم دولتی و نسل‌کشی‌ها نیستند؛ بلکه نشانهٔ فقدان هژمونی جهانی مشروع هستند.

"خط سوم" جهانی،  در عرصهٔ گیتی خواهان تقویت نهادهای بین‌المللی مستقل از قدرت‌های بزرگ است. آنان معتقدند باید زبان و گفتمانی تازه برای روابط جهانی ساخته شود؛ گفتمانی که در آن همکاری به‌جای هژمونی محوریت یابد و جنبش‌های مدنی، دانشگاه‌ها، روشنفکران و رسانه‌های آزاد باید به آزمایشگاه‌های جهان نو تبدیل شوند.

آنان بر این باورند که عمر متوسط نهادهایی چون سازمان ملل به پایان خود نزدیک شده است و این نهادها کارایی خود را از دست داده‌اند؛ بنابراین باید به‌جای آن اقدام به ایجاد نهادهای دموکراتیک فراملی، به مانند پارلمان جهانی با نقشی پررنگ‌تر و دادگاه‌های مستقل جهانی با توان اجرایی کرد.
همچنین باید با استفاده از هوش مصنوعی و پلتفرم‌های آزاد برای تقویت مشارکت عمومی، در برابر انحصار غول‌های دیجیتال ایستاد.
و در نهایت، با پیوند جنبش‌های اجتماعی جهانی ـ زنان، محیط‌زیست، کارگری و آزادی‌خواهان ـ می‌توان به ساختن هژمونی نوین انسانی دست یافت.

خواسته‌های «خط سوم» در ایران نیز برآمده از همین منطق است: ردّ هر دو قطب ارتجاع ـ نه اقتدارگرایی جمهوری اسلامی و نه بازتولید گذشتهٔ سلطنتی. این خط بر خواسته‌های روشن و فراگیر پای می‌فشارد.

در چنین فضای برزخی، آغاز گفتمان دربارهٔ برگزاری رفراندوم‌ ـ با امید تأکید بر ضرورت برگزاری رفراندوم‌های متوالی پیرامون هر معضل سیاسی حاد و غیرقابل‌حل توسط رژیم ـ و در نهایت تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی در ایران، نشان می‌دهد که این خواست در مسیر گذاری دمکراتیک و خشونت‌پرهیز، با محوریت جایگزینی دموکراسی مشارکتی و مردمی به‌جای دموکراسی نمایندگی محدود حرکت می‌کند؛ گفتمانی که امید می‌رود از نخبه‌گرایی بسته به سطحی همگانی و مشارکتی فراروَد تا بتواند بر «هیولاهای وطنی» فائق آید.
2
گلایەهای بی‌پایان

✍️ فرخ نعمت‌پور

مسعود پزشکیان در جلسەای پیرامون عدالت آموزشی از نقد دوستانە تمجید کرد، و نقد تخریبی را مورد نقد قرار داد.
دهەهاست کە طیف منتسب بە اصلاح‌طلبان در گلایەهای خود از تندروهای نظام از زبان تند و غیر دوستانە آنها می‌گویند، و این طیف را بە برخورد نرم و دوستانە، با حفظ مواضع خود، ترغیب می‌کنند. تلاشی کە هیچ وقت بە بار ننشست، و حتی با گذشت زمان زبان تیز و بقول پزشکیان مخرب آنها بد و بدتر هم شد. باید گفت کە نقد تخریبی تندروها اساسا بخش مهم و جدایی ناپذیری از هویت آنهاست. تندروها نە در ایران، بلکە در تمامی جهان این چنین‌اند.
نقد تخریبی خودبخود بد نیست. خود بخشی از آزادی بیان است. اما آنچە این وضعیت را در ایران متمایز می‌کند، حضور قوی این طیف در ساختار حکومت است کە رهبر جمهوری اسلامی هم عنایت ویژەای بە آنها دارد. این طیف با حضور خود در ساختار قدرت می‌توانند علیرغم عدم تناسب نفوذشان در دستگاە‌های اجرایی کار آنها را فلج کنند. وضعیت طوری‌ست کە مقامی مانند رئیس جمهور نظام هم در تقابل با آنها کاری آنچنانی از دستش بر نمی‌آید.
جالب است کە روش مقابلە با این طیف در جمهوری اسلامی، البتە از جانب منتقدان آنها، اساسا مدارا و ترغیب آنها بە بازنگری در نوع اخلاق و رفتارشان است! این در حالی‌ست، چنانکە اشارە شد، روش تندروی نقد مخرب است. آنها نگاە ویرانگرانە بە سیستم دارند و در پی بازسازی تمام و کمال آن بر اساس مدل فکری خودشان هستند.
سازوکار برخورد اخلاقی با تندروها نە تنها کارساز نیست، بلکە حتی آنها را مصرتر هم می‌کند. زیرا کە واکنش نرم حریف را نشانە اقتدار خود فرض می‌کنند.
ضمنان آنچە تندروها را مصرتر در روش نقد بە اصطلاح تخریبی خود می‌کند، تمایل کلی نظام بە تندروی و مسیری است کە این طیف دهەهاست تبلیغش می‌کنند. این آنها نیستند کە تندرواند، بلکە امثال مسعود پزشکیان‌اند کە منطق حاکم بر کلیت نظام را درک نمی‌کنند و اصرار دارند با نصیحت چارەای برایش بیابند.
در فرهنگ آنها از بیخ و بن اصطلاحی بە نام تندروی وجود ندارد، آنچە هست حقیقت و ضد حقیقت است،... دوست و دشمن است نە چیز دیگری.
در نظامی کە از راس حاکمیت تلاش جانانەای برای حفظ موقعیت آنها در ساختار قدرت وجود دارد، برای خنثی سازی آنها باید از همان راس نظام شروع کرد. امری کە امثال پزشکیان کاملا بە آن بی ‌اعتنایند، و حتی با افتخار خود را چاکر بیت رهبری معرفی می‌کنند.
👍1
مقصر خامنەای یا دولت
فرخ نعمت‌پور
مسعود پزشکیان در آخرین سخنان خود کە در نشستی در اردبیل اظهار کرد, گفت کە مهمترین عامل تورم در کشور دولت است، دولت بیش از حد بزرگ شدە، پس با کسری مواجە می‌شود و پول چاپ می‌کند، در نتیجە تورم ایجاد می‌شود.
پزشکیان مزورانە تنها بە بخشی از مشکل اشارە می‌کند. او بە سیاست زدگی اقتصاد کشور و نقش نهادهای امنیتی و نظامی در آن و نیز نقش بیت رهبری و شخص خامنەای نمی‌پردازد کە چگونە اقتصاد کشور را درگیر منازعات بی پایان بین‌المللی با اسراییل و آمریکا و کلا غرب کردە است. او از سخنان خمینی در مورد اینکە اقتصاد مال خر است، چیزی نمی‌گوید؛ سخنانی کە توسط خامنەای هم تکرار شدە. آنها فلسفە وجودی نظام جمهوری اسلامی را نە ایجاد رفاە و پیشرفت اقتصادی برای مردم ایران بلکە استکبارستیزی اعلام کردە بودند. او نمی‌گوید دولتی کە نتواند نفت بفروشد، و درآمد آن را از راههای معمولی وارد کشور کند، چگونە می‌تواند علیە تورم بایستد! پزشکیان در مورد غرب ستیزی نظام سرکوبگر کاملا سکوت می‌کند.
البتە راە حل او برای گذر از مشکل، آزادسازی قیمت‌هاست. کە این همان رهاسازی بیشتر ملت بە امان خدا در شرایط بشدت دشوار کنونی کشور است. آنها کە نە آمادەاند اقتصاد را درست کنند و نە در سیاست خارجی خود تغییری ایجاد کنند، بە مردم می‌گویند بە ما چە شما چگونە زندگی می‌کنید، بروید گلیم خود را از آب بیرون بکشید!
راە حل دیگر او کوچک کردن دولت است. عالی‌ست! آنها دیگر پولی ندارند کە بە کارمندان بدهند. البتە تخصیص بودجەهای کلان بە انواع و اقسام نیروها و ارگان‌های امنیتی و ایدئولوژیکی بر جای خود باقی‌ست، تنها افرادی باقی می‌مانند کە در ادارات کاری ندارند انجام بدهند و تنها برق و گاز دولت را مصرف می‌کنند! شما هم لطف کردە تشریف ببرید خانە!
بە این ترتیب مشکل حل خواهد شد. دولت پول خواهد داشت و خامنەای هم مثل همیشە با قسر دررفتن خود باز رهنمود خواهند داد!
نقش افرادی مانند پزشکیان در تحریف واقعیت بمراتب خطرناک‌تر از خامنەای و تندروهای رژیم است.
2025/10/21 10:33:11
Back to Top
HTML Embed Code: