«هیولاهای عصر ما» در برزخ نظم کهنه و نو
✍️ سعید مقیسهای
بر گردهٔ اشتباهات استراتژیک و گزاف رهبری نظام ولایی در کشور عزیزمان ایران، اسرائیل در آغاز جنگ دوازدهروزه کوشید برای اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی خود توجیهاتی بتراشد؛ از ادعای تمایل ایران به حذف اسرائیل گرفته تا سازماندهی حملهٔ حماس، حمایت از گروههای نیابتی در مرزهای فلسطین و لبنان، و پروژهٔ غنیسازی اتمی.
اما حملهٔ غیرقانونی و تروریستی اخیر اسرائیل به قطر ـ کشوری که نه دشمن اسرائیل است و نه رقیب آن، بلکه متحد آمریکا و شریک راهبردی تلآویو محسوب میشود ـ با بهانهٔ حذف تعدادی از رهبران حماس، نشان داد که جهان امروز با پدیدهای فراتر از نزاعهای کلاسیک سیاسی روبهروست:
ما در برابر یک «هیولا» ایستادهایم.
این رخدادها یادآور سخن آنتونیو گرامشی است که در دفترهای زندان نوشت:
«بحران درست در این است که جهان کهنه در حال مرگ است و جهان نو هنوز نمیتواند زاده شود؛ در این برزخ، هیولاها سر برمیآورند.»
واقعیت آن است که نظمهای قدیم ـ از نظام امنیتی جنگ سرد گرفته تا توازنهای سنتی قدرت و قواعد حقوق بینالملل ـ کارایی خود را از دست دادهاند. اما هنوز نظمی نو و مشروع برای ادارهٔ روابط جهانی پا نگرفته است. در این خلأ، قدرتهایی همچون اسرائیل با رفتارهای بیمهار و فراتر از هر قاعده و قانون میدان پیدا میکنند و بهمثابه «هیولاهای عصر ما» در صحنهٔ تاریخ ظاهر میشوند.
همین شرایط در سپهر سیاسی ایران نیز حکمفرماست. نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را در خطوط کلی از دست داده و سلطهاش بر جامعه رو به افول است، اما هنوز نظم سیاسی تازهای جایگزین نشده است. در این فضای برزخی، «هیولاهای جدید» سر برآوردهاند: از پوپولیستهای دیجیتالی که با شعارهای سطحی، غیردموکراتیک و حتی نژادپرستانه مخاطب میگیرند، تا سرکوبگران قضایی و نظامی که برای استمرار اقتدار میکشند، زندان و اعدام میکنند؛ و نیز راست افراطی در اپوزیسیون که در پوشش سلطنتطلبی رؤیای بازگشت گذشته را تبلیغ میکند.
اگر به زبان گرامشی سخن بگوییم، اکنون هم در جهان و هم در ایران با همان وضعیت تاریخی روبهروییم: جهان کهنه در حال مرگ است، جهان نو هنوز متولد نشده، و در این میانه هیولاها میکوشند خلأ را پر کنند.
برای آنکه هیولاها بر آینده مسلط نشوند و نظمی انسانیتر جایگزین گردد، در آغاز باید بپذیریم که نظام برآمده از اتمام جنگ جهانی دوم، قواعد کلاسیک حقوق بینالملل و سازوکارهای قدیمی دموکراسی نمایندگی دیگر کارایی ندارند و درحال از دست دادن مشروعیت هستند.
باید بپذیدیم که بحرانهای کنونی صرفاً محصول جنگها، تجاوزها، تروریسم دولتی و نسلکشیها نیستند؛ بلکه نشانهٔ فقدان هژمونی جهانی مشروع هستند.
"خط سوم" جهانی، در عرصهٔ گیتی خواهان تقویت نهادهای بینالمللی مستقل از قدرتهای بزرگ است. آنان معتقدند باید زبان و گفتمانی تازه برای روابط جهانی ساخته شود؛ گفتمانی که در آن همکاری بهجای هژمونی محوریت یابد و جنبشهای مدنی، دانشگاهها، روشنفکران و رسانههای آزاد باید به آزمایشگاههای جهان نو تبدیل شوند.
آنان بر این باورند که عمر متوسط نهادهایی چون سازمان ملل به پایان خود نزدیک شده است و این نهادها کارایی خود را از دست دادهاند؛ بنابراین باید بهجای آن اقدام به ایجاد نهادهای دموکراتیک فراملی، به مانند پارلمان جهانی با نقشی پررنگتر و دادگاههای مستقل جهانی با توان اجرایی کرد.
همچنین باید با استفاده از هوش مصنوعی و پلتفرمهای آزاد برای تقویت مشارکت عمومی، در برابر انحصار غولهای دیجیتال ایستاد.
و در نهایت، با پیوند جنبشهای اجتماعی جهانی ـ زنان، محیطزیست، کارگری و آزادیخواهان ـ میتوان به ساختن هژمونی نوین انسانی دست یافت.
خواستههای «خط سوم» در ایران نیز برآمده از همین منطق است: ردّ هر دو قطب ارتجاع ـ نه اقتدارگرایی جمهوری اسلامی و نه بازتولید گذشتهٔ سلطنتی. این خط بر خواستههای روشن و فراگیر پای میفشارد.
در چنین فضای برزخی، آغاز گفتمان دربارهٔ برگزاری رفراندوم ـ با امید تأکید بر ضرورت برگزاری رفراندومهای متوالی پیرامون هر معضل سیاسی حاد و غیرقابلحل توسط رژیم ـ و در نهایت تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی در ایران، نشان میدهد که این خواست در مسیر گذاری دمکراتیک و خشونتپرهیز، با محوریت جایگزینی دموکراسی مشارکتی و مردمی بهجای دموکراسی نمایندگی محدود حرکت میکند؛ گفتمانی که امید میرود از نخبهگرایی بسته به سطحی همگانی و مشارکتی فراروَد تا بتواند بر «هیولاهای وطنی» فائق آید.
✍️ سعید مقیسهای
بر گردهٔ اشتباهات استراتژیک و گزاف رهبری نظام ولایی در کشور عزیزمان ایران، اسرائیل در آغاز جنگ دوازدهروزه کوشید برای اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی خود توجیهاتی بتراشد؛ از ادعای تمایل ایران به حذف اسرائیل گرفته تا سازماندهی حملهٔ حماس، حمایت از گروههای نیابتی در مرزهای فلسطین و لبنان، و پروژهٔ غنیسازی اتمی.
اما حملهٔ غیرقانونی و تروریستی اخیر اسرائیل به قطر ـ کشوری که نه دشمن اسرائیل است و نه رقیب آن، بلکه متحد آمریکا و شریک راهبردی تلآویو محسوب میشود ـ با بهانهٔ حذف تعدادی از رهبران حماس، نشان داد که جهان امروز با پدیدهای فراتر از نزاعهای کلاسیک سیاسی روبهروست:
ما در برابر یک «هیولا» ایستادهایم.
این رخدادها یادآور سخن آنتونیو گرامشی است که در دفترهای زندان نوشت:
«بحران درست در این است که جهان کهنه در حال مرگ است و جهان نو هنوز نمیتواند زاده شود؛ در این برزخ، هیولاها سر برمیآورند.»
واقعیت آن است که نظمهای قدیم ـ از نظام امنیتی جنگ سرد گرفته تا توازنهای سنتی قدرت و قواعد حقوق بینالملل ـ کارایی خود را از دست دادهاند. اما هنوز نظمی نو و مشروع برای ادارهٔ روابط جهانی پا نگرفته است. در این خلأ، قدرتهایی همچون اسرائیل با رفتارهای بیمهار و فراتر از هر قاعده و قانون میدان پیدا میکنند و بهمثابه «هیولاهای عصر ما» در صحنهٔ تاریخ ظاهر میشوند.
همین شرایط در سپهر سیاسی ایران نیز حکمفرماست. نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را در خطوط کلی از دست داده و سلطهاش بر جامعه رو به افول است، اما هنوز نظم سیاسی تازهای جایگزین نشده است. در این فضای برزخی، «هیولاهای جدید» سر برآوردهاند: از پوپولیستهای دیجیتالی که با شعارهای سطحی، غیردموکراتیک و حتی نژادپرستانه مخاطب میگیرند، تا سرکوبگران قضایی و نظامی که برای استمرار اقتدار میکشند، زندان و اعدام میکنند؛ و نیز راست افراطی در اپوزیسیون که در پوشش سلطنتطلبی رؤیای بازگشت گذشته را تبلیغ میکند.
اگر به زبان گرامشی سخن بگوییم، اکنون هم در جهان و هم در ایران با همان وضعیت تاریخی روبهروییم: جهان کهنه در حال مرگ است، جهان نو هنوز متولد نشده، و در این میانه هیولاها میکوشند خلأ را پر کنند.
برای آنکه هیولاها بر آینده مسلط نشوند و نظمی انسانیتر جایگزین گردد، در آغاز باید بپذیریم که نظام برآمده از اتمام جنگ جهانی دوم، قواعد کلاسیک حقوق بینالملل و سازوکارهای قدیمی دموکراسی نمایندگی دیگر کارایی ندارند و درحال از دست دادن مشروعیت هستند.
باید بپذیدیم که بحرانهای کنونی صرفاً محصول جنگها، تجاوزها، تروریسم دولتی و نسلکشیها نیستند؛ بلکه نشانهٔ فقدان هژمونی جهانی مشروع هستند.
"خط سوم" جهانی، در عرصهٔ گیتی خواهان تقویت نهادهای بینالمللی مستقل از قدرتهای بزرگ است. آنان معتقدند باید زبان و گفتمانی تازه برای روابط جهانی ساخته شود؛ گفتمانی که در آن همکاری بهجای هژمونی محوریت یابد و جنبشهای مدنی، دانشگاهها، روشنفکران و رسانههای آزاد باید به آزمایشگاههای جهان نو تبدیل شوند.
آنان بر این باورند که عمر متوسط نهادهایی چون سازمان ملل به پایان خود نزدیک شده است و این نهادها کارایی خود را از دست دادهاند؛ بنابراین باید بهجای آن اقدام به ایجاد نهادهای دموکراتیک فراملی، به مانند پارلمان جهانی با نقشی پررنگتر و دادگاههای مستقل جهانی با توان اجرایی کرد.
همچنین باید با استفاده از هوش مصنوعی و پلتفرمهای آزاد برای تقویت مشارکت عمومی، در برابر انحصار غولهای دیجیتال ایستاد.
و در نهایت، با پیوند جنبشهای اجتماعی جهانی ـ زنان، محیطزیست، کارگری و آزادیخواهان ـ میتوان به ساختن هژمونی نوین انسانی دست یافت.
خواستههای «خط سوم» در ایران نیز برآمده از همین منطق است: ردّ هر دو قطب ارتجاع ـ نه اقتدارگرایی جمهوری اسلامی و نه بازتولید گذشتهٔ سلطنتی. این خط بر خواستههای روشن و فراگیر پای میفشارد.
در چنین فضای برزخی، آغاز گفتمان دربارهٔ برگزاری رفراندوم ـ با امید تأکید بر ضرورت برگزاری رفراندومهای متوالی پیرامون هر معضل سیاسی حاد و غیرقابلحل توسط رژیم ـ و در نهایت تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی در ایران، نشان میدهد که این خواست در مسیر گذاری دمکراتیک و خشونتپرهیز، با محوریت جایگزینی دموکراسی مشارکتی و مردمی بهجای دموکراسی نمایندگی محدود حرکت میکند؛ گفتمانی که امید میرود از نخبهگرایی بسته به سطحی همگانی و مشارکتی فراروَد تا بتواند بر «هیولاهای وطنی» فائق آید.
❤2
گلایەهای بیپایان
✍️ فرخ نعمتپور
مسعود پزشکیان در جلسەای پیرامون عدالت آموزشی از نقد دوستانە تمجید کرد، و نقد تخریبی را مورد نقد قرار داد.
دهەهاست کە طیف منتسب بە اصلاحطلبان در گلایەهای خود از تندروهای نظام از زبان تند و غیر دوستانە آنها میگویند، و این طیف را بە برخورد نرم و دوستانە، با حفظ مواضع خود، ترغیب میکنند. تلاشی کە هیچ وقت بە بار ننشست، و حتی با گذشت زمان زبان تیز و بقول پزشکیان مخرب آنها بد و بدتر هم شد. باید گفت کە نقد تخریبی تندروها اساسا بخش مهم و جدایی ناپذیری از هویت آنهاست. تندروها نە در ایران، بلکە در تمامی جهان این چنیناند.
نقد تخریبی خودبخود بد نیست. خود بخشی از آزادی بیان است. اما آنچە این وضعیت را در ایران متمایز میکند، حضور قوی این طیف در ساختار حکومت است کە رهبر جمهوری اسلامی هم عنایت ویژەای بە آنها دارد. این طیف با حضور خود در ساختار قدرت میتوانند علیرغم عدم تناسب نفوذشان در دستگاەهای اجرایی کار آنها را فلج کنند. وضعیت طوریست کە مقامی مانند رئیس جمهور نظام هم در تقابل با آنها کاری آنچنانی از دستش بر نمیآید.
جالب است کە روش مقابلە با این طیف در جمهوری اسلامی، البتە از جانب منتقدان آنها، اساسا مدارا و ترغیب آنها بە بازنگری در نوع اخلاق و رفتارشان است! این در حالیست، چنانکە اشارە شد، روش تندروی نقد مخرب است. آنها نگاە ویرانگرانە بە سیستم دارند و در پی بازسازی تمام و کمال آن بر اساس مدل فکری خودشان هستند.
سازوکار برخورد اخلاقی با تندروها نە تنها کارساز نیست، بلکە حتی آنها را مصرتر هم میکند. زیرا کە واکنش نرم حریف را نشانە اقتدار خود فرض میکنند.
ضمنان آنچە تندروها را مصرتر در روش نقد بە اصطلاح تخریبی خود میکند، تمایل کلی نظام بە تندروی و مسیری است کە این طیف دهەهاست تبلیغش میکنند. این آنها نیستند کە تندرواند، بلکە امثال مسعود پزشکیاناند کە منطق حاکم بر کلیت نظام را درک نمیکنند و اصرار دارند با نصیحت چارەای برایش بیابند.
در فرهنگ آنها از بیخ و بن اصطلاحی بە نام تندروی وجود ندارد، آنچە هست حقیقت و ضد حقیقت است،... دوست و دشمن است نە چیز دیگری.
در نظامی کە از راس حاکمیت تلاش جانانەای برای حفظ موقعیت آنها در ساختار قدرت وجود دارد، برای خنثی سازی آنها باید از همان راس نظام شروع کرد. امری کە امثال پزشکیان کاملا بە آن بی اعتنایند، و حتی با افتخار خود را چاکر بیت رهبری معرفی میکنند.
✍️ فرخ نعمتپور
مسعود پزشکیان در جلسەای پیرامون عدالت آموزشی از نقد دوستانە تمجید کرد، و نقد تخریبی را مورد نقد قرار داد.
دهەهاست کە طیف منتسب بە اصلاحطلبان در گلایەهای خود از تندروهای نظام از زبان تند و غیر دوستانە آنها میگویند، و این طیف را بە برخورد نرم و دوستانە، با حفظ مواضع خود، ترغیب میکنند. تلاشی کە هیچ وقت بە بار ننشست، و حتی با گذشت زمان زبان تیز و بقول پزشکیان مخرب آنها بد و بدتر هم شد. باید گفت کە نقد تخریبی تندروها اساسا بخش مهم و جدایی ناپذیری از هویت آنهاست. تندروها نە در ایران، بلکە در تمامی جهان این چنیناند.
نقد تخریبی خودبخود بد نیست. خود بخشی از آزادی بیان است. اما آنچە این وضعیت را در ایران متمایز میکند، حضور قوی این طیف در ساختار حکومت است کە رهبر جمهوری اسلامی هم عنایت ویژەای بە آنها دارد. این طیف با حضور خود در ساختار قدرت میتوانند علیرغم عدم تناسب نفوذشان در دستگاەهای اجرایی کار آنها را فلج کنند. وضعیت طوریست کە مقامی مانند رئیس جمهور نظام هم در تقابل با آنها کاری آنچنانی از دستش بر نمیآید.
جالب است کە روش مقابلە با این طیف در جمهوری اسلامی، البتە از جانب منتقدان آنها، اساسا مدارا و ترغیب آنها بە بازنگری در نوع اخلاق و رفتارشان است! این در حالیست، چنانکە اشارە شد، روش تندروی نقد مخرب است. آنها نگاە ویرانگرانە بە سیستم دارند و در پی بازسازی تمام و کمال آن بر اساس مدل فکری خودشان هستند.
سازوکار برخورد اخلاقی با تندروها نە تنها کارساز نیست، بلکە حتی آنها را مصرتر هم میکند. زیرا کە واکنش نرم حریف را نشانە اقتدار خود فرض میکنند.
ضمنان آنچە تندروها را مصرتر در روش نقد بە اصطلاح تخریبی خود میکند، تمایل کلی نظام بە تندروی و مسیری است کە این طیف دهەهاست تبلیغش میکنند. این آنها نیستند کە تندرواند، بلکە امثال مسعود پزشکیاناند کە منطق حاکم بر کلیت نظام را درک نمیکنند و اصرار دارند با نصیحت چارەای برایش بیابند.
در فرهنگ آنها از بیخ و بن اصطلاحی بە نام تندروی وجود ندارد، آنچە هست حقیقت و ضد حقیقت است،... دوست و دشمن است نە چیز دیگری.
در نظامی کە از راس حاکمیت تلاش جانانەای برای حفظ موقعیت آنها در ساختار قدرت وجود دارد، برای خنثی سازی آنها باید از همان راس نظام شروع کرد. امری کە امثال پزشکیان کاملا بە آن بی اعتنایند، و حتی با افتخار خود را چاکر بیت رهبری معرفی میکنند.
👍1
مقصر خامنەای یا دولت
فرخ نعمتپور
مسعود پزشکیان در آخرین سخنان خود کە در نشستی در اردبیل اظهار کرد, گفت کە مهمترین عامل تورم در کشور دولت است، دولت بیش از حد بزرگ شدە، پس با کسری مواجە میشود و پول چاپ میکند، در نتیجە تورم ایجاد میشود.
پزشکیان مزورانە تنها بە بخشی از مشکل اشارە میکند. او بە سیاست زدگی اقتصاد کشور و نقش نهادهای امنیتی و نظامی در آن و نیز نقش بیت رهبری و شخص خامنەای نمیپردازد کە چگونە اقتصاد کشور را درگیر منازعات بی پایان بینالمللی با اسراییل و آمریکا و کلا غرب کردە است. او از سخنان خمینی در مورد اینکە اقتصاد مال خر است، چیزی نمیگوید؛ سخنانی کە توسط خامنەای هم تکرار شدە. آنها فلسفە وجودی نظام جمهوری اسلامی را نە ایجاد رفاە و پیشرفت اقتصادی برای مردم ایران بلکە استکبارستیزی اعلام کردە بودند. او نمیگوید دولتی کە نتواند نفت بفروشد، و درآمد آن را از راههای معمولی وارد کشور کند، چگونە میتواند علیە تورم بایستد! پزشکیان در مورد غرب ستیزی نظام سرکوبگر کاملا سکوت میکند.
البتە راە حل او برای گذر از مشکل، آزادسازی قیمتهاست. کە این همان رهاسازی بیشتر ملت بە امان خدا در شرایط بشدت دشوار کنونی کشور است. آنها کە نە آمادەاند اقتصاد را درست کنند و نە در سیاست خارجی خود تغییری ایجاد کنند، بە مردم میگویند بە ما چە شما چگونە زندگی میکنید، بروید گلیم خود را از آب بیرون بکشید!
راە حل دیگر او کوچک کردن دولت است. عالیست! آنها دیگر پولی ندارند کە بە کارمندان بدهند. البتە تخصیص بودجەهای کلان بە انواع و اقسام نیروها و ارگانهای امنیتی و ایدئولوژیکی بر جای خود باقیست، تنها افرادی باقی میمانند کە در ادارات کاری ندارند انجام بدهند و تنها برق و گاز دولت را مصرف میکنند! شما هم لطف کردە تشریف ببرید خانە!
بە این ترتیب مشکل حل خواهد شد. دولت پول خواهد داشت و خامنەای هم مثل همیشە با قسر دررفتن خود باز رهنمود خواهند داد!
نقش افرادی مانند پزشکیان در تحریف واقعیت بمراتب خطرناکتر از خامنەای و تندروهای رژیم است.
فرخ نعمتپور
مسعود پزشکیان در آخرین سخنان خود کە در نشستی در اردبیل اظهار کرد, گفت کە مهمترین عامل تورم در کشور دولت است، دولت بیش از حد بزرگ شدە، پس با کسری مواجە میشود و پول چاپ میکند، در نتیجە تورم ایجاد میشود.
پزشکیان مزورانە تنها بە بخشی از مشکل اشارە میکند. او بە سیاست زدگی اقتصاد کشور و نقش نهادهای امنیتی و نظامی در آن و نیز نقش بیت رهبری و شخص خامنەای نمیپردازد کە چگونە اقتصاد کشور را درگیر منازعات بی پایان بینالمللی با اسراییل و آمریکا و کلا غرب کردە است. او از سخنان خمینی در مورد اینکە اقتصاد مال خر است، چیزی نمیگوید؛ سخنانی کە توسط خامنەای هم تکرار شدە. آنها فلسفە وجودی نظام جمهوری اسلامی را نە ایجاد رفاە و پیشرفت اقتصادی برای مردم ایران بلکە استکبارستیزی اعلام کردە بودند. او نمیگوید دولتی کە نتواند نفت بفروشد، و درآمد آن را از راههای معمولی وارد کشور کند، چگونە میتواند علیە تورم بایستد! پزشکیان در مورد غرب ستیزی نظام سرکوبگر کاملا سکوت میکند.
البتە راە حل او برای گذر از مشکل، آزادسازی قیمتهاست. کە این همان رهاسازی بیشتر ملت بە امان خدا در شرایط بشدت دشوار کنونی کشور است. آنها کە نە آمادەاند اقتصاد را درست کنند و نە در سیاست خارجی خود تغییری ایجاد کنند، بە مردم میگویند بە ما چە شما چگونە زندگی میکنید، بروید گلیم خود را از آب بیرون بکشید!
راە حل دیگر او کوچک کردن دولت است. عالیست! آنها دیگر پولی ندارند کە بە کارمندان بدهند. البتە تخصیص بودجەهای کلان بە انواع و اقسام نیروها و ارگانهای امنیتی و ایدئولوژیکی بر جای خود باقیست، تنها افرادی باقی میمانند کە در ادارات کاری ندارند انجام بدهند و تنها برق و گاز دولت را مصرف میکنند! شما هم لطف کردە تشریف ببرید خانە!
بە این ترتیب مشکل حل خواهد شد. دولت پول خواهد داشت و خامنەای هم مثل همیشە با قسر دررفتن خود باز رهنمود خواهند داد!
نقش افرادی مانند پزشکیان در تحریف واقعیت بمراتب خطرناکتر از خامنەای و تندروهای رژیم است.
📖یک موش و دو گربە
✍️فرخ نعمتپور
خامنەای در آخرین سخنانش از بد بودن وضعیت 'نە جنگ، نە صلح' گفت. بد بودن چنین وضعیتی البتە منطقا بە معنای دو انتخاب است: یا باید جنگید، و یا باید بە صلح رسید. ظاهرا خامنەای راە دوم را برگزیدە، و با دادن چراغ سبز بە عراقچی نهانی توصیە کردە با طرف غربی، بویژە گروسی مدیر سازمان آژانس اتمی توافقی کند.
توافق حاصل شد، اما بلافاصلە بعد از اظهار خشنودی گروسی، عراقچی گفت کە فعلا خبری از بازرسی نیست و این منوط بە تحولاتی در مباحث درونی آژانس است! متعاقب آن هنوز سیاە بر سفید خشک نشدە، داد و هوار تندروها درآمد کە وای مصیبتا! کار بە جایی رسیدە کە روزنامە کیهان خواهان رسانەای شدن مفاد توافقنامە شدە است.
با این حساب مشخص نیست وضعیت بە چە سمت و سویی پیش میرود! بالاخرە توافق شد، یا نشد!
در واویلای کنونی کە سر و صدای تندروها درآمدە، خوب بهترین روش برای خفە کردن آنها بە میدان آمدن شخص خامنەایست کە مستقیما از تئوری اخیر خود دفاع کند. اما او طبق معمول خاموش است! انگار دو تا گربە را با یک موش در میدانی دوانیدە، و خود دارد حالش را میبرد!
معلوم نیست توی این مملکت خراب شدە چە خبر است! خوب اگر صلح میخواهی بفرما، اگر هم نمیخواهی مردانە بجنگ! هر چند کشور را با هفت پشتش بیش از پیش در قعر بدبختی و فلاکت فرو میبرید.
✍️فرخ نعمتپور
خامنەای در آخرین سخنانش از بد بودن وضعیت 'نە جنگ، نە صلح' گفت. بد بودن چنین وضعیتی البتە منطقا بە معنای دو انتخاب است: یا باید جنگید، و یا باید بە صلح رسید. ظاهرا خامنەای راە دوم را برگزیدە، و با دادن چراغ سبز بە عراقچی نهانی توصیە کردە با طرف غربی، بویژە گروسی مدیر سازمان آژانس اتمی توافقی کند.
توافق حاصل شد، اما بلافاصلە بعد از اظهار خشنودی گروسی، عراقچی گفت کە فعلا خبری از بازرسی نیست و این منوط بە تحولاتی در مباحث درونی آژانس است! متعاقب آن هنوز سیاە بر سفید خشک نشدە، داد و هوار تندروها درآمد کە وای مصیبتا! کار بە جایی رسیدە کە روزنامە کیهان خواهان رسانەای شدن مفاد توافقنامە شدە است.
با این حساب مشخص نیست وضعیت بە چە سمت و سویی پیش میرود! بالاخرە توافق شد، یا نشد!
در واویلای کنونی کە سر و صدای تندروها درآمدە، خوب بهترین روش برای خفە کردن آنها بە میدان آمدن شخص خامنەایست کە مستقیما از تئوری اخیر خود دفاع کند. اما او طبق معمول خاموش است! انگار دو تا گربە را با یک موش در میدانی دوانیدە، و خود دارد حالش را میبرد!
معلوم نیست توی این مملکت خراب شدە چە خبر است! خوب اگر صلح میخواهی بفرما، اگر هم نمیخواهی مردانە بجنگ! هر چند کشور را با هفت پشتش بیش از پیش در قعر بدبختی و فلاکت فرو میبرید.
مجله بینالملل
Photo
راهاندازی کمپینی با پلتفرم «ایران آزاد ما»
به ابتكار هانا نيومن، نماينده پارلمان اروپا، از حزب اتحاد۹۰/سبزهای آلمان، از تاريخ ۱۶ سپتامبر در سومين سالكرد كشته شدن مهسا ژينا امينى، و آغاز جنبش زن، زندگى، آزادى، کمپینی با عنوان «ايران آزاد ما»، راهاندازى میشود.
«ايران أزاد ما» یک پلتفرم ديجيتالى براى گردهمآورى آثار مقاومت جنبش اعتراضى ايران و رساندن صداى معترضان به حكومت جمهورى اسلامى فراتر از مرزهاى كشور است.
هانا نيومن درباره اين كمپين گفته است: اين پلتفرم براى آن است كه ايرانيان بتوانند در فضايى امن، چشم انداز خود از آزادى را به اشتراگ بگذارند، شجاعت آنها شايسته شنيده شدن است، ما مىخواهيم صداى أنها را از مرزهاى سانسور و ترس عبور داده و در مركز توجه بينالمللى قرار دهيم.
قرار است در پلتفرم «ايران أزاد ما» اميدها و روياى آزادى در قالب شعر نقاشی، موسيقى و ديگر ابتكارها منتشر شود كه همگى از داخل ايران جمعآورى خواهند شد.
بنا به اطلاع رسانى دفتر هانا نيومن، اين كميين با ۱۰ اثر از صداهاى شاخص جامعه ايرانى آغاز بهكار مىكند و سپس براى همگان، بهويژه "مردم داخل ايران"، باز خواهد ماند. همچنين قرار است كه هر هفته آثار جديدى در اين پلتفرم، همگانی شود.
دفتر هانا نيومن میگوید كه پیام اين ابتكار چنین است: "ما بسيار هستيم و هرگز تسليم نخواهيم شد."، همچنين اعلام شده است كه «ايران أزاد ما» هیچگونه وابستگى به اتحاديه اروپا يا نهادى دیگر ندارد و قرار است مستقل، مسير خود را بيابد و ادامه دهد.
«ايران أزاد ما» از تاريخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵ در پلتفرمهای وبسايت، اینستاگرام و خبرنامه هفتگى در دسترس عموم قرار خواهد گرفت و از آنها برای انتشار آثار و پیامها استفاده خواهد کرد.
به ابتكار هانا نيومن، نماينده پارلمان اروپا، از حزب اتحاد۹۰/سبزهای آلمان، از تاريخ ۱۶ سپتامبر در سومين سالكرد كشته شدن مهسا ژينا امينى، و آغاز جنبش زن، زندگى، آزادى، کمپینی با عنوان «ايران آزاد ما»، راهاندازى میشود.
«ايران أزاد ما» یک پلتفرم ديجيتالى براى گردهمآورى آثار مقاومت جنبش اعتراضى ايران و رساندن صداى معترضان به حكومت جمهورى اسلامى فراتر از مرزهاى كشور است.
هانا نيومن درباره اين كمپين گفته است: اين پلتفرم براى آن است كه ايرانيان بتوانند در فضايى امن، چشم انداز خود از آزادى را به اشتراگ بگذارند، شجاعت آنها شايسته شنيده شدن است، ما مىخواهيم صداى أنها را از مرزهاى سانسور و ترس عبور داده و در مركز توجه بينالمللى قرار دهيم.
قرار است در پلتفرم «ايران أزاد ما» اميدها و روياى آزادى در قالب شعر نقاشی، موسيقى و ديگر ابتكارها منتشر شود كه همگى از داخل ايران جمعآورى خواهند شد.
بنا به اطلاع رسانى دفتر هانا نيومن، اين كميين با ۱۰ اثر از صداهاى شاخص جامعه ايرانى آغاز بهكار مىكند و سپس براى همگان، بهويژه "مردم داخل ايران"، باز خواهد ماند. همچنين قرار است كه هر هفته آثار جديدى در اين پلتفرم، همگانی شود.
دفتر هانا نيومن میگوید كه پیام اين ابتكار چنین است: "ما بسيار هستيم و هرگز تسليم نخواهيم شد."، همچنين اعلام شده است كه «ايران أزاد ما» هیچگونه وابستگى به اتحاديه اروپا يا نهادى دیگر ندارد و قرار است مستقل، مسير خود را بيابد و ادامه دهد.
«ايران أزاد ما» از تاريخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵ در پلتفرمهای وبسايت، اینستاگرام و خبرنامه هفتگى در دسترس عموم قرار خواهد گرفت و از آنها برای انتشار آثار و پیامها استفاده خواهد کرد.
👍4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نحوه استفاده از پلتفرم «همگان»
در پلتفرم گفتوگوی مشارکتی همگان میتوانیم در امنیت کامل و بدون افشای هویت، دیدگاههای خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم و در معرض داوری جمعی قرار دهیم.
در این فضا میکوشیم درباره پرسشها و موضوعاتی گفتگو کنیم که آینده جامعه ایران را شکل میدهند، از جمله:
• برنامه هستهای و سیاست اتمی
• رابطه ایران با غرب، آمریکا و همسایگان
• جنگ، صلح و سیاستهای نظامی
• حذف مجازات اعدام
• آزادی زندانیان سیاسی
• رفراندوم، بازنگری قانون اساسی و مجلس مؤسسان
• شکل نظام آینده: جمهوری، پادشاهی، پارلمانی، فدرال یا دیگر مدلها
• عدالت انتقالی و رسیدگی به نقض حقوق بشر
• ساختار اقتصادی و عدالت اجتماعی
• آزادی رسانهها، احزاب، دین و اندیشه
• حقوق زنان، اقوام، اقلیتها و جامعه دگرباش
• آموزش، محیط زیست و توسعه پایدار
«همگان» تنها یک ابزار برای تبادل نظر نیست؛ ابزاری است تا بتوانیم آینده را با خرد جمعی، گفتوگو و مشارکت بسازیم.
🔗 توسط لینک زیر وارد پلتفرم "همگان" شوید
👇
https://pol.is/6evzhdpezd
در پلتفرم گفتوگوی مشارکتی همگان میتوانیم در امنیت کامل و بدون افشای هویت، دیدگاههای خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم و در معرض داوری جمعی قرار دهیم.
در این فضا میکوشیم درباره پرسشها و موضوعاتی گفتگو کنیم که آینده جامعه ایران را شکل میدهند، از جمله:
• برنامه هستهای و سیاست اتمی
• رابطه ایران با غرب، آمریکا و همسایگان
• جنگ، صلح و سیاستهای نظامی
• حذف مجازات اعدام
• آزادی زندانیان سیاسی
• رفراندوم، بازنگری قانون اساسی و مجلس مؤسسان
• شکل نظام آینده: جمهوری، پادشاهی، پارلمانی، فدرال یا دیگر مدلها
• عدالت انتقالی و رسیدگی به نقض حقوق بشر
• ساختار اقتصادی و عدالت اجتماعی
• آزادی رسانهها، احزاب، دین و اندیشه
• حقوق زنان، اقوام، اقلیتها و جامعه دگرباش
• آموزش، محیط زیست و توسعه پایدار
«همگان» تنها یک ابزار برای تبادل نظر نیست؛ ابزاری است تا بتوانیم آینده را با خرد جمعی، گفتوگو و مشارکت بسازیم.
🔗 توسط لینک زیر وارد پلتفرم "همگان" شوید
👇
https://pol.is/6evzhdpezd
📖احیای روسیە تزاری، نە شوروی
✍️فرخ نعمتپور
برخی مفسران جنگ اوکراین معتقدند کە روسیە با حملە بە اوکراین در واقع در اندیشە احیای امپراطوری شوروی سابق است. باید گفت کە پوتین نە در پی احیای شوروی، بلکە در رویای جان دوبارە بخشیدن بە کالبد مردە امپراطوری روسیە تزاری است.
علیرغم پشتیبانی حزب کمونیست روسیە از پوتین در تجاوز بە اوکراین و سوءاستفادە الیگارشی روسی از پرچم سرخ، روسیە کنونی هیچ قرابتی با شوروی سابق ندارد. پوتین تنها حسرت قدرت سابق را میخورد، والا هیچ میانەای با سیستم کشور شوراها ندارد. او حتی منتقد سرسخت آن هم هست. از جملە در انتقاداتش از اعطای استقلال بە فنلاند توسط لنین، و یا سپردن حاکمیت شبە جزیرە کریمە بە اوکراین باید گفت. شوروی روس پرست نبود. آنها در رویای جهانی کردن ایدە و مرام خود از روس بودن شروع نمیکردند. شوروی خود را ضد نظام سرمایەداری فرض میکرد. در این نظام خبری از الیگارشی کنونی نبود کە ستون فقرات اقتصاد و دولت را در روسیە تشکیل میدهند. شوروی علیرغم رقابتش با غرب، هیچگاە خود را بە چنان موقعیتی فرا نرویانید کە برای تدوام ماشین جنگی و یا سر پا نگهداشتن اقتصادش وابستە بە کشوری دیگر شود. شوروی هیچگاە خود را در موقعیت درجە چندمی نسبت بە چین قرار نداد. آنها قائم بە ذات بودند. از این گذشتە شوروی تنها بە یمن سلاحها و قدرت نظامیاش دارای نفوذ جهانی نبود، آنها بر مبنای جهان بینی و ایدئولوژی خاصی حرکت میکردند کە میتوانست بە درست یا غلط آلترناتیو جهان بینی حریف مقابلش باشد، در صورتیکە پوتین و همپالگیهایش کاپیتالیستهایی با چاشنی ناسیونالیسم روسی و پیشا لیبرال ـ دمکراسیاند کە در بهترین حالت حلقەهای بسیار عقب ماندە نظم سرمایەداری محسوب میشوند.
پوتین تنها در پی ایجاد یک روسیە قدرتمند است، و بە اشتباە چنین میاندیشد کە گویا تنها میتوان از راە بکارگیری ماشین نظامی بە آن دست یافت. این درست یک خصلت تزاریستی است، و نە از جنس شوروی و بنیانگذاران آن. او هنوز پیام ایوان تورگنیف، نویسندە شهیر روسی قرن نوزدەهم را درک نکردە کە روح کنسرواتیو روسی نە تنها حریف نیهیلیسم غربی نمیشود، بلکە بناچار در مقابل آن زانو خم خواهد کرد،... چنانکە کردە است. در واقع جنگ را نە ماشین نظامی، بلکە روحی میبرد کە رو بە آیندە دارد و بشدت گذشتەگریز.
روح پوتین و بورژوازی مدل روسی هنوز در جنگ جهانی اول بسر میبرد. بیهودە نیست کە خاک و تسخیر آنرا بخش اساسی تغییر پارادایم در جهان فرض میکنند. غافل از اینکە روسیە در همان زمان هم درست مانند حالا کشوری بشدت پهناور بود. روسیە اگر آن زمان باخت بعلت عقب ماندگیاش در اقتصاد، تکنولوژی و فرهنگ بود کە البتە با خاک آنها را گز نمیکنند.
✍️فرخ نعمتپور
برخی مفسران جنگ اوکراین معتقدند کە روسیە با حملە بە اوکراین در واقع در اندیشە احیای امپراطوری شوروی سابق است. باید گفت کە پوتین نە در پی احیای شوروی، بلکە در رویای جان دوبارە بخشیدن بە کالبد مردە امپراطوری روسیە تزاری است.
علیرغم پشتیبانی حزب کمونیست روسیە از پوتین در تجاوز بە اوکراین و سوءاستفادە الیگارشی روسی از پرچم سرخ، روسیە کنونی هیچ قرابتی با شوروی سابق ندارد. پوتین تنها حسرت قدرت سابق را میخورد، والا هیچ میانەای با سیستم کشور شوراها ندارد. او حتی منتقد سرسخت آن هم هست. از جملە در انتقاداتش از اعطای استقلال بە فنلاند توسط لنین، و یا سپردن حاکمیت شبە جزیرە کریمە بە اوکراین باید گفت. شوروی روس پرست نبود. آنها در رویای جهانی کردن ایدە و مرام خود از روس بودن شروع نمیکردند. شوروی خود را ضد نظام سرمایەداری فرض میکرد. در این نظام خبری از الیگارشی کنونی نبود کە ستون فقرات اقتصاد و دولت را در روسیە تشکیل میدهند. شوروی علیرغم رقابتش با غرب، هیچگاە خود را بە چنان موقعیتی فرا نرویانید کە برای تدوام ماشین جنگی و یا سر پا نگهداشتن اقتصادش وابستە بە کشوری دیگر شود. شوروی هیچگاە خود را در موقعیت درجە چندمی نسبت بە چین قرار نداد. آنها قائم بە ذات بودند. از این گذشتە شوروی تنها بە یمن سلاحها و قدرت نظامیاش دارای نفوذ جهانی نبود، آنها بر مبنای جهان بینی و ایدئولوژی خاصی حرکت میکردند کە میتوانست بە درست یا غلط آلترناتیو جهان بینی حریف مقابلش باشد، در صورتیکە پوتین و همپالگیهایش کاپیتالیستهایی با چاشنی ناسیونالیسم روسی و پیشا لیبرال ـ دمکراسیاند کە در بهترین حالت حلقەهای بسیار عقب ماندە نظم سرمایەداری محسوب میشوند.
پوتین تنها در پی ایجاد یک روسیە قدرتمند است، و بە اشتباە چنین میاندیشد کە گویا تنها میتوان از راە بکارگیری ماشین نظامی بە آن دست یافت. این درست یک خصلت تزاریستی است، و نە از جنس شوروی و بنیانگذاران آن. او هنوز پیام ایوان تورگنیف، نویسندە شهیر روسی قرن نوزدەهم را درک نکردە کە روح کنسرواتیو روسی نە تنها حریف نیهیلیسم غربی نمیشود، بلکە بناچار در مقابل آن زانو خم خواهد کرد،... چنانکە کردە است. در واقع جنگ را نە ماشین نظامی، بلکە روحی میبرد کە رو بە آیندە دارد و بشدت گذشتەگریز.
روح پوتین و بورژوازی مدل روسی هنوز در جنگ جهانی اول بسر میبرد. بیهودە نیست کە خاک و تسخیر آنرا بخش اساسی تغییر پارادایم در جهان فرض میکنند. غافل از اینکە روسیە در همان زمان هم درست مانند حالا کشوری بشدت پهناور بود. روسیە اگر آن زمان باخت بعلت عقب ماندگیاش در اقتصاد، تکنولوژی و فرهنگ بود کە البتە با خاک آنها را گز نمیکنند.
❤3👍1
کامیابی ناتمام
✍ مجتبی نجفی
شاهکار "زن، زندگی، آزادی" تصاحب فضا بود. کمتر شهری در ایران از این تصاحب مصون ماند. تابوت هایی که بر دوش مردان قرار میگرفت بر شانه زنان هم لمس شد. حتی هیات ها هم مجبور به تحمل بی حجاب های زنجیرزن شدند. نگاه خشمگین روحانیون به زنان بی حجاب شهر همراه با استیصال بود. نبرد اصلی در زن، زندگی، آزادی برای حق زندگی بود. هنوز حکومت کوتاه نیامده اما تسلیم شده. بین این دو تفاوت است. دیگر نمیتوانند هر کنسرتی را لغو کنند، اگر هم لغو کنند شکل خیابانی اش برگزار خواهد شد. سیستم امنیتی در برابر حجم گسترده نافرمانی فرسوده شده. امروز هم برخورد میکنند اما نه ایجابی که سلبی. سیستم امنیتی مثل لشکر شکست خورده تک تیراندازی میکند. آنقدر لشکر نافرمان از لحاظ جمعیتی جغرافیایی گسترده شده که زور گشت ارشاد و آتش به اختیارها نمیرسد. برخورد میکنند اما نه از روی ابتکار بلکه برای حفظ ظاهر.
عده ای میخواهند تصویر این پیروزی را کمرنگ کنند، همانها که جامعه زنده با مقاومت مدنی لایه لایه در اجتماع که از خانه تا خیابانامتداد یافته را بر نمیتابند، زیرا نه ملت مجهز به فرهنگ مقاومت مدنی که آماده بمباران شدن یا افسردگی و انفعال را میخواهند. افسردگی مسری شود یا شلاق استبداد راحت پذیرش میشود یا استقبال از بمبهای اسکندر خارجینظربندی میشود. اما جامعه ایرانی در طول این چند دهه شگفتی آفرین نشان داده. بسیاری از گروههای سیاسی را متحیر کرده و حکومت را سراسیمه. هم در هشتاد و هشت هم چهارصد و یک، ایده راهبردی "آرنت" مبنی بر اینکه "هر تولدی آبستن شگفتی است" در کنشهای نسلهای جدید رویت پذیر شد. برای همین حکومت و حتی رقبای انتخاباتی در هفتاد و شش، شگفت زده شدند، در هشتاد و هشت انتظار آن اجتماع بزرگ سه میلیونی را نداشتند و چهارصد و یک انتظار گسترش فرهنگ مقاومت مدنی در کوچکترین شهرهای ایران را.
مردمی که در خیابانها فریاد زدند "حکومت به گوش باش ما مردمیم نه اوباش" و زنانی که سرود خواندند "هیز تویی هرزه تویی، زن آزاده منم"، یک ایران شهروندمدار میخواهند که زندگی کردن را مساوی زنده بودن نمیداند و شناسایی ایرانی به مثابه "شهروند" را طلب میکند.
میدان "مقاومت مدنی" فراخ است. تنها به سبک زندگی محدود نیست، انتخاب کردن و انتخاب شدن را هم در بر میگیرد. از دل بحرانها نه نقطه یاس که امید میدهد، نه انفعال که کنشگری، نه انقطاع که پیوستگی، نه شتابزدگی که استقامت، نه انزوا که همبستگی خلق میکند. زن،زندگی، آزادی پیروز شده هر چند نهادینه نشده. سلطه ادامه دارد و مقاومت هم البته.
#زن_زندگی_آزادی
✍ مجتبی نجفی
شاهکار "زن، زندگی، آزادی" تصاحب فضا بود. کمتر شهری در ایران از این تصاحب مصون ماند. تابوت هایی که بر دوش مردان قرار میگرفت بر شانه زنان هم لمس شد. حتی هیات ها هم مجبور به تحمل بی حجاب های زنجیرزن شدند. نگاه خشمگین روحانیون به زنان بی حجاب شهر همراه با استیصال بود. نبرد اصلی در زن، زندگی، آزادی برای حق زندگی بود. هنوز حکومت کوتاه نیامده اما تسلیم شده. بین این دو تفاوت است. دیگر نمیتوانند هر کنسرتی را لغو کنند، اگر هم لغو کنند شکل خیابانی اش برگزار خواهد شد. سیستم امنیتی در برابر حجم گسترده نافرمانی فرسوده شده. امروز هم برخورد میکنند اما نه ایجابی که سلبی. سیستم امنیتی مثل لشکر شکست خورده تک تیراندازی میکند. آنقدر لشکر نافرمان از لحاظ جمعیتی جغرافیایی گسترده شده که زور گشت ارشاد و آتش به اختیارها نمیرسد. برخورد میکنند اما نه از روی ابتکار بلکه برای حفظ ظاهر.
عده ای میخواهند تصویر این پیروزی را کمرنگ کنند، همانها که جامعه زنده با مقاومت مدنی لایه لایه در اجتماع که از خانه تا خیابانامتداد یافته را بر نمیتابند، زیرا نه ملت مجهز به فرهنگ مقاومت مدنی که آماده بمباران شدن یا افسردگی و انفعال را میخواهند. افسردگی مسری شود یا شلاق استبداد راحت پذیرش میشود یا استقبال از بمبهای اسکندر خارجینظربندی میشود. اما جامعه ایرانی در طول این چند دهه شگفتی آفرین نشان داده. بسیاری از گروههای سیاسی را متحیر کرده و حکومت را سراسیمه. هم در هشتاد و هشت هم چهارصد و یک، ایده راهبردی "آرنت" مبنی بر اینکه "هر تولدی آبستن شگفتی است" در کنشهای نسلهای جدید رویت پذیر شد. برای همین حکومت و حتی رقبای انتخاباتی در هفتاد و شش، شگفت زده شدند، در هشتاد و هشت انتظار آن اجتماع بزرگ سه میلیونی را نداشتند و چهارصد و یک انتظار گسترش فرهنگ مقاومت مدنی در کوچکترین شهرهای ایران را.
مردمی که در خیابانها فریاد زدند "حکومت به گوش باش ما مردمیم نه اوباش" و زنانی که سرود خواندند "هیز تویی هرزه تویی، زن آزاده منم"، یک ایران شهروندمدار میخواهند که زندگی کردن را مساوی زنده بودن نمیداند و شناسایی ایرانی به مثابه "شهروند" را طلب میکند.
میدان "مقاومت مدنی" فراخ است. تنها به سبک زندگی محدود نیست، انتخاب کردن و انتخاب شدن را هم در بر میگیرد. از دل بحرانها نه نقطه یاس که امید میدهد، نه انفعال که کنشگری، نه انقطاع که پیوستگی، نه شتابزدگی که استقامت، نه انزوا که همبستگی خلق میکند. زن،زندگی، آزادی پیروز شده هر چند نهادینه نشده. سلطه ادامه دارد و مقاومت هم البته.
#زن_زندگی_آزادی
Telegram
mojtaba najafi(مجتبی نجفی)
توانایی غروب کردن
✍ سعید مقیسهای
جنبش «زن، زندگی، آزادی» را میتوان نقطهی آغاز دو غروب همزمان دانست:
نخست، غروب نظام جمهوری اسلامی؛ نظامی که طلوعش با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ رقم خورد.
دوم، غروب نظام اپوزیسیونی قرن بیستمی که ریشههایش به بعد از دههی بیست شمسی بازمیگردد؛ یعنی همان جریانهای سیاسی کلاسیک چپ، میانه و راست که طی دههها در ایران و تبعید، بهخوبی یا بدی، نقشآفرین بوده و بسیار شکنجه شده، زندانی و کشته دادهاند.
با «زن، زندگی، آزادی» این دو غروب همزمان رخ دادند. درک این وضعیت برای فهم آیندهی سیاسی ایران اهمیت حیاتی دارد.
غروب کردن صرفاً به معنای افول یا شکست نیست؛ بلکه ظرفیتی تاریخی است.
جامعهای که توانایی غروب کردن نداشته باشد، نمیتواند وارد مرحلهای تازه از زندگی جمعی شود. غروبها لحظههای "کاروسی" (kairos) هستند؛ لحظاتی سیاسی و فلسفی که یک امکان را میبندند و امکان دیگری را میگشایند.
جامعهای که غروب را ببیند، پایانها را همچون مرحلهای طبیعی از حیات تاریخی درک میکند؛ و جامعهای که غروب را نبیند، یا در گذشته منجمد میشود یا در خشونت فرو میرود.
در اوایل دههی ۱۹۹۰، هم رژیم آپارتاید و هم کنگرهی ملی آفریقا به چنین لحظهای رسیدند. رژیم فهمید ادامهی آپارتاید ممکن نیست و اپوزیسیون دریافت که مبارزهی مسلحانه قادر به ساختن طلوعی پایدار نیست. توانایی غروب کردنِ هر دو سوی نزاع، یعنی رها کردن شکلهای پیشین قدرت و مقاومت، امکان تولد یک نظام دموکراتیک تازه را فراهم کرد.
نمونهی دیگر، غروب نظامهای متکی بر ایدئولوژی شکست خورده "سوسیالیسم واقعا موجود" در اواخر دههی ۱۹۸۰ است. در لهستان، پذیرش غروب از سوی دولت و جنبش «همبستگی» موجب انتقالی مسالمتآمیز و دموکراتیک شد.
در مقابل، ناتوانی در پذیرش غروب در یوگسلاوی به فروپاشی خشونتبار انجامید.
این نمونهها نشان میدهند که فهم غروب و طلوع به یک اندازه حیاتی است.
در ایران امروز، بهویژه در ایرانِ پس از «زن، زندگی، آزادی»، هم حاکمیت و هم اپوزیسیون کلاسیک در برابر لحظهی غروب قرار دارند. حاکمیت دیگر قادر نیست نیروی مشروعیتبخش اولیهی خود را بازتولید کند. اپوزیسیون کلاسیک نیز با احزاب غیر فراگیر و ایدئولوژیهای قرن بیستمیاش نمیتواند پاسخگوی نسل جدید، بهویژه زنان جوان، باشد.
این لحظهی کاروسی تاریخ، از ما میخواهد «توانایی غروب کردن» را بیاموزیم. برای نیروهای سیاسی و بهویژه اپوزیسیون، این به معنای بازاندیشی در زبان، سازمان و شکلهای جدید کنش جمعی است.
غروب کردن شرط طلوع کردن است؛ و ایران امروز در میانهی چنین لحظهای ایستاده است.
در تاریخ ایران این اولین دورهای است که زنان و جوانان چنین نقشی در جنبش سیاسی ایفا میکنند. آنان، برخلاف انقلاب بهمن، تحت فرمان هیچ رهبری، چه فردی و چه حزبی نبودند؛ بلکه خود سوژهی تحول شدند.
در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زنان با ایستادگی در برابر نظامی که بر کنترل بدن و زندگیشان بنا شده، معنای آزادی، ضد سلطه بودن و تبعیض را از سطح مطالبهای فردی به افقی جمعی ارتقا دادند. جوانان نیز با انرژی و خلاقیت خود، مرز میان سنتهای سیاسی کهنه و اشکال نوین مبارزه را درنوردیدند.
در قلب شعار «زن، زندگی، آزادی» چیزی فراتر از یک مطالبهی فوری نهفته است. طلوعی که اکنون در ایران در حال شکلگرفتن است، بهواسطهی مبارزه زنان و جوانان، طلوعی مشارکتی است.
غروب احزاب کلاسیک و مدلهای نمایندگیمحور جای خود را به سیاستی داده که در آن «همه» دیده میشوند و «همه» میخواهند و باید در ساختن آینده شریک باشند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» تنها یک لحظهی اعتراضی نبود؛ بلکه بذرهای شکلی تازه از زیست سیاسی را در خود حامل بود: شکلی که در آن توانایی غروب کردن، شرط طلوع آیندهای دموکراتیک و مشارکتی است.
✍ سعید مقیسهای
جنبش «زن، زندگی، آزادی» را میتوان نقطهی آغاز دو غروب همزمان دانست:
نخست، غروب نظام جمهوری اسلامی؛ نظامی که طلوعش با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ رقم خورد.
دوم، غروب نظام اپوزیسیونی قرن بیستمی که ریشههایش به بعد از دههی بیست شمسی بازمیگردد؛ یعنی همان جریانهای سیاسی کلاسیک چپ، میانه و راست که طی دههها در ایران و تبعید، بهخوبی یا بدی، نقشآفرین بوده و بسیار شکنجه شده، زندانی و کشته دادهاند.
با «زن، زندگی، آزادی» این دو غروب همزمان رخ دادند. درک این وضعیت برای فهم آیندهی سیاسی ایران اهمیت حیاتی دارد.
غروب کردن صرفاً به معنای افول یا شکست نیست؛ بلکه ظرفیتی تاریخی است.
جامعهای که توانایی غروب کردن نداشته باشد، نمیتواند وارد مرحلهای تازه از زندگی جمعی شود. غروبها لحظههای "کاروسی" (kairos) هستند؛ لحظاتی سیاسی و فلسفی که یک امکان را میبندند و امکان دیگری را میگشایند.
جامعهای که غروب را ببیند، پایانها را همچون مرحلهای طبیعی از حیات تاریخی درک میکند؛ و جامعهای که غروب را نبیند، یا در گذشته منجمد میشود یا در خشونت فرو میرود.
در اوایل دههی ۱۹۹۰، هم رژیم آپارتاید و هم کنگرهی ملی آفریقا به چنین لحظهای رسیدند. رژیم فهمید ادامهی آپارتاید ممکن نیست و اپوزیسیون دریافت که مبارزهی مسلحانه قادر به ساختن طلوعی پایدار نیست. توانایی غروب کردنِ هر دو سوی نزاع، یعنی رها کردن شکلهای پیشین قدرت و مقاومت، امکان تولد یک نظام دموکراتیک تازه را فراهم کرد.
نمونهی دیگر، غروب نظامهای متکی بر ایدئولوژی شکست خورده "سوسیالیسم واقعا موجود" در اواخر دههی ۱۹۸۰ است. در لهستان، پذیرش غروب از سوی دولت و جنبش «همبستگی» موجب انتقالی مسالمتآمیز و دموکراتیک شد.
در مقابل، ناتوانی در پذیرش غروب در یوگسلاوی به فروپاشی خشونتبار انجامید.
این نمونهها نشان میدهند که فهم غروب و طلوع به یک اندازه حیاتی است.
در ایران امروز، بهویژه در ایرانِ پس از «زن، زندگی، آزادی»، هم حاکمیت و هم اپوزیسیون کلاسیک در برابر لحظهی غروب قرار دارند. حاکمیت دیگر قادر نیست نیروی مشروعیتبخش اولیهی خود را بازتولید کند. اپوزیسیون کلاسیک نیز با احزاب غیر فراگیر و ایدئولوژیهای قرن بیستمیاش نمیتواند پاسخگوی نسل جدید، بهویژه زنان جوان، باشد.
این لحظهی کاروسی تاریخ، از ما میخواهد «توانایی غروب کردن» را بیاموزیم. برای نیروهای سیاسی و بهویژه اپوزیسیون، این به معنای بازاندیشی در زبان، سازمان و شکلهای جدید کنش جمعی است.
غروب کردن شرط طلوع کردن است؛ و ایران امروز در میانهی چنین لحظهای ایستاده است.
در تاریخ ایران این اولین دورهای است که زنان و جوانان چنین نقشی در جنبش سیاسی ایفا میکنند. آنان، برخلاف انقلاب بهمن، تحت فرمان هیچ رهبری، چه فردی و چه حزبی نبودند؛ بلکه خود سوژهی تحول شدند.
در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زنان با ایستادگی در برابر نظامی که بر کنترل بدن و زندگیشان بنا شده، معنای آزادی، ضد سلطه بودن و تبعیض را از سطح مطالبهای فردی به افقی جمعی ارتقا دادند. جوانان نیز با انرژی و خلاقیت خود، مرز میان سنتهای سیاسی کهنه و اشکال نوین مبارزه را درنوردیدند.
در قلب شعار «زن، زندگی، آزادی» چیزی فراتر از یک مطالبهی فوری نهفته است. طلوعی که اکنون در ایران در حال شکلگرفتن است، بهواسطهی مبارزه زنان و جوانان، طلوعی مشارکتی است.
غروب احزاب کلاسیک و مدلهای نمایندگیمحور جای خود را به سیاستی داده که در آن «همه» دیده میشوند و «همه» میخواهند و باید در ساختن آینده شریک باشند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» تنها یک لحظهی اعتراضی نبود؛ بلکه بذرهای شکلی تازه از زیست سیاسی را در خود حامل بود: شکلی که در آن توانایی غروب کردن، شرط طلوع آیندهای دموکراتیک و مشارکتی است.
👍6❤2👏1
مجله بینالملل
Video
سخنرانی سناتور سوزانا کاموسا در سنای ایتالیا به مناسبت سومین سالگرد زن، زندگی، آزادی
متشکرم آقای رئیس.
شانزدهم سپتامبر سومین سالگرد کشتهشدن «مَهسا ژینا امینی» بود که همانطور که همه به خاطر دارید، توسط پلیس موسوم به «پلیس اخلاق» در ایران به قتل رسید. ما این سالگرد را نه تنها برای یادآوری یک قربانی از چیزی که به درستی «آپارتاید جنسیتی» در آن کشور نامیده میشود به یاد میآوریم، بلکه چون آن تاریخ با تولد جنبش «زن، زندگی، آزادی» همزمان است؛ جنبشی که معتقدم باید همواره به آن توجه داشت.
ما در فصلی هستیم که مسائل بینالمللی ما را به دیدن غزهای که در آتش است و جنگهایی که هر روز بیشتر میشوند وامیدارد؛ و شاید آسانتر شود که چراغها را بر آنچه به نظر دورتر میآید خاموش کنیم. اما همه چیز به هم مرتبط است؛ وقتی به یاد میآوریم که مثلاً در «جنگ دوازدهروزه»، هنگامی که زندان اوین بمباران شد، این رویداد پیامدهای مستقیمی بر زندانیان سیاسی داشت: شرایطشان بدتر شد، آنها را به زندانهای دیگر و حتی بدتر منتقل کردند، و وضع برای زنان سیاسی که به زندان قارچاک منتقل شدند، جایی که به بدترین زندان ایران شهرت دارد، بهمراتب وخیمتر بود. نمیتوانم شرایطشان را تصور کنم. در همان حال وضعیت زندانیان سیاسی هم بدتر شد زیرا شمار اعدامها افزایش یافت.
با این همه، همانطور که همیشه برندهی جایزه نوبل، نرگس محمدی، به ما یادآوری میکند، آنها همچنان متعهدند جامعه ایران را دگرگون کنند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» با وجود سرکوب و خشونتهای سازمانیافته همچنان پابرجاست و همانطور که خودشان میگویند، در حال آمادهسازی گذار است. از اینجاست که درخواست برگزاری رفراندم برای مردم ایران شکل میگیرد.
من فکر میکنم ما وظیفه سیاسی و اخلاقی داریم که چراغ توجه به ایران را روشن نگه داریم، توجه به این جنبش را زنده نگه داریم و همواره بگوییم هرگونه گفتوگو باید پیش از هر چیز، خواستار رعایت حقوق بشر باشد. اما امروز همچنین مداخله میکنم تا از دولت و پارلمان بخواهم همچنان صدای خود را بلند کنند تا دیگر اعدامی صورت نگیرد.
برای درخواست آزادی «پخشان عزیزی» و «وریشه مرادی»، زنان کرد که تنها جرمشان فعالیت مدنی است، و «شریفه محمدی» فعال کارگری که در تلاش بود اتحادیهی آزاد در ایران ایجاد کند. آنها به اتهام خیانت به کشور محکوم به اعدام شدهاند، فقط به این دلیل که همچنان باور دارند: آزادی زنان بهعنوان یک عنصر دموکراتیک ضروری است.
شاید همه ما باید یکصدا شویم تا آنها به مرگ محکوم نشوند و بتوانند آزادانه زندگی کنند، نه در زندان.
متشکرم آقای رئیس.
شانزدهم سپتامبر سومین سالگرد کشتهشدن «مَهسا ژینا امینی» بود که همانطور که همه به خاطر دارید، توسط پلیس موسوم به «پلیس اخلاق» در ایران به قتل رسید. ما این سالگرد را نه تنها برای یادآوری یک قربانی از چیزی که به درستی «آپارتاید جنسیتی» در آن کشور نامیده میشود به یاد میآوریم، بلکه چون آن تاریخ با تولد جنبش «زن، زندگی، آزادی» همزمان است؛ جنبشی که معتقدم باید همواره به آن توجه داشت.
ما در فصلی هستیم که مسائل بینالمللی ما را به دیدن غزهای که در آتش است و جنگهایی که هر روز بیشتر میشوند وامیدارد؛ و شاید آسانتر شود که چراغها را بر آنچه به نظر دورتر میآید خاموش کنیم. اما همه چیز به هم مرتبط است؛ وقتی به یاد میآوریم که مثلاً در «جنگ دوازدهروزه»، هنگامی که زندان اوین بمباران شد، این رویداد پیامدهای مستقیمی بر زندانیان سیاسی داشت: شرایطشان بدتر شد، آنها را به زندانهای دیگر و حتی بدتر منتقل کردند، و وضع برای زنان سیاسی که به زندان قارچاک منتقل شدند، جایی که به بدترین زندان ایران شهرت دارد، بهمراتب وخیمتر بود. نمیتوانم شرایطشان را تصور کنم. در همان حال وضعیت زندانیان سیاسی هم بدتر شد زیرا شمار اعدامها افزایش یافت.
با این همه، همانطور که همیشه برندهی جایزه نوبل، نرگس محمدی، به ما یادآوری میکند، آنها همچنان متعهدند جامعه ایران را دگرگون کنند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» با وجود سرکوب و خشونتهای سازمانیافته همچنان پابرجاست و همانطور که خودشان میگویند، در حال آمادهسازی گذار است. از اینجاست که درخواست برگزاری رفراندم برای مردم ایران شکل میگیرد.
من فکر میکنم ما وظیفه سیاسی و اخلاقی داریم که چراغ توجه به ایران را روشن نگه داریم، توجه به این جنبش را زنده نگه داریم و همواره بگوییم هرگونه گفتوگو باید پیش از هر چیز، خواستار رعایت حقوق بشر باشد. اما امروز همچنین مداخله میکنم تا از دولت و پارلمان بخواهم همچنان صدای خود را بلند کنند تا دیگر اعدامی صورت نگیرد.
برای درخواست آزادی «پخشان عزیزی» و «وریشه مرادی»، زنان کرد که تنها جرمشان فعالیت مدنی است، و «شریفه محمدی» فعال کارگری که در تلاش بود اتحادیهی آزاد در ایران ایجاد کند. آنها به اتهام خیانت به کشور محکوم به اعدام شدهاند، فقط به این دلیل که همچنان باور دارند: آزادی زنان بهعنوان یک عنصر دموکراتیک ضروری است.
شاید همه ما باید یکصدا شویم تا آنها به مرگ محکوم نشوند و بتوانند آزادانه زندگی کنند، نه در زندان.
👏4👍3
📖اگر شرمی هنوز باقی باشد
✍️فرخ نعمتپور
زمانی کسانی تحت عنوان ضد امپریالیست بودن جمهوری اسلامی، تئوری دفاع مشروط از آن را تدوین کردند. قرار بود ضد امپریالیسم جمهوری اسلامی، علیرغم ماهیت آزادی کش و ضد دمکراتیک آن برای ایران عزت و افتخار و پیشرفت بیاورد. در این تئوری نە جمهوری اسلامی، بلکە معضل اصلی امپریالیسم معرفی میشد.
زمان گذشت، و نادرست بودن این تئوری محرز شد. تجربە اثبات کرد کە در واقع نە امپریالیسم، بلکە این جمهوری اسلامی بود کە معضل اصلی سر راە عزت و افتخار و پیشرفت ایران بود. رابطە با همان امپریالیسم برای دیگران، از جملە چین، پیشرفت آورد و دشمنی با آن برای مردم ایران بدبختی و نکبت.
دهەها از آن سالها گذشتە است. اکنون با حملە اسراییل بە جمهوری اسلامی، باز از طرف تئوری پردازان همان تئوری نزدیک بە پنجاە سال پیش، معضل اصلی را نیرویی یا نیروهایی در خارج از مرزها تصور میکنند. این بار باز هم مثل آن دوران خطر اصلی نە جمهوری اسلامی، بلکە رژیم اسراییل و همدستان آن است. اگر آن زمان بنام ضد امپریالیسم در کنار جمهوری اسلامی ایستادند، امروز بە نام دفاع از وطن است جرات همراهی را با قاتلان رفقای خود مییابند.
در نگاە این افراد انگار هیچگاە قرار نیست کە رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران خطاکار اصلی باشد. آنها همیشە راهی برای تبرئە آن میجویند. آنها در واقع هیچگاە از تاریخ و از اشتباهات خود نیاموختەاند.
این افراد توضیح نمیدهند چرا جمهوری اسلامی دشمن اسراییل است. اگر هم بنوعی توضیح دهند، اما برایشان از اهمیتی برخوردار نیست زیرا مام میهن در خطر است! آنها هنوز هم مجذوب ضد اسرائیلیسم اخوان المسلمیها هستند. آنها بە سیاستهای بشدت مخرب آخوندهای حاکم بر کشور در تحریک اسراییل اشارەای ندارند. گویا این جمهوری اسلامی نیست کە از نابودی اسراییل میگوید، و دهەهاست در گفتار و در عمل سعی در محو آن داشتە است.
چنین کسانی از بیشرمانە بودن پشتیبانی افراد و جریاناتی از حملە اسراییل بە جمهوری اسلامی میگویند، اما از بیشرمانە بودن دفاع خود از نظام استبدادی حاکم بر کشور نمیگویند.
انسان سیاسی مستقل و میهن پرست واقعی در جنگی مشارکت نمیکند کە خود حکومت در آن مسئولیت اصلی را دارد، حال چە بە نفع حکومت موجود در کشور و چە بە نفع کشور مهاجم. بلکە از چنین جنگی بعنوان فرصتی برای ساقط کردن رژیم استفادە میکند. البتە اگر یک مبارز واقعی و معتقد بە تغییر در کشور باشد.
✍️فرخ نعمتپور
زمانی کسانی تحت عنوان ضد امپریالیست بودن جمهوری اسلامی، تئوری دفاع مشروط از آن را تدوین کردند. قرار بود ضد امپریالیسم جمهوری اسلامی، علیرغم ماهیت آزادی کش و ضد دمکراتیک آن برای ایران عزت و افتخار و پیشرفت بیاورد. در این تئوری نە جمهوری اسلامی، بلکە معضل اصلی امپریالیسم معرفی میشد.
زمان گذشت، و نادرست بودن این تئوری محرز شد. تجربە اثبات کرد کە در واقع نە امپریالیسم، بلکە این جمهوری اسلامی بود کە معضل اصلی سر راە عزت و افتخار و پیشرفت ایران بود. رابطە با همان امپریالیسم برای دیگران، از جملە چین، پیشرفت آورد و دشمنی با آن برای مردم ایران بدبختی و نکبت.
دهەها از آن سالها گذشتە است. اکنون با حملە اسراییل بە جمهوری اسلامی، باز از طرف تئوری پردازان همان تئوری نزدیک بە پنجاە سال پیش، معضل اصلی را نیرویی یا نیروهایی در خارج از مرزها تصور میکنند. این بار باز هم مثل آن دوران خطر اصلی نە جمهوری اسلامی، بلکە رژیم اسراییل و همدستان آن است. اگر آن زمان بنام ضد امپریالیسم در کنار جمهوری اسلامی ایستادند، امروز بە نام دفاع از وطن است جرات همراهی را با قاتلان رفقای خود مییابند.
در نگاە این افراد انگار هیچگاە قرار نیست کە رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران خطاکار اصلی باشد. آنها همیشە راهی برای تبرئە آن میجویند. آنها در واقع هیچگاە از تاریخ و از اشتباهات خود نیاموختەاند.
این افراد توضیح نمیدهند چرا جمهوری اسلامی دشمن اسراییل است. اگر هم بنوعی توضیح دهند، اما برایشان از اهمیتی برخوردار نیست زیرا مام میهن در خطر است! آنها هنوز هم مجذوب ضد اسرائیلیسم اخوان المسلمیها هستند. آنها بە سیاستهای بشدت مخرب آخوندهای حاکم بر کشور در تحریک اسراییل اشارەای ندارند. گویا این جمهوری اسلامی نیست کە از نابودی اسراییل میگوید، و دهەهاست در گفتار و در عمل سعی در محو آن داشتە است.
چنین کسانی از بیشرمانە بودن پشتیبانی افراد و جریاناتی از حملە اسراییل بە جمهوری اسلامی میگویند، اما از بیشرمانە بودن دفاع خود از نظام استبدادی حاکم بر کشور نمیگویند.
انسان سیاسی مستقل و میهن پرست واقعی در جنگی مشارکت نمیکند کە خود حکومت در آن مسئولیت اصلی را دارد، حال چە بە نفع حکومت موجود در کشور و چە بە نفع کشور مهاجم. بلکە از چنین جنگی بعنوان فرصتی برای ساقط کردن رژیم استفادە میکند. البتە اگر یک مبارز واقعی و معتقد بە تغییر در کشور باشد.
❤2
جنگ فرصت نیست، بنبست است
پاسخی به نوشتهی فرخ نعمتپور
فرخ عزیز، دوست گرامی
شما در مقالهی اخیرتان با عنوان «اگر شرمی هنوز باقی باشد» به نقد کسانی پرداختهاید که در برابر احتمال حمله دیگر اسرائیل به کشورمان، خطر اصلی را در بیرون میبینند و نه در درون.
دغدغهتان دربارهی ماهیت سرکوبگر جمهوری اسلامی قابل درک و پذیرفتنی است. اما آنچه پیشنهاد میکنید، یعنی استفاده از جنگ بهعنوان «فرصتی برای ساقط کردن رژیم»، در ذات خود تناقضی خطرناک دارد.
شما زمانی در جریانی حضور داشتید که با تکیه بر منطق «ضد امپریالیسم» از جمهوری اسلامی دفاع مشروط میکرد و کماکان میکند و این رژیم را، بهرغم سرکوبگریاش، ابزاری علیه امپریالیسم می دانست و می داند. سالهاست از آن جریان فاصله گرفتهاید، و گمان میکنم مخاطب اصلی نوشتهی شما همچنان همانها باشند.
فرخ عزیز، اما متأسفانه اکنون در نقطهای وارونه ایستادهاید: این بار جنگ ویرانگر خارجی را بهعنوان ابزاری برای سرنگونی رژیم میپذیرید. منطق هر دو دیدگاه اما یکی است: ابزاری کردن مردم، کشور و جان انسانها برای رسیدن به یک هدف سیاسی. این همان جایی است که اندیشهی رهاییخواه شما به دام افتاده است.
استدلال شما تناقضهای آشکاری دارد. از «مبارز مستقل» سخن میگویید، اما استقلال را با تکیه بر جنگ خارجی از میان میبرید. جمهوری اسلامی را بهدرستی مسئول بحرانها میدانید، اما جنگ، مردم را قربانی میکند نه حاکمان را. دفاع مشروط از رژیم را نقد میکنید، اما امروز دفاع مشروط از جنگ را جایگزین آن ساختهاید. هدف دموکراسی را دنبال میکنید، اما دموکراسی را نمیتوان با ابزار جنگ برپا کرد؛ همانطور که آزادی را نمیتوان با استبداد به دست آورد. و سرانجام، از «شرم» سخن میگویید، اما استفاده از جنگ بهعنوان فرصت یعنی عادیسازی کشتار و ویرانی بهعنوان ابزار را میپذیرید. این تضادی آشکار با ارزشهای انسانی و عدالتخواهانه دارد.
مسئله این نیست که یا باید از رژیم دفاع کرد یا به جنگ دل بست. انتخاب سومی هم وجود دارد: ساختن آلترناتیو دموکراتیک و حرکت خشونتپرهیز برای گذار. این مسیر دشوارتر و زمانبرتر است، اما تنها راهی است که آیندهای پایدار و انسانی را تضمین میکند. تجربهی آفریقای جنوبی، اروپای شرقی و نمونههایی در آمریکای لاتین نشان دادهاند که رژیمهای اقتدارگرا را میتوان با مقاومت مدنی و آلترناتیوهای روشن کنار زد.
شما درست میگویید که «شرم» باید جایی در سیاست داشته باشد. اما شرم واقعی آن است که نه از رژیم سرکوبگر دفاع کنیم و نه از جنگی که مردم را به خاک و خون میکشد. وظیفهی ما ساختن مسیری است که هم رژیم را پشت سر بگذارد و هم کشور را به کام جنگ و ویرانی نیندازد. جنگ بنبست است، نه فرصت.
سعید مقیسهای
پاسخی به نوشتهی فرخ نعمتپور
فرخ عزیز، دوست گرامی
شما در مقالهی اخیرتان با عنوان «اگر شرمی هنوز باقی باشد» به نقد کسانی پرداختهاید که در برابر احتمال حمله دیگر اسرائیل به کشورمان، خطر اصلی را در بیرون میبینند و نه در درون.
دغدغهتان دربارهی ماهیت سرکوبگر جمهوری اسلامی قابل درک و پذیرفتنی است. اما آنچه پیشنهاد میکنید، یعنی استفاده از جنگ بهعنوان «فرصتی برای ساقط کردن رژیم»، در ذات خود تناقضی خطرناک دارد.
شما زمانی در جریانی حضور داشتید که با تکیه بر منطق «ضد امپریالیسم» از جمهوری اسلامی دفاع مشروط میکرد و کماکان میکند و این رژیم را، بهرغم سرکوبگریاش، ابزاری علیه امپریالیسم می دانست و می داند. سالهاست از آن جریان فاصله گرفتهاید، و گمان میکنم مخاطب اصلی نوشتهی شما همچنان همانها باشند.
فرخ عزیز، اما متأسفانه اکنون در نقطهای وارونه ایستادهاید: این بار جنگ ویرانگر خارجی را بهعنوان ابزاری برای سرنگونی رژیم میپذیرید. منطق هر دو دیدگاه اما یکی است: ابزاری کردن مردم، کشور و جان انسانها برای رسیدن به یک هدف سیاسی. این همان جایی است که اندیشهی رهاییخواه شما به دام افتاده است.
استدلال شما تناقضهای آشکاری دارد. از «مبارز مستقل» سخن میگویید، اما استقلال را با تکیه بر جنگ خارجی از میان میبرید. جمهوری اسلامی را بهدرستی مسئول بحرانها میدانید، اما جنگ، مردم را قربانی میکند نه حاکمان را. دفاع مشروط از رژیم را نقد میکنید، اما امروز دفاع مشروط از جنگ را جایگزین آن ساختهاید. هدف دموکراسی را دنبال میکنید، اما دموکراسی را نمیتوان با ابزار جنگ برپا کرد؛ همانطور که آزادی را نمیتوان با استبداد به دست آورد. و سرانجام، از «شرم» سخن میگویید، اما استفاده از جنگ بهعنوان فرصت یعنی عادیسازی کشتار و ویرانی بهعنوان ابزار را میپذیرید. این تضادی آشکار با ارزشهای انسانی و عدالتخواهانه دارد.
مسئله این نیست که یا باید از رژیم دفاع کرد یا به جنگ دل بست. انتخاب سومی هم وجود دارد: ساختن آلترناتیو دموکراتیک و حرکت خشونتپرهیز برای گذار. این مسیر دشوارتر و زمانبرتر است، اما تنها راهی است که آیندهای پایدار و انسانی را تضمین میکند. تجربهی آفریقای جنوبی، اروپای شرقی و نمونههایی در آمریکای لاتین نشان دادهاند که رژیمهای اقتدارگرا را میتوان با مقاومت مدنی و آلترناتیوهای روشن کنار زد.
شما درست میگویید که «شرم» باید جایی در سیاست داشته باشد. اما شرم واقعی آن است که نه از رژیم سرکوبگر دفاع کنیم و نه از جنگی که مردم را به خاک و خون میکشد. وظیفهی ما ساختن مسیری است که هم رژیم را پشت سر بگذارد و هم کشور را به کام جنگ و ویرانی نیندازد. جنگ بنبست است، نه فرصت.
سعید مقیسهای
👍10❤3
وقار منوچهر و هیبت افراسیاب، نبردی میان تدبیر و تهاجم
✍️ کیخسرو یزدانی
29 شهریور 1404
بخش یکم :
منوچهر در برابر افراسیاب، شاهی از جنس خرد بود، نه شکست!
منوچهر شاهنامه نماد پایداری بود در برابر دشمنی پیچیده!
افراسیاب قدرتمند بود، اما. منوچهر هم بی درایت نبود.
در شاهنامه فردوسی، منوچهر یکی از شاهان برجسته و اسطورهای ایران است که شخصیتش با صفاتی چون خردمندی، شجاعت، تدبیر و عدالتخواهی توصیف میشود. او نهتنها بیعرضه و بیدرایت نیست، بلکه نماد پایداری و مقاومت در برابر دشمنان تورانی است. شکستهایی که در دوران او رخ میدهد، بیشتر حاصل پیچیدگیهای نبرد و قدرت افراسیاب تورانی است، نه ضعف شخصی منوچهر.
منوچهر؛ شاهی با درایت و شکوه
- تبار و مشروعیت: منوچهر نوه فریدون و از نسل کیانیان است. تولد او با داستانی حماسی همراه است و مشروعیتش در شاهنامه بسیار پررنگ است.
- خرد و تدبیر: در نبردها، منوچهر با مشورت بزرگان و پهلوانان تصمیم میگیرد. او اهل تدبیر است و بیگدار به آب نمیزند.
- شجاعت و فرماندهی: در جنگ با افراسیاب، منوچهر شخصاً در میدان نبرد حضور دارد و فرماندهی سپاه ایران را بر عهده دارد.
- پایداری در برابر دشمن قدرتمند: افراسیاب تورانی یکی از پیچیدهترین و نیرومندترین دشمنان ایران در شاهنامه است. شکستهای مقطعی در برابر او، نه نشانه ضعف منوچهر، بلکه نشاندهنده قدرت افراسیاب و شرایط دشوار جنگ است.
افراسیاب؛ دشمنی قدرتمند و حیلهگر
- افراسیاب تورانی دارای سپاهی عظیم، سیاستی پیچیده و روحیهای تهاجمی است. او بارها ایران را غافلگیر میکند و از ضعفهای جغرافیایی و سیاسی بهره میبرد.
- شکستهای ایران در برخی مقاطع، بیشتر حاصل برتری نظامی تورانیان و شرایط سخت جغرافیایی است، نه بیعرضگی شاه.
نتیجه اینکه :
در روایت شاهنامه، منوچهر نهتنها شاهی بیعرضه نیست، بلکه یکی از نمادهای پایداری و خرد در برابر دشمنی قدرتمند است. شکستهای مقطعی ایران در دوران او، بههیچوجه به ضعف شخصی او نسبت داده نمیشود، بلکه بخشی از روند طبیعی نبرد میان دو قدرت بزرگ است. فردوسی با نگاهی حماسی و ملیگرایانه، منوچهر را شاهی با وقار، خرد و شجاعت تصویر میکند که در برابر افراسیاب، تا آخرین نفس ایستادگی میکند.
✍️ کیخسرو یزدانی
29 شهریور 1404
بخش یکم :
منوچهر در برابر افراسیاب، شاهی از جنس خرد بود، نه شکست!
منوچهر شاهنامه نماد پایداری بود در برابر دشمنی پیچیده!
افراسیاب قدرتمند بود، اما. منوچهر هم بی درایت نبود.
در شاهنامه فردوسی، منوچهر یکی از شاهان برجسته و اسطورهای ایران است که شخصیتش با صفاتی چون خردمندی، شجاعت، تدبیر و عدالتخواهی توصیف میشود. او نهتنها بیعرضه و بیدرایت نیست، بلکه نماد پایداری و مقاومت در برابر دشمنان تورانی است. شکستهایی که در دوران او رخ میدهد، بیشتر حاصل پیچیدگیهای نبرد و قدرت افراسیاب تورانی است، نه ضعف شخصی منوچهر.
منوچهر؛ شاهی با درایت و شکوه
- تبار و مشروعیت: منوچهر نوه فریدون و از نسل کیانیان است. تولد او با داستانی حماسی همراه است و مشروعیتش در شاهنامه بسیار پررنگ است.
- خرد و تدبیر: در نبردها، منوچهر با مشورت بزرگان و پهلوانان تصمیم میگیرد. او اهل تدبیر است و بیگدار به آب نمیزند.
- شجاعت و فرماندهی: در جنگ با افراسیاب، منوچهر شخصاً در میدان نبرد حضور دارد و فرماندهی سپاه ایران را بر عهده دارد.
- پایداری در برابر دشمن قدرتمند: افراسیاب تورانی یکی از پیچیدهترین و نیرومندترین دشمنان ایران در شاهنامه است. شکستهای مقطعی در برابر او، نه نشانه ضعف منوچهر، بلکه نشاندهنده قدرت افراسیاب و شرایط دشوار جنگ است.
افراسیاب؛ دشمنی قدرتمند و حیلهگر
- افراسیاب تورانی دارای سپاهی عظیم، سیاستی پیچیده و روحیهای تهاجمی است. او بارها ایران را غافلگیر میکند و از ضعفهای جغرافیایی و سیاسی بهره میبرد.
- شکستهای ایران در برخی مقاطع، بیشتر حاصل برتری نظامی تورانیان و شرایط سخت جغرافیایی است، نه بیعرضگی شاه.
نتیجه اینکه :
در روایت شاهنامه، منوچهر نهتنها شاهی بیعرضه نیست، بلکه یکی از نمادهای پایداری و خرد در برابر دشمنی قدرتمند است. شکستهای مقطعی ایران در دوران او، بههیچوجه به ضعف شخصی او نسبت داده نمیشود، بلکه بخشی از روند طبیعی نبرد میان دو قدرت بزرگ است. فردوسی با نگاهی حماسی و ملیگرایانه، منوچهر را شاهی با وقار، خرد و شجاعت تصویر میکند که در برابر افراسیاب، تا آخرین نفس ایستادگی میکند.
آرش زمان در برابر افراسیابِ سیاست؛ منوچهرِ بیپناه همان ایرانِ زخمی!
✍️ کیخسرو یزدانی
29 شهریور 1404
بخش دوم :
ایران میان افراسیاب و آرش، نبردی برای بازتعریف وطن‼️
مرز حقیقت و قدرت کجاست، آنگاه که افسران افراسیاب درون مرزها نیز هستند⁉️
در شاهنامه، منوچهر شاهی است که در برابر افراسیاب تورانی ایستادگی میکند؛ اما دشمن قدرتمند، حیلهگر و بیرحم است. منوچهر با همه درایت و شجاعتش، درگیر جنگی فرسایشی میشود که تنها با فداکاری آرش کمانگیر به نقطهای از آرامش میرسد. امروز، ایران در موقعیتی مشابه قرار گرفته اما با یک تفاوت تلخ❗ افراسیاب اینبار نه فقط در بیرون، که در درون نیز ریشه دوانده است.
منوچهر امروز؛ ایرانِ زخمی و بیپناه
ایران امروز، همچون منوچهر، درگیر جنگی نابرابر با جهان است. اما این جنگ نه از سر ضرورت، بلکه حاصل بیدرایتی، انزواطلبی و دشمنتراشیهای مکرر است.
در شاهنامه، منوچهر با خرد و شجاعت فرمان میدهد؛ اما در ایران امروز، تصمیمگیری در دستان ساختاری است که نه خرد را میپذیرد، نه شجاعت را تحمل میکند.
ایران، منوچهری است که سپاهش خسته، مردمش زخمی، و فرماندهیاش درگیر توهم پیروزی است.
افراسیاب امروز؛ دشمنی در لباس قدرت
افراسیاب تورانی در شاهنامه، نماد دشمنی بیرونی است اما امروز، افراسیاب درون مرزها نیز هست.
افراسیاب امروز، ساختاری است که با دشمنسازی، سرکوب داخلی را توجیه میکند؛ با شعار مقاومت، فساد را پنهان میسازد؛ و با ادعای استقلال، مردم را از ابتداییترین حقوقشان محروم میکند.
افراسیاب امروز، نه از توران، بلکه از دل نهادهای قدرت برآمده است.
آرش زمان؛ فدایی حقیقت، نه تابع قدرت
در شاهنامه، آرش جان خود را در تیر میگذارد تا مرز ایران را حفظ کند. او نه برای شاه، بلکه برای مردم و خاک ایران جان میدهد.
آرش امروز، روشنفکر، هنرمند، کنشگر مدنی، دانشجو، زن معترض، کارگر خسته، و هر ایرانی است که دل در گرو نجات وطن دارد.
اما آرش امروز، پیش از آنکه تیر را رها کند، باید مرزبندیاش را با حاکم زمان روشن کند.
او باید از منوچهرِ بیدرایت برائت جوید، تا تیرش نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت حقیقت باشد.
پیچیدگی امروز؛ درهمتنیدگی قدرت و وطن
در شاهنامه، مرز میان شاه و وطن روشن است. اما امروز، قدرت خود را با وطن یکی کرده؛ هر نقدی به حاکمیت، خیانت به ایران تلقی میشود.
در چنین شرایطی، آرش زمان باید شجاعتی دوچندان داشته باشد:
هم برای ایستادن در برابر افراسیاب بیرونی،
و هم برای عبور از افراسیاب درونی.
نتیجه اینکه :
اگر ایران امروز منوچهری زخمی است، و افراسیاب در لباس قدرت ظاهر شده، تنها آرش زمان میتواند مرز را دوباره تعریف کند.
اما این آرش، باید تیر خود را نه از سر اطاعت، بلکه از سر آگاهی رها کند.
و پیش از آن، باید از شاهی که مردم را در برابر جهان تنها گذاشته، برائت جوید.
تنها در این صورت است که تیر آرش، نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت وطن خواهد بود.
✍️ کیخسرو یزدانی
29 شهریور 1404
بخش دوم :
ایران میان افراسیاب و آرش، نبردی برای بازتعریف وطن‼️
مرز حقیقت و قدرت کجاست، آنگاه که افسران افراسیاب درون مرزها نیز هستند⁉️
در شاهنامه، منوچهر شاهی است که در برابر افراسیاب تورانی ایستادگی میکند؛ اما دشمن قدرتمند، حیلهگر و بیرحم است. منوچهر با همه درایت و شجاعتش، درگیر جنگی فرسایشی میشود که تنها با فداکاری آرش کمانگیر به نقطهای از آرامش میرسد. امروز، ایران در موقعیتی مشابه قرار گرفته اما با یک تفاوت تلخ❗ افراسیاب اینبار نه فقط در بیرون، که در درون نیز ریشه دوانده است.
منوچهر امروز؛ ایرانِ زخمی و بیپناه
ایران امروز، همچون منوچهر، درگیر جنگی نابرابر با جهان است. اما این جنگ نه از سر ضرورت، بلکه حاصل بیدرایتی، انزواطلبی و دشمنتراشیهای مکرر است.
در شاهنامه، منوچهر با خرد و شجاعت فرمان میدهد؛ اما در ایران امروز، تصمیمگیری در دستان ساختاری است که نه خرد را میپذیرد، نه شجاعت را تحمل میکند.
ایران، منوچهری است که سپاهش خسته، مردمش زخمی، و فرماندهیاش درگیر توهم پیروزی است.
افراسیاب امروز؛ دشمنی در لباس قدرت
افراسیاب تورانی در شاهنامه، نماد دشمنی بیرونی است اما امروز، افراسیاب درون مرزها نیز هست.
افراسیاب امروز، ساختاری است که با دشمنسازی، سرکوب داخلی را توجیه میکند؛ با شعار مقاومت، فساد را پنهان میسازد؛ و با ادعای استقلال، مردم را از ابتداییترین حقوقشان محروم میکند.
افراسیاب امروز، نه از توران، بلکه از دل نهادهای قدرت برآمده است.
آرش زمان؛ فدایی حقیقت، نه تابع قدرت
در شاهنامه، آرش جان خود را در تیر میگذارد تا مرز ایران را حفظ کند. او نه برای شاه، بلکه برای مردم و خاک ایران جان میدهد.
آرش امروز، روشنفکر، هنرمند، کنشگر مدنی، دانشجو، زن معترض، کارگر خسته، و هر ایرانی است که دل در گرو نجات وطن دارد.
اما آرش امروز، پیش از آنکه تیر را رها کند، باید مرزبندیاش را با حاکم زمان روشن کند.
او باید از منوچهرِ بیدرایت برائت جوید، تا تیرش نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت حقیقت باشد.
پیچیدگی امروز؛ درهمتنیدگی قدرت و وطن
در شاهنامه، مرز میان شاه و وطن روشن است. اما امروز، قدرت خود را با وطن یکی کرده؛ هر نقدی به حاکمیت، خیانت به ایران تلقی میشود.
در چنین شرایطی، آرش زمان باید شجاعتی دوچندان داشته باشد:
هم برای ایستادن در برابر افراسیاب بیرونی،
و هم برای عبور از افراسیاب درونی.
نتیجه اینکه :
اگر ایران امروز منوچهری زخمی است، و افراسیاب در لباس قدرت ظاهر شده، تنها آرش زمان میتواند مرز را دوباره تعریف کند.
اما این آرش، باید تیر خود را نه از سر اطاعت، بلکه از سر آگاهی رها کند.
و پیش از آن، باید از شاهی که مردم را در برابر جهان تنها گذاشته، برائت جوید.
تنها در این صورت است که تیر آرش، نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت وطن خواهد بود.
👍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همبستگی فراگیر جامعهگرایان
کیوان مهتدی
کنشگر مدنی، نویسنده و مترجم
🔗 مشاهده نسخه کامل
برنامه سیوپنجم "فروم زن زندگی آزادی"
کیوان مهتدی
کنشگر مدنی، نویسنده و مترجم
🔗 مشاهده نسخه کامل
برنامه سیوپنجم "فروم زن زندگی آزادی"