Telegram Web Link
آرش زمان در برابر افراسیابِ سیاست؛ منوچهرِ بی‌پناه همان ایرانِ زخمی!

✍️ کیخسرو یزدانی
29 شهریور 1404
بخش دوم :

ایران میان افراسیاب و آرش، نبردی برای بازتعریف وطن‼️
مرز حقیقت و قدرت کجاست، آنگاه که افسران افراسیاب درون مرزها نیز هستند⁉️

در شاهنامه، منوچهر شاهی است که در برابر افراسیاب تورانی ایستادگی می‌کند؛ اما دشمن قدرتمند، حیله‌گر و بی‌رحم است. منوچهر با همه درایت و شجاعتش، درگیر جنگی فرسایشی می‌شود که تنها با فداکاری آرش کمانگیر به نقطه‌ای از آرامش می‌رسد. امروز، ایران در موقعیتی مشابه قرار گرفته اما با یک تفاوت تلخ افراسیاب این‌بار نه فقط در بیرون، که در درون نیز ریشه دوانده است.

منوچهر امروز؛ ایرانِ زخمی و بی‌پناه

ایران امروز، همچون منوچهر، درگیر جنگی نابرابر با جهان است. اما این جنگ نه از سر ضرورت، بلکه حاصل بی‌درایتی، انزواطلبی و دشمن‌تراشی‌های مکرر است.
در شاهنامه، منوچهر با خرد و شجاعت فرمان می‌دهد؛ اما در ایران امروز، تصمیم‌گیری در دستان ساختاری است که نه خرد را می‌پذیرد، نه شجاعت را تحمل می‌کند.

ایران، منوچهری است که سپاهش خسته، مردمش زخمی، و فرماندهی‌اش درگیر توهم پیروزی است.

افراسیاب امروز؛ دشمنی در لباس قدرت

افراسیاب تورانی در شاهنامه، نماد دشمنی بیرونی است اما امروز، افراسیاب درون مرزها نیز هست.
افراسیاب امروز، ساختاری است که با دشمن‌سازی، سرکوب داخلی را توجیه می‌کند؛ با شعار مقاومت، فساد را پنهان می‌سازد؛ و با ادعای استقلال، مردم را از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان محروم می‌کند.

افراسیاب امروز، نه از توران، بلکه از دل نهادهای قدرت برآمده است.

آرش زمان؛ فدایی حقیقت، نه تابع قدرت

در شاهنامه، آرش جان خود را در تیر می‌گذارد تا مرز ایران را حفظ کند. او نه برای شاه، بلکه برای مردم و خاک ایران جان می‌دهد.
آرش امروز، روشنفکر، هنرمند، کنشگر مدنی، دانشجو، زن معترض، کارگر خسته، و هر ایرانی است که دل در گرو نجات وطن دارد.

اما آرش امروز، پیش از آن‌که تیر را رها کند، باید مرزبندی‌اش را با حاکم زمان روشن کند.
او باید از منوچهرِ بی‌درایت برائت جوید، تا تیرش نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت حقیقت باشد.

پیچیدگی امروز؛ درهم‌تنیدگی قدرت و وطن

در شاهنامه، مرز میان شاه و وطن روشن است. اما امروز، قدرت خود را با وطن یکی کرده؛ هر نقدی به حاکمیت، خیانت به ایران تلقی می‌شود.
در چنین شرایطی، آرش زمان باید شجاعتی دوچندان داشته باشد:
هم برای ایستادن در برابر افراسیاب بیرونی،
و هم برای عبور از افراسیاب درونی.

نتیجه اینکه :

اگر ایران امروز منوچهری زخمی است، و افراسیاب در لباس قدرت ظاهر شده، تنها آرش زمان می‌تواند مرز را دوباره تعریف کند.
اما این آرش، باید تیر خود را نه از سر اطاعت، بلکه از سر آگاهی رها کند.
و پیش از آن، باید از شاهی که مردم را در برابر جهان تنها گذاشته، برائت جوید.
تنها در این صورت است که تیر آرش، نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت وطن خواهد بود.
👍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همبستگی فراگیر جامعه‌گرایان

کیوان مهتدی
کنشگر مدنی، نویسنده و مترجم



🔗 مشاهده نسخه کامل
برنامه سی‌و‌پنجم "فروم زن زندگی آزادی"
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همبستگی فراگیر جامعه‌گرایان

علی‌رضا بهتویی
جامعه شناس



🔗 مشاهده نسخه کامل
برنامه سی‌و‌پنجم "فروم زن زندگی آزادی"
امپراتوری سوورانیستی

✍️ سعید مقیسه‌ای

خبرغم‌انگیز اولتیماتوم دونالدترامپ برای بازپس‌گرفتن پایگاه نظامی در افغانستان، و خبر تکان‌دهنده صادر نشدن ویزا برای هیأت فلسطینی جهت شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، در کنار خبر امیدوارکننده به‌رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین از سوی بریتانیا، کانادا و استرالیا، انگیزه‌ای شد تا این یادداشت نوشته شود.

در علوم سیاسی، به‌ویژه در فرانسه و ایتالیا، اصطلاحی رایج است که در فارسی کمتر شنیده‌ایم: «سوورانیسم» (Sovereigntism). این واژه از Sovereignty (حاکمیت) گرفته شده و به گرایشی اشاره دارد که در آن دولت، حاکمیت خود را مطلق می‌پندارد؛ یعنی خود را فراتر از هر قانون و نهاد بین‌المللی قرار می‌دهد. می‌گوید: «هیچ قدرتی بالاتر از من وجود ندارد. منافع من معیار همه چیز است. اگر قواعد جهانی به سود من باشند، می‌پذیرم؛ اگر نه، بی‌اعتبارشان می‌کنم.»
نمونه‌های این منطق فراوان‌اند:
وقتی آمریکا بدون مجوز شورای امنیت به عراق حمله کرد، مراکز هسته‌ای ایران را بمب‌باران کرد، سوورانیست بود.
وقتی اسرائیل به خاک ایران حملات تروریستی انجام می‌دهد، زندان اوین و صدا و سیما را بمباران می‌کند و یا به سوریه و قطر حمله می‌برد، به قتل‌عام مردم فلسطینی و اشغال سرزمین آنها می‌پردازد، سوورانیست است.

سوورانیسم در حقیقت بازگشت به همان چیزی است که هابز در قرن هفدهم «وضعیت طبیعی» نامید: جایی که «جنگ همه علیه همه» حاکم است و «انسان گرگ انسان». همان چیزی که ما در فارسی «قانون جنگل» می‌نامیم. تنها تفاوت امروز این است که به‌جای افراد، دولت‌ها بازیگران این جنگل هابزی‌اند.

پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده تنها قدرتی بود که نه‌تنها از جنگ ویران نشد، بلکه از دل آن سربلند بیرون آمد. اروپا ویران بود، ژاپن شکست خورده بود و شوروی، هرچند قدرتی بزرگ، اما اقتصادی فرسوده و محصور در بلوک شرق داشت. در این شرایط آمریکا خود را «رهبر جهان آزاد» معرفی کرد و شبکه‌ای از نهادهای اقتصادی، مالی، نظامی و فرهنگی به‌وجود آورد: بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، ناتو و حتی دلار به‌عنوان ارز مسلط جهان.

فیلسوف ایتالیایی آنتونیو نگری، که سال گذشته درگذشت، همراه با مایکل هارت در کتاب امپراتوری توضیح می‌دهد که این شبکه چیزی فراتر از امپریالیسم کلاسیک (مانند استعمار بریتانیا یا فرانسه) است و باید آن را یک «امپراتوری نوین» دانست.
اما باید اضافه کرد که ویژگی این امپراتوری در آن است که هرگاه نهادهای بین‌المللی، که خود، در پسا جنگ‌جهانی دوم، در برپایی آنها سهیم بوده، برخلاف منافع آمریکا عمل کنند، کنار گذاشته می‌شوند.

جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ نمونه‌ای روشن بود: شورای امنیت هرگز مجوز حمله صادر نکرد، اما آمریکا با همراهی متحدانش لشکر کشید و کشوری را به ویرانی کشاند. امروز نیز واشنگتن بر افغانستان فشار می‌آورد؛ جایی که ترامپ صریحاً التیماتوم داده است پایگاه نظامی آمریکا باید دوباره در خاک این کشور برقرار شود، وگرنه افغانستان «بد خواهد دید». این همان منطق سوورانیستی است: ایستادن بالاتر از قانون و فراتر از هر قرارداد.»

به بیان ساده، آمریکا هم «امپراتوری» و هم «سوورانیست» است. امپراتوری است چون شبکه‌ای جهانی از سلطه ایجاد کرده، و سوورانیست است چون خود را فراتر از قوانین همین شبکه می‌بیند. این ترکیب را می‌توان «امپراتوری سورانیستی» نامید.

برای ما ایرانی‌ها این تصویر بیگانه نیست. جمهوری اسلامی با شعار سوورانیستی «نه‌شرقی، نه‌غربی» زاده شد و برخلاف پایه‌ای‌ترین قواعد بین‌المللی، سفارت آمریکا را اشغال و کارمندان آن را به گروگان گرفت. در دهه‌های بعد نیز نسخه‌ای کوچک‌تر و ناقص از همین منطق را در منطقه پی گرفت: دخالت در کشورهای همسایه، تکیه بر گروه‌های نیابتی و بی‌اعتنایی به قوانین بین‌الملل. اما امروز این سوورانیست کوچک منطقه‌ای فرو ریخته و ناچار شده به زبان حقوق بین‌الملل بازگردد؛ زبانی که سال‌ها تعمداً نادیده می‌گرفت.

باید دید سه‌شنبه در مجمع عمومی سازمان ملل، پزشکیان چه خواهد گفت و آیا نظام او نشانه‌ای از تمایل به نزدیکی به جامعه بین‌الملل بروز خواهد داد یا نه.
همچنین باید دید موج ضدسوورانیستی که با به‌رسمیت شناختن کشور فلسطین از سوی بریتانیا، کانادا و استرالیا آغاز شده، در نشست چند روز دیگر سازمان ملل چه ابعادی پیدا خواهد کرد.

در نهایت، آمریکا را نمی‌توان تنها یک امپریالیست کلاسیک دانست و نه صرفاً یک امپراتوری نوین؛ بلکه باید آن را امپراتور سوورانیست نامید. اسرائیل بازوی سوورانیستی این امپراتوری در منطقه است و جمهوری اسلامی نمونه شکست‌خورده‌ای از سوورانیست منطقه‌ای. اما در این میان، قربانیان واقعی نه دولت‌ها، بلکه مردم عادی‌اند: در عراق و افغانستان، سوریه و لبنان، ایران و فلسطین ، و حتی خود اسرائیل که همگی در جنگل هابزی روابط بین‌الملل بی‌پناه مانده‌اند.
5👍5
طرحی از رسانه
👍42
چرا؟؟؟

ر-ملایری

چرا سازمان مجاهدین خلق ایران می‌تواند با نمایندگان سابق کنگره آمریکا و سناتورهای مجلس آمریکا لابی کند، ولی چپ‌ها و لیبرال‌ها نمی‌توانند؟ چرا پادشاهی‌خواهان می‌توانند با سیاستمداران کشورهای غربی ـ چه سابق و چه فعلی ـ گفتگو کنند، ولی چپ‌ها و لیبرال‌ها نمی‌توانند؟ چرا آمریکا و غرب که می‌توانند از ظرفیت‌های مجاهدین و سلطنت‌طلبان برای جایگزینی رژیم فعلی جمهوری اسلامی استفاده کنند، دچار شک و دودلی هستند؟

جواب دو چرای اول را نمی‌دانم، ولی در مورد چرای سوم نظری دارم:
با توجه به اینکه هیچ‌کدام از جریان‌های مجاهدین و سلطنت‌طلب به سبب نداشتن پایگاه سیاسی قابل‌قبول در داخل، نمی‌توانند نظامی متکثر و دموکراتیک برقرار کنند (علیرغم دیگر نقاط قوت و ضعفشان)، آمریکا و غرب بر پایداری و دوام نظام برساخته‌ی آنان با دیده‌ی تردید و بدگمانی می‌نگرند.

حال با توجه به مواضع سکولار و دموکراتیک نیروهای چپ، لیبرال، ملی‌مذهبی، و بخشی از اصلاح‌طلبان قدیم (گذارکنندگان امروز)، نباید این نیروها در عرصه سیاست جهانی خودی نشان دهند و به جهان سرمایه‌داری غرب و کشورهای پیرامون معرفی کنند که: ما صلح‌طلبیم، با کسی دشمنی نداریم، به پلورالیسم معتقدیم، سکولاریم، دموکراتیم و به‌خوبی از اداره کشور برمی‌آییم. و این عوام‌فریبی نیست، بلکه عین واقعیت است.
👍1
📖تکرار اشتباە در خلقت

✍️فرخ نعمت‌پور

در قرآن امدە است: "بخاطر بیاور هنگامی را کە پروردگارت بە فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی (نمایندەای) قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسی را در آن قرارمی‌دهی کە فساد و خونریزی کند!؟ زیرا موجودات زمینی دیگر کە قبل از این آدم وجود داشتند نیز بە فساد و خونریزی آلودە شدند و اگر هدف از آفرینش این انسان عبادت است ما تسبیح و حمد تو را بە جا می‌آوریم و تو را تقدیس می‌کنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می‌دانم کە شما نمی‌دانید. سپس تمام علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را بە آدم آموخت بعد آنها را بە فرشتگان عرضە داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید اسامی اینها را بە من خبر دهید! فرشتگان عرض کردند: منزهی تو! ما چیزی جز آنچە بە ما تعلیم دادەای نمی‌دانیم. تو دانا و حکیمی. فرمود: ای آدم! آنان را از اسامی و (اسرار) این موجودات آگاە کن! هنگامیکە آنان را آگاە کرد، فرمود: آیا بە شما نگفتم کە من غیب آسمانها و زمین را می‌دانم!؟ و نیز می‌دانم آنچە را شما آشکار می‌کنید و آنچە را پنهان می‌داشتید!"
چند نکتە در مورد این آیەای کە در قرآن آمدە است:
ـ قبل از انسان، بر روی زمین موجودات دیگری، البتە شاید از تبار موجودی مانند انسان و احتمالا در شمایل دیگری، وجود داشتەاند،
ـ آنها خونریز و تبهکار بودەاند،
ـ فرشتگان، خدا را زنهار می‌دهند از تکرار اشتباە در خلقت،
ـ خدا از این تذکر عصبانی نمی‌شود، بلکە تلاش می‌کند آنها را قانع کند کە گویا این بار داستان طور دیگری‌ست،
ـ پروردگار فرشتگان را بە نام آگاهی از رازی خاموش می‌کند کە تنها خود می‌داند، اما آمادە نیست آنرا آشکار کند،
ـ آدم جانشین خدا بر روی زمین است،
ـ خداوند علم راز آفرینش و نامگذاری موجودات روی زمین را بە آدم یاد می‌دهد،

اما آنچە بعدها اتفاق می‌افتد:
ـ آدم علیرغم علمی کە از خداوند آموختە، توسط حوا فریب دادە می‌شود! (معلوم نیست چرا حوا چنین علمی را فرا نمی‌گیرد)،
ـ حدس فرشتگان در تکرار اشتباە خدا درست بودە، زیرا تجربە زندگی بشر (کە از نسل آدم است)، تقریبا تکرار آن فساد و خونریزی است کە موجودات قبل از انسان بر روی کرە خاکی مرتکب شدەاند،
ـ زنهار خدا و تذکر او در مورد اینکە او چیزی می‌داند کە فرشتگانش نمی‌دانند، در اینجا اثبات می‌شود کە او در واقع چیزی نمی‌داند و تنها برای ساکت کردن معترضان از تسلط خود بر علمی می‌گوید کە در واقع هیچگونە آگاهی واقعی پشت آن نیست. خداوند در واقع اشتباە قبلی خود را در خلقت این بار هم تکرار می‌کند،
ـ مشخص نیست کە چرا خدا اصرار دارد موجودی دیگر بیافریند، و در این مورد آمادە نیست سئوال درست و منطقی فرشتگانش را جواب دهد! اگر هدف عبادت خدا است، بە اقرار فرشتگان آنان کە قادر بە اجرای چنین فرمانی‌اند.

نتیجە عقلانی داستان: حتی پیش خداوند هم، فلسفە خلقت بر تکرار یک نگاە خاص می‌چرخد. در واقع او هم قادر بە ایجاد جهانی نو نیست.

درسی کە می‌توان از این آیە و یا داستان آموخت: برای ایجاد جهانی نو، قبل از هر چیز نیاز بە نگاە و یا تفکری جدید داریم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا آخوند کفن نشود، این وطن وطن نشود!

بهار الماسی
👏31
مجله بین‌الملل
حمله پهپادی به کاروان دریایی حامل کمک‌های بشردوستانه به غزه
این کاروان که اوایل ماه جاری از بارسلونا حرکت کرده، متشکل از ۵۱ کشتی است و هدف آن شکستن محاصره دریایی غزه و رساندن کمک‌های انسانی به این منطقه است. بیشتر شناورها هم‌اکنون در نزدیکی جزیره کرت یونان مستقر هستند. پیش‌تر نیز در تونس، در دو مورد حملات مشکوک پهپادی، برخی از این کشتی‌ها هدف قرار گرفته بودند.
در بیانیه رسمی کاروان آمده است: «ما به چشم خود عملیات روانی را تجربه می‌کنیم، اما مرعوب نخواهیم شد.» در ویدئویی که از سوی فعالان منتشر شد، یاسمین آچار، فعال حقوق بشری آلمانی، تأکید کرد: «ما تنها کمک‌های انسانی حمل می‌کنیم، هیچ سلاحی نداریم و خطری برای کسی ایجاد نمی‌کنیم. این اسرائیل است که هزاران نفر را می‌کشد و جمعیتی کامل را به گرسنگی کشانده است.»
به گفته او، دست‌کم پنج کشتی هدف قرار گرفته‌اند و در برخی موارد رادیوها دچار پارازیت شدید شده و به‌جای مکالمات، موسیقی با صدای بلند پخش می‌شده است. در ویدئویی دیگر، تیاگو آویلا، فعال برزیلی، گفت چهار کشتی با پهپادهایی که اجسام ناشناسی پرتاب می‌کردند هدف قرار گرفته‌اند و بلافاصله انفجار دیگری در پس‌زمینه شنیده شد.
از جمله چهره‌های سرشناس حاضر در این کاروان، گرتا تونبرگ، فعال محیط زیست سوئدی است. این سومین تلاش بین‌المللی طی ماه‌های اخیر برای رسیدن به غزه از طریق دریا محسوب می‌شود. اسرائیل دو تلاش قبلی در ماه‌های ژوئن و ژوئیه را مسدود کرده بود و روز دوشنبه نیز اعلام کرد که اجازه نخواهد داد این کشتی‌ها به غزه برسند.
این تحولات در حالی رخ می‌دهد که جنگ اسرائیل در غزه وارد سومین سال خود شده و فشارهای جهانی بر تل‌آویو به‌دلیل بحران انسانی گسترده در این منطقه شدت گرفته است. ماه گذشته، نهادی وابسته به سازمان ملل وقوع قحطی در بخش‌هایی از غزه را رسماً اعلام کرد و در ۱۶ سپتامبر نیز کمیسیون تحقیق سازمان ملل اسرائیل را به «ارتکاب نسل‌کشی» در غزه متهم کرد.
شارلاتانیسم در لباس ریاست‌ جمهوری: افشاگری دربارهٔ سخنرانی ترامپ در سازمان ملل

رضا ساعی

سخنرانی دونالد ترامپ در هشتادمین نشست عمومی سازمان ملل نه یک بیانیه سیاسی بود و نه حتی یک برنامهٔ عمل دیپلماتیک. این سخنرانی، نمایش عریانی از فاشیسم قرن بیست‌ و یکم در هیئت پوپولیسم بود؛ صحنه‌ ای که در آن خودشیفتگی بیمارگونه، شارلاتانیزم رسانه‌ ای، و حقارت نسبت به انسانیت به وضوح تمام به نمایش گذاشته شد.

ترامپ در این سخنرانی نه‌ تنها به خود می‌بالید که «جهان را از دست سیاستهای فاسد نجات می‌دهد»، بلکه به شکلی تحقیرآمیز، همکاران و متحدان سنتی آمریکا را با زبانی بازاری و عوام‌ فریبانه مورد تمسخر قرار داد. وقتی یک رئیس‌جمهور در بلندترین تریبون جهانی سازمان ملل، توافقات زیست‌ محیطی را «کلاهبرداری» می‌نامد و بحران اقلیمی را افسانه می‌خواند، معنایش روشن است: او نه تنها با حقیقت دشمنی دارد، بلکه بقای نوع بشر را نیز قربانی جاه‌ طلبی‌ های شخصی و خود شیفتگی بیمارگونهٔ خود می‌کند.

نارسیسیسم برهنه، فاشیسم عریان
این سخنرانی هیچ چیزی جز آینهٔ روان ترامپ نبود؛ روانی متورم از توهم عظمت، ویران‌ شده توسط خو دشیفتگی. او جهان را نه همچون شبکه‌ ای از ملتها و مردمان با حقوق برابر، بلکه همچون صحنه‌ ای برای نمایش خود می‌بیند. در هر جملهٔ او، یک «من» غول‌ آسا بر همه چیز سایه انداخته بود: من بزرگترینم، من حقیقت را می‌گویم، من در برابر همه ایستاده‌ ام. این «من» نه یک ضمیر ساده، بلکه نشانهٔ یک پروژهٔ سیاسی خطرناک است: پروژه‌ ای که می‌خواهد جهان را به تصویر کاریکاتوری ذهن یک دیکتاتور بدل کند.

زبان تحقیرگر ترامپ علیه مهاجران، علیه کشورهای ضعیف‌ تر، علیه توافقات جهانی، فقط یک «سیاست» نیست؛ این زبان، ایدئولوژی فاشیسم است که دوباره لباس رسمی پوشیده و بر صحنهٔ جهان ظاهر شده است. او آشکارا می‌گوید: جهان یا باید تسلیم «من» شود یا به ورطهٔ نابودی فرو غلتد.

شارلاتانیزم در سطح جهانی
ترامپ استاد شارلاتانیسم است: حقایق را انکار می‌کند، دروغ را به جای واقعیت می‌نشاند، و با بازی با واژه‌ های هیجان‌ برانگیز، جماعتی از پیروان کور را به دنبال خود می‌کشاند. وقتی تغییر اقلیم را «کلاهبرداری» می‌نامد، به خوبی می‌داند که میلیونها انسان در سراسر دنیا زیر بار خشکسالی، سیل و آتش‌ سوزی جان می‌بازند. او این را انکار نمی‌کند چون نمی‌داند؛ بلکه انکار می‌کند چون حقیقت برای او بی‌ ارزش‌ تر از لحظه‌ ای تشویق و کف‌ زدن است. این همان سطح شارلاتانیزمی است که در تاریخ بارها به جنایات بزرگ ختم شده است.

چهرهٔ ضد انسانی
چهرهٔ واقعی ترامپ در این سخنرانی نه چهرهٔ یک رهبر سیاسی، بلکه چهرهٔ یک شارلاتان تحقیر کننده و ضد انسان بود. او از درد و رنج میلیاردها انسان سخن نگفت، از جنگها، قحطی‌ ها، آوارگی‌ ها، یا فاجعه‌ های انسانی. تنها دغدغهٔ او مرزهای آمریکا، منافع سرمایه‌ داران آمریکایی، و تثبیت خود به‌عنوان «منجی» بود. این سخنرانی نه نمایندهٔ مردم آمریکا بود، نه حتی نمایندهٔ سیاست رسمی یک کشور؛ این سخنرانی نمایش یک فرد منزوی، متوهم، و تشنهٔ قدرت بود که می‌خواهد جهان را تحقیر کند تا احساس بزرگی کند.

نتیجه: یک هشدار جهانی
این سخنرانی باید برای همهٔ مردم جهان یک زنگ خطر باشد. ما نه با یک سیاستمدار معمولی، بلکه با نماد یک جریان جهانی روبرو هستیم: جریانی که حقیقت را انکار می‌کند، انسانیت را تحقیر می‌کند، و فاشیسم را دوباره بر صحنهٔ تاریخ می‌نشاند. سکوت در برابر چنین نمایش‌ هایی، همان چیزی است که فاشیسم را تغذیه می‌کند.

ترامپ در سازمان ملل جهان را تهدید نکرد؛ او جهان را تحقیر کرد. و تحقیر انسانیت، همان لحظه‌ ای است که باید همه با صدایی بلند فریاد بزنند: نه!

۲۰۲۵/۰۹/۲۳
5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از نظام ارباب رعیتی به مالک و مستاجری رسیدیم که بدتر از ارباب رعیتی است!

مجید گودرزی
کارشناس مسکن

قبلا ارباب یک سوم محصول آب یا دیم را مطالبه می‌کرد امروز مالکان به ۱۰۰ درصد درآمد مستاجران هم راضی نیستند
📖توهم مدرنیتە ایرانی
✍️فرخ نعمت‌پور

ماشین بدون نهیلیسم. این همان شعار یا خواستی بود کە بعضی از روشنفکران قبل از انقلاب در تدوین یک مدرنیتە ایرانی تدارک دیدند. تدارکی کە بازگشت بە اصل خویش، کە همانا اسلام بود، هستە اصلی آن را تشکیل می‌داد. کسانی مانند جلال آل احمد از تدوین کنندگان چنین نگرشی بودند.
ترس از نهیلیسم غربی چنین افراد و جریاناتی را بە دامان سنت، همانا اسلام انداخت.

هنوز هم ترس از نهیلیسم غربی، ترس و فوبیای بخشی از روشنفکران و جریانات سیاسی این مرز و بوم است. حتی بخش مهمی از جریانات چپ کە برای دور زدن نهیلیسم غربی کە نتیجە ناگزیر نظم سرمایەداری‌ست، باز با سنت، البتە این بار در قامت بە تمام معنای اسلام سیاسی، همدلی و همراهی نشان می‌دهند.

مارکس زمانی در گفتە مشهوری در مورد تجربە مدرنیتە گفتە بود کە هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می‌رود. این شاید یکی از بهترین توصیفات عصر مدرنیتە باشد. سرمایەداری، و یا بهتر بگوییم مدرنیتە بشیوە مداوم و در یک تحرک بدون بازگشت و همیشگی در مقام فروپاشاندن قدیم و برپایی نوین است،... تحولی زنجیرەای و بدون توقف.
چنین روشنفکران و جریاناتی هیچ وقت نهیلیسم غربی را درک نکردند. آنها خواستند ماشین را از نیهیلیسم جدا کنند. آنها در صدد بودند با فراخواندن ارواح تاریخی، ماشین را با پدیدەهای روبنایی مربوط بە سنت آشتی دادە و بە این ترتیب مدرنیتە ایرانی برپا سازند! آنها نقش نهیلیسم را در فروپاشاندن سنت نفهمیدند.

سرانجام نتیجە مشخص شد. جمهوری اسلامی و شرایط کنونی ایران نتیجە چنین اندیشە و نگرشی بود. در واقع ماشین هیچگاە نتوانست با سنت بسازد. بدون فرارویی بە نوعی نهیلیسم، امکان نداشت ماشین چنانکە ضرورت برپایی یک جامعە مدرن است، وارد شدە و زندگی مردم را متحول سازد.
راە مبارزە با نهیلیسم، بازگشت بە سنت نیست، بلکە پذیرش آن و آنگاە تلاش برای فرارفتن از آن است. نهیلیسم را نمی‌توان دور زد.

مدرنیتە فرم ملی ندارد. مدرنیتە یک پدیدە جهانی‌ست. مشخصە آن هم تکیە بر عقل، علم و پیشرفت است. مدرنیتە برجستە کردن فرد و رهایی آن از قید سنت چنانکە کانت می‌گوید در استفادە از عقل و خودمختاری است. امری کە سنت بشدت از آن واهمە دارد.

امثال جلال آل احمد در رویای چنین توهمی، یعنی آشتی دادن ماشین و سنت، جامعە ایران را بە فاجعە کشانیدند. واهمە از نهیلیسم بە دوستی با شیطان انجامید.
2
بیانیه شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۴-۱۴۰۵

با آغاز سال تحصیلی تازه، بار دیگر زنگ مدارس در سرزمینی به صدا درمی‌آید که معلمان و دانش‌آموزانش سال‌هاست میان امید و رنج، میان آرزو و واقعیت، میان آزادی‌خواهی و سرکوب، در رفت‌وآمدند.
مهر برای ما تنها فصل مدرسه نیست؛ یادآور خون‌های ریخته شده بر خاک وطن است، یادآور معلمانی است که به جرم آزادی‌خواهی در زندان و تبعید و محرومیت به سر می‌برند، یادآور دانش‌آموزانی است که در خیابان‌های این دیار فریاد زدند و تاوان دادند.

اما چه تلخ است که در چنین سرزمینی، مدرسه به جای پرورش اندیشه و خلاقیت، به پادگانی بدل شده که در آن باید فرمان برد، سکوت کرد و از پرسش پرهیز نمود و آموزش و پرورش، که می‌توانست کانون زایش اندیشه، ادب، هنر، فلسفه و علم باشد، زیر چرخ‌های سنگین ایدئولوژی حاکم به نهادی سرکوبگر و طبقاتی فروکاسته شده است.
این نظام، به جای ارج نهادن به معلم خلاق و دانش‌آموز پرسشگر، آنان را به جرم آزاد اندیشی سرکوب می‌کند و در عوض، متحجران و فرمان‌برداران را بر صدر می‌نشاند.

احکام تخلفات اداری برای ده ها معلم کردستانی در سنندج و بانه و احکام ارتجاعی دادگاه های انقلاب در کرمان و خوزستان که دقیقا در آستانه ی بازگشایی مدارس صادر گردیده است، همچنین یورش نیروهای امنیتی به مجمع عمومی شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران در شهرضا، به وضوح، نشان‌دهنده ی سیاست سرکوبگرانه ای ست که حاکمیت برای مواجهه با عدالت خواهان در پیش گرفته است.

فرهنگیان این سرزمین سال‌هاست فریاد می‌زنند؛ معلمی که نان و درمان و امنیت ندارد، نمی‌تواند شمع فروزان کلاس درس باشد. معلمی که در دغدغه معیشت فرومی‌رود، چگونه می‌تواند نسل آینده را به افق‌های بلند ببرد؟ و دانش‌آموزی که در کلاس‌های پرجمعیت و مدارس فرسوده و بدون امکانات درس می‌خواند، چگونه می‌تواند رویای فردایی برابر و روشن را در دل بپروراند؟
شکاف طبقاتی امروز در کنکور، در معدل‌ها، در فرصت‌های یادگیری، آینه ی تمام‌نمای این تبعیض ساختاری است؛ تبعیضی که آینده یک ملت را به نابودی می‌کشاند. این که ۸۰ درصد مدارس دولتی از رقابت با مدارس خاص بازمانده اند، عمق فاجعه را نشان می دهد.

در همین راستا، بازنشستگان که سرمایه‌های انسانی و گنجینه‌های تجربه‌اند، سال‌هاست که با بی‌توجهی و بی‌اعتنایی مواجه‌اند و مسئولان آنان را به حاشیه رانده‌اند و در پیری و بیماری با دست‌های تهی رها کرده‌اند. این بی‌عدالتی تنها جفا به بازنشستگان نیست، جفا به تاریخ آموزش این سرزمین است.

شورای هماهنگی هشدار می‌دهد: وعده‌های بی‌پشتوانه و سخنان بی‌عمل دیگر خریداری ندارد. مردم، معلمان و دانش‌آموزان، بارها تجربه کرده‌اند که جز همبستگی و حضور جمعی، هیچ راهی برای ستاندن حق وجود ندارد. از همین‌رو، ما همه فرهنگیان را به اتحاد و حضور در تشکل ها فرا می‌خوانیم تا صدای بلند عدالت آموزشی، کرامت معلم و آزادی اندیشه را رساتر از همیشه به گوش حاکمان برسانیم.

راه آینده تنها از دل اتحاد و همبستگی می‌گذرد. ما خواستار آنیم که آموزش و پرورش از بند ایدئولوژی رها شود، رایگان و برابر برای همه فرزندان این سرزمین باشد و معلم با عزت و احترام در جایگاه شایسته خود بنشیند. اگر امروز برای این خواسته‌ها تلاش نکنیم، فردا چیزی از امید و آینده برای فرزندان‌مان باقی نخواهد ماند.

شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران

مهر ماه ۱۴۰۴
🦉پیت کِلِه12 pitkeleh🦉

اَندر حکایت پادشاه و الاغ

در عهدی نه چندان دور، پادشاهی را هوس صید ماهی فِتاد. هواشناس دربار را پرسید: آیا آسمان را صفا هست یا خیر؟
هواشناس گفت: آسمانِ امروز، نه ابر در دل دارد و نه باران در خاطر.
پادشاه با ملکه با خیالی آسوده به جانب دریا شدند. در راه، مردی در جامه‌ی درویشان، بر الاغی سوار می‌گذشت. سلطان را شناخت و عرض‌ادب کرد و چون از قصدش آگاه گشت گفت: ای سلطانِ وقت، ای شاه شاهان!
بازگرد که طوفانی در راه است و باران در کمین!
پادشاه بفرمیود: هواشناس دربار، مردی است دانش‌آموخته و صاحب‌تجربه. سخن او را بر یاوه‌ی تو ترجیح دهم، که مزدش از خزانه‌ی سلطنت است.
سخن درویش نشنید و راه صید در پیش گرفت.
ناگاه، ابر تیره آسمان را فراگرفت و باران چون سیل فرود آمد. شاه و ملکه، خیس و خَجِل، به قصر بازآمدند.
هواشناس را از منصب خلع و درویش را فراخواند و گفت: تو را به منصب هواشناسی گمارم.
درویش گفت: یا سلطان!
من علم هواشناسی ندانم، اما الاغم را نشانِ باران است!
پادشاه گفت: چگونه؟
درویش گفت: چون گوش‌های الاغم افکنده باشد، باران آید، و چون راست باشد، هوا صاف است.
آنگاه پادشاه، الاغ را به منصب گماشت.
و از آن روز، رسم شد که در دیوان دولت، هر الاغی را مقامی دهند، و هر بی‌خردی را منصبی بخشند،
تا آنجا که امروز، هر که گوش افکنده دارد، صاحب کرسی است، و هر که عقل دارد، از درگاه رانده.

🦉مهر ماه 1404🦉

"پیت کِلِه ،نام تبری جغد است. نماد دید در تاریکی، آگاهی پنهان و دانایی. او شب‌گرد است، اما به دقت می بیند آن چه در روز پنهان مانده و در سکوت، حقیقت را آشکار می کند.
اینجا، حکایت های پیت کِلِه نیشدار و طنزش گزنده، نه برای خنده، برای بیداری.
اگر صدای سکوت را می شنوی، اینجا جای توست".
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تظاهرات ۱۵۰ هزارنفری در شهر برلین آلمان در محکومیت نسل‌کشی فلسطینی‌ها توسط اسرائیل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"من بی تفاوتم چون جنگ من نبود، جنگ حکومت بود."
فریاد نسلی کە آمادە نیست تحت عنوان موقعیت دروغینی کە حاکمان سرکوبگر بنام دفاع از وطن ایجاد کردەاند، وطنی کە خود بسوی جنگ هدایتش کردەاند، زیر پرچم ولایت فقیە قرار بگیرد.
(فرخ نعمت‌پور)
"گفت‌وگو برای آشتی ملی"
ریشه ناتوانی در گفت‌وگو، تاریخچه خشونت‌آمیز سیاست در ایران است  

مصاحبه سعید برزین با
علی حاجی‌قاسمی
(استاد علوم سیاسی دانشگاه در سوئد)

در بررسی ضرورت و پیش‌ شرط‌های گفت‌وگوی سیاسی:
یک – ریشه ناتوانی در گفت‌وگو، تاریخچه خشونت‌آمیز سیاست در ایران است و این فرهنگ حذفی باید کنار گذاشته شود.
دو – برای برقراری ارتباط میان طیف‌های مختلف سیاسی، دانشگاهیان می‌توانند در برابر گفتمان‌های هیجانی، عوام‌ فریب و براندازانه ایستادگی کنند و سیاست را به سمت برنامه ‌محوری پیش ببرند.
سه – آشتی ملی باید بین عدالت سیاسی  و ثبات سیاسی تعادل برقرار کند.
 
برزین – شما در برخی از مقالات خود در مورد ضرورت گفت‌وگو میان جریان‌های سیاسی تاکید کرده‌اید. به نظر شما آیا در ساختمان یک نظم دمکراتیک ، پایبندی به مشارکت همه طیف‌های سیاسی ضروری است؟
حاجی‌قاسمی – اگر نقطه عزیمت در باور و نگاه سیاسی ما، گذار جامعه ایران از ساختار سیاسی موجود به ساختاری دمکراتیک باشد، آنگاه ناگزیر هستیم تا به مشارکت همه شهروندان و نمایندگان سیاسی آنها در این روند گذار پایبند باشیم و رویکردی اتخاذ کنیم که حضور همه طیف‌های سیاسی در چنین روندی تضمین شود. در چنین نگاهی، نمی‌توان برای مشارکت این یا آن طیف سیاسی محدودیتی در نظر گرفت.
نخبگان سیاسی ، چه آنهایی که به حکومت قبلی یا حکومت فعلی تعلق دارند و یا نهادهایی که در طیف‌های گوناگون اپوزیسیون جای می‌گیرند، همه و همه به صفت شهروندی، بدون هیچ قید و شرطی از حق مشارکت در روند سیاسی برخوردارند. در فرهنگ مدرن سیاسی ایران، این اصل بدیهی هنوز به باوری پذیرفته ‌شده‌ در نیامده است.
متاثر از  باورهای انقلابی و در تداوم فرهنگ کهن استبدادی که در آن چرخش در قدرت سیاسی معمولا به شیوه‌های خشن، حذفی و قهرآمیز صورت می‌گرفت و شاهان و سلاطین در پی شورش اقوام، گروه‌ها و یا سرداران ناراضی از قدرت کنار گذاشته می‌شدند، این سنت در فرهنگ مدرن سیاسی ما همچنان باز تولید می‌شود. 

لینک مصاحبه:
https://neemaad.com/nmd10027328.htm
3
2025/10/17 20:20:13
Back to Top
HTML Embed Code: