Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚨🎥یک تحلیلگر مسائل سیاسی در شبکه سه: مردم لیبی امروز در حسرت همان دیکتاتور قذافی هستند/ تجربه لیبی نشان داده کشورها اگر برنامه هسته‌ای خود را تعطیل کنند از آمریکا بیشتر ضربه می‌خورند

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
👍11


💐سپاه مهدی ما لشکر شهیدان است ...

🕊پاسدار شهید محمد مصطفی پور

📎دانلود فایل با کیفیت


اللهم عجل لولیک الفرج

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
9
لعنت بر توده مه غلیظ بالارونده ...

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
😢16😭4💔1
امام هادى عليه السلام ـ در دعا ـ :

اى آن كه تيزى سختى ها با ياد او كُند مى شود!
يا مَن يُفَلُّ بِذِكرِهِ حَدُّ الشَّدائِدِ

مُهج الدعوات، صفحه 325



#خدا را صدا بزن

  📿 #نماز اول وقت

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
14
ادب یعنی:
به همسرت امنیت،
به فرزندانت محبت،
به پدر و مادرت خدمت،
و به دوستانت شادی را هدیه کنی
و برای خداوند، بنده ای خوب
و برای جامعه نعمت باشی
هر کجا و هر که هستی...

#جملات_زیبا

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
2
امام على عليه السلام:

نادان را جز در حال زياده روى يا كوتاهى كردن نمى بينى
لا تَرَى الجاهِلَ إلاّ مُفرِطاً أو مُفَرِّطاً

حکمت 70 نهج البلاغه

#حدیث

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
12
سخنگوی قوه‌قضائیه: یکی از متهمان پرونده فرزند حجت‌الاسلام صدیقی که با وثیقه آزاد شده بود، بازداشت شد

برای متهمان رونده قضایی فرزند حجت‌الاسلام صدیقی به اتهام مشارکت در کلاهبرداری و همچنین ادعای اعمال نفوذ در دستگاه قضایی در ۱۷ شهریور امسال کیفرخواست صادر شد

پرونده در ۷ مهر از دادسرا به دادگاه ارسال شد و هفتۀ آینده قرار است که رسیدگی شود.

در این پرونده برای یک نفر از آنهایی که قبلا با وثیقه آزاد شده بود مجددا با تشدید قرار، بازداشت شد.

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
2🤬2😭1
📋 #اطلاع_نگاشت

🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " #سعید_بیاضی_زاده " است ،
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...

💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.

💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میخوای با امیرالمؤمنین علیه‌السلام محشور بشی؟

حجت الاسلام رفیعی

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
10
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊شهید مدافع حرم "#عبدالله_خسروی
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...

💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.

💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
7
‼️ با حکم رئیس جمهور؛ دبیر، رئیس فدراسیون کشتی به عنوان عضو شورای عالی ورزش و تربیت بدنی منصوب شد

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
👍221
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🚨🎥 شبکه التغییر:

📍«شاهد ۱۷۱»؛ شبح پنهانکار ایرانی که می‌تواند معادلات امنیتی خاورمیانه را برهم بزند...

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
12
📸#ببینید | #عکس‌نوشته

🟢شهید مدافع‌حرم
#رسول_پورمراد

آقا!
شما امام زمان من هستی!
شما صاحب‌اختیار من هستی!
شما صاحبِ اصلی دل من هستی!
پس عنایت کن و ... !

🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 آخرین وداع شهید مدافع حرم #فاطمیون حجت الاسلام #سعید_بیاضی‌_زاده و سخنرانی در جمع دوستانش

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
8
♦️مردی که شهرکرد را بیدار کرد

🔹شهید رحمان استکی از نخستین پرچمداران بیداری در شهرکرد بود؛ روحانی مجاهدی که با ساماندهی راهپیمایی‌ها و هماهنگی نیروهای انقلابی، صدای اعتراض مردم را به گوش کشور رساند.
🔹پس از پیروزی انقلاب نیز، با مدیریت در آموزش و پرورش و تأسیس دفتر حزب جمهوری اسلامی، مسیر خدمت، آگاهی و استواری در راه آرمان‌های امام و انقلاب را ادامه داد.
#معرفی_شهید
#شهید_ترور

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
5😭1
رمان
#قبله_ی_من
#قسمت۵

کیف دوشی ام را برمیدارم و روی شانه ام میندازم. مقابل آینه می ایستم و نگاهم ازروی شالم تا مانتو و شلوارم ، سر می خورد. شال سرخابی و مانتوی زرشکی ، هارمونی جالبی به چهره ام می دهد. چادرم را روی سرم میندازم و کیف مکعبی کوچکم را که وسایل خطاطی داخلش چیده شده بود، از کنار تختم برمیدارم. درواتاقم را باز می کنم و از پله ها پایین می روم. صدای صحبت های آرام مادر و پدرم از آشــپزخانه می آید. پاورچــین پاورچــین پله های آخر را پشت سر می گذارم و گوشم را تیز می کنم تا بفهمم حرفی راجب من رد و بدل می شود یا نه؟! چشمهایم را می بندم و بیشتر تمرکز می کنم…
مادرم سعی می کند شــمرده شــمرده حرفهایش را به حاج رضا تحمیل کند!
_” ببین آقارضا! بنظرم یکم رابطه ی عاطفیت با محیا کم شده!…بهتر نیست بیشتر حواست بهش باشه؟!…”
و در مقابل پدرم ســکوتی آزار دهنده میکند!
پوزخندی می زنم و به سمت در خروجی می روم.”مامان می خواد با فکرهای قدیمی و نقشه های کهنه باعث نزدیک شدن بابا بمن بشه!
دندانهایم را روی هم فشار می دهم و کتونی هایم را می پوشم.
” میخواد برام بپا بزاره!…”
لبخند کجی می زنم…
” البته باز دمش گرم یهو نرفت بزاره کف دست بابا!….”
سری تکان می دهم و دستم را سمت دستگیره در دراز می کنم که صدای پدرم در فضای سالن و آشــپزخانه می پیچد!
_ محیا بابا!؟؟ کجا میری با این عجله؟! … بیا بشین صبحانت رو بخور!
سرجایم می ایستم و بلند جواب می دهم:
_ گشنم نیست بابا!
_ خب بیا یه لقمه بگیر ببر. هروقت گشــنه شدی بخور!
_ وقت ندارم! باید زود برسم کلاس!
_ خب عب نداره دختر! تو بیا لقمه بگیر خودم میرسونمت کلاس!
با کلافگی هوفی می کنم و چادرم را در مشتم می فشارم!
زیر لب زمزمه می کنم: عجب گیری کردما!
چاره ای نیست! دوباره با صــدای بلند می گویم: باشه چشم بزارید کتونیم رو درارم!
_ باشه بابا! عجله نکن!
تلفن همراهم را از کیفم بیرون می آورم و به سحر پیام می دهم: ” من یکم دیرتر میام! فلاً گیر حاجی افتادم! شرمنده بای!”
کتونی هایم را در می آورم و گوشه ای پرت می کنم! قرار بود به بهانه ی کلاس خطاطی ، با سحر و مهسا و آیسان به گردش برویم! کیفم را روی مبل میندارم و سلانه سلانه سمت آشــپزخانه می روم. پدرم دستهایش را تکیه‌ی بدن عضلانی اش کرده و پشت میز نشسته! با وجود سن نسبتاً بالا، هیکل رو فرم و چهره ی جذابی دارد! استکان چایش را تا لبش بالا می آورد و بعد دوباره روی نعلبکی می گذارد.
.
 
مادرم نگاه مهربان و نگرانش را به چهره ام می دوزد و با دیدن چادر روی روسری ام ، لبخندی از سر رضایت می زند. گلویم را صاف می کنم و وارد آشــپزخانه می شوم. پدرم نگاهی به چشمانم میندازد و به صندلی مقابلش اشاره می کند که یعنی ” بشین”! روی صندلی می شینم و به ظرف کره و پنیر وسط میز خیره می شوم. پدرم نفسش را پر صدا بیرون می دهد و می پرسد: خب! کلاس خطاطیت تا کجا پیش رفته؟!
یک لحظه قلبم می ایستد! این چه سوالی است که می پرسد؟! تقریباً سه هفته ای می شود که کلاس را دنبال نکرده ام و مدام با دوستانم به گردش می رویم!!! سعی می کنم طبیعی به نظر بیایم! پیشانی ام را می خارانم و لبهایم را به نشانه ی تفکر جمع می کنم…
_ اممم! عی بد نیست!! _ ینی خوبم نیست؟!
_ نه نه! ینی… خب راستش… حس می کنم تقریباً داره تکراری می شه!
نگاهش را از روی چای تلخش به صورتم می کشاند
_ چرا؟!
_ خب…
مکثی می کنم و ادامه می دهم
_ راستش بابا… من فک می کنم تا همین حد کافیه! من علاقه ای ندارم ادامه ش بدم!
ابروهایش در هم می رود.
_ پس به چی علاقه داری؟!
_ اممم… ینی خب…من الان خطم خیلی خوب شده…ینی عالی شده! دیگه نیازی نیست کلاس برم…
_ جواب من این نبودا!
_ فعلا به هیچی علاقه ندارم…میخوام یه مدت استراحت کنم..
_ ینی میگی بزارم دختر من تا آخر تابستون بیکار باشه؟
_ خب… اسمش بیکاری نیست!
یک لقمه ی کوچک مربا می گیرد و به مادرم می دهد. عادتـش است! همیشه عشقش را در لقمه های صبحانه بروز می دهد!!! _ پس اسمش چیه؟!
_ استراحت!… خب… ببین بابا رضا…من…دو روز دیگه مدرسه ام شروع میشه! بعدشم بحث کنکور و… حسابی درس خوندن!..دانشگاه هم که ماجرای مهم زندگیه!
عمیق به چشمانم زل می زند و بعد از جایش بلند می شود…
_ خب پس ینی امروز نمیری کلاس؟!
دهانم را پر میکنم از یک ” نه ” بزرگ که یکدفعه یاد قرارم می افتم! از جایم بلند می شوم و همانطور که انگشت اشاره ام را در ظرف مربا فرو می برم ، جواب قاطعی می دهم: این ترم رو تموم می کنم و بعدش اســتراحت!

ادامه دارد...
نویسنده: میم سادات هاشمی

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 لحظه دیدار
روایت شنیدنی تجربه گر مرگ موقت از نحوه بازگشتش به جسم


#زندگی_پس_از_زندگی

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
5👍1
www.vaezin.com
با کی صفا میکنی؟دلت کجاست؟
📲 فایل صوتی

🎙واعظ: حاج آقا #پناهیان

🔖 ‌با کی صفا می‌کنی؟ دلت کجاست؟ 🔖

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
4
2025/10/22 19:19:44
Back to Top
HTML Embed Code: