Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤10
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤6
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤5
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
ابتکارها را جوانها کردند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤7
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤7
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
در غرب با مهاجران با بیرحمی و بیاعتنایی رفتار میشود
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤12
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤15
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 حاج قاسم سلیمانی:
هرگز حال آنکه از دور به آتش مینگرد با حال آنکه روی هیزم میسوزد یکسان نیست...
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
هرگز حال آنکه از دور به آتش مینگرد با حال آنکه روی هیزم میسوزد یکسان نیست...
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
❤13👍1
رهبر انقلاب: رئیسجمهور آمریکا افتخار میکند که صنعت هستهای ایران را بمباران کردیم و از بین بردیم. خیلی خوب، به همین خیال باش!
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
❤15
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " #هادی_شجاع " است ،
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " #هادی_شجاع " است ،
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
❤7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥مستند داستان
⬅️ #قهرمان_زندگی_من ➡️
با محوریت شهید مدافع حرم حاج #هادی_شجاع
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
⬅️ #قهرمان_زندگی_من ➡️
با محوریت شهید مدافع حرم حاج #هادی_شجاع
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
❤2
♦️با پلاتین در پا و ایمان در دل، تا آخرین قدم ایستاد
🔹بهروز پازوکی، رزمندهای از گردان محمد رسولالله(ص)، پنج سال از عمرش را در جبههها گذراند.
🔹سه بار مجروح شد و در آخرین بار، پایش بهشدت آسیب دید. پزشکان گفتند باید قطع شود، اما پدرش حاج مصطفی با ایمان گفت: «گچ بگیرید، انشاءالله خوب میشود.»
🔹پایش درمان شد، بهروز با پلاتین در پا و عصا در دست دوباره راهی جبهه شد، مأموریت شناسایی را بر عهده گرفت و شجاعانه تا آخرین نفس جنگید.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
🔹بهروز پازوکی، رزمندهای از گردان محمد رسولالله(ص)، پنج سال از عمرش را در جبههها گذراند.
🔹سه بار مجروح شد و در آخرین بار، پایش بهشدت آسیب دید. پزشکان گفتند باید قطع شود، اما پدرش حاج مصطفی با ایمان گفت: «گچ بگیرید، انشاءالله خوب میشود.»
🔹پایش درمان شد، بهروز با پلاتین در پا و عصا در دست دوباره راهی جبهه شد، مأموریت شناسایی را بر عهده گرفت و شجاعانه تا آخرین نفس جنگید.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
💔5❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آی مردم شما رو با فیلم عروسی پسر یا دختر شمخانی سرگرم نکنند با حرفهای پسر رفسنجانی که میگه بابام شهیده سرگرم نکنند اصل قضیه اینه ازش غافل نشید.
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
👍14❤2
رمان
#قبله_ی_من
#قسمت۱۳
خجالت زده نگاهم را میدزدم و حرفی برای زدن جز یک تشکر پیدا نمیکنم.
به مبل سه نفره ی کنار شومینه اشاره میکند و ارام می گوید: بفرمائید اونجا بشینید محیا جون.
باشنیدن پسوند جان از وسط سر تا پشت گوشم از خجالت داغ می شود. باقدمهای آهسته سمت مبل میروم و کنار سحر میشینم. مهسا به رستمی دست می دهد و روی مبل تک نفره کنار ما میشیند. خوب که دقت میکنم بطری های مشروب را روی میز میبینم. چشمهای گرد و متعجبم سمت آیسان می گردد و تنها با یک لبخند سرمست مواجه می شوم.
رستمی به دسته ی یکی از مبل ها درست کنار پریا تکیه میدهد و درحالیکه کف دستهایش رابه هم میمالد،آهسته و شمرده می گوید: خب، خیلی خیلی خوش اومدید. چهره های جدید می بینم …. (و به آیسان و سحر اشاره میکند)… البته این نشون میده اینقد بامن احساس صمیمیت میکنید که دوستاتون رو هم آوردید. ازین بابت خیلی خوشحالم. به طرف آشپزخانه می رود و ادامه می دهد: اول با بستنی شروع میکنیم .چطوره؟
همه باخوشحالی تایید میکنند. برایمان بستنی میوه ای می آورد و خودش گیتار به دست میگیرد تا سوپرایزش را باتمرکز تقدیم مهمان ها کند. همانطور که به چهره اش خیره شده ام با ولع بستنی می خورم. یک پایش را روی پای دیگرش میندازد و شروع میکند به خواندن آهنگ ای الهه ی ناز.
دستهایش ماهرانه روی سیم ها می لغزد و صدای دلچسبش در فضا می پیچد.
باذوق گوش می دهم و به فکر فرو می روم. زندگی یعنی همین. همیشه باید لذت ببریم. بعد از خوردن بستنی ازما درخواست میکند که به صورت هماهنگ یک شعر را بخوانیم و او دوباره گیتار بزند.
همگی بعداز مشورت تصمیم میگیریم که شعر سلطان قلبم را بخوانیم.
همزمان باخواندن شعر سرهایمان را تکان می دهیم و فارغ از غم های دنیا و زندگی های شخصیمان در یک اتفاق ساده غرق میشویم.
قسمتی از شعر را خیلی دوست داشتم. تنها یک جمله،
خیلی کوچیکه دنیادنیا. گذشت زمان درک این جمله را برایم ملموس تر میکرد. دراول مهمانی تمام روحم رضایت را می چشید. هرچه می گذشت،ازادی چهره ی دومش را رو میکرد. تفریح سالم جمع به کشیدن سیگارو قلیون و خوردن مشروب و….کشیده شد. من مات و مبهوت در کنج پذیرایی ایستاده بودم و تنها تماشا میکردم. چند مرد دیگر هم به خانه ی رستمی امدند و تصویر ساختگی من از استقلال خراب شد. تمام دوستانم سرمست باهم می رقصیدند و هر از گاهی مرا هم کنارخودشان میکشیدند.
حالت تهوع و سرگیجه دارم. یکی ازدوستان استاد که نامش سپهر است با یک بطری و سیگار سمتم می آید و مرا به رقص دعوت میکند. با اخم اورا پس میزنم و باقدمهای بلند به سمت در خروجی می روم که یکدفعه دستی محکم از پشت بازوام را می گیرد و مرا به طرف خودش میکشد. با ترس به پشت سرم نگاه میکنم و با دیدن لبخند چندش آور سپهر جیغ میکشم. دستم را محکم گرفته و پشت سر خودش به سمت راه پله میکشد. قلبم چنان میکوبد که نفس کشیدن را برایم سخت میکند.باچشمان اشک الود با مشت چندبار به دستش میزنم و خودم راباتمام توان عقب میکشم. سپهر دستم را ول میکند و می خندد. روسری ام راکه روی شانه ام افتاده ،دوباره روی سرم میندازم و به سمت در می دوم. رستمی خودش رابه من می رساند و مقابلم می ایستد. باصدای بریده از شوک و لبهای خشک ازترس داد میزدم: ازت بدم میاد دیوونه! میخوام برم بیرون! برو کنار!
شانه هایم را می گیرد و باخونسردی جواب می دهد: عزیزم! سپهر رو جدی نگیر زیادی خورده، یکوچولو بالازده. یکم خوش بگذرون.
شانه هایم را بانفرت از چنگش بیرون میکشم و دوباره داد می زنم: نمیخوام. برو کنار. برو!
پرستو بین رقص نگاهش به من می افتد و به سمتم می آید. موهای موج دار و شرابی اش کمی بهم ریخته. ابروهایش را درهم میکشد.
پرستو: چت شده محیا؟
عصبی می شوم و جواب میدهم: مگه کور بودی ندیدی داشت منو می برد باخودش بالا؟
ادامه دارد...
نویسنده: میم سادات هاشمی
کپی و نشر فقط با ذکر نام نویسنده مجاز است.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
#قبله_ی_من
#قسمت۱۳
خجالت زده نگاهم را میدزدم و حرفی برای زدن جز یک تشکر پیدا نمیکنم.
به مبل سه نفره ی کنار شومینه اشاره میکند و ارام می گوید: بفرمائید اونجا بشینید محیا جون.
باشنیدن پسوند جان از وسط سر تا پشت گوشم از خجالت داغ می شود. باقدمهای آهسته سمت مبل میروم و کنار سحر میشینم. مهسا به رستمی دست می دهد و روی مبل تک نفره کنار ما میشیند. خوب که دقت میکنم بطری های مشروب را روی میز میبینم. چشمهای گرد و متعجبم سمت آیسان می گردد و تنها با یک لبخند سرمست مواجه می شوم.
رستمی به دسته ی یکی از مبل ها درست کنار پریا تکیه میدهد و درحالیکه کف دستهایش رابه هم میمالد،آهسته و شمرده می گوید: خب، خیلی خیلی خوش اومدید. چهره های جدید می بینم …. (و به آیسان و سحر اشاره میکند)… البته این نشون میده اینقد بامن احساس صمیمیت میکنید که دوستاتون رو هم آوردید. ازین بابت خیلی خوشحالم. به طرف آشپزخانه می رود و ادامه می دهد: اول با بستنی شروع میکنیم .چطوره؟
همه باخوشحالی تایید میکنند. برایمان بستنی میوه ای می آورد و خودش گیتار به دست میگیرد تا سوپرایزش را باتمرکز تقدیم مهمان ها کند. همانطور که به چهره اش خیره شده ام با ولع بستنی می خورم. یک پایش را روی پای دیگرش میندازد و شروع میکند به خواندن آهنگ ای الهه ی ناز.
دستهایش ماهرانه روی سیم ها می لغزد و صدای دلچسبش در فضا می پیچد.
باذوق گوش می دهم و به فکر فرو می روم. زندگی یعنی همین. همیشه باید لذت ببریم. بعد از خوردن بستنی ازما درخواست میکند که به صورت هماهنگ یک شعر را بخوانیم و او دوباره گیتار بزند.
همگی بعداز مشورت تصمیم میگیریم که شعر سلطان قلبم را بخوانیم.
همزمان باخواندن شعر سرهایمان را تکان می دهیم و فارغ از غم های دنیا و زندگی های شخصیمان در یک اتفاق ساده غرق میشویم.
قسمتی از شعر را خیلی دوست داشتم. تنها یک جمله،
خیلی کوچیکه دنیادنیا. گذشت زمان درک این جمله را برایم ملموس تر میکرد. دراول مهمانی تمام روحم رضایت را می چشید. هرچه می گذشت،ازادی چهره ی دومش را رو میکرد. تفریح سالم جمع به کشیدن سیگارو قلیون و خوردن مشروب و….کشیده شد. من مات و مبهوت در کنج پذیرایی ایستاده بودم و تنها تماشا میکردم. چند مرد دیگر هم به خانه ی رستمی امدند و تصویر ساختگی من از استقلال خراب شد. تمام دوستانم سرمست باهم می رقصیدند و هر از گاهی مرا هم کنارخودشان میکشیدند.
حالت تهوع و سرگیجه دارم. یکی ازدوستان استاد که نامش سپهر است با یک بطری و سیگار سمتم می آید و مرا به رقص دعوت میکند. با اخم اورا پس میزنم و باقدمهای بلند به سمت در خروجی می روم که یکدفعه دستی محکم از پشت بازوام را می گیرد و مرا به طرف خودش میکشد. با ترس به پشت سرم نگاه میکنم و با دیدن لبخند چندش آور سپهر جیغ میکشم. دستم را محکم گرفته و پشت سر خودش به سمت راه پله میکشد. قلبم چنان میکوبد که نفس کشیدن را برایم سخت میکند.باچشمان اشک الود با مشت چندبار به دستش میزنم و خودم راباتمام توان عقب میکشم. سپهر دستم را ول میکند و می خندد. روسری ام راکه روی شانه ام افتاده ،دوباره روی سرم میندازم و به سمت در می دوم. رستمی خودش رابه من می رساند و مقابلم می ایستد. باصدای بریده از شوک و لبهای خشک ازترس داد میزدم: ازت بدم میاد دیوونه! میخوام برم بیرون! برو کنار!
شانه هایم را می گیرد و باخونسردی جواب می دهد: عزیزم! سپهر رو جدی نگیر زیادی خورده، یکوچولو بالازده. یکم خوش بگذرون.
شانه هایم را بانفرت از چنگش بیرون میکشم و دوباره داد می زنم: نمیخوام. برو کنار. برو!
پرستو بین رقص نگاهش به من می افتد و به سمتم می آید. موهای موج دار و شرابی اش کمی بهم ریخته. ابروهایش را درهم میکشد.
پرستو: چت شده محیا؟
عصبی می شوم و جواب میدهم: مگه کور بودی ندیدی داشت منو می برد باخودش بالا؟
ادامه دارد...
نویسنده: میم سادات هاشمی
کپی و نشر فقط با ذکر نام نویسنده مجاز است.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
Telegram
ڪانال مدافعان حـرم
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است
ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود...
ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد
@shahid_313
@diyareasheghi
❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم
👉 @lranlran
ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود...
ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد
@shahid_313
@diyareasheghi
❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم
👉 @lranlran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠 نمیبخشم
ندایی که از تجربه گر طلب حلالیت کرد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
ندایی که از تجربه گر طلب حلالیت کرد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
بیانات رهبر انقلاب در دیدار قهرمانان و مدالآوران ورزشی و المپیادهای…
Khamenei.ir
🏆 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار قهرمانان و مدالآوران ورزشی و المپیادهای علمی جهانی. ۱۴۰۴/۰۷/۲۸
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
❤43
Audio
📲 فایل صوتی
🎙واعظ: آیت الله #فاطمی_نیا ره
🔖 بیان حکمتی از نهج البلاغه 🔖
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
🎙واعظ: آیت الله #فاطمی_نیا ره
🔖 بیان حکمتی از نهج البلاغه 🔖
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran