Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان دلنشین رهبر انقلاب درباره‌ی کتاب سلام بر ابراهیم

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
6
♦️اشک‌های آخر و نوارهای رازآلود شهید عاملو

🔹شب‌های پایانی عمر، شهید #کاظم_عاملو حال و هوایی دیگر داشت؛ بدنش می‌لرزید، عرق بر چهره‌اش می‌نشست و در خلوتی عارفانه با خدای خویش سخن می‌گفت، همرزمانش نوارهایی از نجواهایش ضبط کردند که هنوز بوی حضور شهدا می‌دهد.
🔹او در حسینیه غرق اشک بود، دیرتر از همه بیرون می‌آمد و در سجده‌های طولانی‌اش گویی در عالمی دیگر سیر می‌کرد.
🔹صبح شهادتش، همچنان در مسیر جبهه ذکر می‌گفت و اشک می‌ریخت؛ تا لحظه‌ای که اشک‌های زمینی‌اش با خون شهادت یکی شد.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روایتی از شهادت به زبان حاج حسین یکتا

مرگ یا شهادت؟!...

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
3
رمان
#قبله_ی_من
#قسمت۲۰

خودم رو دراتاقم زندانی و در رو به روی همه قفل کردم. باید به خواسته ام می رسیدم. مادرم پشت در برام سینی غذا می گذاشت و التماس میکرد تا در رو باز کنم. از طرفی هم پدرم مدام صداش رو بالا می برد که: ولش کن! اینقدر نازشو نکش! غذا نمیخوره؟ مهم نیس! اینقد لوسش نکن…
با این جملات بیشتر سر لجبازی می افتادم. سه روز به همین روال گذشت. غذای من روزی سه چهار عدد بیسکوئیت نارگیلی داخل کمدم بود. نصفه شب ها هم از اتاق بیرون می اومدم تابه دستشوئی برم و بطری کوچکم رو از آب پر کنم. روز چهارم بازی به نفع من تموم شد.
 
یه بیسکوئیت نارگیلی رو در دهانم میچپونم و پشت بندش چند جرعه آب می نوشم. با بی حوصلگی پشت پنجره روی تخت میشینم و به آسمون نگاه میکنم. بطری آبم رو لب پنجره میگذارم و روی تخت دراز می کشم. خیره به سقف، زیر لب زمزمه میکنم: خداکنه زودتر راضی شن! پوسیدم تو این اتاق!
غلت می زنم و به پهلو می خوابم
_ حداقل زودتر حموم میرم!
روی تخت می شینم و موهام رو باز میکنم. دسته ای از موهام رو جدا و نگاهش می کنم. حسابی چرب شده!!! موهام رو پشت سرم می ریزم و دوباره دراز می کشم. چند تقه به در میخوره و منو از جا می پرونه. بلند میگم: بله؟؟!
صدای غمگین مادرم از پشت در میاد: محیا! درو باز کن!
ابروهام درهم میره و جواب میدم: ولم کنید!
_ درو باز کن! بابات کارت داره!… ” مکث میکنه”هوف! بیا که آخر سر کار خودتو کردی.
برق از سرم می پره. از تخت پایین میام و روی پنجه ی پا می ایستم. باورم نمیشه! کاش یکبار دیگه جمله اش رو تکرار کنه. آروم آروم جلو میرم و پشت در اتاق می ایستم. گوشم رو به در می چسبونم و با ذوق می پرسم: چی گفتی ماما؟
کلافه جواب میده: هیچی! به آرزوت رسیدی! دختره ی بی عقل!
باچشمای گرد و ابروهای بالارفته از در فاصله می گیرم و وسط اتاق بالا و پایین می پرم. دوست دارم جیغ بکشم! من موفق شدم. دستم رو مشت می کنم و با غرور در حالیکه لبم را کج کردم، محکم میگم: آررره! اینه!
دستهام رو در هوا تکون میدم و می رقصم. بلاخره آزادی!!!
باخوشحالی در رو باز می کنم و لبخند دندون نمایی به مادرم میزنم. اخم و گوشه چشمی برام نازک می کنه. دست راستش رو به حالت خاک بر سرت بالا میاره و می گه: ینی…تو اون سرت! قیافتو ببین! نمردی چهار روز بدون غذا موندی؟
_ نچ! عوضش به نتیجه اش می ارزید!
_ خیلی پررویی خیلی!
درحالیکه سرم رو می رقصونم از پله ها پایین میرم. به چهار پله ی آخر که می رسم از مسخره بازی دست می کشم و آهسته به اتاق نشیمن میرم. پدرم روی مبل نشسته، نگاهش رو به گلهای قالی دوخته و پای چپش روتکون میده. گلوم رو صاف می کنم تا متوجه حضورم بشه. سرش رو بالا میگیره و به چشمام خیره میشه. نگاه سردش تا مغز استخوانم رو می سوزونه. آب دهانم رو قورت میدم و باذلبخند سلام میکنم. از جا بلند میشه و بدون مقدمه میگه: میتونی چادرت رو برداری!..
بادیدن لبخند پررنگ و پیروزمندانه ی من اخم غلیظی میکنه و ادامه میده: ولی… سنگین می پوشی! یادت نره قرار نیست با چادرت چیزای دیگه رو کنار بزاری! فکر نکن دلم به این کار راضیه! چاره ای ندارم! خیلی برام سخته، ولی تو کله شق‌تر از این حرفایی… پشتش رو میکنه تا سمت در بره که سرش رو تکون میده و زیرلب جمله ی آخرش رو میگه: ولی بدون بابا! یه روز بخاطر جنگی که با ما کردی پشیمون میشی، میگی کاش می جنگیدم تا چادرم رو نگه دارم! امیدوارم اون روز وقت جبران داشته باشی!
از حرفهاش چیزی نمی فهمیدم شونه بالا میندازم و با رندی جواب میدم: مرسی که قبول کردید! من هیچ وقت پشیمون نمیشم!
مادرم که گوشه ای شاهد چند جمله نصیحت پدرم بود با حسرت جوابم رو میده: اون روزتم خواهیم دید!!
 
صدای آلارم ساعت درگوشم می پیچه. خمیازه ای طولانی می کشم و روی تخت می شینم. نسیم صبحگاهی پرده ی حریرم رو با موج یکنواختی تکون میده. دهانم رو مزه مزه و آلارم رو قطع میکنم. درحالیکه سرم رو می خارونم از تخت پایین میام و گیج و منگ به اطرافم نگاه میکنم…
_ خب! چرا الان پاشدم؟!
چرخی می زنم و به پاهام خیره میشم
_ چرا خو اینقد خنگم؟!
باکف دست به پیشونیم میزنم و با ذوق زمزمه میکنم: امروز اول مهره و من بدون چادر میرم مدرسه.!!!
بالا و پایین می پرم و زیر لب شعر می خونم. با خوشحالی یونیفورم مدرسه رو به تن میکنم و مقنعه ی مشکیم رو از روی جالباسی برمیدارم. مقابل آینه می ایستم و مقنعه رو روی شونه ام میندازم. موهام را بایه گیره بالای سرم جمع و مقنعه رو سرم می کنم. چشمای روشنم در آینه می خندن!
 
ادامه دارد…
نویسنده: میم سادات هاشمی
کپی و نشر فقط با ذکر نام نویسنده مجاز است.

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 قبض روح
چگونگی ورود فرشته مرگ بر فردی که ناشکری میکرد

🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺

#زندگی_پس_از_زندگی

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
2
نماهنگ صاحب مقامه زینب
حسین طاهری
📖
صاحب مقامه زینب
رکن قیامه زینب
از میدون تا خیمه
امامه امامه امامه زینب
همه چی رو عوض کرد
عقیله مسیرو عوض کرد
کسی که با خطبه ها جای
امیر و اسیرو عوض کرد
محشر برتر رفته به کوفه یا خیبر

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
2
️ادعای منابع عبری: علی حسین نورالدین الموسوی یکی از فرماندهان مهم حزب‌الله دقایقی قبل ترور شد

🔹 الموسوی ارشدترین مقامی است که پس از آتش بس در شمال ترور شده است.

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
💔113😭3😢2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌙 زندگی این‌جوری شیرین میشه

بیان نکته قرآنی حجت‌الاسلام قاسمیان ذیل آیه ۲۱ سوره مبارکه روم درباره نحوه رفتار زن و مرد در زندگی مشترک

#محفل

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
️ صحبت‌های منتشرنشده از شهید حاجی زاده در مورد برجام

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واکنش اپوزیسیون به فساد اخلاقی یاسمین پهلوی، همسر رضا پهلوی و ارتباط وی با تام‌مورلی:

حتی در غرب هم چند همسری و ارتباط همزمان با چند نفر اخلاقی و مورد قبول نیست.


راحله طارانی، روان‌شناس و فعال سیاسی اپوزیسیون:
نگاه محمدرضا پهلوی به زنان بسیار تحقیرآمیز بود؛ ارتباط غیراخلاقی رضا پهلوی با دوست‌دختر برادرش (علیرضا) باعث خودکشی وی شد.

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://www.tg-me.com/Iran_Iran
🤬61
http://www.yjc.ir
Banifateme
خیالتم قیمتیه زینب ❤️
عشقت عجب نعمتیه زینب ❤️
حسین برات جونشو میزاره ❤️
رو اسم تو غیرتیه زینب ❤️

🎤مولودی ولادت حضرت زینب س با نوای #سید_مجید_بنی_فاطمه

🌐 @Iran_Iran
4
2025/10/27 11:08:47
Back to Top
HTML Embed Code: