سیمرغ
Photo
.
زلزله مزارشریف و سمنگان، دل شمال کشور همسایه را لرزاند؛ سرزمینی که پیوندی هزاران ساله با ایرانزمین دارد.
مزارشریف را آرامگاه زرتشت دانستهاند و تخت رستمِ سمنگان را نیایشگاه او؛ آنجا که رستم عاشق شد و سهراب زاده شد.
در دل این خاک، آتشکدهی نوبهار، بزرگترین پرستشگاه ایرانِ خاوری، جایگاه زرتشت و مرکز آیین او در بلخ بود; همچون مکه برای مسلمانان.
در همین آتشکده بود که زرتشت بهمراه «۷۲ تن» از یارانش بدست توربراتور تورانی کشته شد. هم از این رو بود که یسنا٬ قدیمیترین بخش اوستا را ۷۲ بخش کردند و کُشتی (koshti) که کمربندی است که زرتشتیان در زمان سدره پوشی (مراسمی همچو جشن تکلیف مسلمانان و غسل تعمید مسیحیان) به کمر میبندند از ۷۲ رشته نخ درست شده و در ایران هخامنشی کاخ آپادانا در پارسه (تخت جمشید یا پرسپولیس را با ۷۲ ستون میسازند!
در اسطورههای ایرانی٬ سازنده آن را گاه کیقباد میدانند و گاه لهراسپ و گشتاسپ. در آن دوره٬ آتشکده نوبهار بلخ از مراکز مهم دینی بوده و برای زیارت بدانجا روی میآوردند. از همین رو بود که شاهنشاهان ساسانی این آتشکده را بزرگ داشته و با حریر سبز میپوشاندندش. به گفته مسعودی٬ بر سر در آتشکده نوبهار نوشتهای به پارسی نوشته شده بود که پادشاهان را سه صفت لازم است: عقل و صبر و مال.
برخی نیز آن را معبدی بودایی میدانند و بر آنند که واژه «نوبهار» از ویهارا (vihara) سانسکریت به معنای صومعه میآید. عمدتا اما آن را آتشکدهای ساسانی که که پس از سقوط ایران ساسانی رفته رفته به معبدی بودایی بدل شد.
پردهدار این نیایشگاه را «برمک» (برگرفته از واژه سنسکریت پاراماکا प्रमुख یا “پیشوا”) مینامیدند و جد خالد بن برمک نیز پردهدار این نیایشگاه بود. گو اینکه برمکیان خود را از برمک بن فیروز، وزیر شیرویه پسر خسروپرویز، میدانستند.
تازیان مسلمان اما بدستور معاویه اموی آن را نابود کردند. ویرانگی این نیایشگاه ادامه داشت تا اینکه در زمان فضل برمکی به صورت مسجد جامع درآمد.
رادمان پسر ماهک (یعقوب لیث) صفاری بقایای این آتشکده را به بغداد فرستاد و در دوره سامانیان به «مسجد نُهگنبد» دگرگون شد تا سرانجام چنگیزخان، بلخ و این نیایشگاه کهن را ویران کرد؛ به گونهای که امروز تنها یکی از دروازههای ششگانه جنوبی این شهر آباد مانده است: دروازهی نوبهار.
بعدها نیز آرامگه زرتشت، مزارِ [مردی] شریف، در نزدیکی این آتشکده را را «مزار علی (ع)» نامیدند تا از ویران شدن دوبارهاش جلوگیری کنند!
زمین لرزید،
در زیر خاک بلخ و سمنگان،
آتش نوبهار هنوز میسوزد
و تهمینه هنوز میگرید …
@Iran_simorgh
زلزله مزارشریف و سمنگان، دل شمال کشور همسایه را لرزاند؛ سرزمینی که پیوندی هزاران ساله با ایرانزمین دارد.
مزارشریف را آرامگاه زرتشت دانستهاند و تخت رستمِ سمنگان را نیایشگاه او؛ آنجا که رستم عاشق شد و سهراب زاده شد.
در دل این خاک، آتشکدهی نوبهار، بزرگترین پرستشگاه ایرانِ خاوری، جایگاه زرتشت و مرکز آیین او در بلخ بود; همچون مکه برای مسلمانان.
در همین آتشکده بود که زرتشت بهمراه «۷۲ تن» از یارانش بدست توربراتور تورانی کشته شد. هم از این رو بود که یسنا٬ قدیمیترین بخش اوستا را ۷۲ بخش کردند و کُشتی (koshti) که کمربندی است که زرتشتیان در زمان سدره پوشی (مراسمی همچو جشن تکلیف مسلمانان و غسل تعمید مسیحیان) به کمر میبندند از ۷۲ رشته نخ درست شده و در ایران هخامنشی کاخ آپادانا در پارسه (تخت جمشید یا پرسپولیس را با ۷۲ ستون میسازند!
در اسطورههای ایرانی٬ سازنده آن را گاه کیقباد میدانند و گاه لهراسپ و گشتاسپ. در آن دوره٬ آتشکده نوبهار بلخ از مراکز مهم دینی بوده و برای زیارت بدانجا روی میآوردند. از همین رو بود که شاهنشاهان ساسانی این آتشکده را بزرگ داشته و با حریر سبز میپوشاندندش. به گفته مسعودی٬ بر سر در آتشکده نوبهار نوشتهای به پارسی نوشته شده بود که پادشاهان را سه صفت لازم است: عقل و صبر و مال.
برخی نیز آن را معبدی بودایی میدانند و بر آنند که واژه «نوبهار» از ویهارا (vihara) سانسکریت به معنای صومعه میآید. عمدتا اما آن را آتشکدهای ساسانی که که پس از سقوط ایران ساسانی رفته رفته به معبدی بودایی بدل شد.
پردهدار این نیایشگاه را «برمک» (برگرفته از واژه سنسکریت پاراماکا प्रमुख یا “پیشوا”) مینامیدند و جد خالد بن برمک نیز پردهدار این نیایشگاه بود. گو اینکه برمکیان خود را از برمک بن فیروز، وزیر شیرویه پسر خسروپرویز، میدانستند.
تازیان مسلمان اما بدستور معاویه اموی آن را نابود کردند. ویرانگی این نیایشگاه ادامه داشت تا اینکه در زمان فضل برمکی به صورت مسجد جامع درآمد.
رادمان پسر ماهک (یعقوب لیث) صفاری بقایای این آتشکده را به بغداد فرستاد و در دوره سامانیان به «مسجد نُهگنبد» دگرگون شد تا سرانجام چنگیزخان، بلخ و این نیایشگاه کهن را ویران کرد؛ به گونهای که امروز تنها یکی از دروازههای ششگانه جنوبی این شهر آباد مانده است: دروازهی نوبهار.
بعدها نیز آرامگه زرتشت، مزارِ [مردی] شریف، در نزدیکی این آتشکده را را «مزار علی (ع)» نامیدند تا از ویران شدن دوبارهاش جلوگیری کنند!
زمین لرزید،
در زیر خاک بلخ و سمنگان،
آتش نوبهار هنوز میسوزد
و تهمینه هنوز میگرید …
@Iran_simorgh
❤41👍4👎4
سیمرغ
۱۷۸۱ سال پیش در چنین روزی، گوردیانوس سوم، امپراتور روم، در جنگ با شاپور اول، شاهنشاه ایران ساسانی، کشته شد. در تابستان ۲۴۳ میلادی مارکوس آنتونیوس گوردیانوس، امپراتور ۱۸ ساله تازهکار روم، به میان رودان که بخشی از قلمرو ایران ساسانی بود لشکر کشید و در پاییز…
۱۷۶۵ سال پیش در چنین روزی، ارتش ایران ساسانی لژیونهای مهاجم رومی را در نبرد #ادسا خرد کرده، ژنرالها و سناتورهای رومی کشته شده و امپراتور #والرین در برابر شاهنشاه #شاپور_یکم زانو زد. پس از نبرد #حران یا #کاره در ۵۳ پ.م.، نبرد اِدِسا بزرگترین پیروزی ایرانیان در برابر رومیان بود.
@Iran_simorgh
@Iran_simorgh
❤56🔥2👎1
Forwarded from مدرسه آنلاین سیمرغ
نفرین تیسفون
در دوران اشکانی، شهر تیسفون، پایتخت اشکانیان و بعدها ساسانیان، سه بار مورد حمله قرار گرفت و بارها محاصره شد. در سال 116م تراجان، امپراتور روم، تیسفون را فتح کرد و به نشانه پیروزی تخت پادشاهی اشکانیان را با خود به روم برد. دگر بار در سال 165م آویدیوس کاسیوس سردار روم طی تعقیب پادشاه اشکانی بخش سلطنتی شهر را با خاک یکسان کرد. سرانجام سیپتیموس سوروس نیز تیسفون را فتح کرد و به افتخار این پیروزی به جنگجویانش اجازه داد شهر را غارت کنند.
اردشیر بابکان، بنیانگذار دودمان ساسانی، با شکست آخرین پادشاه اشکانی و قتل فرزند او در تیسفون به تاریخ حکمرانی این سلسله خاتمه داد. ساسانیان، که سودای برپایی یک دولت متمرکز را به مرکزیت تیسفون در سر داشتند، استحکامات دفاعی بسیاری به شهر افزودند و اینچنین دورانی جدید برای پایتخت ایرانیان آغاز شد.
در دوران پادشاهی بهرام دوم (276-293 م) کاروس سردار روم به سوی تیسفون لشکر کشید اما حین سفر به سختی بیمار شد و در بستر افتاد. در شبی اسرارآمیز توفانی سهمگین به پا شد، همهجا تاریک شد و چشم چشم را نمیدید. هنگامه غرش رعد و برق ناگهان فریاد و شیون ملازمان کاروس برخاست: او مرده بود. چیزی نگذشت که بین سپاهیان این شایعه پیچید که او با اصابت رعد و برق مرده است.
جولین امپراتور روم در سده چهارم میلادی سپاهیانش را به مقصد تیسفون حرکت داد. سربازان روم در حالی به سمت شهر پیشروی میکردند که از حمله به آن سخت میترسیدند. جولین که از وضعیت دفاعی شهر به درستی مطلع نبود جانش را در عقبنشینی لشکریان روم از دست داد؛ و اینگونه بود که افسانهای عجیب در روم سر زبانها افتاد: هرکس راهی فتح تیسفون شود به سختی مجازات خواهد شد.
چند سده بعد هراکلیوس، که در 628م نیروهای ساسانی را شکست داده بود و نزدیک تیسفون شده بود، حمله به شهر را مصلحت ندانست و از آن صرف نظر کرد؛ او میدانست که هیچکس از "نفرین تیسفون" در امان نخواهد بود.
نشست "ایران ساسانی و قدرت اقتصادی" در گفتوگو با دکتر تورج دریایی
✔️ مدرسه آنلاین سیمرغ
🆔 @simorghonlineschool
در دوران اشکانی، شهر تیسفون، پایتخت اشکانیان و بعدها ساسانیان، سه بار مورد حمله قرار گرفت و بارها محاصره شد. در سال 116م تراجان، امپراتور روم، تیسفون را فتح کرد و به نشانه پیروزی تخت پادشاهی اشکانیان را با خود به روم برد. دگر بار در سال 165م آویدیوس کاسیوس سردار روم طی تعقیب پادشاه اشکانی بخش سلطنتی شهر را با خاک یکسان کرد. سرانجام سیپتیموس سوروس نیز تیسفون را فتح کرد و به افتخار این پیروزی به جنگجویانش اجازه داد شهر را غارت کنند.
اردشیر بابکان، بنیانگذار دودمان ساسانی، با شکست آخرین پادشاه اشکانی و قتل فرزند او در تیسفون به تاریخ حکمرانی این سلسله خاتمه داد. ساسانیان، که سودای برپایی یک دولت متمرکز را به مرکزیت تیسفون در سر داشتند، استحکامات دفاعی بسیاری به شهر افزودند و اینچنین دورانی جدید برای پایتخت ایرانیان آغاز شد.
در دوران پادشاهی بهرام دوم (276-293 م) کاروس سردار روم به سوی تیسفون لشکر کشید اما حین سفر به سختی بیمار شد و در بستر افتاد. در شبی اسرارآمیز توفانی سهمگین به پا شد، همهجا تاریک شد و چشم چشم را نمیدید. هنگامه غرش رعد و برق ناگهان فریاد و شیون ملازمان کاروس برخاست: او مرده بود. چیزی نگذشت که بین سپاهیان این شایعه پیچید که او با اصابت رعد و برق مرده است.
جولین امپراتور روم در سده چهارم میلادی سپاهیانش را به مقصد تیسفون حرکت داد. سربازان روم در حالی به سمت شهر پیشروی میکردند که از حمله به آن سخت میترسیدند. جولین که از وضعیت دفاعی شهر به درستی مطلع نبود جانش را در عقبنشینی لشکریان روم از دست داد؛ و اینگونه بود که افسانهای عجیب در روم سر زبانها افتاد: هرکس راهی فتح تیسفون شود به سختی مجازات خواهد شد.
چند سده بعد هراکلیوس، که در 628م نیروهای ساسانی را شکست داده بود و نزدیک تیسفون شده بود، حمله به شهر را مصلحت ندانست و از آن صرف نظر کرد؛ او میدانست که هیچکس از "نفرین تیسفون" در امان نخواهد بود.
نشست "ایران ساسانی و قدرت اقتصادی" در گفتوگو با دکتر تورج دریایی
✔️ مدرسه آنلاین سیمرغ
🆔 @simorghonlineschool
❤34👍5👎2
سیمرغ
Photo
. الگوی شاه، نه پدرش، بلکه شارل دوگل بود. اردشیر زاهدی گفته بود: «در ادارۀ کشور و سیاست ملک، اعلیحضرت خیلی از روشهای ژنرال دوگل تقلید می کرد. تنها رئیس کشوری که مورد احترام واقعی و قلبی شاه ایران قرار داشت، ژنرال دوگل بود. آن درجه احترام را اعلیحضرت باطناً نسبت به هیچ کشوری احساس نمی کرد و حتی می خواهم بگویم یک نوع جنبۀ مراد و مرشدی برای دوگل قائل بود». شاه خود نوشته بود: «من مجذوب شخصیت استثنایی این مرد بزرگ شدم. هنگامی که دوگل از فرانسه سخن می گفت، من همۀ آمال و آرزوهای خود را دربارۀ وطنم، در سخنان او بازیافتم. هدف او تجدید استقلال و عظمت فرانسه، در داخل و خارج بود. او از آرمان هایش با فصاحت و بلاغت و صراحت سخن می گفت و من نیز احساس می کردم که آرزوها و امیدهای مشابهی برای ایران دارم… من پیوسته این وطن پرست بزرگ را به مانند معلم و راهنمایی برای خود تلقی می کردم». حتی به کارگیری رهیافت «سیاست مستقل ملی» در سیاست خارجی از سوی محمدرضا شاه نوعی الگوبرداری از ژنرال دوگل بود. هوشنگ نهاوندی نیز می گوید: «شباهت سیاست محمدرضا شاه پهلوی با ژنرال دوگل بسیار زیاداست. اولا ً باید عرض کنم که در سال های جنگ برای نخستین بار این دو شخص با هم ملاقات داشتند و از آن موقع بین این ها مکاتبه و دوستی بسیار زیادی برقرار شد و خیلی خیلی شاه نسبت به ژنرال دوگل تحسین و احترام داشت. تنها کسی بود که واقعاً من هرگز و دیگران هم همین را نوشتند و گفتند... هرگز نشنیدم نسبت به او انتقادی یا اشارۀ تمسخر آمیزی... که متأسفانه عادت داشت اعلی حضرت بکند... داشته باشد. و ژنرال دوگل هم همان طور که آقای زاهدی هم در خاطرات خودش نوشته که چندین بار با ایشان ملاقات داشت، با دوگل، همیشه به شاه به عنوان یک پسر گویا نگاه می کرد و با یک لحن پدرانه ای ازش صحبت می کرد. سیاست خارجی ایران روز به روز الهام می گرفت از سیاست خارجی که ژنرال دوگل به کار برد وقتی که سر کار آمد در ۱۹۵۸. یعنی سیاست مستقل ملی... اصلاً این کلمه را هم از او اقتباس کردند... و این بود که ایران به تدریج قوی تر شود و وقتی قوی تر شد، که شد، سیاست خارجی خودش را معتدل تر و متعادل تر کند، جزو گروه کشورهای جهان آزاد آن زمان باقی بماند، ولی روابط روز به روز بهتری با گروه کشورهای سوسیالیستی به وجود بیاورد. که این کار را شاه کرد. و شاید موفقیت آمیزترین جنبه های دوران سلطنتش لااقل در سال های آخر همان سیاست خارجی شاه بود که یک شاهکار سیاسی بود.» منبع: شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه ۴۴۰-۴۴۱ ۵۵ سال پیش، شارل آندره ماری دو گل مشهور به ژنرال دو گل درگذشت.
@Iran_simorgh
@Iran_simorgh
❤43👍3🔥1
